نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

نعیمه اشراقی تصاویر دخترش را سانسور کرد!درود بر نتیجه «امام»، و شرم بر نوه «امام» در حاشیه تدلیس فتوشاپی عکس نتیجه آیت‌الله خمینی توسط مادرش




نعیمه اشراقی تصاویر دخترش را سانسور کرد!

نعیما طاهری، دختر نعیمه اشراقی  در مسابقه OCE از ایالت انتاریو کانادا مقام اول را کسب کرد. به همین مناسبت نعیمه اشراقی مبادرت به انتشار عکسهای دخترش  به هنگام تحویل گرفتن جایزه در فیس بوک  کرده است. اما نکته جالب اینجاست که این خانم به طرز موذیانه ای! سعی کرده تصاویر دخترش را سانسور کند! ملاحظه بفرمایید با چه جانوران مکاری طرف هستیم! اصل تصاویر و تصاویر منتشر شده در صفحه نعیمه اشراقی را میتوانید در ادامه ببینید.






درود بر نتیجه «امام»، و شرم بر نوه «امام»

در حاشیه تدلیس فتوشاپی عکس نتیجه آیت‌الله خمینی توسط مادرش



ماجرا بسیار ساده است. دختر نعیمه اشراقی، در استان انتاریوی کانادا، جایزه‌ای مهم گرفته است. دکتر مریدی، وزیر تحقیقات و فن آوری هم به عنوان بالاترین مقام آموزش عالی دولت انتاریو در عکس حضور دارد. این افتخار کمی نیست. اما ماجرا آنجایی داغ می‌شود که نعیمه اشراقی، برای نشان دادن افتخار به دست آمده، عکس «فتوشاپی» دخترش را منتشر می‌کند.
به چند نکته توجه کنیم:
نعیما طاهری، دانشجوی دانشگاه مک‌مستر کانادا و دختر خانم اشراقی، به سن قانونی رسیده است. لباسی که پوشیده، خارج از عرف کانادا نیست و اتفاقا روسری هم دارد.
خانم نعیمه اشراقی اما، در فیسبوک عمومی خود، که از سوی هزاران هزار نفر دیده می‌شود و عملا رسانه فردی ایشان است، عکس‌ها را سانسور شده منتشر می‌کند، آن هم در عصر آزادی اطلاعات.
اگر خانم اشراقی، عکس سانسور نشده دخترش را منتشر می‌کرد، حداکثر از سوی بخشی از اصول‌گرایان مورد انتقاد قرار می‌گرفت، اما اینک کارش از همه سو مورد نقد خواهد بود. چرا؟
- حق انتخاب دخترش را برای پوشیدن لباس زیر سوال برده است.
- واقعیتی را «تدلیس» کرده. به عباراتی، فتوشاپ کرده و در فیسبوک عمومی خود نمایش داده.
- جایزه نعیما طاهری را تحت الشعاع سانسور خود قرار داده است.
اما این ماجرا چه سوال‌های جدیدی را ایجاد می‌کند و حساسیت‌های جدیدی را بر می‌انگیزد؟
- چرا خانم اشراقی عکس «دست‌کاری» شده را جانشین عکس کاملا متین دختر خود کرده است؟
- چرا اینقدر نسبت به این عکس حساسیت نشان داده؟
اما نکته مهم‌تر و البته سوال‌برانگیزاننده‌تر، ریشه‌های خانوادگی است.
آیت‌الله خمینی، حجاب را به زنان ایران، خارج از حق انتخاب‌شان، تحمیل کرد. به عبارتی، آیت‌الله خمینی، حقوق میلیون‌ها زن را در کشورمان دست‌کاری کرد و هزاران هزار زن «بدحجاب» و «نیمه‌حجاب» توسط نیروهای انتظامی و بسیج مقلد «امام» کتک خورده و آسیب دیده‌اند.
هزاران هزار زن ایرانی حتی با داشتن اندک آرایشی در حد خانم نعیمه اشراقی، مورد برخوردهای خشونت‌آمیز نیروهای حکومتی قرار گرفته‌اند.
اما حالا یک زن، در خارج از ایران، با لباس و حجابی که احتمالا انتخاب خودش است، ظاهر شده و از وزیر تحقیقات و فن‌آوری انتاریو که یک ایرانی-کانادایی هم هست، جایزه گرفته. بسیاری از چیزهایی را که پدربزرگ مادرش به جامعه ایرانی تحمیل کرده، در ظاهر او دیده نمی‌‌شود. چقدر خوب! او خود را از ظلمی که آیت‌الله خمینی به میلیون‌ها زن روا داشته، با انتخاب خود رها می‌کند.
اما چرا مادرش که او نیز ظاهرا در کانادا فوق لیسانس گرفته می‌خواهد این انتخاب دخترش را مخدوش کند؟
اما بحثی دیگر در باره نگاه خانم اشراقی به بد بودن «دست‌کاری» است. ایشان سخنان ثبت شده آیت‌الله خمینی را در یک فیلم، دست‌کاری شده می‌دانستند:
«به نظر من قسمت هایی از این فیلم جعلی است، در ابتدای فیلم صدای امام تقلید شده است، همچنین این فیلم را کامل و واقعی ببینید معمولا جهت تخریب چهره امام لا اله سخن امام را گرفته و الا الله را رها می کنند»
اما ظاهرا سخنان پدربزرگ ایشان در جای دیگری یعنی  صحیفه نور جلد ۸ صفحهٔ ۱۳ ثبت شده بود.
اعضای خاندان آیت‌الله خمینی البته بارها نسبت به نقض گسترده حقوق بشر، تبعیض و نارواهایی که مرتبط با «امام» بوده، سکوت کرده‌اند، اما از مزیت‌های وجودی رهبر انقلاب اسلامی بهره لازم را گرفته‌اند.
مطمئنا واقعیت‌های بسیاری در باره آن‌چه آیت‌الله خمینی و پیروان او بر سر کشورمان آورده‌اند، سانسور و نادیده گرفته شده، بندگانش همچنان به نفع او و به ضرر واقعیت «تدلیس» می‌کنند و بسیاری از اهالی رسانه نیز بدون تردید در تداوم این سانسور موثر و سهیم‌اند. اگر همراهی و همدلی بسیاری از همکاران رسانه‌ای نبود، خانم اشراقی اولا، چنین رفتاری نمی‌کرد، ثانیا یاد می‌گرفت که ارزش واقعیت و بیان آن مهم‌تر از نسبت فامیلی‌شان با کسی است که احتمالا به واسطه او، از موهبت‌هایی در دوران زیادی بعد از سال ۱۳۵۸ برخوردار بوده‌اند.

عکس دست‌کاری نشده نتیجه آیت‌الله خمینیعکس دست‌کاری نشده نتیجه آیت‌الله خمینی







جنبش مادران خاوران

به همراه فیلم «مادران خاوران»

دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۲ سپتامبر ۲۰۱۳

ناصر مهاجر




فیلم «مادران خاوران»‌

جنبش مادران خاوران١
(١)

مادران خاوران در معناى عام كلمه، به زنان مبارزى گفته مى‌شود كه فرزندان و همسران‌شان به فرمان رهبران جمهورى اسلامى و به دست پايوران اين نظام، كُشته شد‌ه‌اند؛ در دهه‌ى ٦٠ خورشيدى! مادران خاوران در معناى خاص كلمه، زنان مبارزى را در برمى‌گيرد كه پسران، همسران و پدران چپ‌گرا‌ى‌شان در کُشتار بزرگ زندانیان سياسى در تابستان ١٣٦٧ اعدام شدند. پسوند خاوران بدان سبب به نام مادران افزوده شده كه فرزندان، همسران، برادران و خویشان اين زنان در تكه‌زمينى در كناره‌ى جاده‌ى خاوران، در مسیر تهران‌ سمنان‌ـ مشهد، آرميده‌اند.۱

(٢)

پس از اين كه بازوهاى سرکوب‌گرى جمهورى اسلامى در پيروى از فرمان آيت‌الله خمينى، برنامه‌ى حمله‌ى نهايى به مخالفان «نظام» را ريختند و برآن شدند در نخستین گام «گروه‌‌هاى متخاصم بالفعل» را از ميان بردارند (حزب دموكرات کردستان، كومله، سازمان پيكار در راه آزادى طبقه‌ى كارگر، سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ـ اقليت...) و سپس «گروه‌ها‌ی متخاصمِ بالقوه» را نابود كنند («سازمان مجاهدين خلق ايران، چريك‌هاى فدايى مستقل، رزمندگان، آرمان مستضعفين، راه كارگر و...») و بدين‌سان نظام واپس‌گراى‌شان را از خطربرافتادن برهانند، براى هزارها ‌هزار «ملحد»، «مرتد» و «كافر»ى كه ‌بايست سر به نيست مى‌شدند، به تدارك گورستانى بر‌آمدند.٢ جمع ‌بست‌ نشستِ مشورتى نخست‌وزيرِ وقت، محمد على رجايى، با شمارى از وزيرانش، نيز شهردار تهران و چند تنى از كارشناسان شهرسازى كه در روز ١٣ خرداد ١٣٦٠برگزار شد، ‌چنین بود:

«حدود يك سوم وقت جلسه به اين موضوع اختصاص مى‌يابد كه گورستان جداگانه‌اى براى كافران احداث شود. يكى از محل‌هايى كه پيشنهاد مى‌شود، جنوب پادگان فرح آبادـ كه گورستان ارامنه و يهوديان در آن جا قرار داردـ بوده است. در آخر، تعيين محل گورستان به شهردار واگذار مى‌شود كه سريعا [تاكيد از ماست] هر كجا را كه صلاح مى‌داند به اين كار تخصص دهد.»٣

گزينش زمين برهوتى به پهناى صد و سی و درازى دویست متر در خاتون‌آباد، در کناره‌ی جاده‌ى خراسان، در پانزده شانزده كيلومترى تهران كه گويا در گذشته‌هاى دور نيز گورستان بود، بی‌حکمت نبود و توجیه شرعی داشت. ٤ پس از ايجاد بهشتيه‌ى يهودى‌ها در سال ١٣١٥،٥ برپايى گورستان ارمنى‌ها و سپس گورستان هندى‌ها- كه شمارى از تفنگداران هندى ارتش انگلستان را در دو جنگ جهانى اول و دوم درخود جاى داده است-٦ این ناحیه مرکز گورستان نامسلمانان شد؛ همه‌ی آنان که بيرون از امت مسلمانند و در زمره‌ى «كفار». به نگاه سران و گردانندگان جمهورى اسلامى، کمونیست‌ها که نمى‌بايست در گورستان مسلمين به خاك سپرده شوند، می‌بایست در چنین «كفرآباد»‌ها، «لعنت‌آباد»‌ها و«پرت‌آباد»‌ها جای گیرند، در كافرستان!

(٣)

به دقت دانسته نيست نخستين كسانى كه در اين زمين برهوت به خاك داده شدند، كيستند. اما به يقين می‌دانیم اين گورستان پيش از سركوبى‌ی راهپيمايى ٣٠ خرداد ١٣٦٠ كه دست‌آويزى گشت براى اجرای برنامه‌ى حمله‌ى نهايى به «گرو‌هاى بالفعل متخاصم» باز گشوده شد.۷ نيز مى‌دانيم شمارى از اولين كسانى را كه در سحرگاه ٣١ خرداد به جوخه‌ى اعدام سپردند، در خاوران خاك کردند. پيكر تيرباران شده‌ى شماری ديگر از ‌آنان را نیز پس از آن که به دست خانواده‌هاشان در بهشت زهرا به خاك سپرده شد، نیمه شبان ربودند و به «گورستان کفار» بردند. اينان از مبارزان سرشناس بودند که به دروغ از«عاملان درگيرى ٣٠ خرداد» شناسانده شدند و اين در حالى بود كه از مدت‌ها پیش به بند بودند و در رنج و شكنج.۸ يادداشت رسمى‌«سازمان بهشت زهرا»‌ى شهردارى تهران به «دادستان محترم تهران» نشانگر اراده‌ی حاكمان در جدا‌سازی‌ی مؤمنان از کافران و خاك‌سپارىِ بى‌خدايان در «لعنت‌آبادی»ست که طرحش در همان نشستِ مشورتى نخست وزير رجايى با شمارى از وزيران و مشاورانش در ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ تصویب شد:

«چون برابر نامه‌ى شماره‌ى ٣٠/١٣١٨٠/٠ مورخ ٦/٤/٦٠ و١٣١٨٠/٣٠ مورخ ٩/٤/٦٠ كه فتوكپى آن‌ها ضميمه است مقرر شده كه افراد زير: منوچهر اويسى، على رضا رحمانى، قسم گلشن، محسن فاضل، سعيد سلطان‌پور معدومين اخير و تقى شهرام كه در تاريخ ٦/٥/٥٩ به خاك سپرده شده بايد نبش قبر گردند و در گورستان لامذهبان كه بايد به دستور جناب شهردار جديد تاسيس گردد دفن شوند لذا مراتب جهت اطلاع اعلام خواهشمند است دستور كتبى معمول فرماييد تا برابر مقررات اقدام شود.

احمد پيرجانى
مدير عامل سازمان بهشت زهرا»۹

ناگفته نماند كه پيش از نبش قبر تقى شهرام، بارها سنگ مزار او را در بهشت زهرا درهم شكسته و ويران ساخته بودند.

(٤)

از تيرماه ١٣٦٠ سياستِ بگير، ببند و بكُش جمهورى اسلامى، شتابى سرسام آور گرفت. در پی‌ زندانيان سياسى‌ى دوره‌ى شاه بودند و از میان برداشتن هر«خطر بالقوه»! در اين دوره هزارها دختر و پسر جوان را به اتهام هوادارى از اين يا آن گروه سياسى‌ى مخالف، داشتن اعلاميه و نشريه، سه‌راهى يا كارد موكت‌بُرى اعدام ‌كردند. از بازپس دادن پيكر آن‌ها به خانواده‌هاشان نيز سرباز زدند و در پنهان آن‌ها را به خاك دادند: مجاهدين و ديگر مسلمان‌ها‌ی محارب را در بهشت زهرا و بيشتر چپ‌‌گرا‌ها را در خاوران. حتا برخود واجب نمى‌دانستند خبر اعدام و داده‌هاى اوليه‌ى مربوط به اعدام شدگان را به خانواده‌ها‌‌شان اعلام كنند.

