نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

تجديد فعاليت گروه «کنت تيمرمن»، خطر جنگ و تجزيهً ايران




پرويز داورپناه


--------------------------------------------------------------------------------




مشاجره و عدم استفاده از پرچم سه رنگ شير وخورشيد و سرود ای ايران


در اجلاس کلن ـ آلمان




در روزهای هفتم و هشتم ژانويه ۲۰۱۲ برگذارکنندگان "اجلاس همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران" مجموعه ای از افراد بسيار ناسازگار و ناهماهنگ را دور هم جمع کردند. اين افراد شامل گروههای راست و چپ، سلطنت طلب و جمهوريخواه ، احزاب کرد تجزيه طلب و انصار حزب الله فراری بوده اند.


برگذاری اين کنفرانس برای استقرار مجدد نظام پادشاهی در خاندان پهلوی به متولی گری وبا کمک مالی «کِنِتْ تيمرمن» (Kenneth Timmerman) از لابيگران اسرائيل و عضو عاليرتبه [؟؟] سازمان جاسوسی آمريکا، سيا، بوده است، که بدنبال جلسات سالهای گذشته تشکيل شده بود.


کِنِت تيمرمن متولد چهار نوامبر ۱۹۵۳ است. او تحصيلکرده دانشگاه براون (Brown Univ. Rhode Island)و ظاهراً ژورناليست است.


او اوائل سالهای هشتاد تهيه کننده خبرهای آسيای مرکزی بود و سال ۱۹۸۲ حدود بيست و چهار روز را در لبنان در زندان الفتح گذراند.


کنت تيمرمن، رييس و مدير عامل بنياد دموکراسی ايران و مسؤول پنهانی «همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران» و "کارشناس" مسائل ايران است. در سال ۱۹۸۳ ميلادی در مجله کوئين در اورشليم نوشت: برای اينکه اسرائيل ماندگار باشد، بايد کشورهای بزرگ خاورميانه درهم شکسته و تجزيه شوند؛ آنگاه، مثال عراق را ميزند « با کرد، سنی و شيعه؛ و مصر با قبطي، عرب و ترک ... که آماده تجزيه اند.»


در تاريخ ۱۵ تا ۱۷ ژوئن ۲۰۰۷ تيمرمن آمريکائي، درهمايش ايرانيان بی حميّت و چند تن تجزيه طلب از اهالی کردستان ايران و بلوچستانِ ايران در پاريس شرکت جست و با سلطنت طلبان و بخشی از گروههای چپ و راست همايش پاريس را ترتيب داده و با طرح سال ۱۹۸۳ خود، ذکر شده در بالا، با شروع موضوع حمله ی نظامی آمريکا و تحريک اقوام ايرانی و تحريض حاضران به تجزيه ايران، به دنبال "جانشين" سازی سياسی (آلترناتيو سازی) در ايران رفت.


در ماههای اخير، بار ديگر خطر جنگ جديدی در خاور ميانه و حمله نظامی اسرائيل و آمريکا به ايران فزونی يافته است. قراربراين شده است که چند نفر از شرکت کنندگان نشست پاريس که نام شان انتشار يافته است در اينجا و آنجا در جلسات و نشست های گروهها و احزاب چپ و ملی نفوذ کرده و کل سياست اين گروهها را با سياست و نقشه های خاندان پهلوی و حمله نظامی احتمالی آمريکا به ايران هماهنگ سازند تا ارتباطی ميان جانشين سازی و جنگ با ايران، شبيه آنچه در افغانستان و عراق روی داد بوجود آورند. بر هيچ ايرانی ميهن دوست و آزاديخواهی پوشيده نيست که چنين دسيسه های خائنانه و خان ومان براندازی هوشياری هرچه بيشتر جمهوريخواهان، احزاب و گروههای چپ مستقل و آزاديخواه و ملی را بيش از پيش می طلبد.


جلسه ی اخير درمحل "کاريتاس انترناسيونال" شهر کلن- آلمان برگذارشد. روز جمعه ششم ژانويه ساعت شانزده در محل لابی هتل ايبيس محل اقامت اعضای اجلاس، آشنائی و معارفه ی شرکت کنندگان در اجلاس بعمل می آيد. پس از آشنائی با "دکتر" ماسالي، دکتر عبقری و همسر وي، از آنان در مورد پرچم ايران و سرود ای ايران... سئوال شد. همسر دکتر عبقری چنين پاسخ می دهد: "بعلت عدم سازگاری اکثر شرکت کنندگان با سرود ای ايران و پرچم سه رنگ شير و خورشيد، از آنها استفاده نخواهد شد، بلکه پرچم سه رنگ، بدون شير و خورشيد با نوشته ی «همبستگی برای آزادی ايران» بر روی آن، آماده است و افراشته خواهد شد."


همانطور که از نام نشست پيداست، ظاهراً "اين يک همايش همبستگی طرفداران دموکراسی و حقوق بشر در ايران" زير نظر کنت تيمرمن عضو عاليرتبه سازمان جاسوسی آمريکا، سيا، بوده است. اما هدف اصلي، در واقع جانشين سياسی تالی (ﺁلترناتيو) تحت امر سيا در ايران بعد از حمله نظامی آمريکا است، امری که در افغانستان و عراق نيز سابقه ی آن ديده شده است.


طبق گزارش برگذارکنندگان، دراين گردهم آيی دو روزه، هشتاد و دو نفر از افراد و نمايندگان «احزاب» و «نهادهای» گوناگون سياسی (از جمله شامل هشت زن) شرکت داشتند. افراد اهل کردستان هشتاد در صد شرکت کنندگان را تشکيل می دادند. بنا بر اين چنين به نظر می رسد که علت عدم سازگاری "اکثر شرکت کنندگان" با سرود ای ايران و پرچم سه رنگِ شير و خورشيد از ناحيه ی اين چند تن ضدايرانی بوده باشد.


جلسه روز هفتم ژانويه ساعت ده صبح شروع شد. در ابتدا يک هيات رئيسه پنج نفره، شامل شهلا عبقري، کاوه آهنگري، رحيم بندويي، دکترضياءِ صدرالاشرافی (رئيس کنگره ی پان ترکيست ها که چندسال پيش در آمريکا برگذار شد!) و دکتر سياوش عبقری تعيين می شود. پس از خوش آمد گويي، جلسه به رياست سياوش عبقری وارد دستور کار دو روزه ی خود شد.


کميته تدارک اجلاس "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران" «از شرکت حاضرين در اين نشست سپاسگزاری کرده، و سياست‌های ماجراجويانه ی رژيم جمهوري‌اسلامی در زمينه «فعاليت‌های اتمی» و تروريسم بين المللی را محکوم کرد، و حل اساسی بحران های كنونی مملکت را در گرو گذر و جايگزينی حاکميت جمهوری اسلامی با حاکميتی دموکراتيک و نا متمرکز با حفظ يک پارچگی ايران ، بمنظور تامين حقوق سياسي، اقتصادي، مدنی و فرهنگی «مليت ها و اقوام ايرانی» که ملت ايران را تشکيل ميدهند، دانست.» [کذا فی الاصل]


به باور برگذارکنندگان اين اجلاس، «"کنگره ی ملی ايرانيان" (!) می تواند بر آيند ومحصول يک دوره «مبارزاتی و رايزنی»[کذا فی الاصل] در داخل و خارج باشد، که با گردهمايی نمايندگان سازمانها ، گروهها ،احزاب وشخصيت ها برای نيل به باروری و تنومندی مبارزات بر پا شود، « و از درون اين روند است که، رهبری شکل خواهد گرفت. ما بايد کمک کنيم به آماده ساختن زمينه برای اين پروژه ی فراگير از اپوزيسيون سکولار- دموکرات.»


ايراد معترضان در اجلاس کلن براين بود که، پس از برکناری جمهوری اسلامي، تنها استقرار يك نظام دموکراتيک مطرح نيست، بلکه «خواست ما يك نظام سکولار ليبرال دموکرات بر طبق قوانين حقوق بشراست». همچنين نسبت به واژه های مليت و فدرال شديداً از طرف جمعی از حاضران ايراد گرفته و اعتراض شد. سپس دو متن متفاوت با نظر معترضان (گروه اقليت) برای بازبينی به دو کميسيون متشکل از داوطلبان (دومی برای بررسی و تکميل قطعنامه اجلاس) ارجاع گرديد.


روزيکشنبه هشتم ژانويه ساعت ده بامداد اجلاس با بررسی نتيجه کار کميسيون بازبينی دو متن کذائی شروع به کار کرد. دراين روز شهريار آهی و حسين لاجوردی هم به شرکت کنندگان اجلاس پيوستند. سپس، اعتراض ها به واژه های مليّت و فدرال بالا گرفت. سرانجام، سند ساختار تشکيلاتی و قطعنامه اجلاس با اکثريت آراء به تصويب رسيد و معترضين هم آماده ی ترکِ جلسه شدند که ناگهان دکتر عبقری و همسرش هم با ترک هياًت رئيسه اعتراض خود را از متون اسناد ابراز داشتند.


با بحث های علنی و پنهاني، و نهايتاً با پادرميانی حسين لاجوردي، نتيجه بر اين شد که تا اجلاس بعدي، سه تا شش ماه ديگر، هيچگونه سندی منتشر نشود و در نشست بعدی طبق آراء عمومی تصميمی اتخاذ گردد.


انتخابات برای برگزيدن شورای همآهنگی با انتخاب ۱۵ نفر عضو اصلی و ۳ نفر عضو علی البدل انجام شده و ختم جلسه اعلام گرديد.


شايان ذکر است که، هر وقت بيگانگان برای ما نقشه ايجاد جانشين کرده اند، مزدوران شان به حربه ناجوانمردانهً تحريک اقوام و عشاير دست زده و ملت ما را بجان هم انداخته اند. در گذشته قيام قشقائيها، فاجعهً سميرم، و...از طرف انگليسيان ايجاد شد.


امروز نيز نيروهای آزاديخواه و ميهن دوست ايرانی که همّ و غمّ شان احقاق حق حاکميت ملت ايران بر سرنوشت خود، و استقلال، آزادی و دموکراسی است البته به هيچ روی زير بار اين خطر و اهانت بزرگ نمی روند که که آمريکا، سيا، و کودتاچيان ۲۸مرداد برای ايران جانشين سياسی ايجاد کنند و از خطر چنين دسيسه ای برای ايران غافل نيستند.


ساليان درازی است که سلطنت طلبان، بر اساس خيالی پوچ ـ زيرا غير منطقی ـ ، در پی "اتحاد بزرگ" با نيروهای ملی بوده اند. جريان به اصطلاح "کنفرانس ملی" با شرکت حزب دموکرات کردستان، و رضا پهلوی ـ از طريق ارسال پيامش ـ، با پاکاريِ حسن ماسالی از اولين قدم های اين کار بود؛ جريان سال ۲۰۰۰ در واشنگتن، و بالاخره سه کنفرانس برلن، لندن و پاريس؛ و اکنون نيز «همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران» در کلن ـ آلمان، ادامه ی همين حرکت است.


اعلام موجوديت تشکيلات "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران" در آغاز توسط عده ای در داخل و خارج از کشور که بعضا در گذشته مائوئيست، چپی های چريک، يا از افراد و گروههای گرايشهای راست و سلطنت طلب بوده اند شروع شد. اينان چند سالی است که تحت نظر "کنت تيمرمن" اسرائيلی ـ آمريکايی" فعاليت می کنند. اين گروه، سناريوی جديدی را نيز در ايران با همکاری افراد خود شيفته ی شناخته شده ای نظير کورش زعيم و حشمت الله طبرزدی برپا ساختند.


