نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ تیر ۱۲, پنجشنبه

قتل ها و تجاوزهای زنجیره‌ای به زنان نشانه‌ی جنایت علیه بشریت پریسا کلاه‌قوچی

قتل ها و تجاوزهای زنجیره‌ای به زنان نشانه‌ی جنایت علیه بشریت
پریسا کلاه‌قوچی

بازتاب تجاوز  به زنان  و  کشتار زنان،  همه روزه خوراک رسانه ها شده است. اما  این تنها گوشه ای از قله ی یخی است در  دریای خون.
 
نمونه ی هندوستان
 زنی سی ساله شهروند آمریکا در ایالات «هیما چل پرادش» قربانی تجاوز شد. سپس خبرهای دیگر:
 تجاوز به چند زن کانادایی و کشورهای دیگر در هندوستان بازتاب می یابد.
 خبر تجاوز به دختری 5 ساله  که به مرگ وی انجامید،  در «مدهیا پرادش» هندوستان  در 30 آوریل 2012،
 تجاوز گروهی به یک دختر جوان دانشجو در اتوبوس در راه دهلی، در برابر چشم همه گان و دوست پسرش در اتوبوس و سپس در خیابان  که به مرگ دختر جوان انجامید،  در 16 دسامبر 2012، تظاهرات زنان در هندوستان و بی تفاوتی حکومتیان را در پی داشت.
تجاوز گروهی به دو دحتر جوان در حومه دهلی پایتخت هندوستان، در دهم خرداد 92،  زنجیره دیگری از تجاوزهای زنجیره ای را خبر می داد.
جنازه دختران به درخت بسته شده بود وپس از بارها تجاوز به دار آویحته شده بودند .آنان زیر چتر پلیس، قربانی تجاوز و شکنجه و دار می شدند  زیرا که از «کاست» پایینی هندو و حاشیه نشینانی بودند از ولایت «اوتار پرادزش».
زنان در هندوستان همه روزه در برابر مجالس قانون گذاری و حکومتی به  اعتراض می آمدند و می آیند. اما گوش های کنگره سرمایه داران ناشنوا مانده است. 
تنها در روز14  ماه می 2012، دو پلیس به اتهام تجاوز گروهی در این رابطه موقتا بازداشت شدند.
فرماندهان  پلیس و مراکز انتظامی، به حاشیه نشینان به کاست پایینی جامعه، جز تمسخر و توهین، پا سخی نداشتند.
 پیکر زنی 44 ساله از همین لایه فرودست اجتماعی در هند بر دار درختی یافتند.
 چندین بار پیش از مرگ به او تجاوز شده بود.
 
 نیجریه
طالبان والقاعده و درسالهای اخیرو داعش والنصره و بوکوحرام و حزب الله ایران و لبنان  مجریان خشونت و جنا یت  در بین جوامع اسلامی شده اند.
 گروه تروریستی"بوکوحرام" به تحریک رقبای کمپانی های نفتی، در حمله به آموزشگاهی در نیجریه  با گروگانگیری بیش از ۲۰۰ دختر دانش آموز که بیشترشان مسیحی بودند زیر پوشش اقدام انقلابی برای جلوگیری از آموزه های غربی! و دشمنی با کتاب و حرام دانستن کتاب و دانش و آموزش  و کافی دانستن تنها یک کتاب قرآن برای تمامی جهان، چهره واقعی دین و اسلام را به نمایش گذاشت.
دوم تیر ماه 1393، د رهفته گذشت، شبکه تلویزیونی NTA نیجریه، از کشته شدن دست کم 30 نفر در حمله ی به روستایی در نیجریه از سوی حرام دانان کتاب، خبر داد. شبه نظامیان، بوکو حرام پس از حمله به روستای «کومابزا» در منطقه «دامبوآ» 60 دختر را ربودند.
این جنایت کاران، پس از به آتش کشیدن خانه های این روستا، دختران 3 تا 12 ساله را جدا کرده و با خود برده اند. بوکو حرام که در زبان محلی به معنای "آموزش کتاب حرام است" (جزقرآن) ماه گذشته نیز 30 زن را از اقامتگاه چادر نشین ها در شمال شرق نیجریه ربوده بودند.
 
نمونه پاکستان
جمعه 20 ژوئن 2014 - 30 خرداد 1393، در پاکستان،  زنی 20 ساله در پی تجاوز و شکنجه،  قربانی تجاوز گروهی می شود و گردنش را این بار نه به شاخه درخت که به تنه درخت بسته بودند.
به گزارش خبرگزاری فارسی بی بی سی، «این زن شب گذشته به خانه باز نگشت و خانواده‌اش گمان می‌کردند که ممکن است ربوده شده باشد، اما بعد از جستجوی پلیس جسد او پیدا شد.
این زن جوان به درخت آویخته نشده بود، اما جسدش روی زمین و در حالی پیدا شد که یک سر شال گردنش به گردن او و سر دیگر شال به تنه درخت بسته شده بود.
به گفته خبرنگاران در اکثر موارد پلیس پاکستان در مورد تجاوز جنسی تحقیق نمی‌کند و به دلیل نبودن شواهد کافی پرونده‌ای برای آن تشکیل نمی‌دهد.»
موردها،  بسیارند.
نمونه ا ی از صدها مورد تجاوز و کشتار زنان در ایران:
سال 90 شهریور ماه سی و یکم،  مردی محکوم به زندان ابد از زندان دیزل آباد مرخصی می گرفت تا به خانه آید و با اتوموبیل، سه دختر 13 ساله تا هفده ساله خود را در آستانه عروسی دختر 17 ساله، به بهانه خرید به بیرون شهر کشانید و هر سه را با تفنگ شکاری به خون غلتانید. او سپس، خونسردانه به خانه بازگشت و به مادرشان گفت دیگر منتظر دختران نباشد و خود را به پلیس معرفی کرد و گفت: « می خواستم بچه ها را راحت کنم تا در این زندگی بیش از این زجر نکشند.» مریم ، مهسا و لادن نخستین و آخرین قربانیان کشتار نبودند. گوشی تلفن دختر بزرگتر در حالی که روی سینه خون آلودش رها شده بود، صحنه تیرباران ها را ضبط کرده بود..
 
کردستان - عراق
 13 خرداد 93، همین چند روز پیش، در شهرستان شیخان در نزدیک دهوک کردستان،  دختری 15 ساله  به دست  همسر 45 ساله اش به قتل رسید. او  در سن 13 سالگی به ازدواجی اجبار ی و دوباره  محکوم شده بود.
اخبار کشتارها، تجاوز،  شکنجه، قتل ها، و خودکشی های زنان و قتل هایی که به نام «خودکشی» بازتاب می یابند،  در ایران و  در عراق و ترکیه و پاکستان و هندوستان و بنگلادش و... همیشه بازتاب نمی یابند. اما همین موارد از بیشماران، نشانه ی جنایتی علیه بشریت است.
این جنایت های گسترش یابنده، نه در روانشناختی مرتکبین جنایت، بلکه باید در ریشه های جامعه طبقاتی جستجو کرد. مالکیت بر ابزار تولید، مالکیت خصوصی، بر مذهب و ایدئولوژی و فرهنگ و باورهای برآمده از مناسبات جنایت بار حاکم باید  ریشه یابی کرد. در این جوامع، زن به ویژه زنان لایه ها و طبقه فرودست، همانند ابزار تولید، بدون حقوق انسانی  و بنا به قوانین همین مناسبات، شیئی در مالکیت مردان  بالادست  انگاشته می شود. زنان در این جوامع، بی پناه و بی پشتوانه ترین گروه اجتماعی اند. در جوامع طبقاتی در هزاره سوم، زن، ددمنشانه موضوع استثمار و بردگی، موضوع سرکوب جنسیتی، موضوع مالکیت، موضوع تجاوز و موضوع «تصاحب» قرار می گیرد. زن، قربانی مناسبات سرمایه داری ، قربانی مناسبات مالکیت خصوصی و بی پناه ترین ابزار تولید است. نگرانی روانی و نا امنی و اضطراب از ربایش، شکنجه، کتک و اسید پاشی، سوزانده شدن، بیرون راندن از خانه، تجاوز و قتل، بیکاری و بی حقوقی، و نابرابری های اجتماعی و طبقاتی هستند.
زنان که خود آفریننده زندگی اند، خود قربانیان خدایگان قدرت و خشونت اند.
سرمایه داران و حکومت هایشان در بسیاری موارد به آسانی می توانند به این جنایات پایان دهند، و زنان را در پناه قوانین ادعایی اشان قرار دهند، اما جان  تن زنان فرودست بی ارزش تر از آن است که به چیزی گرفته شوند. اما دهشتاک تر در جوامعی مانند ایران و کردستان و عراق و پاکستان است . در چنین جوامعی است که دین و سنت و فرهنگ، تصاحب و تملک و تجاوز به زنان را مجاز می شمارند و جنایتکاران را در پناه قوانین و کتابهای مذهبی و مذهب و سنت های خویش ایمن می دارند تا دست شان به جنابت بیشتر باز باشد.
تنها با لغو مالکیت خصوصی  و منساابت سرمایه داری است که زنان به رهایی می رسند. انقلاب کارگران، برقراری سوسیالیسم و جامعه کمونیستی است که رهایی زنان، تضمین می شود.
 
