نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

یادی از شادروان مهدی بازرگان و کتاب "سازگاری ایرانی" طاهره شیخ الاسلام




...کتاب "سازگاری ایرانی" در مورد بعضی از ویژگیهای اخلاقی ما و علل آن به روایت شادروان مهدی بازرگان است...

آنچه که در زیر می خوانید گزیده هایی است از این کتاب کوچک و ارزشمند.

***

...زندگی کشاورزی و در سر چهارراه تاریخ تمدن و در مسیر تجارت و تهاجم دیگران بودن از عوامل موثر در خلقیات ماست. از این خلقیات می توان از شلختگی، وارهائی ، زمین گیری، تک زیستی، تفرقه اجتماعی، بی برنامگی، حال نگری، سازگاری و... نام برد...

هر موجودی حاصل ارث او بعلاوهء آنچه که در جریان زندگی او از کودکی تا جوانی و در سنین پختگی از راههای مختلف تعلیم و تربیت و تجربه و تشکیلات و تاثیرات گوناگون دریافت کرده یا در خود تولید و کسب نموده است می باشد. پدر، مادر، برادران و خواهران، افراد فامیل و همسایگان، معلم و استاد، دوست و همکار کتاب و واعظ و مهمتر از همه چگونگی تامین معاش یا شغل او سازنده شخصیت اوست.
 
شغل که تامین زندگی هر کس را می کند بیشتر از همه روی ما موثر است چرا که زندگی مان به آن بند است و از هر رهبر و مرادی بیشتر می خواهیم توجه و رضایتش را جلب کنیم. قسمت اعظم ساعات شبانه روز و حتی استراحت و خوابمان با فکر و ذکر مشغله معاش یعنی طریق و تدبیر نان در آوردن یا تامین کردن دیگر نیازمندیها و هوسهایمان مشغول می گردد.

عمر گرانمایه در این صرف شد ... تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
مسئله زندگی و مادیات طوق اسارتی است که بگردن همه افتاده و رهائی از آن ممکن نیست

با توجه به اینکه بیش از هفتاد و پنج در صد مردم ایران در دهات و روستاها زندگی می کرده اند بسیاری از خصوصیات و عادات پدران ما بر مبنای همین شغل در آنها بوجود آمده و بصورت میراث فرهنگی در ما تداوم یافته است. تاثیر های زندگی کشاورزی در شکل گیری خصوصیات در ما متنوع و متعدد است بعضی مستقیم هستند و برخی نتایج درجه دوم و سوم و از آثار اولیها.
۱- بردباری
- زراعت و زندگی در شرایط سخت دهات اصولا کار خشنی است. فعالیت در زیر آفتاب سوزان و مواجه شدن با بادهای غبار آلود داغ تابستان یا بورانهای سرد زمستان و سر و کار داشتن با درخت و حیوان، یک قوم کشاورز را صاحب تحمل و پر مقاومت یا به اصطلاح عامیانه پوست کلفت می نماید.
 
اما فرق است بین پوست کلفتی یک کشاورز و گردن کلفتی یک دریانورد، هر چند هر دو با نیروهای لجام گسیخته سرسخت طبیعت درگیرند اما مواجهه او مبارزه ایست که با در دست گرفتن سکان و مهار کردن بادبان با امواج مخالف در افتاده عملی فعال انجام داده پیروزمندانه خود را به بندر می رساند در حالیکه کار کشاورز تحمل منفعل یا پاسیو است .
 
مجموع روزهای تمام کار یک کشاورز ایرانی در سراسر سال به صد روز نمی رسد. حتی فرق است مابین تحمل منفعل یک زارع بیل بدوش با یک جنگل نشین تبر بدست که کارش بریدن و شکستن شاخه و درخت و احیانا در افتادن با خرس و گراز و پلنگ است دومی در عین پوست کلفتی و مقاومت دارای قدرت و عادت دفاع و حمله بیشتر می شود.....
۲- شلختگی
یکی از تفاوتهای بارز و چشمگیر در مقایسه یک زراعتگر با یک صنعتگر یا تاجر سر و کاریست که تاجر با حساب و کتاب دارد و صنعتگر با وسایل اندازه گیری. یعنی هم صنعتگر و هم تاجر با مسئله دقت و نظم روبرو هستند. حتی یک بنای دهاتی برای درست کردن یک دیوار به حداقل یک ریسمان، شاقول و یک تراز احتیاج دارد، هر چند که چشم و دست او ورزیده باشند اما اگر دو قاعده اساسی را که یکی قائم بودن دیوار و دیگری افقی بودن پی و لایه های کار است رعایت نکند دیواری که می کشد به پایان نرسیده روی سرش واژگون خواهد شد.
 
