نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ شهریور ۲۴, دوشنبه

/ خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) تهران

/ خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) تهران



































پاسخ ویدئویی ایرانی‌ها به داعش: از تمسخر با رقص بندری تا آتش زدن پرچم سیاه...


حالا که داعش با زبان ویدئو و پیام های ویدئویی به "دنیای خارج"پیام میفرستد به نظر میرسد حالا دیگران نیز برای رساندن پیامشان به داعش از همین شیوه دارند استفاده میکنند.
وزارت خارجه امریکا چندی پیش ویدئویی بسیار خشن برای "آگاه"کردن دیگران نسبت به گروه داعش تولید کرده بود. حالا نیز ایرانی ها با اینکه شیوه های وحشیانه گروه داعش در برخورد با "دیگران"تاحدی جو هراس در بین آنها به وجود آورده است، اما دارند با ساخت ویدئوهایی با هدف داعش به آنها پاسخ میدهند.



برخی در این ویدئوها به زبان طنز داعش را به تمسخر گرفته اند و برخی دیگر خیلی جدی با ماهیت جهادگرای داعش برخورد کرده اند.
در یکی از این ویدئوها عربهای ایرانی، با تقلید صحنه آرایی ویدئوهای خشن اعدام توسط داعش و اضافه کردن موسیقی "بندری"داعش را به تمسخر گرفته اند.
اما در ویدئویی دیگر که در سنندج شهر کردنشین ایرانی ساخته شده است چند نفر در این ویدئوها دیده میشوند که پرچم داعش را آتش میزنند و شعار مرگ بر داعش را در دست دارند، آنها بر کاغذهایی که در دست دارند شعار مرگ بر داعش نوشته اند و عنوان میکنند که پایان گفتمان اسلام گرایی نزدیک است.





می‌شود آیا که بالابلندان والیبال، این پیروزی را به غنچه قوامی و روسری‌سفیدها تقدیم کنند

می‌شود آیا که بالابلندان والیبال، این پیروزی را به غنچه قوامی و روسری‌سفیدها تقدیم کنند


می‌شود آیا که بالابلندان والیبال، این پیروزی را به غنچه قوامی و روسری‌سفیدها تقدیم کنند

دبیر کل انصار حزب الله از آغاز فعالیت گشت ارشاد این گروه شبه نظامی در هفته آینده با حضور ۴ هزار نیرو خبر داد.

عبدالحمید محتشم، دبیر کل انصار حزب الله، در گفت‌وگو با خبرگزاری آریا اعلام کرد که کار گشت‌های ارشادی انصار حزب الله آغاز شده، «اما به صورت تمام عیار» از هفته آینده شروع خواهد شد.
وی گفت که نیروی عملیاتی انصار حزب الله در این طرح شامل 3 هزار زن و یک هزار مرد است که «مربیان آنها ائمه جماعات مساجد و روحانیون بوده‌اند.»
دبیرکل انصار حزب‌الله اضافه کرد که این افراد کارت شناسایی ندارند و «کارت و این جور چیزها برای کارهای حکومتی است.»
با این حال وی تأکید کرد: «گرفتن و بردن کار ما نیست. این مسایل از وظایف حکومتی است. ما تذکر زبانی می‌دهیم اما این تذکر حتما جدی و موثر خواهد بود.»
پیشتر سخنگوی وزارت کشور به خبر آغاز عملیات خیابانی وسیع «انصار حزب‌الله» برای حذف کسانی که «مفسدان و حامیانشان» نامیده شده‌اند،واکنش نشان داده بود.
حسینعلی امیری به انصار حزب‌الله هشدار داده بود: «اگر اقدام غیرقانونی و بدون مجوزی توسط هر گروهی انجام شود، بدون‌شک نیروی انتظامی به وظیفه ذاتی خودش عمل خواهد کرد.»
با این حال دبیرکل انصار حزب‌الله نسبت به این واکنش وزارت کشور گفته است: «در مورد آقای رحمانی فضلی ما با ایشان مکاتبه داشتیم و تلاش کردیم دغدغه ایشان را بر طرف کنیم.»

Top U.S. and World News Headlines for Monday, September 15

















محمد جواد ظریف با اشاره به حضور سعید امامی-عامل قتل‌های زنجیره‌ای ـ در سال‌های اول انقلاب در هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل نوشته است

محمد جواد ظریف با اشاره به حضور سعید امامی-عامل قتل‌های زنجیره‌ای ـ در سال‌های اول انقلاب در هیات نمایندگی ایران در سازمان ملل نوشته است: آن زمان اروپایی‌ها راجع به 20 کشور صحبت می‌کردند و یک دقیقه نیز راجع به ایران می‌گفتند. ما نیز که جوان و جویای نام بودیم، اصرار داشتیم که در پاسخ به آن، ده دقیقه صحبت کنیم. لذا کار بنده، آقای سیروس ناصری و آقای سعید امامی این شده بود که در جلسه به دقت گوش می‌کردیم و مطلب می‌نوشتیم تا من پاسخ بدهم، در حالی که به اشتباه فکر می‌کردیم این کار برای دفاع از جمهوری اسلامی لازم است. این از تجربیاتی به شمار می‌رود که ما به قیمت زیادی کسب کردیم، اما دوستان جدید نمی‌خواهند باور کنند که اگر روشمان را عوض کردیم از سر بی‌اعتقادی و بی‌غیرتی نبود، بلکه به دلیل تجربه کسب شده بود که الان دوباره آن کارها را تکرار نکنند.


علی فلاحیان در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی خود در پاسخ به این سوال که، نظر صریحتان در مورد سعید امامی چیست، اظهار داشت: «سعید امامی در زمان ما مدیر موفق و خوبی بود 


مطالب مرتبط


اکبر خوش کوشک! پس چرا فریدون فرخزاد باید در لحظه آخر به آن نحو چاقو بخورد و کشته شود؟


اکبر خوش کوشک برای نسل دوم روزنامه نگاران ایرانی بعد از انقلاب نامی آشناست اسمی که با دهه هفتاد شمسی کشور و آغاز به کار دولت اصلاحات و قتل‌های زنجیره‌ای و تمامی حواشی آن همراه است نامی که در آن سال‌ها در بین چند اسم دیگر خیلی بر سر زبان‌ها افتاد. 