سرنگون باد حاکمیت  طبقاتی
پیروز باد سوسیالیسم.
 پریسا کلاه قوچی
1ول ژولای 2014
 

تابستان ۱۹۱۹: چند ایرانی، علاف در پاریس

تابستان ۱۹۱۹: چند ایرانی، علاف در پاریس

محمدعلی فروغی و حسین علا در پاریس
نود و پنج سال تقریباً یک قرن است و می‌توان پرسید: در صد سال گذشته چه چیزهایی در دنیا چنان تغییر کرده که بازشناختنی نیست؟
بسیاری چیزها، تقریباً همه چیز: نقشهٔ جغرافیای سیاسی و مرز کشورها در سه قارهٔ قدیمی. طرز فکر و شیوهٔ لباس‌پوشیدن، یا لباس‌نپوشیدن، خلایق. حضور زنان در مقامهای تراز اول سیاسی. نشستن یک رنگین‌پوست در صدر دولت ایالات متحدهٔ آمریکا. اندازه‌گیری زمان سفر بین کشورها و قاره‌ها نه به ماه، بل به ساعت و دقیقه.
شهری مانند تهران چنان زیر و زبر شده که بسیاری از ساکنانش در دههٔ ۱۲۹۰ اگر به جهان برگردند بینهایت بعید است بتوانند راه خانهٔ پدری خود را بیابند. اما رنگ غالب فضای آن روزگار همچنان بر جامعهٔ ایران سایه افکنده است: سرگشتگی، نارضایی عمیق از زمان حال و بیم از آینده‌ای ناروشن.
دههٔ آخر قرن گذشتهٔ شمسی در ایران هم دورهٔ آشوب بود. با تعطیل مجلس دوم آغاز شد، با اصابت ترکش‌های جنگ جهانی و فـَترت مجلس سوم ادامه یافت، با کودتای سوم اسفند به پایان رسید.
موضوع این یادداشت مقایسهٔ حضور چند مقام ایرانی در فرانسه در سال ۱۹۱۹/۱۲۹۸ با حال‌وهوای روزگار ماست. اعضای هیئت اعزامی، به ریاست علیقلی مسعود انصاری (مشاورالممالک) وزیر خارجه، اینها بودند: محمدعلی فروغی، حسین علاء، انتظام‌الملک، مسیو پرنی (مستشار فرانسوی عدلیهٔ ایران)، عبدالحسین انصاری (فرزند وزیر خارجه).
از اهداف چندگانهٔ‌ هیئت، به روایت فروغی در نامه‌ای بی‌امضا که "برای اطلاع خاطر دوستان صدیق" مخفیانه به تهران رساند، "قبول‌شدن ایران به عضویت مجمع ملل" بود که با حمایت آمریکا و فرانسه "بدون کشمکش و خون دل" میسر گشت. اما ورود به مذاکرات ورسای که در نزدیکی پاریس جریان داشت پر از کشمکش و خون دل بود.
"شاید رنجش مداوم و عمیق هیچ دولتی از نمایندگان سیاسی کشوری دیگر به اندازهٔ مقامهای ایرانی از دیپلماتهای بریتانیا نباشد. انگلیسیها عربها را هم خیلی دوست نداشتند اما بزرگ‌منشی شیخها و پایبندی‌شان به عهد و پیمان را جدی می‌گرفتند؛ مهاراجه‌های هند که روی خورش کاری خاک طلا می‌ریختند به نظرشان موجوداتی از هزار و یک شب می‌رسیدند؛ حاکمان ایران را یک مشت گدای دزد و بی‌مرام و ایلیاتی‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده می‌دیدند."
کنفرانس را فاتحان جنگ (بریتانیا و فرانسه و آمریکا) برای تقسیم سرزمین‌ها و دیگر غنایمی که از شکست‌خوردگان (آلمان و عثمانی و اتریش) گرفته شده بود راه انداختند. هیئت ایرانی به عبث کوشید وارد بازی بزرگان شود. مقامهای بریتانیا به آنها گفتند "دولت ایران یا باید به توسط دولت انگلیس کار خود را صورت دهد یا به کنفرانس مراجعه کند. جمع هر دو نمی‌شود."
پشت آن جواب سربالا داستانی دیگر جریان داشت. در همان زمان در جلسات سری تهران وثوق‌الدوله رئیس‌الوزرا و تنی چند از اعضای هیئت دولت با وزیرمختار بریتانیا‌ بر سر طرحی که پیشتر برای ادارهٔ ایران تهیه شده بود به توافق می‌رسیدند. بر پایهٔ آن طرح که به قرارداد ۱۹۱۹ معروف شد دولت ایران رسماً می‌پذیرفت امور داخلی و خارجی مملکت زیر نظر مستشاران بریتانیایی اداره شود.
دولت ایران آه در بساط نداشت و حقوق کارکنانش را از کیسهٔ حکومت انگلیسی هند می‌پرداخت. در شرایطی که دولت تازه‌پای بلشویک درگیر مسائل و نبردهای داخلی بود، بریتانیا موقع را برای ایجاد دولت و ارتشی کارآ در ایران به منظور حفاظت از شبه‌قارهٔ هند و خلیج فارس مناسب یافت. حاضر بود کمک مالی به ایران را چندین برابر افزایش دهد به این شرط که پرداخت هزینه‌های قشون جدید هم مانند آموزش آن زیر نظر صاحبمنصبان خودش باشد. دادن پول نقد به دست اولیای دولت ایران را ریختن آب در شنزار می‌دید که فقط به توسعهٔ املاک و خانه‌های مجلل هیئت حاکمه‌ای حریص می‌انجامد.
شاید رنجش مداوم و عمیق هیچ دولتی از نمایندگان سیاسی کشوری دیگر به اندازهٔ مقامهای ایرانی از دیپلماتهای بریتانیا نباشد. انگلیسیها عربها را هم خیلی دوست نداشتند اما بزرگ‌منشی شیخها و پایبندی‌شان به عهد و پیمان را جدی می‌گرفتند؛ مهاراجه‌های هند که روی خورش کاری خاک طلا می‌ریختند به نظرشان موجوداتی از هزار و یک شب می‌رسیدند؛ حاکمان ایران را یک مشت گدای دزد و بی‌مرام و ایلیاتی‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده می‌دیدند.
رفتار آمرانه و پرتحقیر بریتانیا نمود تلقی استعمارگر بود از سرزمینی ویران که (تا پیش از رونق صنعت نفت) سود مالی مستقیمی نداشت. استعمار یعنی دارندهٔ کشتی توپدار اذعان کند این سرزمینی است حاصلخیز و مردم بومی را وادارد برایش روی آن کار کنند. بریتانیا در ایران می‌گفت ناچار است برای این سرزمین و ساکنانش که به هیچ دردی نمی‌خورند پول هدر بدهد.
محمدعلی فروغی: ایران نه دولت دارد نه ملت.
تصویری که کتاب "ایران و مسئلهٔ ایران" نوشتهٔ جرج کرزن (۱۸۹۲) به خواننده می‌دهد این است که پشت باغ بزرگ هند باید اطراف تکه زمین بایر حفاظ کشید و شب‌پا گذاشت تا آدمهای ناجور از دیوار باغ بالا نیایند.
وثوق‌الدوله اعضای هیئت اعزامی را در جریان گفتگوهای محرمانه با بریتانیا نگذاشت و به آنها تلگرام زد از هر اقدامی که برای دولت ایجاد تعهد کند خودداری کنند. آن دستور از سوی کسی که درحال بستن چنان قراردادی بود به شوخی بی‌مزه‌ای می‌ماند. منظورش کدام دولت بود؟
احساس فروغی در برابر سکوت مکارانه و بازی‌دادن هیئت اعزامی از سوی دولت متبوع: "امروز که شش ماه می‌گذرد که ما از تهران بیرون آمده و قریب پنج ماه است در پاریس هستیم به کلی از اوضاع مملکت و پلیتیک دولت و مذاکراتی که با انگلیس کرده و می‌کنند و نتیجه‌ای که می‌خواهند بگیرند و مسلکی که در امور خارجی دارند بی‌اطلاعیم. . . . در جواب تلگرافهای ما به سکوت می‌گذرانند. سه ماه است از رئیس‌الوزرا دو تلگراف نرسیده. استعفا می‌کنیم قبول نمی‌کنند. دو ماه است برای پول معطلیم و نسیه می‌خوریم پول نمی‌فرستند. . . . فرضاً بخواهیم راه بیفتیم مخارج راه نداریم و عجالتاً جز این که قهراً توکل به خدا کرده مادام که مهمانخانه به طور نسیه متکفل ما هست متوقف باشیم چاره نداریم."
با این همه، هیئت درمانده و نسیه‌خور با نمایندگان سیاسی آمریکا و فرانسه وارد گفتگو شد تا پشتیبانی دولتهایشان را برای جبران خساراتی که در جنگ به ایران وارد شده بود و نیز طرح دعاوی ارضی‌اش در کنفرانس صلح جلب کند.
اما تا دولت ایران هیئتش را جدی نمی‌گرفت پشتیبانی دولتهای دیگر معنی نداشت: "اگر مقاصد دولت را در اصلاح امور از ما بپرسند چه بگوییم؟ . . . . آخر همه را که نمی‌توان مغلطه کرد و گفت ایران مملکت داریوش و انوشیروان است. من چند مرتبه بوذرجمهر و نظام‌الملک و فردوسی و خواجه نصیر طوسی تحویل مردم بدهم؟ چقدر شعر بخوانم و عرفان ببافم؟"
"و در باب دعاوی ارضی پرده‌پوشی نمی‌کنم که این یک ادعای زیادی بود که ما کردیم. این شکل هم که کردیم مبالغه‌آمیز بود. مخصوصاً نقشه]ی جغرافیایی[ که کشیدیم مزخرف بود. آقای تقی‌زاده هم در این باب با من موافقت دارند."
محمدجواد شیخ‌الاسلامی در "سیمای احمدشاه قاجار" مطالبات "مزخرف" را ردیف می‌کند: "استرداد شهرهای ازدست‌رفته‌ی قفقاز، تمام کردستان عثمانی، شهرهای مذهبی عراق، تمام ترکستان روسیه (سرخس، مرو، خیوه، بخارا، تاشکند، سمرقند) و مقداری خاک اضافه، که به حق مورد تمسخر کنفرانس ورسای قرار گرفت زیرا دولتی توقع این همه گسترش ارضی داشت که تقریباً به نان شبش محتاج بود و برای اصلاح وضع خراب کشور می‌خواست مستشار خارجی استخدام کند."
فروغی دارای چنان اطلاعات و درایتی بود که درک کند سران قدرتهای بزرگ غرب برای تقسیم گوشت قربانی امپراتوری پایان‌یافتهٔ عثمانی ("مرد بیمار اروپا") و در منگنه‌ گذاشتن آلمان جمع شده‌اند، نه به قصد تکرار شکوه پارس باستان در سرزمینی مفلوک که با اعانهٔ بریتانیا اداره می‌شود و هیئت بلندپایه‌اش علاف است و ناهار و شام نسیه می‌خورد چون خزانهٔ مملکت خالی است و مقامهایش جیب خود را بر همه چیز مقدم می‌دانند. در پایان همان نامه می‌نویسد "ایران نه دولت دارد نه ملت. . . . ایران اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن ایران وجود افکار عامه است. وجود افکار عامه به این است که جماعتی ولو قلیل از روی بی‌غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند."
"برای مردم ایران مدام نالیدن از ستم اجانب و غدر دشمنان نوعی سرگرمی است اما از فقدان انسجام در فکر و احساس و عمل به طور مضاعف لطمه می‌بینند."
حسن وثوق رئیس‌الوزرا هم (که حسین مکـّی می‌نویسد مشتاق بود شخصاً برای کنفرانس ورسای به پاریس برود اما احمد شاه موافقت نکرد) از باسوادترین‌های روزگار خویش بود و مسلماً توجه داشت صِرف نشستن به‌عنوان ناظر در آن جلسات برای نمایندگان دولت ایران امتیاز است و فهرست ادعاهای ارضی را باید درِ کوزه گذاشت.
تنابنده‌ای که سرش به تنش بیرزد البته موافق نیست هیئت ایرانی مسخرهٔ خواص خارجه شود. اما حتی فهمیده‌ترین نمایندگانش گرفتار اعتقادات فولکلوریک و خرافات سیاسی‌اند و نمی‌توانند تکرار نکنند که از ماوراءالنهر تا بین‌النهرین و ماوراءقفقاز به ایران تعلق دارد، آن هم نزد کسانی که برای آن کتاب تاریخ نوشته‌اند و خوب می‌دانند قلمرو واقعی حکومت کنونی در بهترین حالت از سعدآباد تا شاه‌عبدالعظیم بیشتر نیست.
برای مردم ایران مدام نالیدن از ستم اجانب و غدر دشمنان نوعی سرگرمی است اما از فقدان انسجام در فکر و احساس و عمل به طور مضاعف لطمه می‌بینند. به نوشتهٔ فروغی، "عنوان بی‌طرفی ایران هم خوب مستمسکی بود برای این که بگویند مناسبتی ندارد در ترتیب مواد مصالحهٔ دول متحارب با آلمان و اطریش دخالت داشته باشد. خاصه این که روزنامهٔ رعد که فعلاً زبان ملت و دولت ایران است تصدیق می‌کند که دول حق دارند نمایندگان ایران را به پاریس راه ندهند و آنها را بیرون کنند." بدون زیرآب‌زدن ضیاء‌الدین طباطبائی در روزنامه‌اش هم بریتانیا به ایران اجازهٔ حضور در کنفرانس نمی‌داد زیرا ادعای بی‌طرفی‌اش در جنگ را صنار قبول نداشت.
در خود ایران هم کسی قبول نداشت. اینکه دولت رسماً و روی کاغذ اعلام بی‌طرفی کند به این معنی نبود که مملکت واقعاً بی‌طرف است. جز مَلاکها و تاجرهایی که در ایالتهای شمالی و جنوبی زیر بیرق روسیه یا بریتانیا رفته بودند، از شخص شاه گرفته تا قاطبهٔ مردم کوچه‌وبازار آرزوی پیروزی آلمان، به خاک ‌سیاه‌ نشستن اینگیلیس و نابودی روسیه داشتند (ایضاً در جنگ جهانی دوم، و ایضاً بعدها چنانچه آن وضعیت بار دیگر پیش آید).
احمدعلی سپهر مورخ‌الدوله، کارمند سفارت آلمان در آن سالها، می‌نویسد جماعت استدعا می‌کردند قیصر مرحمت کند علیه روسیه و اینگیلیس در ایران دست به ایجاد جبهه‌ٔ سومی بزند. کلمهٔ جبهه به گوششان خورده بود و خیال می‌کردند چیزی است در مایهٔ دستبرد واسموس آلمانی و رئیس‌‌علی دلواری به کاروانهای بریتانیا در کوه‌وکتل‌ ممسنی.
برخلاف تصورات عوام‌الناس ناوارد به امور نظامی و موازنهٔ قوای جهانی، حسن مستوفی رئیس‌الوزرا‌ می‌دانست کشمکش قدرتها این‌جا هم جریان دارد، منتها در حد و اندازه‌های ایران: "کدام بی‌‌طرفی. کسی برای ما بی‌‌طرفی باقی نگذاشته است." (نگاه کنید به بخش دوم "ده سال در آشوب و اغما").
با درگرفتن جنگ، نزدیک به ده هزار ایرانی ـــــ شامل حسن مدرس و ارباب کیخسرو نمایندهٔ زردشتیان و میرزاده عشقی ـــــ به کرمانشاه رفتند، با پول آلمان که از طریق عثمانی می‌رسید دولت در تبعید تشکیل دادند و منتظر شکست بریتانیا و روسیه ماندند.
مدرس هنگام استیضاح مستوفی‌ در ۱۳۰۲ او را در برنامهٔ سفر مهاجرت مقصر شناخت اما چندی بعد، با پشتک و واروهای همیشگی، بنا به مصلحت وقت حرفش را عوض کرد، به دفاع از تشکیل دولت به‌اصطلاح مستقل با پول خارجی پرداخت و گفت "یک فواید سیاسی هم داشت." کسانی، از جمله عارف قزوینی، از ابتدا مخالف چنان کاری بودند و "فواید" را لفت‌ولیس یک مشت سورچران می‌دانستند. بریتانیا ادعای مظلومیت و بی‌طرفی ایران را همان قدر جدی می‌گرفت که تظاهر هیئت حاکمهٔ پولکی‌اش به اشتیاق برای احیای مجد و عظمت باستان.
"ناظرانی با حیرت می‌نویسند ایران تنها کشور دنیاست که از مردمش می‌شنوی در این مملکت به حرف هیچ‌کس نباید اعتماد کرد، و می‌پرسند پس به خود این حرف چگونه می‌توان اعتماد کرد؟ از عادات سیاسیون ایران است که مذاکره‌کنندهٔ هموطن را خائن معرفی کنند. اما برای طرف خارجی مهم این است که کارش را پیش ببرد، چه با فرد خادم و چه خائن."
آه جگرسوز و چشم اشکبار عشقی و فرخی یزدی و دیگران هنگام سرودن چکامه‌های شورانگیز علیه قرارداد ۱۹۱۹ نه نشانهٔ‌ میهندوستی از روی اصول، بل احساساتی بود قالبی ناشی از بیزاری از وضع موجود. چنانچه قرار می‌شد ایران زیر نظر مستشاران آلمان، آمریکا، فرانسه و/یا ژاپن (گرچه از نژاد برتر و سفید نیست) اداره شود، لابد توجیهاتی می‌تراشیدند که برای ترقی البته باید مربی داشت. اما ذره‌ای شک نکنیم که خیلی زود از انضباط و سختگیری و درستکاری و حق‌وحساب نگرفتن و اهل پارتی‌بازی نبودن و جدیت و صراحت و وظیفه‌شناسی و مته‌به‌خشخاش گذاشتن (به تعبیر دیگر: تکبر و زورگویی و خودرأیی و آقابالاسری و ناخن‌خشکی و نان‌آجرکردن و پرخاشگری و نژادپرستی و کاپیتولاسیون) مستشار آلمانی و آمریکایی و فرانسوی و ژاپنی هم به فغان می‌آمدند.
در تابستان همان سال قرارداد از پرده به ‌درافتاد، وزیر خارجهٔ ایران تغییر کرد و هیئت اعزامی به پاریس هم مانند دولت مستقل کرمانشاه دست از پا درازتر به خانه برگشت.