صنعت و فن و هنر یعنی آنچه که مخلوق دست و ذهن بشر است از قدم اول ناگزیر از اسباب و اندازه است و این ضرورت و عادت در برابر نظم و دقت پس از چند نسل وارد خلق و خو می شود. کاسب و تاجر نیز از ترازو و چرتکه و محاسبه تفکیک ناپذیر نیستند. اما برزگر ابدا لازم نیست به قطعه زمین یا کرتی که برای کشت درست می کند شکل هندسی منظم بدهد. هر شکلی چون مربع و مستطیل و سه گوش و غیره اگر طوری باشد که آب به آن برسد خوبست.
 
اگر دیمکاری باشد که رعایت شیب هم لازم ندارد. آب دادن هم یکی دو روز زود یا دیر خسارتی وارد نمی کند. کما آنکه بارندگیهای آسمان مقدار اختلاف و دیر و زود شدنش به ده روز و نیم ماه هم می رسد و جبران می شود در هر حال حساب دقیقه و ثانیه در کارش نیست و کشاورز مانند خلبان یا فلز کار آب دهنده فولادهای ممتاز نیست که یک ثانیه یا یک درجه پس و پیش روزگارش را سیاه کند. در کشاورزی هیچ کاری که به لحاظ زمان انجام، اندازه کار و میزان حساب بدقت ترازو و مثقال و به مقیاس میلی متر و ثانیه باشد وجود ندارد. از کرت بندی و بذر پاشی گرفته تا پیوند زدن و خرمن باد دادن یا هرس کردن و قلمه زدن .
 
البته این در مقایسه با مشاغل دیگر است و گرنه هر کاری با اصول و نظم بایستی پیش برود. دهقانی که در سرمای یخ بندان زیر کرسی خوابیده است اگر بوران و سوز فوق العاده در حال وزیدن باشد اصراری ندارد که حتما در آنروز برای شخم زدن به صحرا برود هفت روز بعد هم اگر برود دیر نیست. نه بهار واقعی و بارندگی درست در اول فروردین است و نه تابستان بطور دقیق از ٣۱خرداد شروع می شود......... بنابراین یک قوم زراعت پیشه در مقایسه با قوم صنعتگر یا تاجر غیر دقیق و بی قید تر نسبت به حساب و نظام است. 
این خصوصیت غیر دقیق بودن و بی قید به حساب و نظام بودن را در آداب و عادات ملی از دهاتی گرفته تا درس خوانده شهری کم و بیش مشاهده می کنید و مظهر دیگرش را در اشعار و ادبیات که قید هر گونه صحت و دقت و انطباق با واقعیت را از توصیف ها و تشبیه ها ی خود زده است و هر قدر برای اغراق گوئی بیشتر از حقیقت دور شود ارزنده تر جلوه می کند. 
متاسفانه باید گفت که اطوی شلوار و حضور سر وقت و اتمام کار و کلام در ساعت مقرر و هزاران اصول و موازین دیگر که امروزه آنها را جزو ضروریات پیش پا افتاده زندگی متمدن میشناسیم و البته درست هم رعایت نمی کنیم از ارمغانهائی است که از اروپا به کشور ما آمده . در آداب و شئون ما یکی از نشانه های اعیانیت و تشخص یا فضیلت و اعلمیت، دیرتر از همه در مجلس حاضر شدن ویا لباس و ظاهر ناقواره و شل و ول داشتن ، بوده است. هر قدر مقام بالاتر می رود معافیت از آداب و حدود و قانون بیشتر می گردد .......

