نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

اختلاس و دزدی، واقعیت رژیم فاسد ولایت فقیه



جعفر پویه


اختلاس سه هزار میلیاردی در سیستم بانکی رژیم جمهوری اسلامی یکی از بزرگترین کلاه برداریها در تاریخ کشور است. رقم این اختلاس به اندازه ای است که به هیچ وجه نمی شود گوشه ای از آن را پوشاند. دست درازی عواملی از نزدیکانِ پایوران رژیم به ثروت ملی مردم ایران تازگی ندارد، اما چگونه است که هر از چندی اختلاسی بزرگ کشف می شود و پس از مدتی سر و صدا و بگیر و ببند، موضوع فیصله پیدا می کند و خبری از آن نیست؟


رژیم جمهوری اسلامی رژیمی استبدادی- مذهبی است. این رژیم تحت سیطره فردی قرار دارد که با نام ولی فقیه، همه قدرت را در خود جمع کرده است. نه تنها شخص ولی فقیه بلکه، کلیه تشکیلات و ارگانها و نهادهایی که وابسته به اوست، تحت نظارت و یا بازرسی هیچ نهادی قرار ندارد. ولی فقیه خودکامه و مجموعه دَم و دستگاه سیاسی و اقتصادی وابسته به بیت او به هیچ نهاد و کسی پاسخگو نیست. بدیهی ست که چنین دستگاهی ظرفیت هرگونه اعمال غیر قانونی و دراز دستی دارد، بدون این که پروای از پرده برون افتادن آن را داشته باشد و یا خود را ملزم به پاسخگویی بداند. در گذشته رادیو تلویزیون و دستگاه تبلیغاتی و بوق دروغ پراکنی آن تحت مدیریت علی لاریجانی باعث سر و صدای بسیاری شد و بسیاری در مورد درآمدهای بی حساب این دستگاه از محل تبلیغات نوشتند و خواستار حسابرسی از آن شدند، اما قدرت مطلقه خامنه ای مانع این کار شد و کسی نتوانست از حساب و کتاب علی لاریجانی در صدا و سیمای آخوندی سر در آورد.


بنیادهای مالی و کارتلهای اقتصادی زیر مجموعه او نیز همچنین، تا کنون مبرا از هرگونه حسابرسی و پاسخگویی بوده اند.


دلالی بسیاری از فرزندان آیت الله ها که به "آقازاده" معروف هستند و دراز دستی آنان در سیستم مالی کشور، از کارچاق کنی تا دریافت رشوه از شرکتهای نفتی و فروش اموال دولتی با زد و بندهای پشت پرده، بر بسیاری هویدا و آشکار است. از پرده برون افتادن بعضی از این دزدیها و رشوه گیریها موجب نشد تا این گونه اعمال تقبیح گردد و آنان دست از اعمال خود بردارند. کار به جایی رسید که محمود احمدی نژاد در تبلیغات انتخاباتی یکراست به سراغ فرزندان رفسنجانی و ناطق نوری رفت و دست داشتن آنان در بعضی از این موارد را سکوی پرش خود برای رسیدن به کرسی ریاست جمهوری قرار داد.


اما اختلاس در سیستم بانکی در سالهای حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی یکی از راههای آسان به دست آوردن پولهای کلان و یک شبه ره صد ساله رفتن است. فاضل خداداد با همدستی مرتضا رفیق دوست، برادر محسن رفیق دوست، یکی از پایوران وقت رژیم، 123 میلیارد تومان از سیستم بانکی اختلاس کرد. رو شدن دست او به دلیل کشمکشهای داخلی باندهای رژیم اتفاق افتاد. خداداد به چوبه دار سپرده شد و مرتضا رفیق دوست، برادر محسن رفیق دوست، از بنیان گذاران سپاه پاسداران و رییس بنگاههای اقتصادی و سیاسی مختلف رژیم محکوم به زندان شد که بنا به گفته شاهدان، مسوولیت تامین مایحتاج زندان اوین را به عهده او گذاشتند تا این گونه به بیرون رفت و آمد کند و کارهای اقتصادی خود را سر و سامان دهد. پس از این اتفاق محسن رفیق دوست به محاق رفت و کمتر نامی از او در محافل سیاسی و اقتصادی رژیم به میان می آید.


پس از مدتی بار دیگر نام چهره ای جوان و نا آشنا، شهرام جزایری دهان به دهان می چرخد و در ارتباط با اختلاس گری بزرگ به مطبوعات راه پیدا می کند. مشخص می شود که او نه تنها سیستم بانکی کشور را ملک طلق می دانسته، بلکه با پرداخت رشوه به مجلس نشینان آخوندی، توسط آنان قانون به نفع خود تصویب می کرده است. این چهره آشنا برای اکثر دست اندرکاران رژیم، حداقل یکبار هر کدام از آنان را ملاقات کرده و مبلغی با بیش از هفت صفر به آنها هدیه داده است. دستگیری و محاکمه شهرام جزایری، محاکمه یک اختلاس گر نبود، تسویه حسابهای درونی رژیم پای او را به قوه قضاییه، این بار با عنوان متهم باز کرد و بعد از مدتی هیاهو، سر و صداها خوابید. حسابهای داخلی باندهای مافیایی تسویه شد و شهرام جزایری زندان نشین و فراموش شد.


اما این بار محمود احمدی نژاد که از روز اول جیب خود را نشان می داد و تهدید می کرد که لیست مفسدان اقتصادی را در آن دارد و در آینده افشا خواهد کرد، خود در کوزه افتاد. فرد برکشیده رهبر به مسند ریاست جمهوری با قهر خود در برابر ولی فقیه برای او شاخ شانه کشید. پس از آن نیز با جریان سازی و چالشگری روبروی او ایستاد. این پادوی چموش رهبر باید به گونه ای سرجای خود نشانده می شد. کشف بزرگترین اختلاس همه تاریخ کشور در دولت احمدی نژاد از آن اتفاقاتی است که بعید می نماید او بتواند از زیر بار آن سالم بیرون آید. "جریان انحرافی" نامی است که طرفداران رهبر و ولی فقیه رژیم به اطرافیان او داده اند. ساکت کردن این اطرافیان با اِشرافی که به کار کرد سیستم رژیم جمهوری اسلامی دارند، آسان نخواهد بود. اینان که از سکوی نهادهای امنیتی و نظامی به این موقعیت پریده اند، به زوایای پنهان کار به خوبی آگاهی دارند و از هر موقعیتی به خوبی بهره برداری می کنند. تبلیغات گسترده انحرافی و دستگیری بعضی از افراد نزدیک به احمدی نژاد با مَحمِل سوواستفاده اقتصادی نتوانست کار این گروه را بسازد. بنابراین باید به دنبال یک موضوع بزرگتر و دهن پرکن تری می گشتند. اینست که به ناگاه موضوع اختلاس سه هزار میلیاردی توسط وزارت اطلاعات به مطبوعات کشیده می شود و اندک اندک سر و کله کسانی که درگیر این ماجرا هستند، پیدا می شود. هنوز موضوع در ابتدای راه خود قرار دارد و معلوم نیست چه کسانی باید در این چاله بزرگ دفن شوند، اما آنچه از هم اکنون می توان گفت اینست که هدف از سر و صدای انجام گرفته نه ترمیم سیستم اقتصادی و قطع دست دزدان و چپاولگران بلکه، تسویه حسابهای داخلی باندهای قدرت است.


رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای بنیانگذاری با تهدید و ارعاب شهروندان کار خود را به پیش برده است. این ارعاب در همه سطوح جامعه، شهروندان و مردم عادی را تسخیر کرده و تبدیل به پادوی عوامل قدرت می کند. هر آخوندی برای خود دستگاه داغ و درفش راه انداخته و با به کارگیری عده ای پاسدار و راه اندازی بسیج، از این نیروهای در خدمت خود، برای ارعاب استفاده می کند. شهروند متمرد توسط این تشکیلات که بیشتر از بین اوباشان و لمپینها عضوگیری شده اند، به سختی گوشمالی داده می شود. کار این باندهای سیاه تا جایی است که به راحتی دست به قتل و جنایت می زنند،، بدون این که نگران پیگرد باشند. این است که یک کارمند سیستم بانکی با اولین تهدید، به خدمت عمله قدرت در می آید و آنان توسط او دست به اعمالی می زنند که در صورت برملا شدن، بیش از همه پای این کارمندان دون پایه گیر دستگاه داغ و درفش باشد. همچنین، مزایای ویژه ای که آخوندهای حکومتی برای فرزندان خود قایل هستند، کل سیستم را به ملک خصوصی آنان بدل کرده است. اینان با دستی باز به دزدی و ارتشا مشغولند و با کلاهبرداری بخش عظیمی از ثروت ملی را به یغما می برند.


سالهاست که نهادهای ناظر بین المللی به ویژه سازمان شفافیت بین المللی، رژیم ایران را یکی از فاسد ترینها در جهان معرفی می کنند. این فساد همگانی شده در سیستم حکومتی به اندازه ای است که هر کس که دست اش به کاری بند است، بدون دریافت رشوه تحت نام "پول چایی" یا نامهای دیگر حاضر به انجام کاری که به عهده او گذاشته شده، نیست. این سیستم فاسد که سراپای رژیم را شامل می شود، تا بدانجایی است که هر شهروندی می داند برای انجام کاری در یکی از ارگانها یا نهادهای دولتی باید چه مبلغی را هزینه کند تا کارش انجام شود.


همچنین، صندوقهای قرض الحسنه که به ظاهر توسط عده ای پولدار برای ارایه وامهای کوچک بدون بهره به افراد نیازمند ایجاد شده، یکی از امکاناتی است که درآمدهای ناشی از همدستی با باندهای بین المللی قاچاق مواد مخدر و اسلحه را "سفید" می کند. مراکز مالی مزبور پولهای کثیف را وارد شبکه پولی کشور کرده و پس از شستشو با دریافت حق الزحمه به صاحبان آنها باز می گردانند. به این اضافه کنید حق ترانزیت مواد مخدری که از افغانستان وارد ایران شده و به کشورهای دیگر فرستاده می شود.


فساد سیستم اداری و بوروکراسی رژیم اگر برای شهروندان سد می سازد و بدون رشوه کاری برای آنان انجام نمی دهد، در عوض بهشتی است برای اختلاس گران و غارت گران ثروت ملی مردم ایران. مدتهاست که سر و صدای بانکها در آمده است که بعضی از افراد که از آنها وام دریافت کرده اند، با قلدری پولهای دریافتی را باز پس نمی دهند. به این دلیل بعضی از بانکها تا سرحد ورشکستگی برده شده اند. دولت احمدی نژاد با فشار و دستور، نرخ بهره بانکی را پایین می آورد، این کار باعث می شود تا افرادی از باندهای مالی وابسته به پایوران و جناحهای حکومتی وامهای کلانی از سیستم بانکی با بهره بسیار پایین دریافت کنند در حالی که نرخ تورم بسیار بالاتر از این نرخ بهره قرار دارد. اگر این پول حتا در شبکه دلالی رژیم کار هم نکند، سود دریافت کنندگان، مبلغی بسیار بالاتر از بهره ای خواهد بود که توسط بانکها پرداخت می شود، در حالی که اینان نه تنها بهره ای به بانکها پرداخت نمی کنند، بلکه اصل پول را هم بالا کشیده و به سیستم بانکی باز نمی گردانند. در چنین حالتی افرادی در این سیستم به شدت فاسد دست به کلاهبرداریهای نجومی می زنند.