و امروز

اینک پس از صد سال، موقعیت هیئتی ایرانی در کنفرانسی بین‌المللی از چه قرار است؟
کشور و ملت ایران در قیاس مطلق با آن زمان، مالدارتر، قوی‌تر، شناخته‌شده‌تر و سر و زبان‌دارتر است. اما در قیاسی نسبت به گذشت یک سده و نسبت به قدرتهای سرآمد و کشورهای نوبنیاد، دولتش در موقعیتی نیست که بتوان نتیجه گرفت نسبتهای ۱۹۱۹ به تاریخ پیوسته است.
امروز هیئتی ایرانی ناچار نیست دنبال ناهار و شام نسیه بگردد. حتی ممکن است تعداد دُور و بری‌های طفیلی که همراه هیئت راه می‌افتند چندین برابر اعضای اصلی باشد.
اما احتمال دارد هیئت (به مصداق "باکم از ترکان تیرانداز نیست/ طعنهٔ تیرآورانم می‌کشد") بیشتر از سوی رقیبان در وطن زیر فشار باشد تا از سوی حریفان اجنبی. رندان حق‌پرست به خارجه ندا می‌دهند "آنها که پیش شما آمده‌اند کاره‌ای نیستند، کارها دست خود ماست." گاه پیش آمده که مذاکره‌کننده‌ای متهم به جاسوسی شود، یا حتی جرئت نکند برگردد.
ناظرانی با حیرت می‌نویسند ایران تنها کشور دنیاست که از مردمش می‌شنوی در این مملکت به حرف هیچ‌کس نباید اعتماد کرد، و می‌پرسند پس به خود این حرف چگونه می‌توان اعتماد کرد؟ از عادات سیاسیون ایران است که مذاکره‌کنندهٔ هموطن را خائن معرفی کنند. اما برای طرف خارجی مهم این است که کارش را پیش ببرد، چه با فرد خادم و چه خائن.
از جنبهٔ اقتدار، هیئتی ایرانی می‌تواند مکان مذاکره را چندین بار عوض کند اما این ترفند بیشتر احتمال دارد حمل بر فقدان اعتماد‌به‌نفس شود. سیاه‌بازی و مخلوط‌کردن قصه‌های تاریخی با موضوعهای جاری را نشانهٔ سیـّاس‌بودن تلقی می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که مکر ورزی از صفات پروردگار است و تدبیر در یارگیری و استحکام استدلال و تطابق حرف و عمل اهمیتی ندارد.
اگر حکومتهای غرب صد سال پیش همین بودند که امروز هستند، پس اتهامهای ایرانیها و عربها علیه آنها مهمل است ـــــ رفتار آنها با مردمشان و با دیگران و رفتار حکومتهای خاورمیانه با مردمشان و با همدیگر پیش چشم ماست. چنانچه فقط طی پنج نسل تا این حد دگرگون شده‌اند آن گاه سؤال پیش می‌آید که چرا ما نه؟
حکومت ایران امروز به حدی مستقل است که گوشش به حرف کسی بدهکار نیست اما قدرت خارجی همچنان می‌تواند راه ورود عایدات به خزانهٔ خالی مملکت را چنان محکم ببندد که حق حاکمیت کشور فقط حرف باشد.
ناتوانی خرده‌فرهنگ‌ها و حتی دستجات در قدرت از سازش با همدیگر سبب شده به قصهٔ ‌ تفرقه‌افکنی استعمار بچسبند. نظامی سیاسی که برای خروج از مخمصهٔ‌ گروگانگیری ناچار موافقتنامهٔ‌ ۱۹۸۰ الجزایر امضا می‌کند مشکل بتواند در باب اتحاد ملی، پایبندی به اصول و مهارت چانه‌زنی در مذاکره حرفی برای گفتن داشته باشد.
"فهرست دعاوی ارضی مردم ایران همان است که صد سال پیش بود ــــ بازگشت به حدود و ثغور ۱۵۰۰ سال پیش، همراه با ادعایی که در نیم قرن اخیر بدان مبتلا شده‌اند: دعوی مدیریت جهان. به نظر آنها سر تعظیم فرو آوردن در برابر عظمت ذاتی ایران نشانهٔ شعور ملتهای دیگر است."
در وجه امنیت خارجی، حفظ یکپارچگی مملکت همچنان به حمایت قدرتهایی نیاز دارد که سایر حریفان را از تلاش برای از هم‌پاشاندن این کشور بازدارند. ایران اکنون از چیزهایی مانند نیروی دریایی و هوایی که همه جا یکی دارند دو تا دارد اما ‌قدرتهای جهانی بیشتر نگران جنگهای نیابتی با پول نفت ایران و قاچاق جنگ‌افزارهای مخوفند تا سلحشوری و جنگاوری مردمش.
ایران همچنان نیازمند آموختن و تقلید و حرف‌شنوی از جامعهٔ جهانی است. مستشاری که در آن روزگار استخدام می‌شد کافی بود یاد بدهد. مستشار امروزی ابتدا باید رسوب عادات ایرونی‌بازی را از ذهنها بزداید.
فهرست دعاوی ارضی مردم ایران همان است که صد سال پیش بود ــــ بازگشت به حدود و ثغور ۱۵۰۰ سال پیش، همراه با ادعایی که در نیم قرن اخیر بدان مبتلا شده‌اند: دعوی مدیریت جهان. به نظر آنها سر تعظیم فرو آوردن در برابر عظمت ذاتی ایران نشانهٔ شعور ملتهای دیگر است.
رفتار بسیاری ایرانیان در صحنهٔ جهانی مانند تقاضای دانش‌آموزی است که التماس ‌کند اگر به او فقط نیم نمره ارفاق شود نه تنها از ردّی نجات پیدا می‌‌کند بل شاگرد اول خواهد شد. گرچه تا همین دیروز پایمال جفا بود، از امروز می‌تواند ناخدای کشتی بشریت باشد.
سال ۱۹۱۹ کمتر کسی در دنیا کلمهٔ پرشیا به گوشش خورده بود و می‌‌توانست حدس بزند جایی است در شنزارهای خاورمیانه. امروز ایران در صفحهٔ نخست روزنامه‌ها و سرخط خبرها درس انسانیت و عدالت می‌دهد و به قدرتهای جهان تشر می‌زند آدم شوند و دست از شیطنت بردارند.
ایران هم از آن زمان تاکنون بسیار دگرگون شده اما نه به اندازهٔ کافی و نه در تمام موارد در جهت مثبت با نتایجی پایدار. ما همچنان به طرز غم‌انگیزی ایرانی هستیم.
کشتی ایران سال ۱۲۹۸ به گـِل نشسته بود؛ ملک‌الشعرای بهار پیشتر گفته بود "به گرداب بلاست." امروز هم بخشی بزرگ از مردم طبق معمول از وضع موجود ناخشنودند، گرچه به تجربه دیده‌اند نور ته تونل تاریک ممکن است قطاری باشد که می‌آید زیرت بگیرد.
امضای معاهده ورسای در تالار آینه کاخ ورسای، 28 ژوئن 1919. نقاشی از ویلیام اورپن



منبع: بی بی سی

گروه‌هایی که در کنار داعش می‌جنگند

گروه‌هایی که در کنار داعش می‌جنگند 

            
آنچه در عرض یک هفته روی داد و به سقوط بسیاری از شهرها و نواحی پیرامونی آنها در مناطق سنی‌نشین عراق منجر شد را نمی‌توان فقط به یک گروه تندروی پنج الی ده هزار نفری نسبت داد. از این‌رو کنکاش برای کشف واقع و حقیقت ماجرا برای بیشتر ناظران امور عراق امری ضروری شد و به دنبال آن، رفته‌رفته صحنه درگیری در عراق بیشتر نمود پیدا کرد. این نوشته تلاش دارد گروه‌های درگیر در نزاع عراق را که با نیروهای نوری مالکی وارد جنگ شده‌اند معرفی کند.

شورای نظامی
این شورا در پایان سال ۲۰۱۳ بعد از درگیری میان تظاهرکنندگان و نیروهای دولتی در استان انبار تأسیس شد و سپس به تمام استان‌های سنی‌نشین عراق امتداد یافت.
در نیمه ژانویه ۲۰۱۴ تمام گروه‌ها و شوراهای نظامی پراکنده در مناطق سنی‌نشین تحت عنوان «شورای عالی نظامی انقلابیون عراق» با یکدیگر ادغام شدند. این شورا بر روی فیس‌بوک، توئیتر و یوتیوب صفحات خود را دارد و لحظه به لحظه وضعیت درگیری‌ها را با عکس و فیلم گزارش می‌کند. هویت اعضای این تشکل به درستی مشخص نیست و گفته می‌شود ژنرال‌های برکنار شده ارتش سابق عراق آن را اداره می‌کنند.
یکی از افسران نیروی هوایی سابق به نام «مزهر قیسی» خود را سخنگوی شورای نظامی معرفی کرده‌است. این شورا ماهیانه گزارش عملیات خود را براساس جدولی معین اعلام می‌کند و تک‌تک فعالیت‌های خود و تلفات نیروی‌های مالکی را درج می‌کند. این شیوه کار نشان می‌دهد که شورای عالی نظامی انقلابیون عراق از افراد باتجربه ارتشی برخوردار است.

جنگجویان طریقت نقشبندی
طریقت نقشبندی که از نظر مذهبی آمیزه‌ای از تصوف و اهل سنت است، اعتقاد به ارتباط مستقیم با پیامبر اسلام از طریق خلیفه اول ابوبکر دارد. همچنین این فرقه اعتقاد دارد که به شکل غیر مستقیم با علی امام اول شیعیان ارتباط دارد. رهبر معنوی و تاریخی این فرقه «محمدبهاءالدین شاه نقشبند» است. او مدعی بود نام خدا بر قلب وی نقش بست و هیچ‌گاه از آن جدا نشد، از این رو به «نقشبند» معروف شد.
طریقت نقشبندی در پی تکفیر حکام سرزمین‌های اسلامی نیست بلکه خواهان نصیحت آنهاست. اما از نظر سیاسی در دوره رژیم گذشته و اکنون، این فرقه تابع اوامر عزت ابراهیم دوری معاون پیشین صدام حسین می‌باشد. جنگجویان این تشکل روش جهادی آزادی‌بخش به سبک عمرمختار در لیبی و امیر عبدالقادر در الجزایر را اتخاذ کرده‌اند. یکی دیگر از الهام‌دهندگان این گروه، احمد عرابی پاشا است که خود صوفی بود و بر ضد سلطه انگلیسی‌ها در مصر قیام کرد. علاوه بر این‌ها برخی از رهبران معنوی چچن و منطقه داغستان مانند امام شامل نقشبندی، مرجع الهام‌بخش جنگجویان طریقت نقشبندی در عراق شده‌اند.
در اوائل ماه جاری «حاکم زاملی» رئیس کمیسیون امنیت و دفاع در پارلمان عراق به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: «... اطلاعاتی که ما داریم هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که آنها (جنگجویان طریقت نقشبندی) در حوادث اخیر درگیر هستند.. آنها انبارهای مهمات و جنگ‌افزار میان‌برد دارند و بر ضد پلیس و ارتش عراق به کار می‌گیرند».
تخمین زده می‌شود که شمار جنگجویان این تشکل بین هزار تا پنج هزار نفر هستند و عزت ابراهیم نقش مهمی در سازماندهی آنها دارد. مأموریت آنها دفاع از اهل سنت و مبارزه با ایران و هواداران آن در عراق است. در زمان اعتراضات خیابانی بر ضد نوری المالکی، روش این گروه تماس با تظاهرکنندگان و اعلام حمایت از آنان بود.
این گروه خود را متفاوت با القاعده می‌داند اما آماده همکاری با هر گروهی است که بر ضد حکومت ایران برخیزد. این گروه توانسته موشک‌های ساده‌ای بسازد که بین ۲۵ تا ۳۰ کیلومتر برد دارند. این تشکل در مناطق موصل، کرکوک و بخشی از بغداد فعال است و به خاطر کثرت آنها در شهر موصل، بعد از تحولات اخیر، اداره شهر به آنها واگذار شده‌است.

شورای عشایر
این شورا از هفتاد قبیله و عشیره بزرگ تشکیل شده و بیش از ۴۰ گردان رزمی دارد. این گردان‌ها در استان‌های انبار، نینوا، صلاح‌الدین، دیاله و تأمیم (با مرکزیت کرکوک) وجود دارند و در شهرها و روستاهای رمادی، خالدیه، کرمه، فلوجه و بخش نامعینی از بغداد آماده نبرد هستند. تعداد جنگجویان این شورا به هزاران نفر می‌رسد که از یک فرماندهی متمرکز با رهبری ژنرال‌های پیشین ارتش عراق برخوردار است. در لایه‌های میانی فرماندهی عشایر رؤسای قبایل قرار دارند که کاملاً هماهنگ با فرماندهی کل عمل می‌کنند. همچنین این شورا از انبار سلاح و مهمات خوبی برخوردار هستند که شامل سه دسته سبک، متوسط و سنگین می‌شود.

