نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

تير:چند ويدئو کليپ جديد از اعتراضات در تهران

تير:چند ويدئو کليپ جديد از اعتراضات در تهران

روشنگری: برای مشاهده کليپ ها به لينک های زير کليک کنيد:


http://www.youtube.com/iranupturn#play/uploads/13/tw20A23kBCQ


http://www.youtube.com/watch?v=2UuNoMqmyW4


http://www.youtube.com/iranupturn#play/all/uploads-all/2/VuOxvg6-hRw

گزارش آخرين وضعيت و اسامی 90 تن از بازداشت شدگان روز 18 تيرماه تهران


20تير.گزارش آخرين وضعيت و اسامی 90 تن از بازداشت شدگان روز 18 تيرماه تهران

ليست ذيل در برگيرنده اسامی 90 تن از بازداشت شدگان روز 18 تيرماه در شهر تهران است. حسب اعلام دفتر دادستانی به خانواده های پيگير وضعيت فرزندان خود جمعاً در 18 تيرماه در شهر تهران 197 شهروند بازداشت شده اند که علاوه بر زندان اوين بسياری از آنان به کمپ کهريزک منتقل شدند. خبرگزاری هرانا : ليست ذيل در برگيرنده اسامی 90 تن از بازداشت شدگان روز 18 تيرماه در شهر تهران است. حسب اعلام دفتر دادستانی به خانواده های پيگير وضعيت فرزندان خود جمعاً در 18 تيرماه در شهر تهران 197 شهروند بازداشت شده اند که علاوه بر زندان اوين بسياری از آنان به کمپ کهريزک منتقل شدند. معاونت امنيت با الصاق اطلاعيه ای بر روی تابلو اعلانات دادگاه از خانواده های بازداشت شدگان 18 تيرماه خواسته است که برای پيگيری وضعيت فرزندان خود از 28 تير به دادگاه مراجعه نمايند. همچنين لازم به ذکر است ديروز و امروز بسياری از بازداشت شدگاه 18 تير، از زندان اوين با خانواده های خود تماس گرفتند. هر چند در بازداشت های اخير، علاوه بر زندان اوين از کمپ کهريزک نيز استفاده می شود که حضور افراد در اين کمپ و شرايط نگه داری و بی خبری بر نگرانی درباره وضعيت بازداشتی ها می افزايد. اسامی 90 شهروند بازداشت شده در 18 تيرماه به ترتيب حروف الفبا : 1. آرش خرميان - فرزند هاشم 2. آرش نيک فر - فرزند عليرضا 3. احسان حسينی - فرزند مسعود 4. احسان شمس آبادی - فرزند هاشم 5. احمد کوثری - فرزند علی اصغر 6. احمدرضا پولادی - فرزند محمدرضا 7. اصغر پويافر - فرزند نورالدين 8. افرا روشنی - فرزند محمود 9. اکرم عسگری - فرزند جمشيد 10. امان ا... فولادوند - فرزند جم 11. امير قاسمی - فرزند محمد حسين 12. امير محمد ردايی - فرزند مصطفی 13. امير نوری فرد - فرزند مهدی 14. ايمان حسنی - فرزند منصور 15. بهرام بابايی - فرزند کريم 16. بی بی هاشمی - فرزند آقا محمود 17. بی تا خاک نگار - فرزند سعيد 18. پوريا خوانساری - فرزند حشمت ا... 19. پوريا رستمی پور - فرزند کرامت 20. پويا بيک زاده - فرزند ناصر 21. توحيد بيگی - فرزند محمد حسين 22. حامد صابونی - فرزند کاظم 23. حجت کريمی قمبوانی - فرزند عباسعلی 24. حسين صفا - فرزند علی اکبر 25. حسين فرجی - فرزند احمد 26. حسين مبری - فرزند علی 27. حميدرضا مسعودی - فرزند صمد 28. دارا رسولی - فرزند کريم 29. رضا طاهری - فرزند ابراهيم 30. رهام اميری فر - فرزند عليرضا 31. زهرا مرادی - فرزند علی 32. سجاد جلالی - فرزند محمد 33. سعيد بهرادی - فرزند حبيب ا... 34. سعيد حيدری - فرزند علی اکبر 35. سعيد سلطانی - فرزند حميد 36. سعيد گرايلی - فرزند غلامحسين 37. سکينه آرابی - فرزند غلام رضا 38. سوری ابراهيمی - فرزند حشمت 39. سيد حسام الدين پورصرافی - فرزند سيدحسن 40. سيد حميد موسوی - فرزند سيد محمد 41. سيد علی اکبر فردنژاد - فرزند سيدمحمد علی 42. سيد کوروش خراسانی - فرزند سيد يونس 43. سيد محمدرضا حسينی - فرزند سيدمحسن 44. شايان آبيارعلی آباد - فرزند سهراب 45. شروين پارسى � دانشجوی دانشگاه زنجان 46. شهرام حلاج نيشابوری - فرزند مرتضی 47. علی ابريشمی - فرزند رضا 48. علی عبدا... زاده - فرزند آصف 49. علی کاظم زاده - فرزند مصدق 50. عليرضا زجاجی قمی - فرزند علی اکبر 51. عليرضا قربانزاده - فرزند غلامرضا 52. عماد خياطی - فرزند محمد 53. عمار قمی - فرزند حسين 54. فخری مريزاده - فرزند علی محمد 55. فرانک خود نگاه - فرزند ملاداداش 56. فرهاد لشگری - فرزند ابوالفضل 57. فلورانس حاجبی - فرزند حسن 58. فهيمه السادات راد تهرانی - فرزند سيد اسماعيل 59. قاسم محمدی - فرزند عباس علی 60. کاوه مظفری � عضو کمپين يک ميليون امضا 61. مجتبی راهنما � فرزند حسنعلی 62. مجيد قربانی - فرزند علی 63. محمد تکاورصياد - فرزند عزيز ا... 64. محمد حسی اتيقه چی - فرزند محمد رضا 65. محمد رضا فرضی - فرزند ابراهيم 66. محمد رضا مارال پور - فرزند محمد حسن 67. محمد سجاد بخارايی - فرزند احمد 68. محمد سعادتی - فرزند مرتضی 69. محمد شهوند - فرزند حسين 70. محمد عزيزی - فرزند رحمت ا... 71. محمد علی عاشوری - فرزند پرويز 72. محمد محمدزاده - فرزند مصطفی 73. محمد ميرزاخانی - فرزند تيمور 74. محمد نيسی پور - فرزند جعفر 75. محمدعلی کرمی نوری - فرزند عبدا... 76. محمود پورباقر مهابادی - فرزند مصطفی 77. مرجان عبدالهی - فرزند محمد 78. مريم سررشته داری - فرزند ناصر 79. مريم عسگری - فرزند محمد 80. منصوره مظفری - فرزند علی اکبر 81. مهدی عباسی - فرزند مجيد 82. ميلاد قياسی راد - فرزند منصور 83. ناصر امين علی - فرزند سليم 84. نگار مقدمی - فرزند غلامحسين 85. نويد نصيرزاده - فرزند مصطفی 86. نيسم کلهری - فرزند علی 87. نيما آقا زاده - فرزند ناصر 88. نيما کوکلانی - فرزند اکبر 89. هادی مولايی - فرزند احمد 90. ياسر حسينی فرد - فرزند غلام علی منبع خبر : مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران

: شعارهای مرگ بر خامنه ای و مرگ بر ديکتاتور بر ديوارها و سنگفرش خيابان ها

روشنگری:
از جمله شکل های اعتراض جوانان و مردم به رژيم شعار نويسی است که اين روزها در تهران افزايش يافته است و گروههای جوانان در حين حرکت های اعتراضی از فرصت برای نوشتن اين شعارها بر ديوارها و سنگفرش خيابان ها استفاده می کنند.

20 تیر 1388

در ایران چه می گذرد؟



همه شما می دانید که مردم ایران علیه سی سال دیکتاتوری و خفقان بپا خاسته اند. کودتای انتخاباتی احمدی نژاد-خامنه ای کبریتی بر باروت سی سال خشم و نفرت مردم ایران علیه کل نظام جمهوری اسلامی شد. تا کنون اکثریت مردم آزادیخواه جهان از این مبارزات حمایت کرده و چشم امید بدان دوخته اند. طی هفته های اخیر ماشین سرکوب خونین دولت احمدی نژاد براه افتاده است. آنان می خواهند از جوانانی که ترس و مرگ را به تحقیر گرفته اند، انتقام گیرند. ابعاد سرکوب بی سابقه است. تا کنون دهها تن به قتل رسیدند، صدها تن ناپدید شده اند، و هزاران نفر تحت شرایط وحشیانه در بازداشت بسر می برند. جوانان بازداشتی در معرض انواع و اقسام شکنجه و تجاوز جنسی قرار دارند. برخی دستگیرشدگان را وادار به شرکت در نمایش های اعتراف تلویزیونی مسخره می کنند. مثلا اعتراف کنند، از بیگانگان پول گرفته اند که در کشور آشوب کنند، یا قصد شان از شرکت در تظاهرات دزدی بوده است. این روزها وقاحت، جنایت و کشتار در مرزهای ایران بدون مرز است.

علت سرکوب مردم چیست؟

در هم شکستن اراده مردمی که در سطح میلیونی عزم برای تغییر کرده و حاضر نیستند حتی یک روز دیگر این نظام را تحمل کنند، آسان نیست. رژیم هیچ ابزاری برای مقابله با عزم مردم ندارد، ابزارهای تحمیق مذهبی همه از کار افتاده اند. تنها راه باقی مانده برای رژیمی که مشروعیت سیاسی خود را از دست داده، سرکوب عریان است. دولت احمدی نژاد با سرکوب مردم می خواهد آنان را در هم شکند، شوهای تلویزیونی اعتراف گیری برای شکستن جسارت و اعتماد به نفسی است که مردم طی این مبارزات بدست آورده اند، اعدام جوانان، برای درس عبرت دادن به مردمی است که نه فقط دولت احمدی نژاد بلکه کل نظام جمهوری اسلامی را آماج قرار داده اند.