فردی که منابع رژیم او را "امیر منصور آریا" یا "امیر منصور خسروی" معرفی می کنند، با در اختیار گرفتن یک شعبه بانک صادرات در اهواز اقدام به صدور ال سیهای میلیاردی برای خود می کند. او با زیرکی این ال سیها را به سیستم بانک صادرات وارد نمی کند اما آنها را به قیمت پایین تری به بانکهای دیگر می فروشد. فروش این کاغذ پاره ها در بانکهای دیگر به علت اشتهای زیاد بانکها برای سود، چشم آنان را کور می کند و پیگیر موضوع نمی شوند. منصور آریان یا خسروی با این شیوه سرمایه کلانی بهم می زند و در اندک زمانی به یکی از بزرگ سرمایه داران کشور تبدیل می شود. او 38 کارخانه، چند شرکت سرمایه گذاری و مشاوره و بازرگانی به نام خود ثبت می کند؛ تصمیم او برای راه اندازی بانکی خصوصی در نیمه راه بود که کارش به مشکل برخورد می کند.


با همه این اوصاف اولین پرسشی که مطرح می شود این است که مگر هیچ نهاد نظارتی در این کشور وجود ندارد که فردی گمنام در مدت زمانی کوتاه به بزرگ سرمایه داری تبدیل می شود که درخواست بانک خصوصی می دهد. یا همین فرد پنجاه و نیم درصد کارخانه فولاد خوزستان را درجا و نقد می خرد و یکی هم از او نمی پرسد که وجه چنین معامله ای را از کجا آورده ای؟! جالب است که برای معامله کارخانه فولاد، مشایی، دست راست احمدی نژاد توصیه ای برای او خطاب به شمس الدین حسینی، وزیر اقتصاد و حمید بهبهانی، وزیر وقت راه و ترابری مبنی بر موافقت احمدی نژاد با خرید پنجاه و نیم درصدی کارخانه فولاد خوزستان نوشته تا در واگذاری کارخانه به او تسریع شود.


همین سند یکی از اسنادی است که وابستگی دفتر احمدی نژاد به این اختلاس را نمایان می کند؛ هرچند او مدعی است که این اتهامی بیش نیست و دستهایی پس پرده برای او و نزدیکانش پاپوش دوخته اند.


سوواستفاده از اصل 44 قانون اساسی رژیم تحت نام خصوصی سازی کار را بدانجا رسانده است که بسیاری آن را اصل اختصاصی سازی می نامند نه خصوصی سازی. با این همه، فروش اموال دولتی به نزدیکان پایوران رژیم ادامه دارد و بعضی از کارخانه ها و املاک به ثمن بخس به آنان واگذار می شود. محمدرضا خباز، عضو كمیسیون اقتصادی مجلس آخوندها درباره "امیرمنصور خسروی"، گفته است: "وی ۲۳۰ هكتار زمین در كیش و صدها هكتار زمین در اطراف كاشانک به قیمت متری ۱۶ ریال می‌گیرد، یعنی قیمت هر متر زمین ۱۶ ریال بوده كه با این مبلغ حتی خاک نیز به چشم انسان نمی‌ریزند."


در ظاهر امر باندهای قدرت رژیم از یکدیگر پیشی می گیرند و هرکس افشای این اختلاس را کار خود می نامد. این درحالی است که محمود احمدی نژاد می گوید:"دولت و بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و مسوولان اطلاعاتی دولت متوجه موضوع اختلاس شده و آن را شناسایی کردند و سر و صدایش را در نیاوردند تا این افراد را شناسایی و اموال شان را ضبط کنند."


این که دولت می خواهد بدون سر و صدا اموال اختلاس کنندگانی که به ظاهر شناسایی شده اند را ضبط کند یک طرف و بی عملی آنها در برابر امر اتفاق افتاده طرف دیگر کار را به جایی رسانده که دولت مدعی مبارزه با مفسدان اقتصادی خود به بزرگترین مفسد تا کنونی تاریخ ایران تبدیل شده است. مدتها قبل گروهها و جریانهایی سر و صدایی به راه انداختند که یکی از نزدیکان احمدی نژاد در یکی از ماجراهای اقتصادی دست دارد. فرد مزبور، رحیمی مورد توجه احمدی نژاد و رییس مرکز مبارزه با مفاسد اقتصادی است. خامنه ای نیز گماشته خود را در مسند ریاست جمهوری حمایت می کند، حکم حکومتی صادر می کند و رحیمی را از پیگرد در امان می دارد. خود احمدی نژاد در سالهایی که شهردار تهران بود، در ماجرایی مالی درگیر بود. 370 میلیارد تومان در شهرداری تهران گم شد و هرگز مشخص نشد ماجرای این پول به کجا کشیده شد و تکلیف پرونده آن چه شد. اما اکنون که رژیم نیازمند یک جراحی است، رییس قوه قضاییه، صادق لاریجانی که به جز دستور "رهبر" هرگز از خود اختیاری ندارد، محسنی اژه ای را مامور کرده است تا به این پرونده نظارت کند. محسنی اژه ای پیش از داستانی کل کشور که شغل کنونی اوست، وزیر اطلاعات رژیم بود. او از جمله کسانی است که در مواقع ضروری به دستور اشباح پشت صحنه وارد کارزار می شود تا هر پرونده ای را به نفع راس قدرت فیصله دهد. هر تصمیمی که اژه ای در این پرونده بگیرد، هیچ ربطی به اجرای عدالت یا تعیین تکلیف اختلاس و یا باز گرداندن اموال غارت شده به صندوق دولت ندارد، بلکه او دستورات مقامات بالاتر را اجرا می کند و پرونده را به نفع آنان سر و سامان خواهد داد. کار قوه قضاییه در چشم بعضی از جریانهای داخلی رژیم نیز قابل قبول نیست. آنان قوه قضاییه را به کم کاری یا کاهلی و بی تفاوتی متهم می کنند. احمد توکلی، نماینده اصولگرای مجلس آخوندها از کوتاهی دستگاه قضایی در رسیدگی به پرونده فساد مالی نزدیکان رییس جمهور انتقاد می کند و می گوید:"اگر به این مشکلات رسیدگی می شد، امروز شاهد اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در دستگاه بانکی کشور نبودیم."


اما توکلی به خوبی می داند عدم پیگیری قوه قضاییه به دستور خامنه ای است و توقف رسیدگی به این گونه پرونده ها از کانال او اتفاق می افتد. حال چرا او خود را به جهالت می زند امر دیگری است.


همزمان با ماموریت اژه ای، مجلس آخوندها روز یکشنبه 27 شهریور جلسه غیر علنی تشکیل می دهد. در این جلسه ابعادی از این اختلاس رو می شود. در جلسه مزبور وزیر اقتصاد، شمس‌الدین حسینی و محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی اعلام کردند که افراد مظنون در این اختلاس شناسایی و بعضا بازداشت شده‌اند. پس از این لاف و گزاف گوییهای دولتیها، محسن اژه ای بر می آشوبد و می گوید:"باعث تاسف است که برخی افراد به جای این‌که برای فساد بزرگی که صورت گرفته است، از مردم عذرخواهی کنند و بگویند چه زمینه‌ای بوده که موجب این مساله شده است و در معرفی افراد خاطی و ارایه اسناد به قوه قضاییه کمک کنند، به فرافکنی اقدام و در مصاحبه‌هایشان ادعا می‌کنند که همه مظنونان را شناسایی کرده‌اند."


در این جلسه همچنین مصطفی پورمحمدی، رییس سازمان بازرسی کل کشور رژیم شرکت داشت که می گوید:"مجموعه عملکرد اختلاس گران در سه بانک تات، گردشگری و آریا نشانگر این است که آنها مورد حمایت دفتر رییس جمهور بوده اند."


همچنین محمدرضا تابش، رییس فراکسیون اقلیت مجلس آخوندی در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد با اشاره به برخی جزییات سخنان مصطفی پورمحمدی گفته است:"موارد مشابهی نظیر اختلاس سه هزار میلیارد تومانی وجود دارد، ولی چون گفته‌اند سخنی نگوییم، از بیان آنها صرف‌نظر می‌کنم. شبیه به تخلف سه هزار میلیارد تومانی باز هم وجود دارد، اما عزمی برای رسیدگی به آنها وجود ندارد."


اما محمود بهمنی، رییس‌کل بانک مرکزی اوضاع را از این هم بدتر می داند و در این جلسه به دفاع از سیستم بانکی کشور پرداخته و گفته است:"ممکن است تخلفاتی هم وجود داشته باشد، اما با توجه به حجم منابع، تعداد کارکنان و تعداد واحدهای فعال، نسبت تخلفات در سیستم بانکی بسیار پایین‌تر از بسیاری دستگاه‌های دیگر است."


حال باید حدس زد کدام یک از دستگاههای کشور در فساد غرق است که اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در مقابل آن چیز قابل توجهی نیست. به عنوان نمونه می شود به گفته عبدالرضا رحمانی فضلی، رییس دیوان محاسبات کشور اشاره کرد که می گوید:"12 میلیارد و 100 میلیون دلار از درآمدهای مازاد فروش نفت در سال گذشته عملاً گم شده است و هیچ اثری از آن نیست."


او ادامه می دهد:"این مبلغ نه به خزانه داری واریز شده، نه به حساب ذخیره ارزی و نه در بودجه سالانه کشور منظور شده است."


عنایت دارید؟ اختلاس آقای منصور خسروی چیزی حدود سه میلیارد دلار است، در حالی که یک رقم از گمشده های وزارت نفت بیش از 12 میلیارد دلار است. حال چند رقم گمشده دیگر وجود دارد که از آن حرفی به میان نمی آید را باید از آقای پور محمدی، رییس سازمان بازرسی کل کشور پرسید که سفارش کرده کسی در این باره چیزی نگوید.


اینان در مجلس آخوندها جمع شده اند و به دنبال تشکیل کمیته حقیقت یاب هستند تا چه کنند؟ چه حقیقتی را کشف کنند؟ آن چیزهایی که به تابش توصیه شده تا حرفی از آنها به میان نیاورد را؟


بیهوده نیست که محمد رضا تابش، رییس فراکسیون اصلاح طلبان مجلس آخوندها به روزنامه اعتماد می گوید:"به عقیده بنده مطرح شدن این تخلف در شرایط فعلی کشور، انحراف افکار عمومی از بسیاری از وقایع پشت پرده است و به جرات می توان گفت پشت صحنه این قضیه بر متن غلبه دارد. اگر عزم جزم اصلاح امور شد و نه فقط رسیدگی این اختلاس بزرگ یا به عبارتی محدودیتها رفع شد، به منتقدان اجازه اظهار نظر داده شد و مجلس و قوه قضاییه کارکرد طبیعی خود را به دست آوردند، در آن صورت می توان به تکرار نشدن تخلفات بزرگی از این دست امیدوار بود در غیر این صورت این تخلف موضوعی حاشیه ای و تسویه حساب های درونی است."