دیدار نزدیک به دو دهه بعد با وی تداعی کننده بخشی از تاریخ این کشور بود که می‌توانست خیلی از چرا‌ها را که در ذهن داشتی جواب بدهد هر چند که خودش از قبل و با هماهنگی نه می‌خواست که عکسی از وی چاپ شود و نه در مورد بعضی مسائل که به قول خودش هنوز وقت صحبت در موردشان نیست گفت‌و‌گو شود.

 هر چند که با محور سوالات ارسالی ما به دلیل اینکه این سوالات را در گذشته جواب داده بود مخالفت کرد اما بعد موافقت کرد در مورد یک سو‍ ژه خاص (نامه‌ها و حرف‌های رد بدل شده بین وی و علیرضا نوری‌زاده در فیس بوک و تلویزیون ایران فردا) گفت‌و‌گو کند اما موضوع بحث به مسائل دیگری هم کشیده شد.

 آقای خوشکوشک شما اخیرا مطلبی را در فیس بوک خودتان در مورد اینکه علیرضا نوری‌زاده از نیروهای جذب شده وزارت اطلاعات است و در قتل فریدون فرخزاد نقش داشته بیان کرده‌اید و نشانه‌هایی را هم در آن نامه قید کردید. اما وی تمام مطالب شما را نقض کرد.

 نه این کار را نکرد نوری‌زاده در صحبت‌هایش این گفته‌ها را تایید کرده است.
 اما چیزی که من شنیده‌ام این بود که گفت این قضیه ماهیتی ندارد، چون در آن مقطع ایشان اصلا درآلمان نبوده است.

نه این طور نیست! من در نامه نوشته‌ام و گفته‌ام که کجا ما با هم ملاقات کردیم، اینکه ما در لندن با هم ملاقات داشتیم و من به او پول دادم و از وی خواستم که چه کارهایی را انجام دهد.

 بسیار خب شما گفتید که این کار‌ها را انجام دادید و به او پول دادید و از او خواستید که فلان کار‌ها را انجام بدهد برای این حرف‌ها شما باید سندی داشته باشید چیزی موجود هست؟
بله وجود دارد اما من که نمی‌توانم اسناد را به شما بدهم.

 نه بحث من اسناد طبقه بندی شده وزارتخانه‌ای نیست چیزی می‌خواهم که نوری‌زاده متوجه بشود و نتواند انکارش کند من به دنبال آن نوع سند هستم.

ببینید، این خوبه و من هم می‌دانم که شما برای ایجاد چالش و گرفتن مطلبی که می‌خواهید به اینجا آمدید و خوب است و من دوست دارم و می‌خوام که انجامش بدم.
  
خب حالا شما جواب این چالش را به ما می‌گویید یا نه؟ اصلا بذارید سوال را جور دیگری مطرح کنیم، شما در نامه خودتان قید کردید که نوری‌زاده در مقطعی با شما ارتباط می‌گیرد و استنباط شما این بوده که در خصوص جذب ایرانیان خارج از کشور یا دادن اطلاعات در مورد کشورهای همسایه و به‌خصوص عربستان کارهایی توسط وی صورت گیرد، این درست است؟

بله، اسم این کار بخش جمع آوری خارجی بود که در وزارتخانه این برنامه‌ها را پیگیری می‌کند.

 این موضوع را از این جهت گفتم که در دوره‌ای به شما لقب فرنگی کار را داده بودند این یک نوع ارجاع و تشبیه کار در این بخش بود؟

در مقطعی اکبر گنجی آمد تا به اصطلاح من را از قتل‌های زنجیره‌ای تبرئه کند. گفت این کشتی‌گیر بوده و فرنگی کار می‌کرده، من به او گفتم که اشتباه کردی و بیان این موضوع ایجاد شائبه می‌کند و در واقع این یک جور طعنه زدن بود.

 حالا به موضوع خودمان برگردیم. شما در اين بخش جمع‌آوري دقيقاً چه كاري را انجام مي‌داديد؟

کسانی که از خارج کشور به هر نوعی نامه‌ای به ما می‌دادند و درخواست بازگشت داشتند را مورد بررسی قرار می‌دادیم، ببینید در این موارد اگر کسی درخواست برگشت به کشور را داشت باید به مسئولان امنیتی کشور نامه می‌نوشت این مراجع که دریافت‌کننده بودند اول دفتر نخست‌وزیری و بعد وزارت خارجه کشور بود که در همه این موارد این درخواست‌ها را آنها به وزارت اطلاعات می‌دادند خیلی از ایرانی‌های خارج از کشور به این نهاد‌ها رجوع می‌کردند ومی کنند که آقا ما می‌خواهیم برگردیم این قصه از آدم‌های سطح پایین شروع می‌شود و تا سطوح بالا ادامه پیدا می‌کند. مثلا خیلی از این آقایون بودند و الان هم هستند که درخواست برگشت دارند مثل اکثر شاغلان این ماهواره‌ها و سیاسیون که درخواست دادند و این درخواست می‌آید در اطلاعات خارجه قرار می‌گيرد و آنجا بررسی می‌شود.

 این پروسه از کی تشکیل شد؟ الان هم ادامه دارد؟

این برنامه از زمان نخست وزیری مهندس موسوی شروع شد و در دوره آقایان‌هاشمی و خاتمی هم یعنی تا دوره‌ای که من در وزارت بودم ادامه داشت. اگر کسی در عملیات‌های بمب‌گذاری و ترور و معاندت با نظام نبود درخواست‌ او مورد بررسی قرار می‌گرفت. در دوره آقای احمدی‌نژاد این پروسه زیر نظر شورای ‌عالی ایرانیان خارج از کشور قرار گرفت؛من هم دیگر در وزارت نبودم و اطلاعی ندارم.