حزب بعث
طبق آمارهای رسمی رژیم گذشته عراق، ۱۱میلیون نفر از شهروندان کشور عضو حزب بعث بودند که در شکل تیم، گروه، شعبه و شاخه فعالیت می‌کردند. هر تیم حداقل سه نفر را در برمی‌گرفت و هر گروه از سه تا هفت تیم تشکیل می‌شد. برای تشکیل یک شعبه حداقل دو گروه مورد نیاز بود و برای اینکه شاخه‌ای از حزب بعث در یکی از شهرهای عراق شکل بیابد، حداقل به دو شعبه نیاز داشت.
با سقوط رژیم صدام حسین بسیاری از این نیروها پراکنده شدند یا با وضع جدید همراه شدند. اما ناتوانی دولت مالکی در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از یک سو و سوگیری فرقه‌ای نخست‌وزیر شیعه عراق از سوی دیگر، باعث گردید که بعثی‌ها یک بار دیگر بتوانند خود را سازمان دهند. در حال حاضر آماری وجود ندارد که تعداد بعثی‌های فعال را نشان دهد اما برخی برآوردها آنها را در حدود نیم میلیون نفر تخمین می‌زنند. سیاست ترور شخصیت‌های بعثی در سال‌های اخیر که در قشرهای تحصیل‌کرده عراق گسترده بود، باعث مخفی شدن بسیاری از آنها شد. اما با شدت گرفتن درگیری‌ها امکان بازگشت همه آنان وجود دارد. بخش وسیعی از بعثی‌ها در مناطق شیعه هستند و ممکن است حوادث اخیر عراق یک بار دیگر آنها را به صحنه برگرداند.

گردان‌های انقلاب دهه ۱۹۲۰
این گروه که نام خود را از قیام سراسری عشایر عراق بر ضد نیروهای انگلیسی در دهه ۱۹۲۰ گرفته‌است، به شدت با اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی مخالف بود.
این گروه داعیه ملی‌گرایی عراقی دارد و گرچه با کشتن عراقی‌های همکار با نیروهای آمریکایی مخالفت می‌کرد اما عملیات‌های زیادی را بر ضد نیروهایی آمریکایی هدایت نمود که از معروف‌ترین شیوه‌های نبرد آنها، کاشتن مواد منفجره بر سر راه رفت‌وآمد خودروهای نظامی آمریکایی و ایجاد کمینگاه بر سر مسیر تحرک آنها بود. این نیرو گروه‌های متنوعی از سلفی‌ها، صوفی‌ها و ملی‌گرایان را در بر می‌گیرد و در استان‌های انبار، صلاح‌الدین و بخشی از کرکوک فعالیت دارد. افراد این نیرو، در رویدادهای اخیر موفق شدند چند منطقه مهم در دیاله و صلاح‌الدین را تصرف کنند.
گفته می‌شود که این گروه به مجمع روحانیون اهل سنت عراق به رهبری حارث ضاری نزدیک است که در توصیف گروه‌های جهادی در عراق، خود را تشکلی معتدل می‌داند. این گروه از همان روز اول ورود نیروهای آمریکایی به عراق در سال ۲۰۰۳ ساز مقاومت در برابر نیروهای خارجی نواخت و هرگز وضعیت جدید را به رسمیت نشناخت و در فرایند سیاسی مشارکت نکرد و همه انتخابات‌های متوالی را تحریم کرد.

جماعت انصار اسلام
این جماعت یک گروه سلفی – جهادی است که توسط یک روحانی کُرد بنام «ملاکریکار» در سال ۲۰۰۱ تأسیس شد. افراد این گروه پیش از آمدن نیروهای آمریکایی به عراق، در رشته‌کوه‌های مرزی قندیل فعالیت می‌کردند اما در سال ۲۰۰۳ به داخل عراق نقل مکان کردند. این گروه در سال ۲۰۰۵ با ابومصعب زرقاوی رهبر القاعده در عراق بیعت کرد. این امر موجب شد که اختلافات عمیقی در داخل آن شکل بگیرد. با خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱، جماعت انصار اسلام نبرد مسلحانه را تعلیق نمود و به فعالیت سیاسی در استان‌های نینوا، کرکوک و بخشی از استان دیاله روی آورد.
این گروه یک تشکل بسته با حساسیت بالای اطلاعاتی به شمار می‌آید که هیچ کس از درون تشکیلات آن خبر ندارد و بیشتر رهبران آن با نام‌های مستعار فعالیت می‌کنند.
یکی از رهبران آن با نام ابوعمر عراقی مشهور است که در استان نینوا تشکیلات این جماعت را اداره می‌کند. از آمار دقیق نیروهای آن اطلاعات کافی وجود ندارد اما برآورد می‌شود که در حدود ۵ هزار نفر هستند و در درگیری‌های اخیر در شهرهای موصل، کرکوک و دیاله به شدت فعال می‌باشند.

جماعت «جیش مجاهدین»
یک گروه جهادی سنی نزدیک به سازمان القاعده است. این گروه در زمان فعالیت «صحوات» (نیروهای عشایری که توسط آمریکا بوجود آمد و بوسیله نوری مالکی منحل شد) در مناطق سنی‌نشین از بین رفت. با بالا گرفتن درگیری‌ها در سوریه، این تشکل به آنجا رفت تا به یاری جبهه النصره بشتابد اما در روزهای اخیر دوباره به عراق بازگشته است. این نیروها بیشتر در مرز عراق با سوریه و شهرهای کرمه و فلوجه فعال هستند. در دو منطقه زوبع و یوسفیه بغداد نیز تیم‌های عملیاتی مخفی دارند که مترصد اوضاع هستند تا وارد عملیات شوند. تعداد نفرات آن به چهار هزار جنگجو می‌رسد و توانایی ساخت موشک‌های دست‌ساز را دارند. عملیات کمین در راه نیروهای دولتی از تخصص این گروه به حساب می‌آید.

ارتش اسلامی عراق
در سال ۲۰۰۴ تشکیل شد. تنها گروه مسلح مخالف دولت است که آیین‌نامه داخلی دارد و افراد خود را براساس تمام سلسله مراتب یک ارتش کلاسیک سازماندهی می‌کند. در سال ۲۰۰۶ دست از کارزار برداشت و به کارهای سیاسی و رسانه‌ای روی آورد. این ارتش محصول فعالیت‌های اخوان‌المسلمین در عراق است. با راندن رهبران سیاسی اخوان‌المسلمین از فرایند سیاسی و صدور حکم اعدام برای آنها توسط نوری مالکی، ارتش اسلامی عراق یک بار دیگر به صحنه رویارویی‌ها در روزهای گذشته بازگشته‌است.
 

معلم ورزش متهم به آزار 14 دانش‌آموز در جنوب تهران بازداشت شد

معلم ورزش متهم به آزار 14 دانش‌آموز در جنوب تهران بازداشت شد 

معلم ورزش مدرسه‌ای در جنوب تهران با شکایت 14دانش‌آموز به‌اتهام کودک‌آزاری و سوءاستفاده از دانش‌آموزانش به دستور قضات دادگاه کیفری‌ استان تهران بازداشت شد. به گزارش خبرنگار ما، خانواده پسر بچه‌ای دو روز پیش متوجه آثار زخم روی بدن فرزندشان شدند وقتی این کودک مورد سوال قرار گرفت به مادرش گفت معلم ورزش که مربی فوتبال او نیز هست کتکش زده و آزارش داده‌ است.
مادر این دانش‌آموز در شکایت خود گفت: «پسرم از جمله دانش‌آموزانی بود که معلم ورزش، او را برای تیم فوتبال انتخاب کرد و با آنها کار می‌کرد تا در تیم مدرسه با مدارس دیگر رقابت کنند. پسرم به همراه 20دانش‌آموز دیگر به اردوهای مختلف می‌رفت و چون فردی که آنها را می‌برد هم مربی فوتبال بود و از فدراسیون کارت داشت و هم معلم ورزش مدرسه‌شان بود اعتماد کردیم و بچه‌ام را به دست او سپردیم اما روز حادثه وقتی به خانه آمد دیدم بدنش خونی است اول نمی‌خواست حرفی بزند وقتی خیلی پیگیر شدم گفت چون در بازی فوتبال با تیم رقیب باخته‌اند مربی‌شان آنها را کتک زده ‌است. وقتی موضوع را با خانواده‌های دیگر در میان گذاشتم متوجه شدم فقط پسر من نبوده بلکه 13کودک دیگر نیز مورد آزار و اذیت این معلم قرار گرفته‌اند.»
بعد از اینکه 14خانواده از این معلم شکایت کردند، تحقیقات در این خصوص آغاز شد بازپرس رسیدگی‌کننده به پرونده متوجه شد این پرونده فقط به ضرب‌و‌جرح کودکان دانش‌آموز محدود نمی‌شود بلکه معلم ورزش بچه‌ها را مورد آزار جنسی نیز قرار داده ‌است و برخی از آنها را وادار می‌کرد تا عریان در برابر او بایستند و از آنها عکس تهیه می‌کرد. با توجه به مطرح‌شدن این ادعا توسط بچه‌ها تحقیقات تخصصی‌تری آغاز شد. همه بچه‌ها در بازجویی‌ها عنوان کردند نه تنها مورد آزار جسمی مربی خود قرار می‌گرفتند بلکه او از آنها سوء‌استفاده می‌کرد.
 
یکی از دانش‌آموزان گفت: «وقتی معلم‌مان به من گفت می‌توانم در فهرست او باشم و من را به تیم دعوت می‌کند خیلی خوشحال شدم میان بچه‌های مدرسه برای اینکه در تیم باشند و بازی کنند رقابت شدیدی بود. او به ما گفت فوتبال را حرفه‌ای به ما یاد می‌دهد و حتی می‌تواند چند سال دیگر ما را وارد تیم‌های بزرگ هم بکند. من هم فکر می‌کردم واقعا راهم را پیدا کرده‌ام و آرزویی که داشتم برآورده شده‌ است. او 20نفر را از میان بچه‌ها انتخاب کرد. در سالنی که کار می‌کرد ثبت‌نام کردیم و تمرین‌های حرفه‌ای انجام می‌شد. او حتی ما را به اردو هم برد در شهرستان‌ها با مدارس دیگر مسابقه دادیم. در این مدت کارهایی هم می‌کرد اما می‌ترسیدیم در مورد آن با خانواده‌هایمان صحبت کنیم. او بدرفتار بود و ما را با سنگ و چوب می‌زد و بدنمان کبود می‌شد اگر به حرفش گوش نمی‌کردیم در اتاق زندانی‌مان می‌کرد و غذا نمی‌داد. به‌خاطر فوتبال که علاقه ما بود چیزی به خانواده‌هایمان نمی‌گفتیم تا اینکه آخرین ‌بار متوجه شدیم به چهار نفر از بچه‌های تیم تجاوز کرده‌ است. من و یکی از دوستانم وقتی این موضوع را فهمیدیم از ترس همه چیز را به خانواده‌هایمان گفتیم. البته ما اول کتک‌خوردن به دست مربی را گفتیم و بعد موضوع تجاوز به بچه‌های دیگر را مطرح کردیم.»
 
پرونده با توجه به نوع شکایت به شعبه 77 دادگاه کیفری ‌استان تهران فرستاده و پس از بازداشت متهم تلفن همراه وی توقیف شد و قضات دستور دادند هر 14کودک برای بررسی به پزشکی‌قانونی فرستاده‌ شوند. تجاوز جنسی در مورد هیچ‌کدام از این 14نفر مورد تایید قرار نگرفت اما چهارکودکی که دانش‌آموزان مدعی‌ هستند توسط مربی مورد آزار قرار گرفته‌اند حاضر به طرح شکایت نشده و حتی برای بازجویی‌ هم به دادگاه نرفته‌اند.  در همین حال با بررسی‌ تلفن همراه متهم فیلم‌های مستهجن در تلفن او پیدا شد به همین دلیل قضات دستور دادند رایانه شخصی و سی‌دی‌های موجود در خانه مرد جوان نیز مورد بازبینی قرار بگیرد تا فیلم‌ها و عکس‌هایی که از بچه‌ها تهیه می‌کرد، پیدا شود.  هرچند معلم ورزش اتهاماتی را که دانش‌آموزان وارد می‌کنند رد کرده ‌است اما اعتراف کرده بچه‌ها را کتک می‌زده تا به حرف‌هایش گوش دهند. دانش‌آموزان شاکی که متولد 80 تا 84 هستند روز گذشته به شعبه 77 دادگاه کیفری‌ رفتند و توضیحاتی را ارایه دادند.  بنابر این گزارش تحقیقات در این خصوص ادامه دارد و معلم ورزش در بازداشت به سر می‌برد.


منبع: انتخاب

آب غارت می شود/ چرا به مردم نمی گویید مشکل واقعی دریاچه ارومیه چیست؟

آب غارت می شود/ چرا به مردم نمی گویید مشکل واقعی دریاچه ارومیه چیست؟

 

مورد بعدی که خیلی فاجعه است این است که با پایین رفتن سطح آب زمین نشست کرد. زمینی که نشست می‌کند قابلیت این را ندارد که در صورت بارندگی آب را جذب کند.
آرش نصیری
این بخشی از یک مصاحبه مفصل درباره بحران آب است. با ایشان درباره مدیریت بحران آب صحبت کردیم درحالی که ایشان بیشتر معتقد بود این بحران مدیریت آب است نه مدیریت بحران آب. بعد در حین صحبت ها که از تاریخچه آغاز استفاده بی رویه از منابع آب شروع شد و همه تاریخ کشاورزی را دربر گرفت، به حفر بی رویه چاه و مسائل دیگر هم رسیدیم و معلوم بود که می رسیم به مشکلات به وجود آمده برای دریاچه ارومیه، جایی که استاد کردوانی به شدت متقد است که باید بگذاریم خشک شود و از نمکش استفاده کنیم و دریاچه را به یک پارک طبیعی زیبا تبدیل کنیم. من سعی کردم خودم و سوالاتم را از مصاحبه حذف کنم و دکتر کردوانی آنقدر حرف دارد و آنقدر مسلط هست که بی‌پرسش همه موارد مربوط به این موضوع راعنوان کند. در متن پیاده شده مصاحبه هم سوالات را حذف کردم تا آنچه می‌خوانید فقط صحبت های او باشد.