جان کلام را تابش در اظهارات خود بیان کرده است. پر بدیهی است که خامنه ای و دارو دسته او محدودیتها را کم که نه بلکه، اضافه هم خواهند کرد، نه تنها امکان اظهار نظر به منتقدان داده نخواهد شد بلکه، سرکوب و بگیر و ببند هر روز بیشتر می شود. به گفته همریشان او در مجلس، این نهاد به شعبه ای از دفتر خامنه ای تبدیل شده است. علی لاریجانی، رییس مجلس خود می گوید که اگر قانونی در مجلس تصویب شد و خامنه ای از آن رضایت نداشته باشد، آنرا ملغی خواهد کرد. حال او چه انتظاری از این مجموعه دارد؟ بنابراین باید همان بخش آخر گفته ایشان را پذیرفت که این پرونده اختلاس، موضوعی حاشیه ای است و تسویه حساب باندهای درونی رژیم است که باید مد نظر قرار گیرد. و گرنه اگر قرار باشد که در شهر مست گیرند، باید هر آنچه هست گیرند. در این صورت چیزی از اساس رژیم دزدان و دغلبازان باقی نخواهد ماند.


پس از جلسه غیر علنی مجلس، علی لاریجانی می گوید به شکایت نمایندگان از رییس جمهور رسیدگی خواهد شد. علی مطهری دیگر نماینده مجلس تهدید می کند در صورتی که سووال از رییس جمهور در دستور مجلس قرار نگیرد، استعفا خواهد داد. درگیری مجلس و دولت بار دیگر خود را در این پرونده باز می نمایاند و این بار مجلسیها و در راس آنها علی لاریجانی سعی دارد بیشتر بهره برداری را از این موقعیت بکند. هرچند نمایندگانی همچون کوچک زاده تلاش دارند تا با دفاع از دولت احمدی نژاد در برابر این موج ایستادگی کنند، اما تا کنون تنها افراد نزدیک به احمدی نژاد متهم به همکاری با اختلاس گران شده اند و به دلیل حمایت همه جانبه خامنه ای در گذشته از او، تا کنون سعی شده تا احمدی نژاد را از این ماجرا کنار نگه دارند. اما چه کسی است که نداند در سفره چرمینی که اژه ای برای گردن زدن پهن کرده است، اسامی اطرافیان احمدی نژاد یکی یکی در لیست قرار می گیرد. در این باره که آیا احمدی نژاد نیز در این چاه سرازیر خواهد شد یا نه، هنوز نمی شود نظر قطعی داد. اما در این ماجرا می رود تا عمر باندی از باندهای قدرت رژیم ولایت فقیه بسر آید.


اختلاس سه هزار میلیارد تومانی حاصل سیستم تا مغز استخوان فاسد رژیم جمهوری اسلامی است. این رژیم و همه اجزا آن فاسد است. ولی فقیه آن با حکم حکومتی جلو بررسی قوه قضاییه در پرونده اختلاس را می گیرد و دست همه پایوران آن آلوده به دزدی و چپاول ثروت ملی مردم ایران است. قتل و جنایت، زندان و شکنجه، تجاوز و گله های اوباش خیابانی برای افزودن به عمر رژیمی است که یکی از افتخارات آن به ثبت رساندن بزرگترین اختلاس تمام تاریخ یک کشور کهن است.









گارد باز رژیم ولایت فقیه - منصور امان




گارد باز رژیم ولایت فقیه






منصور امان






جمهوری اسلامی با گامهای شتابان در حال تثبیت جایگاه خود به عُنوان بُزُرگترین بازنده تحولات و خیزشهای اجتماعی در خاورمیانه و شُمال آفریقا است. جبهه گیری علیه تشکیل کشور مُستقل فلسطین، تازه ترین –و نه آخرین– قدمی است که رژیم ولایت فقیه با برداشتن آن ورود خود به شرایط جدید را گُواهی می کند.


اهمیت فشار تحمُل ناپذیری که دگرگونیهای منطقه ای بر رژیم مُلاها وارد می آورد، تنها به تاثیر سیاسی آن بر جامعه ایران یا به حرکت درآوردن روندهای اجتماعی ضد استبدادی، ضد دیکتاتوری در گسترده این حوزه جُغرافیایی و ایجاد اُفقهای جدید محدود نمی شود. همپای این کیفیت درون زا، تحوُلات مزبور دینامیسمی را در پهنه بین المللی علیه جمهوری اسلامی به حرکت درآورده است که اگر چه به گونه بی واسطه محصول آن به شمار نمی رود، اما فقط تحت تاثیر آن می توانست شکل بگیرد. از این زاویه، کارکرد ژئوپولیتیک "بهار عربی" بر رژیم مُلاها را می توان با حلقه نخُست زنجیری یکسان دانست که امکان وصل و گره حلقه های دیگر برای پیچیده شدن بر دست و پای آن را فراهم می آورد.






جمهوری اسلامی این موقعیت ناگُوار را مدیون پاسُخ استراتژیکی است که برای بقای خویش در برابر دُشمنان داخلی و خارجی یافته است. این راهبُرد زمانی "صُدور انقلاب" نامیده می شد و اکنون با تابلوی سانتریستی "اُم القرا" عرضه می شود؛ مفهوم در هر دو تعریف یکی است: زیست در کانونهای منطقه ای بُحران، ایجاد شَعبه های نمایندگی جنگ و سیاست در آنها و به این وسیله دور کردن خاکریزهای خط مُقدم از مرکز.


بر این اساس، اقتدار حاصل شده از تحرُک در کانونهای مزبور می تواند از یک سو هزینه مُناسبات خارجی پُر تنش گردد و از سوی دیگر، جایگُزینی سرکوب با مشروعیت اجتماعی را تسهیل کند. بنابراین شگفت آور نیست که بُحران اسراییل–فلسطین، به مثابه سرسخت ترین و دیرینه ترین آتشدان بُحران در خاورمیانه، به سُرعت و تقریبا به گونه بدیهی به پایگاه اصلی این سیاست تبدیل شد. ویرانه های جامعه مدنی در غزه و لُبنان به جمهوری اسلامی اجازه داد، دستجات بُنیادگرای مذهبی را به استخدام درآورد یا خود به گونه مُستقل به تاسیس گروههای شبه نظامی بپردازد. این شرایط همچنین مُحیط مُناسبی برای بالیدن دیپلُماسی چک سفید و خرید مُتحدان فاسدی همچون رژیم خانوادگی اسد بود که به ویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، می بایست حامی مالی دیگری برای خود دست و پا می کرد.






بیداری اسلامی، بیداری انسانی یا بُن بست دسته جمعی؟


دیر ترین هنگام برای دریافت تحوُل بُنیادی در این شرایط و جا به جا شدن بازیگران اصلی، زمانی بود که دوستان آقای بشار اسد در تهران شاهد تلو تلو خوردن وی زیر ضربات توقُف ناپذیر و فزاینده اعتراضهای توده ای شدند. اندکی پیشتر آنها با پندار گُسترش "عقبه استراتژیک"، کیسه به دست، برای بهره برداری از جُنبشهای مُشابه در تونس و سپس مصر به راه افتاده بودند اما بی درنگ می بایست مُتوقف می شدند چون با ضربه سهمگین جُنبش اجتماعی در 25 بهمن 89 روبرو شدند که مُشابهت "سید علی" با آقایان "مُبارک، بن علی" را نه فقط به خاطر سرنوشت مُشترکی که در انتظار اوست، یادآور می شد.


این تنها ماهیت اجتماعی و آماج نیروهای مُحرک پروسه ی دگرگونیها در منطقه نبود که اُمید استبداد مذهبی حاکم بر ایران را برای استفاده از تحوُلات کلان آن به یاس مُبدل می ساخت. واقعیت وجود یک جُنبش اعتراضی در داخل با مُطالبات همسان که با خُشونت افسار گُسیخته حُکومت مهار شده بود، شانس پیدا کردن یک گروه بندی سمپاتیزان یا قشر و لایه ای شرکت کننده در قیامهای توده ای خاورمیانه و شُمال آفریقا که از مُستبدان خشن تهران آموزه و الهام بگیرد را به میزانی نزدیک به صفر کاهش می داد.






این موقعیت مایوس کننده را می توان سرچشمه شکل گیری دو خط مشی مُتفاوت در حُکومت ایران بر سر چگونگی برخورد به "بهار عربی" و حفظ فضای مانور "نظام" در قلمرو رو به گُسترش آن به شمار آورد. فراکسیون آقای خامنه ای، راست سُنتی و بازوان نظامی "صدور انقلاب"، بدون هیچ تغییر سیاستی، تقویت بُنیادگرایان مذهبی یا نیروهای اسلام گرا را امکانی برای تاثیر گذاری و مُداخله گری ارزیابی می کنند. "بیداری اسلامی"، اُمید اینان به رُشد و تقویت نیروهای ارتجاعی و حاشیه ای که در اثر دگرگونیهای سیاسی آزاد شده اند را تعریف و نمادینه می کند.


در سوی دیگر، فراکسیون نظامی-امنیتی دولت قرار گرفته است که چشم داشت به نیروهای مزبور را بیهوده انگاشته و سیاست مُتکی به آن را با مُنزوی شدن "نظام" در منطقه برابر می شمارد. راهکار آنها که با تابلوی "بیداری انسانی" در برابر تابلوی رقیب آویخته شده، پیدا کردن جای پا به وسیله ترویج پوپولیسم ضدآمریکایی-ضد سرمایه داری با بسته بندی رقیق اسلامی و جذب نیرو و به دست آوردن امکان نُفوذ با حرکت گرد این محور است.


در یک نتیجه گیری کُلی، این که آقای خامنه ای رُل پدر خوانده چه کسی را ایفا کند یا آقای احمدی نژاد کنار که بایستد، موضوعی حاشیه ای است و در عالم واقع، پُشتیبانی آنها از این یا آن نیروی فرضی چیزی را تغییر نمی دهد.


برعکس اما این امر که آنها به طور مُشترک علیه روندهای سیاسی و اجتماعی دموکراتیک و نیروهای به پیش برنده آن جبهه گرفته و آن را به مثابه دُشمن اصلی شناسایی کرده اند، مساله ای با اهمیت و تعیین کننده به حساب می آید، به ویژه از آن رو که این رویکرد برای مادیت یافتن، چاره ای جُز فعال شدن علیه جُنبشهای اجتماعی منطقه و فرآیندهای سیاسی مُرتبط چه در پهنه ملی و چه در سطح بین المللی ندارد؛ رویکردی که جمهوری اسلامی را در جبهه دیگر نیروهای مُرتجع، جنگ طلب و مُخربی قرار می دهد که با همین انگیزه، شمشیرهایشان را در داخل و خارج علیه "بهار عربی" از رو بسته اند.