٣- وارهائی (
وازدگی و وارفتگی)
باز هم درست بر خلاف صنعتگر و تاجر (که در آمد آنها تا حدود زیادی بستگی به مقدار کار و درجه تلاش و نیروی تفکر آنها دارد، و اگر مثلا یک کفاش به خود فشار آورد و به جای دو جفت کفش سه جفت بدوزد عایدش یک و نیم برابر می شود و تاجر هر قدر در بازاریابی کالا شناسی سرمایه گذاری و جنس رسانی دقت و همت بیشتری به خرج دهد سودش افزون خواهد شد) یک زارع یک سال جان کنده و حداکثر بیل را زده، علف چینی و آبیاری و سایر کارها را با دقت کرده اما یک سرمای بعد از سیزده عید یا یک باد طولانی و باران بیموقع همه زحمات و امیدهایش را به هدر داده و یک سال نیز زمستان کنار کرسی تریاک کشیده و پاییز و بهار را به تنبلی و خوشی گذرانیده و معذالک شرایط مساعد هوا و فقدان آفت در آن سال درختان پسته و بادامش را زیر بار سنگین خم کرده است.
 
چنین است که قوم زراعت پیشه برای فعالیت و فکر طبعا سهم و ارزش کمتری در زندگی قایل می شود و چون برای آنچه که یگانه سرمایه و عوامل ناشی از خود او هستتد اثر چندانی نمی شناسد مثل اینست که برای خود ارزش قایل نباشد این باعث می شود که اعتماد به نفس و اراده در او ضعیف شود و یک حالت تسلیم و وازدگی در او پیدا شود..... 
 
ضرب المثل وقت طلاست که از زبانهای غربی ترجمه شده نظیر و مشابهی در فارسی ندارد. پیش ما وقت طلا نبوده است چون براحتی و بدون زیان آنرا از دست می دهیم و بعضی ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند. اصولا وقت یا زمان به خودی خود ثمر و ارزشی ندارد آنچه که از زمان طلا استخراج می کند کار و تلاش است. حال چون ما اهل کار نبوده ایم و کار منبع در آمد و استفاده چندانی واقع نشده است هیچگاه معتقد و بنابراین گویای چنین ضرب المثلی نشده ایم. ..... 
 
اگر در مملکت ما کار و کوشش اینقدر تو سری خور شده است تا هر کس بتواند از زیر آن شانه خالی کند و ضمنا از جهات عدیده صدمات آنرا می چشیم باید بدانیم ریشه اش از کجاست..... در مقابل انصراف از کار و ضعف اعتماد به خود آنچه که زراعت پیشگی اجدادمان به ما تعلیم و تلقین نموده است توجه و توسل به آن چیزی است که در سرنوشتمان بیشتر موثر بوده است. طبیعت، فلک ، قسمت، تقدیر، مشیت و خواست خدا واژه هائی است که در ادبیات و زندگی روزمره ما بسیار رواج دارد......... 
 
آری سرمائی که تخم سن و ملخ را بترکاند یا سر درختی هایمان را بزند، چند روز هوای ابری دم دار بهاره که آخرش باران بریزد و صحرا ها را شاداب کند یا ساقه های گندم را از آفت زنگ بپوساند، فوج ملخ که ابر مانند از بالای سرمان رد شود یا روی حاصلمان نشسته تا آخرین برگ را بخورد........ تمام اینها عواملی هستند که مافوق اطلاع و اختیار زارع بوده است. تا محصولش به انبارش وارد شود دلش خون می شود. دائما خطر و بیم و امید او را بسوی دست یا دستگاهی که اینها را می آورد و می برد می کشاند.
 
