نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

بيانيه کانون نويسندگان ايران به مناسبت درگذشت سيمين دانشور

اسفند.بيانيه کانون نويسندگان ايران به مناسبت درگذشت سيمين دانشور


«گريه نكن خواهرم. در خانه‌ات درختى خواهد روييد و درخت‌هايى در شهرت و بسيار درختان در سرزمين‌ات. و باد پيغام هر درختى را به درخت ديگر خواهد رسانيد و درخت‌ها از باد خواهند پرسيد: در راه كه مي‌آمدى سحر را نديدى!»

سيمين دانشور (1390-1300) نويسنده‌ى توانا، استاد دانشگاه، هنرشناس و مترجم برجسته، عضو ديرين كانون نويسندگان ايران، نخستين زن رمان‌نويس ايرانى و شخصيتى مستقل و شيفته‌ى آزادي، در 18 اسفند 1390 (8 مارس 2012) درگذشت.
او كه در 14سالگى با مقاله‌ى «زمستان بي‌شباهت به زندگى ما نيست» كار مطبوعاتى را آغاز كرده بود، با مجموعه‌داستان آتش خاموش به طور جدى پا به عرصه‌ى ادبيات گذاشت؛ پس از ترجمه‌ى داستان‌هايى از چخوف و پيتون و هاثورن و شنيتسلر، مجموعه‌داستان شهرى چون بهشت را منتشر كرد؛ با رمان سووشون در سال 1348 در ادبيات ايران خوش درخشيد؛ و تا جزيره‌ى سرگردانى و ساربان سرگردان داستان‌نويسى را ادامه داد (آخرين رمان او كوه سرگردان به دلايل نامعلوم ناپديد شد و رنگ چاپ به خود نديد). او با جسارت ادبى خويش و چاپ آثار متعدد، راه را براى زنان نويسنده‌ى ايرانى پس از خود هموار ساخت و، گذشته از اين، پيوسته پشتيبان آنان بود.
در نخستين مجمع عمومى كانون نويسندگان ايران در سال 1347، سيمين دانشور به عنوان رييس كانون برگزيده شد. او كه از بنيان‌گذاران اصلى اين كانون بود و چندين دوره در مقام عضوى از هيئت دبيران آن فعاليت داشت، تا آخرين دمِ زندگى توجه و علاقه‌ى خود را به آزادى انديشه و بيان و قلم حفظ كرد. و اگرچه در چند سالِ گذشته به دليل كهولت سنّ نمي‌توانست در جلسات كانون نويسندگان ايران حضور يابد، هرگاه امكان برگزارى مجمع عمومى فراهم شد با ارسال پيامى هم‌دلانه بر حضور خود به عنوان عضوى از كانون در كنار ديگر اعضاى آن پافشارى كرد.
كانون نويسندگان ايران درگذشت سيمين دانشور را به خانواده‌ى او، اعضاى كانون و جامعه‌ى فرهنگى مستقل كشور تسليت مي‌گويد و در مراسم بزرگداشت او در كنار خانواده و يارانش خواهد بود.
كانون نويسندگان ايران
20 اسفند 1390

19 اسفند 1390   

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی

جمدر سخن خاتمی تمرکز را بايد بر «مصالح اصلاحات» گذاشت. آنچه او می گويد آن است که من در رأی گيری شرکت کردم تا «اصلاحات» را حراست کرده باشم. به عبارت ديگر اگر هم «فدا-کاری »ِ خاصی (مثل رفتن آبرو و رسوائی در ديد ناخودی ها و نيز خودی های بی خبر) انجام پذيرفته نه در راستای مصالح کشور و ملت که به هدف صيانت از «اصلاحات» بوده است؛ البته با اين توجه که ـ به اعتقاد او ـ کشور و ملت نيز ار محفوظ ماندن «اصلاحات» سود می برند.

dvertisement@gooya.com



مردی که در خرداد 15 سال پيش از پرده برون آمد تا با شعار «ايران برای همهء ايرانيان» کاری انجام دهد، مردی که مدعی دفاع از حقوق مردم شد و خود را بعنوان نمونه ای از ايثارگری در راستای حفظ منافع و مصالح مردم جلوه داد، هفتهء پيش، پس از آنکه مدت ها گفته بود که در امر گزينش نمايندگان مجلس نهم شورای اسلامی، بعلت حذف رقيبان و تنگ گرفتن حوزهء نامزدی ها (روندی که با زندانی کردن و شکنجهء بسياری از ياران مردم همراه است)، انجام انتخاباتی آزاد و منصفانه ممکن نيست و، لذا، نبايد در آن شرکت کرد و بايد پيه نتايج اين «عدم شرکت» را نيز به تن ماليد، در روز همان «انتخابات»، بی خبر از همگان، در يک حوزهء رأی گيری کوچک در پای کوه دماوند رأی خود را به صندوق انداخت و چند روز بعد، در برابر خشم دوستانه و دشمنانهء ديگران، کار خويش را چنين توجيه کرد:
«در هر اقدام سياسی، در نظر گرفتن مصالح و شرايطی که نيروهای فعال در داخل کشور با آن مواجه اند، ضرورت دارد. در مورد انتخابات مشارکت فعال و معرفی نامزد طبعاً در گرو وجود شرايط مناسب است. مصالح بزرگ تر کشور و اصلاحات مقدم بر ملاحظات شخصی است و اقتضائات خاص خود را دارد. تعيين استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائهء ليست هيچگاه به معنی تحريم انتخابات نبود و می بايست اين امر را در عمل اثبات کنيم.»
همچنين با خبريم که او، در عين شرکت نکردن در ارائهء فهرستی از نامزدهای انتخاباتی و شرکت در خود انتخابات به کسی هم رأی نداده است بلکه فقط نوشته است: «جمهوزی اسلامی». شايد بنظر رسد که اين عبارت معنای همان «کشور» است که او در مطلب بالا بدان اشاره می کند؛ البته بی آنکه توضيح دهد چگونه توانسته است با شرکت در انتخابات کشور را از خطر نجات دهد. به همين دليل هم اين عبارت بيشتر حکم اسقاط تکليف و شعار احتياطی را دارد و بجای آن، در سخن خاتمی تمرکز را بايد بر «مصالح اصلاحات» گذاشت. آنچه او می گويد آن است که من در رأی گيری شرکت کردم تا «اصلاحات» را حراست کرده باشم. و اگر «فدا-کاری ِ» خاصی هم (مثل رفتن آبرو و رسوائی در ديد ناخودی ها و نيز خودی های بی خبر) صورت گرفته نه در راستای مصالح کشور و ملت که به هدف صيانت از «اصلاحات» بوده است؛ البته با اين توجه که ـ به اعتقاد او ـ کشور و ملت نيز ار محفوظ ماندن «اصلاحات» سود می برند.
من فکر می کنم که، دقيقاً با توجه به همهء رفتارها و گفتار های اين مرد در هفتهء گذشته، در ميان همهء چهره های اصلاح طلبی در ايران و خارج کشور، تنها محمد خاتمی است که معنا و تعريف و حدود و ثغور اصلاحات را درک کرده و، بعنوان نماد اصلی و شخص دلسوز آن، از خودشيفتگی های مرسوم سياست بازان بيرون آمده تا ماهيت واقعی و هدف غائی اصلاحات را نشانمان دهد و از آن محافظت کند.
شايد توضيحاتی در اين مورد مفيد باشد:
يک. سه دهه پس از انقلاب 57، اکنون در برابر هيئت حاکمهء سفاک کنونی مسلط بر حکومت موسوم به جمهوری اسلامی، که خيره سرانه و بيباکانه به ريشه کن کردن خود و ويران ساختن کشور مشغول است، و بقای خود را در جنگ و انهدام زيرساخت های کشور ارزيابی می کند، تنها و تنها دو گزينه پيش روی ما قرار دارند: يا اصلاح و يا انحلال کل رژيم.
دو. «منطقهء گرگ و ميش» و خاکستری رنگ بين اين دو گزينه نيز طی دو دههء اخير روز به روز باريک تر شده و، در نتيجه، شاهد رفت و آمدهای بسياری از اين اردوگاه به آن ديگری و بالعکس بوده ايم.
سه. اصلاح طلبی خواستار ابقای رژيم اسلامی است؛ انقلاب 57 را تماماً «اسلامی» می داند و اسلاميت را نيز بر حسب شريعت تشيع اثنی عشری و نمايندگان «انقلابی ِ » آن تعريف می کند.
چهار. اصلاح طلبی بر اين باور است که هرچه از مبداء انقلاب 57 دور شده ايم ميزان انحراف از «آرمان ها و ارزش های انقلاب» بيشتر شده است و به همين دلیل رژيم کنونی نيازمند «اصلاح شدن» است.
پنج. اما جمع آوردن دو امر بالا کاری سخت مشکل است و حکم «کج دار و مريز» را دارد. بايد برای اصلاح رژيم مبارزه کرد اما لازم است که مواظب بود در حين انجام اين مبارزه موجوديت کل رژيم به خطر نيفتد و ساختار کلی حاکميت دچار تزلزل مهلک نشود.
شش. پس برای اصلاح طلبان مبارزه دارای روش ها، حد و مرز ها و حدود و و ثغور معينی بايد باشد و خط قرمزهای مربوط به آن بايد مشخصاً ترسيم شوند.
هفت. در حوزهء «خواست ها» همه چيز بايد رنگ بينابينی داشته باشد و اخذ هر مفهوم سياسی و اجتماعی از مغرب زمين بايد با افزودن رنگ اسلامی به آن «تکميل!» شود. مثلاً، يک اصلاح طلب خواستار دموکراسی غربی نيست اما از دموکراسی اسلامی سخن می گويد؛ خواستار جامعهء مدنی است اما صفت «مدنی» بايد از «مدينة النبی» اخذ شده باشد نه از صفت «سيويل» اروپائی؛ و «انتخابات آزاد و منصفانه» آن چيزی نيست که کنوانسيون بين المجالس مورخ 1994 می گويد بلکه به معنی لغو نظارت استصوابی شورای نگهبان بر انتخابات و اجازه دادن به اصلاح طلبان برای شرکت در قوای سه گانه است.
هشت. مبارزه همواره بايد بر اساس گريز از هرگونه شائبهء خشونت و از طريق عقب نشينی و برگرداندن مردم به خانه هايشان صورت گيرد تا از بالا گرفتن واکنش خشن مردم نسبت به اعمال خشونت حکومتی جلوگيری شود. در عين حال اين نکته را بايد بصورت تأکيد بر تفاوت ماهوی اصلاحات با انقلاب توجيه کرد. اصلاح طلبان که خود پايه گزاران انقلاب اسلامی بوده اند پس از پيروزی اسلاميست ها بايد با هرگونه عمل انقلابی مخالفت کنند و در اين راستا حتی از اشاره به مفهوم انقلاب های نخملی يا بی خشونت که چهرهء انقلاب خونين را تلطيف می کند بپرهيزند.
نه. ماهيت، اشکال، و رفتارها و شعارهای استراتژيک و تاکتيکی اصلاح طلبان نيز بايد طوری انتخاب شوند که در طی مبارزه به ساختارهای رژيم اسلامی لطمه وارد نکنند. از اين منظر که بنگريم خواستاری «اجرای بی تنازل قانون» امری مشروع و خواستاری «لغو قانون اساسی» کاری مضموم است. می توان فرياد زد که «رأی من کو؟» اما نمی توان شعار داد که ما خواهان «آزادی، استقلال، جمهوزی ايرانی» هستيم. آن يکی شعاری «دموکراتيک» است اما اين يکی شعاری است «ساختار شکن» که نابودی کل رژيم اسلامی را مطرح می سازد.
ده. از آنجا که اصل حکومت اسلامی در زير روکشی مدرن و شبه دموکراتيک ساخته و پرداخته شده که حقانيت اش را از رأی مردم و مشروعيت اش را از شرع مبين و آيات عظام آن می گيرد، همواره و در هر وضعيتی بايد بر روندهای انتخاباتی تأکيد کرد و با شرکت در انتخابات حقانيت مشروع رژيم را حفظ نمود چرا که هر ورقه که در صندوق بيافتد قبل از هزچيز به معنای «جمهوری اسلامی» است.. لذا «تحريم انتخابات» يک خط قرمز اصلاح طلبی است اما «امتناع از ارائهء ليست های انتخاباتی» يک تاکتيک مبارزاتی اصلاح طلبانه محسوب می شود. به زبان فقهای عظام، شرکت در انتخابات را نمی توان «حرام» اعلام کرد اما دادن ليست انتخاباتی را می توان «مکروه» دانست.
يازده. از آنجا که انقلاب موجب جابجائی طبقات اجتماعی شده و با بيرون راندن و منهدم کردن طبقهء متنعم رژيم گذشته، بموازات بالا آوردن قشر پائينی طبقهء متوسط، و تضعيف قشر بالائی آن، آفرينندهء قشر جديد «اشراف مذهبی» شده است و اصلاح طلبان کلاً از آن برخاسته و از لحاظ طبقاتی با مصالح و منافع آن پيوند دارند، اصلاح طلبان نبايد بگونه ای مبارزه کنند که شخصيت های برخاسته از اقشار فرودست جامعهء اسلامی بتوانند، با حفظ کليت رژيم، در تشکلات طبقاتی آن دست کاری کرده و «صاحبان اصلی انقلاب» را (که اکنون در ميان شان اختلاف افتاده و اصلاح طلبی نيز زائيدهء همين اختلاف است) از مناصب و منافع و امتيازات خود بکلی محروم سازند.
دوازده. لذا، اصلاح طلبان در چند جبهه مبارزه می کنند، يکجا با نشستگان انحصارگرای در قدرت درگيرند، يکجا با نيروهای برآمده از انقلاب اما شراکت نداشته در نعمات آن می رزمند، و يکجا نيز نگران اردوگاه انحلال طلبانند که قصد از جا کندن کل رژيم را دارد.
حال، با در دست داشتن همين دوازده معيار، می توان در بين چهره های اصلاح طلب به جستجوی چهره ای برآمد که بيشترين وفاداری را به گوهر اصلاح طلبی اسلامی نشان داده است. کانديد من برای اين سمت سيد محمد خاتمی است که هر کجا لازم شده، بدون نشان دادن خودخواهی های مرسوم و با گذشتن از آبرو و حيثيت خويش، کوشيده است تا به اصول واقعی اصلاح طلبی وفادار بماند.
خط قرمز او همواره اين پرسش بوده که: «آيا کاری که می کنم و حرفی که می زنم رژيم اسلامی ما را تضعيف يا دچار خطر می کند؟» او هرکجا که پاسخ اين پرسش را مثبت ديده دست از عمل و گفتار کشيده و راه خود را تصحيح کرده است.
ديگرانی که بعنوان اصلاح طلب شناخته می شوند هريک بسيار بيش از او اشتباه کرده، جسارت به خرج داده و اغلب نيز ـ اگر به اردوگاه انحلال طلبان نپيوسته و يا متوجه خطرات و لطماتی که بر رژيم اسلامی وارد کرده اند شده باشند ـ از کردهء خود پشيمان گشته اند.
آنگاه که آيت الله منتظری خاطرات خود را منتشر کرده از اردوگاه اصلاح طلبی خارج شده است. آنگاه که دکتر ابراهيم يزدی (لااقل ظاهراً) خواستار حکومت سکولار شده ديگر اصلاح طلب خوانده نمی شود. آنجا که ميرحسين موسوی و مهدی کروبی با شنيدن نخستين شعارهای «ساختارشکن» پا پس نکشيده و مردم را مورد عتاب قرار نداده اند با سکوت خود از صفوف اصلاح طلبان اصيل خارج شده اند. آن دسته از اصلاح طلبانی که دست به تحريم شرکت در انتخابات زده اند، خواسته و ناخواسته، پايه های رژيم را سست کرده اند و آنها که صفت «اسلامی» را از مفاهيمی همچون دموکراسی و عدالت اجتماعی حذف کرده اند، کارشان به گمراهه کشيده است.
در برابر همهء اينها مردی به نام سيد محمد خاتمی ايستاده است که فکر می کند برای حفظ رژيم می توان دست به رذيلانه ترين کارها زد، اميدهای برافروخته را با گلوله خاموش کرد، از خانواده های داغديده خواست که بخاطر ستمی که فرزندان شان به رهبر کرده اند از او عذرخواهی کنند، و هنگامی که مردم در روز انتخابات در خانه نشسته اند تا فقدان حقانيت اين رژيم را به دنيا نشان دهند، بايد از خانهء اخوی در دماوند به پای صندوق رأی رفت.
بيائيد يک بار ديگر آنچه را که او در توجيه کار اخير خود می گويد مرور کنيم:
«عزيزان! اقدام من از منش و بينش سياسی و فکری من و آن چه به آن باور دارم و پای بندم ريشه می گيرد. من از موضع اصلاحات و در جهت نگاه داشت روزنه های اصلاح طلبی که آن را مهم ترين و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دست يابی به آرمان های اصيل انقلاب و تأمين حقوق مردم و مصالح ملت می دانم و نيز برای دفع مخاطرات و تهديدهای درونی و بيرونی اقدام کرده ام. هدف ممکن و مطلوب، بازگرداندن امور به موقعيتی است که در آن مصلحت کشور و خواست های اساسی و تاريخی مردم اصل قرار گيرد. من براساس راهبرد اصلاح طلبانه به آشتی ملی و بازگشت به آرمان های اصيل انقلاب و قانون اساسی و ايجاد فضای همدلی و مشارکت همگان دعوت کرده و می کنم و انتظار داشته و دارم که همه، با اسير نماندن در گذشته و با نگاه به آينده، روند تازه ای را در کشور آغاز کنند. تأکيد اصلاح طلبی بر روندها و اقدام های قانونی و غير خشونت آميز به اين معنا نيست که اصلاح امور کشور بدون پرداخت هزينه ميسر است. اما در هر اقدام سياسی، در نظر گرفتن مصالح و شرايطی که نيروهای فعال در داخل کشور با آن مواجه اند ضرورت دارد. در مورد انتخابات مشارکت فعال و معرفی نامزد طبعاً در گرو وجود شرايط مناسب است. مصالح بزرگ تر کشور و اصلاحات مقدم بر ملاحظات شخصی است و اقتضائات خاص خود را دارد. تعيين استراتژی ِ عدم معرفی نامزد و ارائهء ليست هيچگاه به معنی تحريم انتخابات نبود و می بايست اين امر را در عمل اثبات کنيم تا با گرفتن هرگونه بهانه ای از بدخواهان روزنه ای برای امکان مفاهمه بيشتر با تکيه بر حقوق و مصلحت مردم و پيشرفت واقعی کشور باز شود».
آنگاه، در کنار اين اظهاريهء روشن، بد نيست به سخنان مردی ديگر از سلالهء روحانيت ِ شیعه ِ ضد ايرانی توجه کنيم که مواضع خاتمی را درک و از آن قدردانی می کند. علی مطهری، فرزند آيت اللهی که ايرانيت را امری در رديف حماقت می انگاشت، نوشته است:
«از آقای خاتمی برای آشتی کسانی که با نظام قهر کرده​اند سپاس گذرام. قهر مصلحان جامعه با نظام، يعنی رخنهء فرصت طلبان و تندرو ها و به حاشيه راندن انقلابی​های اصيل. اين همان بلايی است که بر سر انقلاب مشروطه آمد. به همين دليل معتقدم آنها که علیرغم اعتراض شان در انتخابات شرکت کردند روش درست تری را برگزيدند. چرا که بايد از راه انتخابات وارد شد و نه واگذاری ميدان به حريف و حرکت در راستای خواست دشمن».
باری، بر اساس همهء آنچه نوشتم، فکر می کنم که یکی از شانس های بزرگ مردم ما در این برهه از تاریخ کشورمان را می توان در وجود همین آقای سید محمد خاتمی جستجو کرد، چرا که هیچ اصلاح طلبی بیشتر و بهتر از او نتوانسته است ماهيت واقعی اصلاح طلبی مذهبی در حکومت اسلامی را در عمل نشان دهد. به همين دليل من او را «نماد فراموش نشدنی اصلاح طلبی» می دانم.

India's great expectations - The Cafe - Al Jazeera English

NEW YOUTUBE


youtube new



برهنگی ؟


عکس‌های برهنه‌ی دختربیست ساله‌ی مصری  « ماجده» و پس از آن حمایت‌های زنان اسرائیلی ، ایرانی  ...  عکس‌های نیمه برهنه‌ی گلشیفته فراهانی ، هنرپیشه‌ی مطرح سینما وپس از آن موج برخوردهای متفاوت ... انتشاراین عکس ها و چگونگی برخورد با آن به دغدغه‌ی ذهنی طیف وسیعی از مردم  به ویژه زنان تبدیل شده وپرسشی پیش روی آنان گذاشته تا در این مورد به اظهار نظر بپردازند ،اظهار نظری به صورت آشکار ونهان، با جسارت یا نگرانی از اینکه با این ابراز نظراز جانب اطرافیان چگونه برخورد خواهد شد، به هر حال این روند نه چندان جدید ( چرا که قبلا نیزبه اشکال مختلف مطرح بوده ) اینک به بحث چالش برانگیزی بدل شده است.
  انتشار عکس‌های برهنه‌ی ماجده ، گلشیفته و سایرین از آنجایی که در معرض عموم قرار گرفته بحثی است در عرصه‌ی عمومی و نه عرصه‌ی خصوصی ، هر چند بر اساس نظریات مطرح در جنبش زنان عرصه‌ی عمومی و خصوصی از هم جدا نیستند ولی این بدان معنا نیست که در شرایط کنونی مناسبات و روابط موجود در این عرصه‌ها تفاوتی با هم  ندارند ، از آن جایی که ما در مناسبات غیرانسانی سرمایه‌داری مردسالار و بویژه در سیستم متحجر اسلامی زندگی می‌کنیم هنوز هماهنگی و انطباق بین این عرصه‌ها به سختی امکان پذیر است. انتشار این عکس ها درهرحال حاوی پیامی است و اجازه‌ی داوری و قضاوت را به بیننده می‌دهد و از آن جایی که اقدامی خارج از عرف وچارچوب وبه شدت تابو شکن بوده واکنش‌های شدیدی را بدنبال  داشته است . در هر صورت، قضاوت در مورد « برهنگی» به عنوان یک کنش ، نمی‌تواند یک سو‌نگرانه باشد و از زوایای مختلف  قابل طرح و بررسی است . 
از بعد تاریخی ،انسان اولیه برهنه بوده و پوشش در ابتدا برای محافظت از سرما ، گرما ، حمل ابزارکار و غیره مورد استفاده قرار می‌گرفته، كما اينكه نمونه‌هاي قبايل بدوي موجود نشان‌دهنده اين نكته مي‌باشد.  ولی در پروسه‌ی تاریخی تا کنون،  پوشش به مقوله‌ای جامعه‌شناسی ، فرهنگی ، روانشناسی و زیبایی‌شناسی تبدیل شده است.
 به جز جوامع بدوی اولیه، آدمی همواره میلی به پوشش، حداقل در مورد دستگاه‌های جنسی و تناسلی خود داشته و به مرور حسی برای پنهان کردن اعضای جنسی در او ایجاد شده که این روند همزمان با ایجاد و رشد نگاه جنسیتی شکل گرفته، نگاهی که در ارتباط مستقیم و هماهنگ با نظام‌های مردسالارسلطه جو وطبقاتی رشد و نمو پیدا کرده است. ولی در واقع آنچه که در این بین مسئله زنان است و موجبات آزار و اذیت آنان  را فراهم می‌کند جنس و یا اندام‌های جنسی آنان نیست، پوشش داشتن یا نداشتن این اندام ها نیست بلکه مناسبات، فرهنگ و بینش جنسیتی حاکم است . مناسباتی  که در این مورد با دادن حق سلطه و کنترل جامعه بر پیکر زنانه ، حق مالکیت بدن زن به مرد در نقش‌های مختلف همسر ، پدر، برادر ، ایجاد بارسنگینی ازقوانین و مجازات‌های گاه به شدت وحشیانه از جمله شلاق ، زندان ، سنگسار  ، بار اخلاقی و ناموس‌پرستی همراه با آزارهای فراوان تا حد کشته شدن زنان در این رابطه ، ایجاد بارعذاب‌آور مذهبی ، اخلاقی  و شرم از بدن خود در زنان که منشا بسیاری از خودکشی‌ها ، خودآزاری‌ها وبیماری‌های جسمی و روانی در زنان شده، پیکر زن را به مثابه کالا به اشکال مختلف در ازدواج‌های اجباری و غیراجباری، فحشا و برده‌داری جنسی مورد معامله و خرید و فروش قرار داده  و تاریخی مملو از رنج و عذاب برای زنان رقم زده است.
در جوامع اولیه ، زن و مرد کاملا برهنه و فارغ از هر گونه نگاه و برخورد جنسیتی ، آزادانه در کنار هم بودند ، درآن زمان، هنوز مناسبات استثمارگرانه و قدرت مدار پدید نیامده و آدمی  به کالایی در جهت مناسبات مالکیت خصوصی و سلطه تبدیل نشده بود از این روی خارج از بار جنسیتی که در طول تاریخ بر آدمی  تحمیل شد،  قسمت‌های مختلف بدن انسان فرقی با هم نداشته واساسا  نیازی به پوشش و پنهان کردن اندام‌های جنسی نبود.
در پروسه تاریخی ، همزمان با ایجاد سیستم‌های طبقاتی ، مردسالار و سلطه جو بدن زن نیز به عنوان کالا و ابزار مورد استفاده قرار گرفت و اکنون در مناسبات سرمایه‌داری این استفاده کالایی به شدید ترین وجه خود رسیده تا آنجایی که فحشا ، پورنوگرافی و تجارت سکس به یکی از ارکان اصلی و پردرآمد تجارت سرمایه‌داری تبدیل شده است.
در سیستم طبقاتی و به ویژه سرمایه‌داری حاکم ، پروسه تولید بر اساس استثمار و تملک ارزش افزوده به وسیله صاحبان سرمایه شکل گرفته واین روند  به ایجاد از خود بیگانگی ناشی از مناسبات کالایی منجر شده ، در این زمینه انسان و هر یک از اعضای او نیز به مثابه ابزار و کالا در جهت این بهره کشی  و حفظ و تعمیق مناسبات ناشی از آن عمل می کنند .
نویسنده ای که با قلم زدن به حفظ  مناسبات غیرانسانی موجود کمک می‌کند در واقع ابزاری است در خدمت سیستم حاکم ، در این رابطه ، دست او ، قلم او، ابزاری است برای این سیستم، اما آنگاه که این نوشتن علی‌رغم شرایط سرکوب ، به روشنگری ، آگاهی بخشی ، رشد و پرورش ویژگی‌ها و مسائل انسانی می‌پردازد نه تنها به بقای سیستم کمک نمی‌کند بلکه به مبارزه برای رسیدن به آرمان‌های انسانی می‌پردازد در این صورت دست وقلم او نه تنها ابزار نیست بلکه سلاحی برای مبارزه است ، نه تنها احساس از خود بیگانگی ایجاد نمی‌کند بلکه به نوعی هارمونی و هماهنگی زیبا و انسانی بین فرد وهویت او، فرد و محصول او اعم از مادی و غیر مادی منجر می‌شود.
از این منظر، درمناسبات موجود که زن و اندام‌های جنسی او به ابزاری در بازار سکس و تجارت جنسی تبدیل شده‌اند اقدام معترضانه ماجده برغم  آنکه اقدامی اعتراضی و عکس‌العملی بوده و شاید از بار آگاهی و عمق چندانی برخوردار نباشد ، تاثیر فراوانی داشته ، در واقع ماجده با برهنگی و نشان دادن اندام‌های جنسی خود به مقابله با سیستم حاکم ، اسلام گرایی واپس گرا و هر نگرش و تفکری که زن را کالای جنسی می‌داند پرداخته ، اینجا دیگربدن و اندام‌های جنسی او ابزار نیست بلکه به عنوان بخشی از پیکر انسانی او مطرح شده ، این اقدامی است درمقابله با نظام استثمارگر جنسی و هر آنچه که زن و اندام‌های او را ابزار و کالا فرض کرده و سعی بر پوشش و پنهان کردن آن دارد، یا مبادرت به استفاده خصوصی در قالب ازدواج و مناسبات خانوادگی نموده ، و یا به صورت عرضه عمومی و کالایی در قالب فحشا ، پورنوگرافی و تجارت سکس مورد بهره‌برداری قرارداده است . در همین ارتباط ، در کشوری چون ایران که  حکومتی ایدئولوژیک و سرکوبگردر آن حاکم است اساسا پوشش وحجاب امری سیاسی است و در این زمینه برخوردهای شدید و مجازات‌های غیر انسانی حاکم است ولی در کشورهای غربی نیز که از آزادی‌های فردی بیشتری برخوردارند قوانینی وجود دارد که محدودیت‌هایی در مورد نوع پوشش و میزان برهنگی ایجاد می‌کند و علی‌رغم آزادی فردی وحق انتخاب پوشش و مالکیت هر فرد بر جسم خود، سیستم از طریق وضع قوانین در این زمینه محدودیت‌هایی ایجاد کرده ودر واقع استثمار جنسی حاکم ازطریق قوانین، اعمال کنترل و سلطه می‌کند .
درمورد موج برهنگی جدید ،  باید گفت جنس حرکات آن با هم متفاوت است ، ماجده عکس‌های خود را زمانی در معرض دید جهان گذاشت که در مصر اسلام گرایی واپس گرا این فرزند راستین نئولیبرالیسم  سوار بر موج حرکت مردمی  که خواهان سرنگونی دیکتاتوری و برقراری دموکراسی بودند به صحنه آمد با شعارها و خواسته‌هایی که حداقل برای مردم ایران با تجربه ی کابوس سی وچند ساله دیکتاتوری اسلامی و پرداخت بهای سنگین آن،آشناست. عمل ماجده کنشی اعتراضی به  جریان زن ستیزو سرکوبگر اسلامی بود سرکوبی که از همان ابتدا با تعرض به زنان در میدان تحریر شروع شد. در واقع ماجده، با حرکتی فردی و مستقل و به ويژه با فيگورهايي كه نشانه‌هاي كنايه‌آميزي از زنان شاغل در صنعت پورنوگرافي بود، به هرگونه سرکوب و تضییع حقوق انسانی خود به عنوان یک زن اعتراض کرد. در این میان نگاه ها و برخوردها به عمل او بسیار متفاوت و متضاد بود ، برخی آن را پر شورانه تایید  کردند و برخی آن را هتاکانه نفی کردند.
ازجمله مسائل قابل توجه دررابطه با عکس‌های ماجده این است که ، عکس های «کریم»  دوست پسر ماجده هم زمان با او  منتشر شده بود ولی هیچ جا به عکس‌های برهنه‌ی کریم برخورد نشد و همه اعم از موافقین و مخالفین از این مسئله گذشتند، در حالی که این حرکت از سوی یک زن و مرد با هم صورت گرفته بود ولی عکس برهنه‌ی یک مرد کاملا عادی تلقی شده ، ارزش گذاری نشد ، قضاوت نشد و اساسا در این مورد بحثی در نگرفت که این خود نشان دهنده‌ی یک ذهنیت پنهان در جامعه هم در میان موافقین و هم مخالفین در مورد تفاوت برهنگی زن و مرد بود و بدین معنا که حاکمیت تفکر مردسالارانه و نگاه جنسیتی به پیکر زن تا چه حد در اعماق فرهنگ و نگرش مردم رسوخ دارد.
کنش ماجده یک کنش اعتراضی بود ، هرانسانی مالک بدن خویش است و حق دارد در مورد نوع پوشش خود تصمیم بگیرد ، ما معتقدیم که هر گونه  برخورد ابزاری با جسم و استفاده کالایی ، تبلیغی و تجاری ازآن درهرشکلی، به نوعی بی هویتی است بی هویتی که سیستم‌های غیرانسانی تا کنون موجود، براساس نگرش جنسی و سکسی به زن به آن دامن زده‌اند تا آنجا که اکثریت زنان نیز به خود به همین دید نگاه می‌کنند ومعیار ارزش یا عدم ارزش خویش را در بدن خود، جوانی ، زیبایی و قدرت باروری می‌دانند.
تجربه مبارزات گذشته نشان می‌دهد که آزادی‌های دموکراتیک و حقوق فردی با حفظ ارزش‌های انسانی و حقوق سایرین معنا پیدا می‌کند ونمی توان ازهرراهی برای رسیدن به هدف استفاده کرد ، راه مبارزه خود بخشی از هدف است و هیچگاه نمی‌توان با راه و ابزار غیر انسانی و ضد ارزش به ارزش‌ها دست یافت ازاین منظر، عمل ماجده تاثیرگذاراست نه صرفا به این دلیل که عملی معترضانه وجسورانه است و دیدگاه‌های موافق عمدتا ازاین منظربرخوردکرده اند،بلکه بیشتر به این دلیل که این عریانی، به نوعی به چالش کشیدن سیستم کالایی حاکم بر پیکر زنانه است اوعملا نشان داده که یک زن مالک جسم خویش است وحق دارد هر گونه که می‌خواهد در مورد آن تصمیم بگیرد ، او نشان داده که بدن او و و هر زنی کالا نیست و اینکه اندام‌های جنسی زن اگر نگرش جنسیتی و سکسی سلطه جو را از آن بگیریم عضوی است چون سایر اعضا و ویژگی خاصی ندارد،  این مناسبات ضد انسانی حاکم است که عضو جنسی زن راعضو ویژه دانسته و آن را می‌پوشاند ، پنهان می‌کند، با آن تجارت می‌کند ،کسب درآمد می‌کند و نهایتا با دستاویز قرار دادن همین مسائل، زن را سرکوب می‌کند.
چگونگی اقدام و انتشارعکس‌های گل شیفته نسبت به ماجده متفاوت است ، گلشیفته به عنوان یک هنرپیشه در یک آکسیون جمعی، تیزر تبلیغاتی مربوط به نهادی سینمایی در فرانسه ( کانون سینمایی سزار) به گرفتن این عکس‌ها اقدام کرده ،یعنی درعرصه فعالیت هنری، وگذاشتن این عکس ها درصفحه اینترنتی، بدون هیچ گونه اظهار نظرخاصی از جانب او صورت گرفته ، در حالیکه ماجده مطرح کرده بود که این کار به عنوان یک اعتراض انقلابی به شرایط است. گلشیفته هنرمند مطرحی است که از شرایط خفقان جمهوری اسلامی جان به لب شده ، از نسل جوانی است که درست در تقابل و تضاد با هر آنچه جمهوری اسلامی طی این سی و چندسال می‌خواسته بسازد، قرار دارد، هنرمندی که در عرصه‌ی سینمای جهانی کار می‌کند و در حال مطرح شدن است، اودخترجوانی است که از شرایط ایران سرخورده، و بار چندین ساله‌ی سرکوب و سانسوررا كشيده و اینک در شرایطي به اصطلاح  آزاد، در جامعه‌اي زندگي و فعاليت هنري می کند   كه هنرپيشگان آن با انگيزه‌ها و اهداف متفاوتي روي پرده سينما برهنه مي‌شوند. او مي‌تواند در روند فعاليت هنري‌اش در اين جامعه جذب سينماي هاليوود شود و يا به سينماي آلترناتيو بپيوندد، اگرما می خواهیم ازاو فاحشه بسازیم یا قهرمان این مسئله به ما مخاطبین برمی گردد .
ازآنجایی که در مسیرگذرازسنت به مدرنیته جامعه‌ی ما یکدست وهمگون نیست وفرهنگ‌ها و باورهای مختلفی در آن به چشم می‌خورد، برخوردها‌ی متفاوتی نیز در این مورد صورت می‌گیرد. برخوردهای افراطی از هر دو گروه مخالفین و موافقین خودمسئله سازبوده و به نوعی، ماهیت کار گلشیفته را تغییر داده است. آری گل شیفته حق دارد هر گونه که می‌خواهد بپوشد یا نپوشد و این جسارت را دارد که خود را نیمه برهنه در معرض دید عموم قرار دهد و هر گونه مخالفت با این حق فردی او از زاویه دیدگاه‌های مذهبی ، ناسیونالیستی، متعصبانه‌، ناموسی و غیرتی در واقع نگرشی مردسالارانه و متعصبانه است.
 از دیدگاهی که عاری ازبار جنسیتی است زنی که خود را با چادر و روبنده می‌پوشاند به جسم خود به عنوان یک وسیله جنسی نگاه می‌کند، زنی که به جسم خود به عنوان یک کالا برخورد می‌کند چه در فحشا و چه با ازدواج و مناسباتی که جسم خود را واگذارمی‌کند و در ازای آن از امنیت و رفاه اقتصادی و ... برخوردار می‌شود به جسم خود به عنوان ابزار جنسی برخورد می‌کند، زنی که در عرصه هنر و سینما جسم خود را چون کالایی عرضه می‌کند و این عرضه کاملا بار جنسی و سکسی دارد  باز هم دارای همان نگاه جنسیتی است.
عریانی  جسم انسان چه زن ، چه مرد خارج ازمناسبات، فرهنگ و تفکر مردسالارانه و فارغ از بار جنسیتی حاکم اساسا نه مسئله است و نه مسئله ساز،مشکل اساسی در این میان ، مناسبات جنسیتی حاکم است که در ارتباط مستقیم و هماهنگ با سیستم طبقاتی ، مردسالار و سلطه جو پدید آمده و تنها با از بین رفتن این سیستم ، از بین خواهد رفت.

                                                                                                                                                                                                      زناني ديگر
                                                                                                                                                                                                     اسفند 90