در کنار اسراییل، علیه فلسطین


رژیم ولایت فقیه بسیار زودتر و بسی پُر سرو صدا تر از آن که آرزو می کرد، صحنه برجسته ای برای به نمایش گذاشتن مفهوم مادی این رویکرد به طور عُریان پیدا کرد. در این رابطه به راستی شگفت آور نیست که کانون اصلی مُناقشه بین المللی در منطقه، صریح ترین صف بندی را به آیت الله خامنه ای و شُرکا تحمیل می کند.


رییس دولت خودگردان فلسطین با ارایه طرح به رسمیت شناسی کشور فلسطین به سازمان ملل، در حقیقت حاکمان جمهوری اسلامی را وادار کرد، از همه سرمایه گُذاری مادی و تبلیغاتی ای که در خلال بیش از سه دهه هزینه نمایش خود در نقش دایه بهتر از مادر فلسطین و فلسطینیها کرده بود، چشم بپوشد و از روبرو به جنگ آنها برخیزد. رژیم مُلاها با خزیدن کنار دولت آپارتاید اسراییل، دولت و راست گرایان افراطی آمریکا و نژادپرستهای ضد عرب در دو سوی اُقیانوس اطلس، به توده های عرب از مراکش تا عُمان نشان داد که منافع آن با حُقوق و مُطالبات عادلانه فلسطینیها در تضاد قرار دارد و هر جا این تقابُل به گونه حساسی پدیدار گردد، به خوبی آمادگی دارد در کنار دُشمنان شناخته شده آزادی و استقلال فلسطین قرار گیرد و با آنها به اتحاد عمل برسد.






آنچه که به دولت خودگردان اعتماد به نفس بخشید تا به پُشتوانه آن و با وجود مُخالفت ایالات مُتحده و تهدید آن به وتوی این درخواست و قطع کُمکهای خود، طرح به رسمیت شناسی کشور مُستقل فلسطین را به سازمان ملل ببرد، همان فاکتوری است که رژیم جمهوری اسلامی برای سرکوب آن با تمام توان به رژیم فاسد بشار اسد یاری می رساند.


این رویکرد چندان رُسواست و پیامی که ارسال می کند بدان گونه روشن است که حتی کسی مانند آقای خالد مشعل که برای دریافت مُشوقهای نقدی در ازای حمایت از موضع جمهوری اسلامی علیه فلسطین به تهران دعوت شده بود، حاضر به تایید آن و هم آوازی با آیت الله خامنه ای در حمله و فحاشی به "ساف" و آقای محمود عباس نمی شود. این رهبر حماس در حالی که تلاش می کرد نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را، بساطی که رژیم مُلاها برای ماله کشی موضع خود بر پا کرده بود را به صحنه ای برای تاکید بر فضاحت تحمُل ناپذیر آن تغییر کارکرد داد.






در این میان چنین می نماید که آقای نتانیاهو نیز دُشواریهایی که حماس با آن روبرو گردیده را درک می کند. مُوافقت دولت اسراییل با مُعاوضه بیش از هزار زندانی فلسطینی با یک سرباز اسراییلی که پنج سال پیش توسُط حماس ربوده شده بود، موضع این گُروه را در برابر دولت خودگردان تقویت می کند و نیز امتیاز مُثبتی را به نفع آن در جامعه فلسطینی به ثبت می رساند.


پیام سیاسی ای که دولت راست افراطی اسراییل با این اقدام ارسال می کند به همین اندازه روشن است. آقای نتانیاهو بر سیاست شناخته شده بُنیادگرایان اسلامی مبنی بر مُعرفی جنگ و تروریسم به عُنوان تنها راه حلهای امتیاز گیری از اسراییل یا عقب نشاندن آن و بیهوده بودن مُذاکره و تلاشهای بین المللی صحه گُذاشته است.






فاصله گیری ترکیه، تصادُم با عربستان


این پُرسش که شروع روند کنار زده شدن جمهوری اسلامی از صف بازیگران اصلی منطقه با چه دگرگونیهای در مُناسبات نقش آفرینان همراه است را تنش فزاینده در روابط آن با همسایگان و کشورهای تاثیرگُذار در خاورمیانه به تماشا گذاشته است. این امر به ویژه در تیره شدن مُناسبات میان رژیم مُلاها و ترکیه، کشوری که از نظر ثبات در روابط مُتعادل با آن یک استثنا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی به شمار می رفت، به گونه برجسته ای نشان داده می شود. این تحوُل بیش از آن که به خواست حُکومت ایران صورت پذیرفته باشد، از چرخش در اولویتهای سیاست خارجی تُرکیه در منطقه در پی شکل گیری فاکتور جدید "بهار عربی" سرچشمه می گیرد. رژیم جانشین امپراتوری فروپاشیده عُثمانی، بر هم خوردن نظم گُذشته را یک فُرصت تاریخی برای افزایش نقش سیاسی و اقتصادی خود در کشورهای عربی ارزیابی می کند. تُرکیه در این راستا، از فشاری که تحوُلات سیاسی در این کشورها بر جمهوری اسلامی و عوامل و مُتحدان آن وارد می کند، سود جسته و فعالانه در جهت تنگ کردن محدوده تاثیرگذاری آنان به حرکت درآمده است.


نمود دیگر اصطکاک جدی در روابط منطقه ای جمهوری اسلامی، تنش در مُناسبات با عربستان است، موضوعی که اگر چه با توجه به پیشینه طولانی فراز و نشیب در روابط این دو با یکدیگر چندان غیر مُنتظره به شمار نمی رود، اما از نظر شدت و کیفیت، با گذشت هر روز، ابعاد مُخاطره آمیز تری می یابد. مُتهم شدن حاکمان ایران به دسیسه چینی برای ترور سفیر عربستان در آمریکا، نُقطه اوج مُوقتی این مُعادله است که نُکته کلیدی در آن نه جُزییات اتهام بلکه، طرح آن به گونه مُجرد و در مُحاسبه جای دادن دامنه و پیامدهایی است که در بر دارد یا می تواند داشته باشد.






برآمد


مفهوم خارج شدن ابزارهای اقتدار خارجی از دست رژیم مُلاها و باز شدن گارد آن چه به صورت منطقه ای و چه قاره ای، بی ثباتی و آسیب پذیری آن در داخل است. این می تواند منشا اختلافهای درونی شدید بر سر تغییر کورس هم بشود، مهم اما این است که جنبش اجتماعی و مُخالفان و مُنتقدان حُکومت از این شرایط استفاده کنند و گیره فشار از داخل را مُحکم تر از پیش بچرخانند. نباید اجازه داد رژیم ولایت فقیه با چند عقب نشینی مصلحتی و روی دوش بلوفهایی مانند "انتخابات" و "گُردان امام علی" از این منگنه رهایی یابد.





بازگشت به دوران طلایی امام راحل




واعتراض بازیگران به کارچرخان حزب الهی ی نظام قاتل!!


بصیر نصیبی




همه پروژه های نظام مقدس در دوره افتخار آمیز دولت پادگانی، امنیتی،مافیایی ورای دزد داشت به خوبی وخوشی پیش میرفت سینماگران معترض به خیمه شب بازی سال 88 هم کم کم سرعقل آمده بودند،اگر چه در جشنواره بین المللی!!فجر کمی با احتیاط حضور یافتند اما در جشن خانه سینما، خودشان را از مصائب نمایش مردم گرایی جدا کردند وخیلی با عقل و سیاست با البسه الوان البته با حذف رنگ دردسر ساز سبز با آرایش های به اصطلاح غلیظ وخلاصه سرو وضع طاغوتی مو هایی که از زیر لچگ مصلحتی بیرون زده بود . با خنده که نه با قهقهه های دشمن پسند ،به میهمانی پر شکوه وپر هزینه خانه ی سینمای دوره ی در خشان وشکوفای احمدک قدم رنجه فرمودند .هنوز از لذت آن جشن طاغوتی که نظیرش در دوره ریاست خاتمی جونشون هم ناممکن بوده سیراب نشده بودند که یک باره فرج الله سلحشور- رونوشت برابر اصل استاد اندیشمند ونابغه ده نمکی یک اطلاعیه پر سر وصدامنتشر می کند که چند عضواز زنان خانواده سینمارا سخت خشمگین می کند.( از میان جمع بسیار گسترده ی بازیگران چرا فقط 5 تایشان معترضند؟) البته در این موقعیت که بازیگران معترض سخت در تلاشند وسایت ها و وبلوگ های اپوزیسیون هم به تبعیت رادیو تلویزیون های دولتی فارسی زبان هم همراهشان شده اند .نظام مقدس مکار ناموس پرور در می یابد که فرصت خوبی فراهم شده تا چند مبارز دیگر را در شهرهای دور تر به بهانه قاچاقچی مواد مخدر و یا اشاعه دهندگان فساد روی زمین بدار بیاویزد، حکم های سنگین دیگر ی برای سینماگرانی که به بهانه های ابلهانه در چنگالش هستند صادر کند و هر کس راهم که مزاحم تشخیص داد بگیرد وشلاق بزند وجریمه کند ،اگر انقلابیون لیبی، اسیر جنگی ( قذافی )را با پای بندنی به حقوق بشر ناتو با آن وضع فجیع زیر عنوان اجرای عدالت به قتل نرسانده بودند واین خبر،خبر های دیگر را تحت الشعاع قرار نداده بود چه بسا کاخ سفید هم پایش به ماجرا کشیده می شد وخانم کلینتون بانوی اول سابق هم یک کنفرانس مطبوعاتی می گذاشت و حتا اوباما هم پشت میز خطابه میرفت واز زنان بازیگر دفاع می کرد اما از بد حادثه اعدام انقلابی قذافی وماجراهای پیوسته با آن نگذاشت تا آن گونه که شایسته است از بازیگران زن سینمای جمهوری اسلامی دفاع کنند. ما هم که کلی حاشیه رفتیم هنوز اطلاعیه ای که خانم های سینمایی را به خشم آورده منعکس نکردیم پس اول محتوای اطلاعیه را بازنویسی کنیم:






«فرج‌الله سلحشور، کارگردان ایرانی در گفتگو با خبرگزاری پانا (خبرگزاری دانش‌آموزی ایران) دعوت از آنجلینا جولی، بازیگر سرشناس هالیوود و سفیر صلح سازمان ملل متحد، توسط یک تهیه کننده ایرانی را مورد انتقاد شدید قرار داد و گفت: «آمدن آنجلینا جولی به ایران اتفاق خوبی است، برای سینمایی که فاحشه خانه است. این سینما باید هم برای ادامه فعالیت خود فاحشه بین‌المللی بیاورد»






در خبر هایی که پیرامون اعتراض به مهمل بافی های سلحشور تکثیر شده وی ،کارگردان حامی احمدی نژاد معرفی می شود ،مگر اطلاعیه سلحشور مربوط نمی شود به دعوت از آنجلینا جولی؟ خب این خانم که قصد داردمسلمان وبلافاصله محجبه بشود پس می شود آب توبه !سرش ریخت ،بهمین دلیل هم مسعود ده نمکی دعوتش کرده بود تا در فیلمش شرکت کند .خب رژیسور ده نمکی با خودش می گوید: چرا عباس کیارستمی ژولیت بینوش را بیاورد،لچگ سرش بیندازد ودرتهران به چرخاند وسکانس دشمن کور کن آبگوشت خوری یش با ژولیت خانم را همه روز نامه های حکومتی بازتاب دهند اما من نتوانم آنجلینا خانم که در آستانه تشرف به دین مبین است را به سینمای جمهوری اسلامی هدیه کنم؟ البته رژیسور نابغه وجانشین بر حق محسن مخملباف وقتی شرایط را نا مناسب می بیند دعوتش را پس میگیرد وسلحشور هم خودش ،شکر خوردنش را منکر می شود اما اعتراض ها همچنان ادامه دارد...