این زندگی هیچگاه منظم مطمئن و ملایم مستمر نبوده است که یکسره به آن مشغول شود و مکرر سر برای دعا یا نفرین به آسمان بلند نکند. انسان وقتی خود را ناتوان می بیند و با گوشت و پوستش قدرت خرد کننده نیروهای طبیعت یا خلقت را حس می نماید آمادگی بیشتری برای اعتقاد به قوای مافوق الطبقه و میل به تعظیم در برابر آنها را پیدا می کند، هر قدر بیکاره تر و از خود مایوس تر باشد این احتیاج و التماس بیشتر می شود . اتکاء به خود که نباشد اتکاء به غیر و احیانا به خدا بیشتر قوت می گیرد......
۴- نوسانهای زندگی، گشاد بازی و قناعت پیشگی
از خصوصیات بارز دیگر خانواده زراعت پیشه ایرانی نوسانهای شدید زندگی است. سالهای سال آمد محصول است و خیر و برکت از در و دیوار می ریزد و سفره پهن می شود و سالهای دیگر کمبود محصول و تنگی معیشت است.
 
باید سر کنند و سال را تا سر خرمن برسانند. در ضمن سال نیز هفته هایی که جالیز و باغ می رسد آنقدر خیار و طالبی و سیب و گوجه فراوان است که با نبودن وسایل نقلیه راحت وعدم امکان صدور جلوی چاریایان می ریزند و بعد ماهها می گذرد و مواد ویتامین دار به دهانشان نمی رسد. 
هیچگاه در زندگی مردم شهر و کسانیکه تجارت مستمر و یا صنعت منظم دارند چنین نوسانهای مکرر و مختلف دیده نمی شود. این نوسانهای دامنه دار و تناوبی سالیانه و فصلی بنحو دیگری قدرت تحمل و اجبار سازش با شرایط متضاد را در کشاورز افزایش می دهد و به او درس گشاد بازی و قناعت پیشگی هر دو را می آموزد......

۵- زمین گیری
مایه حیاتی و سرمایه اصلی زارع زمین اوست که آبادش کرده است. اگر زارع را از آن زمین جدا کنید ماهی است که از آب بیرونش انداخته اید. تحمل آفت ، بی آبی و گوسفند میری را بهر رنج و مشقت باشد به امید سال و روزگار بهتر قبول می نماید اما اگر دستش را از زمین کوتاه کردید از هستی ساقط شده است همین وابستگی و اسارت نسبت به زمین مایه مصیبت و منشاء همه گونه ذلت و ضعف زارع است.
 
حاضر می شود تن به هر زور و ننگ بدهد بشرط آنکه مالک یا مقیم در زمین که لانه و ریشه کرده است بماند. یک پیشه ور صاحب هنر خیلی آزادتر است. سر بلند و مستقل می تواند زیست کند. هنرش همه جا همراه اوست. تاجر نیز اگر در سرزمینی از ناحیه طبیعت یا حکومت ناسازگاری دید بار وبنه را جمع کرده بدیار دیگر کوچ می کند و کالا و سرمایه اش را به آنجا که امن تر است و محترمانه تر می تواند زندگی نماید منتقل می سازد حتی زندگی کوچ نشین و دامدار چنین اسارتی ندارد.....
۶- نداشتن اخلاق اجتماعی، خودخواهی، خود بینی
ایران به خاطر شرایط اقلیمی خاص از دهات پراکنده کوچک تشکیل شده است. هر ده یک کشورک تمام عیاری است که در وسط بیابان جدای از نقاط دیگر جهان برای خود استغنا و نیمه استقلالی دارد. واحد ده ایرانی می تواند از نظر اقتصادی تقریبا روی پای خود بایستد.
 
گندم و حبوبات را که غذای اصلی اوست تولید و غالبا صادر می کند چند باغ میوه وسبزی دارد که پنبه و روغنهای گیاهی نیز در آن میروید. از گاو و گوسفندش شیر و ماست و پنیر و کشک و روغن که قاتوق سفره است می گیرد. بعلاوه پشم برای گلیم و جاجیم و پشکل برای تنور و کود. تنقل میهمانی ها از کشمش و برگه تامین می شود. ماهی یک بار قصاب ده می تواند پرواری را بکشد و گوشتی تقسیم کند. حمام و مسجد دارد. دستگاههای دستی ریسندگی و بافندگی دارد.
 