«خانواده‌ها براى دريافت خبری، پُشت در زندان جمع مى‌شدند. اين اجتماعات... به مركزى براى بازگويى اخبار، غم‌ها و هراس‌ها تبديل شده بود. اجتماعاتى كه بيشترين افراد آن زن بودند. بيشتر، مادرها، خواهرها و همسران... آنان از ساعت ٦ صبح در محل سابق لونا پارك و يا زندان قصر و گوهر دشت جمع مى‌شدند... اخبار وحشتناك اعدام‌ها را رد و بدل مى‌كردند. بعضى ... گريه و زارى مى‌كردند. هنوز دفتر و دستكى براى بررسى‌‌ی خواسته‌هاى خانواده‌ها بنا نشده بود. تنها خبرهايى كه گاه از زندان مى‌آمد، وصيت‌نامه‌هايى بود كه به خانواده‌ها داده مى‌شد. احساس عجيبى بود. درد، هراس و نگرانى و باز هم نگرانى. هنگام ظهر همه بى‌هيچ نتيجه‌اى چون كاروانى شكست خورده، راهى خانه‌هاى خود مى‌شدند تا فردا دوباره از نو آغاز كنند. آغازى كه پايانى نداشت...»۱۰ در اين راه، پيوندى كه ميان خانواده‌‌ها پيدا ‌شد، اعتماد و اطمينانى كه در سخت‌ترين وضعيت‌ها به وجود آمد، درد‌ مشترك و هم‌دردى و هميارى كه درپى آن پديدار گشت- از جمله دست‌گيرى از خانواده‌هایی كه به خاطر بازداشت يا مرگ نان‌آورشان در تنگ‌دستى به سر مى‌بردند- رشته‌هاى اُنس و اُلفتى را در هم بافت كه به سادگى گسستنى نبود.

در اول آبان ١٣٦٠ يدالله سپهر را كه به جرم ايمان به ديانت بهايى در زندان اوين تيرباران كرده بودند نيز در خاوران به خاك دادند.۱۱ و اين پيش‌زمينه‌اى شد براى به خاك دادن هشت تن از اعضاى تيرباران شده‌ى محفل ملى دوم بهايى در ٦ دى‌ماه و هفت تن از جان‌باختگان محفل تهران در ١٣ دى١٣٦٠.۱٢ پس از بستن و سپس در هم شكستن گلستان جاويد تهران در پايانه‌ى سال ٦٠، قسمت شمال غربى خاوران را به بهاييان اختصاص دادند؛ چه آن‌هايى را كه به امر بلند‌پايگان جمهورى اسلامى سربه نيست مى‌كردند و چه آن‌ها كه به مرگ طبيعى چشم بر جهان فرو مى‌بندند!۱٣

از سال ٦٢ كه گروه‌ها و سازمان‌هاى سياسى‌ی «متخاصم بالقوه» نيز زير ضرب بازوهاى سركوبگر حكومت قرار گرفتند،۱٤ گرچه موج‌ اعدام‌ها كمى‌ فرونشست، اما بازنايستاد. در اين دوره هم اعدام‌شدگان چپ‌گرا را به همان ترتيب پيشين در خاوران به خاك مى‌دادند. در گورستانى كه همانند‌‌ی‌اى با هيچ گورستان‌ ديگرى نداشت. زمين خاكى‌اى كه تاكيد داشتند آب به آن نرسانند، از سرسبزى‌اش پيش‌گيرى‌كنند وگورهايش را گم! با اين حال خانواده‌ها از هر مجالى سود مى‌جستند، گل ‌و گياهى برجایى مى‌نشاندند، آبى برخاك مى‌ريختند و گاه «... سنگ قبرهاى نمادين و فرضى در جاهايى نصب كرده‌اند. و دو سه سنگ قبر هم هست كه مى‌گويند كسانى كه آن‌ها را آن‌جا گذاشته‌اند، به نحوى اطمينان حاصل كرده‌اند كه اعدامى مورد نظرشان آن‌جا مدفون شده است. غير از اين چند سنگ قبر، چند بوته گُل و درختى هم ممكن است ديده شود كه معمولا پس از مدتى به علت مشكل آبيارى... خشک مى‌شود.»١٥

در اين دوره اما، خانواده‌ها براى تامين برخى حقوق اوليه‌ى دلبندان زندانى‌شان، بيش‌و‌كم دسته جمعى به سازمان زندان‌ها، سازمان بازرسى‌ى كل كشور، دفتر آيت‌الله حسين على منتظرى، شوراى عالى قضايى، دفترهاى صليب سرخ و ملل متحد در تهران سر‌زدند. در اين زمينه جعفر بهكيش به نكته‌ی مهمى توجه داده است:

«در [جمهورى اسلامى] ايران به دليل بى‌قانونى و عقب مانده بودن سيستم قضايى، زندانى از هيچ حقوقى برخوردار نيست و بر خلاف كشورها‌ى داراى سيستم قضايى مُدرن، نه از وكيل مدافع خبرى هست، نه زندانى در مكان مشخصى نگه‌داشته مى‌شود، نه زمان بازداشت وى مشخص و قانونى‌ست، نه جُرم خود را مى‌داند و نه مى‌تواند از خود دفاع نمايد» (بگذريم از اين كه از ١١ سپتامبر به اين سو و در جريان به اصطلاح «جنگ با ترور» بسيارى از دست‌آورده‌هاى نظام قضايى مُدرن از سوى دستگاه بوش پايمال شده است). جعفر بهكيش ادامه مى‌دهد: «لذا بسيارى از اين وظايف به عهده‌ى خانواده‌هاى آن‌ها قرار مى‌گيرد. خانواده‌ها بايد براى مطلع شدن از پرونده، شخصا به زندان مراجعه‌ نمايند. خانواده‌ها بايد براى احقاق حقوق اوليه‌ی زندانى، براى داشتن غذا و پوشاك و فضاى مناسب، حقوقى كه اوليه‌ترين حقوق هر انسانى است، به هزار ترفند و تلاش متوسل گردند. ماهيت مبارزه‌ى خانواده‌هاى زندانيان سياسى بسيار متفاوت از مبارزاتى‌ست كه بستگان آنان بدان دليل در بند گرفتار آمده‌اند. اين مبارزات براى آزادى يا بهره‌مند شدن زندانيان از حقوقى‌ست كه براى آنان در قوانين داخلى و يا كنوانسيون‌هاى بين‌المللى در نظر گرفته شده است. از اين رو اين مبارزات در چارچوب مبارزات براى رعايت حقوق بشر قرار مى‌گيرد و يكى از برگ‌هاى زرين اين مبارزات است.»١٦

نقطه‌ى عطف اين مبارزات تيرماه ٦٦ است. به هنگامى كه زندانيان سياسى گوهردشت «در اعتراض به شرايط بد بهداشتى و اعمال شكنجه‌‌هاى مختلف» اعتصاب غذا كردند. ۱۷ شمارى از خانواده‌هاى اين زندانيان كه دل‌نگران حال فرزندان‌شان بودند، در همبستگى با آنان و براى پژواك ‌دادن خواست‌ها‌شان به جُنب و جوش درآمدند. «آنان به مقامات مراجعه كردند و خواستند... به خواسته‌هاى زندانيان عمل شود...»۱۸ يك ماه پس از اين تاريخ، يعنى در شهريور ماه ١٣٦٦ كه خاوير پرز دوكوئيار گزارشگر ويژه‌ى كميسيون حقوق بشر ملل متحد به ايران مى‌آيد، حدود ٣٠٠ تن از خانواده‌هاى زندانيان سياسى برآن مى‌شوند كه به ديدار او بروند. اما نيروهاى انتظامى جمهورى اسلامى و در رأس‌‌ همه‌شان سپاه پاسداران راه‌هايى را كه به دفتر ملل متحد در تهران منتهى می‌شد، مسدود مى‌كنند. برخى از خانواده‌ها را مورد توهين و تهديد قرار مى‌دهند، نمى‌گذارند آن‌ها دبير كل ملل متحد را ببينند و دادخواست‌شان را به دست او برسانند.۱۹

در فروردين‌ماه سال ٦٧، حدود ٤ ماه پيش از كُشتار بزرگ زندانيان سياسى، هشتاد تن از خانواده‌ها نامه‌اى به كميسيون حقوق بشر ملل متحد مى‌نويسند كه سزاوار یاد‌آوری‌ست:

سال‌هاست عزیزان ما زندانی رژیم جمهوری اسلامی هستند. ما خانواده‌های زندانیان سیاسی بارها و بارها اعتراض خود را نسبت به اقدامات غیرقانونی و ضد انسانی قوه‌ی قضاییه و ارگان‌های ذیربط به صورت کتبی، شفاهی، مراجعات مکرر و ... اعلام داشته‌ایم و تصور نمی‌رود که هیچ مسئول مملکتی اعتراضات، ضجه‌ها، التماس‌ها و فریادهای مظلومانه‌ی ما را نشنیده باشد و نداند که با عزیزان در بند ما در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران چگونه رفتار می‌شود!؟... از نمونه‌های بارز قانون‌شکنی مسئولین، در بند نگه‌داشتن زندانیان پس از پایان محکومیت‌شان است. در حال حاضر صدها زندانی ماه‌ها و سال‌هاست که محکومیت‌شان پایان یافته اما هم‌چنان زندانی‌اند؛ آن‌هم زندان همراه با شکنجه، آزار، فشار، بی غذایی، اهانت و ... فقط به این دلیل که زندانیان حاضر به مصاحبه نمی‌شوند یا بر اعتقادات‌شان پای بندند و مسئولین در پاسخ به اعتراض خانواده‌ها به این استدلال قرون وسطایی بسنده می‌کنند که : «این زندانیان مثل نخود ناپزند و تا کاملا پخته و نرم نشوند از دیگ بیرون نمی‌آیند» و چون شورای‌عالی قضایی نیز بر این بیداد صحه می‌گذارد و هیچ‌گونه اقدامی جهت جلوگیری از این عمل ضد بشری به عمل نمی‌آورد، در نتیجه هر روز بر تعداد زندانیان که محکومیت‌شان پایان یافته ولی هم‌چنان در زندان هستند، افزوده می‌گردد... ما یک‌بار دیگر اعتراض و نگرانی خود را از اعمال ضد‌بشری مسئولین و زندانبان‌های جمهوری اسلامی ایران که در مورد زندانیان سیاسی اعمال می‌شود، ابراز می‌داریم... ما خواهان آزادی بی‌قید و شرط زندانیان سیاسی به ویژه آنان که محکومیت‌شان پایان یافته، هستیم.»٢۰

دل‌نگرانى خانواده‌ها بى‌سبب نبود. افزايش تنش‌هاى اجتماعى كه با بروز روحيه‌ى تهاجمى مردم توام بود، پخش اخبار نگران كننده درباره‌ى زندان‌ها و امكان اعدام زندانيان سياسى و عقيدتى،۲۱ گسترش كُنش‌ها و واكنش‌هاى بين‌المللى، وخامت بيش از پيش وضع ارتش جمهورى اسلامى در جبهه‌هاى جنگ با عراق، سير فزاينده‌ى عمليات مجاهدين خلق در منطقه‌ى مرزى و و و زنگ خطرى بود كه صدايش را مى‌شد از دوردست‌ها هم شنيد.۲۲ اعدام انوشيروان لطفى عضو مشاور هيأت سياسى‌ى سازمان فداييان خلق ايران (اكثريت) همراه با حجت محمدپور عضو اتحاديه‌ى كمونيست‌هاى ايران‌ و حجت‌الله معبودى از سازمان مجاهدين خلق ايران، درپنجم خردادماه و به خاك دادن آن‌ها در يك گور همگانى۲۳ و نيز تيرباران سعيد آذرنگ و كيومرث زرشناس از كادرهاى برجسته حزب توده، فرامرز صوفى از اعضاى فداييان (اكثريت)، رحيم هاتفى از حزب كمونيست ايران و سه تن ديگر از مبارزان در بند در ٢٩ تيرماه، پيش درآمد کُشتار بزرگ بود.۲۴

(٥)

پذيرش قطعنامه‌ى ٥٩٨ ملل متحد از سوى جمهورى اسلامى در ٢٧ تير ماه ١٣٦٧ و برقرارى‌ آتش بس ميان دولت‌هاى حاكم بر ايران و عراق، به بهايى بسيار سنگين براى زندانيان سياسى ايران تمام شد. بررسى‌ موشكافانه واقعيت‌ها، جاى ترديد نمى‌گذارد كه جمهورى اسلامى از پيش خود را آماده‌ كرده بود كه «در صورت پيروز نشدن در جنگ و پذيرش صلح، خود را از شر زندانيان سياسى‌ مقاوم رها كند تا درافق ناروشن پس از صلح و بازنگرى بر رشته‌اى از مسائل اجتماعى، سياسى، فرهنگى و حتا سياست خارجى و در صورت روبرو شدن با وضعيتى بحرانى و پيش‌بينى ناشده، غافلگير نشوند و قافيه را نبازند.»٢٥ اين- همانى آتش بس با نوشيدن جام زهر در گفتار ٣٠ تير آيت‌الله خمينى، اعتراف آشكار بنيان‌گذار و رهبر جمهورى اسلامى ايران به شكست در جنگ با صدام حسين بود، چشم پوشيدن از «صدور انقلاب براى فتح كربلا» چون سكوى پَرشى براى گسترش انقلاب اسلامى در منطقه همچو پيش ‌شرط بازآفرينى «ام القراء مسلمين» و پیاده كردن الگوى مدينتة النبى!

(٦)

از نيمه‌ى دوم تيرماه، ملاقات خانواده‌ها را با زندانيان سياسى ـ عقيدتى در سراسر كشور قطع كردند؛ به بهانه‌‌هاى گوناگون از جمله عيد قربان و جابجا كردن بندها و ...٢٦ سوم مرداد، پنج روز پس از سخنرانى‌ آيت‌الله خمينى و يك هفته پس از اين كه جمهورى اسلامى به صلح با دولت عراق تن داد، خبرگزارى‌هاى جهان اطلاع دادند كه سازمان مجاهدين خلق ایران نيروى‌هاى نظامى خود را از داخل خاك عراق به مرزهاى غرب ايران گسيل داشته تا از آشفتگى و روحيه‌ باختگى‌ نيروهاى مسلح جمهورى اسلامى بهره جويد و «رژيم خمينى» را براندازد. اين ماجراجويى‌ نظامى كه از سوى مجاهدين «عمليات بزرگ فروغ جاويدان» نام گرفت و از سوى جمهورى اسلامى «عمليات مرصاد»، سه روز مسائل سياسى كشور را در سايه‌ قرار داد. در پايان آن سه روز درگيرى، نيروهاى مجاهدين به دست پاسداران جمهورى اسلامى درو شدند؛ ١٢٦٣ رزمنده‌ى اين سازمان جان‌شان را از دست دادند و شمارى به اسارت نيرو‌هاى مسلح جمهورى اسلامى درآمدند.