آغاز حفاری چاه‌ها از دهه چهل
از دهه 40 حفر چاه‌هاي عميق و نيمه عميق در روستاها رواج پيدا كرد. اصلاحات ارضي هم منجر به ملي شدن آب، جنگل و مرتع شد. قبل از اين اتفاق هر كسي آزاد بود كه هر ميزان چاه حفر كند و از آب رودخانه‌ها استفاده كند. تا قبل از اين در روستاها از قنات استفاده مي‌‌كردند. مردم به اين نتيجه رسيدند كه با حفر چاه با سرعت بيشتري به آب مي‌رسند تا قنات. مثل این روزها که تهران آلبوم ماشين‌هاي دنياست، آن زمان هم شركت‌ها مردم را به حفر چاه تشويق مي‌كردند.
از سال 1340 تا 1355، پنجاه هزار حلقه چاه حفر شد و از سال 55 تا سال 60 اين ميزان دو برابر شد و از اينجا غارت آب شروع شد.
پس تعداد چاه‌ها طی 5 سال به دو دلیل عمده دو برابر شد. یکی اینکه اواخر سلطنت پهلوی مردم پولدار شدند و شروع به حفر چاه کردند اما انقلاب که شد باید از وزارت نیرو اجازه می‌گرفتند یک عده چاه‌های غیرمجاز حفر کردند.دوم برداشت غیرمجاز بود یعنی اینکه از لوله‌های با اینچ بیشتر استفاده کردند.
در حال حاضر در اطراف دریاچه ارومیه 53هزار چاه (49 هزار غیرمجاز) وجود دارد که باعث شده دریاچه بیمار شود. آنقدر این چاه‌ها زیاد شده که آب دریاچه کم شده و راه‌حل آن این است که این دریاچه باید خشک شود که در مورد آن توضیح می دهم.
پس از انقلاب جهاد کشاورزی در روستاها برای مردم چاه حفر کرد. خودم که در گرمسار مالک هشت روستا هستم اجازه ندادم در آنها چاه حفر شود. سال 1360 آقای غفوری‌فرد وزیر نیرو بود و من به ایشان گفتم این کار غارت آب است. ایشان دید هر کاری می‌کند نمی‌تواند جلوی حفر بی‌رویه چاه‌ها را بگیرد چون می‌گفتند با این کار می‌‌خواهیم خودکفا شویم، بنابر این آقای غفوری فرد به رهبر نامه نوشتند که آب در حال غارت است.
سال 63 از من کتابی چاپ شد که در آن ذکر کردم حفر بی‌رویه و غیرمجاز چاه‌ها غارت آب است و گفتم اگر وزارت نیرو درباره مسدود کردن 90 درصد 231 چاه حفر شده اقدام نکند، طلای سبز ایران (پسته) که در این منطقه به عمل می‌آید از دست خواهد رفت. الان در رفسنجان سالانه 600 هکتار باغ پسته و در کرمان سالی 7 هزار هکتار در حال خشک شدن است. چون چاه‌ها خشک شده یا اینکه آب شور دارند.
قبلا کشاورزان چاه‌های نیمه عمیق داشتند و با استفاده از موتور، آب برداشت می‌‌کردند. اما سطح آن که به مرور پایین رفت مجبور شدند چاه‌های عمیق حفر کنند. چاه‌های عمیق باعث اضافه شدن هزینه کشاورزان شد.
بعد از این اتفاقات تبدیل چاه‌ نیمه عمیق به عمیق و پیشروی آب شور اتفاق افتاد. جهت آب شیرین در دشت مازندران تغییر کرده و الان آنقدر چاه حفر شده که از آب دریا استفاده می‌شود. شور شدن آب چاه‌ها باعث شد که مردم دیگر آب آشامیدنی نداشته باشند و محصولاتی که به آب شور حساس هستند مثل گندم و گوجه عمل نمی‌‌آیند و در صورت ادامه این روند نمکزارها تشکیل می‌شود.
مورد بعدی خشک شدن قنات‌هاست. الان که میزان آب به لایه‌های پایین‌تر رفته است قنات‌ها خشک می‌شود. هر جا چاه رفت، آفت قنات شد. هر جا که سطح آب پایین رفت قنات‌ها خشک شده و مردم دیگر با کمبود آب مواجه می‌شوند. قنات‌ها که روزی منبع تامین آب بودند در حال تبدیل شدن به جاذبه توریستی‌هستند، در حالی که قنات با فرهنگ ما عجین بود و مردم به آن عادت داشتند.
چا‌ه‌های آرتزین هم داشتیم که الان دیگر نیست. مثلا یک شلنگ آب را در نظر بگیرید که اگر در میانه راه این شلنگ سوراخ شود آب فوران می‌کند. آب‌ها در لایه‌های زمین قرار دارند و در صورت حفر چاه آرتزین به آب می‌رسیدیم.
مورد بعدی که خیلی فاجعه است این است که با پایین رفتن سطح آب زمین نشست کرد. زمینی که نشست می‌کند قابلیت این را ندارد که در صورت بارندگی آب را جذب کند. فرض کنید یک هاون را روی یک تکه اسفنج بگذارید تا سفت شود و فردا آن را در آب قرار دهید. چون این اسفنج سفت شده نمی‌تواند آب را جذب کند. یک گلدان را فرض کنید که خاک اطرافش را بکوبید که دیواره گلدان می‌شکند. همین است که می‌گویند در اثر زلزله قنات خشک شده است یعنی دیواره شکسته و آب به جای دیگر رفته است. در شهر وقتی زمین نشست کند لوله‌های آب و گاز ترکیده می‌شود. بخصوص در ساختمان‌های قدیمی که با خشت و گل ساخته شده‌اند. در مناطق روستایی که زمین نشست کند امکان کشاورزی نیست. زمین که نشست می‌کند پل‌ها (کرمان) و دکل‌ها (ورامین) شکسته می‌شوند.
در شهرها هم هرچقدر خشكسالي شود و آب سدها كم شود به آب زيرزميني فشار مي‌آورند. اين ميزان چاه كه حفر شده همه به خاطر توسعه كشاورزي بوده است. قانون اشتباهي كه در كشور ما براي حفر چاه است باعث حفر اين همه چاه غيرمجاز شده است. در حال حاضر سر چاه كشاورزان كنتور گذاشته شده و تصويب شده كه ميزان آب در دشت ممنوع است و منجر به شكايت است. الان مي‌گويند 200 هزار چاه غيرمجاز داريم اما اين ميزان خيلي بالاتر است.

حرکت آب از دریاچه به سمت چاهها
بعد از انقلاب كشاورزي، شهرها و صنعت توسعه پيدا كرد. سال 1325 كه خواستند ميزان آب كشور را حساب كنند ايران را به شش حوضه آبريز تقسيم كردند و درياچه اروميه يكی از حوضه‌های آبريز بود. آبريز يعني هم آب سطحي و رودهايي كه به درياي خزر، خليج فارس و درياچه اروميه مي‌ريزند و هم آب زيرزميني که به آنها وارد مي‌‌شود. آرام آرام شهرها و صنعت توسعه پيدا كرد و چون ميزان آب كم بود خواستند كه سد بسازند. آب‌هاي پشت سد را به شهرها و صنعت دادند و كشاورزها به سراغ آب زيرزميني رفتند.
آب سطحي كه كم شد گفتند به خاطر سدهاست و گفتند سدها را بشكافيم كه درياچه پرآب شود اما اين امكان وجود نداشت. چون شهرها و صنعت در حال توسعه بيشتر است و حتي در سال گذشته كم مانده بود كه در اروميه آب جيره‌بندي شود.
همه مردم حواسشان به آب سطحي بود غافل از اينكه كشاورزان دور درياچه چاه زده و آب از درياچه به سمت اين چاه‌ها مي‌‌رفت و این اتفاقی است که در کشورهای دیگر هم افتاده و می‌افتد.
خانم بارلو يك دانشمند كانادايي‌ست كه در كتابش گفته از مسئولان كانادا گلايه دارم كه چرا به مردم حقيقت را نمي‌گويند كه مثلا در اطراف درياچه پاول آنقدر چاه حفر شده كه در حال خشك شدن هستند.
از 50 ايالت آمريكا، 36 ايالت فاقد آب هستند. در آمريكا وقتي آب بيش از حد مصرف كنيد شما را به زندان مي‌برند نه اينكه آب را قطع كنند. پس اين درياچه فقط آبش كم نشده، درياچه مريض شده. مثلا درياچه تشت حوضه آبريز بود و رود كر به آن مي‌ريخت.
الان شهر اصفهان و صنايع آب باتلاق گاوخوني را گرفته و اين باتلاق خشك شده است. مانند كسي كه لاغر شده و اگر به او برسيد دوباره وزنش اضافه مي‌شود. آقاي هدايت‌الله فهمي گفته است تا سال 1385، حدود 37 هزار چاه حفر شده و از آن سال تا به حال به 53 هزار حلقه رسيده است. الان به مردم نمي‌گويند كه درياچه مشكلش چيست، نمي‌گويند اين آب به چاه‌هاي حفرشده اطراف مي‌رود.
نماينده اروميه دو سال قبل در خبرگزاري ملت گفته است 50 روستا تخليه شده است چون آب آشاميدني ندارند. رئيس سازمان بازرسي كل كشور هم اين گفته را تاييد كرده است. الان آمريكا هم مشكلي مانند درياچه اروميه را دارد. راه حل دریاچه ارومیه آب ریختن به آن نیست. دوم فروردين در شبكه 6 گفتم تمام كساني كه مي‌خواهند آب به درياچه اروميه بريزند خائن هستند. اگر آب به درياچه ريخته شود وارد چاه‌ها شده و آنها را هم شور مي‌كند. 53 هزار چاه داريم و این چاه‌ها مربوط به حداقل 530 هزار خانوار است و تازه اگر تمام چاه‌ها هم پر شود چقدر پايين رفته است؟ قرار شده است به كشاورزان بگويند از سيستم آبياري باراني قطره‌اي استفاده كنند اما اين كار را نمي‌كنند چون براي هر صد متر، 14 هزار تومان به وزارت نيرو بپردازند. لوله پلي اتيلن هم هر متر 13 هزار تومان است.
بر فرض اينكه همه اين مبالغ را دولت بپردازد، مثلا كشاورز سه ميليون درآمد داشته باشد اين ميزان آب را از او بگيرند و آب را به درياچه سرازير كنند. اما اين كار هم بايد با كانال‌كشي انجام شود و آب كشاورزي كه بايد با آن مواد غذايي تامين شود به درياچه وارد شود و باز هم شور شود، خوب اين همان خيانت است.
شما می خواهید آبی را که می تواند خرج تولید محصولات کشاورزی شود را از دست کشاورز بگیرید و به دریاچه بریزید و شور کنید که چه اتفاقی بیافتد؟ سال گذشته در يزد به كشاورزان آب ندادند. امسال به صنايع گفتند آب مورد نياز را بايد از پساب استفاده كنند و به شهرها هم گفتند بايد فاضلاب را تصفيه كنند. در كشورهاي پیشرفته آب فاضلاب ها را تصفیه کرده هفت بار از پساب استفاده مي‌كنند و در اصفهان گفتند اگر اين كار را نكنند ديگر امكان استفاده از آب را نخواهند داشت. نهايتا به كشاورزان اعلام شد كه كشت انجام ندهند و مبلغي را بگيرند. كشاورزان اعتراض كرده و استاندار اين مبلغ را بيشتر كرد. الان كشاورزانی كه با زاينده‌رود كشاورزي مي‌كردند ديگر اين كار را انجام نمي‌دهند و در مورد درياچه اروميه هم همين نظر را داده‌اند.
طبق قانون اگر كشاورزي زمينش را كشت مي‌كرده و الان نمي‌تواند اين كار را انجام دهد دولت موظف به جبران خسارت است. الان مي‌گويند كشاورزي نكن و گرمسار، قم، يزد و... آب ندارند و همه مي‌گويند اولويت شهر و صنعت است.