جالب است که حشمت ‌الله طبرزدی در روز ۱۱ ديماه ۱۳۹۰ در يک پيام ويدئويی از زندان می گويد: "من به عنوان کسی که سخنگويی همبستگی و دمکراسی برای حقوق بشر را در ايران به عهده دارم می گويم که ما بايد برسيم به حکومتی که برخاسته از رای اکثريت قاطع ملت ايران باشد، بر پايه دموکراسی و حقوق بشر، جدايی دين از حکومت و احترام به حقوق همه اقوام، احترام به حقوق همه انسانها، همه ی ايرانيان، صرف نظر از عقيده، جنسيت و زبان شان.(تاًکيد از ماست)


ايران دارای حدود سی استان يا سی ايالت هست که می شود به عنوان يک کشور مقتدر فدرال و دموکرات در منطقه مطرح بشود. آزادی ايران و سربلندی ملت ايران را آرزو داريم. و فکر هم می کنم که راه طولانی نمانده تا بخواسته خودمان برسيم." (تاکيد از ماست.)


گروه تيمرمن در خارج از کشور نيز با عضويت کسانی از جمله حسن ماسالي، (سخنگوی حشمت الله طبرزدی در خارج از کشور!)، منوچهر آهي، (رئيس دفتر رضا پهلوی)، و دکتر عبقری و همسرش و ...، برگذارکنندگان نشست پاريس «کنت تيمرمن» در تاريخ پانزده تا هفده ژوئن ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) در فرانسه بودند، که تحت نظر تيمرمن، خواهان بازگشت نظام شکست خورده پادشاهی سابق شده بودند.


در اجلاس کلن نيز اکثريت همان افراد فوق الذکر به رتق و فتق امور اشتغال داشتند.


البته "بازگشت نظام پادشاهی" تخيلی بيش نيست. اينان بايد روزی اين واقعيت را بپذيرند که نظام گذشته، حتی به بهای دادن باج های ننگين به گروه های ناچيز تجزيه طلب و پايمال کردن بسياری از ارکان و اصول ديگر ايرانيت، بر گشت ناپذير است.


اين ازوظايف مهم سازمانهای سياسی مستقل، دموکرات، و ايران دوست است که اسامی همکاران ايرانی کنت تيمرمن و سيا را برای اطلاع مردم منتشر کنند، و در مورد اعمال و دسائس آنان در کمال هشياری باشند، زيرا اين افراد که با گذشته ها و نماد های تاريخی مليون چون نهضت ملی و رهبر آن مصدق بيگانه اند و با همه ی اصول فکری آنان دشمنی دارند، در صددند که در کنگره ها و مجامع سازمانهای اپوزيسيون اصيل و واقعی نفوذ کرده و سياست خصمانه و جنگ طلبانه ی آمريکا و اسرائيل با ايران را در ميان آنان ترويج و توجيه کنند.


بريدگی ذاتی اين قبيل تلاش ها از راه نهضت ملی و نام بنيانگذار آن، خواه زير عَلَم اصلاح طلبی صورت گيرد، خواه زير عنوان همبستگی های کاذب به تاًييدات سلطنت و سرويس های سرّی بيگانه، همه نشانه ی بيگانگی سرجنبانان آنها با ملت ايران و با آرمان های بيان شده در تاريخ معاصر اين ملت است.


زمانی که بخش مهمی از ملت ايران فريب بازی خمينی را خورد سال ها بود که جامعه ی ما در حال اغماء سياسی مصنوعی به سر می برد؛ و زمانی از اغماء بيرون آمد که کار از کار گذشته و همه ی هستی معنوی او لگدمال شده بود.


اين بار، ديگر با تجربه ی مهلکی که از سر اين ملت گذشته است، بايد ملت ايران بکلی مرده باشد تا دست دسيسه گران وابسته به سرويس های سری بيگانه و گروه های وابسته به جناح مطرود جمهوری اسلامی را که آنهم، از طريق فعالان خود در خارج از کشور، فاقد پيوند هايی با گروه نخست نيست، نخواند و اعمال آنها رابرملا و خنثی نکند. اما ملت ايران و نيروهای بيدار وحياتی آن زنده اند و بر سينه ی اين عوامل کوته نظر و نادان اسارت و تجزيه ی خود دست رد می زنند.






دکتر پرويز داورپناه


۲۶ دی ۱٣۹۰ - ۱۶ ژانويه ۲۰۱۲






26 دی 1390 12:36

Fidel Castro speaks English after visit to United Nations in the US

Saigon

Dien Bien Phu

100th Birthday of General Giap

PressTV - Israeli siege negatively affecting Palestinian higher education

حمص - اعتراف شبيح بقتل الشهيد السعودي بندر 14-1-2012

آيا تدوام اصلاحات اميركبير ممكن بود؟


  • آيا تدوام اصلاحات اميركبير ممكن بود؟

     

  • دو روز بعد از آنكه ميرزا محمدتقي خان فراهاني از همه مناصب و مقامات حكومتي و دولتي خود عزل شد، تني چند از معلمان فرنگي دارالفنون كه امير استخدام‌شان كرده بود، وارد پايتخت قاجاري‌ها شدند و امير معزول را يافتند نه در حال شوكت و عظمت بلكه در حالتي متاثر و افسرده كه انتظار تبعيد به كاشان را مي‌كشيد، لابد!
    در آن هنگام ميرزا آقاخان نوري را تصور كنيد كه بر كرسي صدارت نشسته بود و در گوش قبله عالم زمزمه مي‌كرد كه بساط دارالفنون را برچيند كه لابد اين به چه كار ملك و مملكت مي‌آيد! كه مشتي مفتخوران در آن جمع شوند و اشرفي از جيب همايوني به در كنند و در اين كار چه فايده‌اي هست جز آنكه اينان روزي بر قبله عالم بشورند! حالا تصورش را بكنيد كه ناصرالدين شاه با جمع كردن دارالفنون مخالفت مي‌كند! پس مي‌توان دريافت كه ميرزا آقاخان نوري كه سرانجام رداي اميركبير را بر شانه خود انداخته بود با ميرزا محمدتقي خان چقدر فرق داشته است كه كسي چون ناصرالدين شاه قاجار با آن همه بي‌كفايتي و خيانت از او كفايتي بيشتر داشته است، از زمين تا آسمان هم شايد كم باشد.
    اين نوشتار چه چيز تازه‌اي دارد براي گفتن، وقتي در تمام اين سال‌هاي بعد از قتل دردناك اميركبير و هر سال به بهانه كشته شدن بزرگ‌مردي كه به ايران و پيشرفت اين سامان فكر مي‌كرد، طومارها نوشته شده و حرف‌هاي بسياري گفته شده است. هرچند وقتي، اينجا به تازگي بنا بر اين شده است كه نام و تاريخ چند سلسله از سلسله‌هاي پادشاهي حاكم بر ايران از كتاب‌هاي آموزشي تاريخ مدارس حذف شود، هيچ بعيد نيست كه روزي پيش آيد كه نام قاجاريان هم از صفحه روزگار ايران محو شود و دانش‌آموزان و نوآموزان، ديگر ندانند كه اميركبير كه بود! پس عده‌اي اگر بگويند: تكرار مي‌كنيم تا نام اميركبير و امثال او در تاريخ زنده بماند، پرهم بيراه نگويند. در نگاه به تاريخ و بازخواني‌هاي تاريخي البته گاهي تكرار ناگزير است و شايد حالا هم بايد بخش‌هايي از آنچه واقعيت تاريخي ماست، تكرار شود، بدون هيچ تحليل و كم و كاستي.
    ايران سرزمين عجايب است! اين را از بنيان‌هاي اوليه زندگي اجتماعي در ايران مي‌توان دريافت و مطالعه تاريخ اين سرزمين در ادوار مختلف به خوبي بيانگر اين واقعيت است. خاصه پس از دوران استقرار رژيم صفوي كه امنيت به زور شمشير تبرايي‌ها و تولايي‌ها و چگيني‌ها برقراربوده است اما پاي غير به اين ديار باز مي‌شود و استعمار، اين مرزها را هم درمي‌نوردد. مردمان اين آب و خاك ديري است كه می‌دانند هرج‌و‌مرج چيست، فساد را مي‌شناسند، رانت‌خواري و ويژه‌خواري را چه در شكل كهن و چه در قامت و رداي مدرن آن لمس كرده‌اند، عقب‌ماندگي اقتصادي و سياسي و اجتماعي با گوشت و پوست و خون‌شان عجين است و قس علي‌هذا. اين مردم دست‌كم چهارصد سال به شكل سازمان‌يافته و تئوريزه به ضرب دشنه و شمشير زيسته‌اند و حتي آرزوهايشان را هم كسان ديگر بر تخت و تاج نشسته برايشان ديكته كرده‌اند، خواه در عصر صفوي و عروج هنر، خواه در دوران فتحعلي‌شاه و محمدشاه و قرار دادهاي ننگين و قتل قائم مقام، خواه در عصر ناصرالدين و اميركبير و حمام فين، خواه عصر مظفرالدين و در سپيده‌دمان جنبش عدالتخانه و مشروطه طلبي، خواه در دوران استبداد صغير و به توپ بستن مجلس شورا، خواه در عصر كودتاي سيد ضيا و رضا خان قلدر و تجدد آمرانه و كشف حجاب اجباري و در تنور انداختن نانواها. محمدرضا را كه ديگر هيچ! در عصر توسعه علوم و دانش و مدرنيته و در دوران حركت به سوي حاكميت مردم در ممالك مترقي، شكنجه‌گاه‌هايش را توسعه داد و كودتا كرد و مصدق را به زير كشيد و ساواك ساخت و گروه‌گروه جوانان اين سرزمين را پاي‌جوخه‌هاي تيرباران فرستادند به جرم آنكه اسرار، هويدا مي‌كردند.
    چنين سرزميني و چنان مردماني را چگونه مي‌توان بررسيد و چه وقت؟! مگر سالمرگ اميركبيري پيش‌ آيد و ما بنشينيم به تماشاي گذشته. چه مي‌توانيم كرد جز آنكه حسرت بكشيم از اين تاريخ بي‌قرار و آشفته؛ تاريخ سرزميني كه وكيل الرعايايش رشوه خورد‌ه‌ است در قبال بخشيدن امتيازي به بيگانه!
    اينها را اما دوباره براي چه مي‌نويسم وقتي نوشته به هيچ كار نمي‌آيد و در همين لحظه نوشته شدن در كار نقض خود است! چه رسد به لحظه‌اي كه خواننده آن را مي‌خواند.
    آنتونيو گرامشي، فيلسوف نامدار ايتاليايي كه در زندان‌هاي موسوليني به طرزي دردناك جان باخت در نظريه هژموني از فرودستان ياد كرده است، كساني كه حاكميت هژمونيك آنها را به حاشيه رانده. اگر از اين نظريه بهره بگيريم شايد بتوان گفت تاريخ ناخوانده و نانوشته ايرانيان كه در پيچ‌در‌پيچ و هزار توي خاطرات و دردها نهان است، تاريخ فرودستان باشد.
    اكنون ميرزا تقي‌خان اميركبير؛ كسي كه مي‌خواست فرودستان، فرا دست آيند. تاريخ علم و انديشه ايران در قريب 600، 700 سال گذشته برحسب سنت نظاميه‌ها تاريخي سخت آشفته است از آن رو كه مدارس نظاميه در علم تنها اهالي توقف ساخته‌اند. خواندن تعدادي مشخص و قابل شمارشي كتاب و نسخه خطي و رفتن و خود را صاحب علم خواندن! به همين سبب ايران در طول اين تاريخ، كمتر دانشمندان و متفكراني داشته است و اگر هم داشته كساني بوده‌اند انگشت‌شمار كه آن هم كمتر سبب‌ساز ايجاد تحولي شگرف در حوزه فكر و علم شده‌اند. حالا با اين وصف اگر ميرزا تقي خان اميركبير فراهاني را در زمره مردان سياست و فكر به حساب آوريم بايد گفت او در اين قافله جزو اندك مردان تاريخ ايران است. زيرا در عهد خود با وجود آن همه عقب ماندگي انديشه و فكر، در سياست و كياست و ديپلماسي – به زبان امروز – يكه‌تاز ميدان بوده است. شرح خدمات او در نوشته‌هاي پسين و بسياري ديگر از نوشته‌ها آمده است. بنابراين از تكرار آنها پرهيز مي‌كنم و اندكي به پايان كار و پس از امير مي‌پردازم.
    در سطرهاي نخست اين نوشتار، اشاره‌اي مجمل به ميرزا آقاخان نوري جانشين ناحق و ناخلف اميركبير- شد. نخست خوانندگان را ارجاع مي‌دهم به برخي نامه‌ها و شكواييه‌ها و به بيان بهتر درد‌هاي نهان و عيان اميركبير و سپس مي‌پردازم به بيان مختصري از عملكرد آقاخان نوري تا روشن شود مردمان اين سامان چه كساني را تيغ بر رگ گذاشته‌اند و چه كساني را بر جاي ايشان نشانده‌اند. امير بعد از جنگ هرات كه جنگ ايران و انگليس به شمار مي‌رفت و آقاخان نوري از فرط حسدورزي به او، به نفع انگليس، شوشتر را به آشوب كشيد، در نامه‌اي نوشته است: « حال و روز اين غلام بيچاره را ببينيد كه از دست اين زن و مردها چه مي‌كشم... آن طبقه آنقدر به بي‌قاعدگي خو گرفته بودند كه وضع هر قاعده‌اي را تهديدي به نفع خويش مي‌شناختند، چيزي كه در ميان نبود نفع عموم... دشمن از براي اين غلام از زن و مرد بسيار است.» در نامه‌اي ديگر اين‌طور آورده است كه: «در ملت ايران نشانه‌اي از وطن‌پرستي يا مليت به جاي نمانده، قدرت دين هم كه تا امروز جاي مليت را گرفته بود، رو به سستي نهاده، قدرت دولت هم بسيار محدود است و همه مردم نيز خواهان تحولي هستند. در عين حال ايرانيان اشتياق غريبي پيدا كرده‌اند كه خود را به دولت‌هاي اجنبي نزديك گردانند... با اختلافات عظيمي كه ميان قدرت ايران و انگلستان است، چطور مي‌توانم تن به تقاضاهايي دهم كه بر قدرت انگليس بيفزايد و از قدرت ايران بكاهد...»
    مدتي پس از نگارش اين نامه بود كه از همين خوي ايرانيان به تنگ آمد و نوشت: «اين غلام نمي‌تواند نظم دهد، بي‌نظم هم كار پيش نمي‌رود... اين درد غلام را مي‌كشد كه مردم ميرزا – منظور ميرزا آقاخان نوري است– مي‌گويند كه آن نظم تقي خاني گذشت... مردن را بر خود گواراتر از اين حرف مي‌داند...»
    ميرزا محمدتقي خان در اوج استيصال از آن ميهمان‌خانه ميهمان‌كش روزش تاريك – به تعبير اخوان ثالث– قلم برداشت و نامه آخر را به ناصرالدين شاهي نوشت كه او خود، وي را از ناصرالدين ميرزايي در تبريز به تخت سلطنت آورده بود و حتي هزينه سفر شاه جوان و هيات همراهش از تبريز به تهران را به اعتبار خود پرداخته بود. امير در اين نامه نوشت:
    «قربان خاك پاي همايونت شوم جسارت است اما:
    چو ‌آيد به مويي توانش كشيد / چو برگشت زنجيرها بگسلد
    باري، معلوم است مقدر آسماني در تمامي كار اين غلام است، زيرا «ز منجنيق فلك سنگ فتنه مي‌بارد...» آن فرمايش صبحي، دستخط همايون هم مزيد واهمه اين غلام شده كه يقين خواهيد فرمود اين غلام بي‌خبر نيست. لابدا با كمال روسياهي جسارت عرض مي‌شود كه اولا از خدا مرگ مي‌خواهم كه اين روزهاي زيادتي را نبينم. ثانيا الحكم لله به قضاي آسماني و حكم پادشاهي حاضرم. امر همايون مطاع.»
    و چنين بود كه ناصرالدين شاه نوشت: «چاكر آستان ملايك پاسبان... حاج عليخان... فراشباشي شهرياري... به فين كاشان رفته ميرزا تقي‌خان فراهاني را راحت نماييد.»
    اين است حكايت پايان امير، به همين سادگي!
    حالا ميرزا آقاخان بر سر كار آمد، انگار كه خوني در فين كاشان بر زمين ريخته نشده است! او تنها چند روز پس از نشستن بر كرسي صدارت تعهدنامه انصراف از تملك هرات را تسليم انگليس كرد و بعد به زودي حق كاپيتولاسيون را براي انگليس محرز شناخت و تازه اين آغاز ماجراي او بود در جولانگاهي به اسم ايران!
    چندان سخن ديگري نمي‌توان گفت در اين شكايت‌نامه شايد! از امير خوني ريخت و رفت اما از ايران خون‌هاي بسيار در بستر تاريخ، چه پيش از او و چه از پس‌اش و ديوارهاي حمام فين امروز پر از يادگار است از امير و از توريست‌ها و گردشگراني كه مي‌روند و مي‌نويسند يادگاري از...
    همگام با روزگار اميركبير و دردهايي كه از دست قدرت بي‌مهار شاه و دربارش مي‌كشيد في‌المثل امپراتور قدرقدرت ژاپن، خود به خواست خود از قدرتش مي‌كاست و به مردمان سرزمين‌اش قدرت مي‌داد تا قانون اساسي بياورند و خودشان ميهن‌شان را به جلو پيش برند. بعد از امير اما اينجا سهم ما شد ميرزا آقا خان و تحت‌الحمايگي انگليس‌اش!
    اين حديث كه مفصل است و خواندن از مفصل شايد نيك‌تر افتد تا خواندن از مجمل. اما در پايان طرح يك پرسش ضروري است و آن اينكه با توجه به همه آنچه از ايران و ايرانيان مي‌دانيم بايد پرسيده شود آيا تداوم اصلاحات اميركبير ممكن بود؟ و نيز اينكه اصلاح‌گري اصولا در كدام بستر امكان و نيز تداوم مي‌يابد؟