 یعنی در وزارتخانه بخشی برای این کار وجود دارد؟

بله، چندین بخش هستند که به این امور رسیدگی می‌کنند.

 شما اختصاصا در این بخش کار می‌کردید؟

من در همه زمینه‌های بخش جمع آوری اطلاعات خارجی کار می‌کردم.

 شما در جذب ایرانیان خارج از کشور چقدر موفق بودید؟ به ويژه افراد سیاسی؟

حداقل ۸۰ درصد.

 رقم بالایی است و کل این اشخاص می‌آمدند و در کشور کار می‌کردند؟

بعضی‌ها نخواستند وارد کشور شوند. در خارج ماندند و کارکردند.

 فریدون فرخزاد هم قرار بود به ایران بیاید؟

بله، کار‌های او هم تمام شده بود. فرخزاد وقتی که در خارج از ایران بود، مشاور فرهنگی رضا پهلوی شد و در آنجا خیلی اذیت شد چون روحیه حساسی داشت. او می‌خواست به ایران بیاید و درخواست هم داده بود، بیماری مادرش هم مزید این علت بود. ما نظریه‌ای در این زمینه داریم و آن هم این است که کسانی که در بعد اجتماعی و فرهنگی کار می‌کنند باید جوری وارد کشور شوند که مورد قبول نظام است.

 به چه صورتی؟

در مورد فرخزاد، ما کنسرتی در برلین ترتیب دادیم که مهستی خواننده هم در آن بود. این را براي آن می‌گویم که یک نشانه آن کنسرت است. ما حتی نت موسیقی‌ای که فریدون خواند را هم به او دادیم و او در روی سن پاسپورتش را هم نشان داد به نشانه اینکه می‌خواهد به ايران برگردد. او حتي آمد در شبکه‌ای که ما خواستیم و کاری را که گفتیم انجام داد و عزم خودش را براي برگشت ثابت کرد. فرخزاد داشت بر می‌گشت و تمام کارهای خودش را هم از طریق نوری‌زاده انجام داده بود.

 نوری‌زاده هم جزو نیروهای جذب شده بود؟

بله، نوری‌زاده 2 نامه نوشته بود. یکی به مسئولان امنیتی و یکی... . بعد ما آمدیم و سوار کار شدیم تا کارهايی را که می‌خواهیم انجام دهد.

 از او چه مي‌خواستيد چون او معمولا در زمينه تحولات كشورهاي عربي هم كار مي‌كند؟

ما همه چیز می‌خواستیم و او همه کاری برای ما کرد.

 نوري‌زاده چه نقشي در قضيه بازگشت فرخزاد بر عهده گرفته بود؟

نوری‌زاده با او صحبت کرد و پل ارتباطی وی بود که به ایران برگردد، البته فریدون خودش قصد این کار راداشت. نوری‌زاده کار‌هایش را تسهیل کرد، همین.

 اما او این قضیه را انکار می‌کند.

پس چرا در صحبت‌های خودش می‌گوید که فرخزاد دوهفته قبل از مرگ به او زنگ زد و گله‌گی کرد؟ این یعنی چی؟ از چه گله‌گی کرد؟ چه طور می‌گوید که در مغازه رضا فاضلی با وی دیدار داشته؟ چطور دارد در تلويزیونی کار می‌کند (ایران فردا) که مدیر آن آقای لئوناردی، دوست فرخزاد بود و در روز مرگ وی قرار بود به دیدن فرخزاد برود. این‌ها چیزهایی است که خودش بیان می‌کند اگر غیر از این است چرا تناقض‌گویی می‌کند؟
  
بسیار خب، نوری‌زاده جزو نیروهای جذب شده است و می‌خواهد به ایران برگردد. فریدون فرخزاد هم می‌خواهد برگردد. این‌ها افرادی هستند که جذب شده‌اند پس چرا بازی به‌هم می‌خورد؟

این را از نوری‌زاده سوال کنید.

 او که به ما جواب نمی‌دهد ما از شما می‌پرسیم.

 من که قرار نیست برگ برنده‌ام را رو کنم. من حرف‌هایم را زدم و قرار نیست الان همه چیز را بگویم من نکته‌ای را گفتم و او حالا باید جواب بدهد.

 شما یک نشانه بدهید.

 یک عنصر اطلاعاتی این کشور که مسئولیت جذب ضد انقلابیون را داشته و از آن‌ها به نفع نظام بهره‌برداری می‌کرده، این موضوع را به شما می‌گوید نشانه از این بهتر؟
 نوری‌زاده مخاطب و تلویزیون و جامعه هدفش را دارد. شما باید نشانه‌ای به ما بدهید که برای آنهایی که مخاطب او هستند بسیاری از موضوعات روشن شود؟
من سر چاپ همین نامه هم مصیبت‌های زیادی را کشیده‌ام.
  
آقای خوش کوشک، در عصر جدید، خبر که در پس پرده نمی‌ماند. نوری‌زاده یک وقت‌های خبرهایی از لندن مخابره می‌کند که من خبرنگار هم از آن بی‌‌اطلاع هستم، شما می‌گویید که نوری‌زاده جذب شده، فریدون فرخزاد جذب شده. پس چرا فریدون فرخزاد باید در لحظه آخر به آن نحو چاقو بخورد و کشته شود؟

سازمان اطلاعاتی آلمان خودش بسیار خوب از این ماجرا خبر دارد و می‌داند که چه کسی فرخزاد را کشته است.

 ما در حال حاضر با شما گفت‌و‌گو می‌کنیم. ما که دسترسی به سازمان اطلاعاتی آلمان نداریم.

من چیزی را به شما می‌گویم که می‌توانم بگویم.

 پس به نوعی می‌شود گفت آقای نوری‌زاده به دنبال خراب کردن بچه‌های وزارتخانه بوده است؟

 نه!

 پس چی؟

ببینید موقعی که من به زندان رفتم گروه دیگری آمد و آقای نوری‌زاده را در اختیار گرفت. مثل این می‌ماند که شما از روزنامه خودتان بروید و کس دیگری بیاید و قرار باشد کارهای شما را دنبال کند و به فایل‌های شما دسترسی داشته و بخواهد به نتیجه برساند همین.