دور دریاچه ارومیه کانال کشی شود
تصميم مهم در مورد درياچه اروميه این است که هر چه زودتر آن را خشك كنند و نمكش را جمع كنند. الان اين درياچه همينطور به حال خودش باقي مانده و مي‌گويند اگر درياچه خشك شود ريزگردهايش مشكل‌ساز خواهد شد اما اين ريزگردها تا ممقان هم نمي‌رود و بلورهايش نمي‌شكند. الان بايد دور درياچه كانال‌كشي كنيم كه هرزآب‌ها در آن نريزد. اصل قضيه اين است كه آبي وجود ندارد كه بخواهند وارد درياچه كنند و ديگر اينكه گفته‌اند 12 سال نياز است كه درياچه پر شود اما هر چه اين آب در درياچه ريخته شود وارد چاه‌هاي اطراف خواهد شد. البته درياچه اروميه اهميت بسيار بالايي دارد. وقتي كوه سهند آتشفشان شد چاله ميانه و درياچه اروميه درست شد. در سال 1325 اين حوضه را آبريز اعلام كردند. وقتي مي‌گويند آبريز هم آب سطحي و زيرزميني به آن وارد مي‌شود و اهميت اين درياچه مانند درياچه خزر است.
زمان رژيم گذشته گفته مي‌شد كه قرار است در اروميه دانشكده ساخته شود و من مايل بودم كه به آنجا بروم و از ابتدای دانشگاه ارومیه در آنجا حضور داشتم. در آن زمان گاهي در اين درياچه آنقدر آب زياد بود كه خانه‌هاي مردم در آذرشهر در خطر بود.
دوم اينكه موجودي به نام آرتميا داشت كه ارزش غذايي بالايي داشت. گاهي اوقات از خارج از كشور به ايران مي‌آمدند كه از آرتميا براي كشور خودشان استفاده كنند.
مورد ديگر اينكه پرندگان زيادي از آرتميا تغذيه مي‌كردند. دور درياچه هم لجني بود كه براي مشكلات استخواني و ماهيچه استفاده مي‌كردند. اگر اين لجن‌ها در دست خارج از كشور بود از آن استفاده بهتري مي‌كردند.
اين درياچه دو اكوسيستم خاكي داشت. مورد ديگر اينكه اين درياچه دو جزيره داشت كه قابل سكونت بود و يك جزيره حيات وحش بود كه الان هم هست. دور درياچه اروميه هم اكوسيستم حيواني شامل گاوميش‌هاي باارزش بود. از يك گاوميش ماده استفاده‌هاي زيادي مي‌شد. از شير آن استفاده مي‌شد. براي باركشي و گوشت هم از آن بهره مي‌بردند و الان سازمان ملل براي بقاي اين گاوميش‌ها سوبسيد مي‌دهد. 
درياچه هم كه پرآب بود و در زمان وزش باد بناب، اسكو، ملكان، عجبشير و... كه در شرق درياچه بودند از آب و هوايي بسيار عالي برخوردار بودند. در دهه 50 هم كشتي‌ها وارد درياچه مي‌شد و از نظر جذب توريست مهم بود و مردم اروميه در آن زمان در كنار درياچه چاله مي‌كندند و در آن آب مي‌ريختند كه بتوانند نمك داشته باشند. اما كشاورزها به سمت حفر چاه رفتند و آب سطحي درياچه خشك شد و درياچه بيمار شد و الان بايد بگوييم كوير اروميه نه درياچه اروميه، چون پنج درصد از درياچه باقي مانده كه تازه آن هم باتلاق است. حالا دریاچه به نمکزار تبدیل شده و همه حتی حیوانات هم در حال از بین رفتن هستند، تا حدی که در دریاچه با ماشین رفت و آمد می‌کنند و هم باد داغ و هم باد نمک داریم.
حال می‌خواهند آب تامین کنند ولی نمی‌توانند. 10 سال است که به شدت آب دریاچه در حال کم شدن است و طرح‌هایی داده شده که عملی نیست. طرفداران افراطی محیط‌زیست می‌خواهند که سدها شکافته شوند که وزارت نیرو قبول نکرد. پیشنهاد باز کردن رود ارس را دادند که نمایندگان اجازه ندادند. باروری ابر هم نتیجه نداد. گفتند آبخیزداری کنیم که باز هم نتیجه نداد.
سال 1349 پنج رئیس دانشکده من را هم با خودشان به مرز بردند و در سردشت رودی را دیدم که به عراق ریخته می‌شد. رود زاب صغیر و رود زاب کویر که عراق سد دوکان را تاسیس کرده که این آب در آنجا جمع می‌شود. پیشنهاد کردم آب رود زاب را به ایران برگردانند که محیط زیست مخالفت کرد چون گفتند این کار پنج سال زمان می‌برد و تا آن زمان دریاچه خشک شده و ما می‌خواهیم فورا دریاچه را نجات دهیم و دوم اینکه این رود آب زیادی ندارد. الان تنها راهی که مانده این است که 40 درصد آب کشاورزی از طریق آبخیزداری برای دریاچه صرف شود. آبخیزداری آب سد را کم می‌کند. آقای گرشاسبی اعلام کرده‌اند که با این کار 50 درصد آب دریاچه تامین می‌شود اما این اشتباه است. سد که ساخته می‌‌شود بالادست سد آبخیزداری می‌کنند که سیلاب به راه نیفتد و در سد گل و لجن پر نشود. هر چه آب با شدت بریزد گل و لای به همراه می‌آورد. الان 40 متر سد کرج گل است. 85 متر سد دز گل است. تا 25 سال دیگر سدهای تهران پر از گل می‌شوند. تصمیم گرفته‌اند از طریق آبیاری قطره‌ای صرفه‌جویی کنند.

نمک بلوری دریاچه یک سرمایه ملی‌ است
در گذشته دریاچه ارومیه 30 میلیارد مترمکعب آب داشت ولی الان این میزان به دو میلیارد مترمکعب رسیده است. حساب کرده‌اند که سالی یک میلیارد مترمکعب به آب دریاچه اضافه شود که این کار 12 سال طول می‌کشد. نظر من این است که در هر صورت ابتدا باید نمک را جمع کنند. فقط می‌خواهند در هر شرایطی به دریاچه آب سرازیر کنند. الان طبیعت با دست خودش میلیاردها تن نمک بلوری به ما تقدیم می‌کند که می‌توان از آن استفاده کرد.
اما مشکلشان این است که این نمک‌ها را کجا ببریم؟ ما هر روز ده‌ها میلیون تن نمک نیاز داریم. یکی از موارد استفاده در نفت است که نمک باعث می‌شود آب پایین رفته و نفت از آن جدا شود. دوم در پتروشیمی است. در گرمسار دو سوم نمک ایران وجود دارد که گفته می‌شود تا بیست سال آینده تمام خواهد شد.
در دشت کویر بزرگ مرکزی ایران طرحی با شراکت آلمان‌ها اجرا کرده‌اند که آب کویر گرفته شود و در پایین آن استخر درست کرده‌اند که نمک استخراج کنند.
دریاچه مهارلو در جنوب شرق شیراز هم آب شور دارد و فاضلاب شیراز به آن ریخته می‌شود اما از نمک آن استفاده می‌شود. در اهواز با هلندی‌ها از آب دریا نمک استخراج می‌کنند. وزارت صنایع و معادن باید همه این سیستم‌ها را تعطیل کند که به نفعشان است چون مثلا در گرمسار با این وضعیت تا بیست سال آینده منبع نمک نخواهیم داشت.
باید از نمک ارومیه استفاده شود چون الان نمک خیلی گران است. در گذشته به دست آوردن نمک به صورت سیستم انفجاری بود. الان هم با دریل در حال به دست آوردن نمک هستند. نمک دریاچه ارومیه میلیاردها تومان ارزش دارد و می‌توان از آن استفاده کرد. در صورت برداشت نمک باد نمک از بین می‌رود. سوم اینکه مردم این نمک را می‌خورند در صورتی که این نمک صنعتی و بسیار گران است.
پروفسور علا اعلام کرده است که این نمک را به عنوان نمونه به آمریکا برده و گفته‌اند بهترین ماده برای خمیردندان است. الان بسیاری از مردم به دلیل خوردن این نمک بیمار شده‌اند. مورد بعدی این است که این نمک به زمین نفوذ کرده و آب چاه‌ها را شور می‌کند. 
محل های استفاده از نمک دریاچه
دورتادور اين كويرها الان شيشه‌سازي و كاغذسازي است که از نمک استفاده می کنند. موادي در چاه نفت هست كه نمك كوير در آن ريخته مي‌‌شود كه نفت در قسمت پايين‌تر قرار بگيرد. در پتروشيمي و داروها هم از نمك كوير استفاده مي‌شود. در كشتي‌هايي كه به مدت طولاني در دريا هستند از كلسيم استفاده مي‌شود كه آن را خشك نگه مي‌‌دارد. در باروت هم از نمك استفاده شده است. كارخانه ذوب آهن اصفهان از نمك استفاده كرده و سولفات سديم را گرفته و اكسيژنش را گرفته و به سولفيد سديم تبديل مي‌‌شود و آهن از سنگ جدا مي‌شود. ميلياردها درآمد كه نظريه جديد من است و همه به كوير بستگي دارد.


دریاچه باید تبدیل به پارک شود
پس از جمع کردن نمک‌ها و گل و نمک، ضلع شمالی که گودترین جاست دریاچه خشک می‌شود. آلمانی‌ها در دانشکده صنعتی شریف اعلام کرده‌اند که این دریاچه به پارک انرژی خورشیدی تبدیل شود.
نظر من این است که در آنجا به‌مدت ده سانت شن و ماسه (90 درصد ماسه و 10 درصد شن) بریزیم و تخم گیاه هم به آن اضافه کرده و ظرف پنج سال با آن بارندگی موجود تبدیل به علفزار می‌‌شود و می‌‌توان به بزرگترین پارک گیاهی و حیوانی دنیا تبدیل شود.
خوب حال می‌‌گویند این کار گران است. می‌توانند نمک این دریاچه را جمع کرده و به سازمان جنگل‌ها و مراتع واگذار کرده و جنگلکاری کنند که در این صورت هوا از داخل جنگل عبور می‌کند. از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ‌سیاسی و زیست محیطی دریاچه باید خشک شود. اقتصادی به این خاطر که چاه‌ها و زمین را شور کرده است. اجتماعی به خاطر مهاجرت مردم. این دریاچه از زیر همه را نمکزار می‌کند و آب و خاک را شور می‌‌کند. از نظر سیاسی هم ضدانقلاب‌ها می‌‌گویند جمهوری اسلامی دریاچه را خشک کرد اما ما می‌توانیم مانند آمریکا عمل کنیم و این دریاچه را به پارک تبدیل کنیم. به خبرگزاری ایرنا در آذربایجان غربی هم گفته‌ام به شما قول می‌‌دهم اگر این دریاچه به پارک تبدیل شود به قدری زیبا خواهد شد که دریاچه را فراموش کنید.

نوع زراعت را عوض کنید، مردم به روستاها برمی‌گردند
شور شدن چاه‌ها باعث خشک شدن باغات شده است. باید زراعتی کشت شود که آب کم نیاز داشته باشد، دوم نمک به آب اضافه شود و بعد باغات پسته ایجاد کنند. حتی می‌توانند زعفران کاشت کنند. زندگی مردم آن منطقه به کلی با این کار تغییر خواهد کرد. مردم هم به این مناطق برخواهند گشت باید در مرحله اول چاه‌ها را شیرین کرد.
الان همه به رود ارس احتیاج دارند اما در زمستان ارمنستان و ما نیاز به آب نداریم و این آب به دریای خزر می‌ریزد می‌توان از تغذیه آب مصنوعی استفاده کرد. در جاهایی که آب شور شده باید چاه حفر کنند و آب شیرین وارد این چاه‌ها شود و سطح آب بالا می‌آید. با این کار چاه‌ها شیرین می‌شود. تمام این مشکلات راه‌حل دارد و کشاورزان که در حال مهاجرت هستند می‌توانند برگردند اما این روزها هر روز چاه‌های زیادی پر می‌شوند که باعث ایجاد مشکل برای مردم بومی شده است.
در اين مناطق مردم مشكل دارند چون آب چاه‌ها شور شده است اما اين مطلب را به اطلاع مراجع بالاتر نمي‌رسانند. به من مي‌‌گويند چرا اجازه نمي‌دهي درياچه پرآب شود؟ در مورد بقيه درياچه‌ها مي‌شود اين كار را كرد اما در مورد درياچه اروميه خير. آب ریختن به دریاچه خیانت است چون باعث نابودی نمک و سرمایه های ملی، شورشدن آب و خاک و نابودی آب است.


منبع: عصر ایران

به امید آن که ذره ای حس انساندوستی در رهبران مجاهدین وجود داشته باشد رضا آزموده

به امید آن که ذره ای حس انساندوستی در رهبران مجاهدین وجود داشته باشد 
رضا آزموده


Reza Azmoodeh's photo.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
رونوشت : به رهبران سازمان مجاهدین
 
مادر مهربونم ( مادر آزموده ) مادر همه جانباختگان و مبارزان راه آزادی و برابری , زبان من قاصر است از تو و دردهایت بنویسم , قبلا از تو نوشتم ولی میخواهم اینبار از تو که روی تخت بیمارستان در بدترین شرایط بین مرگ و زندگی دست و پا میزنی ! برای از ما بهترون ( مجاهدین ) بنویسم که البته اگر ذره ای انسانیت و انساندوستی در اینها یافت میشد , همان وقت که نوشتم و گفتم چشم انتظار تلفن پسرت مرتضی هستی و میخواهی صدایش را بشنوی ! یک کاری برایت میکردند و همانوقت که از طریق دفتر سازمان ملل در لیبرتی برایشان پیغام دادم که مریض هستی , به پسرت اجازه میدادند تا با تو تماس بگیرد و .........................
 
و اگر اینچنین کرده بودند , من مطمئن هستم در حال حاضر در چنین شرایطی نبودی و انگیزه زندگی کردن در تو بالا میرفت و بیشتر مقاومت میکردی . تو که ٧ سال در جلوی زندانها برای پسرت ( علیرضا ) با همه مادران و پدران مجاهدین همدرد بودی و فرزندان آنها را فرزند خودت میدانستی و نهایتا رژیم اسلامی پسرت را به قتل رساند و حتی محل دفن وی را هم به تو نگفت تا بروی بر سر مزارش اشکی بریزی ! تو که ٢ سال در جلوی زندانها به ملاقات همسرت میرفتی و با خانواده مجاهدین همدرد بودی و نهایتا پس از آزادی وی , بدلیل صدمات وارده از شکنجه و زندان , وی تو را تنها گذاشت و رفت ! تو که بلافاصله پس از اعدام علیرضا در زندان اوین , خبر مفقود شدن ( در شهر اسلام آباد غرب اعدام شده بود ما به تو نگفته بودیم ) پسر باهوش و ٢٠ ساله ات اکبر را شنیدی و حتی قبر وی را هم نمیدانی کجاست ! و پس از آن خبر کشته شدن سومین پسرت عباس را که در بازگشت از عملیات در عراق کشته شد را شنیدی و هیچگاه نتوانستی بر سر مزارش بروی !
 