ماهِ دی، ماه خُرّم و ماهِ بهی


ماهِ دی، ماه خُرّم و ماهِ بهی

در تقویم تاریخ ماه دی، علاوه بر رویدادهای مربوط به ایران، برخی وقایع دیگر را هم برجسته کرده ام.
• محاکمه پُر سر و صدای «دریفوس»،
• عملیات کارلوس و گروگانگیری وزیران نفت اوپک در سال ۱۳۵۴ ،
• زندگی و مرگ «الکساندر دوبچک» که طالب سوسیالیسم با چهره انسانی بود،
• مقاومت و مبارزه «پاتریس لومومبا» که زیاده خواهی بلژیکی ها را برنمی‌تافت و با توطئه موسی چومبه و ژوزف کازاوابو به قتل رسید،
• نشست گوادلوپ و تب و تاب «گاست» و «هایزر» و ««اریك فن ماربد» در «جان هابسن» که پیش از لنین بحث امپریالیسم را پیش کشید،
• «رزا لوکزامبورگ» که می‌گفت: « آزادی برای کسی است که متفاوت می‌اندیشد.»... و...

در تقویم تاریخ ماه دی به ایده juche «جوچه» 주체사상 نیز که بدون آشنایی با آن نمی‌توان در مورد مردم کره شمالی قضاوت کرد، اشاره نموده ام.
................................

مَدار را نه در خودتان، در آن رهبر فرزانه ببندید. در «کیم جونگ ایل»

بعد از درگذشت رهبر کره شمالی و سوگواری مردم آن کشور، بار دیگر ایده «جوچه» 주체사상 بر سر زبانها افتاد.
ايده چوجه 주체사상 به زبان ساده يعنی تکيه بر توانمندی های بيکرانه انسان، انسانی که از مشکلات خودش هر چقدر هم بزرگ باشد، بزرگتر است و می‌تواند با اميد و اعتماد به نفس از پس هر خطری برآيد.
ايده جوچه که مردم کره شمالی به آن خو دارند، کمک کرده تا در آن کشور بی چيز و فقير که رابطه اش با دنيای بيرون خودش گسسته است، معتاد و بزهکار تکثير نشود و نگاه مردم به همديگر ورا تر از سود و زيانهای حسابگرانه و کاسبکارانه باشد.
تبليغات رسمی در کره شمالی حاکی از اين است که برای دست يابی به جوهر جوچه و خروج از قبر خويش، برای اينکه روزمرّه، نو و تازه بشويد بايد به اين باور برسيد که هرچه داريد از خلق و رهبری است.
در جوچه ذوب بشويد و دست‌تان را به دست «رهبر عزيز» بدهيد. با پاهای کيم جونگ ايل Kim Jong-il حرکت کنيد تا در راه نمانيد. اينطور تک تک شما جاودان می‌شويد. دستگاه ارزشی تان تغئير می‌کند و شعله ای خواهيد بود که هيچکس نمی‌تواند آنرا خاموش کند.
راز «جوچه» اتصال شما به نقطه خارج از خودتان است به 위대한 령도자 김정일동지 به کيم جونگ ايل کبير...
برای غلبه بر ترس و یاس و ناباوری، خود را به رهبری بسپارید تا آسمان پر از زیبایی و ستاره باشد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%88%DA%86%D9%87

................................

«یوگنی آنه گین» و سیروس نهاوندی

در رابطه با ایران، دی ماه امسال نیز تروریست‌های موتور سوار دست به انفجار و آدمکشی زدند. اگرچه استعمارگران قدیم و اشغالگران جدید، عزّت و استقلال میهن ما را برنمی‌تابند و استبداد زیر پرده دین، عملاً به دوز و کلک آنان میدان می‌دهد، اما روایت‌ های رسمی تردید برمی‌دارد و چند و چون اینگونه حوادث غم انگیز، غبارآلوده است. یک دلیلش این است که متاسفانه به اعتماد مردم ستمدیده ایران ترکشهای هولناک خورده است...



در تقویم تاریخ دی ماه، دو واقعه از دستم رفت.
یکی اشاره به کتاب پوشکین Евгений Онегин (یوگنی آنه گین) که از مهّم ترین آثار ادبیات روسیه است و تاثیرات زیادی در موسیقی و ادبیات و فیلم گذاشته (و چایکوفسکی هم از آن اپُرا ساخته است)
و دیگری مورد آقای «سیروس نهاوندی» است که در زمان شاه با تشکل موسوم به سازمان انقلابی و «سازمان رهایی بخش خلقهای ایران» بر سر زبانها افتاد و زندانی شد و...(...)...
و...فروردین ۵۲ ساواک شایع کرد از بیمارستان ارتش گریخته، که امثال شکرالله پاک نزاد و بیژن جزنی و صفر قهرمانی و... به کَت شان نرفت و باور نکردند.

نامبرده پیش‌تر از اعضاء سازمان جوانان حزب توده بود. بعد از پاگرفتن تشّکل موسوم به «سازمان انقلابی» (که به بی عملی و پرت بودن حزب توده از واقعیتهای جامعه ایران انتقاد داشت) به آن پیوست و در شمار گروهی بود که در کوبا آموزش نظامی دید و چین و آلبانی...هم رفت و نهایتاً دست از زفاه و امکاناتی که در غرب (هامبورگ) داشت، شست و برای کار و فعالیت در داخل کشور، پیشقدم شد.