 اینجا کار خراب شد؟

نه آن زمان موضوع مصادف شد با قتل‌های زنجیره‌ای و عده‌ای به نوری‌زاده گفتند که اکبر خوش کوشک را خراب کند. قبل از دستگیری من که اکبر خوشکوشکی وجود نداشت. این موضوع به 10 روز بعد از دستگیری من برمی‌گردد که او هم آمد و ماموریت خودش را انجام داد.

 یعنی نوری‌زاده به نوعی بازی خورد؟

خیر، او هنوز هم دارد کار خود را انجام می‌دهد.

 سیستم جدید می‌آید و از او می‌خواهد که شخص شما را خراب کند. کار‌ها خراب می‌شود و او هم کاری از پیش نمی‌برد و به ایران هم نمی‌آید چرا حالا کنار نمی‌کشد؟ و کار را خراب نمی‌کند؟

چرا باید خراب کند؟ او دارد کار خود را انجام می‌دهد و منافع خود را می‌برد.

 این منافع چیست؟ چرا باید همچنان او این کار‌ها را انجام دهد؟ در حالي كه اوجذب نشد و به ايران هم نمی‌آید؟!

شما از کجا می‌دانید. شما خیلی چیز‌ها را نمی‌دانید.

 چه چیزهایی؟

اینکه بعضی از شبکه‌های ماهواره‌ای آن ور آب زیر نظر ما هستند کارکنانشان هم همچنین و خیلی از آن‌ها هم مخصوصا سیاسیون نامه داده و می‌خواهند که برگردند.

 اما شما در آخر، سوال ما را جواب ندادید و خیلی سوال‌های دیگری که سال‌هاست در ذهن خیلی‌ها مانده و می‌خواهند که جوابی برایش پیدا کنند.
من ظرف این یک سال اخیر دارم با روزنامه‌نگار‌ها ارتباط می‌گیرم و راه را برای مصاحبه‌های آن‌ها باز گذاشتم و خیلی مطلب و حرف برای گفتن دارم و خیلی سند‌ها از جمله همین نامه نوری‌زاده که به زودی آن را منتشر می‌کنم اما همین جا هم می‌گویم که حاضرم در خصوص هر مسئله و سوالی که بخواهید بحث و گفت‌و‌گو کنم.


بهرام بیضایی در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. خانواده‌اش اهل آران و بیدگل بوده‌اند. پدر وی تعزیه‌خوان بوده‌است و عمو و پدربزرگش دست‌اندرکار تعزیه و تنظیم متن برای تعزیه بوده‌اند.در سال‌های آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت. او تحصیلات دانشگاهیش را در رشتهٔ ادبیات ناتمام گذاشت و در سال ۱۳۳۸ به استخدام ادارهٔ کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد. در سال ۱۳۴۱ به ادارهٔ هنرهای دراماتیک که بعدها به ادارهٔ برنامه‌های تئاتر تغییر نام داد منتقل شد. در این سال پژوهش‌های نمایش در ایران را در مجلهٔ موسیقی چاپ کرد.


در سال ۱۳۴۴ با منیراعظم رامین فر ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های نیلوفر متولد ۱۳۴۵، ارژنگ متولد ۱۳۴۶ (فوت شده در صد روزگی) و نگار متولد ۱۳۵۱ می‌باشد.

او یکی از پایه‌گذاران و اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که درسال ۱۳۵۷ از آن کانون کناره‌گیری کرد. در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران همکاری کرد. در سال ۱۳۵۲ از ادارهٔ برنامه‌های تئاتر به دانشگاه تهران به عنوان استادیار تمام وقت نمایش دانشکدهٔ هنرهای زیبا و مدیریت رشتهٔ هنرهای نمایشی انتقال یافت. در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانشگاه تهران اخراج شد. در سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانواده‌اش از ایران مهاجرت کردند. در سال ۱۳۶۵ پدرش استاد نعمت‌الله (ذکایی) بیضایی مرحوم شد. او در سال ۱۳۷۱ با مژده شمسایی ازدواج کرد.

 فرزند آخرش نیاسان در سال ۱۳۷۴ متولد شد.در سال ۱۳۷۵ به دعوت پارلمان بین‌المللی نویسندگان در استراسبورگ اقامت نمود. در سال ۱۳۷۶ به ایران بازگشت و کار بر روی نمایش بانو آئویی نوشتهٔ میشیما یوکیو را پس از هجده سال دوری از صحنه آغاز کرد. مادرش نیره موافق در سال ۱۳۸۰ بدرود حیات گفت.وی هم‌اکنون در امریکا اقامت دارد و در دانشگاه استنفورد مشغول تدریس و تحقیق است.

فعالیت در سینما

فعالیت سینمایی را با فیلم‌برداری یک فیلم هشت میلیمتری چهار دقیقه‌ای سیاه و سفید در سال ۱۳۴۱ آغاز کرد. پس از ساخت فیلم کوتاه عموسبیلو در سال ۱۳۴۹، اولین فیلم بلندش رگبار را در سال ۱۳۵۰ ساخت. چریکه تارا و مرگ یزدگرد فیلم‌هایی که او در سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۶۰ ساخت تا کنون در محاق توقیف می‌باشند. او در سال‌های پیش و پس از انقلاب برای ساختن فیلم‌های خود با مشکلات و سنگ‌اندازی‌های بسیاری روبه‌رو بوده‌است. او تا کنون ۹ فیلم بلند و ۴ فیلم کوتاه ساخته‌است و آخرین فیلمی که از او پس از ۱۰ سال به نمایش عمومی درآمد سگ‌کشی (۱۳۸۰) بود که با استقبال گستردهٔ منتقدان و مردم روبه‌رو شد. آخرین ساخته او وقتی همه خوابیم در سال ۱۳۸۷ تولید شد.

فعالیت در تئاتر

بهرام بیضایی یکی از معدود[نیازمند منبع] هنرمندان ایرانی است که هم در صحنهٔ تئاتر کارنامه‌ای درخشان دارد و هم در سینما. در عین حال او همیشه به پژوهش در زمینهٔ تئاتر هم علاقه داشته و در سال‌های دههٔ ۱۳۴۰ کتاب‌هایی را دربارهٔ تئاتر در چین، ژاپن و ایران منتشر کرده که هنوز هم منبع درسی دانشجویان تئاتر محسوب می‌شود. بهرام بیضایی نوشتن نقد، تحقیق و مطالب پراکنده دربارهٔ تئاتر و سینما در نشریات علم و زندگی، هنر و سینما، گاهنامه آرش، مجله موسیقی، کیهان ماه، ماهنامه ستاره سینما، کتاب چراغ و... را در سال ۱۳۳۸ آغاز کرد.

او از سال ۱۳۴۰ به صورت جدی به نوشتن نمایشنامه پرداخت و در سال ۱۳۴۵ اولین نمایش خود را کارگردانی کرد. او به همراه اکبر رادی و غلامحسین ساعدی پایه‌گذاران موج نوی نمایشنامه‌نویسی ایران می‌باشند. اجراهای صحنه‌ای او اغلب از تئاترهای پرمخاطب بوده‌اند.

 بیضایی در سال ۱۳۵۸ نمایش مرگ یزدگرد را به روی صحنه برد.

 او بعد از هجده سال محروم شدن از صحنه در ۱۳۷۶ دو نمایشنامهٔ «کارنامه بنداربیدخش» نوشتهٔ خودش و «بانو آئویی» را به طور هم‌زمان در سالن چهارسو و سالن قشقایی واقع در تئاتر شهر به روی صحنه برد. «شب هزارو یکم» را نیز در سال ۱۳۸۲ در سالن چهارسو اجرا کرد. در تابستان سال ۱۳۸۴ نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین» را که نمایشنامهٔ آن با نیم‌نگاهی به قتل‌های زنجیره‌ای نوشته شده بود، در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه برد که باز هم با استقبال گرم تماشاگران روبرو شد اما پس از مدتی کوتاه و پس از ۲۴ اجرا به دلیلی نامعلوم اجرای آن متوقف گردید. نمایش بعدی او در ایران «افرا؛ یا روز می‌گذرد» در زمستان ۱۳۸۶ در تالار وحدت تهران به صحنه رفت و با موفقیت و استقبال کم‌نظیر تماشاگران مواجه شد. آخرین نمایش او تا کنون (تیرماه ۱۳۹۱) سایه‌بازی «جانا و بلادور» است که در استنفورد امریکا به صحنه رفته‌است.

در سال‌هایی که بیضایی از صحنه به دور ماند و مجال فیلمسازی را نداشت، به نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و پژوهش مشغول بود که برخی از آنان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده‌اند.

فیلم‌شناسی
1.وقتی همه خوابیم (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۸۷)
2.قالی سخنگو (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۸۵)
3.زمانه (حمیدرضا صلاحمند) [تدوینگر] (۱۳۸۱)
4.گفتگو با باد (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس-تدوینگر] (۱۳۷۷)
5.سگ کشی (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-سرمایه گذار-طراح عنوان بندی] (۱۳۸۰)
6.نقشی بر آب (حمیدرضا صلاحمند) -فیلم کوتاه- [تدوینگر] (۱۳۷۶)
7.فصل پنجم (رفیع پیتز) [فیلمنامه نویس] (۱۳۷۵)
8.بازی‌های پنهان (کریم هاتفی نیا) [تدوینگر] (۱۳۷۴)
9.برج مینو (ابراهیم حاتمی کیا) [تدوینگر] (۱۳۷۴)
10.روز واقعه (شهرام اسدی) [فیلمنامه نویس] (۱۳۷۳)
11.مسافران (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-تهیه کننده] (۱۳۷۰)
12.شاید وقتی دیگر... (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-سازنده آنونس] (۱۳۶۶)
13.باشو غریبه کوچک (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۶۴)
14.دونده (امیر نادری) [تدوینگر] (۱۳۶۳)
15.مرگ یزدگرد (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-تهیه کننده] (۱۳۶۰)
16.خط قرمز (مسعود کیمیایی) [داستان نویس] (۱۳۶۰)
17.بچه‌های جنوب؛ جستجوی دو (امیر نادری) -[فیلم نیمه بلند]- [تدوینگر] (۱۳۶۰)
18.سلندر (واروژ کریم مسیحی) -فیلم کوتاه- [تدوینگر] (۱۳۵۹)
19.چریکه تارا (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-طراح صحنه و لباس-تهیه کننده] (۱۳۵۷)
20.کلاغ (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۵۵)
21.غریبه و مه (بهرام بیضایی) [تدوینگر-کارگردان-فیلمنامه نویس-] (۱۳۵۲)
22.سفر (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۵۱)
23.رگبار (بهرام بیضایی) [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۵۰)
24.عمو سیبیلو (بهرام بیضایی) -فیلم کوتاه- [کارگردان-فیلمنامه نویس] (۱۳۴۹)

اجراهای تئاتر
1.عروسک‌ها ـ(۱۳۴۵)
2.ضیافت و میراث-(۱۳۴۶)
3.سلطان مار-(۱۳۴۸)
4.مرگ یزدگرد-(۱۳۵۸)
5.کارنامه بنداربیدخش-(۱۳۷۶و۱۳۷۷)
6.بانو آئویی-(۱۳۷۶و۱۳۷۷)
7.شب هزارو یکم-(۱۳۸۲)
8.مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین-(۱۳۸۴)
9.افرا یا روز می‌گذرد-(۱۳۸۶)
10.جانا و بلادور ـ(۱۳۹۱/۲۰۱۲)

آثار

نمایشنامه‌ها
مترسک‌ها در شب-۱۳۴۱
سه نمایشنامهٔ عروسکی: (به ترجمه ی انگلیسی ژیزل کاپوچینسکی در امریکا طبع شده.) عروسک‌ها-۱۳۴۱
غروب در دیاری غریب-۱۳۴۱
قصهٔ ماه پنهان-۱۳۴۲

پهلوان اکبر می‌میرد-۱۳۴۲
هشتمین سفر سندباد-۱۳۴۳ (در 1990 به ترجمه ی فرانسه ی احمد کامیابی مسک در فرانسه طبع شده.)
دنیای مطبوعاتی آقای اسراری-۱۳۴۵
سلطان‌مار-۱۳۴۵
میراث و ضیافت-۱۳۴۶
چهار صندوق-۱۳۴۶ (به ترجمه ی انگلیسی محمّدرضا قانون پرور و جان گرین در امریکا طبع شده.)
ساحل نجات-۱۳۴۷
در حضور باد-۱۳۴۷
دیوان بلخ-۱۳۴۷
گمشدگان-۱۳۴۸
راه طوفانی فرمان پسر فرمان از میان تاریکی-۱۳۴۹
ندبه-۱۳۵۶
نوشته‌های دیواری-۱۳۵۷
مرگ یزدگرد-۱۳۵۸ (به ترجمه ی انگلیسی منوچهر انوار در تهران طبع شده.)
خاطرات هنرپیشهٔ نقش دوم-۱۳۶۰ (به ترجمه ی انگلیسی محمّدرضا قانون پرور در امریکا طبع شده.)
فتح‌نامه کلات-۱۳۶۱
پرده‌خانه-۱۳۶۴
جنگ‌نامه غلامان-۱۳۶۷
طرب‌نامه-۱۳۷۳
سهراب‌ کشی-۱۳۷۳
مجلس بساط برچیدن-۱۳۷۶
افرا یا روز می‌گذرد-۱۳۷۶
مجلس قربانی سنمار-۱۳۷۷
گزارش ارداویراف-۱۳۷۸
مجلس ضربت زدن-۱۳۷۹
شب هزار و یکم-۱۳۸۲
دیوان نمایش (جلد یک و دو؛ شامل نمایشنامه‌های دههٔ ۱۳۴۰)-۱۳۸۲
مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین-۱۳۸۳
تاراج نامه -[۵]۱۳۹۰

فیلم‌نامه‌
عمو سیبیلو(کوتاه)-۱۳۴۹(فیلم شدهٔ ۱۳۴۹)
عیار تنها-۱۳۴۹
رگبار-۱۳۴۹(فیلم شدهٔ ۱۳۵۰)
سفر(کوتاه)-۱۳۵۱(فیلم شدهٔ ۱۳۵۱)
غریبه و مه-۱۳۵۱(فیلم شدهٔ ۱۳۵۲)
حقایق درباره لیلا دختر ادریس-۱۳۵۴
چریکه تارا-۱۳۵۴(فیلم شدهٔ ۱۳۵۷)
کلاغ-۱۳۵۵(فیلم شدهٔ ۱۳۵۵)
چشم‌انداز-۱۳۵۵(بازنویسی-۱۳۷۵)
آهو، سلندر، طلحک و دیگران-۱۳۴۹
قصه‌های میر کفن‌پوش-۱۳۵۸
شب سمور -۱۳۵۹
اشغال-۱۳۵۹
آینه‌های روبرو-۱۳۵۹
روز واقعه -۱۳۶۱
داستان باور نکردنی-۱۳۶۱
زمین-۱۳۶۱
عیارنامه-۱۳۶۳
پرونده قدیمی پیرآباد-۱۳۶۳
کفش‌های مبارک-۱۳۶۳
تاریخ سری سلطان در آبسکون-۱۳۶۳
باشو غریبه کوچک-۱۳۶۴(فیلم شدهٔ ۱۳۶۴)
قلعه کولاک -۱۳۶۴
وقت دیگر شاید-۱۳۶۴(فیلم شدهٔ ۱۳۶۶ با نام شاید وقتی دیگر)
طومار شیخ شرزین -۱۳۶۵
گیل‌گمش -۱۳۶۵
دیباچه نوین شاهنامه -۱۳۶۵
پرده نئی-۱۳۶۵
آقای لیر-۱۳۶۷
برگی گمشده از اوراق هویت یک هموطن آینده-۱۳۶۷
سفر به شب-۱۳۶۸
مسافران-۱۳۶۸(فیلم شدهٔ ۱۳۷۰)
فیلم در فیلم-۱۳۶۹
چه کسی رییس را کشت؟-۱۳۷۱
سگ‌کشی-۱۳۶۸(فیلم شدهٔ ۱۳۷۹)
یوانا یا نامه‌ای به هیچ‌کس -۱۳۷۱
گبر گور یا گفتگو با خاک(کوتاه)-۱۳۷۲
سیاوش‌خوانی(فیلمنامه/نمایشنامه)-۱۳۷۲
آوازهای ننه آرسو-۱۳۷۳
حورا در آینه-۱۳۷۴
مقصد-۱۳۷۵
اعتراض-۱۳۷۵
گفتگو با باد(کوتاه)-۱۳۷۷
گفتگو با آب(کوتاه)-۱۳۷۸
گفتگو با آتش(کوتاه)-۱۳۷۸

گفتگو با خاک (کوتاه)ـ۱۳۷۸
ایستگاه سلجوق-۱۳۷۹
اتفاق خودش نمی‌افتد-۱۳۸۱
سند-۱۳۸۳
ماهی-۱۳۸۳
لبه پرتگاه-۱۳۸۵
وقتی همه خوابیم-۱۳۸۶

روایت ها
سه برخوانی: اژدهاک-۱۳۳۶و۱۳۴۰
آرش-۱۳۳۷و۱۳۴۲
کارنامه بندار بیدخش-۱۳۳۸و۱۳۷۴

حقیقت و مرد دانا-۱۳۴۹

پژوهش‌
نمایش در ژاپن-۱۳۴۳
نمایش در ایران-۱۳۴۴
نمایش در چین-۱۳۴۸
نمایش در هند-۱۳۵۰ (چاپ نشده)
ریشه‌یابی درخت کهن-۱۳۸۲
هزارافسان کجاست؟-۱۳۹۱