اما این فقط ماشین سرکوب احمدی نژاد نیست که در پی شکستن روحیه مردم است. جبهه رقیب میر حسین موسوی نیز بر دلجویی از ملاها، نجات نظام اسلامی و دعوت مردم به بازگشت به خانه ها سرعت بخشیده است. وی در بیانیه های خود آشکارا می گوید«- ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است»، «همه شما را به برادری دعوت می‌کنم. پیروزی ما در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است، .... حتی آنانی که اینک رو در روی ما به خشونت متوسل می‌شوند در اخوت ما شریکند». میرحسین موسوی هراسناک از تعمیق مبارزه مردم، در اطلاعیه های خود تاکید می کند «مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد.....باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی، به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی». قانون اساسی که شاخص های اصلی آن عبارتند از فرض کردن مردم به عنوان رمه و ولی فقیه به عنوان چوپان، تبعیض دینی (بین شیعه با دیگر اقلیت های مذهبی)، بی حقوقی اکثریت مردم و بردگی زن به عنوان موجودی که وظیفه اش فقط زائیدن و پرورش انسان های مکتبی می باشند. یعنی همان قانونی که امروزه هزاران دختر جوان عاصی علیه اش بپاخاسته اند، آنان از دخالت قوانین الهی اسلام در جزئی ترین مسائل خصوصی زندگی شان خسته شده اند و خواهان لغو حجاب اجباری و کلیه قوانین نابرابر و مجازات های ویژه اسلامی علیه زنان شده اند.

علیرغم بیانیه های متعددی که میرحسین موسوی برای بازگرداندن مردم به خانه هایشان صادر کرد، جوانان هم چنان به مبارزه خود در محله ها ادامه داده اند. هم اینان بودند که نشان دادند برخلاف تبلیغات رسانه ای دو طرف مبارزه صرفا احمدی نژاد - موسوی نیست بلکه مردم با کل رژیم است. میر حسین موسوی در دهه 80 نخست وزیر و یکی از مهره های نزدیک به خمینی بود و نقش مهمی در تثبیت و تحکیم نظام اسلامی داشته است. به او نخست وزیر کشتار لقب داده اند، زیرا در دوران نخست وزیری او کشتاروسیعی از نیروهای سیاسی انجام گرفت که برجسته ترین آن کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان 1988 است. هدف او بنا به گفته خودش آنست: «آمده بودم تا بار ديگر به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد، دعوت كنم». او می گوید بهترین دوران نظام اسلامی دوره ای است که خمینی زنده بود و جامعه ایران در نهایت عدالت و شکوفایی خود بوده است! ذره ای راستگویی و ترقی خواهی در اهداف و برنامه های سیاسی موسوی موجود نیست. دعوای او با جناح کودتاچی ربطی به منافع مردم ندارد.

هم اکنون صحنه سیاسی ایران بسیار پیچیده شده است. تضادهای گوناگون در هم تداخل کرده اند. اما هر روز که می گذرد، بسیاری از مبارزین جوان در صحنه مبارزه در می یابند که خواسته های موسوی ربطی به مبارزات آنان ندارد. در می یابند که او فقط بدنبال بازیافتن سهم خود از همین نظام است. به همین دلیل موسوی مدام آنان را به سکوت و آرامش دعوت می کند.

طی دو هفته اخیر زمانی که جوانان رادیکال درگیر نبردهای خونین با عوامل سرکوب در خیابانها بوده اند "موج سبز" به کنج خانه ها یا مساجد عقب نشسته است. اما این روند در خارج کشور به گونه ای دیگر است. ناگهان نیروهایی مرموز دست بکار شدند، افرادی ناشناس ناگهان سخنگوی مبارزات مردم شده و تلاش دارند گردهمایی ایرانیان در همبستگی با مردم کشورشان را به انحصار خود درآورند. اینان با توسل به منابع مالی، حمایت نهادهای قدرت و تکیه به برخی افراد سرشناس سیاسی در کشورهای غربی تلاش دارند موج رسانه ای پرقدرتی را در حمایت از زنجیر سبز میرحسین موسوی در خارج سامان دهند و از این طریق حاصل مبارزات مردم را به حساب دعواهای جناحی هیئت حاکمه جمهوری اسلامی واریز کنند. آنان اغلب از بی اطلاعی نسل جوان ایرانی در خارج کشور و هم چنین افکار عمومی غربی سو استفاده می کنند. تقریبا در همه جا بطرز اغراق آمیزی پارچه های سبز را زینت گردهمایی و تظاهرات می کنند و به خیال خود می خواهند با نشانه ها و نمادها، افکار و اعتقادات مردم شرکت کننده در این گردهمایی ها را سبز اسلامی کنند. با خشونت از هرگونه شعاری که کل نظام جمهوری اسلامی را نشانه گیرد، ممانعت بعمل می آورند . بسیاری از مردم در غرب نمی دانند که سبز نماد اسلام شیعه است رنگی که یک جناح از حکومت در مقابل جناح دیگر برای رفابت های انتخاباتی خود برگزیده است. حیرت انگیز اینکه این جریانات می خواهند این بازی نفرت انگیز را با انرژی و حمایت مردم مترقی غرب و ایرانیانی انجام دهند که حقیقتا در پی تقویت مبارزات مردم ایران جهت پایان بحشیدن به حکومت تئوکراتیک و سرکوبگر اسلامی هستند.

