نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مرداد ۱۳, جمعه

توضیح المسائل پاسخ هائی به پرسشهای هزارساله ازکلینی تا خمینی

توضیح المسائل
پاسخ هائی به پرسشهای هزارساله
ازکلینی تا خمینی

چهار شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۱ اوت ۲۰۱۲

رضا اغنمی

توضیح المسائل
پاسخ هائی به پرسشهای هزارساله
ازکلینی تا خمینی
اثر شجاع الدین شفا
چاپ پنجم
نشر فرزاد 1378

دردیباچه کتاب آمده است:
«کتاب حاضر برای نخستین باردرسال 1362 (1983) درپاریس به چاپ رسید»

کتاب رااز دوستی به امانت گرفتم سرگرم مطالعه اش بودم که خبر درگذشت نویسنده اش را شنیدم. متأسف شدم از دست رفتن این پژوهشگرآشنا با معارف اسلام، که با اشراق به فرهنگ مغرب زمین، با دیدی باز، درفضای امرورۀ حاکم برنیازهای جامعۀ بشری، یکی ازبزرگترین معضلاتِ ریشه دارِچند قرنی ایران را مطرح کرده وبا پژوهش جدّی و استوار خدمت کم نظیری به فرهنگ وهموطنانش انجام داده است.

دیباچۀ شش برگی کتاب با اطلاعات مفید، خواننده را با آهنگِ هشیاردهندۀ نویسنده آشنا میکند. این حس که شفا دریچۀ تازه ای گشوده برای آگاه کردن مردم از رفتار فقها، نظر مخاطبین را جلب میکند، از پشت سیاهی های هزار ساله، مکتبِ حدیث گویانِ دینی قد میکشد. عریان میشود. همانگونه که در پیشانی اثر آمده :

« پژوهشی مستند درمبانی تاریخی و فکری و مذهبی مکتب هزار و صدسالۀ دکانداران دین» است.

شفا، با توجه به سابقۀ فرهنگی، و ازآنجایی که شیوۀ برخورد با مکتب روحانیت را میشناسد و با رفتارهای فرهنگی - اجتماعی آنها الفت دیرینه ای دارد ، مدبرانه، با اتخاذ روش کاملا حساب شده و گزینش راه درست، پژوهش کتاب ها و اسناد ومدارک فقها و تاریخ هزارساله را با صبر وحوصله زیروروکرده، با مطالعۀ دقیق، ضعفها را مستند کرده است. هربرگ ازاین دفترپربار، گواهی از یک تلاش صبورانه و ماندنی ست، درنوع خود کم نظیر.

«برای تألیف این کتاب احتیاج به گردآوری و طبقه بندی و تنظیم مطالب بسیار بود. زیرا اصل براین بود که کوچکترین مطلب و اشارۀ غیرمستندی درآن وجود نداشته باشد، واین کار نیاز به بررسی صدها کتاب و رساله و تحقیق و مراجعه به نشریات فراوان ایرانی و خارجی داشت ... ... بدین جهت منابع تازه ای مورد مطالعه و بررسی من قرار گرفت که دردرجۀ اول آثار معتبر فقه و حدیث بود که درطول هزار سال گذشته از «اصول کافی» کلینی درآغاز قرن چهارم هجری گرفته تا «تحریرالوسیله» خمینی درپایان قرن چهاردهم توسط «اعاظم» رجال دین تألیف شده و مبنای کار مؤمنین قرارگرفته است.» ص6

نویسنده با نقبی به گذشته های دور و دراز، برخورد علمای دین با دانشمندان و متفکران را درجامعۀ ایران بررسی میکند. فرهنگ ستیزیها و کجرویها را یادآور میشود.

« مکتب آخوند درطول بیش ازهزارسال نه تنها سهمی درتکوین و اعتلای این فرهنگ نداشته بلکه بطور بیوقفه با آن مبارزه و دربرابر آن صف آرائی کرده است ... حلاج ها و سهروردی ها به فتوای آنان کشته شدند. ابوعلی سیناها و رازی ها تکفیرشدند .عراقیها وملاصدراها راه فرار پیش گرفتند. به فردوسی اجازه دفن درگورستان مسلمین داده نشد. آرامگاه های خیام و حافط به کرات دستخوش ویرانگری شدند. فتوای شرعی صادرشد که مثنوی مولانا و دیوان حافظ را باید با انبر جابجا کرد. از زمان صفویه ببعد اصولا و به صورتی آشکارا و رسمی با هرگونه کوششی درراه رسوخ دانش جهان خارج به درون جامعۀ ایرانی مخالفت و کارشکنی شد.» ص 48

نویسنده، دل خونی دارد ازجعل حدیث وخبر.
مینویسد :

«از روش های مکتب آخوندی، جعل ساده و آسان هر خبر ومطلب مورد نظر ازقول هر مرجع گذشته و حال است، بی آنکه ازاین بابت احساس مسئولیتی داشته باشد.

میدانیم که میلیونها غیبگوئی به وسیلۀ تنویم [خواب کردن] مغناطیسی درکتب طب امروزی نوشته شده. ایت الله خمینی، کشف الاسرار.

علمای طب ثابت کرده اند که دربدن آدمی 360 رگ است که نصف آنها میجنبد و نصف دیگر نمیجنبد. آیت الله دستغیب کتاب معراج، درتکوین و تشریح انسان.

اخیرا دانشمندان کمونیست به وجود جن پی برده وآن را تصدیق کرده اند. آیت الله مشگینی درخطبۀ نمازجمعه قم.

یکی ازدانشمندان بزرگ غرب میگوید اگرعلی علیه السلام به دست این ملجم شهید نمیشد ممکن بود برای همیشه زنده بماند. زیرا اعتدال درتمام جنبه های حیاتی بروجود او حکومت می کرد. آل کاشف الغطاء : آئین ما.

اما درباره اینکه جن چون ازآتش آفریده که جسم است، چرا خودش جسم نیست، امروز علما رسیده اند به اینکه ما فقط یک نوع جسم نداریم که جسم سه بعدی باشد، بلکه امکان دارد اجسامی با ابعادی بیشتر یا کمتر وجود داشته باشد درکرات آتشین. (علامه مطهری، شهید محراب: خطابه و منبر.» ص 50

خواننده حیرت میکند ازاین مغزهای خیال پروربیپایه با سخنان بیهوده. و شگفت ازپیروان، که قرنهاست در این فرهنگ دوام آورده وهنوز در نقش "اشرف مخلوقات" نفس میکشند!