اما مگر ده نمکی وسلحشور توی یک باند نیستند (تا یادم نرفته یک سئوال هم دارم از این خانم های به حق معترض وهمه بازیگران زن ومرد ج. اسلامی. فیلم تهوع انگیز اخراجی 2 ده نمکی جنبش مردمی سال 88 را مسخره می کرد هم با فروش بالا مواجه شد وهم هیج سینماگری کوچکترین اعتراضی به ساخت این نوار مبتذل نشان نداد ،ده نمکی علنا به همه مردم معترض توهین کرد وتحقیرشان نمود) ؟پس چرا سلحشور برای ده نمکی پاپوش درست می کند؟ آیا آنچه سلحشور بیان کرد به او دیکته نشده بود؟ خب در نظام مافیایی اگر پشتت به جایی وصل نباشد که نمیتوانی اعتراض بدون عوارض جانبی بکنی،وقتی داود رشیدی که از مقامات هنری نظام پیشین بود سالها اینان را همراهی وسالها تحقیر وتوهینشان را تحمل کرد تاسر انجام به او اجازه کار وفعالیت دادند هم معترض حرف های سلحشور شده باید به این امر پی برد جایی ومنبعی ویا باندی گردن کلفت را در پنهان در پشت سر دارد. اتفاقا رویا تیموریان یکی از بازیگران منفرد معترض در گفتگو با خبرگزاری سینمای ایران حرف درستی میزند:






« ، جنجال‌ها برای آمدن آنجلینا جولی را «تبلیغاتی بی معنی» برای منحرف کردن توجه‌ها از فضای بیمار سینما ایران خواند و افزود‫: «می خواهند با تبلیغاتی این چنینی وضعیت وخیم سینما را منحرف کنند، بیمار در حال کمایی که می‌خواهند اعضایش را دفن کنند»






ومن اضافه می کنم که وخیم بودن سینما محدود به دوره پرزیدنت مردمی نمی شود در طول همه عمر نظام این سینما با بحران روبرو بوده است.






در اطلاعیه بازیگران سرشناس ودر واکنش به سخنان کار چرخان حزب الهی، باران کوثری، پگاه آهنگرانی، هانیه توسلی، ترانه علیدوستی و نگار جواهریان در یادداشتی خطاب به سلحشور نوشته اند:






«ای کاش لطف کنید سینمایی را که خجالت می‌کشیم بگوییم شما را یاد کجا می‌اندازد به حال خود رها کنید، شاید که رستگار شوید و آرامش و صلح و محبت به وجدان نگرانتان بازگردد»






از این جای یادداشت این هفته ،من خود با بازیگران معترض حرفهایی دارم






خانم های محترم بازیگر






سالها ست که این نظام مرد سالار واین نظام ضد انسان ودر مرحله بعد ضد زن با جایگزین کردن فرامین شرعی به جای قوانین امروزی، ارائه تصویر یک انسان ضعیف ونیازبه حامی به زنان جامعه ،قانونی کردن فاحشگی زیر عنوان صیغه ،تحمیل حجاب اجباری، فراهم کردن امکان کام جویی برای مردان وحق انتخاب زن دوم وسوم به مرد،سلب حق آزادی پوشش،حق سفر بدون اجازه همسر، سنگسار زنان به جرم دوست داشتن وعشق وبا تحمیل ده ها بلکه صد ها فرمان ارتجاعی به شخصیت ، اعتبار وحیثیت زنان توهین کرده بود ، زنان تن فروش مگر کی هستند؟ زنان بی پناه وتنگدستی که در شرایط وخانواده ای بدنیا آمدند که از هر نوع امکان محروم بودند، حتا بسیارشان تلاش کرده اند تا زندگی عادی داشته باشند وتنشان را نفروشند اگر میخواستند استخدام شوند باید به نیاز های جنسی آقای مدیر هم پاسخ مثبت دهند،*اگر کرایه خانه شان عقب افتاده بود، اگر برای تامین شیر بچه شان در مانده اند، اگر سرپرستی پدر ومادر مریض را بعهده داشته اند.هیچ کس به یارشان نیامده ودولت های هم از مسئولیت خود شانه خالی کرده اند پس همه راه ها بر اکثراین زنان درد مند بسته شده ،برای تامین نیاز های اولیه زندگی خودشان وخانواده شان چه راهی جز تن فروشی داشته اند؟ چرا فکر می کنید هر کدام از زنان ودخترانی که زندگی عادی دارندهم اگر در همان شرایط وموقعیت قرار میگرفتید که این در ماندگان نا خواسته در آن جای گرفتند برایشان سرنوشت دیگری رغم زده نمی شد؟ گفتم باز هم تاکید می کنم اکثر اینان نه با میل ورغبت ونه به خاطر هوس به آغوش هر مرد نمی لغزند .فقرواعتیاد،نا هنجاری های اجتماعی وخانوادگی عامل اصلی انتخاب راه نادرست اکثرزنان ودخترانی است که در حیابان های تهران سرگردان به دنبال مشتری میگردندویا به شیوخ عرب فروخته می شوند ؟ شما باید به جای نفرت از اینان نفرتتان را به نظامی منتقل کنید که آن دختر جوانی که باید مدرسه وبعد دانشگاه برود به وسیله دلال ها که اکثرا در کمیته ها وبنیاد ها به ظاهر حامی مستضعفین لانه کردند در بار ها وکلوب های کشور های عربی به شیوخ فروخته شوند. ایا اگر شما را با زنان مجلس ارتجاع مقایسه می کردند این واکنش تند را نشان می دادید ؟اما به اعتقاد من اتقاقا آنجا که باید خشمتان برانگیخته شود وقتی است که بخواهند شما را در همان کفه ترازویی بسنجند که ساکنین مجلس فرمایشی ارتجاع را ارزیابی می کنند.






این که سر انجام زنان سینما بعد از سالها سکوت حتا همراهی برای تثبیت فرامین ارتجاعی ج. اسلامی لا اقل به بیانات یک سینماگر حزب الی واکنش نشان می دهند جای امید واری است به شرط آن که این واکنش به اعتراض چند بازیگر جوان به یک مهمل ساز لمپن محدود نشود چرا که فرج الله سلحشور هم موجودی است که در همین سیستم فاسد امکان رشدپیدا کرده اگر او تن فروشان را موجوداتی پست وبی ارزش میداند از او انتظاری جز این نیست اما از بازیگرانی که ادعای هنرمند بودن وروشنفکر بودن را دارند وپدران ومادرانشان فیلمسازان جایزه بگیر همین نظام هستند چنین انتظاری نیست،موسوی وکروبی رهبران سبز الهی ها میخواهند مردم را بر گردانند به دوره طلایی امام راحل .فرج اله خان پیش دستی کرده وزود تر راه رسیدن به آن دوران طلایی را هموار می کنند، چرا که سلحشور ونظایرش فاحشه خواندن زنان سینما در ایران رااز بیانات شیوا ی امام راحلشان آموخته اند ، شما هم تا تکلیفتان را با کلیت این نظام واندیشه های عقب مانده وارتجاعی بنیانگذارجنایتکارش روشن نکنید راهی برای رهایی نخواهید یافت.


بصیر نصیبی 23 /10/ 2011






www.cinemaye-azad.com




*مسلم منصوری وقتی هنوز در ایران بود مصاحبه های مهمی با زنان تن فروش در تهران انجام داد ، ومواد مونتاژ نشده را به خارج از کشور منتقل کرد واینجا با بهره ازراش هایی که در اختیار داشت فیلم موثر وتکان دهنده ی زنان تن فروش را ساخت برای تنظیم این یاداشت دیا لوگ ها فیلم مسلم مد نظرم بود.

آبان:ويديوی کامل دستگيری قذافی:تجاوز با فرياد الله اکبر؟







روشنگری.گلوبال پست بابررسی ويديوی دستگيری معمر قذافی مدعی شده است هنگام انتقال قذافی و قبل از قتل به او تجاوز شده است. صرفنظر از درستی يا نادرستی اين ادعا، ترديدی نيست که شيوه برخورد با ديکتاتور ليبی مانند شيوه برخورد دولت خود او با مخالفانش وحشيانه بود و شيوه برخورد با صدام حسين و بن لادن را پشت سر گذاشت. شورای انتقالی ليبی مسووليت شيوه اين شيوه برخورد و قتل غيرقانونی قذافی را به گردن جوانانی می اندازد که او را پيدا کرده اند و «خودسر» عمل کرده اند. نيروی های خارجی که رسما در حال جنگ با دولت سرنگون شده بودند، هيچ مسووليتی بر عهده نميگيرند.

ويديو و عکس های گلوبال پست را در لينک های زير ببينيد:



http://www.globalpost.com/dispatch/news/regions/middle-east/111024/gaddafi-sodomized-video-gaddafi-sodomy





http://www.globalpost.com/dispatches/globalpost-blogs/the-casbah/gaddafi-dead-video-initial-capture-exclusive?page=1

برقراری قوانین شریعت اولین دست آورد "انقلاب"لیبی!



زنان ازاولین قربانیان "لیبی آزاد"!



اسلام گرایان باصطلاح معتدل متحدین جدید ناتووقدرتهای بزرگ برای کنترل انقلاب کشورهای خاورمیانه وآفریقای شمالی!