گاهی مکتب دارد و در دکانها و بزاریهایش قند و شکر و نفت و چیت و کبریت وجود دارد. الاغها ومادیانهایش وسایل نقلیه داخلی و ارتباطات خارجی هستند. خلاصه اینکه خانواده ده نشین ایرانی اگر نه در سراسر سال که در ماههای طولانی از سال می تواند بدون مراجعه و نیاز به خارج تمام نیازمندیهایش را در محدوده ده فراهم نماید. اتکای به خود و نزدیکان و بی نیازی از غیر در زارع ایرانی از یکطرف ایجاد روح استقلال و بی اعتنایی به مردم کرده است و از طرف دیگر عدم احتیاج و عدم ارتباط و عدم اتحاد را آورده است. عدم ارتباطی که کما بیش اجباری و زاییده پراکندگی دهات و عدم ارتباط آنها با یکدیگر و با شهر ها به خاطر کوهسارهای صعب العبور است.
 
اگر زراعت ایران در محدوده های مجزا و مستقل صورت نمی گرفت و حالت گسترده متصل و مرتبط دشتهای اروپا را می داشت چنین وضع و اثر خاص کمتر پیش می آمد و ایرانی خود بین و انفرادی الطبع نمی شد. خود خواه بودن و اخلاق اجتماعی نداشتن به مقدار زیادی ناشی از ده نشینی و جدا زیستی اجداد کشاورز ماست. باز اگر بخواهیم کشاورزانمان را با قوم صنعتگر و تاجر مقایسه کنیم می بینیم که کار آنها چون تهیه و توزیع جنس برای دیگران است بطرف مردم می روند و ناچار اهل مبادله و معاشرت و اجتماع یا همزیست می شوند. رونق بازار و صنعت و تجارت در سایه جمعیت و امنیت تامین می شود و جمعیت و امنیت نمی تواند خالی از ارتباط و یک سلسله پیوند ها باشد و بدون نظام و تشکیلات پایدار بماند..........
 ۶- سازگاری و سازش کاری
نوسانهای زندگی و وابستگی به زمین این خصلت عمیق را در ایرانی بوجود آورده است که بعنوان یک سیستم دفاعی خود را با شرایط گوناگون زمانی و مکان منطبق نماید و بهر سختی و مشقت و احیانا هر ننگ و نکبتی تن دهد. در سرما و گرما بسوزد با فراخی و تنگی بسازد با دوست و دشمن کنار آید آقایی کند و نوکری برای آن که سر جای خود بماند.......
بی نظمی و بی بند و باری یعنی عدم اعتقاد به قاعده و قرارهای دقیق و حتمی. بیکارگی (عدم اعتقاد به کار و تلاش) و متکی بودن به شرایط (جوی) زمینه را برای سلب مسئولیت از خود، فرار از چاره جوئی و مبارزه و به امید بهبود اوضاع دست روی دست گذاشتن آماده می کند...... 
در چهار راه تاریخ تمدن بودن و در مسیر تجارت و تهاجم دیگران قرار گرفتن خود به این خصلتها در ما بیشتر دامن زده است. شاگرد قهوه چی های سر راه چگونه اند؟ به دنبال سلیقه و خواسته مسافرین و مشتریهای رنگارنگ به زبان و ظواهر آنان در آمدن و نان را به نرخ روز و به مذاق مشتری خوردن آیا شخص را به بی شخصیتی و سازگاری با هر کس و با هر موقعیت نمی کشاند...

در عین حال محصولی را نیز که به انبار یا خانه می برده اند و پیوسته در معرض تجاوز بوده بنابراین هیچگاه نمی توانسته تصویر روشنی از آینده در ذهن خود بپروراند. حتی مالکین و توانگران و دولتیان نیز برخوردار از تامین مالی و جانی نبوده اند آنها نیز از بالا تا پائین بازیچه هوس و غضب از یک طرف و حسادت و سخن چینی از طرف دیگر بوده اند. در چنین اوضاعی هیچ فردی از شریف و وضیع شب که سر بر بالین می گذاشته از فردای خود مطمئن نبوده است. روزگار همه در تردید و تزلزل می گذشته است.
 