تو که چشم انتظار فرزندان دیگرت بودی و خوشبختانه , مرا برای یکبار , پس از ٢٢ سال در آذربایجان دیدی ! ولی هنوز نتوانستی پس از تقریبا ٢٧ سال پسرت مرتضی را ببینی و الان ٨ سال است حتی صدای وی را هم از طریق تلفن نشنیدی ! هر بارهم میگفتی , مامان من فقط منتظرم مرتضی را ببینم تا با خیال راحت بروم , هر بار تلویزیون مجاهدین را نگاه میکردی میگفتی شاید مرتضی را ببینم ! من به تو میگفتم آخه سالیان هست گذشته چطوری مرتضی را تشخیص میدهی !؟ میگفتی من یک مادر هستم و میتونم پسرم را از میان آن همه آدم پیدا کنم و وی را حس کنم , من خیلی تلاش کردم تا فیلمی و عکسی از وی برایت پیدا کنم تا برایت بفرستم ولی موفق نشدم ( چون همه چیز مجاهدین امنیتی است و به آنها هم هیچگاه نمیتوانم درخواستی بدهم , چون متاسفانه بدنبال منافع خودشان هستند و به چیز دیگری فکر نمیکنند ) امروز هم با دفتر سازمان ملل در کمپ لیبرتی تماس گرفتم و از آنها درخواست کردم که به پسرت خبر بدهند تا بیاید با تو حرف بزند ولی آنها گفتند در حال حاضر بدلیل امنیتی ما در کمپ نیستیم و بیرون شهر بغداد هستیم , بنابر این تلفن خود مجاهدین در کمپ لیبرتی را به من دادند تا از خود آنها درخواست کنم , و من فقط به خاطر تو که صدای مرتضی را بشنوی و زنده بمانی , با آنها تماس گرفتم و درخواست خود را مطرح کردم , گفتند بررسی میکنیم ! و هنوز پاسخی از آنها دریافت نکردم , امیدوارم من خطا کرده باشم و هنوز ذره ای حس انساندوستی در رهبران آنها وجود داشته باشد و اجازه بدهند که با پسرت صحبت کنی .
 
به امید بهبودی هر چه زودتر تو و همه مادران و پدران دردمند و ستم دیده در ایران و به امید سرنگونی جمهوری اسلامی , که مسبب اصلی همه این ناملایمات و دردها و رنجهاست , دوستت داریم , فقط زنده بمان , میبوسمت عزیزم عکس مربوط به دیروز است که هنوز مادر را به ای سی یو نبرده بودند
 
رضا آزموده پنجشنبه ۱۲ تیر ١٣٩٣ برابر با ۳ ژوئیه ۲۰۱۴ هلند


منبع: فیس بوک

چرا مذاکرات خاورمیانه همواره با شکست مواجه می شود؟ آلن گرش - ترجمه بهروز عارفی مالِ من، مالِ من است، بر سر مالِ تو، چانه می زنیم. چرا مذاکرات خاورمیانه همواره با شکست مواجه می شود؟ آلن گرش

چرا مذاکرات خاورمیانه همواره با شکست مواجه می شود؟ آلن گرش - ترجمه بهروز عارفی

مالِ من، مالِ من است، بر سر مالِ تو، چانه می زنیم.
چرا مذاکرات خاورمیانه همواره با شکست مواجه می شود؟
آلن گرش
ترجمه بهروز عارفی
مذاکرات اسرائیل –فلسطین باز هم بدون نتیجه  ای  به پایان رسید. فرستادگان آمریکا نیز از سرسختی بنیامین نتان یاهو دچار حیرت شدند: اما، با وجوداین، این امر تاثیری در ادامه پشتیبانی واشینگتن از تل آویو ندارد. محمود عباس که محبوبیتی ندارد، ناگزیر شد برای بازسازی وحدت فلسطینی ها به حماس روی آورد.

ناهوم بارنئا، روزنامه نگار مشهور روزنامه اسرائیلی یدیعوت آهارنوت در چارچوب بررسی درباره شکست مذاکرات اسرائیل-فلسطین (۱)، از یک مقام مسئول در دولت امریکا در این مورد می پرسد. وی که خواهان فاش شدن نامش نیست، پاسخ می دهد: «مذاکرات می بایست با تصمیم توقف ساختمان کُلُنی  ها (شهرک های استعماری) اغاز می شد. اما، تصور ما  این بود که نمی توانیم به دلیل ترکیب حکومت اسرائیل به چنین چیزی دست یابیم، لذا تصمیم گرفتیم که آن را رها کنیم». او ادامه می دهد: «ما قادر نبودیم حدس بزنیم که [نخست وزیر، بنیامین] نتانیاهو دست به دامن آگهی مناقصه برای ساختمان سازی در کولونی  ها خواهد شد، تا دوام حکومتش را تضمین کند. ما ، همچنین متوجه نشدیم که ادامه این شهرک سازی ها به وزیران امکان می دهد تا به صورتی موثر در موفقیت مذاکرات خرابکاری کنند (...) پس از شکست گفتگوها، ما تازه فهمیدیم که ساختمان [چهارده هزار مسکن] به منزله ی تصرف زمینها در سطح گسترده است».
آمریکائی  ها  «نمی دانستند»
کارمند عالی رتبه دولت اوباما در پاسخ به سوال «هنگامی که دریافتید که اسرائیلی ها به طور جدی توجهی به مسائل مطرح در مذاکرات ندارند، دچار حیرت نشدید؟» می گوید: «آری، هنگامی که موشه یالون، وزیر دفاع شما اعلام کرد که که جان کری (وزیر خارجه امریکا) فقط در پی  دریافت جایزه نوبل صلح بود و نه چیز دیگر، ما شگفت زده شدیم. این توهین وحشتناکی بود، در حالی که ما این کارها را به خاطر شما انجام می دهیم»
هرچند که هویت های منبع بارنئا مخفی مانده، اما روشن است که او به همه مقامات مسئول آمریکائی از جمله، مارتین ایندایک، نماینده باراک اوباما جهت سرپرستی مذاکرات اسرائیل-فلسطین (که در ژوئیه 2013 آغازشد و قرار بود در 29 اوریل 2014 به پایان برسد)، دسترسی داشته است. استدلال اصلی را می توان در چند کلمه خلاصه کرد: «ما (آمریکائی ها) نمی دانستیم». ما نمی دانستیم که مستعمره سازی چه معنائی دارد؛ ما نمی دانستیم که حکومت اسرائیل علاقه ای به مذاکرات ندارد.
آیا  این حرف ها اعتباری دارند؟ ایالات متحده آمریکا، متحد اصلی اسرائیل که از 40 سال پیش در «روند صلح» درگیر است، «نمی دانست»؟ چگونه می توان باور کرد که آقای  کری بیش از ده بار اقیانوس را پشت سر گذاشته باشد، صدها ساعت پای میز چانه زنی های سیاسی نشسته ، یا گفتگوی تلفنی داشته باشد و در کنفرانس های دیداری –شنیداری (ویئوئی؟) شرکت کرده باشد و به رغم وجود دیگر پرونده های بین المللی، با بیشتر رهبران منطقه ملاقات حضوری داشته باشد، آری در یک کلمه، چگونه می توان باور کرد که پس از اتلاف این قدر نیرو برای حل این کشمکش، «اکنون به این نتیجه رسیده باشد که اسرائیلی ها علاقه ای به مذاکره ندارند؟ در حالی که بیش از ده سال است که «روند اسلو» مرده و در زیر  وزنه ی شهرک نشینان (کولون ها) به خاک سپرده  شده است. از سال 1993، بیش از سیصدوپنجاه هزار مهاجر در کرانه باختری رود اردن و بیت المقدس شرقی مستقرشده اند. و واشینگتن باز هم چیزی نفهمیده؟
پس، آقای کری چه چیزی در سر دارد؟ چرا باوجود شکست، این قدر پشت کار به خرج می دهد؟ واقعا، «او نمی دانست»؟ در حقیقت، کری مثل پرزیدنت اوباما و همه هم ترازهای گذشته شان آن قدر دیدگاه های تل آویو را پذیرفته  اند که واقعیت را نمی بینند، و نقطه نظرهای فلسطینی ها را نمی فهمند. صائب عریقات، رئیس هیئت مذاکرات فلسطین به اسرائیلی ها گفته است: «شما ما را نمی بینید، ما نامرئی هستیم.» این کنایه را می شود برای آمریکا نیز بکار برد (۲). در مورد آمریکائیان، چون اسرائیلیان می توان از یک اصل قدیمی استفاده کرد:  « مالِ من، مالِ من است، بر سر مالِ تو، چانه می زنیم.». بر سر  سرزمین هائی که در سال 1967 به تصرف درآمده، دعوا هست و آن ها «سرزمین های مورد چالش  اند» و همه حقوق فلسطینی ها قابل مذاکره اند، چه درباره بیت المقدس شرقی و چه شهرک های یهودی نشین، چه در مورد امنیت و پناهندگان، چه در مورد آب  و بقیه. در نتیجه، هر گونه امتیازدهی باید به هزینه ی اشغال شده باشد و نه اشغالگر. هنگامی که اسرائیل استرداد چهل درصد از کرانه باختری را می پذیرد، این کشور تا می تواند در بوق و کرنا می دمد، و این کار را چشم پوشی دردناک می داند و زیر سوال بردن امنیتش، حقوق «خلق یهود» در مورد «ارض اسرائیل» و غیره.
این وضعیت به حکومت اسرائیل امکان می دهد که بر موانع بیافزاید و پشت سرِهم [از فلسطینی ها] امتیاز بخواهد و هیچ کدام را کافی نداند. اگر فلسطینی ها دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته اند – عکس قضیه واقعیت ندارد - ، باید آن ها مجبور کرد که خصوصیت یهودی ان را نیز بپذیرند،  مسئله  ای که نه  از مصر و نه از اردن، خواسته نشد (۳)، و حتی از فلسطینی ها در دوران نخستین نخست وزیری نتانیاهو (1999-1996) خواسته نشده بود.
با این همه، این بار، چنین تکبر و خودخواهی ای موجب ناخشنودی مسئولان امریکائی شده است و در چند نوبت آن را بیان کرده اند. برخی از مقامات امریکائی از جمله  پرزیدنت اوباما بر این واقعیت تاکید کرده اند که بدیل دیگری در مقابل راه حل دو دولت وجود ندارد، مگر یک دولت واحد بر روی خاک تاریخی فلسطین. شخص آقای کری نسبت به یک سیستم «آپارتاید» هشدار داد- گر چه سریعا عقب نشینی کرد. (۴)
در آغاز، واشینگتن از نحوه پیشرفت مذاکرات اظهار رضایت کرد. تشکیلات خودگردان فلسطین  چندبار نقض قانونمندی بین المللی را پذیرفت: از جمله در مورد غیرنظامی شدن دولت آینده فلسطین؛ حضور نظامی اسرائیل در طول رود اردن به مدت ۵ سال، که سپس ایالات متحده جای آن را بگیرد؛ قرارگرفتن شهرک های بیت المقدس زیر حاکممیت اسرائیل، مبادله سرزمین به طوری که به 80 درصد کولون ها امکان دهد که در درون دولت اسرائیل بمانند. آخرسر، بازگشت پناهندگان مشروط به توافق تل آویو خواهد شد (۵). هیچ رهبر فلسطین در دادن امتیاز به اندازه ی محمود عباس پیش نرفته بود و بعید است که در آینده، رهبر فلسطینی دیگری آن را بپذیرد.
اسرائیل به همه این پیشرفت ها (یا برحسب نقطه نظر، عقب نشینی ها) پاسخ «نه» جنجال برانگیزی داد. همان طوری که یکی از مخاطبان آمریکائیِ بارنِئا گوشزد  می کند: «اسرائیل نیازهای امنیتی اش در کرانه باختری را شرح داد. این دولت کنترل کامل کرانه باختری را خواستار شد [به رغم صراحت قطع نامه 242 شورای امنیت سازمان ملل متحد به تاریخ نوامبر 1967، آمریکا هرگز واژه سرزمین های «اشغال شده» را بکار نمی برد]. این برای فلسطینی ها به این معنی است که اسرائیل برای ابد کرانه باختری را کنترل خواهد کرد.» وانگهی، همکاری امنیتی  با تشکیلات خودگردان فلسطین، هرگز تا این حد تنگاتنگ نبود و امنیت اسرائیل نیز تا این حد تضمین نشده بود- البته باید گفت که به زیان فلسطینی ها که با تکه پاره شدن سرزمین شان، محبوس شده و با کنترل های بی وقفه و منظم  و قتل های دائمی در کرانه باختری و غزه تحقیر شده و می شوند. بنابر آمار بت سلم، سازمان اسرائیلیِ دفاع از حقوق بشر، در سال 2013، 36 فلسطینی  کشته شدند که سه برابر سال پیش از آن بود.
معامله به مثل آلمان
چند هفته پیش از رسیدن موعد 29 آوریل،  روشن بود که نتانیاهو فقط درصدد وقت گذرانی است. ابتدا، تعهد آزادی گروه چهارم از زندانیان فلسطینی  (دستگیرشده پیش از سال 1993) را انکار کرد. تشکیلات خودگردان با تایید چند پیمان بین المللی از جمله کنوانسیون ژنو در مورد الزام قدرت های اشغالگر که دولت اسرائیل چالاکانه از سال 1967 زیرپا می گذارد-  واکنش نشان داد. اما، تاکنون، فلسطینی ها از تایید کنوانسیون دیوان جنائی بین المللی خودداری کرده  اند. این کنوانسیون امکان می دهد که رهبران اسرائیل را به خاطر ارتکاب جنایت های جنگی و جنایت علیه بشریت مورد تعقیب قضائی قرار داد.از نگاه دیوان جنائی بین المللی، استقرار کولون ها در یک سرزمین اشغال شده، جنایت جنگی است.هنگامی که دولت اسرائیل بر اراده ی خود برای تمدید کنترل کرانه  باختری «برای همیشه و برای ابد» (کتاب مقدس، سِفر دانیال، ۷-18) تاکید کرد، محمود عباس که در درون جنبش الفتح سخت با مخالفت روبروست و در بین مردم نامحبوب، تصمیم گرفت که زمان آن رسیده که به تفرقه میان فلسطینی  ها که از سال 2007 آرمان فلسطین را تضعیف می کند، پایان دهد. شرایط از هر دو سو فراهم بود. حماس به جهت تحریم های اسرائیل و مقامات جدید مصر در تنگنا بود و نیز در  در اثر کارزار  خشونت بار ضدفلسطینی قاهره و دردرون  نیز با مخالفت سازمان های رادیکال تر روبرو بود، از جمله جهاد اسلامی یا گروه هائی که اعلام وابستگی به القاعده  می کنند، لذا ایده وحدت را پذیرفت.
در روز 23 آوریل توافق شد که دولتی مرکب از «کارشناسان» به ریاست محمود عباس تشکیل شود و در فرصتی شش ماهه انتخابات مجلس برگزار گردد. سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) موظف است که با برگزاری انتخابات داخلی، حماس را که هرگز عضو آن تشکیلات نبوده، در صفوف خود بپذیرد. این پیمان با قرارداد امضاشده در قاهره در سال 2001 و به تاییدرسیده در دوحه در سال 2012 مطابقت دارد، ولی هرگز به اجرا درنیامده است. اسرائیل این ائتلاف را بهانه قرارداد و گفتگوها را که به هر جهت در بن بست بودند، قطع کرد. این واکنش انزجار آمریکا را برنیانگیخت، اما اتحادیه اروپا از تشکیل این دولت استقبال کرد. نتانیاهو اعلام کرد که «عباس مجبور است میان صلح با اسرائیل و سازش با  حماس، یکی را انتخاب کند» (۶)، در حالی که در ماه های گذشته صلاحیت محمود عباس برای نمایندگی فلسطینی ها را زیر سوال می برد، به این بهانه که وی غزه را کنترل نمی کند ... رهبر فلسطینی پاسخ داد که دولت آتی فلسطین از تکنوکرات ها و افراد مستقل تشکیل خواهدشد: «اسرائیلی ها می پرسند که آیا این دولت اسرائیل را به رسمیت می شناسد؟ من پاسخ می دهم: حتما. آیا، حقانیت بین المللی را به رسمیت می شناسد؟ البته (۷).»
می توان همین پرسش ها را از نتانیاهو  و دولت ائتلافی  او و احزاب فاشیستی، نظیر کانون یهودی نفتالی بِنِت که در آن ائتلاف شرکت دارد و نیز دوازده نماینده آن حزب (از جمع 120 نماینده) سوال کرد (۸). آیا، اینان دولت فلسطین مستقل با مرزهای سال 1967 و قطع نامه های سازمان ملل را به رسمیت می شناسند؟  هرگز.
اما، توقف طولانی مذاکرات به ضرر واشینگتن و تل آویو است: یکی از مقامات آمریکائی به بارنئا توضیح داد که «اگر اسرائیل تلاش کند که مجازات های اقتصادی بر فلسطینی ها تحمیل کند، با تهدید بسیار مشخص و فوری روبرو خواهدشد. این عمل اثری شبیه بوم رانگ [رفت و برگشت] خواهدداشت (...)این امر می تواند به نابودی تشکیلات خودگردان فلسطین منجر شود و در آن صورت سربازان اسرائیلی مجبور به اداره ی امور روزمره ی دوونیم میلیون فلسطینی خواهندشد. معلوم نیست که این کار برای مادران این سربازان خوشایند باشد. کشورهای کمک رسان پرداخت هایشان را قطع کرده و وزیر دارائی شما مجبور خواهد شد که صورت حساب سه میلیارد دلاری را بپردازد (۹)
از سوی دیگر، تا زمانی که به اصطلاح «روند صلح» ادامه یابد، فراخوان های مجازات علیه اسرائیل و بایکوت ان کشور برد کمتری خواهدداشت (به مقاله ژولین سالنگ در همین شماره لومونددیپلماتیک نگاه کنید). امری اتفاقی نیست اگر حکومت خانم آنجلا مرکل پس از تعلیق گفتگوها، تصمیم گرفت که برای فروش زیردریائی های اتمی آلمانی به اسرائیل سوبسید نپردازد و این امر برای مالیات دهندگان اسرائیلی معادل صدها میلیون دلار هزینه دربر خواهد داشت. (10)
اما، یک مسئله هیچ تغییری نخواهدیافت: میزان نقض قوانین بین المللی هر چقدر که باشد، ایالات متحده سفت و سخت پشت اسرائیل خواهدایستاد. همان گونه که آقای ایندایک چندی پیش اظهارداشت: «روابط اسرائیل و آمریکا از زمان جنگ اکتبر 1973، به صورتی بنیادی دگرگون شده است. فقط کسانی مثل من که در درون خدولته از مسائل مطلع است، می توانند شهادت بدهند که پیوند میان دو ملت ما تا چه اندازه ژرف و نیرومند است. هنگامی که پرزیدنت اوباما، با غروری توجیه آمیز از پیوندهای «زوال ناپذیر»سخن می گوید، او همان طور که حرف می زند، فکر می کند و خوب می داند که چه می گوید (11) . ایندایک ادامه می دهد که برخلاف آن چه پس از جنگ اکتبر 1973 رخ داد، یعنی زمانی که هنری کسینجر وزیرامورخارجه درباره عقد پیمانی از یک سو، میان اسرائیل و از طرف دیگر سوریه و مصر مذاکره می کرد، اوباما هرگز روابط نظامی با تل آویو را مثل پرزیدنت نیکسون به حال تعلیق در نخواهدآورد.