چه کسی پیروز خواهد شد؟

حمایت واقعی از مبارزات مردم ایران نه گرفتن پرچم سبز و سبزینه کردن گردهمایی ها، بلکه فریاد زدن خواست های آنان در فضای دیگر کشورهای جهان است. خواست جدایی دین از دولت، خواست لغو قوانین سرکوبگرانه علیه زنان، حق تشکل یابی کارگران و سایر اقشار مردم، لغو سانسور و آزادی بیان و اندیشه، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، رفع ستم ملی از ملیتهای تحت ستم و محاکمه و مجازات آمران و عاملان جنایت علیه مردم ایران طی سی سال گذشته، از مسیر برچیدن نظام جمهوری اسلامی میسر است، نظامی که خمینی بنیانگذار آن بود و موسوی نیز تا یک دهه با سرکوب خونین مردم پایه های آن را مستحکم کرد.

سی سال پیش مردم ایران دست به انقلابی ضد سلطنتی – ضد امپریالیستی زدند تا با تغییر چهره ایران گامی در جهت پیشروی مبارزات مردم در کل جهان بردارند. اما دول غربی خمینی را سوار بر موج انقلاب ایران کردند و نگذاشتند که انقلاب مردم پیروز شود. امروز نیز که بار دیگر مردم ایران عزم کرده اند خود را از شر نظام بنیادگرای مذهبی رها کنند. محافل قدرت در غرب و در ایران، تلاش دارند نظام ورشکسته جمهوری اسلامی را با پروژه "اسلام معتدل" میرحسین موسوی ترو تازه کنند. وقتی برخی سیاستمداران غربی برای "همبستگی" با مبارزات مردم ایران از رنگ سبز استفاده می کنند، فقط قصد تحمیل "موج سبز" را به مردم ایران ندارند، بلکه در واقع به آنان می گویند شما شایسته جامعه ای آزاد و سکولار نیستید، لیاقت شما همان نظامی اسلامی – اما این بار کمی "معتدل" تر – است. این توهین و دهن کجی به مبازات کنونی مردم ایران است.

شما مردم آزادیخواه و مترقی ساکن غرب، نقش مهمی در مبارزات مردم ایران دارید، می توانید یاور و پشتیبان خواسته های واقعی آنان باشید، می توانید نهادها و نیروهای سیاسی را که در حال تحمیل "موج سبز" به مبارزات مردم ایران هستند افشا کنید و نگذارید بار دیگر سرنوشت مبارزات مردم ایران در جای دیگر رقم زده شود. بویژه اینکه این بار می خواهند انرژی و حس همبستگی صمیمانه شما را نیز در این طرح های پشت پرده به بازی گیرند.

تدفین نظام جمهوری اسلامی نه فقط در خدمت رهایی اکثریت مردم ایران و بخصوص سی میلیون زن ایرانی است بلکه ضربه بزرگی به جریانات بنیادگرای مذهبی است که زنان را برده می دانند. سی سال پیش با شکست انقلاب و قدرت گیری نیروهای مذهبی در ایران نه فقط نیمی از جامعه ایران یعنی زنان به موقعیت بردگی تنزل داده شدند، بلکه قدرت گیری نیروهای اسلامی در ایران، موجب قدرت گیری جریانات بنیادگرای اسلامی در خاورمیانه شد که خود عامل مهمی در سیر قهقرایی موقعیت زنان در منطقه شد..

ما مردم ایران – بویژه زنان - با یاری همه نیروهای مترقی و آزادیخواه جهان، عزم کرده ایم، این برخاستگان از موزه تاریخ را به زباله دان تاریخ بفرستیم. این گامی مهم در جهت رهایی مردم ایران و خاومیانه و جهان است. هر گام پیشروی مردم ایران بسوی جامعه ای آزاد، سکولار و عادلانه، پیشروی همه آزادیخواهان جهان برای تحقق رویای جهانی دیگر است.

سازمان زنان هشت مارس (ایران- افغانستان)

7 ژوئیه 2009

www.8mars.com

نکاتی در مورد آقای "محسن مخملباف"

آیا مخملباف می تواند با شال سبز میرحسین موسوی بدون هیچگونه نقدی، گذشته خود را پنهان کند. آیا می تواند بدون پوزش از مردم ایران وقیحانه امروزخود را مدافع آزادی و دمکراسی بداند، خیر!

آیا وی حقیقتا امروز عوض شده و طرفدار آزادی و دمکراسی شده است، شک کنید! کسی که در مورد گذشته خود دروغ می گوید؛ حتما در مورد حال و آینده هم دروغ می گوید. اَيا می توان پذيرفت که انسان نماهايی چون مخملباف که معلوم نيست چند نفر را دستگير و يا با راپرت هايشان به جوخه اعدام سپرده اند آزادانه بگردند و از آن دردناک تر اينکه در صفوف اعتراضات ايرانيان مقیم خارج کشور سخنگوی مردم ایران شوند.

این گذشته چیست که مخملباف حاضر نیست آن را نقد کند؟ آیا هنوز به این گذشته وفادار است و فقط نان به نرخ روز خوردن است که وی خود را به صفوف اعتراضی مردم علیه سرکوب های اخیر در ایران تحمیل کرده است؟

* مخملباف بنیانگزار سینمای ایدئولوژیک اسلامی در ایران است. سینمایی که فقط باید در خدمات اهداف نظام اسلامی فیلم درست می کرد و اکران می کرد. فیلم «توبه نصوح» اولین فیلم محسن مخملباف با بازیگران فرج الله سلحشور، بهزاد بهزادپور، محمد کاسبی، محمد علی دوست، محصول سال ۶۱ حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. دهها زندانی بخاطر امتناع از دیدن این فیلم در زندان های جمهوری اسلامی در دهه 60 شلاق خوردند و شکنجه شدند.

در سال 1364 توسط « وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» فيلمی به کارگردانی « محسن مخملباف» و با بودجه سنگينی به نسبت ديگر فيلمهای ايرانی به نام « بايکوت» ساخته شد. در اين فيلم زندانيان را با زور و تهديد و در مواقعی با وعده آزادی، مجبور به شرکت در فيلم کردند و آنها را در نقشهای مختلف سياهی لشگر تا نقشهای درجه دو در فيلم جای دادند. شروع فيلمبرداری اين فيلم در زمستان 1363 آغاز شد. درست در موقعی که هيچگونه سازمان يا نيروی مدافع حقوق بشری وجود نداشت که از وضعيت زندانيان سياسی ايران ديدن کند. در اين شرايط زندانيان سياسی در مقابل وحشيگريهای رژيم بدون هيچگونه حمايت مادی قرار گرفته بودند و مجبور به بازيگری در جلو دوربين کارگردان رژيم شدند. «محسن مخلمباف» با همکاری «مجيد ترابپور» -رئيس زندان عادل آباد شيراز- با انتخاب مهره های فعال و حبس کشيده قديمی زندان که نزد ديگر زندانيان وجهه ای داشتند و با مجبور کردن آنان به شرکت در فيلم سعی در شکستن روحيه ديگر زندانيان را داشتند. اين دسته از زندانيان مشهور نيز که با توجه به اعدامهای دسته جمعی آن زمان از افراد قديمی زندان محسوب می شدند يا می بايست در دسته اعدامهای جمعی قرار بگيرند، همانطور که افرادی مثل «محمود حسنی»، «محسن توکلی»، «حسن پايدار»، «محمد جاور»، «اسماعيل دالوند» ، «جهانگير طالبی»، و … قرار گرفتند و يا اينکه بالاجبار در فليم شرکت کنند. در بين زندانيانی که مجبور شدند در فليم بازی کنند تعداد زيادی مشاهده می شوند که مستقيما از سلولهای انفرادی آنها را بيرون آورده بودند. به عنوان مثال «محمد جمالی» از سلول انفرادی بعد از مدت يکسال و دو ماه بيرون آورده شده است و او را به اجبار در فيلم جای دادند. او بعد از آن محکوم به دهسال حبس می شود و می تواند وارد بند عمومی شود. ولی با اينحال رژيم در سال 1367 او را اعدام می کند (اسم او در ليست گزارش اعداميان گاليندوپل که روز 14 فوريه 1990 از زندانهای ايران ديدن کرد می باشد.)

چند تن زندانیان سیاسی به خصوص زندانيان زندان عادل آباد شيراز که طبق سندی که در کتاب سراب سينمای اسلامی (رضا علامه زاده) نيز چاپ شده، عليه وی به سازمان ملل شکايت کرده اند. اما نتيجه ای بدست نياورده اند.

نمونه های دیگر از کارهای مخملباف در دهه 60 دوران طلایی همکاری همه جانبه اش با نظام جمهوری اسلامی

محسن مخملباف در سال 1366 و در واكنش به اكران فيلم سينمايي "اجاره نشين ها" ساخته داريوش مهرجويي در نامه اي خطاب به معاونت وقت سينمايي ارشاد آورده است:

برادر بهشتی،

سلام. خسته نباشید. انصاف حکم می کند که تلاش شما را در جهت رشد کمی سینما بستایم. اجرکم علی الله؛ اما وجود فیلم‌هایی چون اجاره نشین‌ها را به چه حسابی بگذارم. بی‌دقتی شما؟، بی‌اعتقادی شما؟، در صورت آخر اعتماد پاک مهندس موسوی را به شما نمی توانم ندیده بگیرم. برادر عزیز از شما خیلی خوبی می گویند. خیلی ها می گویند دو سه سال پیش در محضر مهندس مرا امر به ثواب کردید، یادتان هست؟ پس من باب ثواب می گویم؛ حاجی واشنگتن را که گردن نگرفتید، اجاره نشین‌ها به گردن چه کسی است؟ اگر فیلم را ندیده‌اید، ببینید. اگر دیده‌اید یک بار دیگر ببینید. شما را به همان حضرت اباالفضل (ع) تکلیف کسی چون من با شما چیست؟ ارج گذاری‌تان به جنگ را باور کنم یا اغماض‌تان را در مورد امثال اجاره نشین‌ها، امیدوارم که همچنان ما را متحجر ندانید که مثلاً به هنر تبلیغاتی و سفارشی معتقدیم یا با انتقاد مخالفیم. اما انتقاد در چارچوب انقلاب و اسلام یا هجو اصل اسلام و انقلاب؟ توهین می شود اگر بگویم فیلم دیدن بلد نیستید. می توانید بنشینید با هم اجاره نشین ها را ببینیم.