ازقدیم گفته اندسالی که نکوست ازبهارش پیداست:


آیاهمانطورکه اوباما ودیگرشرکای جنگی اش درپی کشته شدن قذافی ازلیبی آزاد سخن گفته وبه سران دولت انتقالی ومردم لیبی تبریک گفته اند،براستی لیبی آزاد شد ویا درمسیرآزادشدن قراردارد،یا آنکه قدرت دربالاترین سطوح ازچنگ دیکتاتورنگون بختی که دوران مصرف و عمرسیاسی اش به پایان رسیده بود و حاضربه پذیرش آن نبود به زورقوه قهریه خارج شد وبه دست غارتگران ودیکتاتورهای جدیدی،دراتحاد تنگاتنگ با قدرت های بزرگ وشرکت های چندملیتی برای بلعیدن تمام عیار نفت لیبی جابجاشد ومردم هم دراین میان نقشی جزپیاده نظام نداشتند؟






درماجرای لیبی هم چنان باید با یک چشم خندید وباچشمی دیگرگریست. خوشحالی ناشی ازسرنگونی یک دیکتاتورمادائم العمربجای خود امر فرخنده ای بوده وقابل درک است وشیرین.اما متأسفانه تمامی قرائن وشواهد نشاندهنده آن است که این شیرینی کوتاه مدت بوده ومتأسفانه با تلخی فزاینده ای همراه است که هرروزهم بیشترخواهد شد. چگونگی سرنگونی یک دیکتاتور وبدیلی که قدرت های خارجی درزدوبند با رؤسای قبایل ودولتمردان سابق قذافی بجای آن ساخته پرداخته اند جای هیچگونه امیدی برای آزادی وبرابری و حضورونقش مستقل مردم زحمتکش وسرکوب شده لیبی باقی نمی گذارد. قدرت ها ورسانه هایشان همواره می خواهند ما را دربرابرانتخاب بین گزینه موجود(وچه بسا گزینه دیروزشان) وگزینه ای تازه که برای امروز خود تعیین کرده اند قراردهند.آنها البته این سناریوی خود را درخلأ بوجود نمی آورند ودرواقع بدون ورود مردم به میدان مبارزه وسوارموج آن شدن وجهت دادن به آن قادربه انجام آن نیستند.باین ترتیب این ناآگاهی وعدم آرایش مناسب صفوف مردمی است که بزرگترین دشمن خودی است که دراتحاد با دشمنان مردم سرنوشت سازمی شوند. درهرحال،آنها باین ترتیب مسیر گزینه سوم،گزینه رهائی، حاکمیت مردم برسرنوشت خود را مسدودمی کنند.اما سنگ اندازی وبستن راه سوم یعنی گزینه حرکت مردم به سوی آزادی وبرابری، حقانیتی برای آنچه که صورت گرفته است ودرمیان تلی ازخون و ویرانی وخشونت زایمان یافته است، ایجاد نمی کند. چیزی نمی گذرد که نشاط وفرح ناشی ازسرنگونی دیکتاتورپیشین وخاطره چهارشبانه روزجشن وپایکوبی جای خودرا به دردهای روزافزون مولود برآمده اززایمان جدیدمی دهد.این تجربه به خصوص برای کسانی که مرگ انقلاب ایران را درروززایمان آن آزموده اند قابل لمس است. مردمی می مانند،آکنده ازنفرت وحسرت وآرزوها وبا مطالبات پاسخ نگرفته. البته اززایمانی که قابله اش قدرت های بزرگ وجگنده های ناتوباشند بیش ازاین هم نمی توان انتظارداشت .هم چنان که فرجام این الگوها درعراق وافغانستان را دیده ایم. درافغانستان پس ازده سال جنگ وخونریزی نه فقط،چیزی حتی ازنمایش دموکراسی صوری توسط گماشته شدگان وجود ندارد بلکه موجب برآمد مجدد بنیادگرایان طالبان نیز شده اند وحالا همین قدرتها دارند عجزروزافزون خود را درمقابله باآن به نمایش می گذارند. اکنون افغانستان پس ازده سال اشغال وجنگ ولشکرکشی این قدرتها به بزرگترین مرکز تولیدوصدور موادمخدرجهان تبدیل شده است.






درلیبی دست بدست شدن قدرت درسایه حملات وحشیانه جنگنده های ناتو وبیش ازهمه توسط چهارقدرت آمریکا وانگلیس وفرانسه وایتالیا با تخریب زیرساختهای این کشوروکشته شدن ۵۰هزارنفرو دویست هزارزخمی(ودرآخرین سناریو قتل عمد وسرشارازخشونت قذافی وپسرش بجای محاکمه قانونی آنها برخلاف مقررات کنوانسیون اسیران جنگی) بخشی ازهزینه های زایمان لیبی نوین بود. دراین سناریو قدرتهای بزرگ ازبالا فرمان وبمب صادرمی کردند وازپائین مردم وجوانان لیبی به مثابه پیاده نظام وگوشت دم توپ مورد استفاده قرارمی گرفتند.مطابق گزارش مدافعان حقوق بشرشکنجه واعدام ها واذیت وآزارمخالفان فقط توسط قذافی ونیروهای او صورت نمی گرفت، بلکه همزمان توسط اردوی مخالفان آن ومؤتلفین دولتهای غربی حتی قبل ازکسب قدرت هم صورت می گرفت که این دولتها چشم وگوش خود را به روی همه آنها بسته بودند تامبادا به برنامه "نجات لیبی" آسیبی وارد شود.چرا که برای خود آنها لااقل روشن بودکه دموکراسی وحقوق بشرچیزی بیش ازیک تن پوشش تزیینی برای استتارنیات واقعی اشان نبود.تصاحب تمام عیار لیبی به مثابه یک کشور ثروتمندنفتی،کنترل فرایند انقلاب منطقه وپروژه خاورمیانه بزرگ ادغام شده و تحت سیطره بازارجهانی و شرکت های فراملیتی،هدف های اصلی را تشکیل می دادند. دستبوسی چندش آور ودادوستد سران همین قدرت های چهارگانه با دیکتاتورسابق لیبی یک روی سکه واقعیت است وجنگیدن آنها باهمان دیکتاتورازطریق بندوبست با سران قبائل ودولتمردان فاسد روی دیگراین سکه. دراین بازارمکاره هرکس که ذره ای شعاردموکراسی را جدی بگیرد،اگرازسرسپردگی اش به گفتمان سلطه سرمایه ودولتهای امپریالیستی وجهان خوار نباشد، تنها ساده لوحی مفرط خود را به نمایش می گذارد. همان کسانی که زمانی برای تأمین منافع خود به دستبوسی قذافی میرفتند، همانها نیزبرای مصون ماندن ازدردسرهای زنده دستگیرشدنش دستورقتل وی را صادرکردند.






بخشی ازسخنان تاریخی مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی لیبی دربن غازی درطلیعه "لیبی آزاد" وبه مناسبت حضورده ها هزارنفر چنین بود:






از این پس قوانین بر اساس شریعت و دستورات قرآنی تنظیم خواهند شد






در کشور مسلمان ما، شریعت پایه و اساس تمام قوانین است. بنابراین تمام قوانینی که با اصول اسلامی همخوانی ندارند غیر قابل اجرا خواهند بود. وی سپس برای نمومه از قانون تک همسری که در دوران قذافی اجرا می شد انتقاد و از چند همسری حمایت کرد رییس شورای انتقالی همچنین از حذف سود بانکی و اجرای بانکداری اسلامی خبر داد.






به نقل ازبی بی سی و ارونیوز






این سخنان بخوبی نشان میدهدکه دولتهای غربی با چه کسانی وبرای چه اهدافی به ائتلاف پرداخته اند.اگرآنها دردوره جنگ سرد برای کنترل جنبش های اعتراضی وایجا کمربند سبز بدوربلوک رقیب خود با بنیادگرایان ائتلاف کردند،اکنون نیز برای کنترل انقلاب کشورهای عرب ومنطقه به ائتلاف با اسلام گرایان باصطلاح معتدل تر ازبنیادگرایان آن دوره،اما هم چنان طرفداراسلام سیاسی وحاکمیت مذهب روی آورده اند.نمونه سناریوی آنها در لیبی وتونس ومصرهمین را نشان میدهد.






سخنان رئیس دولت انتقالی درپی مرگ قذافی ودرمراسم بزرگداشت لیبی آزاد برای هرکسی که گوشی برای شنیدن وچشمی برای دیدن دارد براستی هشداردهنده وتنبه برانگیزاست. وجای هیچ توهمی را درماهیت این نوع آزادسازی ومعنای تبریک سران قدرتهای مهاحم برای تولد "لیبی آزاد و نوین" ومعنای تأسیس دموکراسی مورد نظرآنان باقی نمی گذارد.






بزودی مردم لیبی، آگاه خواهند شد که آزادی ازشرقذافی به تنهائی برای دست یافتن به آزادی وبرابری کافی نیست.آنها اکنون علاوه برمستبدین با چهره ها وزشت های جدید، هم چنین باید با مطامع بی پایان دولت ها وشرکت های چندملیتی و بافرود بهمن اسلام سیاسی وقوانین ارتجاعی شریعت برسرنوشت خود، وبا انحصارقدرت توسط باندهای حاکم و فاسد سران قبائل ومتحد دولتهای بزرگ به زورآزمائی بپردازند.مبارزه برعلیه استبداد واستثماربه پایان نرسیده است. آنها ناگزیرند برای نیل به اهداف خود با برپائی جنبشهای مطالباتی اشان راه دشواروپرپیچ وخم پیشروی بسوی آزادی وبرابری را با تکیه بر اراده آزادوآگاه خودآغازکنند.آری انقلاب لیبی درهمان روززایمان خود مصادره شده است.


http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

با آخرین نفس‌های دریاچه‌های ایران : لیست دریاچه های که آخرین نفس هایشان را میکشند


سایت قانون : در ایران دریاچه‌های شور و شیرین زیادی وجود دارد. برخی از آنها دائمی و بعضی از آنها در بیش‌تر روزهای سال خشک و بی‌آب هستند. وسعت دریاچه‌های شور نسبت به دریاچه‌های شیرین بیشتر است. دریاچه‎هاى دائمى بیشتر در مناطق پرباران شمال‌غربی و جنوب‌غربی قرار دارند. از مهم‌ترین این دریاچه‌ها خزر، ارومیه، بختگان، جازموریان، پریشان، مهارلو، زریوار و هامون است. به گزارش قانون، در این مطلب اشاره‌ای کوتاه به دریاچه‌هایی که در معرض خطر هستند و دریاچه‌هایی که نیاز به توجه ویژه‌ای دارند تا به سرنوشت دریاچه‌های دسته اول دچار نشوند،کرده‌ایم.


البته در این نگاه اجمالی، طبقه‌بندی با کمی اغماض انجام شده است. شاید بهتر بود برخی از دریاچه‌های دسته دوم را عملاً خشک‌شده فرض کرده و چشم امید را از آسمان و زمین می‌بریدیم تا خیال خودمان و مسئولان هم راحت می‌‌شد. اما دریاچه‌های زیبای این سرزمین جزیی از میراث طبیعی آن هستند و نمی‌توان به همین سادگی از نبودن و نیستی آن‌ها گفت. طبقه‌بندی «در معرض خطر» می‎تواند برای دریاچه‎ای چون ارومیه و یا هامون «در معرض نابودی همیشگی» تغییر کند اما بنا به همان دلیلی که آمد کمی اغماض شده تا حداقل روی کاغذ فرصت برای نجات آنها باقی مانده باشد.






دریاچه‌های خشک‌شده:


دریاچه‌های بختگان و طَشک - نیریز


دریاچه بختگان در غرب نیریز قرار دارد و به صورت یک فروافتادگی کشیده به طول تقریبی 70 تا 100 کیلومتر است و سطح زیر پوشش آن حدود 2000 کیلومترمربع است. دریاچه طَشک با وسعت تقریبی 800 کیلومترمربع در شمال غربی دریاچه بختگان و 160 کیلومتری شرق شیراز قرار دارد.


دریاچه ارژن


وسعت تقریبی این دریاچه در حدود 2000 هکتار و از جمله دریاچه‌های آب شیرین کشور است. این دریاچه بخشی از منطقه حفاظت شده ارژن و پریشان است که در فاصله 60 کیلومتری شیراز و در مجاورت جاده اصلی شیراز- بوشهر قرار دارد.