بخش اول: نگاهی به تاریخ تشیع درایران

شفا، دست خواننده را میگیرد و با خود به اعماق تاریخ میکشاند. با اشاره به حوادث چهارده قرن پیش، یورش اعراب به ایران و بهمریختن نظام شاهنشاهی را مطرح میکند و به درستی عوامل فروپاشی را یادآور میشود:

«امتیازات گسترده طبقاتی، تبعیضات اشرافی، بیعدالتی های اجتماعی، همراه با فرسودگی نظامی که زادۀ جنگ های بیزانس بود، و به خصوص همراه با کابوس نفوذ بیحساب آخوندان زرتشتی درهمۀ امورمملکت با زنجیر تکفیرها و مجازاتها و تفتیش عقیده های مذهبی آنان، ازدیربازکاسۀ صبرمردم این شاهنشاهی بزرگ را لبریز کرده بود.» 57

دراوایل انقلاب 1357 شایعۀ "حمله دوم اعراب به ایران" بر سرزبانها افتاد که نخست به طنز بیشتر شبیه بود و ظاهرا جدی گرفته نشد، اما کم کم آثاراین حمله واین بار از درون، به نام حکومت مذهبی درکشور نمایان شد. مبارزۀ هوشمندانۀ مردم و به ویژه مقاومت سرسختانۀ زنان و جوانان نسل بعد ازانقلاب، آرزوهای واپسگرایان را نقش برآب کرد. با این حال، روحانیت پس ازهزاروخرده ای سال با تشکیل سلطنت فقها ، به آرزوهای دیرینۀ خود رسید. سر آغاز تلخترین دوران برای مردمی که هشت دهه پیش نخستین پرچمدارجنبش مشروطه خواهی درمنطقه بودند، فصل خونبار و هراسناکی درتاریخ پیرانۀ ایران گشود.

شفا مینویسد :
«با پایان رفتن عصر امامان دورۀ طلائی احادیث و محدثان در جهان تشیع آغاز شد ... ... درهمان زمان گفته شد که دردوران حضرت صادق گفته های وی توسط شاگردانش درچهارصد مجلد گرد آوری شده بود، و محدثان غالبا منبع خود را همین مجلدات نادیده میدانستند.» ص 66

این روایت هم شنیدن دارد :
« از حضرت امام صادق پرسیدم چه میشود که شما درگفتگو با اشخاص مختلف دربرابر یک پرسش واحد جواب های متفاوت میفرمائید؟ فرمود ما مردم را به اندازۀ زیادی و کمی عقلشان جواب میگوئیم. عرض کردم: عقل اصحاب پیغمبر که کم نبود، اگر ازقول آن حضرت راست میگفتند چرا آنها نیز درنقل این اقوال اختلاف پیدا کردند؟ فرمود : نه اختلاف پیدا نکردند، این خود رسول الله بود که فرمایشات خودش را عوض میکرد ... به حضرت عرض کردم: حالا که رسول الله نیستند، چرا خود شما گاهی خلاف آنچه را که ازایشان نقل شده به ما میگوئید؟ فرمود آخر حدیث هم مانند قرآن ناسخ و منسوخ دارد.» ص 69

دراین گفتگو، انگار که طرفین سربه سر هم گذاشته دارند باهم مزاح میگویند. نه تنها صحبت ها جدی نیست، بلکه آدمها نیزجدی نیستند. بیشتردست انداختن مردم را میماند. نباید فراموش کرد که نقالی برای سرگرمی وجلب عوام ازعناصر پایه ای ادیان الهی ست، که توسط پبشوایان دینی تبلیغ و رواج اجتماعی پیدا کرده است. تسری این فرهنگ از یهودیت به اسلام، موهبتی بزرگ برای محدثین بوده است که با خوانش تازه ای گسترش آن را دنبال کرده اند. هشیارانه، درهمان اوان دریافتند که نقالی ضرورت حیاتیست درحفظ موقعیت و پایداری قدرت. طرح سخنانِ بیمایه به عنوان حدیث وروایت اززبان پیامبروائمه، ذهنیت ساده وعامیانۀ مؤمن شیفته را لبریز از صفای پاکِ خدایی میکند. گروه حدیث گویان در بازیگری صحنه ها تا آنجا پیش تاختند که هرحدیث و روایت دست چندم به گوش هرکس خورد، بدون کمترین حسِ مسئولیتِ وجدانی همه را به رسول خدا نسبت داد.

به نقل از کشف الاسرار امام خمینی صص87 و 88 آورده است:

«خدای عالم تصمیم گرفته بود که حسین بن علی درسال 70 هجری قیام کند و عالم را مسخرکند. لیکن چون آن فتنه واقع شد کار عقب افتاد وخداوند آن را به سال 140 هجری محول فرمود اگر مردم دراین موقع سرّ امامان را فاش نمیکردند ... » ص 73

سرّ امامان را چه کسی کشف کرده معلوم نیست. مگرخدای عالم سرّوالخفیّات از قبل نمیدانسته درآینده چه اتفاقی درکرۀ خاکی رخ میدهد؟ چرا اصلا اجازه داد سرّ امامان کشف شود؟ دربرگ مقابل این خبر صحبت ازعلم نهان و بداء [ظاهر] است و ازقول امام صادق علیه السلام آمده که خداوند علم نهان را «به فرشتگان و رسولان و پیامبران آموخت و ما نیز ازآن علم برخورداریم.»

تزلزل تصمیم های پروردگار جهان، و نسبت دادن اینگونه حرکتهای سست انسانی به خداوند آیا کفر نیست؟

شفا، که به کنجکاوی، اندیشه های سست و بیمایۀ محدثان بی مسئولیت را، با رو در روگذاشتن ناهمگونی ها به چالش گرفته چنین نتیجه می گیرد :

« ... با برخورداری ازکرامات اصول بنیادی دیگری چون اجتهاد و تقلید، تقیه شک، ناسخ و منسوخ،بداء به صورت پر برکت ترین بازار سودای تاریخ ایران، یعنی بازار " دکانداران دین" درآمد.» ص 76

دنبال می کنیم :
«ابوحنیفه معروف به "امام اعظم" ومؤسس فقه حنفی، که ازفقهای درجه اول عصرخود بود وفقط چند دهه پس ازمحمد [ص] میزیست با وسواس خاصی که بعدا به صورت ضرب المثل درآمد، ازمیان 700000 (هفتصد هزار) حدیث رایج عصرخود فقط 1067 حدیث را صحیح دانست. ... ولی به تصریح "ابن خلدون" مورخ معروف عرب، تعداد احادیثی که مورد تأیید قطعی ابوحنیفه قرار گرفت فقط 17 عدد بود. » ص77

نزول جبرئیل به عایشۀ هفت ساله برای نشان دادن تصویر رسول الله، ازبیمزه ترین حدیث هاست دراین باره . انگاری که شهرمکه درآن زمان گرفتار ترافیک سنگین بوده و اجازه نمیداده عایشه حضرت رسول را درچند قدمی شهر مکه ببیند.