مقالات و گفتگوها
گفتگو با بهرام بیضایی
هیچکاک در قاب-۱۳۷۴

جوای
جشنواره‌های فیلم 1.برندهٔ مجسمهٔ سپاس بهترین فیلمنامه (رگبار) [ دورهٔ ۵ جشنوارهٔ سپاس (مسابقه)] (۱۳۵۱)
2.برنده جایزه بهترین فیلم از نخستین دوره فستیوال فیلم تهران (رگبار) (۱۳۵۱)
3.برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه از جشنواره شیکاگو (سفر) (۱۳۵۱)
4.برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه از جشنواره مسکو (سفر) (۱۳۵۱)
5.برنده جایزه ویژه جشنواره قاهره (غریبه و مه) ۱۳۵۴
6.نامزد لوح زرین بهترین تدوین جشنواره فیلم فجر (شاید وقتی دیگر...) (۱۳۶۶)
7.برنده جایزه اول جشنواره فیلم و هنر فرانسه (باشو؛ غریبه کوچک) (۱۳۶۹)
8.نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم فجر(مسافران) (۱۳۷۰)
9.برنده سیمرغ بلورین جایزهٔ ویژهٔ هیات داوران (مسافران) (۱۳۷۰)
10.نامزد سیمرغ بلورین بهترین تدوین (مسافران) (۱۳۷۰)
11.نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (روز واقعه) (۱۳۷۳)
12.برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
13.نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
14.نامزد سیمرغ بلورین بهترین فیلم (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
15.برنده سیمرغ بلورین بهترین تدوین (وقتی همه خوابیم) (۱۳۸۷)
16.نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی (وقتی همه خوابیم) (۱۳۸۷)
خانه سینما و انجمن نویسندگان و منتقدان 1.نامزد تندیس زرین بهترین فیلمنامه در جشن خانه سینما (سگ‌کشی) (۱۳۷۹)
2.برنده تندیس زرین بهترین کارگردانی جشن خانه سینما (سگ‌کشی) (۱۳۸۰)
3.نامزد تندیس زرین بهترین فیلم جشن خانه سینما (سگ‌کشی) (۱۳۸۰)
4.نامزد تندیس زرین فیلم منتخب انجمن نویسندگان و منتقدان (سگ‌کشی) (۱۳۸۰)
5.نامزد تندیس زرین بهترین تدوین جشن خانه سینما (سگ‌کشی) (۱۳۸۰)
6.نامزد تندیس زرین بهترین عنوان‌بندی جشن خانه سینما (سگ‌کشی) (۱۳۸۰)

همان برنامه ی مشهور " هویت " بود . از رنگ و بوی كار متوجه شدم آشپزخانه اش كجا بوده . البته " قاطی پاتی " بود : از برخی چهره های خارج نشین مخالف نظام تا مرحوم مهندس سحابی و دكتر زرین كوب .

 احمد پورنجاتی، معاون تلویزیون در دوران ریاست دکتر لاریجانی بر صداوسیما در صفحه شخصی خود خاطره ای ناگفته از این دوران روایت کرد.

متن این خاطره بدین شرح است:

سال 74 ، من معاون سیما بودم . آقای علی لاریجانی با من تماس گرفت كه : برنامه ای در چند بخش در باره ی برخی عناصرفرهنگی مساله دار ضدانقلاب تهیه شده ،خوب است كه در شبكه یك پخش شود . گفتم : بفرستید ببینم . همان برنامه ی مشهور " هویت " بود . از رنگ و بوی كار متوجه شدم آشپزخانه اش كجا بوده . البته " قاطی پاتی " بود : از برخی چهره های خارج نشین مخالف نظام تا مرحوم مهندس سحابی و دكتر زرین كوب . 

به لاریجانی گفتم : موافق این كار نیستم . بیش از آن كه یك كار رسانه ای باشد ، نوعی تبلیغات سیاه و شبه اطلاعاتی و یك طرفه است . ..... از من كه نا امید شد ، به معاون سیاسی سازمان سپرد كه در باكس های مربوط به آن حوزه پخش كنند . پخش شد . 

روزی در دیداری خصوصی نظرم را به مقام مسؤولی گفتم. به ویژه در مورد دكتر زرین كوب كه چه جفایی شده در حق آن فرزانه ! قرار شد برای دلجویی و جبران ، من به نمایندگی از سوی آن مقام ، از دكتر زرین كوب دعوت كنم كه به عنوان میهمان از سوی مقام رهبری به سفر حج دعوت شوند . با ایشان تماس گرفتم : 

1-" سلام ، استاد ! مزاحم شدم كه اگر افتخار بدهید و مقتضی باشد ، امسال در سفر حج ، به عنوان میهمان مقام رهبری در خدمت حضرت عالی باشیم . "

2-" بسیار سپاسگزارم از ایشان و شما . متاسفانه وضع مزاج من برای سفر مساعد نیست .....