اين پيروزى و جوسازى‌ِ پسین حكومت نسبت به «منافقين مسلح» و «محاربين كافر»، خانواده‌‌‌هاى زندانيان سياسى را بيش از پيش دل‌نگران کرد. بازار گرم شايعه‌، دل‌نگرانى‌ها را دو چندان ساخت. به زودى پخش كردند كه حكومت مى‌خواهد انتقام بگيرد و زندانيان سياسى را از دم تيغ بگذراند. اين شایعه، خانواده‌ها را به تكاپو انداخت. به لونا پارك رفتند. روانه‌ى زندان‌ها شدند و به قصد تحصن در سردر مجلس شوراى اسلامى، گردآمدند. وقتى پاسداران آن‌ها را از آن جا پراكندند، خانواده‌ها به دادگسترى رفتند؛ در ٢٦ مردادماه. درباره‌ی اين حركت دسته جمعى گزارش شده است:

«در اين روز خانواده‌ها پس از چند ساعت تحصن و به واسطه‌ى عدم رسيدگى مسئولين دادگسترى نسبت به درخواست‌هاى‌شان، يك بار ديگر از گروه‌هاى هر چه بيشترى از خانواده‌هاى زندانيان سياسى دعوت مى‌كنند كه روز بعد نيز به تحصن اعتراضى خود ادامه دهند. روز پنجشنبه ٢٧ مرداد از ساعت ٨ صبح با حضور هر چه گسترده‌تر خانواده‌هاى زندانيان سياسى كه جمعيتى بالغ بر ششصد نفر بوده و تمامى محوطه‌ى دادگسترى و اطراف آن را پوشانده بودند اين تحصن با شكوه ادامه مى‌يابد... تلاش فداكارانه و مستمر خانواده‌هاى رنجديده زندانيان كه در طول روز با ورود به اتاق‌ها و قسمت‌هاى بيدادگاه‌ رژيم اسلامى و طرح خواسته‌هاى خود مى‌كوشيدند عوامل رژيم را تحت فشار قرار دهند، با بى‌اعتنايى اين دستگاه عريض و طويل سركوب مواجه گرديد و با پايان ساعت كار ادارى روز پنجشنبه، خانواده‌ها ناگزير به تحصن خود در ساعت ١١ خاتمه داده و يك بار ديگر از كليه‌ی خويشاوندان زندانيان سياسى دعوت مى‌كنند كه تحصن اعتراضى خود را تا حصول به خواسته‌هاى‌شان از روز شنبه ٢٩ مرداد مجددا از سر بگيرند.

از ساعت هشت صبح روز شنبه ٢٩ مرداد ماه بارديگر محوطه‌ى جلوى در دادگسترى و اطراف آن از جمعيت نگران خانواده‌هاى زندانيان كه خواستار ملاقات با جگرگوشه‌گان اسيرشان بودند، انباشته مى‌شود. گروهى از خانواده‌ها به نمايندگى از جانب ساير متحصنين به داخل دادگسترى مى‌روند و پس از ساعتى سرانجام بجنوردى عضو شوراى عالى قضايى در جمع متحصنين حاضر شده و خطاب به خانواده‌ها مى‌گويد كه از يك تا دو هفته ديگر ملاقات زندانيان گوهردشت برقرار خواهد گرديد؛ ولى كماكان ملاقات با زندانيان اوين تا اطلاع ثانوى ممنوع خواهد بود. پس از دريافت اين خبر خانواده‌ها... به تحصن سه روز خود خاتمه مى‌بخشند...»٢٧

برنامه اين بود كه در دوهفته پاك سازى زندان گوهردشت را به پايان رسانند و آن‌گاه سروقت اوين و اوينيان روند. این برنامه را خانواده‌ها نمی‌دانستند، با این حال دل‌نگران زندانیان اوین بودند. به همین دلیل پس از چند روزى به نخست‌وزيرى سر زدند. باز فريب‌کارانه و به بهانه‌هاى واهى آن‌ها را راهى خانه‌هاشان ساختند. حتا به شمارى وعده‌ى «عفو عمومى» ‌دادند.٢٨ به آن دست از خانواده‌ها كه مى‌پنداشتند زندانيان به اعتصاب غذا دست زده‌اند و به اين دليل «ممنوع الملاقات» شده‌اند، مى‌گفتند: «نه، نترسيد. آن‌ها در اعتصاب نيستند. كارى كرديم كه ديگر هيچ‌وقت نتوانند اعتصاب كنند!»٢٩ گرچه همه‌ی ملاقات‌ها را قطع كرده بودند «با اين حال از خانواده‌ها پول و لباس دريافت مى‌كردند. بعدها معلوم شد كه... بخشى از زندانيانى كه براى آن‌ها پول و لباس دريافت كرده بودند، جزو اعدامى‌ها بودند.( توجه داشته باشيم كه گرفتن پول از جانب دادستانى انقلاب چه اميدى در دل خانواده‌ها در آن شرايط ايجاد مى‌كرد و چه ضربه و شوك عظيمى بر آن‌ها وارد آمد زمانى كه خبر اعدام زندانى‌شان را شنيدند)»٣٠ درنخست‌وزيرى به خانواده‌ى زندانيان چپ‌گرا گفته شد كه اگر زندانى‌شان «مجاهد نيست، نبايد نگرانى داشته باشند"... و اين دروغ‌ را در حالى مى‌‌بافتند كه اعدام مجاهدين را به پايان رسانده بودند و سرگرم تدارك كشتن چپ‌گرا‌ها بودند." » ٣١

خانواده‌ها براى آگاهى از سرنوشت فرزندان، همسران، مادران و پدران‌شان و اعتراض به قطع ناگهانى ملاقات‌ها هرچه از دست‌شان برمى‌آمد، كردند: طومار نوشتند، امضاء جمع كردند، به بازرسى كل كشور ‌رفتند. ٣٢ نیز نامه‌ى سرگشاده‌اى به پرز دكوئيار دبيركل ملل متحد نوشتند و از او تقاضا كردند كه:

«... از نفوذ و اعتبار خود در مجامع بين‌المللى و شوراى امنيت براى نجات جان هزاران زندانى سياسى كه به جُرم داشتن عقيده در سياه‌چال‌هاى قرون وسطايى ايران، از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق ايران اسير دژخيمان زشت سيرت رژيم هستند، استفاده نماييد. از ٦ مرداد ٦٧(٢٨ جولاى ٨٨) همزمان با اعدام‌هاى دسته جمعى در زندان‌ها، مقامات دادستانى رژيم جمهورى اسلامى ملاقات زندانيان و هر گونه تماس و ارتباط با خانواده‌هاى‌شان را قطع نموده است.

آقاى دبيركل ما از شما تقاضا داريم كه رژيم جمهورى اسلامى را وادار كنيد تا هر چه زودتر:

١- اعدام زندانيان را متوقف كند.

٢- ملاقات و ارتباط زندانيان را با خانواده‌ و خارج از زندان بر قرار سازد.

٣- زندانيانى را كه سال‌هاست از پايان محكوميت‌شان مى‌گذرد و جُرمى غير از اين كه حاضر نيستند در مصاحبه‌هاى تلويزيونى و مطبوعاتى شركت كنند ندارند، آزاد سازد...»٣٣

خانواده‌ها به اين نيز بسنده نكردند. شمارى‌شان حتا به بيت آيت‌الله خمينى و آيت‌الله منتظرى و آيت‌الله مرعشى نجفى رفتند.٣٤ اين همه به نوبه‌ى خود زمينه‌ساز دخالت آيت‌الله منتظرى شد و سه نامه‌‌ى اعتراضى وی به آيت‌الله خمينى. درون‌مايه‌ى اين نامه‌ها، اما تا ماه‌ها از آگاهى‌ همگانى پنهان ‌ماند و مردم ندانستند كه شخص خمينى اندك زمانى پس از این که جام زهر به کام ریخت، در نهان و پنهان از چشم مردمان، به كُشتار «ضد انقلاب و به خصوص منافقين» فرمان داد.٣٥

(٧)

نشانه‌هايى كه اين‌جا و آ‌ن‌جا رخ مى‌نمود و نيز برخى خبرهايى كه از درون به بيرون از حكومت درز مى‌كرد، شمارى از تشكل‌ها و رسانه‌هاى سياسى را به اين نتيجه رساند كه فاجعه‌اى در راه است. كار، ماهنامه‌ى سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران (اقلیت) در شماره‌ى مرداد ماه خود خبر داد كه:

«طى يك ماه گذشته دژخيمان جمهورى اسلامى موج جديدى از اعدام‌هاى دسته جمعى را در زندان‌ها به راه انداخته‌اند. روز بيست‌ و نهم تيرماه، ٧ تن از زندانيان سياسى به جوخه‌هاى اعدام سپرده شدند. حكم اعدام ده‌ها تن ديگر در بيداد‌‌گاه‌هاى رژيم به تاييد رسيده. ملاقات‌ زندانيان سياسى زندان‌هاى تهران با خانواده‌هاى‌شان تا آخر مرداد لغو شده است و دژخيمان در پاسخ اعتراض خانواده‌هاى زندانيان سياسى با وقاحت و بى‌شرمى عنوان كرده‌اند: «مشغول پاك‌سازى زندان هستيم.»٣٦

نامه‌ى مردم ارگان مركزى حزب توده ايران نيز در اول شهريور در صفحه‌ى اول خود و زير عنوان «منظور از خانه تكانى چيست»؟ نوشت:

«زندانبانان جمهورى اسلامى ايران به خانواده‌هايى كه اصرار دارند به ملاقات عزيزان دربند خود بروند، سخنانى بر زبان مى‌آورند كه بوى خون مى‌دهد. مثلا مى‌گويند: "فعلا (ملاقات) ممكن نيست، داريم خانه تكانى مى‌كنيم... جسته و گريخته خبرهايى درز مى‌كند كه در زندان‌ها فجايع خونينى مى‌گذرد... سخنان موسوى اردبيلى در خطبه‌هاى نماز جمعه ١٤ مرداد اين ظن را قوى تر مى‌سازد: "... اكنون قوه قضاييه تحت فشار افكار عمومى ا‌ست و مردم از قوه قضاييه مى‌پرسند كه چرا منافقين را محاكمه مى‌كنند و چرا آن‌ها اعدام نمى‌شوند." روشن است كه موسوى اردبيلى جرأت نمى‌كند بگويد كه منظور او اعدام خودسرانه‌ى نه تنها مجاهدين بلكه بسيارى از زندانيان سياسى سر موضع است... رييس قوه‌ی "قضاييه" كشور با تكيه دروغين بر "فشار افكار عمومى" و "مردم" در واقع دارد براى اعدام‌هاى خودسرانه و به قول خودش "بدون محاكمه" و با توجيه اعدام‌ها و قتل‌هاى زير شكنجه كه تاكنون به وقوع پيوسته، اما اعلام نشده است، زمينه‌سازى مى‌كند. خطر اعدام قريب الوقوع كسانى كه قرعه‌ى مرگ به نام‌شان اصابت كرده است، به ويژه‌ همه‌ی خانواده‌هاى زندانيان سياسى را در دلهره و نگرانىِ عميقى فرو برده است...»٣٧

بر پایه‌ی چنين تحليل‌ و نگرشى‌ست كه حزب توده هشدار مى‌دهد: «... بايد كارزار نجات زندانيان سياسى كشور را به مثابه‌ى يكى از مهم‌ترين عرصه‌هاى مبارزه با رژيم ولايت فقيه تلقى كرد. تجربه نشان داده است كه مبارزه‌ی پي‌گير مى‌تواند رژيم را به عقب نشاند و لااقل به توقف موج اعدام‌ها وادارد».٣٨

روزنامه‌ى انقلاب اسلامى در (هجرت) نيز در هفته‌ی آخر شهريورماه فاش ساخت كه:

«بنا به خبر واصله در روزهاى ١٧ و ١٨ اوت[٢٦ و ٢٧ مردادماه]، رژيم ددمنش خمينى با استفاده از فرصت، گروه انبوهى را اعدام كرده است. شايع است تعداد اعدام شدگان ٥٠٠ نفر بوده است. از اينان ٣٠٠ تن هواداران مجاهدين خلق و بقيه از گروه‌هاى چپ بوده‌اند. آن چه تا اين هنگام توانستيم محرز بگردانيم اين است كه اعدام‌ها واقعيت دارد.»۳٩ همين روزنامه در نيمه‌ى دوم مهرماه «شمار اعدام شدگان[را بالغ] بر ٢٥٠٠ نفر » گزارش مى‌كند.٤٠

اين واقعیت تلخ، اين فاجعه كه ابعادش بسى هولناك‌تر از آن بود كه گمان برده می‌شد، اما تازه در روزهاى آخر آبان و آغاز آذر است كه براى خانواده‌ها‌ى زندانيان سياسى محرز مى‌شود. مادر رياحى در اين باره مى‌گويد:

«يه روز مى‌رفتيم اوين، يه روز مى‌رفتيم قزل حصار. مى‌گفتند ملاقات نداريد. تا آخر آذر بود كه ما همه‌مون رفتيم به اوين. به ما گفتند شماره تلفن بدهيد. گفتيم شماره تلفن كه داده‌ايم. آن روز[ تلفنى] به تمام خانواده‌ها خبر دادند كه بچه‌ها را اعدام كرده‌اند. تمام كميته‌هاى ١٧ گانه تهران وسایل بچه‌ها را مى‌دادند؛ قيامتى برپا بود.٤١

بانو صابرى نيز گواهى مى‌دهد كه: «من ٢٨ آبان ماه ٦٧ دو تا ساك از وسايل شخصى‌ شوهرم، توسط پدر شوهرم به دستم مى‌رسد... من شكستن پشت پدران و مادران را به چشم مى‌بينم. من بوى مرگ، عمق فاجعه، زمهرير برودت را در هوا حس مى‌كنم. من شكستن دل‌ها را مى‌شنوم.»٤٢

فريبا كاويانى هم مى‌نويسد:

«نه نه! نمى‌خواستم اين حقيقت را باور كنم. هنوز رسما به من اعلام نشده بود. بايد صبر مى‌كردم. هر روز با خودم كلنجار مى‌رفتم و ميان واقعيت و سراب در شك و دو دلى دست‌‌وپا مى‌زدم. تا سرانجام نوبت من هم رسيد. از زندان اوين تلفن كردند به منزل خواهر شوهرم و گفتند روز ١٤ آذر، ساعت سه، يك نفر از مردان خانواده بيايد جلوى زندان. وقتى خبر را شنيدم بلافاصله وسايلم را جمع كردم و با پسرم به تهران رفتم و بدين ترتيب نوبت من هم شد.»٤٣

جعفر بهكيش نيز تاييد مى‌‌‌كند كه:

«... بى‌خبرى‌ خانواده‌ها تا آذرماه تداوم يافت. در آذرماه همان سال اسامى تعداد زيادى از زندانيان اعدام شده به اطلاع خانواده‌هاى آن‌ها رسانده شد...»٤٤

به چه ترتيب؟ گزارشى را كه راه كارگر در اين باره داده خانواده‌ها به شكل‌هاى گوناگون زيستند؛ با دردى جانكاه:

«رژيم جنايتكار جمهورى اسلامى كه در طى چهار ماه گذشته هزاران نفر از زندانيان سياسى‌ مقاوم را به جوخه‌هاى اعدام سپرده است، طى ماه‌هاى اخير از روش‌هاى جديدى جهت [اعلام] خبر اعدام فرزندان پاك‌باخته به خانواده‌هاى‌شان استفاده مى‌كند... ابتدا با مراجعه به منزل زندانىِ اعدام شده، مى‌گويند كه مرد خانواده بيايد، با او كار داريم. سپس به وى آدرس كميته يا نهاد مسلحى...[را] مى‌دهند و مى‌گويند كه شناسنامه‌ی فرد زندانى را بياوريد... بدون همراه زن بيايد. پس از مراجعه به كميته‌ى مزبور... مى‌گويند كه زندانى شما اعدام شده، هيچ سر و صدا نكنيد. حق برگزارى مراسم عزادارى در مسجد و پخش اطلاعيه‌ى خبر مرگ را نيز نداريد... ورقه‌اى كه شامل مطالب فوق است به عنوان تعهدنامه... داده و امضاء مى‌گيرند. در رابطه با محل دفن جنازه‌ى زندانيان طرفدار مجاهدين مى‌گويند: قبرش در يكى از قطعات بهشت زهرا است كه بعد به شما خبرش را مى دهيم. ساك زندانى را كه شامل وسايل شخصى وى مى‌باشد و به طور مرتبى چيده شده و حتا اتو زده‌اند با چند صابون روى آن تحويل خانواده‌ى وى مى‌دهند.»٤٥

و گفتنى‌ست كه بسيارى از مادران و همسران جان‌باختگان به رهنمودهاى حكومتيان اعتنا نكردند. خود به كميته‌ و نهادهاى اعلام شده ‌رفتند؛ يا تنها و يا همراه با خويشان‌شان. آن‌ها با روحيه‌اى تعرضى و تهاجمى با مأمورين روبرو ‌شدند. از نفرين حاكمان درنگذشتند و دشنام نثارشان کردند. از برپايى مراسم سوگوارى براى جگرگوشگان‌شان نیز دست نشستند.

«ازصبح كه بلند مى‌شدى تا شب يك‌سره به ديدار خانواده‌هايى مى‌شتافتى كه يك يا چند عزيز را در فاجعه از دست داده بودند. در آن روزها حيران و سرگردان از اين خانه به آن خانه مى‌رفتى... مى‌گفتند در آن روزهاى شوم آذرماه، گُلى در مغازه‌ها باقى نمانده بود.»٤٦

(٨)

مادرها پس از آگاه شدن از واقعیت كُشتار بزرگ زندانيان سياسى ايران، خبر را به خارج از كشور ‌رساندند. ايرانيان تبعيدى نيز به فراخور موقعيت و امكانات‌شان كوشيدند خبر را بازتاب دهند و آن را در اختيار رسانه‌ها، عفو بين‌الملل، انجمن‌هاى حامى حقوق بشر و حزب‌هاى چپ‌گرا بگذارند. از اين زمان است كه برنامه‌هاى اعتراضى عليه كُشتار زندانيان سياسى عقيدتى ايران پا مى‌گيرد و جامعه‌ى ايرانيان تبعيدى و مهاجر مى‌كوشد با اعتصاب غذاها، بست‌نشينى‌ها، راه‌پيمايى‌ها و... خبر كُشتاربزرگ را به گوش جهانيان برساند.٤٧ به اين ترتيب ديوار سكوتى كه كاربه‌دستان جمهورى اسلامى، از ريز و دُرشت، پيرامون جنايت بزرگ‌شان كشيده بودند، ترك برداشت و مسئله در مهم‌ترين رسانه‌ها و نهادهای بين‌المللى بازتاب يافت.

(٩)

جنبش خانواده‌ی جان‌باختگان کشتار بزرگ سال 1367، همچون هر جنبش زنده‌ و پوینده‌ای، پاهایی پایدار و استوار داشت. از جمله: مادر آبخون، مادر آبكنارى، مادر آزادی، مادر آذرنگ، مادر الماسيان، زنده‌ياد مادر انصارى، مادر بازرگان ، مادر بهكيش، مادر پناهى شبسترى، زنده‌یاد مادر پرتوى، زنده‌ياد مادر هبستاره، زنده‌ياد مادر پنجه‌شاهى، مادر تصدقى، مادر تنكابنى، مادر جاسم، زنده‌ياد مادر جهاندار، زنده‌یاد مادر چهرازى، مادر ذكى‌پور، زنده‌یاد مادر رضايى، زنده‌ياد مادر رياحى، مادر زرگر، زنده‌یاد مادر سرحدى، مادر شريفى، مادر صادقى، مادر طاهرى، مادر عقيلى، مادر فاريابى، مادر قائدى، مادر قباخلو، مادر قندى، مادر گلچوبيان، مادر لطفى، زنده‌یاد مادر محسنی، زنده‌یاد مادر معينى چاغروند، مادر ملك‌زاده، مادر معينى، مادر ميرشكار، مادر مير عرب، مادر ميلانى، مادر نادر، مادر وطن خواه، مادر هاشم‌زاده، مادر همتى...

این‌ها براى آگاه شدن از علت اعدام عزیزان‌شان، تاريخ دقيق اعدام، محل خاك‌سپارى، گرفتن وصيت نامه‌، به دست آوردن ساك لوازم آن‌ها، در گروه‌هاى كوچك و بزرگ به اوين و گوهردشت ‌رفتند، به دادستانى؛ به سراغ هر مقام موثر مملكتى. بيهوده بود؛ يا خبر نداشتند و يا اگر هم که داشتند، نم پس نمى‌دادند.

كشف يك گور دسته جمعى نزديك به مرده‌شوى‌خانه‌‌ى بهاييان نزدیک كانالى در انتهاى قطعه‌ى اعدام‌شدگانِ پيش از تابستان ٦٧ و سپس كشف تعداد ديگرى كانال(گور دسته جمعى) در قطعه‌ى جنوب غربى گورستان خاوران، معماى محل خاك‌سپارىِ بخشى از جان باختگان كُشتار تابستان ٦٧ را حل كرد. خانواده‌‌ها دريافتند كه همه‌ى اعدام شدگان چپ‌گراى كُشتار بزرگ، يا دست كم شمار زيادى از آنان در خاوران به خاك داده شده‌اند. و آن كشف‌هاى تكان دهنده، در حد زمانى‌ى جمعه‌ ١٧ تيرماه بود تا جمعه‌ ١٤ مرداد ١٣٦٧.٤٨ فروغ تاجبخش (مادرلطفى) كشف يكى از اين گورهاى دسته جمعى را چنين روايت مى‌كند:

«... روز چهلم انوش شد. رفتيم و گل گذاشتيم. يك دفعه خواهر من گفت:" اى واى اين دست چيه اونجا افتاده؟" برگشتيم و نگاه كرديم و ديديم بله دستى از خاك بيرون زده است. جوان‌ها را سطحى خاك كرده بودند. همه‌‌ی زن‌ها داد زدند. فردى با خودش دوربين آورده بود، تا ديد شرايط اين طورى شده و مادرها داد مى‌زنند، عكس گرفت. خود من پيكر تعدادى از جوان‌ها را ديدم؛ جوانى كه تيرى در پيشانى‌اش زده شده بود. بعد سريع، ماشين گشت آمد. دوربين را قايم كردند. بعدها شنيدم كه يك روز صبح با پروژكتور آمده‌اند و عكس گرفته‌اند. اما سرى اول مربوط به همان روز بود كه به دست كسانى كه مى‌خواستند ببينند، رسيد.»٤٩

(١٠)

مبارزه‌ى خانواده‌ى جان‌باختگان كُشتار بزرگ در مسیر‌ی طبیعی پیش رفت. گام دوم تهيه‌ی فهرستى از زندانيان سياسى‌- عقيدتى بود كه در ماه‌هاى مرداد و شهريور ٦٧ سربه‌دار شده بودند؛ مجاهدين و چپ‌گرايانى كه در سال‌هاى آغازين دهه‌ى شصت، بدون برخوردارى از حداقل‌هاى حقوق يك «متهم سياسى» از دادگاه‌هاى شرع حكم گرفته بودند و دوره‌ى محكوميت‌شان را مى‌گذراندند.

به همت كانون حمايت از زندانيان سياسى ايران( داخل كشور) که با خانواده‌های داغدار رابطه‌ای نزدیک داشت و بيشتر كوشندگان و كنش‌گرانش را همسران، فرزندان، پدران و مادران جان‌باختگان وابسته به حزب توده ايران و سازمان فداييان خلق ايران(اکثريت) تشكيل مى‌دادند، فهرستى از نام جان‌باختگان كُشتار بزرگ سال ١٣٦٧ در مهرماه ١٣٦٨تهيه شد که در همان ماه به خارج از كشور رسيد. اين فهرست دربرگيرنده‌ى نام ١٣٤٥ تن از جانباختگان كُشتار بزرگ بود. بانگ رهايى، ارگان كانون حمايت از زندانيان سياسى‌ ايران (داخل كشور) در سرسخنش تاكيد كرد كه اين فهرست ١٣٤٥ نفره، تنها در برگيرنده‌ى نام «برخى از هزاران» جانباخته‌ى آن «قتل عام وحشيانه» است.»٥٠ سزاوار يادآورى‌ست كه فهرستِ كانونِ حمايت... به مراتب دقيق‌تر و فراگير‌تر از نخستين فهرست اعدام شدگانى‌ست كه در نيمه‌ی دوم آذرماه، در دو هفته نامه‌ى انقلاب اسلامى (در هجرت) چاپ شد؛٥١ نيز پُرشمارتر از فهرستى كه سازمان فداييان خلق ايران(اكثريت) در دى ماه ٦٧ انتشار داد. و گفتنى‌ست كه مجاهدين خلق ايران، گرچه نخستين سازمانى بودند كه رقم روشنى از شمار اعدامين تابستان ٦٧ ارائه دادند، اما آمار ١٢٠٠٠ «تيرباران شده» كه از سوى رهبر اين سازمان، مسعود رجوى، اعلام شد، نه تنها با نام، نام خانوادگى و وابستگى‌ى گروهى جان‌باختگان همراه نبود، بلكه نشان از بى‌خبرى مطلق رهبرى مجاهدين از چند ‌و چون كُشتار بزرگ داشت.٥٢

حزب كمونيست ايران و نيز كومله كه تا پايان مهرماه، در گونه‌اى ناروشنى نسبت به برنامه‌ى كُشتار بزرگ زندانيان سياسى-عقيدتى به سر مى‌بردند، آنگاه كه فهرستى از جان‌باختگان آن تابستان خونين به دست دادند، به اعلام نام اعضاء و هواداران‌شان بسنده كردند.٥٣ اين فهرست دقيق سى نفره در شماره‌ی آذر- دى ١٣٦٧ كمونيست(ارگان مركزى حزب كمونيست ايران) اعلام شده است؛ زير اين عنوان: «در جريان موج اخير تيرباران زندانيان سياسى، تاكنون خبر اعدام ٣٠ تن از اعضاء، پيش‌مرگان و هواداران حزب كمونيست به دست‌مان رسيده است.»

سازمان كارگران انقلابى ايران (راه كارگر) كه از مهرماه «عليه حمام خون در زندان‌هاى ايران» در تك و‌تا بود و از «قتل عام هزاران نفر» در زندان‌هاى سراسر ايران خبر داده بود، در آذرماه فهرست سى و هشت نفره‌اى به انتشار مى‌رساند كه فراگروهى‌ست و برگيرنده‌ى نام ونام خانوادگى و وابستگى تشكيلاتى‌ِ به خون خفتگان. پيش ازاعلام نام‌ها تاكيد شده است كه: «از پايان جنگ ايران و عراق به اين سو، هزاران زندانى به چوبه‌هاى دار و جوخه‌هاى تيرباران سپرده شده‌اند. كُشتار سراسرى‌ست و تقريبا در همه‌ى شهرهاى ايران، هرجا كه زندانيانى وجود دارند، حمام خون به پا شده است. تاكنون اسامى فقط چند تن از اعدام شدگان اخير را مى‌دانيم...» ٥٤ فهرست نخستين سازمان انقلابى كارگران ايران در ماه‌هاى آينده گسترده تر و همه جانبه‌تر مى‌شود و سر به صدها مى‌زند. سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران(اقليت) هم كه از نخستين سازمان‌هاى سياسى‌اى بود كه «از موج جديد اعدام‌ زندانيان سياسى» خبر داده بود و در شهريور ماه اطلاع داده بود كه « طى يك ماه اخير صدها تن از زندانيان سياسى‌ى ايران دسته دسته به جوخه‌هاى اعدام سپرده شده‌اند»، در دى ماه فهرستى از «فداييان اقليت» جان باخته به انتشار رساند كه ٥ نفر از ٢٧ نفر آن يا تنها نام خانوادگى داشتند و يا تنها نام. در پيش‌گفتار اين فهرست كه خطاب به كارگران و زحمتكشان نوشته شده، آمده است :

«ابعاد جنايت هولناك رژيم ارتجاعى جمهورى اسلامى در قتل‌عام زندانيان سياسى ايران، روز به روز آشكارتر مى‌گردد. هر چند هنوز اخبار دقيق و كامل اين كُشتارهولناك به دست نيامده، اما اخبار، اسناد و گزارشات محدودى كه طى چند ماه اخير انتشار يافته گوياى اين حقيقت است كه اين جنايت رژيم عظيم‌تر و هولناك تر از آن چيزى‌ است كه در آغاز تصور مى‌شد. اين كه دقيقا چه تعداد از زندانيان سياسى در اين كُشتار دسته جمعى اعدام شده‌اند، هنوز نمى‌توان رقم دقيقى را ذكر كرد. اما اخبار رسيده از زندان‌هاى مختلف حاكى است كه تقريبا در تمام زندان‌ها، اكثريت زندانيان به جوخه‌ى اعدام سپرده شده و در برخى از بندها همه‌ى زندانيان سياسى قتل عام شده‌اند. اكنون تعداد اعداميان به چندين هزار تخمين زده مى‌شود...»٥٥

حزب توده ايران نيز با حركت از اين نقطه كه «مشخصات عده‌ى زيادى از زندانيان اعدام شده به اين علت كه رژيم نام قربانيان جنايت خود را اعلام نمى‌كند، هنوز معلوم نشده است [و] تنها پس از آن كه مبارزات مردم، جنايتكاران حاكم را مجبور به عقب نشينى كند و مجبور شوند از نو به خانواده‌ها اجازه بدهند از بستگان زندانى خود ديدن كنند مى‌توان پى‌برد كه كدام زندانيان ديگر در ميان هم سلول‌هاى خود نيستند»٥٦ تا هفته‌ها پس از كُشتار بزرگ، آماری از كشته‌شدگان ندادند و آن‌گاه كه دادند از «هزاران زندانى *سياسى‌... كه به جوخه‌هاى مرگ» سپرده شدند، ياد كردند.٥٧ از ١٥ شهريور نيز نام توده‌اى‌هايى را كه از كشته شدن‌شان آگاهى مى‌يافتند در هفته‌نامه‌شان درج مى‌نمودند.

چاپ نامه‌هاى سه گانه‌ى منتظرى به آيت‌الله خمينى در روزنامه‌ى انقلاب اسلامى (٢٢ اسفند تا ٦ فروردين) تنها تأييد اين واقعيت هولناك بود كه «چند هزار نفر در ظرف چند روز» در زندان‌هاى ايران اعدام شده‌اند.٥٨

(١١)

از آذرماه ١٣٦٧، خانواده‌ها هر صبح جمعه به خاوران رفته‌اند؛ و با چه مكافاتى . پاسداران مستقر در محل نگهبانى‌اى كه كمى پس از كُشتار بزرگ در نزديكى گورستان عَلم شد، اتومبيل‌ها را بازرسى مى‌كنند. خانواده‌ها را نیز، و با توهين و تحقير. در گورستان هم دست از اذيت و آزارشان برنمى‌دارند. نشانه‌هايى را كه به ياد دلبندان‌شان بر زمين نشانده‌اند، لگد مال مى‌كردند. گل‌هايى را كه سر راه گورستان از بازار گل رضا مى‌خریدند، پرپر مى‌كردند و به دور مى‌ريختند. سر به دنبال زنان سالخورده و داغديده مى‌گذاشتند و آن‌ها را وا می‌داشتند تا هر چه زودتراز محل خاك‌سپارى عزيزان‌شان دل بركنند.