نان خوردن به نرخ روز و خوش بودن در دم (دم غنیمتی) برنامه زندگی فردی و اجتماعی رعایا و حکام بوده است. در چنین شرایطی در نظر کوچک و بزرگ فقط آنچه حاضر و موجود است و قابل استفاده فوری می باشد ارزش و خاصیت پیدا می کند(سرکه نقد به از حلوای نسیه است) آنچه که موکول به آینده و محتاج به صرف وقت و بذل جهد می شود چون اطمینانی به آینده نیست بی اعتبار است و اعتنا به آن نمی شود. هر گونه طرح و تدارکی که متضمن مطالعه قبلی و ادامه بعدی و نتیجه گیری نهائی باشد پیشاپیش مردود است و کسی حوصله آن را ندارد خصوصا اگر بنا باشد با فکر و عمل افراد متعدد، متفرق و روی منافع غیر شخصی و مادی انجام گردد... 
بدیهی است که زندگی زراعتی وابسته به عوامل هوائی و حکومتهای فردی وابسته به هوی و هوسهای شخصی، نمی تواند قرار و قانون یا حساب و کتاب داشته، ثبات و اطمینان به اوضاع و افراد بدهد. چنین مردمی از یکی از بزرگترین سرمایه هایئ که سازنده طبیعت و تکامل دهنده بشریت است محرومند:
سرمایه زمان که عامل بسیار مهمی در رشد ملت ها بوده است. راز موفقیت های انگلیسی ها صبر و پشتکار و به حساب آوردن زمان است. ما بر عکس یکی از عجول ترین مردم دنیا هستیم و بهمین دلیل کاری بدست خویش از پیش نمی بریم. احزاب اصلاحی و انقلابی ما تماما شکست می خورند چون انتظار دارند از راه هیاهو و تظاهرات با تشکیلات زود رس و اقدامات مختصر و با چهارتا میتینگ و اعلامیه و چند شماره روزنامه و حداکثر یکی دو تا اعتصاب بازار و دو تا تیر خالی کردن مملکت زیر و زبر شده بلا فاصله تیغستان تبدیل به گلستان شود... 
در ذهن چنین مردمی که هر عملی را که به جائی رسیده است از دست حکام و زورمندانی دیده است که فشار و فوریت را پشت سرش گذاشته اند. در خانواده پدر روی زن و بچه حکومت دارد رفتار خانم با نوکر و کلفت اگر با انصاف باشد اوضاع خانه زار است، در مکتب تا زهر چشم معلم نباشد و ضربه فلک و شلاق نباشد پیش نمی رود در ذهن چنین مردمی که انجام هر عمل و وصول به هر مقصد را فقط در سایه زور و ضربت دیده اند رفته رفته چنین رسوخ یافته است که در دنیا یگانه عامل موثر اجبار و تحمیل است. ... 
حقیقت هر قدر تلخ باشد باید با آن روبرو شد ملتی که بخواهد برای نجات وسعادت خود قیام کند باید ظرفیت کافی برای درک معایب و مشکلات را دارا باشد. تغییر وضع و تعیین سرنوشت یک ملت کهنسال چون ایران کار یک روز و دو روز ، راه یک قدم و دو قدم و عمل یک نفر و دو نفر نیست شاید مهمترین داروی پیشنهادی ما همین عوض شدن یا عوض کردن طرز فکر کهنه زود و زور و اعتقاد وعلاقه پیدا کردن به عمل های مستمر مجتمع طولانی باشد...

منبع: اخبار روز/ دوشنبه ۲۷ دی ۱٣٨۹ - ۱۷ ژانويه ۲۰۱۱ 

وصیتنامه مهندس مهدی بازرگان/ اگر خودمان و جهان، دروغ و خیال نباشیم، او هم دروغ و خیال نمی‏تواند باشد.



آ آ
وصیتنامه مورخ ۷/۱۰/۱۳۷۳- در خانه نارون
بسم الله الرحمن الرحیم

کُلُّ مَنْ عَلَیْها فَانٍ. وَیَبْقی وَجْهُ رَبِکَ ذُوالْجَلالِ وَ الاِکْرامِ.

 وصیت‏نامه بنده گنه‌کار بی‏‌مقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواست کننده دعای بندگان مؤمن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزیز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی‌آنها، نوادگان نازنین و به همه خویشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنایان و اهل لطف.