دریاچه ارژن یکی از زیستگاه‌های مهم پرندگان مهاجر است که در حدود نیمی‌از سال، میزبان هزاران پرنده مهاجر است. این منطقه، تابستان‌های خنک و زمستان‌های سرد دارد که معمولاً در فصل زمستان با بارش برف همراه است.






دریاچه مهارلو - شیراز


دریاچه مهارلو در حدود 18 کیلومتری جنوب شیراز قرار دارد. این دریاچه در جنوب شرقى شیراز قرار گرفته و توسط سه رودخانه نوبه‌اى خشک، حمزه و سروستان و همچنین روان آب هاى کوه‌هاى مجاور تغذیه مى‌شود.


ارتفاع این دریاچه، 1460 متر از سطح دریا و بیشینه ژرفای آن 3 متر است. به همین دلیل میزان تبخیر بالاست و بخشی از بستر آن را لایه‎ای از نمک می‎پوشاند و فقط در بخش‎های شمالی و مرکزی آن، آن هم با ژرفای خیلی کم و شوری زیاد،آب وجود دارد.






دریاچه جازموریان






هامون جازموریان در 150 کیلومتری غرب ایرانشهر است .وسعت این دریاچه در فصول پرباران 3300 کیلومترمربع و به دلیل شرایط اقلیمی ویژه در بیشتر مواقع سال، بخش زیادی از آن به کفه‌های نمکی و رسی تبدیل می‎شود.






دریاچه های در معرض خطر:






دریاچه هامون - سیستان


دریاچه هامون سومین دریاچه بزرگ ایران پس از دریاچه خزر و دریاچه ارومیه است. دریاچه هامون با حدود 1800 کیلومترمربع وسعت، بزرگ‎ترین حوضه دریاچه‎ای شرق ایران است که از سه حوضچه اصلی یوزک، صابری و هیرمند تشکیل شده است.


رودها و آبراهه‎های زیادی به این دریاچه و باتلاق‎های اطراف ریخته می‎شود که از میان آنها، رود هیرمند بیشترین آبدهی را دارد. هیرمند در ایران و بخشی از صابری در افغانستان است.






دریاچه ارومیه


دریاچه ارومیه که در گذشته چی‎چست و کبودان نام داشته، بزرگ‎ترین و شورترین دریاچه دائمی ایران و یکی از دریاچه‎های فوق اشباع از نمک دنیا است. دریاچه ارومیه در شمال غربی ایران قرار دارد و در میان دو استان آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی واقع است.


دریاچه گاوخونی


تالاب گاوخونی در فاصله 40کیلومتری جنوب شرق اصفهان و 30کیلومتری شهر ورزنه قرار دارد .این تالاب به صورت دریاچه کوچک در یک منطقه فرو رفته کویری در حوزه مرکزی فلات ایران قرار دارد و وسعت آن بالغ بر 47000هکتار بر آورد شده است.


دریاچه زریوار - مریوان


تالاب آب شیرین زریوار در فاصله 3 کیلومتری غرب شهر مریوان، در استان کردستان قرار دارد. دریاچه زریوار در 8 کیلومتری غرب مریوان قرار دارد. تالاب زریوار یکی از منحصر به فردترین دریاچه‌های آب شیرین در جهان به شمار می‌رود.






دریاچه اوان - قزوین


دریاچه زیبای اوان در نیمه شمالی الموت در دامنه کوه خشچال در فاصله 75 کیلومتری قزوین قرار دارد. این دریاچه که بیش از 70 هزار متر مربع مساحت دارد.


غلیان دایمی آن باعث صافی و زلالی آب دریاچه شده است.


دریاچه گَهَر – لرستان


دریاچه گَهَر در دره‎ای به همین نام در دامنه جنوبی اشتران‎کوه و در منطقه حفاظت‌شده‌ای به همین نام واقع شده است. دریاچه در میان دو شهر دورود و الیگودرز است که بیشترین خطری که این دریاچه را در حال حاضر تهدید می‌کند پایین آمدن آب آن و آلودگی ناشی از حضور گردشگران است.






دریاچه حوض‎سلطان - قم


دریاچه حوض‎سلطان در 40 کیلومتری شمال شهرستان قم و 85 کیلومتری جنوب تهران و در حاشیه بزرگراه تهران- قم قرار دارد.این دریاچه در شمال شرق شهرستان قم واقع شده‌است و رشته کوه‌های البرز در شمال آن قرار دارد. وسعت و شکل دریاچه متناسب با ورود آب و میزان بارندگی آن در فصول مختلف سال متفاوت است.


این دریاچه شامل دو چاله جدا از هم یکی به نام حوض‎سلطان و دیگری به نام حوض‎مره است که با آبراهه باریکی به هم وصل می‎شوند. در فصول پر آب ابتدا چاله مره پر می‌شود و سپس آب اضافی وارد حوض سلطان می‌شود.






دریاچه کیو - لرستان


دریاچه کیو در شهر خرم‌آباد قرار دارد و یکی از منحصر به ‌فردترین و زیباترین دریاچه‌های استان لرستان به شمار می‌آید. آب این دریاچه از چشمه‌ای که در زیر آن قرار دارد تامین می‌شود. مساحت دریاچه کیو 7 هکتار و عمق آن بین 3 تا 7 متر است.


دریاچه پریشان (فامور) - کازرون


دریاچه پریشان یا فامور، در 15 کیلومتری جنوب شرق شهرستان کازرون قرار داد. دریاچه پریشان یکی از زیباترین دریاچه‌های آب شیرین ایران است. این دریاچه به نام‌های مور، پریشان، شور، کازرون، یون، موز، توز، پریشم، فزشویه و فامور نیز شناخته شده‌ است.


نام این دریاچه از کوه فامور، در شمال خاوری آن گرفته شده است. آب دریاچه شیرین است و بخش بیشتر آن، از آبراهه‎هایی است که از کوه فامور سرچشمه می‎گیرند و بخشی نیز از منابع زیرزمینی تأمین می‎شود.






دریاچه‌هایی که در معرض خطر جدی نیستند‌، اما غافل شدن از آن‌ها می‎تواند سرنوشتی مشابه دریاچه‌های دو دسته دیگر را برای آنها در پی داشته باشد:






دریاچه ولشت - چالوس


دریاچه کوهستانی ولشت در جنوب غربی شهر چالوس و در شمال شرقی کلاردشت قرار دارد. در کیلومتر 25 جاده چالوس- کرج، شهر مرزن آباد قراردارد. در بخش‌های شرقی و غربی مرزن آباد، دو منطقه ییلاقی به نامهای کجور و کلاردشت واقع شده‌اند که دارای چشم اندازهای طبیعی و فرهنگی دیدنی و جذابی هستند. دریاچه ولشت یکی از 10 دریاچه آب شیرین کشور است و محیط زیست مناسبی را برای پرندگان و آبزیان است.


دریاچه شورمست - مازندران


دریاچه شورمست در 6 کیلومتری شهر پل‌سفید قرار دارد. این دریاچه، تنها دریاچه طبیعی شهرستان سواد‌کوه با وسعت 15 هزار متر مربع و عمق 5 متر است. روستا و دریاچه شورمست در ناحیه جنوبی استان مازندران و در جنوب غربی شهرستان سوادکوه، شهر پل سفید قرار دارد.






دریاچه نِئور - اردبیل


دریاچه نِئور در حدود 40 کیلومتری شرق شهر اردبیل در قرار دارد. این دریاچه در جنوب شرق اردبیل به طرف شهر خلخال و در یکی از دره‌های کوهسـتانی باغیرو قرار دارد. وسعت دریاچه بیش از 220 هکتار و شامل دو دریاچه کوچک و بزرگ است. این دریاچه‌ها در فصل پر آب به هم می‌پیوندند و یک دریاچه‌ را به وجود می‌آورند.






دریاچه‎های تار و هَویر - دماوند


دریاچه‎های تار و هویر در 30 کیلومتری شرق شهرستان دماوند از جمله دریاچه‌های آب شیرین کوهستانی هستند. این دریاچه‌ها در ارتفاع بیش از 2900 متر از سطح دریا قرار دارند و راه ارتباطی آنها جاده ماشین روی، دماوند - دریاچه تار است.


این دو دریاچه در فاصله حدود 500 متری از یکدیگر قرار دارند. آب‎هایی که به این دریاچه‎ها می‎ریزند، چشمه‎ساران کوه‎های قره‎داغ، سیاه‎چال و شاه‎نشین در شمال و آبراهه‌های فصلی از جنوب است که قسمتی ازآب آنها وارد دریاچه‎ها می‎شود و قسمتی دیگر، آب رود‎های تار و هویر را تأمین می‎کنند.


وجود این ارتفاعات در کنار یکدیگر بدون آنکه دره آن را شکافته باشد موجب پیدایش گودالی شده که دریاچه تار در آن تشکیل شده است.


فتگوي راديو ندا با دكتر سيروس بينا در مورد صنعت نفت و گاز ايران و تحولات جهان

فتگوي راديو ندا با دكتر سيروس بينا در مورد صنعت نفت و گاز ايران و تحولات جهان

دكتر سيروس بينا، پژوهشگر و استاد ممتاز دانشگاه مينه سوتا، در گفتگو با راديو ندا با بيان اينكه ” نفت شريان اقتصاد ايران است ”، گفت :  ” تحريم ها بسيار تيز، بسيار شكننده و بسيار كوبنده بوده است !”  وي درمورد جنبش تسخير وال استريت هم با بيان اينكه ” اين يك جنگ طبقاتيست” عنوان كرد: ” رود خانه اي راه افتاده است و چهره جهان ديگر جهان سابق نمي شود!”
فايل صوتي به صورتmp3
فايل صوتي به صورت ram

از مجسمه اسرائیل پرده برداری شد

اکتبر 1956

از مجسمه اسرائیل

پرده برداری شد

یونگه ولت- گزینش و ترجمه رضا نافعی

گرچه مصر تا آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 رسما بخشی از امپراتوری عثمانی بود ولی در واقع از 1882 تا 1954 تحت الحمایه Protektoratانگلیس بود. مقوله پروتکتورات در ربع آخر قرن 19 باب شد و به مناطقی از  افریقا اطلاق می شد که کشورهای اروپائی به تصرف خود در می آوردند و برای آنکه مانع دست اندازی دیگر رقیبان به آن سرزمین شوند آنرا منطقه  تصاحب شده و تحت حفاظت خوداعلام می کردند. ایجاد آبراه سوئز که از سال 1859 تا 1869 بطول انجامید مصر را به ورشکستگی کشاند. تقریبا تمام سودی که از کشتیرانی در آبراه بدست می آمد نصیب پاریس و لندن می شد.  نخست یک برنامه ریاضت اقتصادی  زورگویانه را به مصر تحمیل کردند و سرانجام  در سال 1882 انگلستان با اعزام نیروی نظامی به مصر آن کشور را اشغال کرد.