با اين همه، خانواده‌ها واپس ننشستند. شمار بزرگی از آن‌ها در ٥ دی ماه ١٣٦٧ در برابر کاخ دادگستری گرد آمدند و کوشیدند وزیر دادگستری وقت، دکتر حبیبی را ببینند و شکایت‌نامه‌ی‌شان را به دست او برسانند. علی‌رغم آن که برخی از خبرنگاران خارجی در محل حاضر بودند و ناظر اوضاع، پاسداران سد راه خانواده‌ها شدند و با ضرب و شتم آن‌ها را پراکنده ساختند. در نامه‌ای که هرگز به دست وزیر دادگستری نرسید، آمده:

«آقای دکتر حبیبی وزیر دادگستری، شما را به عنوان وزیر «داد»گستری جمهوری اسلامی مورد خطاب قرار می‌دهیم.

در ماه‌های اخیر اقدامات هولناکی در زندان‌های کشور ما به‌وقوع پیوسته است. اعدام هزاران تن از زندانیان سیاسی که اکثر قریب به اتفاق آنان قبلا محاکمه شده و حکم دریافت کرده و دوران محکومیت خود را سپری می‌کرده‌اند و حتا دوران محکومیت‌شان سپری شده بوده، موجی از حیرت و تأثر در افکار عمومی ایران و جهان برانگیخته است و همگان جویای پاسخی در خور برای این اقدام می‌باشند.

ما که مادر و پدر و بستگان این قربانیان هستیم، هر لحظه از خود می‌پرسیم چرا باید چنین بی‌رحمانه، این فرزندان برومندمان را به خاک و خون کشند؟ ادعاهایی که می‌خواهند اینان را به عملیات نظامی این یا آن گروه در مرزهای کشور منتسب کنند، با توجه به اوضاعی که در زندان‌ها حاکم بوده، به طور کلی باطل است. چرا که فرزندان ما در سخت‌ترین شرایط به‌سر می‌بردند. ملاقات‌های ١٥ روز یک‌بار آن هم به مدت ده دقیقه از پشت شیشه و به‌وسیله‌ی تلفن و محرومیت اینان از داشتن هرگونه وسیله‌ی ارتباط با خارج زندان که ما آن را در هفت سال اخیر از نزدیک تجربه کرده‌ایم، حقانیت ادعاهای ما را به اثبات می‌رساند. ما سؤال می‌کنیم:

اگر اقدامات مقامات قانونی بوده است، چرا اعدام‌ها از چشم همگان پنهان نگاه‌داشته شد؟

ما سوال می‌کنیم: اگر این اقدامات موجه بوده چرا صریحا اعلام نمی‌گردد؟ چرا باید ملاقات‌ها که حق طبیعی هر فرد زندانی است، قطع شود؟

چرا فرزندان ما را در حصاری که حتا بسیاری از مسئولین نیز به عنوان «نامحرم» در آنجا تلقی می‌گردند، گروه گروه به جوخه‌های اعدام سپرده‌اند؟

ما سوال می‌کنیم: چرا مقامات با بازدید یک هیئت بی‌طرف بین‌المللی از زندان‌ها و مذاکره با زندانیان و خانواده‌های زندانیان و قربانیان، مخالفت می‌نماید؟

ما سوال می‌کنیم: کدام اصل قانون اساسی به مقامات این اجازه را داده است که چه در گذشته و چه در حال حاضر محاکمات خود را در پشت درهای بسته و آن‌هم در شرایطی که زندانی حق حتا یک کلام دفاع از خود را ندارد، انجام دهند؟

ما سوال می‌کنیم: کدام محکمه، به چه اتهامی، در چه تاریخی، حکم اعدام عزیزان ما را صادر کرده است؟ آن‌هم در شرایطی که پرونده‌ی مثلا بنیاد نبوت، ماه‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. در حالی که اتهامات و جرائم آن‌ها برای تمام مردم ایران مثل روز روشن است.

ما سوال می‌کنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟ و هزاران سوال ریز و درشت دیگر...»٥٩

در پی این عمل اعتراضی‌‌ست که خانواده‌ها به سازمان‌دهی‌ مراسمی در نخستین روز سال نو می‌پردازند. گردهم‌آيى‌ی بزرگ نوروز ٦٨، تنها نشان ‌دهنده‌ی عشق و احترام خانواده‌ها به فرزندان، همسران و خویشان‌شان نبود؛ بیان پیوند استوار آنان با آرامگاه جگر‌گوشگان‌شان نیز بود. آن گردهم‌آيى درعین حال زمينه‌‌‌‌‌‌‌‌ساز جُنب و جوش براى برگزارى هر چه پُرشكوه‌تر آيين سالگرد جان‌باختگان آن تابستان خونين بود.

٥ تا ١٥ شهريور به عنوان «دهه‌ى شهداى فاجعه‌ى ملى ١٣٦٧» اعلام مى‌شود. كانون حمايت از زندانيان سياسى ايران (داخل كشور) «كليه‌ى انسان‌هاى شريف و پاك... در سراسر كشور و از همه‌ى سازمان‌ها و نيرو‌هاى ترقى‌خواه كشور دعوت نمود تا در روز[جمعه ١٠ شهريور١٣٦٧] ضمن برگزارى مراسم بزرگداشت ويژه‌ی شهداى خود به منظور ابراز سپاس و ارج بى‌پايان نسبت به همه‌ى شهيدان به خون خفته‌ى خلق و براى احترام به پيكار متحد انقلابيون اسير در سياه‌چال‌هاى رژيم، فعالانه در برپايى مراسم شهداى راه صلح، آزادى و استقلال شركت جويند.» ٦٠

خانواده‌‌هاى داغدارى كه با دسته‌هاى گل در روز دهم شهريور به سوى گورستان خاوران به راه ‌افتادند، در حوالى خاتون‌آباد با دسته‌هاى مسلح پاسدارانى روبرو شدند كه «اتومبيل‌هاى مشكوك» را متوقف مى‌كردند، سرنشينان را مورد بازرسى بدنى قرار مى‌دادند و مى‌كوشيدند آن‌ها را به خانه‌هاشان بازگردانند. با اين حال بسيارى توانستند خود را به گورستان برسانند، به خانواده‌‌هايى بپيوندند كه از سحرگاهان خود را به خاوران رسانده بودند و دسته‌گُل‌هاشان را در جاى جاى گورستان افشانده بودند. حكومت اما مصم بود كه اين حركت را در نطفه خفه كند و از پيدايش آيين بزرگداشت جان‌باختگان كُشتار بزرگ سال ١٣٦٧ پيش‌گيرى نمايد. هم از اين رو پاسدارانش را به گورستان گسيل داشت. اين‌ها با توهين و تهديد، ضرب و شتم و بازداشت شمارى از شركت‌كنندگان در مراسم، خانواده‌ها را به ترك خاوران واداشتند. در اين روز پاسداران به بهشت‌زهراى تهران و چند گورستان‌ ديگر ايران نيز يورش بردند. گورستان‌هايى كه شمارى از مجاهدين اعدام شده در كُشتار بزرگ را در خود جا داده‌اند.

برگزارى مراسم سالگرد جان‌باختگان تابستان ١٣٦٧، در شهريورماه ١٣٦٨، اما بسى بيش از برگزارى يك بزرگداشت بود. اين مراسم، نقطه‌ی عطفِ جنبشى بود براى دادخواهى و عليه فراموشى‌! نيروهاى محركه‌ى اين جنبش، شماری از مادران و همسران و فرزندان و خواهران زندانيان چپ‌گرايى بودند كه در تابستان ١٣٦٧جان شیرین‌شان را از دست دادند. درسرلوحه‌ى جنبش، اين خواسته‌ها درج مى‌شود:

١- اعلام تاريخ و دليل بررسى دوباره‌ى پرونده‌ى جان‌باختگان.
٢- اعلام تاريخ اعدام هر یک از زندانیان.
٣- ارايه‌ى وصيت‌نامه‌ى زندانيان به خانواده‌ها‌شان.
٤- اعلام محل دقيق خاك‌سپارى اعدام شدگان.

خانواده‌ها اما در همان گام‌هاى نخستین كه در راستاى پي‌گيرى خواسته‌هاشان برداشتند، دريافتند كه كُشتار بزرگ تابستان ١٣٦٧ يك سِر حكومتى‌ست و كم و كيف آن رازى سر به مُهر.٦١ با اين حال از پاى ننشستند و پی ماجرا را گرفتند. آزادى جان بدربُردگان كُشتار‌گاه‌هاى اوين و گوهردشت در پايان دهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى هفتاد، آگاهى آن‌ها را نسبت به گوشه‌هایی از آن جنايت بزرگ افزايش داد. گريز زندانيان سياسى- عقيدتى پيشين از ايران و پناهنده‌ شدن‌شان به كشورهاى اروپايى و آمريكاى شمالى كه با موجى از شهادت و روايت‌هاى دست اول از چند‌ و ‌چون كُشتار بزرگ همراه بود، جامعه‌ى ايرانيان تبعيدى و مهاجر را در موقعيت مناسب‌ترى براى حساس كردن وجدان‌هاى بيدار قرار داد. تلاش كنُش‌گران سياسى‌، روشنفكران تبعيدى، حزب‌ها، شخصيت‌ها و تشكل‌هاى حقوق بشرى‌‌ در خارج از ايران براى روشن شدن چند و چون واقعيت آن رويداد هولناك، سرانجام سبب شد كه نماينده‌ى ویژه‌ی كميسيون حقوق بشر ملل متحد راهى ايران ‌شود. او پيش از سفر با شمارى از بستگان جان‌باختگان كُشتار بزرگ به گفتگو نشست.

«از برلن يك هيأت سه نفره از اعضاى خانواده‌ى اعدامى‌ها سال ٦٧ و زندانيان از طرف كميته‌ى موقت زنان عليه اعدام در ايران به ملاقات گاليندوپُل به ژنو رفتند. در اين ملاقات عكس‌هایى از گورستان خاوران به همراه آدرس اين محل به او داده شد و او نيز به اين هيأت كه من [ميهن روستا] يكى از اعضايش بودم، تاريخ و محلى را كه او براى ملاقات با اين خانواده‌ها در ايران در نظر گرفته بود، اعلام كرد و از آنان خواست كه به هر شكل كه مى‌توانند تاريخ اين ملاقات را به اطلاع خانواده‌ها برسانند. من نيز پس از بازگشت طى مصاحبه‌اى با بى.بى.سى خبر را اعلام كردم...»٦٢

در پى اين گام، خانواده‌ها براى تماس با فرستاده‌ى ويژه‌ى ملل متحد به برنامه ريزى برآمدند و اسناد لازم را فراهم ‌آورند تا در روز موعود به ديدار او بروند. اما دستگاه اطلاعات جمهورى اسلامى هم بى‌كار ننشسته بود. برخى از خانواده‌ها را تهديد كردند كه اگر به ديدار گاليندوپُل بروند، فرزندان‌شان را به زندان مى‌اندازند. برخى ديگر را نيز به بازجويى فرا‌خواندند.»٦٣ طرح مسدود كردن راه‌هاى منتهى به گورستان هم يكى ديگر از آن تدابير امنيتى بود. اين همه خللى در عزم جزم مادران در ديدار با فرستاده‌ى ويژه ملل متحد ايجاد نكرد. وقتى گاليندوپُل به ايران مى‌رسد، مادران خاوران از هر گوشه‌ى تهران خود را به ميدان آرژانتين ‌رساندند.

«مادرى هم كه پايش فلج بود، تمام ... اسناد و مدارك را در يك كيف گذاشته[بود]...اين مادر را كه روى ويل چير نشسته بود... بردند جلوى در نگه داشتند كه اگر گاليندوپُل آمد اسناد را به او بدهد. گاليندوپُل را از در ديگر بردند و آن زن را آن‌قدر لگدمال كردند كه...»٦٤

حكومت ترفند ديگرى هم به كار بست:

«خانواده‌هايى را كه فرزندان‌شان به دست مجاهدين ترور شده بودند، گرد آورده بود و امكان ملاقات آن‌ها با گاليندوپُل را به عنوان شاكيان نقض حقوق بشر به وسيله‌ى مجاهدين فراهم كرده بود... از طرف ديگر خانواده‌ها در محاصره‌ى زندانيانى كه تواب بودند، قرار داشتند. آن‌ها شعار مى‌دادند: "اگر زندانى سياسى ما هستيم، هنوز ما زنده هستيم." اكسيون خانواده‌ها عواقب بسيار براى‌شان به همراه داشت. رژيم فيلم آن‌ها را گرفته بود. عكس آن‌ها را در اختيار داشت و نامه‌هاى نوشته شده از طرف آن‌ها به جاى آن‌كه به هيأت كميسيون حقوق بشر برسد، همه در دست دادستانى اوين بود و به اين وسيله آن‌ها را به بازجويى مى‌خوانند و تحت فشار قرار مى‌دهند.»٦٥ و حتا شمارىشان را به زندان مى‌اندازند.٦٦

در اين ميان بر زبان‌ها مى‌افتد كه گاليندپُل راه خاوران پيش مى‌گيرد، به آن‌جا مى‌رود و گورها و كانال‌ها را به چشم مى‌بيند. شاهدى براى اثبات اين ادعا اما در دست نيست!

(١٢)

به رسميت شناخته شدن واقعيت گورستانى به نام خاوران، خانواده‌ى جان‌باختگان چپ‌گراى تابستان ١٣٦٧را در موقعيتى خطير قرار داد. از آن پس آنان نه تنها نگهدار مزار دلبندان‌شانند، كه در جايگاه نگهبانان اين نماد ايستادگى مردمان ايران در برابر خودكامگان اسلام‌گرا قرار گرفتند و امانت‌داران مهم‌ترين سند جنايت استبداد دينى در ايران. اين واقعيت بر سردمداران و كارگزاران جمهورى اسلامى پوشيده نبوده است. آن‌ها‌ هم نيك مى‌دانند كه مى‌بايست اين سند بزرگ‌ترين جنايت‌شان را هرگونه شده، از بين ببرند. به گفته‌ى مادر رياحى كه سه فرزندش به دست دژخيمان جمهورى اسلامى كشته شده‌اند:

«هزار بار آب آن جا را قطع كردند، نگذاشتند كه ما كمى آب برداريم. دستشويى بود، خراب كردند. سايه بود، خراب كردند. هزار بار ارمنى‌ها، بهايى‌ها دور تا دور آن‌جا را درخت كاشتند. اين‌ها رفتند، كندند، انداختند دور. مى‌گفتند اين‌ها كافرند و نبايد هيچ امكانى داشته باشند... چه آن‌ها كه در زندان بودند شكنجه ديدند، چه پدر و مادرهاى بيرون. يه وقت ما... يا بچه‌ها مونو مى‌گرفتند، مى‌بردند كميته‌ى هرندى تو شاه عبدالعظيم. يك شب، يك روز نگه مى‌داشتند و تشنه و گشنه ولمون مى‌كردند. از بس كه ما رو مى‌بردند، گفتيم پس بابا جان ما را هم نگه‌داريد و اين قدر نبريد و بياوريد… يه روزى سالگرد اعدام يكى از بچه‌ها بود. ديديم كه ريخته‌اند از اوين و زن‌هاى پاسدار را آورده‌اند براى تفتيش ما. گفتند كه به خط بايستيد. همه به خط سرخاك ايستاديم. زن‌ها سوا، مردها سوا. همه را دونه دونه شناسايى كردند. بعد گفتند خانواده‌ى چهرازى بماند. از ٦ صبح تا ٤ بعد از ظهر چله تابستان آن‌جا بوديم. يك روز هم رفتيم باز طرف خيابان معلم. كميته‌اى بود، رفتيم آن‌جا. همه‌ى ما را به سالن آمفى‌تاتر كميته بردند، در را بستند و گفتند: يكى يكى بايد بگوييد اسم بچه‌هاى تان چيست؛ اگر نگوييد ما ملاقات‌ها را قطع مى‌كنيم. گفتيم اسم فاميل و همه چيزهاى بچه‌هاى ما را مى‌دانيد. مى‌خواهيد ملاقات‌ها را قطع كنيد، قطع كنيد. بالاخره آن‌جا باز ما را اذيت و آزار دادند و تا غروب تشنه و گشنه نگه ‌داشتند و غروب ما را بيرون كردند.