شفا، دراثبات نادرستی روایت های محدثان، با استناد به مدارک مکتوب علمای دین مبین، برگهای 76 تا 100 کتاب را به " تاریخچه ای ازحدیث و حدیث سازان" اختصاص داده، که گوشه ای از دقت و وسواس کم سابقۀ این پژوهشگر آگاه را تأیید میکند

دکانداران دین درعصر صفوی
شفا، سیاهه ای از جنایت های هولناک آن خاندان که چند "کلب علی" را در دامان خونین و متظاهر به دین پرورانده بود به مخاطبین معرفی میکند. به کوتاهی، جنایت هریک ازپادشاهان را یادآورمیشود. به دونمونه از جنایت های کم سابقۀ آن خاندان بسنده میکنم :

«شاه اسماعیل دوم، درطول سلطنت یک ساله خویش تقریبا همه شاهزادگان صفوی ازبرادران و برادرزادگان وعموها وعموزاده های خود، حتی محمدباقرمیرزای دوساله را با ساطور وطناب و زه وکمان به قتل رسانید، و تنها دریک روز به دستور او 500 نفر از صوفیان را درقزوین سربریدند.» ص 102

در همین دوران است «که ملا محمدباقر مجلسی که به فرمان شاه لقب "شیخ الاسلام" گرفته بود ازاو [شاه سلیمان] درعالم مستی اجازه گرفت که زرتشتیان وارامنه و کلیمی های اصفهان را " که باعقاید ضاله خود به اسلام لطمه میزنند" به قتل برساند، و درنتیجه بسیاری ازکلیمیان و ارمنیان به هلاکت رسیدند .عده ای نیز با پرداخت رشوه های کلان جان خود را خریدند. ... ... به تحریک ملامحمد باقر آخرین آتشکده های زرتشتی را ویران کردند.» صص 5 - 104

با این جنایت های وحشتناک صفویه، مذهب تشیع رسمیت پیدا میکند و فرصت طلائی برای محدثان پیش میآید. زمانه ای که باچهره گشودن بزرگترین عالم شیعی مذهب دراصفهان، ده ها مؤلفۀ روائیِ راویان بی مسئولیت، مذهب را آلوده میکند. دروغ، ریا، خشونت، فساد اخلاقی و اخذ مالیات از فواحش شهر، با رشد موزون درهاله ای ازفریبِ پنهانی درردیف مناسک مذهبی قرار میگیرد.

بخش دوم

مبانی فکری ومذهبی مکتب دکانداران دین

شفا، درتحلیل و بررسی مدارکِ روایت های محدثان، ده ها حدیث از کتب معتبر اسلامی را نقل میکند که در این جا به دو سه روایت از آنها اشاره میکنم. به نقل ازکتاب "اصول کافی" اثرکلینی، از نامه ای سخن میگوید که خداوند متعال برای حضرت علی ابن ابیطالب نوشته است که جبرئیل به حضرت محمد میدهد:

«آنگاه جبرئیل گفت ای محمد! پروردگارت بتوسلام میرساند و میگوید این همان مکتوبست که (برای فرستادن آن) با توپیمان کردم ...» ص 154

و حضرت محمد نامه را میگیرد و علی علیه اسلام را خبرمیکند و رسول خدا حضرت فاطمه وحسن و حسین را میخواند و «سپس آن نامه با مهرهائی ازطلا با مهرهائی که آتش به آن نرسیده بود [جلق الخالق] مهرشد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد.» ص 155

ازقول ثقة الاسلام کلینی بازهم میخوانیم:

« ... گروهی ازشیعیان ازشهرهای دورآمدند و ازحضرت امام جواد علیهم السلام اجازۀ تشرف گرفتند و به خدمتش رسیدند و دریک مجلس 30000 [سی هزار] مسئله ازاو پرسیدند که حضرت به آنها جواب داد. ودر آن زمان حضرت علیه السلام ده ساله بود.» ص 165

سرخواننده سوت میکشد ازاین همه مبالغه. این تازه ازقول کلینی ست و ملقب به ثقة الاسلام.

از امام خمینی، میپرسند که «اگرخداوند به استقرار امامت درخاندان علی اراده فرموده بود چرا این موضوع را صریحا در قرآن بیان نفرموده...»

پاسخ امام شنیدن دارد :

«پیغمبر ازاینکه امام را با اسم و رسم درقرآن ذکرکند میترسید، که مبادا پس ازخودش قرآن را دست بزنند واختلاف بین مسلمان ها شدیدترشود.

خدا هم درقرآن دراظهارامامت با اسم ورسم محافظه کاری میکرده و ازمنافقان ترس داشته است.

به واسطۀ احادیث کثیره معلوم میشود که پبغمبر درتبلیغ امامت خوف ازمردم داشته است.» ص 195

گویندۀ این سخنان حیرت آوریا بقول آقای شفا « کدام حاکم واقعی شرع، میتواند بیان کنندۀ چنین مطالبی را مرتکب کفرآشکار ومستوجب حدّ اشد مجازات شرعی نشمارد؟» حضرت امام خمینی ست که در کتاب کشف الاسرار صفحات 130و 131 ثبت و ضبط شده است.

شگفت آور، داستان ولادت باسعادت امام دوازدهم است که آقای دستغیب شهید محراب نوشته وباید به دقت خواند. پبش بینی خبرولادت امام زمان آن هم ازقول دختر قیصر رومی و خواب دیدنش مریم و حضرت زهرا و صحبتش با آن دو، که الحق شاهکار قصه نویسی ست درنوع خود خواندنی. صفحات 200- 204

درحادثۀ طوفان نوح عقرب را به کشتی راه نمیدهد که مبادا دیگرمخلوقات رابگزد. با زبان عربی با حضرت نوح صحبت میکند.