سید علی اصغر غروی برای اجرای حکم روانه زندان شد

garavi
در پی تأیید حکم شش ماه حبس دکتر سید علی اصغر غروی به جهت نگارش مقاله‌یی تحت عنوان «امام پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی» در روزنامه بهار مورخ اول آبانماه ۱۳۹۲، و بازداشت موقت به مدت ۶۳ روز، وی پس از احضار به دائرۀ اجراء احکام دادگاه فرهنگ و رسانه، امروز در آستانه هفتاد سالگی برای گذراندن باقیماندۀ محکومیت خود راهی زندان شد.
به گزارش ملی-مذهبی، اجراء این حکم در شرایطی صورت می‌گیرد که درخواست تعلیق یا تبدیل حکم از سوی وکیل نامبرده به جهت عمل جراحی صورت گرفته در روزهای اخیر و نیز بیماری‌های مبتلا به از قبیل تحلیل پیشرفته اعصاب حسی و حرکتی اندامها، کمر درد (ناشی از تنگی کانال نخاع و بیرون زدگی دیسک)، درد مفاصل، مشکلات قلبی و عروقی، مورد پذیرش مراجع قضایی قرار نگرفته است.
همسر دکتر غروی از مشاهدات خود در روز یکشنبه ۲۳ شهریورماه ۱۳۹۳ چنین می‌گوید: گرچه آقای غروی برای هفتمین بار قدم در زندان نهاده است اما این اولین بار بود که با پای خودمان و بدون هجمه و یورش و برای گذراندن یک حکم مشخص قضایی عازم زندان بودیم. به محض ورود به دفتر کل دادگاه فرهنگ و رسانه، مسؤول دفتر با مشاهده وضعیت جسمانی آقای غروی که به سختی راه می‌رفتند، سؤال کرد که «مطمئنید که آمادگی ورود به زندان را دارید»؟ آقای غروی هم پاسخ دادند «من در سن هفتاد و سه سالگی از بیماریهای بسیاری رنج می‌برم و به همین جهت وکیل و همسرم قبلاً اقداماتی انجام داده‌اند تا بلکه بخش اجراء احکام به وضعیت پزشکی خاص بنده عطف توجه نمایند اما مؤثر نیفتاده است».
مسؤول مربوطه ضمن ابراز نگرانی از پیامدهای احتمالی اجراء حکم حبس برای سلامتی آقای غروی، در نهایت حکم انتقال را با تأکید بر شرایط جسمی خاص ایشان، صادر و با احضار یک مأمور انتظامی دستور انتقال به اوین را ابلاغ کرد.
هنگامی که مأمور انتظامی قصد داشت به دستهای آقای غروی دست بند بزند، ایشان امتناع کردند و گفتند «هرگز حاضر نیستم دستبند بزنم» مأمور انتظامی با ادب گفت که چاره‌یی ندارد و این قوانین انتقال زندانیان است. در نهایت مسأله به دفتر اصلی حفاظت کشیده شد و سرهنگ مسؤول، با مشاهده حال جسمی دکتر غروی که به سختی حتی قدم بر می داشت ـ چه برسد به فرار! ـ دستور داد که ایشان با دو مأمور (بجای یک مأمور) و بدون دست بند منتقل شوند.
خانم غروی ادامه میدهند: قدم زنان به همراه دو مأمور از دادسرای فرهنگ و رسانه تا کلانتری بازار پیاده رفتیم. در آنجا به ما اعلام شد که زمان انتقال زندانیان به اوین، ساعت ۴ بعد از ظهر است و آقای غروی باید تا آن زمان در بازداشتگاه کلانتری اقامت داشته باشد. اصرار بنده برای جلوگیری از این کار موثر نیفتاد و در نهایت ایشان به زیرزمین کلانتری انتقال یافتند تا به همراه دیگران به زندان اوین منتقل شوند.  گرچه رفتار بسیاری مسؤولان و مأموران دادسرای فرهنگ و رسانه، انصافاً محترمانه و ستودنی است اما سؤال اینجاست که آیا این شیوه انتقال به زندان، برای پیرمردی هفتاد و چندساله که خودش با پای خود برای اجرای حکمش به دادگاه مراجعه کرده؛ و جرمش، نه قتل و زورگیری و اختلاس، بلکه نگارش مقاله‌یی در دفاع از ساحت امامت ابدی امیرالمومنین (ع) است؛ آن هم در دادگاهی که به نام «فرهنگ» مزین است، شایسته می‌باشد؟


واقعۀ غدیر خم بواسطۀ تفسیر متفاوتی که شیعه و سنی از آن دارند، تبدیل به اصلی‌ترین محل نزاع این دو فرقۀ اسلامی شده است. اهل سنت این مراسم را اعلام دوستی پیامبر و حضرت علی می‌دانند و اهل تشیع آن را اعلام خلافت امیرالمؤمنین توسط خاتم الانبیاء. از طرفی تفسیر شیعیان از این واقعه، مستمسک برخی گرایش‌های غالب مذهبی درون ایران، برای توجیه حکومت دینی است که با مردم‌سالاری به تضاد می‌رسد. اما تفسیر سوم و کمتر شنیده ‌شده‌ای از این ماجرا نیز وجود دارد. به باور برخی دین‌پژوهان از جمله سید علی اصغر غروی، در واقعه غدیر خم، پیامبر، حضرت علی را به عنوان امام و پیشوای دینی جامعه یا به تعبیر علامه آیت الله غروی، در مقام زعامت کبری معرفی نمود و نه خلیفه مسلمین. البته معرفی علی (ع) به عنوان الگوی ایمانی، منافاتی با بیعت مردم با ایشان برای خلافت نداشته و به گواهی تاریخ و سخنان حضرت در نهج البلاغه، ایشان برای این امر عرفی، شایسته‌تر از سایرین بود ولی در مقاطع مختلف، حقشان در این زمینه ضایع گردید. بدیهی است نگاه اینگونه به ماجرای غدیر، گرچه یکی از باورهای بنیادی بسیاری از شیعیان را به چالش می‌کشد، ولی از طرفی باعث آشتی آبرومندانه تشیع و مردم‌سالاری می‌شود و راه را برای برقراری حکومت مردم بر مردم در ایران هموار می‌کند.

برداشت برنج در شالیزارهای گیلان علیرغم کم آبی با تلاش کشاورزان کشت برنج در تمام شالیزارهای گیلان انجام شد و برداشت این محصول ۱۵ روز زودتر از سال گذشته به پایان رسید. عکس‌ها از مرتضی رفیع خواه٬ خبرگزاری فارس

یکشنبه 14 سپتامبر 2014 ایران وایر

برداشت برنج در شالیزارهای گیلان

علیرغم کم آبی با تلاش کشاورزان کشت برنج در تمام شالیزارهای گیلان انجام شد و برداشت این محصول ۱۵ روز زودتر از سال گذشته به پایان رسید.
عکس‌ها از مرتضی رفیع خواه٬ خبرگزاری فارس