ما مادران هم جمع مى‌شديم. پنجاه شصت تا مى‌رفتيم دادگسترى، بلكه كسى آن‌جا به داد ما برسد. جوابى به ما نمى‌دادند. مى‌رفتيم مجلس. ما را راه دادند... رفتيم تو هر اتاقى ديديم يک آخوند نشسته است. مى‌رفتيم تو. مى‌گفتند بچه‌هاى شما آدم مى‌كشند. هر وقت مى‌رفتيم ملاقات يه جور شكنجه و اذيت و آزار به ما مى‌كردند. به عناوين مختلف ما را شكنجه دادند. اذيت كردند. دادگسترى مى‌رفتيم؛ وقتى مردم صف ما را مى‌ديدند، مى‌گفتند اين جا گوشت ميدن؟ اين‌جا مرغ ميدن؟ مى‌گفتيم، نه. يه خانمى بود خانم اللهى. هميشه مى‌گفت ما خون بچه‌هامون رو داديم و ايستاديم جواب بگيريم كه قبرشون كجاست. ما را متفرق مى‌كردند. بيرون مى‌كردند. يه روز مستقيم رفتيم بيت رهبرى. خمينى هنوز زنده بود... ما را فرستادن تو. گفتند كه: بچه‌هاتون تا همكارى نكنند، غير ممكن است كه بيان بيرون.»٦٧

مادرها، اذيت و آزارها را تاب ‌آورند و ميدان را خالى نكردند. به گفته‌ى مادر لطفى:

«ما هر سال ١٠ شهريور حلوا درست مى‌كنيم و خاوران را غرق گُل مى‌كنيم؛ البته مى‌آمدند و اذيت مى‌كردند. شيشه‌ى ماشين‌ها را مى‌شكستند و مادرها را مى‌زدند و بيرون مى‌كردند.»٦٨

و اين چنين بود كه خاوران به گلستان خاوران تبديل شد.

(١٣)

اين گلستان در دل كافرستان خارى بوده است در چشم رهبران و پايوران جمهورى اسلامى. در خرداد ماه ١٣٨٤ماموران وزارت اطلاعات به سراغ مادران خاوران رفتند و به آن‌ها گفتند: طرحى در دست دارند «براى سامان‌دهى گورستان» خاوران و تبديل آن به گورستانى همچون ديگر گورستان‌ها.٦٩

فرزانه راجى، خواهر فرشيد راجى كه در ١٧ مهر سال ١٣٦٠، درست هفده روز پس از دستگيرى‌، در خاوران به خاك داده شد، وقتى خبر «سامان‌دهى» خاوران را مى‌شنود، دل نگران مى‌شود:

«به خودم گفتم... اضطرابت از چيست؟ اضطرابم نه از گور به گور شدن اوست و نه از ناپديد شدن قبرش. آن چه مرا مضطرب مى‌كند، ناپديد شدن خودش است؛ خاطره‌اش است و پاك كردن اسمش از صفحه‌ى تاريخ. و مى‌دانم اگر بخواهند اين كار را بكنند، او خودش قادر نيست كارى بكند. تمام بار حفظ اون نام به عهده‌ى من است. حفظ صفحات و يا حتا كلماتى از تاريخ... مى‌گويم نام عزيزان ما را از صفحه‌ى تاريخ خط نزنيد. حتا اگر جاى كافى براى گذاشتن سنگ قبر براى همه‌ی آنان نيست، اصلا سنگ قبر را فراموش كنيد! بيايد و اسامى اعدام شدگان و مبارزين دفن شده در آن گورستان را بر لوحى در كنار در و يا بالاى هر كانالى كه در هر كدامش ده‌ها جوان به خاك خفته‌اند، بنويسيد. و بعد تمام آن گورستان را تبديل به گلستانى كنيد براى بازى بچه‌هاى‌شان و قدم زدن خواهران، برادران، مادران، پدران و همسران آن‌ها. مادران، خواهران، همسران، برادران، پدران و فرزندان آن‌ها مى‌توانند به ياد عزيزان‌شان گل‌هاى آن گلستان را ببويند، اگر واقعا هدف انسانى‌اى در كار است. اگر كه نيست ترجيح ما اين است كه گورستان را به همان شكلى كه هست حفظ كنيم.»٧٠

بيش و كم با چنين نگرشى‌ست كه خانواده‌‌هاى به خون تپيدگان گلزار خاوران در ٥ شنبه ٥ شهريور ١٣٨٤ بيانيه‌اى دادند و اعلام كردند كه:

«ما خانواده‌هاى اعدام شدگان گلزار خاوران اعلام مى‌داريم كه عزيزان ما در گورهاى عادى و به روش معمول فوت و دفن نشده‌اند كه بتوان محل دفن آنان را به شكل عادى قطعه بندى كرد، بلكه بسيارى از اين عزيزان در گورهاى دسته جمعى مدفون شده‌اند. هم‌چنين اعلام مى‌داريم، در صورت نياز به سامان‌دهى گلزار خاوران، ابتدا لازم است نام و نشان، چگونگى و زمان اعدام، چگونگى و محل دفن تك تك اين عزيزان مشخص گردد. پس از آن خود خانواده‌هاى قربانيان در مورد بازسازى گورستان اقدام خواهند كرد.»٧١

پانوشته‌ها:

1 ـ چكيده‌ى اين نوشته نخستين بار در نوزدهمين كنفرانس بنياد پژوهش‌هاى زنان ايران ارائه شد؛ به مناسبتِ گزينش مادران خاوران همچون الگوى زن ايرانى سال ٢٠٠٨/ ١٣٨٧. متن كامل آن ابتدا در سايت بيداران آمد (خرداد ١٣٨٧) و سپس در نوزدهمين سالنامه‌ى بنياد پژوهش‌هاى زنان ايران (٢٠٠٨).

به مناسبت بيست و پنجمين سالگرد پاگيرى جنبش مادران خاوران، آن را بازآراسته‌ايم؛ از جمله با آوردن نام مادرانى كه جنبش را پديد آوردند و نگذاشتند دادخواهی كشتار بزرگ زندانيان سياسى ايران در سال ١٣٦٧ به بوته‌ى فراموشى سپرده شود. در خور يادآورى‌ست كه شمارى از مادران خاوران و بسيارى از خويشان نزديک آنان در تهيه‌ى اين نوشته به يارى نگارنده برآمدند. به دل از ايشان سپاسگزارم؛ به ويژه از جعفر بهكيش كه اين نوشته را موشكافانه بازخواند و سستى‌هايش را با من در ميان نهاد. ناگفته پيداست كه كاستى‌هاى نوشته يك سره متوجه نگارنده است. ن.م.

۱ـ خيابان خاوران كه شاهرگ ارتباطى محله‌ی خاوران است. «از ميدان خراسان آغاز شده و پس از پيوستن به بزرگراه آهنگ به صورت بزرگراهى به نام خاوران در مى‌آيد. خاوران محله‌اى پُرجمعيت با كوچه پس كوچه‌هاى زياد و متراكم است. بزرگراه خاوران پس از گذر از سه راه افسريه (ميدان بسيج مستضعفين)، نام بزرگراه امام رضا را به خود مى‌گيرد.»، اطلس كامل تهران، تهران، موسسه گيتا شناسى، ١٣٨٥، ص ١٨٢.

٢ـ كار، سازمان چريك‌هاى فدايى خلق(اقليت)، شماره‌ى ١١٢، ١٣خرداد ١٣٦٠، افشاى سند مربوط به توطئه‌‌ى سركوب سازمان‌ها و گروه‌هاى سياسى.

٣ـ كار، سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران (اقليت)، فوق‌العاده‌ی خبرى شماره‌ى ٤، سال سوم، دوشنبه ٨ تيرماه ١٣٦٠.

٤ـ «قبرستان‌هاى عمومى‌ تهران قبل از سنوات هزار و سيصد و چهار و پنج عبارت بودند از...سيد ملك خاتون و امام‌زاده گل زرد (جنوب شرقى جاده‌ى خراسان)...» جعفر شهرى، تاريخ اجتماعى تهران در قرن سيزدهم، موسسه‌ى خدمات فرهنگى رسا، چاپ دوم، ١٣٦٩، جلد ١، ص ٤٤٣.

٥ـ جهانگير بنايان، يكى از برجسته‌ترين آرشيتكت‌هاى یهود ايران در باره‌ى محلات و گورستان‌هاى يهودى تهران مى‌نويسد: «اما قبرستان چهارم در جاده‌ى خراسان مابين قبرستان مسلمين و بهاييان قرار داشت.[منظور از «قبرستان مسلمين» مسگرآباد است كه در سال ١٣٢٣ داير گشت و در سال ١٣٤٣بسته شد، اطلاعات ١٠/٥/ ١٣٤٣]. زمين اين گورستان ٦٤ سال پيش[١٣١١] خريدارى شد و نقشه‌ى ساختمان‌‌ مركزى آن را يك مهندس يهودى از فراريان جنگ بين المللى دوم به نام بدانسكى تهيه كرد... سه سال قبل از انقلاب، از طرف دولت فشار زيادى بر انجمن كليميان وارد شد كه بايد دفن اموات در اين قبرستان ممنوع گردد. چون زمين‌هاى اطراف اين گورستان تبديل به خانه‌هاى مسكونى شده بود، انجمن تصميم گرفت زمينى در جاده‌ى ساوه خريدارى كند. قبرستان پنجم بازهم در جاده‌ى خراسان، كمى دورتر از قبرستان چهارم خريدارى گرديد و هنوز فعال است. نمى‌دانم با ايجاد اين گورستان جديد بر سر گورستان چهارم چه آمده است. آيا اموات گورستان چهارم برجا مانده‌اند يا اين كه باز هم تعدادى از آن‌ها را به ناچار و طبق روال گذشته به گورستان جديد منتقل كرده‌اند» برگرفته از يهوديان ايران در تاريخ معاصر،مركز تاريخ شفاهى‌ى يهوديان ايران، چاپ نخست پاييز ١٩٩٦، آمريكا، ص ٢٣٥.

٦ـ بی.بی.سی. برنامه‌ى فارسى، ٢٧ اكتبر ٢٠٠٥، يادبود براى سربازان هندى در تهران، فرانسيس هريسون.

۷ـ «در تيرماه ١٣٦٠، پانزده نفر از اعضاى سازمان پيكار در چاپ‌خانه‌ى زير زمينى‌اى در تهران دستگير و به فاصله‌ى دو روز محاكمه و تيرباران شدند. گورستان خاوران با خاك‌ سپارى اين ١٥ تن افتتاح شد. جنازه‌هاى هيچ يك از اين ١٥ تن به خانواده‌هاى‌شان تحويل داده نشد، شسته نشد و [آن‌ها] با همان لباس‌ها كه تيرباران شده بودند، غرقه به خون... در گورهاى كم عمق دفن شدند... نشان هر قبر تكه مقواى صورتى بود كه مشخصات گور را با مداد روى آن نوشته بودند:[به مثل] رديف ٦٠، شماره‌ى‌١٥، تيرباران ٢١ تيرماه ١٣٦٠...»، آرش اخوت، سايت ايترنتى:asar.name/1980/01/ezzat-arash-okhovat.htm . تاريخ ٢١ تير را آورده كه نادرست است. درست ٣١ تير است. نگاه كنيد به نشريه‌ی پيكار، ارگان سازمان پيكار در راه آزادى طبقه‌ى كارگر، شماره‌ى ١١٦، ٩ شهريور ١٣٦٠، ص ٥.

۸ـ نگاه کنید به: مهناز متین و ناصر مهاجر، و گورستانی چنان بی‌مرز شیار کردند، نشریه‌ی آرش، خرداد ١٣٨٠، ص ٣٢.

۹ـ سند برگرفته از At War With Humanity ، سازمان مجاهدين خلق ايران، ١٩٨٢، ص ١٦٠.

۱۰ـ ميهن روستا، متن سخنرانى در شب‌هاى بزرگداشت اعدامى‌هاى سال ١٣٦٧ كه در سپتامبر ٢٠٠٢ از طرف كانون زندانيان سياسى ايران (در تبعيد) در شهرهاى كُلن و استكهلم بر‌گزار شد. عنوان اين سخنرانى‌ چاپ نشده، تاثير شكنجه و اعدام بر خانواده‌هاى درگير مسئله‌ى زندان در ايران است.

۱۱ـ ماه مهر گلستانه، پروازها و يادگارها، شركت سوپريم، ایالات متحده‌ی آمریکا، آبان ماه ١٣٧١، ص ٩٣.

۱٢ـ هشت تن از اعضاى محفل ملى دوم عبارت بودند از: خانم ژینوس محمودی(نعمت) و آقايان مهدی امین امین، دکتر قدرت‌الله روحانی، دکتر سیروس روشنی، کامران صمیمی، جلال عزیزی، دكتر عزت‌الله فروهی بروجنی و دکتر محمود مجذوب. هفت تن از اعضاى محفل تهران عبارت بودند از: خانم‌ها: شیوا اسد‌الله زاده، شید رُخ امیرکیا بقا و آقايان مهندس کوروش طلایی، اسکندر عزیزی، فتح‌الله فردوسی، خسرو مهندسی و عطا‌الله یاوری. نگاه كنيد به ماه مهر گلستانه، پيشين، صص ٩٤ تا ١٠٨.

۱٣ـ در اين‌باره يكى از منابع معتبر بهايى گزارش داده است: «اين اقدام غیرانسانی پیش از این، در زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی در تهران صورت پذیرفت. گلستان جاوید بهاییان که درمحل فرهنگ‌سرای خاوران فعلی واقع بود، توسط نیروهای دولتی گودبرداری شده و تمام اجساد بهاییان که از سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۶۰ در آنجا مدفون بودند به جایی نامعلوم برده شدند. تمام شهدای بهایی پیش از سال ۱۳۶۰ نیز در این محل مدفون بودند. نامه‌ها و تظلمات افراد جامعه بهایی به جایی نرسید و دولت ایران با وجود این‌که بر طبق شریعت اسلام اجازه نبش قبر پیش ازگذشت ۳۰ سال از دفن اموات را ندارد، به خود اجازه دادند که بسیاری از اجسادی که هنوز ۱۰ سال هم از مرگ‌شان نگذشته بود، نبش قبر نماید. این در حالی‌ست که گورستان سابق بهاییان در جوار گورستان یهودیان قرار داشت ولی عملیات به گونه‌ای صورت پذیرفته بود تا تنها بخش مربوط به بهاییان تخریب شود.» سروها به جاى سروقدان، پيام نور، ٤ بهمن١٣٨٧، http://payamnur.com/founds/index.html .

۱٤ـ سند برگرفته از نشریه‌ی كار، سازمان چريك‌هاى فدايى خلق(اقليت)، شماره‌ى ١١٢، ١٣خرداد١٣٦٠، پيش‌گفته.

١٥ـ محمد، روزنامه‌نگار در تهران، گورستان خاوران- مدفن بى‌نام‌ و نشان اعداميان، بى.بى.سى. برنامه‌ى فارسى، پنجشنبه اول سپتامبر ٢٠٠٥.

١٦ـ جعفر بهكيش، نگاهى اجمالى به مبارزات خانواده‌هاى زندانيان سياسى در سال‌هاى شصت، سايت اينترنتى بيداران، ٢٠٠٨/٣/٧.

۱۷ـ پیشین.

۱۸ـ پيشين.

۱۹ـ پيشين.

٢۰ـ پيشين.

۲۱ـ ماهنامه‌ى كار(اكثريت)، شماره ٤٩، اول اسفند ١٣٦٦، خبر داد كه: «بر اساس اخبارى كه از سياه‌چال‌هاى رژيم به خارج درز كرده است، حدود ٧٠ نفر از زندانيان سياسى در خطر اعدام قرار گرفته‌اند و جان‌شان در خطر جدى‌ است. گزمه‌هاى خمينى براى ايجاد جو وحشت و هراس در زندان، گروهى از مقاوم‌ترين زندانيان را بار ديگر به بیدادگاه برده‌اند و بیدادگاهاى شرع در احكام صادره براى آن‌ها تجديد نظر كرده است... فشار مجدد و شكنجه‌هاى سنگين برعده‌اى از زندانيان سياسى پُرسابقه، فزونى يافته ‌است تا در مصاحبه‌ى تلويزيونى آخوندها شركت كنند. هويت انسانى و شخصيت انقلابى خويش را مُنكر شوند و اعتقادات آرمانى و سياسى‌شان را نفى كنند. تعدادى از رزمنده‌ترين زندانيان سياسى كه سال‌هاست بدون محاكمه در زندان به سر مى‌برند، بلاتكليف و در وضعيتى نگه‌داشته مى‌شوند كه هر لحظه ساطور جلادان را برگردن خويش احساس مى‌كنند. اعمال محدوديت‌هاى بيشتر در شرايط زيستى زندانيان، كمبود محسوس در امكانات بهداشتى، درمانى و غذايى بر وخامت اوضاع ضد‌انسانى اسارت‌گاه‌هاى جمهورى‌اسلامى افزوده است. ملاقات برخى از زندانيان به دلخواه زندانبانان هر از چندگاه لغو مى‌شود و براى مدتى نامعلوم به تعويق مى‌افتد. در١٧دى ماه ١٣٦٦، مقتدايى سخنگوى شوراى عالى قضايى در گفتگويى با رسانه‌هاى گروهى رسما اعلام كرد كه:" زندانيان سياسى‌اى كه در موضع خود باقى هستند و زندان هيچ‌گونه اثرى بر روحيه‌ى آنان نداشته" آزاد نخواهند شد. حداقل شرايط آزادى براى اين اسيران انقلابى، نوشتن "انزجارنامه" طبق فرم‌هاى وزارت اطلاعات رژيم، تعيين شده است. مقتدايى در همان گفتگو با بيشرمى خطاب به خانواده‌هاى زندانيان سياسى گفت ‌كه:" به جاى توسل به ديگران و ارسال نامه‌ها و تقاضاها، در ملاقات با فرزندان‌شان سعى كنند وضع روحى آنان را تغيير دهند تا عملكرد آن‌ها در زندان به نحوى باشد كه نظر اعتماد مسئولان زندان را جلب كنند و واقعا اظهار ندامت كنند و از موضعى كه دارند، بازگردند." ».

۲۲ـ نگاه کنید به چرا جمهورى اسلامى خواستار آتش بس شد؟نشريه‌ى آغازى نو، پاريس، شهريور ١٣٦٧.

۲۳ـ خانم فروغ تاجبخش (مادر لطفى) به جان باخته‌اى به نام محمدى اشاره مى‌كند و نيز سعيد آذرنگ كه در٥ خرداد ١٣٦٧ همراه با انوشيروان لطفى اعدام شدند. اما كار(اكثريت) شماره‌ى ٥٣، اول تيرماه ١٣٦٧ با استناد به اطلاعيه‌‌ى عفو بين الملل( ١٨ اوت ١٩٨٨) از حجت محمد پور و حجت‌الله محبوبى به عنوان آن دو تنى نام مى‌برد كه هم‌زمان با انوشيروان لطفى اعدام شدند. ايرج مصداقى نيز بر همين عقيده است.(نگاه كنيد به نه زيستن و نه مرگ، جلد سوم، آلفابت ‌ماكزيما، سوئد، ١٩٨٣، ص ١٠٢) ‌از سويى ديگر سازمان فداييان خلق ايران(اكثريت) حزب توده ايران و نيز عفت ماهباز، تاريخ اعدام سعيد آذرنگ را ٢٩ تير دانسته‌اند. نگاه كنيد به كار(اكثريت) شماره‌ى ٥٤، مرداد ماه ١٣٦٧؛ كتاب شهيدان توده‌اى از ١٣٦١ تا ١٣٦٧، انتشارات حزب توده ايران، چاپ اول، آلمان، ١٣٨١، صص ٨٣ و ٨٤ ؛ عفت ماهباز، فراموشم مكن، نشر باران، سوئد، ٢٠٠٨، ص ٣٤٢.

۲۴ـ كمونيست،ارگان مركزى حزب كمونيست ايران، سال ششم، شماره ٤٦ و ٤٧ آذر و دى ١٣٦٧، تاريخ تيرباران رحیم هاتفى را ٢٨ تيرماه اعلام كرده است.

كميته‌ى مركزى سازمان فداييان خلق ايران(اكثريت) در اطلاعيه‌اى درباره‌ى اين جنايت كه خطاب به "هم ميهنان" نوشته شده، (٣٠ تير ١٣٦٧)، مى‌‌نويسد: «اطلاعات ديگرى حاكى از آن است كه حكم اعدام ٥٥ تن ديگر از فرزندان دلاور مردم ايران كه در سياه‌چال‌هاى جمهورى اسلامى به سر مى‌برند، در بيدادگاه‌هاى رژيم تاييد شده است.

جان بسيارى از فرزندان اسير شما در خطر جدى‌ست. رژيم تبهكار خمينى قصد دارد زندانيان سياسى را گروه گروه، بى سر و صدا سر به نيست كند.»

اين هشدار كه يا در شكل خبر به سازمان فداييان خلق (اكثريت) رسيده يا ارزيابى‌ كميته‌ى مركزى آن زمان سازمان از روند رخدادهاست، از سوى «اكثريتى‌ها» ترجمان عملى نمى‌يابد و به بُن‌مايه‌اى براى يك كار‌زار مبارزاتی براى پيشگيرى از فاجعه فرا نمى‌رويد!

٢٥ـ ناصر مهاجر، كُشتار بزرگ، برگرفته از كتاب زندان، جلد دوم، نشر نقطه، ايالات متحده‌ى آمريكا، ١٣٨٠، ص ٣٣٥.

٢٦ـ بانو صابری، نامه‌ی همسر يكى از قربانيان كشتار شهريور ٦٧، انقلاب اسلامى( در هجرت)، جمعه ٤ شهريور ١٣٨٤.

٢٧ـ ماهنامه راه كارگر،ارگان سیاسی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر) دوره‌ى دوم، شماره‌ى ٥٥ مهر ماه ٦٧.

٢٨ـ كار(اكثريت)، دوره دوم،سال ششم، شماره‌ى٦١، اول اسفند ١٣٦٧، ص١١.

٢٩ـ پيشين، ص ١١.

٣٠ـ میهن روستا، پیشین.

٣١ـ ميهن روستا، پيشين.

٣٢ـ بنا به روايتى «در روزهاى ٢٧ و ٢٩ مردادماه يك نسخه از طومار اعتراضى خانواده‌هاى زندانيان سياسى كه به امضاى ٧٣٠ تن از اعضاى اين خانواده‌ها رسيده بود به كميته‌ى بين‌المللى دفاع از زندانيان سياسى (وابسته به سازمان ملل متحد در تهران) ارسال مى‌شود.» راه كارگر، دوره‌ى دوم، شماره‌ى ٥٥، مهر ١٣٦٧، ص ٢٢.

٣٣ـ نامه‌ى مردم، ارگان مركزى حزب توده‌ى ايران، دوره‌ى هشتم، سال پنجم، شماره‌ى ٢٢٢، سه شنبه ٨/٦/١٣٦٧. بنا به نوشته‌ى اين هفته‌نامه، نامه‌ی سرگشاده به دبيركل وقت ملل متحد را «گروه بزرگى از خانواده‌هاى زندانيان سياسى در اوين بند آسايشگاه، بند ١و ٢ و ٣ و ٤ ( بالا و پايين)، بند ٥/٣ جهاد، كارگاه، سالن ١،٥،٦ گوهر دشت: بند ١ الى ١٢ اصلى و فرعى- و زندان‌هاى رشت، اصفهان، همدان، تبريز، خرم‌آباد و شيراز... ارسال داشتند».

٣٤ـ روزنامه‌ى انقلاب اسلامى (در هجرت) در شماره‌ى ١٨٥ خود كه در دهه‌ى آخر شهريور ماه ١٣٦٧ انتشار يافت، خبر داد: «در تهران و شهرستان‌ها، تعداد بسيارى را اعدام كرده‌اند. بهانه‌ى دژخيمان اين بوده است كه اين زندانيان در اوين دست به شورش زده بودند و اين شورش علامت آن بوده كه قابل اصلاح نيستند! خانواده‌ى زندانيان در قم به آيت‌الله مرعشى نجفى مراجعه مى‌كنند و او نيز از منتظرى مى‌خواهد دخالت كند و جلوى اعدام‌ها را بگيرد. منتظرى هم اقدام مى‌كند. " دادستان انقلاب" به او مى‌گويد: دستور شخص امام است. فرموده‌اند كار اين‌ها را تمام كنيد.»

٣٥ـ عنوان «ضد انقلاب و به خصوص منافقين» از يادداشت ١٥/٥/٦٧ آيت‌الله خمينى به آيت‌الله منتظرى برگرفته شده. نگاه كنيد به متن كامل خاطرات آيت‌الله حسينعلى منتظرى(به همراه پيوست‌ها)،اتحاد ناشران ايرانى در اروپا، چاپ دوم، دى‌ماه ١٣٧٩، ص ٥٢١.

٣٦ـ كار، ارگان سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران(اقلیت)، سال دهم، شماره‌ى ٢٢٤، مرداد ٦٧، ص٣٠.

٣٧ـ نامه مردم، ارگان مركزى حزب توده ايران، دوره‌ى هشتم، سال پنجم، شماره ٢٢١، سه شنبه ١/٦/١٣٦٧.

٣٨ـ پيشين.

۳٩ـ انقلاب اسلامى(در هجرت)، شماره ١٨٤، ٧ شهريور تا ٢٠ شهريور ١٣٦٧.

٤٠ـ انقلاب اسلامى(در هجرت)، شماره ١٨٧، از ١٨ مهر تا اول آبان ١٣٦٧. در همين شماره است كه براى اولين بار فاش مى‌شود: «منتظرى به خمينى نوشته است كه " اين چه كارى‌ست كه در زندان‌ها مى‌كنند؟ جمعى خلافى كرده‌اند و به حبس‌هايى محكوم شده‌اند. سه سال و چهار سال، كمتر يا بيشتر از مدت محكوميت خود را گذرانده‌اند. حالا مى‌آورند اعدام‌شان مى‌كنند. اين بر خلاف التزام ما به قانون و تعهد به ميثاق‌هاى شرعى‌ست. چرا بايد آن‌ها را براى كارى كه نكرده‌اند، از نو بازخواست و اعدام كنند. اين عمل مشروعيت نظام را به زير سئوال مى‌برد." خمينى به احمد گفته است به او بنويسيد: "آقا، تذكر شما را در مورد ضد انقلاب وارد نمى‌دانند." اما منتظرى كه از فرداى "تجديد بيعت با امام" از مطبوعات غايب شده است، در جمع‌هاى كوچك صحبت مى‌كند و نوارهاى حرف‌هايش را در شهرها پخش مى‌كند.» گذر زمان و انتشار نامه‌هاى سه‌‌گانه‌ى آيت‌الله منتظرى، درستى گزارش انقلاب اسلامى(در هجرت) را به اثبات رساند!

٤١ـ مادر رياحى، مصاحبه‌ی ویدیویی، به همت گفتگوهای زندان، ١٣٨٦.

٤٢ـ بانو صابرى پيش گفته.

٤٣ـhttp://www.ettelaat.nu/05-09/news.asp?id=890 .

٤٤ـ جعفر بهکیش، نگاهی اجمالی... پیشین.

٤٥ـ راه كارگر، شماره‌ی ٥٧ ، آذر ١٣٦٧، ص ٢٧.

٤٦ـ جعفر بهكيش، نگاهى اجمالى...، پيش‌گفته.

٤٧ـ‌ به مثل هواداران مجاهدين خلق از ٩ تا ١٥ آذر در ١٢ كشور اعتصاب غذا كردند، نيزهواداران سازمان چريك‌هاى فدايى خلق(اقليت) و راه كارگر در فرانكفورت. نگاه كنيد به انقلاب اسلامى (در هجرت)، شماره‌ى ١٩١، ١٤ تا ٢٧ آذر ١٣٦٧.