«عقرب گفت من عهد میکنم باتو که نگزم هرکسی را که اسلام بیاورد و بگوید صل علی محمد و آل محمد و علی نوح فی العالمین.» ص 204

از کتاب معراج آیت الله دستغیب، شهید محراب نقل میشود که:

«حضرت محمد اولین باری که جبرئیل را درصورت اصلی او با 600 بال مشاهده نمود غش کرد. با این وجود ملائکی هم هستند که طبق روایت آیت الله شهید16000 بال دارند.» ص 226

در بارۀ شب معراج، نماز خواندن خدا و نقل و قول ها شنیدنی ست :

حضرت رسول اکرم میفرماید: «چون به ملاء اعلی رسیدم، جبرئیل به من گفت که توقف کنم وبیشتر نروم. گفتم چرا؟ گفت برای اینکه پروردگارت درنمازاست. پرسیدم : ای جبرئیل، چگونه نمازی میکند؟ جواب داد که میفرماید: سبوح! قدوس! منم پروردگار بزرگ، و پروردگاری به جز من نیست.» ص 227

ادامه دارد

عليرضا آوايی، غلامرضا خلف رضايی زارع و چند جنايتکار عليه بشريت، ايرج مصداقی

عليرضا آوايی، غلامرضا خلف رضايی زارع و چند جنايتکار عليه بشريت، ايرج مصداقی

ايرج مصداقی
در آستانه‌ی بيست و چهارمين سالگرد کشتار زندانيان سياسی لازم می‌بينم در مورد چند تن از عاملان کشتار ۶۷ و جنايتکاران عليه بشريت در جنوب ايران که در سال‌های گذشته ارتقا مقام يافته و بالاترين پست‌های قضايی کشور را در دست دارند روشنگری کنم. سيدعليرضا آوايی
آوايی متولد دزفول، در «دوران طلايی امام»، دادستانی انقلاب اسلامی دزفول و برای مدتی مسئوليت زندان يونسکو را به عهده داشت. نام وی در زمره‌ی ۳۹ نفری است که از طرف اتحاديه اروپا به عنوان ناقضين حقوق بشر اعلام شده و ضمن آن‌که دارايی‌شان در اروپا مصادره شده اجازه ورود به اين اتحاديه را نخواهند داشت.
سيد عليرضا آوايی به همراه غلامرضا خلف رضايی زارع، شمس‌الدين کاظمی، هردوانه، نعمت‌الله کفشيری (۱)، عبدالحميد نداف، (۲) علی نادی خلف،(۳) عبدالعظيم توسلی، عبدالرضا سامی‌نژاد، رشيديان، عبدالحسين دعيجی، حبيب بلوايه، گندمی و ... ارکان اصلی دستگاهی را تشکيل می‌دادند که مرتکب بزرگترين جنايات در استان خوزستان شدند. اين عده در دهه‌ی خونين ۶۰ مسئوليت اداره‌ی دستگاه قضايی و زندان يونسکو يکی از اصلی‌ترين مراکز شکنجه و سرکوب در جنوب ايران و يکی از مخوف‌ترين زندان‌های کشور را به عهده داشتند.
محل زندان «يونسکو» (۴) در دوران شاه بنيادی بود که با همکاری ملل متحد و به منظور کمک به درمان و بهداشت کودکان در دزفول تأسيس شد. در سال‌های پايانی دوران پهلوی اين مرکز در اختيار اداره‌ی آموزش و پرورش دزفول گذاشته شد و عاقبت به باشگاه فرهنگيان تبديل شد و در «دورن طلايی امام» که آمده بود کشور را آباد کند به زندان و شکنجه‌گاه و کشتارگاه انسانی مبدل شد.
در سال‌های ۶۰ تا ۶۲ اين زندان دارای يک بندعمومی با هشت اتاق و دوازده سلول انفرادی و دو اتاق کوچک با گنجايش ۴ تا ۶ نفر بود. از سال ۶۴ تا ۶۷ تعداد سلول‌های انفرادی به بيست و چهار و تعداد اتاق‌های مجزا از بند، از دو به چهار رسيد و شش سلول قرنطينه و چهار بند جديد برای معتادان و يک بند سياسی برای زنان ايجاد شد.
سيدعليرضا آوايی در مقام دادستانی و رياست اين زندان در حالی که برادر بزرگترش سيد احمد در بالاترين پست‌های فرماندهی سپاه خوزستان قرار داشت (۵) مرتکب بزرگترين جنايات به مدت يک دهه شد.
محمدرضا آشوغ يکی از اسيران زندان يونسکو در مورد بخشی از جنايات صورت گرفته در اين زندان که خود شاهد آن بوده می‌گويد:‌
«پشت حياط خلوت اين زندان محوطه‌ی پرت افتاده‌ای وجود داشت که زندانيان خردسال را دو يا سه نفره در اين محل اعدام می‌کردند. بچه‌هايی که در اين محل اعدام شدند از جمله عبارتند از عبد‌الرضا زنگويی، حميد آسخ، غلامرضا گلال زاده و ... در اين محوطه‌ تعدادی درخت کهن و قطور وجود داشت. محکومان خردسال را به درخت می‌بستند و سپس با شقاوت تمام به آن‌ها شليک می‌کردند. ما بارها اين صحنه‌‌های فجيع را از سوراخ سلول ديده بوديم. درختان تنومند پر از شليک گلوله‌ها، سوراخ سوراخ و خونين شده بود و تکه‌هايی از گوشت بدن انسان به درخت‌ها چسبيده بود. عاملان رژيم به قصد از بين بردن آثار جنايات خو،تعدادی از اين درختان را قطع کردند.
نشريه آزادی شماره‌ی ۲۸ و ۲۹ صفحه‌‌های ۱۳۷ و ۱۳۸
شاهد ديگری در اين زمينه می‌گويد:‌
«سال شصت هنگاهی می‌خواستند يکی از بهترين همکلاسی‌هايم يعنی عبدالرضا زنگويی در چمن زندان يونسکو اعدام کنند و پنچره ها را باز کرده بودند تا همگی شاهد اين صحنه باشيم. فريدون گرجی( اکنون سرتيپ سپاه و فرمانده قرارگاه خاتم الانبيا است که حفاظت تهران را بر عهده دارد ) از جوخه اعدام جدا شد و جلوی پنجره آمد و کلاه از صورت خود پايين اورد و روی به زندانيان کرد و گفت: " من برای اسلام می‌کشم و ترسی برای پوشاندن صورت خودم ندارم.»
http://dezfulzandan.blogspot.se/
سيدعليرضا آوايی به همراه شمس‌الدين کاظمی و حجت‌الاسلام محمد حسين احمدی، نعمت‌ا‌لله کفشيری مسئول سپاه دزفول و هردوايه رئيس زندان يونسکو (۶) در مرداد۶۷ مسئوليت کميته‌‌ی مرگ در دزفول را به عهده داشتند. "حبيب بلوايه"، "گندمی (۷)"، "علی نادی خلف"، "عبدالحسين دعيجی" و... نيز در انتقال زندانيان و اجرای حکم اعدام شرکت داشتند.
محمدرضا آشوغ يکی از ۴۴ نفری که توسط اين دادگاه به علت آن که حاضر نشدند با مجاهدين بجنگند به اعدام محکوم و در «مسير اجرای حکم اعدام» موفق به فرار شد در مورد چگونگی تشکيل دادگاه و مراحل مختلفی که پيش از اجرای حکم اعدام پشت سرگذاشتند توضيحات تکان‌دهنده‌ای دارد.
وی از جمله می‌گويد که ابتدا زندانيان را به دفتر دادستانی دزفول برده و در آن‌جا صدور حکم اعدام را به آن‌ها ابلاغ کردند و سپس خواستار آن شدند که وصيت‌ خود را بنويسند. نيمه‌های شب محکومين به اعدام‌ را با دو مينی‌بوس همراه با ماشين‌های سپاه و آمبولانس به پادگان نظامی «ولی‌عصر» کنار پل کرخه منتقل و در آن‌جا آن‌ها را مجبور می‌کنند که در حمام غسل کرده و با سدر و کافور خود را بشويند و کفن‌هايی را که آماده کرده بودند پوشيده آماده اجرای حکم اعدام شوند. جانيان سپس محکومين را برای اجرای حکم اعدام با دست‌های بسته در حالی که کفن پوشيده بودند به ميدان تير منتقل می‌کنند.
سيدعليرضا آوايی (۸) که در اين کشتار بزرگ نقش تعيين کننده داشت، پس از پايان قتل‌عام مانند بسياری ديگر از قاتلان ترفيع مقام گرفته و در دوران زعامت شيخ محمد يزدی بر قوه قضاييه، به رياست کل دادگستری استان کرمانشاهان رسيد و سپس در دوران شاهرودی رياست کل دادگستری اصفهان را به عهده گرفت و نقش مهمی در سرکوب تظاهرات مردم اصفهان در خرداد ۸۲ داشت. در رشته تظاهراتی که در شهرهای اصفهان، شاهين شهر و خمينی‌شهر صورت گرفت بيش از ۳۰۰ نفر از مردم توسط نيروهای امنيتی بازداشت شدند.
آوايی در سال ۸۵ بعد از منصوب شدن عباسعلی عليزاده رئيس کل پيشين دادگستری استان تهران به سمت معاون اداری و مالی قوه قضائيه، سکان هدايت دادگستری پايتخت را بر عهده گرفت و همچنان در اين پست خدمت می‌کند. در دوران وی علاوه بر زندانيان وکلا نيز مورد تعرض قرار گرفتند و سخت‌گيری و اهانت‌های بيشماری به همراه تضيقات گوناگون به هنگام ورودشان به مجتمع‌های قضايی و تلاش برای رسيدگی به پرونده موکلين‌شان به آن‌ها تحميل شد.
غلامرضا خلف رضايی زارع
خلف رضايی در سال ۵۴ در حالی که دانش آموز بود همراه با دو طلبه به نام‌هايی رحيم سعيدفر و محمد‌علی امين در دزفول دستگير و به زندان محکوم شد.
http://www.iranemoaser.ir/files/fa/PDF/3/27/3_27_8.pdf
وی پس از پيروزی انقلاب ضدسلطنتی در دادگاه انقلاب دزفول در مقام بازجو، شکنجه‌گر و قاضی مشغول به کار شد و جنايات زيادی را در اين دوره که سياه‌هترين سال‌های حکومت اسلامی است مرتکب شد.
محمدرضا آشوغ در مورد وی می‌گويد:‌
«از نمونه‌های عجيب و منحصر به فرد در زندان يونسکو دزفول، شليک به درون سلول‌ها بود. روزی زندانيان عليه وضعيت صنفی غيرقابل تحمل زندان، دست به اعتراض زدند. در اين هنگام خلف رضايی با هدف کشتن زندانيان دستور داد تا از بالای پشت بام و از راه هواکش به درون سلول‌ها شليک کنند بر اثر اين اقدام وحشيانه عده‌ای از جمله علی محمد جهانگيری مجروح شدند. علی محمد از ناحيه صورت به شدت مجروح گرديد.
نشريه آزادی شماره‌ی ۲۸ و ۲۹ صفحه‌‌های ۱۳۷ و ۱۳۸
يکی ديگر از شاهدان عينی در مورد جنايات خلف رضايی می‌گويد:‌
«مادر علی محمد رحيمی پس از بازگشت از زندان با قطار تصادف کرده و جان خود را از دست داد. فرزندش علی را قبل از ۳۰ خرداد سال ۶۰ دستگير کرده و به يک سال حبس محکوم کرده بودند.
بعد از ۳۰ خرداد محمد فرزند دوم مادر، دستگير شد. آوايی و خلف رضايی، دادستان و سربازجوی دژخيم، علنآ می‌گفتند : از هر خانه وقتی دونفر دستگير شوند يکی از آنها سهم امام است.
منظورشان اين بود که يکی از دو فرزند مادر را اعدام خواهند کرد. يک روز خلف رضايی به مادر گفت : ديگر به ملاقات نيا، چون علی با ما همکاری نکرده است. دفعۀ بعد برای تحويل گرفتن جسدش بيا !
مادر از اين حرف آشفته شده و به زندان يونسکو می‌رود. آنجا هم برخوردهای بسيار وحشيانه‌يی با او می‌کنند، به حدی که تعادلش را از دست می‌دهد. در بازگشت از زندان، مادر که ديگر تعادل روانی نداشت بر روی ريل قطار می‌رود و قطار در حال حرکتی به او می‌زند. مادر چند روز در بيمارستان راه آهن انديمشک بستری می‌شود. در بستر تقاضا می‌کند قبل از مرگ يکبار با فرزندش علی ملاقات کند. اما خلف رضايی در جواب می‌گويد : می‌خواهم آرزو به دل بميری تا بعد علی را پيشت بفرستم.
مادر در واقع دق مرگ شد. آن روزها مصادف با ماه رمضان سال ۶۱ بود و ما با علی در زندان بوديم. درست سر افطار بود که دژخيمان آمدند. با طعنه از علی پرسيدند : تو علی محمد هستی يا محمد علی ؟ علی همان لقمۀ اول افطار را زمين گذاشت، با استواری پاسخ داد : درست آمده ايد من علی هستم.
بعد نوترين لباسش را پوشيد و شروع به ديده بوسی و خداحافظی با ما کرد. به من که رسيد، گفت : اگر زنده ماندی سلام مرا به ..... برسان . و مثل شير برای اعدام رفت. دژخيمان بعد از اعدام او جسدش را درست در روزی که مراسم ختم مادرش را گرفته بودند به خانواده اش تحويل دادند.»
http://asemanigharghesetare.persianblog.ir/post/28/
خلف رضايی که به «خلف رينگو» معروف بود پس از جنايات زيادی که در شهرهای مختلف خوزستان از جمله دزفول، مسجد سليمان و اهواز مرتکب شد به کردستان منتقل شد و در دادگستری ان‌جا مشغول کار شد. گفته‌‌ می‌شود وی برای مدتی به علت سوءاستفاده از موقعيت شغلی از کار برکنار شد اما دوباره به خاطر خدماتی که در سرکوب و شکنجه و کشتار ارائه داده بود به پست‌های بالای قضايی منصوب شد. وی در اين دوران ابتدا به رياست کل دادگستری‌ استان‌ مرکزی ارتقا يافت و سپس طی حکمی از سوی شاهرودی به عنوان داديار دادسرای ديوان علی کشور منصوب شد اما يک ماه بعد به در خرداد ۱۳۸۵ به رياست کل دادگستری اردبيل رسيد و سپس در سال ۸۹ به حکم لاريجانی به عنوان عضو معاون ديوان عالی کشور به خدمت مشغول شد.
شمس‌الدين کاظمی
وی متولد ۱۳۳۴، در دزفول، و يکی از بيرحم‌ترين بازجويان و شکنجه‌گران دادستانی دزفول و عاملان اصلی کشتار ۶۷ است. کاظمی که به مدت زيادی از خانواده‌ی زندانيان سوءاستفاده می‌کرد، سه سال پيش به اتهام زنای محصنه در دزفول دستگير شد. پرونده‌ی او که در کنف حمايت برادران آوايی قرار داشت سر و صدای زيادی در شهر برانگيخت. عاقبت عليرضا آوايی که نفوذ زيادی در دستگاه قضايی منطقه داشت او را از زندان بيرون آورد و برای خوابيدن سر و صداها کاظمی را به تهران فرستادند. در حال حاضر گفته می‌شود وی در مغازه‌ی عمويش در بازار تهران به کار مشغول است.
محمدرضا آشوغ که پس از دستگيری دومش در سال ۶۵ شش بار به شدت توسط کاظمی مورد شکنجه قرار گرفته و آثار آن هنوز بر بدنش موجود است در مورد نقش کاظمی در کشتار ۶۷ می‌‌گويد: وی يکی از اعضای فعال هيئت کشتار بود و پس از ابلاغ حکم اعدام به آن‌ها در دفتر دادستانی دزفول در محوطه‌ی زندان يونسکو زندانيان را مجبور به نوشتن وصيت‌نامه می‌کند و از آن‌جايی که آشوغ حاضر به نوشتن وصيت‌نامه نمی‌شود به شدت از سوی او مورد ضرب و شتم قرار می‌‌گيرد و او را کشان کشان به حياط زندان برده و در کنار ساير زندانيان که به صف روی زمين نشسته بودند می‌نشاند.
آشوغ همچنين توضيح می‌دهد بعد از آن که در حمام پادگان نظامی ولی‌ عصر از انجام غسل و پوشيدن کفن امتناع می‌کند کاظمی به همراه ۴ پاسدار ديگر او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و پيکر درهم‌کوفته‌اش را به مينی‌بوس حامل زندانيانی که عازم جوخه‌‌ی مرگ بودند منتقل می‌کنند. وی پيش از آن‌که به ميدان تير برسند با باز کردن دست‌هايش موفق به فرار می‌شود. (۹) داستان فرار وی در کتاب خاطرات آيت‌الله منتظری و در نامه‌ی محمد‌حسين احمدی حاکم شرع ناراضی خوزستان به خمينی آمده است. احمدی جهت اعتراض در مورد نحوه‌ی صدور احکام اعدام نزد آيت‌الله منتظری رفته بود. (۱۰)
عبدالعظيم توسلی
توسلی متولد دزفول و يکی از بازجويان و شکنجه‌گران زندان يونسکو است که در سال‌های بعد ترفيع مقام يافت و به رياست دادگستری خوزستان رسيد. وی در دوران هاشمی شاهرودی مدير کل امور اداری و استخدامی کارکنان اداری قوه قضاييه بود و در اسفند ماه گذشته از سوی وزير اقتصاد به مدت دو سال به سمت عضو هیأت عالی نظارت سازمان جمع آوری و فروش اموال تمليکی منصوب شد.
وی علاوه بر اين صاحب‌امتياز و مدير مسئول هفته‌ نامه «آيين زندگی» در اهواز است.
عبدالرضا سالمی نژاد
سالمی نژاد متولد ۱۳۳۹ در دزفول و ساکن تهران، يکی از اعضای سپاه پاسداران و شکنجه‌گران زندان يونسکو است که امروز به عنوان يکی از «نويسندگان دفاع مقدس» معرفی می‌شود. در معرفی او آمده است: «از دوران نوجوانی اش در راديو دزفول کار می‌کرد. وی با قلم خود نشريات، مجلات و کتاب‌های آن زمان را پر کرده بود. اگر چه رشته تحصيلی وی زبان فرانسه‌ است اما با الهام گرفتن از ادبيات اين ملت توانسته سبک جديدی را وارد نويسندگی ايران کند. اين نويسنده در سال ۱۳۸۵ توانست انتشارات نيلوفران را تاسيس کند و تا به اکنون موفق به چاپ و انتشار بيش از ۸۰ جلد کتاب شده است. وی در حال حاضر مدير مسئول اين انتشارات می‌باشد.»
چنانچه ملاحظه می‌شود هيچ اشاره‌ای به مسئوليت او در زندان و دادستانی و شکنجه و کشتار در سياه‌ترين سال‌های رژيم نشده است. نکته‌ی جالب يکی از کتاب‌های انتشار يافته از سوی او «در زندان دژخيم» نام دارد.
غلامرضا بقايی که گفتگوهايی با برخی خانواده‌های زندانی سياسی‌ی پيشين زندان يونسکو داشته در مورد عبدالرضا سالمی نژاد می‌نويسد:‌
« روزهای بعد از فرار معجزه آسای محمدرضا آشوغ در حالی که هنوز کسی از اين ماجرا خبری نداشت، شايعه ای در منطقه پراکنده شد که يک «جاسوس عراقی» لحظاتی قبل از اعدام فرار کرده است! منبع اصلی‌ی اين شايعه – بگفته‌ی يکی از بسيجی‌های سابق يکی از مساجد دزفول - بازجو و شکنجه گر زندان يونسکو يعنی «عبدالرضا سالمی» ست که دروغ می‌پراکند که «بعدها نفوذی‌های جمهوری اسلامی در عراق، اين «جاسوس» را پيدا کرده و از قرار معلوم در شب اعدام در اطراف «امام زاده بن جعفر» روی درخت «کُناری» رفته و آنجا پنهان شده»!
ايرج مصداقی
www.irajmesdaghi.com
irajmesdaghi@gmail.com
پانويس:
۱- اولين مسئول عمليات ذخيره سپاه دزفول در سال ۱۳۵۹ نعمت الله کفشيری در جريان کشتار حضور داشت. وی از چهره های بسيار خشن زندان يونسکو، و يکی از ماموران اعدام و تيرخلاص به زندانيان سياسی ی اين زندان است. عوامل رژيم در تعريف از او می‌نويسند: «روزهای نخستين جنگ بود و شور انقلابی ، او با کلاه لبه دار خاکی رنگ و يک قبضه کلت کمری ۴۵ ارتشی که به کمر بسته بود هيبت يک فرمانده خشن را برای کسی که اولين بار او را می‌ديد داشت ....»
http://byzsd.blogfa.com/post-63.aspx
۲- عبدالحميد نداف از بازجويان بدنام زندان يونسکو بود که گفته می‌شود در سالهای گذشته بدليل فساد مالی و همکاری در يک شبکه ی پخش مواد مخدر دستگير شد.
۳- نادی خلف احتمالا به کار آزاد و سرويس و نصب انواع کولرهای گازی و يخچال و ... مشغول است.
۴- در بهمن ماه ۱۳۹۰ دبيرکل کميسيون ملی يونسکو از راه اندازی مجدد دفتر نمايندگی يونسکو در شهرستان دزفول خبر داد، بدون آن که بگويند دفتر سابق يونسکو در دزفول محل وقوع چه جناياتی بوده است. (ايرنا ۱۲ بهمن ۱۳۹۰)
۵- سيد احمد آوايی در سال ۱۳۳۰ به دنيا امد و در سال ۵۰ دستگير و به زندان اهواز منتقل و در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد. وی پس از آزادی از زندان با شرکت در کنکور ۱۳۵۴ در رشته مهندسی آب دانشگاه تهران پذيرفته شد . وی در سال ۵۶ به سوريه رفت و به همکاری با چمران پرداخت.