با اقرار به وحدانیت و ربوبیت خالق و با درود بر همه پیامبران علی‌‏الخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلی‌‏الله علیه و آله و سلم و بر اهل بیت طهارت و امامت.
 (۱)

اولین و مهم‌ترین آرزو و توصیه‏‌ام به خانواده و خویشان و دوستان این است که رفتن من برایشان عبرت بوده، به زندگی همیشگی خیلی بزرگ‌تری‌که در پیش‌ دارند- بیشتر از دوروزه دنیای گذران- بیندیشند و تدارک ببینند.

زندگی بی‏‌مرگ و انتها که خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را برحذر از آتش و عذاب و امیدوار به رستگاری و رضوانش کرده‌‏اند، به فرض که کسی یقین به وقوع آن نداشته باشد، دلیل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال که بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و کتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناک و غیرقابل تحمل است که احتمال وقوعش را هر قدر کم و کوچک بگیریم، مصلحت و منفعت ما ایجاب می‏نماید که با توجه به عظمت واقعه و بی‏نهایت بودن مصیبت، آن را به حساب بیاوریم و راه احتیاط هم که شده باشد در پیش گیریم.

وصیت من این است که نه آخرت و قیامت را نفی و فراموش کنید و نه روزی رسان و آفریننده خودتان را که برای جهان غیر او صاحب و گرداننده‏ای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خیال نباشیم، او هم دروغ و خیال نمی‏تواند باشد.

اینک که دنیا و زندگی در مجموعه و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زیانکاری است و جریان تاریخ بشریت در جهت افزایش گرفتاری‌ها و سختی‌ها یا توسعه ظلم و فشارهاست، باید سعی کنیم در عوض، آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنود کننده باشد.
 (۲)

دومین توصیه (خصوصی‏ام) به همسر و فرزندان و کسان، مهربانی و گذشت و خدمت‌گزاری در حق یکدیگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره دیگر خویشاوندان و صله رحم.
 (۳)

توصیه سوم قبول عذر تقصیرها و قصورهایم در حق خانواده و کسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلالیّت می‏طلبم و تقاضای بخشش و دعای خیر دارم، و رساندن این تقاضا به کسانی که در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنیده باشند یا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زیان که به کسی و به کسانی رسانده باشم و به هر گونه و اندازه و ارتباط که باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی‌و سیاسی، تقاضایم این است که حلالم نمایید.
 (۴)

کفن و دفن و ترحیم

 ... وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ...

برای محل دفن قبری را زیر سر نگذارده‏ام که زحمت بازماندگان کمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امکان داشته و خالی از دردسر و اشکال باشد بدم نمی‏آید در مقبره بیات در جوار مرقد حضرت معصومه سلام الله علیها و در کنار پدر و مادر و عده‏ای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد که احتمال سر خاک آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاک سپردگان بیشتر باشد.

برای کفن خلعتی سابقاً از سفر حج ‏آورده و در چمدان عنابی‌‏رنگ گذارده بودم که پس از نقل مکان به نارون نمی‏دانم چه شده‌است.

برای مجالس ترحیم و تذکر اگر چه بیشتر جنبه تشریفاتی و تکلف پیدا کرده و جزو آداب و حساب‌های سیاسی و گروهی شده، دردی از دنیا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمی‏کند ولی با احتمال اینکه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشیت از خدا و آخرت حاصل شود و حلالیت و آمرزشی نصیب میت گردد ایراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساکین و غذای دسته جمعی بدون تعیّن و تشریفات برای بازماندگان و دوستان نزدیک باشد. بیشتر از توصیف و تمجید شخص از دنیا رفته به تذکر قیامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصیه‌‏های (۱) و (۲) و (۳) نیز بد نیست که در مجلس ترحیم خوانده شود.
***
... وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ...
ترجمه آیه‌ ۳۴ سوره لقمان که مهندس بازرگان در وصیتنامه اش به کار برده این است:
هیچکس نمی‌داند فردا چه خواهد کرد و کی و کجا خواهد افتاد...

منبع: بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان