نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

حسني در نماز روز عاشورا

عکس روز

روی عکس کلیک کنید!

قطعنامه پشتيبانی 16 حزب و سازمان مارکسيستی لنينيستی از مبارزات عادلانه مردم ايران

برگزاری کنفرانس بين المللی احزاب برادر برای پيروزی انترناسيوناليسم پرولتری

کنفرانس بين المللی احزاب کمونيست جهان در ماه نوامبر با شرکت 16 حزب برادر در يکی از کشورهای اروپائی به مدت چهار روز برگزار گرديد.
برخی از احزاب به علت مشکلات فنی امکان شرکت در اين کنفرانس را نيافتند. کنفرانس با خوشآمدگوئی کشور ميهماندار آغاز به کار نمود.
کميته هماهنگی گزارش فعاليت های خود را در سال گذشته به کنفرانس ارائه داد. کنفرانس به بحث و تبادل نظر در مورد تجزيه و تحليل و طرح پيشنهادی کميته در مورد اوضاع بين المللی و بحران اخير پرداخت. سپس احزاب شرکت کننده بنابر شرايط خاص کشور خود به لزوم تبليغات و نوع فعاليتهای انقلابی ميان مردم بخصوص طبقه کارگر پرداختند.
در اين رابطه حزب کار ايران با شرح مختصری از انقلاب دموکراتيک و ضد امپرياليستی بهمن 58 دوران کوتاه مدت دموکراسی در آن زمان، رشد سازمانهای ما، عليرغم انشعابات قبل از آن و هم چنين رشد سازمانهای صنفی و سياسی ديگر و سپس سرکوب آزاديهای دموکراتيک توسط جمهوری اسلامی با کمک رويزيونيستهای حزب توده و سازمان فدائيان خلق(اکثريت) و در نتيجه رکود مبارزات و قلع و قمع سازمانهای انقلابي، به لزوم مبارزه برای دموکراسی و ضرورت دموکراسی برای جنبش کارگری و پيوند کمونيستها با طبقه کارگر در شرايط استقرار دموکراسی پرداخت.
حزب در مورد تقلبی بودن انتخابات در ايران و اينکه انتخابات در رژيم جمهوری اسلامی هميشه تقلبی و بر اساس دروغ و رياکاری بوده است توضيح داد و اشاره کرد که در اين ميان دو جناح حاکميت بجان هم افتاده اند. ولی مبارزات دموکراتيک مردم ايران بعد از 22 خرداد يک مبارزه با خواستهای دموکراتيک بوده و ربطی به دعوای حاکميت ندارد. بر سر کسب رهبری اين مبارزات نيز مبارزه سختی در گرفته است. مبارزه اخير مردم ايران بيان خواستهای سرکوفت خورده مردم ايران در بعد از انقلاب بهمن است. مردم ايران از هر فرصتی برای اعلام مخالفت خويش با اين رژيم استفاده می کنند. حزب در عين حال توضيح داد که چگونه در غياب يک حزب قدرتمند و پرنفوذ کمونيستی در ايران سازمانهای ارتجاعی صهيونيستی و امپرياليستی با طرح شعارهای انحرافی تلاش می کنند رهبری مبارزه را به کف آورده و جنبش مردم ايران را به کجراه بکشانند. حزب بر شرکت کمونيستها در اين جنبش و پشتيبانی از آن تاکيد ورزيد.
حزب همچنين خاطر نشان ساخت که مبارزه دموکراتيک بخشی جداناپذير از مبارزه ضد امپرياليستی است و دولت فاشيستی مذهبی جمهوری اسلامی با سرکوب اين مبارزات، ناچار است برای ادامه حاکميت خود دير يا زود با امپرياليستها همگام شود.
در اين رابطه کنفرانس قطعنامه ای در جهت پشتيبانی از مبارزات دموکراتيک مردم ايران باتفاق آراء تصويب نمود که در زير متن آنرا ملاحظه می کنيد.
کنفرانس در پايان کار خويش به اتخاذ تصميمات و قرارهائی برای سال آينده پرداخت و کميته هماهنگی جديدی انتخاب نمود.
از جمله تصميم به برگزاری يا تجمع جوانان در يکی از ممالکی بود که رفقای احزاب برادر در آن توان برگزاری و سازماندهی آنرا دارند.
حزب کمونيست کلمبيا از اعضاء کنفرانس دعوت کرد که برای بازديد از پيروزيها و پيشرفتهای حزب در کلمبيا به مناطق آزاد شده و پايگاههای حزب در اين مناطق سفر کنند.

قطعنامه برای پشتيبانی از مبارزات اعتراضی در ايران

ما پشتيبانی خويش را از مطالبات عادلانه خلق ايران و نبرد مترقی مردم ايران برای استقرار يک ايران دموکراتيک اعلام می کنيم. ما بر اين عقيده ايم که اين فقط وظيفه مردم ايران است رژيم ديکتاتوری را در ايران سرنگون کند.
با توجه به دروغهائی که بر خلاف مصلحت خلق ايران شايع می شوند، با توجه به سياست تجاوزکارانه و جنگ طلبانه امپرياليستها برای تقسيم جهان ما مخالف دخالت و دسيسه های قدرتهای امپرياليستی و صهيونيستی در ايران هستيم.
ما همزمان شکنجه ها، تجاوزات و کشتار معترضين توسط دستگاه خشونت بربرمنشانه رژيم جمهوری اسلامی را محکوم کرده و آن را يک اقدام جنايتکارنه ارزيابی می کنيم.
ما معتقديم که مبارزه دموکراتيک خلقهای ايران بخشی جدا ناپذير از مبارزه ضد امپرياليستی است. رژيم هائيکه به مردم خود احترام نمی گذارند و خواستهای عادلانه و دموکراتيک آنها را لگدمال می کنند دير يا زود به دامن امپرياليستها پناه می برند.
زنده باد مبارزه خلق ايران برای کسب حقوق دموکراتيک.
زنده باد مبارزه طبقه کارگر ايران برای استقرار يک ايران سوسياليستی.
حزب کمونيست انقلابی برزيل
حزب کمونيست اکوادور مارکسيست لنينيست
حزب کمونيست کارگران فرانسه
حزب کمونيست اسپانيا مارکسيست لنينيست
حزب کمونيست کلمبيا مارکسيست لنينيست
حزب کمونيست کارگران تونس
حزب کمونيست انقلابی ترکيه
جنبش احياء دوباره حزب کمونيست يونان
حزب کمونيست کارگران دانمارک
خط مشی کمونيستی ايتاليا
حزب کمونيست مکزيک مارکسيست لنينيست
سازمان مارکسيست لنينيستی انقلابی نروژ
حزب کمونيست کار جمهوری دومينيکن
حزب کمونيست مارکسيست لنينيست ونزوئلا
حزب کمونيست انقلابی ولتائيک(بورکينافاسو)
حزب کار ايران(توفان)

بر گرفته ازتوفان شماره 118 دی ماه 1388 ارگان مرکزی حزب کارايران
www.toufan.org
t

اسلام چون سلاح سیاسی بخش هشتم - «الهیات رهائی بخش » محمد عبدو در مصر

سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۸ - ۰۵ ژانويه ۲۰۱۰

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
پیشگفتار :

در بخشهای گذشته ، نگاه مختصری به تاریخ اوائل قرن نوزدهم مصر داشتم،که مردم مصر، چگونه در این مرحله تاریخی خود، یعنی گذر از امت به ملت مصر ، ، با سه قدرت استعماری رقیب ، یعنی امپراطوری در حال اضمحلال عثمانی ، امپراطوری بریتانیای کبیر و رقیب تاریخی او فرانسه ، در گیر بود. در این مرحله تاریخ ساز ملت مصر ،لازم است ،نگاهی به اندیشه های فلسفی و سیاسی حاکم در جامعه مصر بیاندازیم،که در حقیقت در چنین جامعه سنتی ، باور های دینی ، تصویر هویت فرهنگی- سیاسی و تمدنی زمان معاصرمصر بودند که جامعه مصر را درابعاد منفی و مثبت اش در ترازوی نقد و تفسیر می گذاشت، و امروز ما می خواهیم از گذر گاه تاریخ ، به مبارزه فکری ، فلسفی و دینی مصر آن عصر نگاهی بیاندازیم.
از یک طرف مردم مصر می خواهد خود را از یوغ و استعمار 4 قرن عثمانی نجات بدهد، از طرف دیگر ، هنوزاز یوغ عثمانی ها ، آزاد نشده ، انگلیسی ها مصر را در سال 1882، رسمأ اشغال کردند،و این کشور را تبدیل به کشور تحت الحمایه خود نمودند.با گشوده شدن کانال سوئز در سال 1869، بر موقعیت استراتژیک مصر افزوده شد، این بار این کشور ،تبدیل به یک نکته حساس نظامی گردید ، که تا امروز ، دنیا شاهد جنگهای خونین در این منطقه است .
در چنین شرایط حساس تاریخی این کشور عرب و مسلمان ،لازم است به درون افکار رهبران مذهبی و فکری جامعه مصر برویم ،که در حقیقت این رهبران مٌلی- مذهبی ،در این مبازرات ضد استعماری ،ملت را در مقابل استعمارگران بیگانه ، رهبری می کردند.
. تا روزیکه جدائی دین از سیاست ، به اصل مسلٌم در نظام های حکومتی کشور های مسلمان تبدیل نشود، چیزی در ماهیت استبدادی نظام های فاسد و خود کامه ، عوض نخواهد شد. منظور از نظام سکولار و لائیک ، نظام های دیکتاتور کمونیستی ضد دین نیست. بلکه مشخص کردن چهارچوب مشخص سیاست و چهار چوب مشخص دین وجدائی مطلق این دو نهاد وعدم دخالت در امور همدیگر است.
اگرچه قدرت های استعماری از فقر فرهنگی، اختلافات دینی و قومی ، بیسوادی ، ملت های مسلمان نهایت استفاده را در پیشبرد اهداف خود می کنند، ولی در درجه اول ، بزرگترین عامل این فقر فرهنگی – سیاسی و بیعدالتی های حاکم در جوامع اسلامی ، خود ملت های مسلمان هستند. نظام ولایت مطلق آقایان روح الله خمینی وعلی خامنه ای ،که حتی در زندان های اش ، به نام اسلام ، به ناموس زندانی اسیر، تجاوز می کنند، وقتی که یک روحانی نما ، با یک من عمامه ،و یک چارک ریش و پشم ، با تمام وقاحت ، ملت ایران را بزغاله و گوساله می نامد، آیا این رفتار ها و گفتار ها را هم، آمریکا، انگلیس و اسرائیل ، به مسولان و روحانی نمایان مملکت امر و نهی می کنند؟ با این رفتار و گفتار های «اسلامی حضرات» ما چه انتظاری از بیگانگان داریم ، که به شخصیت انسانی و ایرانی ما احترام بگذارند.
در این بخش ، الهیات شیخ الازهر مفتی اعظم مصر محمد عبدو یکی از پا یه گذاران نهضت اصلاحات دینی در مصر را مورد مطالعه قرار می دهیم . این تلاش های همه جانبه محمد عبدو و همفکر ومبارز ضد استعمار و ضد استبدا د او سید جما الدین افغانی هنوز نتیجه نداده اند،و به دنبال این تلاش های سید جما ل الدین و محمد عبد و نیم قرن بعد از آن اخوان المسلمین در مصر فدائیان اسلام ،و حزب الله در ایران و لبنان ، حماس در فلسطین ، طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان ،و کشور های اسلامی با شرکت رسمی در حکومت ها و عملیات تروریستی آشکار و پنهان ،مانع روند طبیعی و عقلانی جدائی دین از سیاست می شوند، با وجود این راه طولانی یعنی آزادی ملت های مسلمان از یوغ استبداد و خرافات ایکه دین فروشان و تشنگان قدرت و ثروت ، بنام دین ، و با سمت نماینده خدا و امام زمان ، بزور اسلحه بر ملت های خود تحمیل می کنند آینده ای نخواهد داشت. ایران امروز بهترین مثال عینی و تاریخی است ، که ما امروز شاهد هستیم.

نگاهی بر الهیات محمد عبد وشیخ الازهر و مفتی اعظم مصر .

هیچ تحلیل جدی از الهیات سیاسی از اسلام زمان معاصر ، نمی تواند، مانع از تاًثیر تاریخی جریان نهضت اصلاح طلبانه پایان قرن نوزدهم که رهبری اصلی آن ،یعنی : سید جما ل الدین افغانی (متولد 1838- مرگ 1897) ومحمد عبد و (متولد 1849- مرگ 1905 ) بودند، بی توجه ویا با کوتاه نگری ، از کنار آن بگذرد. همچنان که اسلام شناس فرانسوی ، لوئی گارده (Louis Gardet – متولد 1904- مرگ 1986.کشیش و فیلسوف مسیحی ،با اقامت طولانی در مناطق مسلمان نشین آفریقا در مستعمرات فرانسه.)، بر این اصل تکیه می کند، که نباید، نهضت اصلاح طلبانه جهان اسلام را ، با مفاهیم و اندیشه های سیاسی رایج در اروپای امروزی، که معنی اصلاحات ، در تضاد با انقلاب است، اشتباه گرفته شود.منظور از این سخنان لوئی گارده اینست، با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی ،و جمود فکری وشرایط اقتصادی جوامع اسلامی ، در حقیقت ، اصلاحات دینی و حتی جرئت گشودن این بحث توسط سید جما ل الدین افغانی و محمد عبد و یک انقلاب فرهنگی زمان خود بود.

آشنائی با سید جمال الدین افغانی.

سید جمال الدین افغانی در سالهای 1871 تا 1879 در مصر سکونت داشت،و در این سالها با محمد عبد و وبا بعضی از متفکرین مصری آشنا شد.بخاطر شرکت فعال این دو متفکر در قیام احمد پا شا اعرابی ، وشکست این قیام، هرد و مجبور به ترک مصر شدند. این آشنائی محمد عبد و با یک شخصیت تاریخی معاصر خود ، یعنی سید جمال الدین افغانی ، تاثیر قطعی در بلوغ فکری محمد عبد و گذاشت.به عبارت دیگر آثار سید جمال الدین با تمایزات مشخص سیاسی و اجتماعی قاطعی که داشت، واین متفکر اسلامی ،الهیات را بطور مستقیم در مبارزات ضد استعماری ، و آزادی ملی – اجتماعی جوامع سنتی اسلامی بکار می گرفت، نه تنها بر اندیشه های محمد عبد و ، بلکه به اندیشه های سیاسی اجتماعی سایر متفکرین مسلمان ، تا ثیر گذار بود.
امروز هیچ تحلیل عمیق در رابطه با الهیات سیا سی جهان اسلام نمی تواند، از تاثیر اصلاح گرانه ایکه بنام «نهضت » - (معادل کلمه رنسانس ) در نیمه دوم قرن نوزدهم ، که بنیانگذاران سید جما الدین افغانی و محمد عبد و بودند، بی توجه از کنار آن بگذرد.
مفهوم اصلاح گرائی در فرهنگ معاصر اروپا ،، در تضاد با مفهوم انقلاب است .در صورتیکه در قرن نوزدهم ، در جهان عرب واسلام ، این تلاش برای اصلاح دین ، و بیرون کشیدن باور های دینی ، از خرافات آخوندی دین فروشان ، در حقیقت چه از جنبه الهیات و چه از جنبه اخلا قیات یک عمل نوگرایی بود.اگرچه نه سید جما الدین افغانی و نه محمد عبد و ، و پیروانشان، با در نظر گرفتن واقعیت های امروز جهان اسلام ، موفق نشدند، ولی این نهضت می تواند در نهایت به عنوان خمیر مایه یک تحول بنیادین در حد ملی و ضد استعماری ،مورد تحلیل و نقد سازنده قرار بگیرد. و بخاطر همین اهداف ، این مقلات با بازنگری این بخش از تاریخ مبارزات ملت های مسلمان علیه جهل و استبداد آخوند ها و مفتی های دین فروش ،و وحاکمان مستبد فاسد ، وقدرت های استعماری و استعمار نوین ، مورد نقد قرار می گیرند..
از سال 1870، جما الدین افغانی ، با شیخ الاسلام های امپراطوری عثمانی در گیر بود.او تلاش بر آن داشت، که تحولات اجتماعی را با رنگ وبوی مذهبی در جامعه پیش ببرد.جمال الدین افغانی در قیام ملت مصر به رهبری احمد اعرابی پاشا تا سال 1882 شرکت داشت.به همین جهت دولت انگلیس ، بعد از تسلط بر مصر ، او رابه هندوستان تبعید کرد. با وجود این ، او به مبارزات خود ادامه داد.سید جمال الدین در هنگام تبعید خود به پاریس ، همراه با محمد عبد و مجله ای با عنوان :عروت الوثقی چاپ و منتشر کردند .
( این عنوان از آیه ای در قران اقتباس شده است ،که ،معنی قوی ترین ریسمان ، را می هد و خود آیه چنین است. :فمن یکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها. که معنی این آیه درزبان فارسی چنین است:کسی که به طاغوت ایمان ندارد، وبه پروردگار ایمان دارد،چنین فرد به قوی ترین ریسمان غیر قابل گسستن دست یافت.)
انتخاب این عنوان برای مجله ، در رابطه با قران ، بیان ایمان سید جما الدین فغانی ، به این اصل است .«کسانی که به طاغوت تمکین می کنند ، سر فرود می آورند، دست اش را می بوسند، این افراد فاقد ایمان هستند.به عبارت دیگر ، بین ایمان و استبداد و ظا لم ،نکته آشتی وجود ندارد.» ای کاش آخوند های در بار سید علی شاه خامنه ای ، چون« آفت الله علم الهدی »، که ملت ایران را با کمال وقحات و رذالت ،«بزغاله و گوساله » می خواند !در ایران امروز این آیه را می خواندند.
اینکه جما الدین افغانی زند گی خود را در راه مبارزه علیه استبداد و استعمار فدا کرد و جان اش را نیز در آن راه گذاشت ، باید گفت او یک پیشگام (آوانگارد ) جسوری بود.
سید جمال الدین افغانی ، با قرائت انتقادی و تفسیر منطقی و سازگار با شرایط نوین تاریخی از متون قران، چون آیه های مربوط به برده داری و یا چند همسری ، نشان داد که واقعأ دارای پتانسیل انقلاب اصلاح طلبی جامعه نوین اسلامی بود،و آن زمان این انقلاب فرهنگی را نهضت ،می نامیدند.
.همان اندازه که آشنائی محمد عبد و با جمال الدین افغانی، بر آگاهی سیاسی اجتماعی محمد عبد و افزود، متقابلأ این آشنائی در بلوغ فکری و اجتماعی جمال الدین افغانی نیز بسیار موثر بود.خصوصأ شرکت علنی جمال الدین در مبارزات ضد استعماری در مصر ، و در عین حال تلاش در روشنگری و روشنفکری خود، در راستای رها شدن از جسد الهیات جزمی و آمیخته به خرافات ، به ارث رسیده از قرون وسطی جهان اسلام ،سقوط اجتماعی و فرهنگی ملل مسلمان ناشی از این خرافات ،این مرحله از زند گی سید جما ل الدین ، در شکل گیری شخصیت او بسیار موًثر بود.
در این دوره از تاریخ ،ملل مسلمان ، در مقابل طرفداران جنبش اصلاحات دینی ، دو راه روشنگری با دو استراتژی اجتماعی و سیاسی ، وجود داشتند.
راه اول ، این بود ،که مسلمانان ، کاملأ به آداب و سنت گذشته خود پشت بکنند ،و تمامأ از اندیشه های عقل گرانه و آزادی خواهانه اروپا ، تبعیت بکنند. ما مسیر فکری این دید را نیز در ایران قبل از انقلاب را، می توانیم مشاهده بکنیم. پیروان این فکر واندیشه را آنروز ، با انگ« غرب زدگی »، از جامعه طرد می کردند.
راه دوم ،این بود ، که بخشی از روشنفکران و اصلاح طلبان جوامع اسلامی ،بر این باور داشتند، که می توان تجربیات برگرفته از انقلابات بورژوازی اروپا، که متکی بر منطق عقلانیت بود، دین و الهیات اسلامی را اصلاح کرد.این نگاه مترقی در عصر محمد عبد و ، در نهایت به شکست منتهی می شود، ولو اینکه در صداقت و ایمان ، به راهی که سید جمال الدین و محمد عبد و به نهضت اصلاحات دینی خود داشتند، از بطن آن اخوان المسلمین و سلفیون بیرون آمدند، که به ترتیب ، به علل آن در سلسله مقالات آینده، توضیح و تفسیر خواهیم کرد. خصوصأ اینکه ، امروز در ایران، یک مرحله بسیار حساسی را از جنبه ماهیت نظام اسلامی ،و مبارزات بی امان ملت ، علیه کل نظام «اسلام ناب محمدی !» آیت الله حمینی شاهد هستیم ،که بخشی از تناقض و نا هماهنگ بودن ذات نظام و ماهیت رژیمهای برخاسته از یک ایده ئولوژی تمامیت خواه را نشان می دهد.
محمد عبد و کار های تحلیلی و تفسیری خود را در رابطه با انسان و محیط اجتماعی و ارزش های اخلاقی با آثار ، متفکر ایرانی و اسلامی ،دوران آل بویه ، ابو علی احمد بن محمد مسکویه (320 تا 421 هجری قمری ) شروع می کند ، که اثر معروف اش: تهذیب اخلاق و طهارت الاعراق، در باره اصلاحات اخلاقی است، در عین حال ، این اثر معروف را در دار العلم (معا دل دانشسرای عالی ) قاهره نیز تدریس می کرد.
محمد عبدو به این اصل اکتفا نمی کند ، او اینبار در باره تاریخ تمدن ها و سیر صعود و نزول آنها را با انتخاب آثار ابن خلد ون ،(متولد 732-هجری ، مرگ 808 هجری- که در حقیقت ، یکی از بنیانگذاران مکتب جامعه شناسی علمی است ) رو می آورد.
این انتخاب در تعقل و تفکر دو دانشمند مسلمان ، که یکی بیشتر انسان را از جنبه فردی و رفتاری مورد مطالعه قرار می دهد، و آن دیگری انسان را موجود اجتماعی می داند و می خواهد تاثیر محیط تمدنی و فرهنگی او را مورد مطالعه قرار بدهد، امروز به ما نشان می دهد، که نه تنها انتخاب آثار این دو متفکر ، یک انتخاب تصادفی نبود ، بلکه محمد عبد و بر این اصل واقف بود، که جهان اسلام ، به یک انقلاب فکری و فرهنگی بنیادین احتیاج دارد.و این سئوال را پیش روی خود داشت ، که باید از کجا شروع بکند؟
محمد عبد و بمانند پیروان مکتب اصالت انسان در دوران ،«عصر روشنگری » اروپا و انقلاب بورژوازی ، تعلیم و تربیت آحاد جامعه را ، بدون تبعیض، بمانند یک آلت و وسیله برای آزادی انسان و ترقی او در جامعه اهمیت بسیار قائل بود.محمد عبد و به این اصل مطلقأ اعتقاد داشت ، تا روزیکه دین در دور باطل جهل و خرافات گرفتار است، آزادی مسلمانان از چنگال آخوند های جاهل وبیسواد ، و قدرت های استعماری ، امکان پذیر نخواهد بود. رابطه اصلاحات دینی ، با مبارزه ملت علیه استعمار گران ، برای محمد عبد و اصل روشن و مسلم بود.از آنجائیکه در قیام احمد اعرابی پاشا در 1882 شرکت داشت ، بعد از شکست این قیام محمد عبد و به پاریس می رود و در مدت اقامت اش در پاریس ،همانطوریکه در بالا اشاره شد، با سید جمال الدین افغانی در انتشار مجله عروت الوثقی همکاری می کند.همکری این دو شخصیت جهان اسلام ، در چهار چوب طبیعی گسترش اندیشه اصلاحات دینی و تعلیم و تربیت جامعه ،و آشنا کردن مسلمانان به علوم پیشرفته عصر خود،مسیری بود ، که این راه را نسلهای آگاه و فرهیخته مسلمانان تا امروز ادامه می دهند.
محمد عبد و در اوایل 1885 پاریس را به مقصد لبنان ترک می کند،ومدت 3 سال در بیروت با تلاش روزانه خود در بین مسلمانان و متفکرین مسلمان آن شهر به نهضت فکری واصلاحی دینی ادامه می دهد.و بلاخره در سال 1888 ، دوباره به مصر برمی گردد..
در مراجعت به مصر ، علاوه بر مسئولیت قضائی و قانونگذاری ،بیشتر وقت خود را به نوگرائی الهیات اسلامی ، اصلاحات اداری و روش تعلیم و تربیت جامع الازهر ،که مشهور ترین مرکز علوم اسلامی اهل سنت است، می گذراند.محمد عبد و در سال 1899 به مقام مفتی اعظم مصر برگزیده می شود و تا پایان عمر ، این مقام را حفظ می کند.

الهیات محمد عبدو.

محمد عبد و بطور قطعی ، روش سنتی مرسوم ، که علمای سابق در چهار چوب صوری و معنائ لفظی آن ، بدون دقت در باطن معنی ،قران و احکام شرعی را تفسیر می کردند، کاملأ بدور انداخت.واز آنجائیکه خود به تصوف و عرفان آشنائی کامل داشت،او بر این اصل تکیه می کرد ،که ما باید از طریق شریعت ، به حقیقت برسیم. آن اصلی که معمولإ عارفان ، به مثال رابطه ، بین مغز گرد و ، با پوست گرد و تکیه می کنند، که چگونه با شکستن پوست گردو به مغز آن میرسند ، ما نیز با ید این اصل را در شرعیات بکار گیریم. فاصله گرفتن از الهیات سنتی ، انعکاسی بود ،که نشان می داد ،که محمد عبد و از ایده ئولوژی حاکم در نظام سنتی بریده بود.دست آورد الهیات محمد عبد و ، با خصو صیات نگاه به دین ، از منظر عقلانی و انسانی همراه است.
(این نگاه عقلانی به دین در فرهنگ و تاریخ مسلمانان ، نوگرائی نبود، 8 قرن و7 قرن قبل از محمد عبد و فلاسفه مسلمان ،به ترتیب چون ابن سینا در ایران ، ابن الٌرشد در اسپانیای مسلمان ، می گویند: شعور انسان از طریق عقل می تواند به حقیقت دین برسد .به عبارت دیگر ، هر احکام دینی ، که با منطق عقلانیت در تضاد باشند، ، در باور های دینی جایگاهی ندارند.اگر شما خواننده گرامی ، با همین اصل ، نوشته های آیت الله خمینی را تفسیر و تحلیل بکنید، به آسانی به بی محتوی بودن این نوشته از جنبه منطق عقلی بر آنها ها پی خواهید برد.و به ریشه درد و رنج یک ملت 70 ملیونی ، که مدت 31 سال است ، در دست یک مشت آخوند بیسواد ولی تشنه قدرت و ثروت اسیر هستند،آگاهی خواهید یافت . تا کید از ما است)
الهیات محمد عبدو درست بر عکس یک سنت قدیم ، متعلق به ابوالحسن اشعری قمی است که در قرن سوٌم و چهارم هجری می زیست ، که می گفت: انسان زندانی سرنوشتی است ، که قبل از تولد ، خداوند بر او تعین کرده است.محمد عبدو در رٌد این اندیشه ،آزادی انسان را اصل قرار می دهد و می گوید:بدون آزادی انسان، مسئول دانستن انسان در مقابل اعمال اش معنی ندارد.
الهیات محمد عبدو ، با خواست و اراده آزاد انسان ، وانسان آزاد ، روح و قوام می گیرد.او زیاد با متا فیزیک در گیر نیست، و بر این اصل تکیه می کند:خداوند علت است ، در حدی که انسان صاحب عمل باشد،و انسان علت است در حدی که خداوند صاحب عمل باشد..اشاره به این آیه است:«ان الله لا یغیر ما قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» یعنی خداوند حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد ، تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغیر دهند.سوره 13 رعد آیه 11..برای تاکید ودقت در ترجمه فارسی آن ، من صاحب این قلم ، این آیه قران را هم با ترجمه معتبر قران در زبان فرانسه و زبان انگلیسی را نیز اینجا سند می آوریم ، که شاید روزی هم آخوند های ما هم این اصل را درک بکنند ، که شرایط زندگی فردی واجتماعی مسلمانان جهان ، در درجه اول ،نتیجه درک و شعور مسلمانان ، خصوصأ رهبران دینی آنان است .
(ترجمه آیه 11 از سوره13 - رعد به فرانسه )

(ترجمه آیه 11 از سوره 13- رعد به زبان انگلیسی )

موضع گیری محمد عبد و ، در جامعه سنتی زمان خود بسیار جسارت انگیز بود، به حدی که بخشی از علما او را در حد شکآک ، درباور به وجود خدا ، به حساب آوردند. به موازات موضع گیری محمد عبد و تاکید بر آزادی انسان ، ومسئول در مقابل اعمال خود ،او بر وجود قانون در طبعیت تکیه می کند و می گوید: قانونی در طبعیت حا کم است ، که قدمت این قانون حتی قبل از ظهور انسان بر جهان حاکم بود. این احتمال زیاد است ،که محمد عبدو این اندیشه را از سید جمال الدین افغانی ،که کتاب طبعیت را از انگلیسی به عربی ترجمه کرده است ،کسب کرده باشد.
محمد عبد و بر این باور بود که ذاتأ قوانین دینی ، با قوانین طبعیت مغایر نیستند، تنها ضعف و نا آگاهی انسان ها هستند،که بشر را به وحی الهی و رسالت پیامبران لازم می دارد. به عبارت دیگر، قانون منطق آنچه که در طبیعت حاکم است ، نشان می دهد.(منظور عبدو در این جا قوانین طبیعت است ، که این قوانین قبل از پیدایش انسان در طبیعت وجود داشته است.نه اینکه بشر بخواهد قوانین موجود در طبعیت را تکمیل بکند.فلاسفه غرب این اصل را حقوق طبیعی انسان می نامند ،که در حقیقت زیربنای هومانیسم ، یا اصالت انسان،و احترام به هستی و کرامت انسان است، که نظام های دموکراتیک موجود در جهان امروز ، ریشه در حقوق طبیعی انسان دارند.)
از بعد روانی و اجتماعی ، اصل رسالت را محمد عبد و برجسته تر و در عین حال برای درک ،آنرا آسانتر می کند.او می گوید: شناختی که انسان از خود دارد، ریشه در هستی خداوند است، به عبارت دیگر هستی انسان از هستی خداوند سرچشمه می گیرد.این سخن در حقیقت بیان این جمله معروف است ،که بعضی از علما اسلام نیز بر آن تکیه می کنند.« من عرفه نفسه عرفه ربه » .برای محمد عبد و، در واقع پیامبران ، بمانند علائم جاده ها هستند، که ما را در رسیدن به مقصد ، که همان ذات خداوندی است ، کمک می کنند ، تا بشر در نهایت سالم به مقصد برسد.
تلاش برای آزادی انسان و مطابقت این آزادی با قانون طبعیت ، در واقع تلاش محمد عبد و، برای پایه گذاری یک الهیات متکی بر منطق عقلانیت انسان است، که درست نقطه مقابل الهیات جزمی و سنتی است. برای محمد عبدو علم کلام با باز گشائی در اجتهاد شروع می شود، در صورتی که قرن ها بود که در اجتهاد در الهیات سنٌی بسته بود.
قبل از آنکه محمد عبدو بتواند شاخص های الهیات متکی بر منطق عقلی را مستقر بکند،فقه سنتی جامع الازهردر انحصار فقیه سنتی شیخ ابراهیم بن محمد با جوری (یا بیجوری) شافعی – متولد« 1198مرگ 1277» بود.فکر محوری این الهیات سنتی ، چون باور های آخوند های بی علم و دانش ایران امروزی ، بر این بود، که تمام علوم عقلانی ، در علم الهیات ذوب شده اند .(همین اصطلاح ذوب شدن در ولایت مطلقه فقیه ، آقای علی خامنه ای ،و اظهار فضل آیت الله خمینی در رابطه با علم اقتصاد ، که:« اقتصاد مال خر است ، ما برای خربزه انقلاب نکرده ایم، ما برای اسلام عزیز انقلاب کرده ایم ، ریشه در این باور های مملکت برباد ده دارند، که امروز ما شاهد هستیم، که یک مشت آخوند جاهل و نادان بر شرف و ناموس و هستی ملت حاکم شده اند و علنأ می گویند آقای علی خامنه ای منتخب امام زمان است هرکس مخالف علی خامنه ایست ، مخالف امام زمان است پس قتل اش واجب است!!!)
محمد عبد و می گوید :تکرار متون بدون کنجکاوی و نقد محتوای فکری و مفهومی آن ، هر گز به توسعه علم کمک نمی کند.
الهیات عبدو با مو ضع گیری او نسبت به منابع کلاسیک (منظور محمد عبدو ، هزاران حدیث دروغ و بی پایه ایست ،که در فرهنگ و باور های دینی مسلمانان جای گرفته اند ) مشخص می شود.عبد و قبل از هر چیز ،سلطه قضات شرعی را که در طول قرون دانش و آگاهی از الهیات را ،انحصارأ از آن خود می دانستند، دور می اندازد.برای عبد و، فقط قران و سنت پیامبر است ،که می تواند پایه الهیات باشد..عبد و می گوید :قران و سنت نیز باید با یک روش علمی مبناء قرار بگیرند.او در باره سٌنت ، و نحوه استفاده از آنرا به روش خلیفه سوٌم مسلمانان ، که با نام عثمان امین معروف است، مبناء قرار می دهد.
محمد عبدو ، به منطق عقلانیت و آثار علمی تکیه می کرد.او برای شناخت این منطق و این آثار، سه قاعده و همراه با روش علمی خود ،برای رسیدن به منطق علمی ،ارائه می دهد ، و چنین می گوید:
الف – داشتن قدرت اندیشیدن ،و دیدن اشیاً ء و واقعیت ها ، آنچنان ایکه هستند.
ب- داشتن جسارت اندیشیدن مستقل و رها شدن از پیش داوری ها..
پ – به جز حقیقت ، چیز دیگری را قبول نداشتن.
محمد عبدو می گوید :تفسیر قران وقتی عقلانی است ،که با واقعیت عینی و ذهنی ، و عمل گرائی جامعه ، هم آهنگی داشته باشد.موضع گیری محمد عبد و علیه چند همسری ، وبرده داری نیز از همین منطق ناشی می شود و می گوید، از آنجائیکه نمی توان انصاف و عدالت را در بین همسران برقرار کرد،پس این رسم و سنت ، ولو اینکه در اسلام رایج است ولی با شرایط جامعه و جهان امروز همخوانی ندارد.عبد و در تفسیر کلام نیز بر این اصل تکیه می کند، که نباید تفسیر بصورت سطحی و دور از منطق عقلی باشد.برای عبد و الهیات هدف اش رسیدن به اخلاق و عدالت است. و اضافه می کند ، که منظور از اخلاق و عدالت این است ،که اکثریت جامعه ّبا آن توافق داشته با شند. این ممکن نیست ، مگر اینکه اطاعت کور کورانه از (منظور تقلید کور کورانه ) از جامعه منسوخ بشود.محمد عبد و در تفسیر قوانین قضا می گوید اگر اختلافی بین حاکمیت عقل و سنت پیش آید ، ارجحیت با منطق عقلانیت است.
این موضع گیری جسورانه محمد عبد و ، خاطره ابن رشد فیلسوف مسلمان اندلس را زنده می کند، که بطور آشکار می گفت : اگر اختلافی بین منطق عقلانیت ،و تقلید از سنت پیش آید ، ار جحیت با منطق عقلانیت است ،البته در صورتیکه معنی و مفهوم کلام قرانی بار ظاهری- و قابل فهم عوام باشد. :(Exotérique ) . در صورتیکه کلام دارای معنی باطنی وحی الهی باشد :(Esotérique) باشد ، در آن صورت معنی با طنی آن ارجحیت دارد.
نگاه از منظر تاریخی به الهیات اسلامی ،اندیشه عبد و را بیشتر به خود جلب می کند.او به این نتیجه می رسد ،که بحث های الهیات و فرقه گرائی هائیکه جوامع اسلامی گرفتار آن هستند ، بیشتر هویت سیاسی دارند و دخالت های بیگانگان نیز بر آن دامن می زنند، لذا باید با تمام قوا از آن پرهیز کرد.
خود محمد عبد و برای جلوگیری از اختلافات درون جوامع اسلامی الهیات خود را از جنبه متافیزیک ،(ماوراء طبیعه ) گسترش نمی دهد .در عین حال الهیات او دارای منطق عقلی و نظم و قوام بسیار قوی است. او بمانند علمای سابق اسلام ، که وقت خود را بیشتر صرف بحث طولانی و بی پایان در این زمینه می کردند، وقت خود را تلف نمی کند .او به این اصل بسنده می کند ، هستی و ذات خدا را با عقل و منطق شناخت وبس. او این تفسیر امام حنبل را که می گفت : قران آفریده نشده است ! محمد عبد و با یک طنز شوخ طبعی نشان از جسارت روشنفکری او بود ، چنین جواب می داد :امام حنبل که دارای شعور والا مرتبه است ، در حالیکه هر شب با زبان خود قران قرائت میکرد جملات قران را با بیان خود می سا خت و با گوشهای خود می شنید، بر این باور بود ،که قران مخلوق نیست!
محمد عبدو عین مصلحت می داند ، که در بحث مربوط به منطق عقلانیت ، حد و مرز را بشناسیم، تا بدانیم در این زمینه تا چه حد در منطق عقلانیت پیش برویم. تا این مفهوم منطق عقلانیت در خدمت با لا بردن شعور جامعه موثر باشد، لذا محدویت هائی بر آن قائل است.در تاکید بر حکمت متعالیه و ذات وهستی پرورد گار، می گوید در اینجا کار برد منطق عقلانیت ، همطراز با بکار گیری این معیار در مسائل انسانی و اجتماعی نیست. این نوع استدلالات ،عصر عقل گرائی و اصالت انسان ، اندیشه های کلاسیک(ابتدائی ) جامعه اسلامی عصر ماًمون خلیفه عباسی و دوران شکوفائی علمی و فلسفی جهان اسلام ، از قرن نهم تا قرن سیزدهم میلادی را بخاطر می آورد، که فلاسفه عصر روشنگری اروپا ، با یک روش محکمتر و وبا نتایج گسترده تر از این فلسفه دفاع کردند.
به عبارت دیگر ،می توان این گفته اندیشه های محمد عبد و را با اندیشه فیلسوف خدا باور انگلیس ، جان لاک (John-Locke) متولد 1632- مرگ 1704 مقایسه کرد. فیلسوفی که شاهد جنگهای خونین مذهبی در انگلستان بود، او می گوید: با هیچ نیروئی نمی توان از درون قلب انسان ، در رابطه با باورداشتن، یا باورنداشتن، به خدا ، آگاه شد.چه بسا انسان ها بخاطر حفظ جان ،و یا خفظ منافع شخصی تظاهر به خدا باوری بکنند، لذا دین اجباری انسان ها را دروغ گو وچاپلوس ببار می آورد ، که خود بزرگترین جفا به خداو ند و دین است.
آن چیزیکه امروز بعد از 31 سال حا کمیت اسلام ناب محمدی آیت الله خمینی ، زیر ولایت مطلقه سید علی شاه خامنه در ایران شاهد هستیم.( ادامه دارد )

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی
اقتباس بطور کا مل و یا به اختصار ، با ذ کر نام نویسنده و نام سایت ، کاملأ آزاد است.
پاریس :4 ژانویه 2010

------------------------------------------------
مآخذ در زبان فرانسه :
http://oumma.com/La-theologie-de-la-liberation-de,2009‍
http://www.lexpress.fr/culture/livre/ce-que-l-on-n-ose-pas-dire_818175.html
Que Dieu ne change pas la condition d'un peuple jusqu'à ce qu'ils changent eux-mêmes. That God does not change what people until they change it themselves.

کارت تبریک سال نو

۲۰۰۹ سالی ممتاز بود

سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۸ - ۰۵ ژانويه ۲۰۱۰

تراب حق‌شناس

ــ سال مارکس.
صبح دیروز، نخستین روز سال جدید، گزارش مطبوعاتی تلویزیون از سال 2009 (همراه با تصویر مجلات و روزنامه های معروف جهان که در روزهای بحران مالی و اقتصادی عالمگیر، همه از مارکس نوشته بودند) خبر می داد که سال گذشته را سال مارکس لقب داده اند.
نظام سرمایه داری که ویرانگر جامعهء انسانی، آیندهء بشریت و محیط زیست است چشمه ای از بحران ذاتی و انفجار آتی خود را نشان داد و کارگزارانش را به حیرت و دستپاچگی انداخت. خیلی ها به یاد مارکس افتادند و مهمترین آثارش، که خیلی ها چندین سال شادمانی کرده بودند که دیگر فراموش شده است، مجدداً انتشار یافت. بورس بازان و حکومتگران یکدیگر را به تقصیر متهم می کردند و سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، عبارت مضحکی مانند «بازسازی اخلاقی سرمایه داری» را تکرار می کرد. آیا به یاد «دیه گو ری وِرا» نقاش کمونیست مکزیکی که در 1933 در اوج بحران دههء سی قرن پیش، تصویر مارکس، لنین و بزرگان کمونیسم آن روزها را بر آسمان خراش راکفلر (نیویورک) نقش زد نمی افتید؟ به یاد آرمان دیرپای بشریت یعنی آزادی ـ برابری که در اشکال مختلف به زبان مزدک، قرمطیان، کمون پاریس، جنبش جهانی کمونیستی و غیره و غیره بیان شده نمی افتید؟
ــ سال کپنهاگ و اعتراف جهانی به فاجعهء ویرانی طبیعت که پیآمد نظام تولید سرمایه داری ست و عجز کارگزارانش از مهار کردن آن.
ــ سال نفی حکومت دینی در ایران، سال بی آبرویی غیر قابل چشم پوشی ولایت فقیه و قانون اساسی اش که تئوریسین آن (منتظری) هم حاضر نشد تبعات آن را بپذیرد، سال تزلزل و ریزش باورهایی گاه مقدس که زمانه شان سپری شده، سال شکاف التیام ناپذیر در طبقه جنایتکاری که سی سال است بر گردهء مردم ایران شلاق می زند.
ــ سالی که جنبش مردمی به اندیشه های منجمد سیاسی و تشکیلاتی «نه» گفت و دست همهء مدعیان رهبری، هم به اصطلاح انقلابی و چپ و هم اصلاح طلب در داخل و خارج را در پوست گردو گذاشت.
ــ سالی که اعتراض به تقلب انتخاباتیِ باند خامنه یی ـ احمدی نژاد به فاصلهء یکی دو روز از «رأی منو پس بگیر» به «رأی منو پس بده» ارتقاء یافت و شش ماه است هرچه پیگیرانه تر ادامه دارد و این قطعاً نتیجهء رادیکالیسم، خردمندی و پختگی جنبش است.
ــ سالی که هرچند مجموعهء شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی و جهانی به یک گرایش معین درون حاکمیت امکان داد که خود را به نام «جنبش سبز» و به مثابهء راه حل بحران رژیم معرفی کند و طیف های دیگری را هم که سمتِ قدرت و باد را می پایند با خود همراه کرد، اما بیش از پیش روشن شده است ذهنیتی که خود را تنها گزینش سراسری بداند، ذهنیتی که تقلیدی از «حزب فقط حزب الله» باشد، دربرابر خواستهای رادیکال و پلورالیستی جنبش رنگ می بازد و به وضوح باخته است.
ــ سالی که «نصایح پدر مآبانهء» اصلاح طلبان مذهبی و غیر مذهبی روی زمین ماند و معلوم شد کسانی که بر حسب عادت فرمان صادر می کنند و مردم را دعوت به «عدم خشونت» می کنند، چقدر دعوتشان پوک و نابجا ست. عجیب است که خود به این صرافت نمی افتند که با همین «دعوتشان به عدم خشونت» چه خشونتی و چه بی احترامی و تحقیری نسبت به جنبش توده ه ای که کارد به استخوانش رسیده روا می دارند. این جنبش مردمی آنقدر خردمندی دارد و از گذشته آموخته است که تا امروز با خشونت بی حد و حصر رژیم مقابله مسلحانه، نکرده ولی دفاع جانانه از حق خویش را نیز هرگز به شیوه هایی که تا کنون به کار برده محدود نکرده است. اصلاح طلبان از مردم می خواهند که در تظاهرات صلح طلبانه آنقدر سر خود را در مقابل باتوم خم و سینه را مقابل گلوله سپر کنند تا از فرطِ شمار کشتگان و زخمیان، رژیم را از رو ببرند و او را در «محظوریت اخلاقی» قرار بدهند تا اینان از موضع بهتری بتوانند با او چک و چانه بزنند و در قدرت سهیم شوند. چرا که در نظر آنان خشونت مبارزه انقلابی به معنای درگیری با قانون و پلیس و دولت و مناسبات حاکم و به معنای یک تابوشکنی نابخشودنی است.
ــ سالی که سانسور قدر قدرت و بی شرم رژیم با استفادهء حیرت انگیز و ابتکاری از تکنولوژی ارتباطی مدرن به تمسخر گرفته شد و خنثی گردید.
ــ سالی که زنان ایران که قهرمان به زمین زدن جمهوری اسلامی هستند گل کاشتند، از جمله با سنگ به سرکوبگران حمله کردند وواژهء «مردانه» را از اعتبار ارتجاعی اش انداختند.
ــ سالی که جنبش مردمی، احتمال می رود بتواند سیمای کلاسیک تحول اجتماعی و سیاسی و عوامل پدید آورندهء آن و نیز سیمای آلترناتیو را دگرگون کند.
ــ سالی که اسرائیل یکی از جنایتکارانه ترین اقداماتش را علیه خلق فلسطین با بمباران و کشتار غزه مرتکب شد و چه بسیار که دربرابر آن به بهانه های گوناگون لب فرو بستند! اما در آخرین روزهای سال به برکت مقاومت همه جانبهء فلسطینی ها یک همبستگی عظیم جهانی با غزه سامان یافت و هم اکنون 1400 نفر از 42 کشور کاروانی از کمک های غذائی و داروئی و حمایت سیاسی و معنوی به سوی غزه به راه انداخته اند و به رغم ممانعت های ارتجاع اردن و مصر این روزها به تحصن و اعتصاب غذا و اعتراض به این محاصرهء ستمکارانه و بر ضرورت شکستن بایکوت غزه ادامه می دهند. این کاروان انترناسیونالیستی دستاورد مقاومت فلسطین و نشانهء هشیاری وجدان جهانی ست و آن را می توان با بریگاد انترناسیونال مقایسه کرد که در سالهای دههء سی قرن گذاشته به حمایت از جمهوری اسپانیا برخاست.
ــ سالی که زاپاتیستها با برگزاری «فستیوال خشم سزاوار» در ژانویه، آن را آغاز کردند و در آمریکای لاتین که طی سال های اخیر به آزمایشگاه تجربه های رهایی از یوغ سرمایه داری بدل شده است جنبش مردمی توانست گام های جدیدی در مناطق مختلف قاره بردارد و اشکال نوینی از قدرت از پایین را تجربه کند.
ــ سالی که بچه های ایران که خمینی می خواست خرافاتش را به آنها حقنه کند، مقنعه بر سر دختربچه ها کشیده و به خواندن «انجز انجز» واداشته بود، بچه هایی از دختر و پسر، که حالا دیگر جوانان برومندی شده اند، همهء آموزش هایش را به روی رژیم تف کردند.
ــ 2009 سال انفجار ستم هایی بود که سی سال است ادامه دارد. مقاومت مستمر و روزمرهء مردم کارگر و زحمتکش در کارخانه و مدرسه و مزرعه و اداره و مقاومت بیکاران و خانه بدوشان در هرگوشهء شهر و روستا، مقاومت در عرصه های دانش و هنر و مطبوعات، مقاومت دربرابر دروغ و ریاکاری و نومیدی، آری مقاومت همه جانبهء سالیان تاج افتخار را بر سرِ نداها و سهراب ها و میلیونها انسان و بر تارک تاریخ مبارزاتی این سرزمین نهاد. آنان که بنا به مصلحت های حقیر فردی یا طبقاتی شان این جنبش گسترده را جزئی، سطحی و محدود می خواهند و می بینند بعید است گوش های شنوایی بیابند حتی اگر امر رهایی هنوز به زمان و رنج و مبارزهء خیلی بیشتر نیاز داشته باشد، که دارد.
ادامه و حفظ دستاوردهای سال 2009 در سال جدید و سالهای آینده و مبارزهء هرچه هشیارانه و خردمندانه و پیگیرتر برهمهء رادیکال ها یعنی به گفتهء مارکس «کسانی که به ریشه ها دست می برند»، بر همهء به جان آمده ها، بر همهء لِه و لوَرده ها، بر همهء کسانی که مغزشان از انجماد دینی و غیر دینی رها شده است مبارک باد!

دوم ژانویه
2010

کنسول سفارت جمهوری اسلامی در اعتراض به سرکوب و کشتار مردم ایران از مقام خود استعفاء نمود.

بیانیه مطبوعاتی کمیته نروژی - ایرانی حمایت از مبارزات مردم ایران

سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۸ - ۰۵ ژانويه ۲۰۱۰

بدینوسیله اعلام می شود که آقای محمد رضا حیدری کنسول سفارت جمهوری اسلامی در اعتراض به سرکوب و کشتار مردم ایران توسط رژیم از مقام خود استعفاء نمود.
آقای حیدری در اعتراض به کشتارهای اخیر توسط نیروهای امنیتی رژیم، بویژه حوادث روز عاشورا و پس از آن، استعفای رسمی خود را تسلیم سفارت جمهوری اسلامی ایران کرده و استعفانامه ایشان جهت اطلاع برای مقامات جمهوری اسلامی به تهران ارسال شده است. از آن پس تا کنون، ایشان به سفارت جمهوری اسلامی ایران در اسلو مراجعه نکرده اند.
رسانه های گروهی نروژ، در طی روز های گذشته برای بدست آوردن خبری در این زمینه با مسئولین سفارت جمهوری اسلامی ایران در اسلو تماس گرفتند، اما آنها این خبر را تکذیب نموده و اطلاعات نادرستی درباره این موضوع در اختیار آنها قرار داده بودند. از جمله گفته شده بود که دوره خدمت ایشان به اتمام رسیده و باید به تهران بازگردند، یا اظهار شده بود که ایشان به مرخصی رفته و نمی دانیم که ایشان چه زمانی بر می گردند. این اطلاعات ضد ونقیض باعث شد، حساسیت های بیشتری نسبت به این موضوع بوجود آید. تعدادی از ژورنالیستها برای دستیابی به خبری در این زمینه با اداره پلیس، اداره خارجیان و وزارت امور خارجه نروژ تماس گرفته و آنها نسبت به این خبر اظهار بی اطلاعی کرده بودند.
در پی تحقیقاتی که در طی روزهای گذشته، کمیته نروژی - ایرانی حمایت از مردم ایران در باره این موضوع انجام داد، موفق شد صحت این خبررا تائید کند و اخبارمربوط به آنرا را در اختیار خبرگزاریهای نروژ قرار دهد.
کمیته نروژی - ایرانی حمایت از مردم ایران، اعلام می کند که ، چنانچه انگیزه استعفای آقای حیدری، پیوستن ایشان به جنبش مردمی و محکوم کردن جنایات ضد انسانی رژیم، علیه مردم ایران باشد، موضوعی که خود ایشان آنرا تائید کرده است، از اقدام وی استقبال خواهد نمود.


اسلو
رحمان ساکی
سخنگوی کمیته نروژی - ایرانی حمایت از مردم ایران

تلفن تماس:
5 ژانویه 2010 saki.rahman.norway@gmail.com004799244718

احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟

مهدی اصلانی

• بسیاری از مفسران انقلاب ۵۷، شروعِ حوادثِ منجر به انقلاب را مرتبط با مقاله‌ی احمد رشیدی‌مطلق در روزنامه‌ی اطلاعات می‌دانند. آیا محمود احمدی‌نژاد همان احمد رشیدی مطلق است؟ ...

فرارسیدن هر زمستان برای ایرانیان یاد‌آور انقلابی است که سی و یک سال پیش با نیت خیر شروع شد و به دنبالِ خود ایران را به قحطی‌ی اخلاق رساند. همان که نامِ بی‌مسمای انقلابِ اسلامی را یدک می‌کشد.

این روزها با نزدیک شدن سی و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی، در آستانه‌ی رخ‌دادی قرار داریم که به باور بسیاری در هفدهم دی ماه سال ۵۶ خشک‌سالی بزرگ در ایران با آن آغاز شد.
حوادث امروز جامعه ایران و شباهت هایی غیر‌قابل‌انکار با حوادث سه دهه‌ی قبل از جهاتی بسیار تاًمل‌بر‌انگیز است.
سه دهه قبل خواست گروه‌های اجتماعی در جریان انقلابِ سال ۵۷ ابتدا در چهارچوب نظام و تغییر آن شکل گرفت، اما به سرعت به خواست سرنگونی رژیم و نفی کلیت نظامِ پادشاهی بدل شد. هفت ماه قبل بسیاری در واکنش و به بهانه‌ی دزدیده شدن آرای خود و مقابله با کودتای انتخاباتی به خیابان ها آمده و در مدت‌زمانی کوتاه امروز به نفی کلیت نظام و رژیم رسیدند. بسیاری از مفسران انقلاب ۵۷، شروعِ حوادثِ منجر به انقلاب را مرتبط با مقاله‌ی احمد رشیدی‌مطلق در روزنامه‌ی اطلاعات می‌دانند. آیا محمود احمدی‌نژاد همان احمد رشیدی مطلق است؟ اکثر کسانی که در تاریخ سیزدهم خرداد سال گذشته دومین دور مناظره‌ی تلویزیونی و دوئل انتخاباتی که بدعتی بی‌سابقه در حیات جمهوری اسلامی محسوب می‌شد، را تماشا کردند به درستی نمی‌دانستند فرجام آن مناظره تلویزیونی چه خواهد بود. دوئلی که بین میر‌حسین موسوی نخست وزیر دوران جنگ با کاندیدای جمکران محمود احمدی‌نژاد برگزار شد. حادثه‌ای که ده روز بعد در کودتای انتخاباتی و دزدیده شدن آراء مردم و با پشتیبانی ولی فقیه از کاندیدای مورد علاقه‌اش ایرانِ سرشار از تنفر و تحقیر را به پمپ بنزین بدل کرد. پس از آن و تا به امروز تئوریسین‌ها و کارپردازان حوزه و چاه هرچه حیلت داشتند به کار بستند، اما موفق به بازگرداندن ایران به پیش از این تاریخ نشدند. تقدیر آن بود تا علی خامنه‌ای با آن اقدام تاریخی آخرین میخ را به تابوت ولایت کوبیده و نام خود را به عنوان آخرین ولی فقیه حکومت اسلامی ماندگار تاریخ کند. کم‌تر کسی تصور می‌کرد با پرده‌دری و هتاکی نامزد حوزه و چاه، در مقابله با کاندیدایی که حرف چندانی هم برای گفتن نداشت جامعه بر روی ریلی قرار بگیرد که سرِ باز ایستادن نخواهد داشت. این مناظره‌ی تلویزیونی از پر‌بیننده‌ترین برنامه‌های تاریخ تلویزیون ایران بوده است. وبگاه روزنامه جام جم سه روز بعد از این حادثه –شانزدهم خرداد ٨٨- خبر از آن داد که مناظره چهارشنبه سیزدهم خرداد سال ٨٨ را دویست میلیون نفر در سراسر جهان مشاهده کرده‌‌اند. (۱) آیا پرده‌دری و هتاکی کاندیدای جمکران، همان نقشِ کاتالیزاتور و نامه احمد رشیدی‌مطلق در هفدهم دی ماه سال ۵۶ را خواهد داشت.؟



در میانِ سیاست‌مداران و مفسرانِ ایرانی بر سرِ چه¬گونه¬گی و پی-آمدهای آن رخ‌دادِ هولناک، و تولدِ آن نوزادِ مرده، که قابله‌ای به نامِ خمینی آن را در دمِ تولد کشت، هنوز اختلاف نظرهای فراوان وجود دارد. با این همه در پاسخ به چه‌گونگی‌ی پیروزی‌ی انقلاب، روزِ هفدهم دی ماه سال ۵۶ روزی است فراموش‌ناشدنی. همه‌چیز با چاپِ مقاله‌‌ای تحتِ عنوانِ "ایران ارتجاع سرخ و سیاه" در روزنامه‌ی اطلاعات، در تاریخِ ۱۷ دی ماه سالِ ۱٣۵۶، آغاز شد. اشتباه ویران‌گری که بسیاری دیکتاتورها درست در زمانی که خود را در اوج می‌بینند مرتکب می‌شوند. از آن پس بخشِ اعظمِ جامعه بر روی ریلی قرار گرفت که خروج از آن نا‌ممکن بود. از فردای چاپِ آن مقاله شهرِ قم یک‌پارچه آتش شد و دامنه‌‌¬ی این آتش در قالبِ مراسم‌ِ سنتی¬ی هفتم و چهلم به دیگر شهر‌ها گسترش یافت. با حوادثِ پُر‌شتابِ سالِ ۱٣۵۷ دیگر اکثریتِ مردم هر روی¬دادِ مصیبت‌بار، حتا زلزله، را به پای شاه می‌نوشتند. انتشارِ مقاله‌ی احمد رشیدی‌مطلق مائده‌ای آسمانی بود که از دربار پادشاهی ایران به روحانیت شیعه ارزانی شد. روحانیونی که با بهره‌برداری از آزادی‌ی نسبی و فعالیتِ علنی در شبکه‌ی مساجد و هیئت‌های مذهبی و با سابقه‌ای طولانی در کارِ سازمان‌دهی و امکاناتِ کلانِ مالی، در قالبِ خمس و ذکات و سهمِ امام، به یک‌باره از یک جمعیتِ دینی به یک حزبِ سیاسی بدل شد. خمینی و روحانیتِ هوادارش بعد از شورشِ ۱۵ خرداد¬ماهِ سالِ ۱٣۴۲ با بدن‌سازی و چرب‌کردنِ تنِ خود، روزِ واقعه را انتظار می‌کشیدند تا در فینالِ کشتی¬ی باستانی¬ی قدرت حریفی ضعیف و سرطانی را از پای درآورند. حکومتی که نظامِ امنیتی‌اش دارنده‌ی کتابِ اصولِ مقدماتی فلسفه‌ی ژرژ پولیتسر یا ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی را به زندان می‌برد، راهی برای نجاتِ خود باقی نگذاشته بود. سر‌مقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات به قلمِ احمد رشیدی‌‌مطلق کبریتی بود که بر انبار باروت کشیده شد. در موردِ چرایی¬ی نوشتن آن مقاله‌ی جنجالی گمانه‌های بسیار وجود دارد، از جمله اختلافِ امیر عباس هویدا وزیر دربار با جمشید آموزگار که جایگاه سیزده ساله وی را اشغال کرده بود. ازمیانِ همه‌ی آن‌ها قولِ احسان نراقی، کار‌پرداز دو رژیم، از همه به واقعیت نزدیک‌تر است. ماجرا به ظاهر با مرگِ مصطفی خمینی شروع شد. جامعه‌ای که هر روز از نفرت به شاه لبریزتر می‌شد، هر عملی را به پای شاه می‌نوشت؛ از جمله مرگِ سید مصطفی خمینی در نجف را. همان‌گونه که پیش‌تر، همه‌گی‌مان، مرگِ دکتر علی شریعتی را به حساب ساواک و شاه نوشته بودیم. مرگ سید مصطفی خمینی اما از جنبه¬هایی، متفاوت بود. این اتفاق را، که به مقاله¬ی معروفِ روزنامه¬ی اطلاعات منجر شد، باید یکی از عواملِ مهمِ پیروزی¬ی انقلاب اسلامی به شمار آورد. مخرج‌مشترکِ همه¬ی پیام‌های تسلیتی که هم‌چون سیل به سوی نجف، تبعید‌گاه خمینی، مخابره شدند، تأکید بر شرکتِ دستگاه، در مرگِ پسرِ ارشدِ خمینی بود. هیچ¬یک از این پیام¬ها، چون پیامِ یاسر عرفات اهمیت نداشت. یاسر عرفات، ضمن اظهار هم‌دردی با خمینی، آرزو می¬کند محنت-های او پایان یابد. به گفته¬ی احسان نراقی، خمینی، که موقعیت را درک کرده بود، مرگ مصطفی را آسمانی و الهی می¬خواند و در پاسخ به پیام تسلیت عرفات، می‌نویسد "درد و محنت من روزی پایان می‌گیرد که ملت من از شرِ این آدمِ فاسد فارغ شود" (۲) ناگفته پیدا است که منظور از آدم فاسد، شاه است. بنا بر روایتِ دکتر هوشنگ نهاوندی، ریاست سابق دانشگاه تهران، رئیس دفتر فرح پهلوی و وزیر علوم و آموزش عالی، متنِ پاسخِ خمینی به یاسر عرفات را به رویتِ شاه می‌رسانند. شاه به شدت خشمگین می‌شود: "البته از چندین هفته پیش از آن نوارهای ضبط صوت و پیام‌هایی از نجف، تبعید‌گاهِ خمینی، در تهران و قم پخش می‌شد. لحن پیام‌ها بسیار خشن بود و خمینی در آن‌ها پادشاه را به بادِ دشنام وناسزا می‌گرفت." (٣) شاه تصمیم می‌گیرد جسارت را در نطفه خفه کند. سپس مقاله¬ای سفارشی با عنوان "ایران و استعمار سرخ و سیاه" با نامِ مستعارِ احمد رشیدی مطلق، در تاریخ ۱۷ دی¬ماه سال ۱٣۵۷ در صفحه¬ی اول روزنامه¬ی اطلاعات منتشر می¬شود. حوادثی که پس از انتشار این مقاله رخ دادند، حکمِ "کاتالیزاتوری" را داشتند، که ایران را به حبس¬ابد محکوم کرد. تا چندی پیش هنوز بسیاری نویسنده‌¬ی آن مقاله را نمی‌شناختند (و البته تفاوتی هم نمی‌کند، چه کسی آن شاه¬کار!! قلمی را مرتکب شده است). بسیاری از مدافعانِ حکومتِ پیشین نیز انتشار این مقاله را بعد‌تر محکوم کرده‌اند؛ از جمله داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهان¬گردی، که انتشار آن را یک اشتباه بزرگ خواند. تا مدت‌ها تصور این بود که نویسنده¬ی مقاله داریوش همایون است. همایون اما انتساب مقاله به خود را همواره تکذیب کرد. به روایت دکتر هوشنگ نهاوندی یکی از پای‌وران نظام پیشین: "اندیشه‌ی تهیه‌ی آن مقاله از سوی امیر عباس هویدا، وزیر دربار به شاه پیشنهاد شد. او به شاه که از حملات این آخوند تبعیدی نا‌خرسند بود گفت: چرا ما پاسخ خمینی را ندهیم و شخصیت راستین و پیشینه‌ی اورا بر ملا نکنیم. شاه احتمالأ پاسخ داده بود: چرا که نه و این پاسخ به عنوان موافقت و سپس یک دستور تلقی شد. نگارش مقاله بر عهده‌ی روزنامه‌نگاری که اکنون در خارج از کشور زندگی می‌کند-؟- نهاده شد. هنگامی که مقاله آماده شد، هویدا آن را به داریوش همایون، وزیر اطلاعات سپرد و به او دستور داد در یک نشریه‌ی معتبر چاپ شود. همایون اعتراف کرده که مقاله را گرفته، دیده ولی پیش از چاپ نخوانده است. سپس این مسئله پیش آمد که مقاله در کدام روز‌نامه چاپ شود. دو روزنامه‌ی صبح را معاف کردند. نخست آیند‌گان که بنیان‌گذار آن خود همایون بود. او روزنامه‌نگارِ با استعدادی بود، که هنگام رسیدن به وزارت اطلاعات نیز آن نشریه را اداره می‌کرد. از آن پس نیز در آینده‌گان سر مقاله‌های بی امضاء می‌نوشت که کاملأ آشکار بود نوشته‌ی اوست. چاپ مقاله در آینده‌گان معنای ویژه‌ای به آن می‌داد و به گونه‌ای رسمی‌اش می‌کرد. روزنامه‌ی دیگر رستاخیز، ارگان حزب یگانه‌ای بود که شاه آن را پایه‌گذاری کرده بود، به همان دلایل رستاخیز هم معاف شد. بنابر این، انتخاب می‌بایست، میان دو روزنامه‌ی عصر انجام می‌گرفت. کیهان، که مدیر آن مصباح‌زاده فردی بسیار با نفوذ، و با ارتباط نزدیک با شاه و آموزگار بود، و می‌توانست شاه را از آن دستوری که در واقع نداده بود، منصرف کند. بالاخره روزنامه‌ی اطلاعاتِ از همه ضعیف‌تر، انتخاب شد. فرهاد مسعودی ۴٨ ساعت مقاومت کرد. کار به دخالت ساواک کشید. به تیمسار نصیری می‌فهمانند که چاپ مقاله یک دستور است. او شخصیت نیرومندی نداشت، کلمه‌ای نگفت. او را برای این در آن مقام گذاشته بودند که اطاعت کند، نه اظهار‌نظر. پرویز ثابتی مسئول امنیت داخلی، نظر منفی داد، و گفت: این مقاله زیان‌بار و چاپش ضد منافع ملی است. اما کسی توجهی به نظر او نکرد. مسعودی سعی کرد با شاه تماس بگیرد، اما نتوانست و بالاخره تن در داد. در نهایت مقاله روز ۱۷ دی ماه ۱٣۵۶ منتشر شد" (۴) داریوش همایون، کسی که مقاله را برای چاپ در اختیار روزنامه اطلاعات قرار می‌دهد، ماجرای آن روز‌ها را این‌گونه روایت می‌کند:"از دربار بنده را خواستند و متن مقاله ای ‌را که تهیه شده بود دستور چاپش را دادند. هویدا و نویسنده مقاله هم حضور داشت، مقاله را با دستور از بالا به من دادند و من آن را برای چاپ به روزنامه اطلاعات سپردم، گردانندگان روزنامه اطلاعات اعتراض کردند که چاپ مقاله اسباب آزار و اذیت خودشان می‌شود، نه اینکه مملکت دچار مشکل شود، خود آن‌ها دچار مشکل می‌شدند، چون کسی تصور نمی‌کرد مملکت با چاپ این مقاله دچار مشکل شود، روزنامه و دفاتر آن خصوصأ در قم، مورد تعرض قرار می‌گرفت، به هر حال گفتم طبق فرموده باید مطلب چاپ شود. مسئولین روزنامه گفتند حالا چرا ما باید اقدام به درج آن کنیم. گفتم: یکی باید این کار را بکند دیگر، حالا من داده‌ام به شما نمی‌توان آن‌را گرفت و به کس دیگر داد، کس دیگر هم مثل شما." (۵) چند روزی پس از استعفای جمشید آموزگار، یکی از نویسند¬ه¬گان روزنامه¬ی ‏اطلاعات، همه¬ی مسئولیت را به گردن داریوش همایون انداخت. داریوش همایون به این اتهام چنین پاسخ داد:"در دوران پیش از سقوط رژیم هرگونه توضیحی از این دست مایه ناتوانی بیشتر ‏رژیم و لطمه خوردن به خود شاه می‌شد. از این رو من هیچ پاسخی به اتهامات ‏اطلاعات ندادم و به رئیس دفتر مخصوص شاه نیز گفتم که خاطر شاه را از این بابت ‏مطمئن سازد که واقعیات مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند.‏ اکنون دیگر آن ملاحظات در میان نیست" (۶) جاذبه شناخت هویت واقعی احمد رشیدی‌مطلق چنان است که چندی پیش کتابی در تهران با عنوانِ "وزیر خاکستری"، با نیتِ باز‌شناسی‌ی نقشِ داریوش همایون در حکومتِ پهلوی¬ی دوم منتشر شد. بخشِ قابلِ توجهی از این کتابِ حجیم، زیر عنوانِ "نویسنده مقاله ۱۷دی ۵۶ کیست؟" نوشته شده است. نویسنده در نهایت، مسئولیت تهیه¬ی این مقاله را متوجه فرهاد نیکو‌خواه ،مشاورِ مطبوعاتی¬ی هویدا، می‌داند. (۷) دکتر عباس میلانی اما مقاله را کارِ مشترکِ دو تن از هم‌کارانِ هویدا در دربار می‌داند. (نیکو‌خواه.؟ علی شعبانی؟) احمد‌علی مسعود‌انصاری، از نزدیکان به دربار، نیز مقاله را به طورِ قطع کارِ فرهاد نیکو‌خواه می‌داند. احسان نراقی، اما انشای مقاله را کاری مشترک که نهایتا توسط علی شعبانی ادیت شد می‌داند:"مقاله به تحریک ابلهانه¬ی تیمسار نصیری و به دستور شخصِ خودِ شاه نوشته شد. مقاله را هم شخصی به نامِ علی شعبانی از وابسته‌گان ساواک با مشاورت چند ابله دیگر ادیتِ نهایی کرد. متن اولیه را به رُویتِ شاه می‌رسانند و شاه عدمِ رضایت خود را مبنی بر آن‌که مطلب به قدرِ کافی تند نیست ابراز می‌کند. آن داستانِ هندی‌زاده و عاشق‌پیشه‌گی¬ی خمینی و بقیه‌ی مُزَخرَفات را به دستورِ خودِ شاه اضافه کردند." (۷)
به اعتقادِ دکتر هوشنگ نهاوندی، محرک اصلی¬ی نگارش مقاله امیرعباس هویدا بود. پس از انتشارِ این مقاله، خمینی در مرکز توجه عمومی قرار گرفت. در آن‌زمان، سه تن از بزرگ‌ترین مراجع جهانِ تشیع، شریعتمداری، مرعشی نجفی، گلپایگانی، معروف به مثلثِ قدرت، در قم زندگی می‌کردند. در صدر این مثلث، شریعتمداری قرار داشت.
"شریعتمداری‌که خمینی را خوب می‌شناخت و او را چندان به حساب نمی‌آورد، از دولت خواست که از چاپ مقاله‌ی کذایی عذر‌ بخواهد یا دست کم ابراز تأسف کند. اما دولت با ناشی‌گری و قطعأ با موافقت شاه به وی پاسخ داد : مطبوعات آزادند، دولت نقشی در چاپ آن نداشته و دلیلی برای عذر‌خواهی نیست." (٨) بعد از انتشار مقاله، که به مائده‌ای آسمانی شباهت داشت، خمینی گوی سبقت را از همه¬ی رقبای سیاسی، دینی و حوزوی‌اش ربود و به چهره‌ی اولِ روحانیتِ شیعه بدل شد. هوشنگ نهاوندی تأکید می¬کند که از این نوع مقالاتِ "به¬فرموده" در طی سالیانِ حکومت شاه بسیار به مطبوعات ابلاغ می‌شد: "درمقاله گفته شده بود که خمینی هندی‌تبار است که راست بود. گفته شده بود که همسرش رقاصه‌ی دوره‌گرد بوده که درست نبود. همسر خمینی به خانواده‌ای مرفه و محترم تعلق داشت. گفته شده بود که خمینی نادان است. که ایرانیان و جهانیان بعدأ دریافتند که درست بوده. گفته شده بود او در ایام شباب انحراف اخلاقی [هم‌جنس‌بازی] داشته، که مربوط به زندگی خصوصی او می‌شد و قابل اثبات نبود. خلاصه‌ی مقاله، آمیخته‌ای بود از حقایق و مطالب نادرست. در مقاله خمینی متهم شده بود که جاسوس بیگانه بوده و یا هست" (۹) دکتر نهاوندی، هم‌چون اکثرِ طرف¬دارانِ نظامِ پادشاهی، هنوز متوجه نشده که چرا انقلاب شد. ایشان به جای ریشه‌یابی¬ی ماجرایی که دودمانِ خودشان و دیگران را بر باد داد، هنوز همان خطِ احمد رشیدی‌مطلق را پی می‌گیرند و به اسنادِ دسته چندم پناه می‌برند تا ثابت کنند خمینی جاسوس روس‌ها بوده است!!:
"روابط پاره ای از اطرافیانش به آلمان شرقی از اوایل دهه‌ی ۷۰ رازی فاش ‌نشده بود (به موجب اسناد.س. ای . آی) و بعضی از نشریات تخصصی اطلاعات غربی از آن سخن گفته بودند. اما اگرچه سیا از سال ۱۹۶۱ از طریق اطلاعات سرهنگ گلنیوسکی، نفرِ شماره دو سازمانِ ضد جاسوسی شوروی –لهستان- که در ۲۵ دسامبر ۱۹۶۰ به غرب پناهنده شد، می‌دانست که آیت‌الله خمینی یکی از پنج خبر‌چین مسکو در میان رهبران مذهبی شیعه است، این موضوع را به مقامات ایران اطلاع نداده بود" (۱۰)
سی و دو سال پس از انتشارِ مقاله‌ی احمد رشیدی‌مطلق، تئوریسین های حوزه و چاه پای در جای وی گذاشته و مقابلِ حکم تاریخ سر خم می‌کنند: سیستم جنایت را نمی توان تا ابد در اسارت خطا نگاه داشت.