پس از پيروزی انقلاب به همراه چمران به ايران آمد. ضمن تشکيل کميته انقلاب اسلامی دزفول در سال ۵۸ مسئوليت تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دزفول بر عهده گرفت و به فرماندهی اين سپاه رسيد.
در سال ۱۳۶۰ به اهواز رفت و به مدت سه سال مسئولیّت آموزش عقيدتی ، سياسی و نظامی سپاه منطقه ۸ ( خوزستان و لرستان ) را بر عهده گرفت و در تشکيل و سازماندهی و حمايت از لشکر ۷ وليعصر و تيپ ابوالفضل العباس لرستان همکاری کرد.
اواخر سال ۱۳۶۳ به مدت سه سال به عنوان قائم‌مقام سپاه مستقر در لبنان به آنجا اعزام شد و در تأسيس و راه‌اندازی حزب‌الله لبنان به ياری عباس موسوی اولين دبيرکل حزب‌الله و ... پرداخت. در اواخر سال ۱۳۶۶ به ايران بازگشت و در سپاه مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۹ به مقام معاونت سياسی استاندار خوزستان منصوب شد. پس از آن در سال ۱۳۷۰ به مدت ۵/۴ سال به عنوان وابسته‌ی نظامی ايران به سوريه اعزام شد و سرانجام در سال ۱۳۷۵ به قائم‌مقامی مدير عامل بنياد تعاون کل سپاه منصوب شد و تا سال ۸۲ در اين پست بود. وی در مجالس هفتم و هشتم نماينده دزفول و عضو کميسيون امنيت ملی بود اما در انتخابات مجلس نهم صلاحيت‌اش توسط شورای نگهبان رد شد. وی که در جريان انتخابات از حاميان موسوی و کروبی بود پس از انتخابات با امضای بيانيه‌ای خواستار محاکمه‌ی آنان شد.
۶- احتمالاً وی يا يکی از اقوامش با نام مستعار صابر در جريان کشتار سال ۶۷ به عنوان دادستان در کميته مرگی که در زندان مسجد‌سليمان تشکيل شد به همراه رازی داديار و حميد موسوی بازجوی وزارت اطلاعات شرکت داشت.
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=4139
۷- عبد‌الرضا سالمی نژاد در مورد «گندمی» دوست جنايتکارش که نقش مهمی در کشتار و شکنجه‌ داشته می‌گويد:‌
«قبل از اينکه خودروی جيپ سيمرغ از داخل سپاه دزفول به بيرون حرکت کند،دوستم گندمی را ديدم. او در حالی که لبخندی بر لبانش بود؛ يکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی را که چند ساعت پيش به جبهه برده بود، خاکی و گِل مالی به سپاه می‌آورد. با تعجب از او پرسيدم، «گندمی! بيچاره را کجا بردی که اينقدر گِل‌مالی بود؟» او با لبخندی شيطنت آميز گفت،«در جبهه در هر فاصله‌ای که صدای سوت خمپاره‌ها يا توپ ها بلند می‌شد، روی زمين دراز می‌کشيدم و به دکتر می‌گفتم،«روی زمين بخواب.» خصوصا جاهايی که پر از گل و لای بود، اين کار را بيشتر می‌کردم، بيچاره او هم می‌خوابيد.» گفتم، «بی انصاف! او از شخصيت های مملکتی است. برای چه اين کار را با او کردی؟» او پاسخم داد،«پدر آمرزيده با کت و شلوار اتو کرده آمده جبهه سر و وضع خاکی من و تو را ببينه. مگه اينکه سالن همايش است يا سخنرانی؟»
http://abadanjami.persianblog.ir/post/388/
۸- وی دارای ۴ برادر و يک خواهر به نام‌های عنايت‌الله، اسدالله، محمدعلی، احمد و بتول است. سيد عنايت‌الله دبير بازنشسته آموزش و پرورش، بتول، خانه دار، سيد احمد آوايی، نماينده سابق مجلس، سيد عليرضا رئيس دادگستری استان تهران، سيد اسدالله آوايی است در قم طلبه و مسئول امور بين الملل ششمين همايش بين المللی دکترين مهدويت، سيدمحمدعلی معروف به وحيد که وکيل پايه يک دادگستری و مسئول حقوق سازمان آب برق ناحيه‌ی شمالی دزفول است.
۹- آشوغ می‌گويد:‌ هنوز از منطقه پادگان بيرون نرفته بوديم، احساس کردم دست‌هايم چندان محکم بسته نشده. شروع کردم به باز کردن دست‌هايم. چشم‌بند را از چشمم برداشتم. صادق رنجبر و محمد انوشه دو طرف من نشسته بودند. به صادق گفتم من دست‌هايم باز است و می‌توانم فرار کنم. صادق با ناباوری گفت: پس منتطر چی هستی؟ برو معطل نکن. ... مينی‌بوس به خاطر وضعيت جاده آهسته می‌رفت. بلند شدم و اين که حتی بيرون را نگاه کنم از پنجره مينی‌بوس خود را بيرون انداختم. ... دو مينی‌بوس حامل اعدامی‌ها و بقيه‌ی ماشين‌ها همراه به صورت ستون تپه‌ماهورها را طی می‌کردند. منطقه جنگی بود. به خاطر عبور و مرور تانک‌های زنجيردار، جاده ناهموار بود و به آهستگی حرکت می‌کرد. با اين حال طوفانی از گرد و خاک همه را جا را فرا گرفته بود و به راحتی چيزی ديده نمی‌شد. من فقط چراغ ماشين‌هايی که در فاصله‌ی ۲۰ الی ۳۰ متری از عقب می‌آمدند می‌ديدم. گرد و خاک تمام جاده را پوشانده بود. ساعت حدود سه صبح بود و هوا کاملا ً تاريک، پنجره را پايين کشيدم و خود را تا آن‌جا که امکان داشت بيرون بردم به طوری که کاملاً از پنجره‌ی مينی‌بوس آويزان شده بودم. بعد با يک حرکت پاهای خود را جمع کردم و از پشت خود را به بيرون انداخختم. با پا روی زمين قرار گرفت و بعد با صورت به زمين خوردم. درد تا مغز استخوانم نفوذ کرد. ... با سرعت تمام می‌دويدم ۵ دقيقه بعد به موانع سيم خاردار پادگان رسيدم. بدون معطلی از سيم بالا رفتم. قسمت‌هايی از دستم پاره شد که هنوز آثارش هست. از سيم‌ها پايين پريدم و به دويدن ادامه دادم. اکنون قريب ۳ کيلومتر از سيم‌خاردارها دور شده بودم. ناگهان صدای شليک مسلسل‌ها بلند شد. ....
۱۰- اشتباه نشود محمد حسين احمدی حاکم شرع خوزستان در جريان کشتار ۶۷ در زندان يونسکو در صدور حکم اعدام حد‌اقل ۴۴ نفر که همراه با محمدرضا آشوغ بوده‌اند مشارکت داشته است. اين جنايتکار در اين ميان به صدور حکم اعدام برای چند نفر از آن‌ها معترض بوده است که نزد منتظری رفته و برای خمينی نامه می‌نويسد.