سال ۴۸ به ایران آمد و در اینکه اراده نیک و شور آزادیخواهی داشت، تردیدی نیست.

بعد از مصادره كردن بانك ایران و انگلیس (شعبه تخت جمشید) و تلاش برای به گروگان گرفتن سفیر ایالات متحده در ایران و...او و دوستانش (۱۱ آذر سال ۵۰) دستگیر می‌شوند که برخی با پاکی و استواری تا پایان مقاومت می‌کنند. امّا سیروس خودش دچار لغزشی بزرگ شد۷، به تقلید از «عباس شهریاری» و امثالهم، پلی می‌شود تا جنایتکاران از روی آن عبور کنند. منع نکنیم. هر کسی بالقوه استعداد سقوط هم دارد. کافی است هوا برَش دارد و...
***
با استحاله وی (و تمایل به همکاری با بازجویان) وقتی قرار شد مثلاً از دست مأموران بگریزد و به شکار سوژه های ساواک بپردازد و اگر می‌تواند نیروهای فعال خارج کشور را به بهانه تشکیل کنگره مُنگره به داخل بکشاند و تور بیاندازد و...،
مقامات امنیّتی با رضایت خودش و نظارت پزشک ساواک، صلاح دیدند به عضله «دلتوئید» DELTOID بازوی چپ وی تیر بزنند تا داستانش را بر تعقیب و گریز سوار کند و پُرشور و حماسی جلوه دهد.
آنان بعد از راست و ریس کردن آن به اصطلاح فرار قهرمانانه، یکی دو نگهبان از جمله محافظ عضدی (ناصری) را به هلفتونی انداختند تا، پی را کور کنند.

ساواک آگاهانه برای دستگیری و حذف پرویز واعظ زاده مرجانی (که با سیروس رابطه عاطفی داشت و می‌توانست در برابر تردیدهای احتمالی نسبت به فرار وی از او حمایت کند) عجله نمی‌کرد و در پیِ رّدگیری های تازه بود.
نهاوندی بعد از آن فرار کذایی، نوشته ای با عنوان «تجارب فرار از زندان» تنظیم نمود و نشریه توده در شماره ای مخصوص منتشر کرد !

سال ۵۲ «سازمان انقلابی حزب توده» (همان تشکلی که بر حزب توده خروج کرد و قبله خودش را از مسکو، به سوی «پکن» کشید)، در شماره ۳۳ نشریه «ستاره سرخ» از نهاوندی تجلیل نمود و در جانبداری از او سنگ تمام گذاشت.

«نهاوندی قهرمان» کم‌کم جامی‌افتد و حسابی نقشه اش (طرح ساواک برای نفوذ) می‌گیرد.
او نزدیک به ۴ سال سیابازی می‌کرد و سازمانهای مبارز زمان شاه تا مدتّهای مدید دستش را نخواندند. مجاهدین (خط تقی شهرام) تا ۲۳ دى ماه ۱۳۵۵ که در خبرنامه خودشان او را افشا کردند، از توطئه ساواک و نقش وی بی‌خبر بودند. فدائیان و حزب توده و سازمان انقلابی و... هم همین طور.
البته همانطور که گفتم در زندان، شکرالله پاکنژاد، بیژن جزنی، حسین رفیعی (برادر مینا که قربانی عملکرد نهاوندی شد و جان باخت)، ابوالفضل موسوی (که در ایام جنگ مظلومانه زیر یک پُل با انفجار موشک عراقی کشته شد) و داود (نعمت الله) عیوض محمدی و...روایت ساواک را نپذیرفتند.
سال ۵۶ که زنده یاد سعید سلطانپور در جریان مسافرت به خارج علیه او افشاگری نمود، با فحاشی کسانی روبرو می‌شود که نهاوندی را قهرمان می‌دانند.

***
یادم رفت بگویم نهاوندی حتّی تلاش می‌کند با حمید اشرف و بهرام آرام هم رابطه بزند. البتّه برخلاف آنچه شایع است نشانه کردن بهرام آرام توسط یکی دیگر از پادوهای ساواک (محمد توکلی خواه) صورت گرفت نه سیروس نهاوندی.

خوشبختانه آقای «سیروس نهاوندی» در قید حیات (در آمریکا) است و ای کاش حلقه‌های مفقوده زندان شاه، چگونگی دستگیری و ماجرای آن به اصطلاح فرار را تمام و کمال به رشته تحریر درآورَند تا اگر آنچه در باره اش گفته اند ناروا و ناحق و اتهام صرف است، روشن شود. (فراموش نکنیم که ما خودمان گل بی‌عیب نیستیم. کبر و غرور در کمین ما است و می‌توانیم عاقبت به خیر نباشیم.)
***
ساواک بسیار کوشید تا هم‌پرونده های وی را هم، به دستگاه خودش بکشاند و چه آزارها دیدند امثال داود (نعمت الله) عیوض محمدی و ابوالفضل موسوی و حسین رفیعی و رحیم ینایی...که نمی‌خواستند و نمی‌توانستند روایت امثال «رسولی» و دیگر شکنجه‌گران را از آن سیاه بازی باور کنند.
داود (نعمت الله) عیوض محمدی از شدّت فشار بازجویان، تا مرز خودکشی پیش رفت.



امیدوارم آقای نهاوندی (که بازجویان برایش نامهای مستعار کریم پور و بیژن افشار و «ریزه میزه» هم گذاشته بودند)، دست به قلم ببرند. تا روایت (بعد از انقلابِ) امثال پرویز ثابتی و تهرانی و آرش... حرف آخر را نزند و در مورد وی قضاوت‌ها غبارآلود نباشد و بد، بدتر دیده نشود.

• به دام افتادن «منوچهر حامدی» دبیر تشکیلات کنفدراسیون جهانی (بعد از تماس نهاوندی) که به جان باختن وی انجامید،
• لورفتن سمپات های فدائیان در شمال
• کشته شدن «علیرضا الفت» و پسر عمویش «فریدون» و... از گروه موسوم به «انسجام» در مجاهدین (بعد از برادرکشی سال ۵۴ و ماجرای شریف واقفی) نهاوندی با رهنمود ساواک، بر سر راه‌شان دام گذاشت،
• جان‌باختن فذایی خلق «مینا رفیعی» (که در ارتباط با «سازمان رهایی بخش خلق‌های ایران» بود و سال ٥٥ کشته شد)،
• جان باختن بهرام نوروزی و جلال‌الدین سعیدی زیر شکنجه‌، (این دو به دوز و کلک نهاوندی پی برده و می‌خواستند دیگران را بیدار کنند، اما ساواک پیشدستی کرد و برای حفظ سیروس همه کسانی را که از نفوذ او باخبر شده بود، به رگبار بست.)
• شهادت جلال دهقان، مسعود صارمی، رحیم تشری، محمد حسن زکی زاده، محمد علی پاریاد و ماهرخ فیال، آذز سال ۵۵
• حمله ساواک به خانه تیمی فدائیان در محله مارالان تبریز ۶ بهمن ۱۳۵۴،
• اسارت وفا جاسمی و شکوه (معصومه) طوافچیان که در شهرآرا دستگیر و در زیر شکنجه های طاقت فرسا کشته شدند...
• به رگبار بسته شدن پرویز واعظ‌زاده مرجانی، خسرو صفایی، گرسیوز برومند و... (به دست ساواک)،
• چند و چون این وقایع دردناک هنوز آنچنان که باید روشن نیست و توضیح سیروس نهاوندی را می‌طلبد.
................................

کلاهمان را قاضی کنیم.
درست است که ساواک زیر پای سیروس نشست و کار خودش را کرد امّا در آغاز، در شرایطی که خیلی ها سرشان در لاک روزمرّگی و منافع شخصی بود، وی با انگیزه آزادیخواهی و خدمت به مردم محروم به رفاه و زندگی پشت کرد و پا به مبارزه گذاشت.
وقتی كتاب «‌تجربیات جنگ چریكی در شهر» را با استفاده از نوشته‌های انقلابیون آمریكای لاتین در مورد جنگ چریك شهری می‌نوشت، از زندگی «چوخ بختیاری» و الکی خوشی گسیخته بود.
حق را نباید ناحق کرد. وجدان انسان هرچقدر هم به نادرستی و ناراستی رو کند، به آسانی کَپک نمی‌زند و سیروس می‌تواند با خُرد کردن خویش اعتلا یابد و نام نیکی از خود باقی بگذارد. پطرس، مسیح را سه بار تکذیب کرد و یهودابازی درآورد اما چون سیاوش به آتش رفت و اینک نامش را بر هزاران فرزند گذاشته اند.
شاهرخ (محمد) نوری و دهها شاهرخ پاک و زیبا، پیش از آنکه در قتلعام سال ۶۷ چوبه های دار را ببوسند، در دستکاه لاجوردی برده شده بودند و وقت اعدام زندانیان سیاسی، تیرهای خلاص را باید می‌شمردند. شاهرخ و امثال او که از آسمان آبی و آب زلال هم صاف تر و پاک تر بودند، زیباترین بینّه تغئیر انسان را نشان داده اند.
................................

حسینی شکنجه‌گر و هوشنگ عیسی بیگلو

پدر عزیزم زندانی سیاسی زمان شاه آقای «هوشنگ عیسی ‌بیگلو» که عمرش دراز باد، در زندان کمیته مشترک به اصطلاح ضدخرابکاری با حسینی(حسینی شکنجه گر) روبرو می‌شود و از او می‌شنود که «من ترا مثل فرزندم دوست دارم.»
هوشنگ دستهای آسیب دیده اش، (آسیب دیده بر اثر شکنجه) را جلوی حسینی می‌گیرد و حسینی در حالیکه اشک می‌ریزد بر دستان وی بوسه می‌زند. او در موردی دیگر به آقای عیسی بیگلو می‌گوید من نمی‌توانم در چشمان تو نگاه کنم. نمی‌توانم.
آقای عیسی بیگاو هوشیارتر و فرهیخته تر از آن است که حسینی بخواهد، رنگش کند و ادا در بیآورد. حسینی در آن لحظه راست می‌گفت. می‌فهمید شرم چیست و نمی‌توانست به چشمان زندانی رنجدیده ای که سرمایه ای جز مظلومیت و فروتنی نداشت، نگاه کند.

اگر حسینی، قاتل دهها زندانی که زیر شکنجه جان باختند، می‌تواند خود را بشکند، هر فرد دیگری هم می‌تواند.
شب سمور و لب تنور می‌گذرد و امروز یا فردا همه سر بر خاک می‌گذاریم و غبار می‌شویم.
امیدوارم آقای سیروس نهاوندی آخر عمری بر همه تردیدها غلبه کنند و راست ها را هم بنویسند.

نفرین‌ها و آفرین‌ها، همه بی‌اثر است و بیان حقیقت زیباترین باقیات و صالحاتی است که از آدمی باقی می‌ماند.
................................

عاقبت از ما غبار ماند.

بیش از سه دهه است که ساواک رژیم شاه کلّه پا شده و آقایان عطّارپور (حسین‌زاده)، ناصری (عضدی)، رسولی (نوذری)، متقّی، منوچهری و ثابتی...شاهدند که برف روزگار بر سر و صورت آنان نیز می‌نشیند اما متاسفانه از حلقات مفقوده تاریخ معاصر ایران راززدایی نمی‌کنند.

جز کتاب «سال ۵۷ مصیبتی بزرگ بر ملتّی بزرگ» ـــ خاطرات آقای هوشنگ ازغندی (منوچهری) که البته به کار پژوهشگران نمی‌آید (چون بیشتر بد و بیراه به امثال مجاهدین است، نه شرح آن ظلمت شبانه)، کارمندان عالی رتبه اداره سوّم ساواک دست شان به قلم نرفته و رازهای آن دوران همچنان سر به مُهر مانده‌است.

آیا واقعاً گذشت سی سال کافی نیست تا بیان شّمه ای از آن روزگار، مجاز باشد؟
امیدوارم برای ثبت در سینه تاریخ این اسرار مگوها را اندکی هم که شده، باز کنند تا من نوعی که نمی‌خواهم واقعیّت را جز آن که بوده، تصویر کنم ــ اشتباه ننویسم.
لااقل برای فرزندان و نوه های خودشان بنویسند.
فردا یا پس فردا همه غزل خداحافظی را می‌خوانیم و چه بسا از خاک‌مان گندمی برآید، در تنوری بسوزیم و یا سبزه ای بروید و بزی در آن بچرد.
آقایان حسین زاده و ناصری و نوذری... هر کدام یک آرشیو بزرگ هستند اما نم پس نمی‌دهند و
نمی‌نویسند.

کاش فرزندان آقای ثابتی پدر عزیزشان را به نوشتن خاطرات آن شبهای ظلمانی دعوت نمایند و خواهش کنند راست ها را هم بنویسند. راست ها را نگفتن، نوعی دروغگویی است.
از پدر خواهش کنند تنظیم خاطرات خودشان را به دیگری نسپارند در غیر اینصورت نه ارزشی خواهد داشت و نه قابل اتکاء خواهد بود.

از «معمّای ثابتی» و امثال عباس شهریاری و سیروس نهاوندی و محمد توکلی خواه... هیچکس جز خود آقای ثابتی مقام امنیتی ابرو کمانی نمی‌تواند راززدایی کند.
................................
آشنایی به من گفت: والله تو خیلی ساده ای. اینها جنایتکارند و باید حساب‌شان را حسابی رسید.
گفتم ساده بودن و به عشق اصالت دادن بهتر است تا پیچیده باشیم و بَردهِ کینه.
................................
از شما دعوت می‌کنم ویدیوی ضمیمه را ببینید:

This Month in History تقویم تاریخ، رویدادهای ماه دی
http://www.youtube.com/watch?v=85z6bo4ObU0

همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com

سخنرانی «توکل کرمان» کوشنده ی یمنی، برنده صلح نوبل در روز اعطای جایزه‌ در اسلو ـ نروژ



سخنرانی «توکل کرمان» کوشنده ی یمنی، برنده صلح نوبل در روز اعطای جایزه‌ در اسلو ـ نروژ

زنان عرب و مبارزه ای بی امان برای حداقل حقوق انسانی

برگردان: عباس شکری

جمعه ۲ دی ۱۳۹۰ - ۲۳ دسامبر ۲۰۱۱

karman-t.jpg
توکل کرمان در حال سخنرانی در مراسم اهدای جایزه صلح نوبل
شهروند: به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان! اعلیحضرت، خانواده‌ی پادشاهی، عالی‌جنابان، کمیته‌ی محترم صلح نوبل، بهار عربی و جوانان انقلاب در عرصه‌ی آزادی بیان و تغییر و هم چنین مردم در گوشه و کنار جهان، سلام بر شما. سلام مرا از میز خطابه‌ی صلح نوبل پذیرا باشید.

خوشحالم که این افتخار نصیب من شده است تا در کنار همکاران‌ام؛ “خانم الن جانسون و لیما گبووی” در عرصه‌ی مبارزه برای صلح، با شما سخن بگویم. با دریافت این جایزه معتبر جهانی که معنایی اخلاقی و انسانی با خود دارد، وظیفه‌ای سنگین‌تر بر دوش‌های ما گذاشته شده تا به صلح و آرامش جهانی دست یابیم. سپاس به خاطر این جایزه که به نظرم افتخاری است فردی برای من، برای سرزمین‌ام یمن، برای همه‌ی زنان عرب، برای همه‌ی زنان جهان و برای همه‌ی آنانی که دل در گرو آزادی، صلح و حقوق بشر دارند. این جایزه را از طرف خودم، بهار عربی و جوانان انقلابی عرب که این روزها برای دستیابی به آزادی دست به مبارزه‌ای آرام و بدون خشونت زده‌اند، دریافت می‌کنم. جوانانی که علیه دیکتاتوری و تمامیت‌خواهی و فساد مبارزه می‌کنند تا حقانیت و انسانیت را جایگزین آن کنند.

آرزوی دیرین “آلفرد نوبل” که آزادی در سطح جهان بود و دنیایی خالی از جنگ، هنوز برآورده نشده و جامه‌ی عمل بر خود نپوشانده، اما امید به این که سرانجام چنین خواهد شد، رشد زیادی داشته و خیلی‌ها هم در عرصه‌ی جهانی برای عملی کردن آرزوی او دست به کنشگری گسترده زده‌اند. جایزه‌ی صلح نوبل هنوز هم نیروی معنوی و حرکت به پیش برای همین امید می‌آفریند. در بیش از صد کشور، این جایزه تأییدی است بر ارزش تلاش کسانی که در راه صلح، کنش‌های صلح‌جویانه، عدالت‌گستری، حقوق انسانی و آزادی در کارند. این جایزه از سوی دیگر شاهد این مدعا است که سرانجام خشونت و جنگ به پایان می‌رسند که بار کج به مقصد نمی‌رسد. خشونت و جنگ برآمدی مگر خرابی و یأس ندارد.

هماره بر این نظر بوده‌ام که مبارزه علیه ظلم و خشونت بدون توسل به چنین ابزاری امکان پذیر است. هماره بر این باور بوده‌ام که تمدن امروزین بشر حاصل تلاش‌های مداوم زنان و مردان جهان بوده است. آن هنگام که با زنان بدرفتاری می‌شود و حقوق‌شان پایمال می‌گردد، بی‌تردید ناتوانی‌اجتماعی و نارسایی‌های فرهنگی چون قارچ رشد می‌کنند و به این ترتیب جامعه‌ی زنان و مردان با هم آسیب می‌بینند. راه حل مشکل زنان تنها در چارچوب جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک یافت می‌شود که در آن انرژی انسانی زنان و مردان را با هم آزاد می‌گذارد تا در کنارهم راه حلی مناسب بیابند. تمدن امروز که موسوم شده به تمدن انسانی را نمی‌توان تنها به زنان یا مردان نسبت داد که برآمد تلاش توأمان آنها است.


خانم‌ها و آقایان، از سال 1901 که جایزه‌ی صلح نوبل بنیان گذارده شده، میلیون‌ها انسان بی‌گناه در جنگ به هلاکت رسیده‌اند که می‌شد چنین پیشامدی روی ندهد. با ذکاوت و منش درست انسان می‌شد از مرگ این همه انسان، آن هم در جنگ جلوگیری کرد. کشورهای عربی هم در بروز این جنگ‌های تراژیک و مرگ‌ها سهم خود را دارند، اگرچه سرزمین‌شان پیامبرخیز بوده و خاک پیامبران است و به گونه‌ای الهی. کتاب‌های مقدس تورات، انجیل و قرآن از همین سرزمین‌ها سر بر آوردند تا پیام‌های روحانی و الهی را به بشر برسانند. تورات با این پیام که: “ای انسان حق نداری در حد مرگ کسی را کتک بزنی” و انجیل با این پیام که: “خوش‌بختان کسانی‌اند که صلح می‌آفرینند”. و سرانجام پیام پایانی در قرآن که می‌گوید: “باورمندان، به دنبال صلح باشید و همه‌گی در پی هماهنگی”. هم‌چنین اخطار این که “کسی که دیگری را می‌کشد بی آن که ارتباطی به خون‌بها یا مجازات جرمی باشد، در انظار مردم کسی است که انسانیت را کشته است”.


باوجود دستاوردهای بزرگ علمی، تاریخ انسانیت به خون آغشته است. میلیون‌ها نفر برای سقوط و پیروزی سرزمین‌شان به قتل رسیده‌اند. این چیزی است که تاریخ گذشته به ما می‌گوید و تاریخ نوین نیز تأیید آن است! آنچه ما اخیرا شاهد آن هستیم این است که هر پیامی که بو و طعم صلح دهد، از سوی بسیارانی که صاحبان قدرت‌اند، لگدمال می‌شود و از صدای مهیب بمب‌افکن‌ها، هواپیماهای جنگی، موشک‌ها، بمب‌ها و سایر ابزار جنگی نیز وجدان آدم‌ها گویا کر و کور شده باشد!


خانم‌ها و آقایان، احساس وظیفه انسانی برای آفرینش زندگی آبرومندانه و اجرای آنچه که حیات و هستی را با ارزش می‌کند، هماره قوی‌تر از خواست کشتار و قتل بوده است. اگرچه در طول تاریخ ضربات وارده به انسان کم نبوده، اما انسان و انسانیت زنده مانده. این چیزی است که نشان آشکار دلتنگی انسان است برای شرف انسانی و سرانجام بازسازی شرف از دست رفته. انسان در پی ساختن است و نه خرابی. انسان در پی پیشرفت هست و نه عقب‌گرد و مرگ. این تمایل روز و شب خود را نمایان می‌کند و انرژی تداوم راه را برای کنش‌گران راه آزادی و صلح و آرامش بیشتر. بدون پیشرفت سریع تکنولوژی اطلاعات و انقلاب اطلاعات، این مهم ممکن نبود.



زمانی که توکل کرمان در زندان بود مردم برای آزادی اش تظاهرات کردند

خط فاصل بین جامعه‌ها از بین رفته و زندگی اجتماعی و سرنوشت جامعه در هم گره خورده‌اند. چیزی که نماد و نشان از مرحله‌ای نوین در زندگی بشر است. مرحله‌ای که مردم جهان و ملت‌های گوناگون تنها ساکنان دهکده‌ای کوچک نیستند و با وجود اختلاف ملیت، نژاد، زبان و فرهنگ، اعضای یک خانواده جهانی‌اند که بذر امید می‌پاشند و ابزار صلح را تولید می‌کنند. علیرغم همه‌ی کنش‌های نادرستی که بشریت مرتکب شده است، انسانیت هم چنان راه خود به سوی چیزی که برای بشر مفید باشد را ادامه می‌دهد و همین هم منتهی به این خواهد شد که فرهنگ‌های گوناگون، هویت مختلف و ویژگی‌های تمدن، انسان‌ها را به هم نزدیک‌تر کند و به هم پیوند بزند. این گره‌خوردگی جهانی در راه همکاری و عمل مشترک چنان قوی است که راهی مگر مخالفت با خشونت باقی نمی‌ماند؛ چه بخواهیم دهنده باشیم و چه گیرنده. به این شکل است که به تدریج درک متقابل جای نزاع را، همکاری جای درگیری و ناهماهنگی و اینتگراسیون جای انشعاب و جدایی را خواهد گرفت.


می‌شود گفت در جهان مدرن ما که در اثنای کنش‌های کارشناسانه و تجربه‌های سالیان دور تحول‌های زیادی را پشت سر گذاشته و تقسیم شده به خوب و زشت، در جهت دنیایی نو و جهانی درخشان در حرکت است. جهانی شدن برآمد همین تلاش انسانی است. این دنیای مدرن، جهانی است نو و مثبت با چشم‌اندازی روشن در آینده برای انسان‌ها و پروژه‌ی جهانی شدن که ارزش‌هایی چون آزادی، حقیقت، عدالت و همکاری همگانی را تقویت می‌کند. این دنیای نو جهانی است که در آن همه‌ی رابطه‌ها، شرایط و قوانین در جهت محدود کردن مناسبات غیرانسانی و برده‌وار برنامه‌ریزی می‌شوند. این روند شامل روند جهانی شدن است بدون ظلم، بی‌عدالتی، تبعیض و دیکتاتوری و جهانی است سرشار از همکاری و همگامی، گفتمان و هم‌زیستی و پذیرش و احترام دیگران. این روند باز هم شامل جهانی شدنی است که استفاده از قدرت علیه مردم، گروه‌های دینی، قومی و ملت‌های دیگر با این بینش که آزادی و ارزش‌های والای انسانی را از آنها بربایند، برای همیشه رخت برخواهد بست. “آرزوهای زیاد و نشدنی دارم”؟


در کرانه‌های نه چندان دور جهانی نو را شاهد هستم و جهانی شدن درخشان و رو به رشد. در هر حال من شاهد پایان دورانی‌ام که سزاوار سرزنش بوده و ملال انگیز نیز. دورانی که هم مردم و هم ملیت‌های گوناگون در آن زخم‌های شدید، تراژدی، خرابی و فاجعه‌های زیادی را تحمل کرده‌اند. من به طور مشخص در چشم‌انداز نه چندان دور، آغاز انسانیت، پیشرفت و دوران سخاوت‌مندانه‌ای را می‌بینم که سرشار است از عشق، محبت و برادری.


خانم‌ها و آقایان


صلح در داخل مرزهای یک کشور به هیچ وجه کم ارزش‌تر یا کم اهمیت‌تر از صلح بین ملت های گوناگون نیست. جنگ فقط زمانی که بین دو دولت رخ می‌دهد معنا پیدا نمی‌کند. نوع دیگری از جنگ هم پیدا می‌شود که تلخ‌تر و دهشتناکتر از جنگ بین دولت‌ها هست. این جنگ توسط رهبران دیکتاتور و مستبدی که مردم خود را به بند کشیده و ظلم بر آنها روا می‌دارند، در جامعه جاری می‌شود. این همان جنگی است که توسط دیکتاتورها در سراسر جهان علیه مردم خودشان اجرا شده و در گام‌های ابتدایی هم چنان اغوا کننده بوده‌اند که مردم جان و مال‌شان را برای رهبران دیروز آزادی‌خواه و امروز مستبد به گرو می‌گذاشتند. اما اکنون که آن ایمان و اطمینان از کف رفته، مردم جان به لب آمده به میدان می‌آیند و برای احقاق حق خویش جان می‌سپارند چرا که نیروهای وفادار به استبداد، مردمی را نشانه می‌روند که خواهان برابری، برادری، عدالت و آزادی‌اند. چنین جنگی است که مردم عرب در برابر آن قرار گرفته‌اند.


مطمئن باشید، هم‌اکنون که من با شما سخن می‌گویم، زنان و مردان جوان عرب در خیابان‌های شهرهای کشورهای عربی برای دستیابی به آزادی و ارزش‌های انسانی دست به تظاهرات زده‌اند و خواهان رهایی از رهبران دیکتاتور خود می‌باشند. آنها این راه شرافتمند را انتخاب کرده‌اند بی آن که دست به سلاح ببرند. این راه با نیروی دست‌یابی به آزادی و ارزش‌های انسانی طی خواهد شد بدون هرگونه خشونتی از سوی مردم. آنها از مسیری تاریک به سوی شعله‌های درخشان نور می‌روند که مظهر همه‌ی زیبایی‌های انسانی است. آنها زندگی‌شان را برای رسیدن به آزادی که بهترین هدیه انسانی است در تظاهرات علیه دیکتاتوری از دست می‌دهند. آنها علیه زشت‌ترین شکل خودبزرگ بینی و غرور، بی‌عدالتی و کسانی که برای حفظ قدرت و مکنت از هیچ کاری فروگذار نیستند، دست به کنش اجتماعی زده‌اند.


خانم‌ها و آقایان،


صلح در معنای عمومی خود، تنها توقف جنگ نیست که جلوگیری از ظلم و بی عدالتی بخشی از تعریف صلح است. در منطقه‌های عربی جنگی دهشتناک و وحشت‌انگیز بین دولت‌ها و مردم برقرار است. وجدان بیدار و انسانی نمی‌تواند تنها بنشیند و شاهد باشد که جوانان نوشکفته‌ی عرب توسط ماشین‌های مرگی که از سوی دیکتاتورها به سوی آنها شلیک می‌شود، به هلاکت برسند. روح جایزه‌ی صلح نوبل، روح صلح است که امروز ما با حمایت از جوانان عرب که تشنه‌ی دموکراسی، عدالت و آزادی‌اند، ممکن میسازیم. اگر امروز وجدان‌های پاک جهان از این روح صلح‌جویانه حمایت کند که جایزه‌ی صلح نوبل هم بر اساس آن پایه‌گذاری شده، سندی خواهد بود در برابر دیکتاتورها و تمامیت‌خواهان جهان که مبارزه‌ی بدون خشونت و صلح‌جویانه ما پُرتوان‌تر از ظلم و جور قدرتمند و ماشین جنگی آنها است.


خانم‌ها و آقایان،


انگیزه، نیروی پیش‌برنده و هدف بهار عربی که موسوم شده به انقلاب بهار عربی در تونس، مصر، لیبی، یمن و سوریه و جنبش‌های رهایی بخشی که در سایر کشورهای عربی مثل الجزایر، مراکش، بحرین و سودان در مسیر انقلاب و در برابر چشمان میلیاردها انسان در سراسر جهان در حرکت‌اند، سرانجام به پیروزی خواهد رسید و دفتر ظلم در منطقه را برای همیشه خواهد بست. این مهم ممکن نیست مگر با حمایت وجدان‌های بیدار و هشیار جهانیان. مردم عرب از خوابی عمیق بیدار شده‌اند و دریافته‌اند که سهم آنها از دموکراسی، آزادی و کرامت انسانی چقدر کم بوده است. به همین خاطر هم دست به شورش زده‌اند. این تجربه از زاویه‌های زیادی شباهت دارد به آنچه که در کشورهای اروپای شرقی آن هم پس از فروپاشی شوروی رخ داد. تولد دموکراسی در اروپای شرقی به سادگی به دست نیامد که زایمانی سخت در راه بود. پیروزی زمانی به دست آمد که مبارزه‌ی مردم علیه سیستم‌های جاری در جامعه سرانجام با موفقیت به سر آمد. به همین ترتیب هم مردم به جهان عرب و ظهور جهانی نو در روزهای آینده می‌نگرند. جهانی که مستبدها و قدرت‌مداران در مقابل آن ایستادگی می‌کنند و در تلاش‌اند تا آن را سرکوب کنند. اما ظهور چنین جهانی در آینده‌ای نزدیک اجتناب ناپذیر است.


مردم عرب که امروز به شیوه‌ای متمدنانه و صلح‌جویانه دست به شورش علیه مستبدها زده‌اند، سال‌های زیادی تحت ظلم بوده‌اند و انقیاد زورمداران. قدرت‌مدارانی که همه‌چیز را برای خود می‌خواستند و برای رسیدن به آن از هیچ گونه ظلم و تعدی و زوری فروگذاری نمی‌کردند. آنها حتا ذره‌ای آزادی و مال و مکنت را از مردمی فقیر و بی‌چیز دریغ می‌کردند تا بساط فساد و ظلم‌شان برقرار باشد و کیسه‌ی بی انتهای‌شان پُر. آنها برای ربودن آزادی مردم و حق طبیعی‌شان برای داشتن یک زندگی عادی پا را از گلیم خود درازتر کرده بودند. آنها راه ربودن حق مردم در شرکت‌شان برای اداره‌ی امور جامعه، را از حد به سر برده بودند. این رژیم‌ها به طور کلی و کامل مردم را نه تنها از اداره‌ی امور جامعه کنار گذاشته بودند که گویا هستی و وجودشان نیز انکار می‌شد. این انکار به این خاطر بوده است که نه تنها قدرت‌مداران امروز که فرزندان‌شان نیز می‌بایست بتوانند بر مردم فرمان برانند و اداره‌ی زندگی‌شان را در اختیار خویش داشته و آنچه مال و منال است نیز در خدمت آنها و خانواده‌هاشان باشد. اجازه دهید بگویم که مردم تحت انقیاد ما به این خاطر دست به شورش زدند که به دنیا نشان دهند که جهانی نوین در راه است. جهانی که در آن خواست‌های انسانی مردمی که سالیان زیادی تحت فشار و زور بوده‌اند به پایان رسیده و به زودی عدالت و آزادی به پیروزی خواهد رسید. مردم عرب به این تصمیم رسیده‌اند که خود را از زور و جور رها کنند و پا جای پای جهان متمدن و مردم آزاد بگذارند.


پیام همه‌ی ایدئولوژی‌ها، باورهای آیینی، قوانین و رسومی که به تدریج در میدان زندگی انسان‌ها ظهور یافته‌اند و همه‌ی پیام‌های دینی و الهی، بدون استثنا این پیام را در خود دارند که هر کس که تحت ظلم و جور و زور هست را چه به صورت جمعی و چه انفرادی باید کمک نمود و از حقوق‌شان دفاع کرد. دفاع از یک فرد ظلم دیده تنها حمایت از یک فرد نیست که بی‌عدالتی علیه یک فرد را باید بی‌عدالتی علیه جامعه‌ی انسانی و انسانیت به حساب آورد و در برابر آن مقاومت و ایستادگی کرد.


خانم‌ها و آقایان،


آنچه “مارتین لوترکینگ” روزی «هنر زندگی کردن در هماهنگی و توازن» نامید، مهمترین هنری است که امروز ما باید آویزه گوشمان کنیم. برای شرکت کردن در این هنر انسانی، شرط بلامنازع آن، این است که دولت‌های عربی با مردم خود از در آشتی درآیند و اجازه دهند تا مردم در تعیین سرنوشت خویش دخیل باشند. این موضوع تنها یک نگرانی داخلی نیست که نگرانی بین‌المللی است که در ارتباط هست با مشترکات انسانی در سراسر جهان. دیکتاتوری که دست به کشتار مردم خود می‌زند، فقط خود را در برابر حقوق، ارزش‌ها و امنیت مردم خود مقصر و گناه‌کار نمی‌کند که به این ترتیب ناقض ارزش‌های انسانی، پیمان‌های بین‌المللی، قراردادها و کنوانسیون‌های جهانی و تعهدهای بین‌المللی خویش در برابر جامعه‌ی جهانی بوده‌است. چنین مناسباتی در واقع تهدیدی است علیه صلح جهانی.


ملت‌های زیادی و هم چنین مردم عرب در رنج و عذاب بوده‌اند اگرچه جنگ وجود نداشته. این رنج به این خاطر در زندگی مردم جاری بوده که از صلح هم خبری نبوده. صلحی که این مردم با آن زندگی می‌کردند، در واقع صلحی قلابی و دروغین بوده است و “گور صلح”. صلحی که مستبدها را مجهز به انواع ابزار جور و ستم کرده و مردم را در معرض هرگونه بی حقوقی. صلحی که فساد را برای زورمندان آزاد و نابود کردن امید مردم برای آینده را نیز به گور بسپارد. امروز مردم جهان باید در کنار مردم ما که با اعتراضات آرام و بدون خشونت خود در برابر دیکتاتورها ایستاده‌اند، دست به اعتراض بزنند تا تلاش آنها برای دستیابی به آزادی، کرامت انسانی و دموکراسی به نتیجه برسد. امروز مردم عرب تصمیم گرفته‌اند دست از سکوت و خاموشی بردارند و زندگی شرافتمندانه‌ای که خلیفه عمربن خطاب گفته است را اجرا کنند:”هنگامی که شما زورمداران مردم را به بردگی بکشانید، انگار که آنها انسان‌هایی آزاده از بطن مادر متولد شده‌اند”.