همچنين ٢٠ كانون دفاع از زندانيان سياسى و انجمن‌هاى دموكراتيك نيز در روز ١٩ آذر( سالگرد صدور اعلاميه‌ى جهانى حقوق بشر) در اجتماع بزرگى در شهر بُن «كشتار فجيع اخير زندانيان سياسى ايران» را محكوم كردند. در قطعنامه‌اى كه در اين روز خوانده شد، از جمله آمده است: «١) ما خواستار قطع فورى قتل‌عام زندانيان سياسى ايران و آزادى بى‌قيد و شرط باقى‌مانده‌ى زندانيان هستيم. ٣) ما خواهان آنيم كه دولت‌ها به هر شكل ممكن رژيم جمهورى اسلامى را زير فشار بگذارند تا پيش از اين مانع سفر هييت‌هاى بازرسى كننده از زندان‌هاى ايران نشود. ٤) ما خواستار آنيم كه هيأت‌هايى از جانب مراجع بين‌المللى براى بررسى وضع زندان‌ها و تهيه‌ى گزارشى از گورهاى دسته جمعى و دفاع از حقوق زندانيان سياسى ايران اعزام شوند. ٥) ما از رسانه‌هاى گروهى آلمان و جهان مى‌خواهيم اخبار جنايت‌هاى رژيم جمهورى اسلامى را در سراسر جهان بازتاب دهند. ٦) ما دروغ بزرگ مسئولين جمهورى اسلامى در تكذيب قتل‌عام زندانيان سياسى ايران را افشا و به شدت آن را محكوم مى‌كنيم.» کار(اكثريت)، دوره‌ى دوم، سال پنجم، شماره‌ى ٥٩، اول دى ماه ١٣٦٧، ص ١٢). در این میان باید به نامه‌ی کانون نویسندگان ایران(در تبعید)، به دبیر کل سازمان ملل متحد و مدیر کل یونسکو نیزاشاره کرد(١٩ شهریور ١٣٦٧، پاریس) که در آن از جمله آمده است : «درهفته‌‌های اخیر، کُشتار زندانیان سیاسی و موج دستگیری‌ها و حلق‌آویز کردن متهمان... گسترش بی‌سابقه‌ای یافته... اکنون فریاد با سرنیزه خفه شده‌ی هزاران اسیر سیاسی در ایران، از وجدان جهانی انتظار بازتاب دارد. نوبرانه‌ی میوه‌ی «صلح» از سوی رژیم جمهوری اسلامی برای مردم ما همین قتل عام‌هاست... وجدان جهانی در برابر این کشتارها چگونه می‌تواند بی‌تفاوت بماند... کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، همه‌ی رسانه‌های گروهی و نهادهای دموکراتیک فرانسه و جهان را به یاری زندانیان سیاسی ایران، فرا می‌خواند.»

٤٨ـ جعفر بهكيش در گفتگو با نگارنده؛ ارديبهشت ١٣٨٨.

٤٩ـ فروغ تاجبخش در گفتگو با سعيد افشار، انوش، مرا زنده كرد، باران( فصل نامه) شماره ١٧ و ١٨، پاييز و زمستان ١٣٨٦، سوئد، ص ٢١.

٥٠ـ بانگ رهايى، ارگان كانون حمايت از زندانيان سياسى ايران و داخل كشور، شماره ٨ و٩، مرداد و شهريور ١٣٦٨.

٥١ـ نخسين فهرست‌ نام‌‌ها را انقلاب اسلامى (در هجرت) به دست داد (شماره‌ى ١٩١، ١٤ تا ٢٧ آذر ١٣٦٧). اهميت اين فهرست در آن است كه فاش مى‌سازد كشتار زندانيان سياسى در آن تابستان خونين سراسرى بود و جز در اوين و گوهر دشتِ تهران، در زندان‌هاى سمنان، شاهرود، رودسر، همدان و عادل‌آباد شيراز ووو نيز به اجرا گذاشته شده بود. نكته‌ى مهم دوم در اين فهرست آن است كه آشكار مى‌سازد كشتار فراگروهى بوده و زندانيان سياسى با گرايش‌هاى گوناگون را در برگرفته است ؛ از مجاهدين تا حزب توده، از اكثريت تا راه‌‌ كارگر و اقليت ووو. اين فهرست اما تنها نام ٧٧ تن از جانباختگان تابستان ٦٧ را به دست مى‌دهد. نام‌ها در مواردى دقيق و كامل نيستند. بعد‌ها نيز دانسته شد كه نام برخى از اعدام شدگان به نادرست در فهرست آمده است. جز آن ٧٧ نام مشخص، به ٣٠٠ جان باخته‌ى فدایى اكثريت اشاره شده، «٢٠٠ نفر زندانيان عضو حزب توده» و ٤٠٠ اعدام شده در زندان عادل آباد. شايان بازگويى‌ست كه در گزارش تاكيد شده كه: «پُر شمارترين اعداميان هوادار مجاهدين خلق هستند.»

فهرست فداييان اكثريت دربرگيرنده‌ى نام «٤٣٨ قربانى فاجعه‌ى كشتار زندانيان سياسى»‌ست كه از سوى اين سازمان شناسايى شده‌ بودند. در اين فهرست نام و نام خانوادگى كشته شدگان بنا بر حروف الفبا آمده است. در بيشتر موارد، وابستگى سازمانى جان باخته نيز آمده است. در بخشى از پيش‌گفتار فهرست مى‌خوانيم: «اين ليست ناقص است و همه چیز حاکی از آن است که رقم واقعی اعدام‌ها قطعا چندین برابر است. سران جنایتکار رژیم سیل خون به راه انداخته‌اند. تمام نیروهای دگر‌اندیش را قتل‌عام می‌کنند. حتا عده‌ای از وابستگان خود رژیم نیز که با برخی سیاست‌های باند حاکم مخالف بوده‌اند نیز اعدام شده‌اند. هیچ گروه و حزب سیاسی مخالف رژیم ایران نیست که نام شهیدانش جزو لیست اعدام شدگان اخیر نباشد. در میان قتل عام شدگانی که تاکنون توسط منابع سازمان ما شناسایی شده‌اند، نام توده‌ای‌ها، فداییان و مجاهدین بیش از دیگران به چشم می‌خورد. از شكست فاشيسم تا امروز چنين جنايتى با چنين ابعاد هولناك در هيچ كشورى سابقه نداشته است.» برای متوقف کردن سیل خون در ایران، فریاد رس می‌خواهیم، کار(اکثریت)، دوره دوم، سال پنجم، شماره٥٩، ص ٦.

٥٢ـ رقم ١٢٠٠٠ نفر را مسعود رجوى در جريان مصاحبه‌اى با راديو مجاهد اعلام داشت (١٠ آذرماه). او منبع خبر خود را «يكى از گزارش‌هاى شوراى عالى قضايى جمهورى اسلامى مى‌نماياند و مى‌گويد: «دريکى از گزارش‌هاى شوراى عالى قضايى خمينى كه براى دفتر خودش ارسال شده، آمده است كه در اين چند ماه، يعنى بعد از آتش بس تا همين اواخر، حدود ٦٤٠٠ نفر از زندان‌هاى قزل حصار، گوهردشت و اوين تيرباران شده‌اند. طى اين مدت، تعداد مجموع اعدام‌ها در كل كشور به حدود ١٢٠٠٠ هزار نفر مى‌رسد» برگرفته از: ايرج مصداقى، نه زيستن و نه مرگ، جلد سوم، چاپ اول، الفابت ماكزيما، ١٣٨٣ سوئد، ص٣٢٨ .

‌بيان رجوى از چند جهت نادرست است.١) شمار زندانيان سياسى ايران در آن لحظه‌ى تاريخى به دوازده هزار نفر نمى‌رسيد. ٢) زندان قزل حصار سال‌ها بود كه بسته شده بود. ٣) شكل اعدام در كُشتار بزرگ تيرباران نبود، بلكه حلقه‌آويز كردن زندانيان بود.

٥٣ـ در اعلاميه‌ى ٣/٧/٦٧ كميته‌ی مركزى حزب كمونيست ايران كه عنوان موج تازه شكنجه و اعدام در زندان‌هاى جمهورى اسلامى بر خود دارد، مى‌خوانيم: «... پس از دو ماه قطع كامل ارتباط زندانيان سياسى با بيرون و محروم كردن آنان از ملاقات با خانواده‌هاى‌شان، اخبار وسعت گرفتن آزار و شكنجه و اعدام‌هاى وسيع‌ترى در زندان‌هاى جمهورى اسلامى، انتشار مى‌يابد... كارگران، مردم ستمديده‌ى ايران!...با يورش تازه‌ى جمهورى اسلامى به مقابله برخيزيد و جدى تر از پيش دفاع از زندانيان سياسى و خواست آزادى زندانيان سياسى را همه جا جزيى از مبارزات خود قرار دهيد... خانواده‌هاى زندانيان سياسى! رنج و مشقت شما بر هيچ كس پوشيده نيست. بى‌ترديد هر كارگر و هر انسان آزاده‌اى در اين جامعه اكنون خود را بيش از پيش شريك درد و رنج شما مى‌يابد. شما در مبارزه‌تان براى دفاع از حقوق عزيزان دربندتان و در مبارزه براى آزادى آنان، تنها نيستيد و نبايد تنها بمانيد. به يكديگر بپيونديد. خستگى‌ناپذير جنايات رژيم و وضع زندان‌ها را در ميان توده‌هاى مردم افشاء كنيد...دسته جمعى به ملاقات زندانيان برويد و بر تجمعات اعتراضى خود بيافزاييد. بگذاريد با تلاش شما براى دعوت همه‌ى مردم... فرياد‌هاى اعتراض عليه زندان‌هاى سياسى بلند شود و كانون‌هاى مبارزه براى آزادى زندانيان سياسى پا بگيرد. يورش تازه‌ى جمهورى اسلامى بايد عقب رانده شود. به ميدان آمدن شما كارگران و مردم ستمديده بى‌ترديد اين يورش تازه را عقب خواهد راند و درهم خواهد شكست. بگذار رژيمى كه كه براى پوشاندن ضعف و ترس خود به پيگرد، شكنجه و اعدام روى آورده است، ناقوس مرگ خود را در طنين اين شعار كه مليون‌ها كارگر و ستمكش آن را فرياد خواهند كرد، بشنود: زندانى سياسى آزاد بايد گردد.» كمونيست، ارگان مركزى حزب كمونيست ايران، سال ششم، شماره ٤٤ مهرماه ١٣٦٧. جمع‌بندى‌ کمیته‌ی مرکزی‌ حزب کمونیست به رغم آگاهى‌شان از قطع ملاقات همه‌ى زندانيان دختر و پسر بود و خبرهاى جسته و گريخته در باره‌ى اعدام‌‌هاى دسته جمعى در تهران، سقز، مهاباد و سنندج كه در همان شماره‌ی كمونيست درج شده است.

٥٤ـ دفتر سياسى سازمان كارگران انقلابى در دهم مهرماه اعلاميه‌اى مى‌دهد كه در آن آمده است: «رژيم جنايتكار جمهورى اسلامى به دنبال شكست در جنگ ارتجاعى ٨ ساله، از ترس خيزش انقلابى توده‌هاى مردم سركوب فاشيستى خود را شدت بخشيده است. يورش به سنگر بى‌دفاع زندانيان سياسى و برپايى حمام خون در اين زندان‌ها حلقه‌ى مقدم اين سياست ددمنشانه‌ى مرعوب ساختن توده‌هاست... تاكنون يك هزار تن در جريان اين يورش مغول‌وار جلادان فقها به زندان‌ها قربانى شده‌اند. اعدام ٢٣ تن در نيمه‌ى اول شهريورماه در زندان اوين، تصفيه‌ى خونين در زندان «فجر» اهواز كه در اواخر مرداد آغاز شد و تا كنون به اعدام ٣٦ تن از فرزندان دلاور خلق و انتقال سيصد تن از زندانيان با دلايل مشكوك به اصفهان منجر شده است، اعدام ٣٦ نفر در بابل و ٩ نفر در كاشان، تجديد بازجويى و شكنجه‌ى زندانيان سياسى در زندان عادل‌آباد شيراز و سپس تجديد محاكمه‌ى كليه‌ى آنان، تنها بيانگر گوشه‌اى از جنايات تازه‌‌ى رژيم در زندان‌هاست كه اخبار آن به تازگى به خارج درز كرده است.

... سازمان ما از همه‌ى احزاب، سازمان‌ها و شخصيت‌هاى انقلابى آزاد‌‌ی‌خواه و انسان‌دوست ايرانى و غير ايرانى تقاضا مى‌كند كه تا فرصت باقى‌ست براى مقابله با اين كشتار وحشيانه با تمام نيرو تلاش كنند و فرياد اعتراض خود را عليه حمام خون در زندان‌هاى ايران هر چه رساتر سازند. ما به سهم خود از هرگونه اقدام مشترك در اين راه استقبال مى‌كنيم.» راه کارگر، دوره‌ی دوم، شماره‌ی ٥٥، مهر ماه ١٣٦٧، ص٢.

٥٥ـ اطلاعيه‌ى مشترك سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران(اقليت) و سازمان چريك‌هاى فدايى خلق ايران، كار، سال دهم، شماره‌ى ٢٢٩، دى‌ماه ٦٧، ص ٥.

٥٦ـ نامه‌ی مردم، ارگان مرکزی حزب توده‌ی ایران، دوره‌ی هشتم، سال پنجم، شماره‌ی ٢٢٣، ١٥/٦/١٣٦٧، ص٧.

٥٧ـ شهيدان توده‌اى، پيشين، ص ٤.

٥٨ـ «اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز» در نامه‌ى اول آيت‌الله منتظرى به آيت‌الله خمينى آمده است(٩/٥/٦٧). سال‌ها بعد كه آيت‌الله منتظرى خاطراتش را تنظيم كرد(بهار ١٣٧٩) با استناد به گفته‌‌ى «متصديان» وقت اعلام داشت كه «دوهزار هشتصد يا سه هزار هشتصد نفر زندانى- ترديد از من است- از زن و مرد را در كشور اعدام كردند.» پيشين، ص ٣٤٥.

٥٩ـ جعفر بهکیش، نگاهی اجمالی... پیشین.

٦٠ـ بانگ رهايى، ارگان كانون حمايت از زندانيان سياسى ايران و داخل كشور، شماره ٨ و ٩، مرداد و شهريور ١٣٦٨.

٦١ـ ناصر مهاجر، کُشتار بزرگ(با پیشگفتار تازه)، نگاه(نشریه‌ی کانون پژوهشی «نگاه»)، دفتر بیست و سوم، مارس ٢٠٠٩، ص ٣١٠،

http://www.negah1.com/negah/negah23/jeld23.pdf .

٦٢ـ ميهن روستا، پيش گفته.


٦٣ـ مينا انتظارى در گفتگوى خصوصى با نگارنده.

٦٤ـ مادر رياحى، پیش گفته.

٦٥ـ ميهن روستا، پيش گفته.

٦٦ـ ميهن روستا، پيش‌گفته

٦٧ـ مادر رياحى، پيشين.

٦٨ـ مادر لطفى، باران، پیش گفته.

٦٩ـ امير مصدق كاتوزيان در گفتگو با پروانه ميلانى( خواهر رحيم ميلانى كه در سال ١٣٦٠ اعدام شد)، راديو فردا، يك شنبه ٢٧ اسفند ١٣٨٥.

٧٠ـ فرزانه راجى، نام عزيزان ما را از صفحات تاريخ حذف نكنيد، ٨ شهريور ١٣٨٤(٣١ اوت ٢٠٠٥) تارنماى صداى ما.

٧١ـ نامه‌ى سرگشاده به افكارعمومى درباره‌ى توطئه‌ى رژيم براى «سامان‌دهى» گلزار خاوران.