۱- به ادعای مجید دانشور دبیر ستاد انتخابات صدا و سیما، آن مناظره را ۵۰ میلیون نفر در ایران و ۱۵۰ میلیون نفر از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای در جهان تماشا کرده‌اند. نگاه کنید به جام جم آنلاین ۱۶ خرداد ۱٣٨٨
۲- مراجعه شود به احسان نراقی. انقلاب اسلامی به روایت اسناد صوتی، کاری از مهرداد حقیقی. لوس‌آنجلس آمریکا.
۴ و ٣- نگاه کنید به دکتر هوشنگ نهاوندی. آخرین روز‌ها، پایان سلطنت و درگذشت شاه. شرکت کتاب آمریکا
۵- مراجعه شود به داریوش همایون. انقلاب اسلامی به روایت اسناد صوتی، کاری از مهرداد حقیقی. لوس‌آنجلس آمریکا
۶- نگاه کنید به داریوش همایون. برنامه‌های ویژه انقلاب. بی بی سی.
۷- نگاه کنید به "وزیر خاکستری" صفا‌الدین تبرایئان. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. چاپ نخست تهران
۷- نگاه کنید به پیوست شماره یک. کتاب کلاغ و گل سرخ. مهدی اصلانی
۱۰-٨ دکتر هوشنگ نهاوندی پیش گفته

جابجایی "کامیونی" پول تجار ايراني در تركمنستان!

یکی از رایزنان بازرگانی ایران در ترکمنستان می گوید:«یکی از مشکلات تجار ما برای فعالیت در ترکمنستان محدودیتهای بانکی است، صادرکنندگان نمی‌توانند پولهای خود را به ایران بیاورند و این نقل و انتقال از طریق کامیونها و تریلی‌های در حال تردد میان دو کشور صورت می‌گیرد.»

خبرگزاری فارس در گفت و گویی که با حمید گوزلیان انجام داده است به بررسی دلایل حضور کمرنگ ایران در بازار ترکمنستان علی رغم وجود پتانسیل‌های لازم در کالاهای ایرانی پرداخته است که گوزلیان گفته است:‌«اقتصاد ترکمنستان بسته و دولتی است، در واقع اصلا بخش خصوصی ندارد و اگر هم داشته باشد آنقدر ضعیف است که نمی‌تواند قراردادهای بزرگ ببندد و بیشتر انعقاد قرارداد دولتی است.در وضعیت فعلی ارتباط تجاری مناسبی با دولت ترکمنستان نداریم، البته نباید فراموش کنیم که ما سالانه بالغ بر3 میلیارد دلار از ترکمنستان گاز خریداری می‌کنیم. »

رایزن بازرگانی ایران در ترکمنستان با بیان اینکه صادرات ما به ترکمنستان 300 میلیون دلار و وارداتمان 3 میلیارد دلار است، گفت:«در سال جاری نسبت به مدت مشابه سال گذشته شاهد رشد 40 میلیون دلاری صادرات به ترکمنستان بوده‌ایم.از مشکلات تجار ما مشکلات بانکی است و صادرکنندگان نمی‌توانند پولهای خود را به ایران بیاورند و این نقل و انتقال از طریق کامیونها و تریلی‌ها صورت می‌گیرد که خیلی خطرناک است. »

گوزلیان گفت: 300 میلیون دلار وجه حاصل از صادرات از طریق مبادی غیر رسمی وارد کشور می‌شود و این برای تجار بسیار خطرناک است، لذا به همین دلیل رغبت خاصی در این خصوص وجود ندارد.یکی دیگر از مشکلات موجود اخذ ویزا از ترکمنستان است چرا که این کشور به سختی به تجار ویزا می‌دهد و حتی تجار نمی‌توانند حضور فیزیکی داشته باشند.

رایزن بازرگانی ایران در ترکمنستان گفت:«یکی دیگر از مشکلات موجود به مشکلات مرزی مربوط است بطوری که ورود بیش از 100 کامیون ایرانی به ترکمنستان ممنوع است در حالیکه روزانه 150 کامیون در مرز منتظر می‌مانند. »

وی در پاسخ به این سوال که چرا چین و ترکیه چنین مشکلاتی در بازار ترکمنستان ندارند گفت:«چین و ترکیه در واقع رقبای اصلی ما در بازار ترکمنستان هستند و این بدلیل توافقات دولتهای آنها است.چون ترکمنستان کشور کوچکی است و تمایلات غرب‌گرایی دارد مطمئنا آنچنان که با ترکیه رابطه دارد نمی‌تواند با ما رابطه داشته باشد، بطوریکه ارتباط تجاری ترکیه با ترکمنستان 10 برابر ارتباط ما با ترکمنستان است.ما زمینه‌های بسیاری را داریم که صادراتمان را افزایش دهیم چرا که قرابت‌های فرهنگی و مرزی زیادی با ترکمنستان داریم. »

رويكرد به خودروهاي چيني‌ چه سرانجامي خواهد داشت؟ ارابه‌هاي مرگ در جاده‌هاي ايران جولان مي‌دهند


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: خودرو
شايد تا چند سال پيش خود چيني‌ها نيز تصور نمي‌كردند كه روزي به طراح و توليدكننده خودرو تبديل شوند. از آن مهم‌تر آن‌كه در مخيله‌شان هم نمي‌گنجيد كه خودروهاي توليدي‌شان جايي در خارج از مرزهاي پهناور اين كشور كمونيستي پيدا كند، اما اكنون اين اتفاق افتاده و خودروسازان چيني محبوبيتي وصف ناشدني در ميان واردكنندگان و خودروسازان ايراني يافته‌اند! به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين‌كه راز و رمز دلدادگي خودروسازان ايراني به خودروهاي چيني چيست و چه شده كه آنها از همكاري با شركت‌هاي معتبر فرانسوي به فالوده‌خوري با شركت‌هاي چيني تغيير فاز داده‌اند، چندان مهم نيست، بلكه مساله مهم توجه به تبعات رويكرد خودروسازان داخلي به تكنولوژي خودروهاي ساخت چين است. خطرات خودروهاي چيني براي كاربران ايراني اگر تبعات واردات خودرو از چين تنها به خروج ارز از كشور ختم مي‌شد، مي‌توانستيم با توجه به آن‌كه در اقتصاد ما دلارهاي نفتي فراوان است با اغماض از كنار اين مساله بگذريم، اما مساله آنجا مشكل مي‌شود كه به گفته كارشناسان، واردات خودرو از چين در درازمدت به بهاي كاهش سطح تكنولوژي صنعت خودروسازي داخلي و نابودي آن تمام خواهد شد. از آن گذشته خطرات خودروهاي چيني براي كاربران ايراني چيزي نيست كه به هر دليلي بتوان از كنار آن گذشت. چين؛ از توليد شيرخشك‌هاي آلوده تا ارابه‌هاي مرگ اگرچه كيفيت انواع و اقسام محصولات بنجول و غيربنجول وارداتي از چين موجب شده كه افكارعمومي ايراني چندان حسن ظني به كالاهاي چيني نداشته باشند، اما مي‌توانستيم اميدوار باشيم كه حداقل خودروهاي چيني به دليل سطح خاص صنعت خودروسازي در جهان از نظر كيفي مشابه ديگر كالاهاي توليدي اين كشور مانند شيرخشك نباشند؛ ولي با كمي پرس و جو متوجه مي‌شويم كه همانطور كه استفاده از شيرخشك‌هاي چيني به ابتلاي نوزادان به انواع و اقسام آسيب‌هاي مغزي منجر شد، استفاده ايراني‌ها از ارابه‌هاي مرگ چيني نيز تبعاتي جز آلايندگي محيط زيست، به خطر افتادن جان سرنشينان و امثال آن نخواهد داشت. توليدكنندگان خودروهاي از رده خارج شده اروپايي البته اگر دلايل پايين بودن سطح كيفي، تكنولوژيكي و ايمني خودروهاي چيني را بدانيم، به چيني‌ها حق مي‌دهيم كه چنين خودروهايي را توليد كنند؛ زيرا زماني كه به گفته كارشناسان، چيني‌ها به توليدكننده خودروهاي از رده خارج اروپايي تبديل شده‌اند و از همه مهم‌تر آن‌كه اصلا صنعت خودروسازي چين بر پايه توليد خودروهاي ارزان اما از رده خارج شده جهاني شكل گرفته است، ديگر نمي‌توانيم از خودروسازان چشم بادامي گله كنيم كه چرا چنين خودروهايي توليد مي‌كنند، بلكه بايد نوك تيز پيكان انتقاد را به سمت خودروسازان داخلي بچرخانيم كه با وجود اطلاع از تمام اين موارد باز هم عطش سيري ناپذيري به واردات و مونتاژ خودروهاي چيني دارند. هشدار به خودروسازان داخلي: كاري كنيد! مشخص نيست چه شده كه خودروسازان داخلي از ايران خودرو گرفته تا سايپا ديزل در واردات خودروهاي چيني از يكديگر سبقت مي‌گيرند. با اين حال آش به قدري شور شده كه چندي پيش مهدي يونسيان – معاون سابق تضمين كيفيت پارس خودرو – در گفت‌و‌گو با ايسنا به خودروسازان ايراني هشدار داد كه "در صورتي كه نتوانند برنامه‌هاي خود براي كاهش هزينه و بهبود كيفيت را زودتر اجرايي كنند، صدمات بيشتري از ناحيه واردات خودروهاي چيني خواهند خورد". وي با بيان اين‌كه با واردات خودروهاي چيني بازار كار داخلي تحت‌ تاثير قرار گرفته و صنعت داخلي نيز بازار بكري كه متعلق به خودش است را از دست مي‌دهد، خاطرنشان كرده بود: "به همين دليل خودروسازان داخلي بايد برنامه‌هاي خود را زودتر اجرايي كرده و نياز داخلي كه منجر به واردات خودروهاي چيني شده را پاسخ دهند." مرگ تحقيق و توسعه در صنعت داخلي به نظر مي‌رسد كه خودروسازان داخلي به جاي تقويت و ارتقاي سطح كيفي، تكنولوژيكي و ايمني خودروهاي توليدي خود بيش از پيش در دامان خودروسازان چيني مي‌افتند. حتي اگر صاحب نظران و متخصصان داخلي همچون اوستا گودرزي - عضو هيات علمي دانشكده مهندسي خودرو دانشگاه علم و صنعت - زنگ‌هاي خطر را اينگونه به صدا درآورده و فرياد كنند كه "واردات و مونتاژ خودروهاي چيني به منزله اعلام غيررسمي مرگ تحقيق و توسعه در صنعت خودروسازي داخلي است و خودروهاي چيني چيزي جز خودروهاي از رده خارج شده غربي با تكنولوژي20 سال پيش و ظاهر امروزي نيستند". آمار تلفات جاده‌اي افزايش خواهد يافت؟ اين‌كه با تمام اين اوصاف چرا خودروسازان داخلي همچنان به محكم‌تر كردن پيوندهاي مودت با خودروسازان چيني علاقه‌مند هستند، سوالي است كه خودشان بايد پاسخ دهند؛ اما قدر مسلم راهبران شركت‌هايي همچون ايران خودرو و سايپا ديزل حق ندارند با سرمايه‌هاي ملي خودروهايي وارد كنند كه در نهايت سلامت روح و جسم ايراني‌ها را تهديد خواهند كرد. گودرزي در اين باره مي‌گويد: "تردد خودروهاي چيني در كشور تبعات اجتماعي و زيست محيطي زيادي در درازمدت خواهد داشت. تا زماني كه خودروهاي چيني در سطح كشور تردد مي‌كنند، با مشكلات زيست محيطي، آلايندگي، مصرف سوخت بالا و آمار سوانح و مرگ و مير ناشي از ايمني پايين اين خودروها مواجه خواهيم بود؛ ضمن آن‌كه آمار تلفات جاده‌اي نيز افزايش خواهد يافت". گزارش از خبرنگار ايسنا مجيد كشاورز معتمدي

گزارش ايسنا از قطع صدها چنار كهنسال به بهانه تعريض جاده احمدآباد مستوفي




؛
شهردار اسلامشهر: درختان براي اجراي طرح تعريض جاده و با مجوز جهاد كشاورزي قطع شدند

[Photo]خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: اجتماعي - محيط زيست
اين بار به بهانه تعريض جاده، صدها اصله چنار كهنسال در جنوب تهران قطع شد. به گزارش خبرنگار «محيط زيست» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عمليات قطع درخت كه از چند روز قبل در ظاهر در قالب هرس كردن درختان احمدآباد مستوفي آغاز شده است، شدت گرفته و به گفته اهالي محل صدها چنار كهنسال در اين منطقه قطع شده است؛ در اين حال شهردار اسلامشهر قطع درختان را در راستاي اجراي طرح تعريض جاده احمدآباد مستوفي عنوان كرد و گفت: تعداد درختان قطع شده كمتر از 50 اصله بوده قطع آنها توسط مجري پروژه و با هماهنگي اداره جهاد كشاورزي اسلامشهر صورت گرفته است. به گزارش ايسنا، اين در حاليست كه مشاهدات صورت گرفته تعداد درختان قطع شده را خيلي بيشتر از اين‌ها نشان مي‌دهد به شكلي كه صدها اصله درخت از حدود 2 هفته پيش تا كنون در اين منطقه قطع شده است. مهندس عباس احمديان، شهردار اسلامشهر در اين خصوص به ايسنا گفت: متولي اجراي اين طرح اداره كل راه و ترابري استان تهران است و قطع تعدادي از درختان كه در مسير اجراي جاده و طرح تعريض قرار گرفته، اجتناب‌ناپذير است. وي با بيان اين‌كه در اجراي اين طرح، كمتر از 50 اصله درخت قطع شده است، افزود: در مسير اجراي اين طرح توسط مجري با هماهنگي اداره جهاد كشاورزي اسلامشهر، مقرر شده كه به ازاي هر درختي كه قطع شده سه درخت جديد در فصل درختكاري كاشته ‌شود. احمديان با تاكيد بر اين‌كه در اجراي طرح تعريض جاده هيچ درخت ديگري به جز اين تعداد قطع نشده است، درباره ضرورت اجراي اين طرح گفت: به لحاظ نامناسب بودن اين جاده روزانه تصادفات جرحي و فوتي زيادي به وقوع مي‌پيوست كه با اجراي اين طرح، آمار تصادفات و كشته شدن‌ها ناشي از تصادفات كاهش پيدا خواهد كرد. مهندس گل‌عليزاده، سرپرست محيط زيست استان تهران در اين خصوص با اشاره به اين كه تعريض اين مسير جزو مصوبات سفر استاني رييس‌جمهوري بوده است، به ايسنا گفت: حدود 200 متر از اين مسير در دو طرف درخت چنار داشته است كه به گفته مسوولان مربوطه درختان آن عمدتا آفت‌زده و خشك بودند. وي افزود: حدود يكصد درخت در اين مسير قطع شده است و مجري تعهد داده است كه كل دو طرف مسير را درختكاري كند. سرپرست محيط زيست استان تهران در عين حال گفت: اين پروژه به دليل واقع نبودن در مناطق سازمان مشمول ارايه گزارش ارزيابي زيست‌محيطي نبوده است.