خانم‌ها و آقایان،


زمانی که از جایزه‌ی صلح نوبل آگاه شدم، در چادر اعتراضی‌ام در میدان تغییر صنعا بودم. من در آن زمان تنها یکی از هزاران جوانی بودم که برای رسیدن به آزادی در میدان تغییر گردهم آمده بودند. در آنجا حتا در وضعیتی نبودیم که بتوانیم از خود در برابر ظلم و جور حکومت «علی صالح» دفاع کنیم. دقیقا همان زمان بود که فکر کردم به اختلاف فاحش معنای صلح بین زمانی که با جایزه‌ی صلح نوبل نمود بیرونی پیدا می‌کند و زمانی که «علی عبدالله صالح» با همه‌ی توان علیه نیروهای صلح‌خواه مردمی که خواهان تغییر می‌باشند، حمله‌ور می‌شوند. شادی حاصل از ایستادن در جبهه‌ی درست و مردمی تحمل همه‌ی نامردمی‌ها را آسان‌تر می‌کند.


میلیون‌ها زن و مرد، پیر و جوان، در هجده استان یمن به خیابان‌ها آمدند تا علیه بی‌حقوقی خویش اعتراض و آزادی، عدالت و کرامت انسانی را طلب کنند. ما از پس اجرای یک انقلاب مؤثر و با روشی بدون خشونت برآمدیم. این پیروزی در حالی رخ داده است که در کشورهای گوناگون که شامل نود ملیت می‌شود، انواع اسلحه‌های کشتار نیز یافت می‌شود. اما فلسفه‌ی این انقلاب نیز در همین نکته نهفته بود. همین نکته که میلیون‌ها نفر را قانع کرد که باید سلاحی اگر دارند، کنار بگذارند و با دستانی پر از عشق و محبت و شاخه‌های گل که نماد صلح‌اند در برابر دولت‌های نظامی و سر تا پا مسلح دست به اعتراض بزنند. ما خیلی خوشبخت بودیم چون در این لحظه متوجه شدیم که جایزه‌ی صلح نوبل اعطا شده به «توکل عبدالسلام کرمان» تنها به او تعلق ندارد که این جایزه بیانیه جهانیان است برای انقلاب صلح‌آمیز و بدون خشونت ما در یمن و شناسایی همه‌ی آن چیزهایی که ما برای رسیدن به این پیروزی فدا کرده‌ایم.


اکنون من در برابر شما ایستاده‌ام و میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شاهد این مراسم باشکوه‌اند. اینجا و در این لحظه‌ی نایابی که من ایستاده‌ام، یکی از لحظه‌های مهم بشریت رقم می‌خورد. من از یمن می‌آیم که یکی از کشورهای شرقی و عربی است. از کشوری می‌آیم که با دانش، با تاریخ، تمدن افتخارآمیز، با تاریخ پنج هزار ساله‌اش، با سرزمین پادشاهی صبا، با دو ملکه ‌اش؛ بلقیس و اروا، انقلابی که موسوم شده است به بهار عربی را پیگیری کرده و می‌رود تا برگی نو در تاریخ جهان و دنیای عرب رقم بزند. انقلابی که میلیون‌ها نفر از گوشه و کنار یمن در آن شرکت داشتند و هر روز هم تا پیروزی نهایی بر وسعت و گستره‌ی آن افزوده می‌شود. اکنون نزدیک به یک سال است که انقلاب کلید خورده است و اعتراض‌های صلح‌آمیز جوانان نیز با این خواست ادامه یافته است: “تغییر صلح‌آمیز و بدون خشونت و آرزوی زندگی آزاد و با ارزش در سایه دولتی دموکراتیک و متمدن”. چنین دولتی به زودی برپا خواهد شد و خرابی‌هایی که برآمد رژیم تمامیت‌خواه، نظامی‌گرا، رشوه‌خوار و فاسد است را سامان خواهد داد و زخم‌های روحی و روانی را نیز التیام خواهد بخشید. این انقلاب نقطه پایانی خواهد بود بر بدنامی‌هایی که برای سرزمین یمن به عنوان کشوری ضد دموکراسی در سی سال گذشته به وجود آورده شده است. انقلاب صلح‌آمیز و مردمی ما گوشه‌گیر نیست و جدا از بهار عربی هم نخواهد بود. اما متأسفانه باید با تأسفی عمیق اعلام کنم که انقلاب مردم یمن از همان حمایت‌های بین‌المللی که سایر کشورهای عربی برخوردار شدند، بهره‌مند نشد. این مورد باید وجدان بیدار جهانیان را آزرده کند که صلح عدالت و انصاف را طلب می‌کند.


خانم‌ها و آقایان،


با این مراسم و گردهمایی جهانی ما در پی آن هستیم که پیامی فوق‌العاده را به جهانیان برسانیم و تأکید کنیم که:


ـ انقلاب جوانان ما صلح‌آمیز و مردمی است و از همراهی بیشترین مردم یمن بهره‌مند است. آرزوی قلبی مردم یمن دست‌یابی به کشوری است دموکراتیک و آزاد بدون هیچ فضایی برای استبداد، دیکتاتوری، رشوه‌خواری یا فساد و شکست. از طرف جوانان انقلابی یمن، می‌توانم به همه‌ی مردم جهان قول بدهم، ما در برابر استراتژی‌ای متعهد می‌شویم که برنامه مبارزه‌اش خالی از هر نوع خشونت و صلح‌آمیزباشد بدون این که ما را کنار بگذارد یا وادارمان کند به عقب نشینی. این استراتژی که ما خود را متعهد به اجرای آن می‌دانیم، بدون توجه به این است که چه نیرویی از ما را طلب می‌کند و جدا است از میزان جور و زور و ظلم دولت و وسعت کشتار و خشونت آنان علیه مردم.


ـ انقلاب جوانان ما صلح‌آمیز و مردمی است و بر موضوعی نیک سرشت بنیان نهاده شده است. این انقلاب با درخواست عدالت و اهداف مشروع که همه‌ی قوانین الهی، کنوانسیون‌های سکولار و پیمان‌های بین‌المللی در مورد حقوق بشر را هم تأمین می‌کند، برنامه‌ریزی شده است. انقلاب ما هر نوع تغییری که فساد را نابود و زندگی آزاد و با کرامتی را جایگزین آن کند نشانه رفته است. در هر حال بدون در نظر گرفتن هر نوع محرومیت و دردهای رنج‌آوری که این هدف را دنبال می‌کنند، تا تأسیس دولتی صلح‌آمیز، دولتی دموکراتیک و متمدن، دولتی که در آن حاکمیت قانون برقرار باشد، دولتی که حقوق برابر و صلح‌جویی نیز در سرلوحه‌ی برنامه‌اش باشد، این مبارزه را ادامه خواهیم داد.


انقلاب صلح‌آمیز و مردمی ما موفق شده است که صدها هزار زن که نقش مهمی را تا کنون بازی کرده‌اند و بازی خواهند کرد را جلب خود کند. این زنان تا امروز هدایت اعتراض‌ها و تظاهرات مردمی را به عهده داشته‌اند. تعداد زنانی که شهید شده‌اند یا زخمی، تا انقلاب به پیروزی برسد از مرزها دهها نفر گذشته که به صدها نفر رسیده است.


ـ به همین خاطر هم انقلاب صلح‌آمیز و مردمی جوانان ما، صدا و آوای بلند آنها بر صدای شلیک تفنگ و مسلسل دیکتاتورها پیروز بوده و بلندتر نیز بوده است. این در حالی است که صدای تروریسم و عملیات انتحاری که از سوی «علی عبدالله صالح» به کار گرفته شده است تا اقدامات غیرانسانی خود و دولت‌اش را مشروع جلوه دهد، هنوز هم در سکوت فرو رفته. فرهنگ صلح رشد می‌کند و گسترده می‌شود و جایگاه خود را در همه‌ی کشورهای همسایه و خیابان‌هایی که جوانان برای دست‌یابی صلح‌جویانه به دموکراسی و تغییر بدون خشونت، دست به اعتراض می‌زنند، پیدا خواهد کرد.


ـ انقلاب جوانان ما که هم صلح‌آمیز هست و هم مردمی، نشان داده است که ارزش‌ها و هدف‌هایی چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان و آزادی مطبوعات، صلح، همزیستی مسالمت‌آمیز، مبارزه علیه فساد و جنایات سازمان‌دهی شده، جنگ علیه تروریسم و ایستادگی در برابر خشونت، افراطی‌گرایی و دیکتاتوری را در برنامه‌ی خود دارد و برای رسیدن به این اهداف از فدا کردن جان خویش نیز ابایی ندارد. در برنامه‌ی جوانان انقلابی یمن، ارزش‌ها، آرمان‌ها، خواست‌ها و هدف‌هایی که مورد توجه و علاقه‌ی همه‌ی آحاد بشر است و جامعه‌ی بین‌المللی هم برای آنها ارزش والایی قائل شده را نه تنها احترام می‌گذارد که در پی انجام همه‌ی آنها است. این ارزش‌ها عدم توافقی در آنها نیست و نمی‌توان به طور گزینشی مورد استفاده‌شان قرار داد. این ارزش‌ها را نمی‌توان کنار گذاشت به این دلیل که مثلا بین آدم‌ها اختلاف هست یا به این خاطر که حق حاکمیت چنین طلب می‌کند.


خانم‌ها و آقایان،


علاقمندم تأکید کنم که انقلاب بهار عربی به این خاطر روی داد تا دیداری داشته باشد با نیاز مردم منطقه به دولتی که حقوق شهروندی را رعایت کند و عدالت را در جامعه جاری. رُخ دادن این انقلاب برای بیان نارضایتی مردم از شرایط موجود بوده است که ناشی شده از فساد، رشوه‌خواری، خودمحور مداری و قوم و خویش مداری. جرقه‌ی این انقلاب توسط زنان و مردان جوانی زده شد و به آتش کشیده شد که تشنه‌ی آزادی و ارزش‌های انسانی بودند. آنها به خوبی می‌دانند که انقلاب‌شان باید از چهار مرحله بگذرد که گذار یا پرش از هیچ یک نیز امکان ندارد:


1ـ برکناری دیکتاتور و خانواده‌اش.


2ـ برکناری نیروهای امنیتی و نظامی دیکتاتور و شبکه‌ی فامیلی‌اش.


3ـ بنیان‌گذاری نهادهایی که دولت انتقالی را ممکن کند.


4ـ تحول و تغییر در جهت قانون اساسی مشروع، تأسیس دولت مدرن، متمدن و دموکراتیک.


بنابراین انقلاب‌های موسوم شده به بهار عربی هم‌چنان توسط جوانان تا رسیدن به هدف‌های تعیین شده ادامه خواهد یافت که آنها آماده‌اند آن چه را شروع کرده‌اند با طی مرحله‌های نام برده شده تا رسیدن به هدف و به مقصد رسیدن هدف‌هاشان از جان نیز مایه بگذارند تا دیگر بار دیکتاتوری بر آنها سایه نیفکند. جهان هم باید خود را برای حمایت از جوانان عرب در رسیدن به آزادی و ارزش‌های انسانی آماده کند تا این جوانان بتوانند به هدف‌هاشان برسند و بهارشان به زمستان نگراید. جهان متمدن باید بلافاصله بعد از حرکت آزادی‌خواهانه جوانان در کشورهای عربی، دارایی‌های سران رژیم دیکتاتوری (خود دیکتاتور، سران نیروهای امنیتی، ژنرال‌های نظامی و هر آن کس که در سرکوب مردم شرکت دارد و خانواده سران حکومت) کشورهای عربی را مسدود و به این ترتیب گامی در جهت دستیابی به کرامت انسانی بردارند. در واقع این حرکت به تنهایی کافی نیست که این افراد باید در دادگاه بین‌المللی به محاکمه کشیده شوند. کشورهای غربی حق ندارند به کسانی که حتا لقمه نان مردم مسکین سرزمین‌شان را از سفره‌ی آنها ربوده‌اند و یا دست به کشتار زده‌اند، مصونیت بدهند.