پس از آغاز جنگ جهانی اول مصر به یک کشور مستقل  سلطنتی تبدیل شد. اما با وجود آن  که  مصر در سال 1922   کشوری مستقل اعلام شد ولی همچنان در اشغال انگلیس باقی ماند و پادشاه مصر عامل قدرت استعماری انگلیس بود. در دوران سلطنت او مناسبات ارباب – رعیتی در مصر تثبیت گشت . املاک 11 هزار مالک بزرگ برابر بود با زمین هائی که 2،6 میلیون دهقانان خُرده پا در اختیار داشتند. کلیه موسسات سود آور اقتصادی در مالکیت اروپائی ها بود.

این وضع و عقب ماندگی کشور سبب شد که گروهی از افسران میهن دوست کشور دست به تشکیل سازمان مخفی افسران آزاد بزدند که رهبری آنرا جمال عبدالناصر داشت. افسران آزاد که مورد حمایت یک جنبش بزرگ مردمی بودند در 23 ژوئیه 1952 دست به یک کودتا زدند و ملک فاروق را سرنگون کردند.

ناصر کمونیست نبود، او نماینده بورژوازی مصر بود، که  ادامه تسلط استعمار  و بهره کشی های آن مانع رشد این بورژوازی بود. بورژوازی حمایت از ناسیونالیسم عربی را برای اثبات مشروعیت خود مناسب تشخیص داد.

در 18 آوریل 1954 ناصر نخست وزیر مصر شد. ناصر که  خود را در کشمکش دائمی با دولت استعماری انگلیس می دید سرانجام  در عرصه سیاست خارجی به اتحادیه عرب و اروپای شرقی که در آن زمان سوسیالیستی بود، نزدیک شد ولی  در عین حال حزب کمونیست را در مصر غیرقانونی کرد. اعضای حزب کمونیست نیز چون هوادارن اِخوان المسلمین تحت پیگرد قرارداشتند.

در 29 اکتبر 1956 نیروهای نظامی اسرائیل از مرز کشور همسایه خود مصر گذشتند. این سرآغاز “بحران سوئز” بود. دولت اسرائیل این تجاوز را جنگ پیشگیرانه نامید. در مرزهای نوار غزه که در آن زمان تحت کنترل مصر قرارداشت کار به ضد و خورد مسلحانه کشید. رزمندگان فلسطینی که ساکنان اصلی و قبلی منطقه بودند و همه را  به زور از خانه و کاشانه خود در اسرائیل رانده بودند  حاضر به پذیرفتن این وضع نبودند. اسرائیل در 27 اکتبر ارتش خود را بسیج کرد  و علتی که برای آن ذکر کرد این بود که در اثر اتحاد نظامی بین مصر، سوریه و اردن احساس ناامنی می کند. این ظاهر قضیه بود. واقعیت آن بود که این عملیات نظامی بخشی از یک نقشه دقیق برای ساقط کردن جمال عبد الناصر و دست یابی دوباره  استعمارگران سابق، انگلیس و فرانسه به آبراه سوئز بود که دولت  عبدالناصر آنرا ملی کرده بود.

 

حمله با نقشه

یکی از خواست های اساسی انقلاب مصر در سال 1954 بیرون رفتن نیروهای دولت استعمارگر انگلیس از منطقه سوئز بود که کماکان آنرا در اشغال خود داشت. پس از کشمکش هائی که چند سال بطول انجامید، سرانجام ناصر موفق شد. در 19 اکتبر 1954 انگلستان اعلام کرد که حاضر است 80 هزار سرباز خود را از منقطه سوئز خارج کند؛ در 13 ژوئن 1956 آخرین سرباز انگلیسی نیز ازمنطقه خارج شد، روز 29 ژوئن مصر اعلام کرد که آبراه سوئز ملی شده است. پیش از آن آمریکا و بانک جهانی اعلام کرده بودند که حاضر نیستند اعتبار لازم برای ایجاد سد آسوان را در اختیار مصر بگذارند. ناصر قصد داشت با ایجاد سد آسوان که هزینه آن سر به میلیارد می زد، فقر مردم روستانشین مصر را چاره کند و در عین حال زمینه صنعتی سازی کشور را فراهم آورد. تصور این بود که  درآمد حاصله از آبراه ( که بخش  عمده  هزینه آن با پول مصر تامین شده بود) جای اعتباری را که رد شده بود بگیرد.

پس از آن که شرکت آبراه  سوئز که سهامداران اصلی آن سرمایه داران انگلیسی و فرانسوی بودند، بدون پرداخت خسارت ملی شد، دو دولت مذکور تصمیم گرفتند موفقیت ناصر را که آنها او را “موسولینی نیل” نام گذارده بودند، با شکست مواجه کنند و آب رفته را به جوی بازگردانند. افزون بر این ناصر از جنبش ازادی بخش الجزایر نیز حمایت می کرد، و این هم برخشم فرانسه که برای سرکوب آن جنبش تلاش می کرد می افزود.  از 22 تا 24 اکتبر 1956 در ویلائی در حومه پاریس یک نشست محرمانه برپا شد که در آن نشست “گی موله” نخست وزیر فرانسه و “سلیوان لوید”، وزیرخارجه انگلیس ، با  ”بن گورین” نخست وزیر اسرائیل برای تجاوز به تفاهم رسیدند.

برای اسرائیل که  هم با همسایگان  عرب خود در کشمکش دائم بود و هم خشمگین از این که پس از ملی شدن آبراه سوئزعبور کشتی های اسرائیلی از آن ممنوع شده بود، همدستی با  قدرت های استعماری کار دشواری نبود.

بخش اول نقشه این بود که ارتش اسرائیل، ظاهرا بعنوان عملیات کماندوئی علیه مقاومت فلسطینی ها تا آبراه سوئز پیش برود. بخش دوم نقشه این بود که  واحد های نظامی انگلیس و فرانسه به بهانه تضمین حرکت کشتی های بین المللی  در آبراه، منطقه سوئز را اشغال کنند و فقط وقتی خاک مصر را دوباره ترک کنند که ناصر سرنگون  و قانون ملی شدن آبراه پس گرفته شده باشد.

بخش اول کار تقریبا طبق نقشه انجام شد. ارتش مصر که کاملا غافلگیر شده و توان مقاومت در برابر نیروی زرهی و تانک های اسرائیل و واحدهای چترباز آن را در خود نمی دید بسوی آبراه سوئز عقب نشست، ولی  مقاومت مصری ها مانع از آن شد که اسرائیلی ها بتوانند خود را به موقع به آبراه برسانند. روز 31 اکتبر همانطور که قرار بود دولت های انگلیس و فرانسه از مصر و اسرائیل خواستند که عقب بنشینند. بازی کاملا آشکار بود. دولت مصر اولتیماتوم ساختگی دولت های استعماری را بلافاصله رد کرد. بدنبال آن بمباران  شهرهای مصر آغاز شد. روز 5 نوامبر نیروهای دریائی انگلیس و فرانسه و واحد های چتر باز آنان  به منطقه سوئز پیاده شدند.

دولت و مردم  مصر در برابر این  تجاوز آشکار دست به مقاومت زدند. واحد های ارتشی و گروههای داوطلب  تلفات سختی به مهاجمان وارد آوردند. شهر پورت سعید در طول جنگهای خیابانی تقریبا بکلی  ویران گشت. ولی نیرو های تجاوزگر موفق به اشغال کامل منطقه سوئز نشدند.

عمل تجاوزکارانه بریتانیای کبیر و فرانسه  آتش خشم جهانی را برافروخت. فقط کشورهای عضو اتحادیه عرب  و بخش سوسیالیستی اروپا نبودند که با مصر اعلام همبستگی کردند و خواستار عقب نشینی فوری اشغالگران شدند. آمریکا هم که به مذاکرات پنهانی دعوت نشده بود، واکنشی خشمگین نشان داد و انگلستان را تهدید به جنگ اقتصادی کرد و کمک اقتصادی خود به اسرائیل را نیز برای مدتی کوتاه قطع کرد. از آنجا که شورای امنیت سازمان ملل بدلیل حق وتوی دو کشور متجاوز انگلیس و فرانسه  قادر به تصمیم گیری نبود اجلاس عمومی سازمان ملل  در یک نشست فوق العاده، در 2 نوامبر خواستار قطع فوری عملیات نظامی گشت. اما عامل تعیین کننده برای شکست این تجاوز، تهدید اتحاد شوروی بود که  پاسخ حمله به مصر حمله  نظامی به اروپای غربی خواهد بود.

در اثر فشار فزاینده بین المللی نیروهای نظامی انگلیس و فرانسه روز 7 نوامبر حملات خود را متوقف ساختند. تجاوزگران روز 15 نوامبر منطقه اشغال شده سوئز را ترک کردند. سرانجام پس از تصمیم مجدد سازمان ملل ارتش اسرائیل نیز در روز 7 مارس 1957 از  مناطق متصرفی سینا و نوار غزه عقب نشست و   نیروی صلح سازمان مدت ده سال در منطقه مرزی میان مصر و اسرائیل  حافظ صلحی شکننده  میان دو کشور بود.

برنده سیاسی در بحران سوئز دولت مصر بود. ناصر با مقاومت در برابر قدرت های استعماری سابق پرچمی را برافراشت که اندک زمانی بعد سبب فروپاشی امپراتوری های استعماری انگلیس و فرانسه شد و از آن پس هر دو کشور بعنوان کشورهای درجه دو پس از آمریکا قرار گرفتند. نقش اسرائیل سبب انتقاد عمومی شد . ناهوم گلدمان ، دبیرکل کنگره جهانی یهود و سازمان جهانی صهیونیستی  در این مورد گفت ” تصویر اسرائیل در جهان عرب بعنوان همدست  قدرت های امپریالیستی برای همیشه تثبیت شد “.

http://www.jungewelt.de/2011/10-22/009.php

http://www.jungewelt.de/2011/10-22/008.php

این نسخه­ی فشرده­ی کتابِ "سرچشمه‌های مدرنیته" به صورتِ پی‌ دی اف



این نسخه­ی فشرده­ی کتابِ "سرچشمه‌های مدرنیته" به صورتِ پی‌ دی اف  pdfاز طریق وب­سایتِ "انجمن استادان و پژوهشگران ایرانیAPSIH "‌ به جوانان ایرانیِ‌ جستجوگرِ علم هدیه می‌‌شود و به رایگان در اختیارِ آن عزیزان قرار می‌‌گیرد.

http://www.apsih.org/index.php/component/content/article/285
 
 
تنها درخواستِ من از شما عزیزان این است که اگر این کتاب را به صورتِ رایگان دانلود می‌‌کنید، خواهشمندم آن را در اختیار حداقل ۵ دانش­آموزِ سال‌هایِ آخرِ دبیرستان یا ۵ دانشجوی ایرانی‌ قرار دهید و خواهشمندم از آنها درخواست کنید تا آنها نیز این کتاب را در اختیار دوستانِ جوانِ خود بگذارند.
چه پاداشی برای من از این بالاتر است که بخش‌های علمی‌ این کتاب، هرچه وسیع­تر، در اختیارِ جوانانِ عزیزِ ایرانی‌ قرار گیرد؟
با سپاس و احترام،
ر. رخشانی