من باب ثواب گفتم، گناه که نکرده‌ام؟ واقع قضیه این است که دو ساعت پیش که فیلم را دیدم حاضر بودم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم و با هم به آن دنیا برویم. اما یک ربع پیش که با قرآن استخاره کردم خوب آمد که به شما بگویم و نه به کس دیگر. ادای وظیفه کردم؛ ثواب یا گناه؛ آخرت خودتان را به دنیای دیگران نفروشید. -- محسن مخملباف

پاسخ بهشتی به مخملباف

بسمه تعالی

هنرمند گرامی برادر مخملباف

با سلام

نامه پرمطلب و موجز و برادرانه شما را خواندم. از اظهار لطف شما برادر گرامی سپاس‌گزارم. به دلیل اشتغالات مربوط به جشنواره متاسفانه هنوز موفق به دیدن بسیاری از فیلم‌ها نشده‌ام. در مورد فیلم اجاره‌نشین‌ها با نظراتی که تا به حال از جانب برادران مسلمان و مطلع به سینما شنیده‌ام عموماً آن را فیلمی متوسط در سطح برنامه‌های انتقادی تلویزیون دیده‌اند و البته با ساختی سینمایی. بسیار خوشحال می‌شوم اگر نظرتان را مشروح‌تر بدانم. امیدوارم هر چه زودتر موفق به دیدن این فیلم و فیلم‌های دیگر جشنواره بشوم و همچنین از نظر مشروح شما نیز راجع به این فیلم و احیاناً فیلم‌های دیگر امسال مطلع گردم. با تشکر مجدد از عنایت شما و با امید به توفیق شما در راه خدمت به اسلام و مسلمین. -- سیدمحمد بهشتی

- نقل از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، نوشته جمال امید، جلد دوم

*****

نقل يک صحنه از نحوۀ دستگيری حشمت رئيسی فعال سياسی که هم اکنون مقيم شهر برلين است می تواند چهره واقعی اين سينماگر حکومتی را بهتر بنماياند. حشمت رئيسی که هم بند مخملباف در زندان شاه بوده در نوشتاری باعنوان ” بای سيکل ران آکتور کميته” در مورد دستگیری خود توسط وی می نويسد:

در گرمای زودرس اوايل سال ٦۰يکی از چهره های پر آوازه هنر ايران کلت کاليبر ٤٥ امريکايی خود رادر پشت شقيقۀ مردی گذاشته بود واز او خواست که کوچکترين تکانی نخورد ودستهايش را بالای سرش نگهدارد . مادر سالخوردۀ مرد دست فرزند خود را محکم گرفته بود و رها نمی کرد.

مرد که عرق سردی بر شقيقه اش نشسته بود صورت خود برگرداند تاچهره شکارچی انسان ها را ببيند. باور نمی کرد چگونه جنايت و هنر می تواند دست در دست هم بگذارد و در وجود يک انسان تجلی کند.“

ايا میتوان در خيابان ها به شکار انسان پرداخت و دگرانديشان را دستگير و به مسلخ فرستاد. و همزمان به فعاليت های هنری و کارگردانی فيلم و تئاتر مبادرت ورزيد ؟

و سرانجام باید اضافه کرد. اَيا می توان پذيرفت که انسان نماهايی چون مخملباف که معلوم نيست چند نفر را دستگير و يا با راپرت هايشان به جوخه اعدام سپرده اند آزادانه بگردند و از آن دردناک تر اينکه در صفوف اعتراضات ايرانيان مقیم خارج کشور سخنگوی مردم ایران شوند.

حداقل شرط دمکراسی خواهی این است که کسانی که در ضرب وشتم ، شکنجه ، اذيت وآزار وايجاد خفقان و وحشت دخالت مستقيم داشته اند و يا متهم به قتل وآدمکشی هستند بايستی با رعايت موازين مترقی دنيای امروز وبا حق بر خورداری از وکيل وبا نظارت سازمانهای مدافع حقوق بشر محاکمه شوند وتا آن زمان و تا صدور رای ما حق نداريم آنان را محکوم و يا تبريه کنيم . اما اينگونه اعمال شامل مرور زمان نمی شود . آقای محسن مخملباف ، نورچشمی رژيم جمهوری اسلامی و جشنواره ها نيز از اين قايده مستثنی نيستند و بايد تا زمان تشکيل چنين دادگاهی وصدور رای نهايی نمايش کارهای او متوقف شود و حضورش در محافل سينمايی و غیر سینمایی را ممنوع کرد.

به نقل از وبلاگ کمیته دانشجویی بلژیک

http://committe2007.blogfa.com

جوانان قيام، يكى از قاتلان تظاهر كنندگان قيام را شناسايى كردند



دژخيم محمدجواد بصيرت
دژخيم محمدجواد بصيرت

يكى از دژخيمان كه به روى مردم آتش گشود، محمد جواد بصيرت نام دارد كه از سركردگان بسيج در مسجد لرزاده تهران مىباشد!
وى در روزهاى قيام در خيابان آزادى و جمالزاده تهران با استفاده از کلت کمرى به روى ملت آتش گشوده است. هموطنان گفتند:
محل سکونت اين مزدور بسيجى، تهران، ميدان خراسان پشت فروشگاه قدس کوچه نائب مىباشد.

جانا روا نباشد خون ریز را حمایت؛ بهزاد مهرانی شنبه، ۲۰ تير، ۱۳۸۸ به: شیوا نظر آهاری، عبدالله مومنی و همه ی محبوسانِ جور مدتی است که می خواهم برای

به: شیوا نظر آهاری، عبدالله مومنی و همه ی محبوسانِ جور

مدتی است که می خواهم برای بازداشت شدگان پس از انتخابات!! 22 خرداد مطلبی قلمی کنم اما دچار سرگیجه و بهت شده ام. نمی دانم از کجا و از چه کسی یاد کنم. از سویی مبهوت این همه وقاحت زعمای امور شده ام که با این همه دریدن و بریدن و یغماگری و قتل، هنوز داعیه ی آن دارند که در ایران آزادی مطلق وجود دارد و از سویی حیران این حجم گسترده ی بازداشت روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدنی و حقوق بشر. چگونه می توان اعتراضات مسالمت جویانه و بدون خشونت مردمی را سرکوب کرد و از سویی در بوق و کرنا کرد که ایران آزادترین کشور جهان است.

شاید حکومتگران ما معنای آزادی مطلق را نمی دانند. نه چنین نیست. معنای مطلق را خوب می دانند، قدرت مطلق، ولایت مطلق، حقیقت مطلق و بسیاری مطلق های دیگر. اصلا اینان مردان مطلق اندیشند. خود را مطلق حقیقت می دانند که می توانند اینچنین چنگال بر روی عدالت و شرافت بکشند و شب با وجدان آسوده و قلبی مطمئن سر بر بالین بگذارند. اینان معنای مطلق را خوب می دانند.

آنچه در قاموس ایشان معنا ندارد همانا شجره ی طیبه ی آزادی است، که اگر جز این بود مطلقه هاقدر نمی دیدند و آزادی غدر. مطلقه ها بر صدر نمی نشستند و آزادی در حبس.

اینجا از کدام آزادی سخن می گویند که خواهر نازنینم "شیوا نظرآهاری" را به صرف دفاع از حقوق و کرامت انسانها به حبس می برند؟ در مدتی که در کمیته گزارشگران با شیوا همکاری می کردم جز بی تابی و دغدغه در دفاع از کرامت انسانها از او ندیدم. چگونه است که دولتی که خود را نماینده امام عصر می داند و مدعی است که حکومتش ادامه ی حکومت علوی است و خداوند را محافظ و یاور حکومت خود می داند، دختر جوانی را که جز تقلیل مرارت انسانها هدفی ندارد را تاب تحمل ندارد.

همه دوستانم که امروز در بندند جرمی جز پاسداشت کلمه ی مقدس «انسان» ندارند. آخر این چگونه موجودی است که می تواند "عبدالله مومنی" را با ضرب و شتم به سلول انفرادی بکشاند و باز از وجود آزادی در کشور سخن بگوید. مگر می شود کسی عبدالله را بشناسد و قلبش نسبت به این همه مهربانی و شفقت لبریز از عشق نشود. هر کس که عبدالله را بشناسد می داند من چه می گویم. روزها و شب هایی بود که بر بالین پدر محتضرم زندگی برایم تلخ و ناامیدکننده بود. عبدالله مدام پی گیر شرایط بیماری پدرم بود. با همه ی گرفتاریش در تمام مراسم سوگواری پدرم شرکت کرد و چقدر همدردی کرد. روزی که در دادگستری قلعه حسن خان به دلیل دفاع از مظلومی دست بند به دست در آستانه بازداشت بودم، با یک تلفن خواهرم، عبدالله به سرعت برق و باد کسی از آشنایانش را برای ضمانت من به دادگستری فرستاد و پس از آن مدام پی گیروضعیت من بود.

یقین دارم که همه ی دوستان عبدالله خاطرات بسیاری از مهربانی این مرد به یاد دارند. امروز عبدالله در آزادترین!! کشور جهان در بند است.

مگر می شود سعید حجاریان را با آن وضعیت جسمی ِرنجور در انفرادی تجسم کرد و آن گاه به سخن مهملی چون "ایران آزادترین کشور جهان است" در دل نخندید؟

برنارد شاو طنزپردازایرلندی می گوید: "تجربه نشان داده است که آدمی از تجربه هیچ نمی آموزد" و گویی این جمله در مورد دیکتاتورها مصداق واضح تری دارد. آن روز که محمدرضا شاه پهلوی در خطاب به مخالفین خود با غرور، آنها را سگ می پنداشت و باد به غبغب می انداخت که "مه فشاند نور و سگ عوعو کند" گمان نداشت که روزی حتا برای جنازه خود نیز در جهان به این پهناوری به سختی گوری بیابد.

گویا این سرشت و سرنوشت همه خودکامگان تاریخ است که زمانی صدای مردم را بشنوند و بفهمند که اینان اراذل و اوباش و خس و خاشاک نیستند که آب از سرشان گذشته باشد و غریق نجاتی دست یاری به سویشان دراز نکند.

داعیه داران زعامت آزادترین! کشور دنیا، لختی بیاندیشید. فرصت ها همچون برق و باد گذرانند. صدای مردم خویش را بشنوید و مهرها از گوش ها و دل هایتان بردارید. فردا دیر است.

باتوم و گلوله و گاز اشک آور پاسخ مطالبات بر حق مردم نیست. زندان جای شیوا و عبدالله و حجاریان و امین زاده و ابطحی و قوچانی و تاجبخش و امرآبادی و زیدآبادی و ... نیست. به خود آیید و دست از خدایی بردارید و بیش از این ،جان ِانسانها را طعمه ی مطامع گذران خود مخواهید. خون مظلومان دامن گیر ظلم تان خواهد شد. خون ریز را حمایت کردن جز خسران در پی نخواهد داشت ندا آقا سلطان ها را قربانی سلطان مابی چند صباحتان نخواهید که «چون ورق برگشت صد سلطان به هیچ»

+ این روزها بسیار به این آیه ی قرآن می اندیشم.گویا دیکتاتورها را مخاطب قرار داده است.

"ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم. خداوند بر دل های آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی بزرگ است. سوره ی بقره، آیه ۷"

بيست و نهمين روز قيام، با تظاهرات خشمگينانه خانواده دستگيرشدگان، آغاز شد



































































اسامى تعدادى از بازداشت شدگان روز18تير توسط نيروهاى سركوبگر انتظامى و لباس شخصى به قرار زير مىباشد:
1- محمدرضا محمودى 24ساله ليسانس شيمى در امير آباد بازداشت شده
2- سارا يدالهى 26ساله ديپلم در انقلاب بازداشت شده
3- بهاره باقرپناه 23ساله فوق ديپلم كامپيوتر در خيابان 16آذر بازداشت شده
4- وحيد مددى 21ساله دانشجوى تاريخ در انقلاب بازداشت شده
5- سينا محمدى 19ساله ديپلم در كارگر شمالى بازداشت شده
6- صادق احمدى 28ساله ليسانس عمران در انقلاب بازداشت شده
7- حشمت شريفى 23ساله ديپلم و شغل آزاد در جمالزاده بازداشت شده
8- محمد آزادى 21ساله دانشجو در امير آباد بازداشت شده
9- محسن كريمى 18ساله محصل در امير آباد بازداشت شده
10- مينا رستگار 22ساله منشى در ولى عصر بازداشت شده
11- احد وفازاد 31ساله شغل آزاد (كتابفروش) در انقلاب بازداشت شده
12- مرتضى تاكستانى 26ساله ليبسانس رياضى محض، كارمند در خيابان وصال بازداشت شده
13- رضا يونسى 29ساله ليسانس شيمى شغل آزاد در انقلاب بازداشت شده
14- بهادر كلاهى 24ساله ليسانس حسابدارى كارمند شركت خصوصى در اميرآباد بازداشت شده
15- مختار قاسمى 23ساله فوق ديپلم عمران در انقلاب بازداشت شده
16- حامد ميرزاخانى 22ساله فوق ديپلم كامپيوتر (طراحى) در امير آباد بازداشت شده
17- سعيد صباغى 19ساله محصل
18- جلال نورى 30ساله شغل آزاد در خيابان كارون بازداشت شده
19- آيدين ميرزايى 25ساله شغل آزاد ديپلم در كارگر بازداشت شده
20- حسين صفرى 20ساله دانشجودر انقلاب بازداشت شده
21- فرزانه ابوالقاسمى 24ساله ليسانس روانشناسى در امير آباد بازداشت شده
22- ايمان جلالى جعفرى 22ساله دانشجو
23- اميد محمدى 26ساله شغل آزاد در انقلاب بازداشت شده
24- نادر عباسى 27ساله ليسانس كشاورزى در امير آباد بازداشت شده
25- وحيد شاهدى 22ساله شغل آزاد در خيابان 16آذر بارداشت شده
26- عبدالحميد باغبانى 32ساله فوق ديپلم برق در كارگر بازداشت شده
27- معين منصورى 22ساله فوق ديپلم در كارگر بازداشت شده
28- سيد متين حسينى 19ساله دانشجو و طراح در انقلاب بازداشت شده
29- عرفان عليداش 25ساله ليسانس رياضى و كتاب فروش در انقلاب بازداشت شده
30- حسين حسنى 26ساله ليسانس ادبيت عرب در خيابان ابوريحان بازداشت شده
31- محمدرضا پاشايى 26ساله ديپلم شغل آزاد در امير آباد بازداشت شده
32- عليرضا حسامى 23ساله فوق ديپلم كامپيوتر
33- مصطفى مجيدى 27ساله ليسانس مديريت در انقلاب بازداشت شده
34- آرش رادپور 29ساله شغل آزاد در جمالزاده بازداشت شده
35- مسعود قاضى 20ساله شغل آزاد در امير آباد بازداشت شده
36- محمد امير امينى 26ساله در انقلاب بازداشت شده
37- محمدرضا فرضى متولد 1358 فرزند ابراهيم.


فيلمي كه دختران شجاع از انبوه مزدوران از درون اتوبوسي گرفتند