جهان دموکراتیک که به طور مدام از تقوا و پرهیزگاری به عنوان پایه‌های اساسی دموکراسی و دولت مردمی سخن به زبان می‌آورند، اکنون نمی‌توانند نسبت به آنچه این روزها در یمن و سوریه می‌گذرد بی تفاوت بمانند و مُهر سکوت بر لب بزنند. حتا نمی‌توانند نسبت به آنچه در تونس و مصر و لیبی رُخ داد نیز بی تفاوت باشند و آنچه نه تنها در کشورهای عربی که در هر گوشه‌ی جهان، آنجا که مردم برای آزادی و کرامت انسانی بر پا می‌خیزند، نباید بی‌تفاوت باشند. رسیدن به این هدف کاری پی گیر و مداوم را طلب می‌کند که دموکراسی بتواند روزهای روشنی را شاهد باشد. چیزی که برای رسیدن به آن نیاز است پشتیبانی و حمایت و کمک است و نه ترس و رواداری.


خانم‌ها و آقایان اجازه دهید که باورم در مورد صلح که امید هماره‌ی انسان است را با شما سهیم باشم. امید به صلح بهترین آرزوی انسانی است برای آینده. آینده‌ای که منتهی خواهد شد به انتقال از کلام زیبا و دلربا به عمل مؤثر و کارساز. همه با هم کرانه افق دیدمان را گسترش می‌دهیم؛ یکی پس از دیگری. به این ترتیب در جهت جهانی کامل گام برمی‌داریم.


در پایان، حضور خودم در این مراسم و در این لحظه را مدیون زنان عربی هستم که سالیان درازی در سرزمین‌های مردسالار و بی رحم مبارزه کرده‌اند تا بتوانند به حداقل حقوق انسانی دست یابند. بدون آنها، امروز من اینجا نایستاده بودم. این جایزه تأیید مبارزات همه‌ی زنان جهان و به ویژه زنان آسیا و آفریقا است در جهت برابری حقوق انسان‌ها. جامعه‌ی مردسالار منتهی به بی عدالتی و بی حقوقی مردان و زنان در کشورهای عربی شده است. به همه‌ی زنانی که تاریخ و رژیم‌های دیکتاتوری آنها را از دید انظار هم پنهان کرده بودند، به همه‌ی زنانی که عمر خود را در مبارزه برای ایجاد جامعه‌ای سالم و به وجود آوردن رابطه‌ی عادلانه بین زنان و مردان فدا کردند، به همه‌ی زنانی که هم چنان لنگان لنگان هم که شده راه آزادی را در کشورهای بدون عدالت و امنیت اجتماعی و موقعیت‌های برابر ادامه می‌دهند، به همه‌ی شماها می‌گویم: سپاس و تشکر که امروز و در اینجا بودن‌ام بدون شما امکان پذیر نبود.


خدا یار و نگهدارتان باشد.

BS 5: Zabihi- برگ سبز۵ : ذبیحی

The NDAA: Just one more link in the chain of tyranny

حاتم بخشي هشتصد ميليارد توماني احمدي نژاد



 

گزارشیکشنبه ۴ دى  ۱۳۹۰

از کیسه ملت به جیب نورچشمی ها؛

حاتم بخشی ۸۰۰ میلیارد تومانی احمدی نژاد

افشای زنجیره اختلاس ها ادامه دارد؛اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در شبکه بانکی کشور، اختلاس هزار میلیارد تومانی در شستا (بهزیستی) و اینک فرمان واگذاری معادن سنگ کشور به یکی از نزدیکان دولت با سود ماهیانه 800 میلیارد تومانی.براساس دستورالعمل احمدی نژاد به غضنفری وزیر صنعت و معدن، قرار شده معادن سنگ آهن کشور به تملک شخصی درآید که میلیاردها تومان به شبکه بانکی کشور بدهکارست.
پس از افشای اختلاس سه هزارمیلیارد تومانی، محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضاییه و دادستان کل کشور،گفته بود این اختلاس بدون وابستگی به قدرت یک شخص حقیقی و یا حقوقی، امکان پذیر نبوده؛پس از آن هم بر اساس سندی كه در روزنامه تهران امروز به چاپ رسید، مشخص شداسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر احمدی نژاد در نامه‌ای به وزرای اقتصاد و راه خواستار تسریع در واگذاری سهام شرکت فولاد خوزستان به گروه امیر منصور آریا كه از آن به‌عنوان عامل اصلی اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی یاد می‌شود، شده است.
روزنامه تهران امروز،نزدیک به گروههای اصولگرا،بااستناد به این سند و"با توجه به برخی قرائن دیگر"، نوشته بود جریان انحرافی -ـ عنوانی که اصولگرایان به حلقه نزدیکان احمدی نژاد و مشایی می دهند-ـ  به احتمال قوی در اختلاس 3 هزار میلیاردی دخالت دارد.
همان زمان سید ناصر موسوی، نماینده مردم فلاورجان و عضو هیات رئیسه کمیسیون اقتصادی مجلس  نیز با اشاره به پرونده اختلاس 3 هزار میلیاردی گفت: شکی در این نیست که در این اختلاس با این حجم عظیم، افرادی دست داشتند که دارای قدرت بالایی بودند.
 حالا براساس همان "وابستگی ها" قرار است یک حاتم بخشی دیگر در جمهوری اسلامی  انجام شود؛ واگذاری معادن سنگ آهن کشور به شخصی به نام محمد رضا زنوزی مطلق. فردی که درحال  حاضر 12 هزارمیلیارد تومان بدهی بانکی دارد. براساس دستورالعمل احمدی نژاد به غضنفری وزیر صنعت و معدن، قرار شده معادن سنگ آهن کشور به تملک وی درآید.
محمدرضا زنوزی در دهه هفتاد فعالیت خود را با یک سوله ۵۰۰ متری شروع کرد و امروز صاحب ده‌ها کارخانه و مجموعه بزرگ اقتصادی است. افزایش خیره کننده ثروت وی اما در طول دولت احمدی‌نژاد رخ داد تا جایی که او  هم اکنون مالک اصلی بانک گردشگری و صاحب ۲۴ درصد بانک سامان است؛ هر چند ادعا کرده تاکنون هیچ گونه رانت وتسهیلاتی دریافت نکرده است؛آن هم در حالیکه براساس سندی که در تاریخ 20 مهر 90 در سایت آینده منتشر شده وی در نامه ای به  احمدی‌نژاد خواستار دریافت سهمیه ماهیانه ۶۵ هزار تنی شمش از تولید فولاد خوزستان شده که با دستور احمدی‌نژاد مبنی بر «عمل فوری و اعلام نتیجه» همراه بوده است.
 
 ما به التفاوت قیمت هر کیلو از این فولاد در بازار، حدود ۱۳۰ تومان است که برای ۶۵هزار تن معادل ۸ و نیم میلیارد تومان در ماه و بیش از ۱۰۰میلیارد تومان در سال می شود.براساس گزارشی که معاون وزیر صنعت و معدن به دفتر آیت الله خامنه ای ارسال کرده است، سود ماهیانه معادن واگذار شده به زنوزی مطلق 800 میلیارد تومان خواهد بود. به عبارت دیگر طی مدت یک سال حدود 10 هزار میلیارد تومان نصیب هواداران احمدی نژاد خواهد شد.
 با توجه به اینکه نمایندگان مجلس گفته اند دولتی ها برای در اختیار گرفتن ۱۵۰ صندلی مجلس، نهصد میلیاردتومان کنار گذاشته اند، می توان به این نتیجه رسید که سود یکسال این معادن  قادر است هزینه290 کرسی مجلس را تامین  و یا در انتخابات ریاست جمهوری برای هراستان به طور متوسط  333 میلیارد تومان هزینه کند.
به نوشته سایت های رسمی زنوزی مطلق برای ملاقات با احمدی نژاد  نیاز به گرفتن وقت قبلی ندارد و گاه با بالگرد به نزد وی می رود.
 
از اقتصاد به سیاست
  دستور احمدی نژاد برای واگذاری معادن به زنوزی مطلق که امروز 12 شرکت فولاد را درمالکیت خود دارد از نظر ناظران اقتصادی معنای دیگری هم می دهد؛ تولید طبقه جدیدی از «یقه سفیدان» ـ آن طور که توکلی گفته ـ برای تحکیم قدرت و پیروزی در انتخابات های آینده. سید ناصر موسوی نماینده مردم فلاورجان و عضو هیات رئیسه کمیسیون اقتصادی مجلس در همین راستا گفته است: "جریان انحرافی قصد دارد با کسب قدرت و مال، در آینده، قدرت سیاسی و اقتصادی را در کشور به دست بگیرد. "
اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور هم در همین راستا، به نوشته سایت های حکومتی،ریاست ستاد حامیان دولت را در انتخابات نهم مجلس بر عهده گرفته و تا کنون 150 نفر از فهرست نامزدهای این جریان قطعی شده اند. پیش بینی می شود تا 210 نامزد از سوی حامیان احمدی نژاد برای انتخابات مجلس نامزد شوند که برای هر یک از آنها میان یک تا چهار میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شده است .بودجه انتخاباتی این ستاد را افرادی همچون زنوزی تامین می کنند .
گفته می شود دفتر آیت الله خامنه ای با مطالعه  گزارش گردش کار معاون وزیر صنعت و معدن ، با واگذاری معادن کشور به زنوزی مخالفت کرده ولی احمدی نژاد از وزیر صنایع خواسته هر چه زودتر دستور مذکور اجرایی شود.
 
از ساده زیستی تاجنایت سازمان یافته
محمود احمدی نژاد که با شعار افشای مفسدان اقتصادی و بدهکاران بانکی  به مسند قدرت رسید، اکنون پس از 6 سال حضور در کرسی قدرت نه تنها تاکنون حتی یک اسم را اعلام نکرده که اکنون احمد توکلی و در نطق علنی خود از اختلاس 3 هزارمیلیاردی او به عنوان جنایت سازمان یافته  یاد می کند. 
هر چند احمدی نژاد زمانی که درمیان هواداران ستاد انتخاباتی اش سخن می گفت برای بی اهمیت جلوه دادن اختلاس هزارمیلیارد تومانی در شستا ، آن را " سوء استفاده" ای  نامید که وجود دارد ولی تاکید کرد که "این قضیه یک بازی است."
روزنامه دنيای اقتصاد که نطق ميان دستور احمد توکلی را منتشر کرده ، از قول او نوشته که "فساد اقتصادی در ايران طی يک سال اخير  ۳۴ ميليارد دلار " هزينه داشته است.
براساس "برآورد سازمان شفافيت بين‌المللی تنها در يک سال، فساد، ۳۴ ميليارد دلار برای اقتصاد ايران هزينه داشته است، که ۳۱ ميليارد از کاهش بهره‌وری و ۳ ميليارد با فراری دادن سرمايه‌گذاری خارجی رخ داده است." به عبارت دیگر براساس سخنان توکلی  "یقه سفيد ها" طی يک سال "34 ميليارد دلار را بالا کشيدند
 
4
clip_image002.jpgg 
clip_image004.jpgcjp 
clip_image002.jpgc