در گفتمان آمریکا، ایجاد دولت فلسطین به فردا موکول شده، به فردا... باید آن را پذیرفت، چرا که واشینگتن به تنهائی و بدون فشار، درخاورمیانه صلح برقرارنخواهدکرد. بلکه تصمیمات قوی برای مجازات اسرائیل از سوی آمریکا و نیز بایکوتی که جامعه مدنی وعده داده ضروری است تا سرانجام، فلسطینی ها وعده ی «سال بعد در بیت المقدس» را جشن بگیرند.
-----  
عنوان اصلی مقاله:
« Ce qui est à moi, c’est à moi, ce qui est à toi se discute »
Pourquoi les négociations au Proche-Orient échouent toujours, Alain GRESH,
 Le Monde-Diplomatique, juin 2014
پاورقی ها:
۱ – Nahum Barnéa, « Inside the talks’ failure : US officials open up », May 2nd, 2014, www.ynetnews.com
۲ – به نقل از مارتین ایندایک در:
Martin Indyk, « The pursuit of Middle East peace : A status report », Washington Institute for Near East Policy, Washington, DC, May 8th, 2014.
۳ – Sylvain Cypel, « L’impossible définition de l’ »Etat juif », OrientXXI, 5mai 2014, www.orientXXI.info
۴ – جان کری تکذیب می کند که اسرائیل را «دولت آپارتاید» خوانده است. 29 اوریل 2014. www.lemonde.fr
۵ – Charles Enderlin, « Les Américains rejettent la résponsabilité de l’échec sur Israel, blog, Géopolis, 3mai 2014
۶ – Herb Keinon, « Netanyahu : Abbas must choose, peace with Israel or reconciliation with Hamas », The Jerusalem Post, April 23th 2014, www.jpost.com
۷ – مصاحبه با تلویزیون ماهواره ای فلسطین در هشتم مه 2014 که BBC Monitorong لندن در دهم مه 2014 پخش کرد.
۸ – Yossi Gurvitz, « Israel aussi… », Manière de Voir, n° 134, « Nouveaux visages des extrêmes droites », avril-mai 2014.
۹ – به نقل از ناهوم بارنِئا، در مقاله اش.
10 – Barak Ravid, « Germany nixes gunboat subsidy to Israel,citing breakdown of peace talks », Haaretz, Tel-Aviv, May,15th 1948.
11 – Martin Insyk, « The pursuit of Midle East Peace, (منبع پاورقی ۲)
12 – به مقاله «فلسطین، دولت سرخرمن»، آلن گرش، در لوموند دیپلماتیک اکتبر 2011 مراجعه کنید:http://ir.mondediplo.com/article1735.html
از بایگانی لوموند دیپلماتیک
فلسطین ناپدید نشده است.
ادوارد سعید، مه 1998
ترجمه بهروز عارفی
پنجاه سال پس از ایجاد دولت اسرائیل، در سال 1998، روشنفکر بزرگ آمریکائی-فلسطینی، ادوارد سعید، نویسنده «اوریانتالیسم» (شرق شناسی) گزارشی از سفرش به فلسطین ارائه می دهد.

دوبرداشت متضاد که هر دو پیامدهای 1948 اند، بر بقیه نظرها توفق دارند. نخستین این است که فلسطین و فلسطینی ها هنوز وجود دارند و آن ها به رغم تلاش های اسرائیل از همان آغاز، چه برای خلاص شدن از دست آن ها، چه با تلاش برای بی خاصیت کردن فلسطین از منظر سیاسی. من، این حرف را با اطمینان خاطر می زنم. ما خصوصیت غلط سیاست اسرائیل را اثبات کرده ایم: کسی نمی تواند منکر شود که همچون ایده، حافظه و واقعیتی که غالبا به خاک سپرده شده یا نامرئی بوده، فلسطین و خلق آن به این سادگی ناپدیدشده اند.  ازخصومت بی پایان اربابان قدرت در اسرائیل نسبت به هر آن چه فلسطین مظهر آن است، چه باک؟ ادامه وجود ما به تنهائی همه اقدامات اسرائیل را برای حذف کامل ما خنثی کرده و حتی شکست داده است.

هرقدر بنیامین نتانیاهو [نخست وزیر اسرائیل از سال 1996 تا 1999 و سپس از 2009 تا کنون] در بیگانه ستیزی ضدعرب غوطه ور می شود، به همان اندازه فلسطینی ها رابه سمت مقاومت بیشتر و مبارزه با بی عدالتی ها و تصمیمات ستمگرانه اش، بیشتر سوق می دهد (...) اسرائیل، برخلاف اراده اش در واقعیت حضور فلسطین را تقویت کرده است. از جمله درنگاه شهروندان یهودی که از سیاست همیشگی کوتاه بین او مبتنی بر کوبیدن بر سر فلسطینی ها و حذف آنان سلب اعتماد کرده اند. هرجا بروید ما هستیم، گاهی چون کارگران فروتن و خاموش [اتفاقا، تناقض در این جاست که شهرک های مستعمره را هم اینان بنا کرده اند]، پیش خدمت رستوران ها، آشپز و غیره، گاهی در مقاومت توده ای برای مثال در شهر الخلیل (حبرون) – علیه لگدکوبی های اسرائیلی ها بر زندگی ما.

دومین برداشت برتر، این است که لحظه به لحظه، ساعت به ساعت، ما به سود اسرائیل زمین هایمان را از دست می دهیم. تقریبا از هر جاده ای، هر جاده ی انحرافی [برای تردد کولونهای مهاجر]، هر روستای کوچک گذر کردیم، صحنه دردناک روزمره را می دیدیم: زمین های مصادره شده، مزرعه های درهم کوبیده شده، درختان و گیاهان ریشه کن شده، محصولات کشاورزی بر زمین ریخته، خانه های ویران شده... اما، همیشه صاحب فلسطینی آن ها در محل حاضر و استوار است. هرچند از جلوگیری  تهاجم ناتوان است. بدون این که از کمک های تشکیلات یاسرعرفات یا کمترین توجه هم شهروندان مرفه ترش برخوردار باشد (...)

با شنیدن روایت مرد فرسوده ی سی و پنج ساله ای که با 15 سال  کار شاق مخفیانه و روزانه در اسرائیل و با پس انداز اندوخته ای که با آن کلبه محقری برای خانواده اش بسازد و... روزی خانه اش را که بلدوزرهای اسرائیلی با خاک یکسان کرده اند، با همه اثاثیه درون آن ویران می یابد، احساس اندوه بار ناتوانی ای که را به انسان دست می دهد، نمی توان با هیچ چیز مقایسه کرد (...) یهودیان می توانند آزادانه ساختمان بسازند، اما فلسطینی ها، هرگز. این آپارتاید صاف و محض است.

La Palestine n’a pas disparu, par Edward W. Said, Mai 1998

  • در حاشیه ی مقاله «چرامذاکرات خاورمیانه همواره با شکست مواجه می شود».
لوموند دیپلماتیک، زوئن 2014.








منبع: لوموند دیپماتیک