Documentary:

Documentary

In several events filmed by B'Tselem during October,
Views: 165

Visual: Settlers attack Palestinian Shepherds

On the 8.6.2008, 4 masked settlers from the settlement of Suseya in the South Hebron Hills (in the West Bank), attacked with clubs a family of shepherds on the nearby village. B'Tselem is an Israeli Information Center for Human Rights in the Occupied Palestinian Territ...
Views: 97

Visuals: Harassment by Hebron Settlers

The Abu 'Ayesha family lives across the street from the extremist Tel Rumeida settlement in Hebron, West Bank. They suffer severe and frequent harassment at the hands of the settlers. 14-year-old Fida' Abu 'Ayesha has taken to using the camera as a form of protection, a...
Views: 46

Visual: Soldier fires at unarmed demonstrator in Bilin with ...

During a demonstration in Bilin against the Separation Barrier, an IDF officer fired a rubber-coated metal bullet from very short range at one of the demonstrators. The victim was not armed, was not throwing stones, and did not endanger the security forces. He was taken...
Views: 152

Testimony: New Refugee camp in Gaza after Operation Cast Lea...

Participants in B'Tselem's video project document life in a camp in Gaza. According to the UN, Israel destroyed 3,500 homes in the Gaza Strip during Operation Cast Lead. Some of the displaced persons now live in tents, in harsh conditions.
Views: 11

Visual: Settler shooting of Palestinians in Hebron

Jamal Abu-Sa'ifan, a Palestinian resident of Hebron, films a settler shooting two members of his family. Settlers attacked the nearby house of the Abu-Se'ifan family, and during ensuing clashes, a settler fired his handgun at Hosni Abu-Se'ifan, who was hit in the chest...
Views: 29

Visual: Policeman Head-butts Palestinian Woman and man

On 5 November 2008, in the Silwan neighborhood in East Jerusalem, the Jerusalem Municipality demolished a Palestinian house. In the course of removing the occupants of the structures, a helmeted policeman head-butted two Palestinians, a man and a woman. A researcher fro...
Views: 154

Testimony: Heart Patient Dies At Israeli Checkpoint

In February 2008, Fawziyah a-Dark suffered a heart attack and died after soldiers prevented her passage to hospital. in his video testimony, her husband describes the events leading up to her death. B'Tselem is an Israeli Information Center for Human Rights in the Occ...
Views: 24

Documentary: West Bank Road for Israelis Only

Route 443 serves Israeli commuters traveling between the two largest cities in Israel -- Jerusalem and Tel Aviv. The road runs through the West Bank, but Palestinians are strictly prohibited from using it. In the past, Route 443 was the main thoroughfare serving the sou...
Views: 27

Documentary: Settlements and Palestinian Water Supply

The Bidu-Qatanna village bloc, in Ramallah District, suffers from a severe water shortage, as do many other areas in the Occupied Territories . Mekorot, the Israeli water company, supplies only one-half of the water consumed by the 50,000 villagers of this area. As a r...
Views: 14

Video: Separation Wall Cuts off School from Children

Visuals of Palestinian children's difficulties in reaching their school and homes due to the Separation Barrier in East Jerusalem.
Views: 9

Testimony: Policy Separates Palestinian Families

Since the beginning of the second intifada, Israel has frozen family unification in cases in which one of the spouses is a foreign resident. In addition, Israel has ceased issuing visitor's permits, which enabled families to live together legally in the West Bank and th...
Views: 9

Testimony: Torture in Israeli Prison

According to his testimony, in April 2005, Luai was the victim of torture at the hands of the Israeli Security Agency (formerly known as the General Security Service). In this testimony, he describes the methods used during his interrogation which resulted in the fractu...
Views: 15

Visual: Humiliation and House Demolition in the West Bank

During a search for wanted persons, on 29 August 2007, soldiers destroyed seven housing units, and forced male residents of the neighborhood to undress in front of their families and neighbors. www.btselem.org
Views: 12

Documentary: "The Prisoners' Children"

Almost 9,000 Palestinians are being held in prisons inside Israel, in violation of international humanitarian law. In hundreds of cases, Israel forbids adult relatives to visit, so it is left to children under 16 to maintain the family contact. www.btselem.org B'Tselem...
Views: 24

Testimony - Child shot in the head - 'Udai Abu Hamdiyeh -

'Udai Abu Hamdiyeh was six years old in June 2003, when he was playing with friends near the village's well. A soldier fired at the children, wounding him in the head. His family have to pay for the surgery which resulted. www.btselem.org B'Tselem is an Israeli Inform...
Views: 18

Documentary: The Hebron Settlers, Tel Rumeida

In the center of the city of Hebron lies the "Tel Rumeida" neighborhood. In 1986, a new settlement was established at the heart of the neighborhood. The settlers of Tel Rumieda, who known as particularly extreme, live on one side of a dead-end street... The Abu Eisha fa...
Views: 22

Testimony - Paralysed By Soldier's Bullet whilst playing Foo...

Rasmi al-Khatib was 13 years old in October 2001, when he was playing soccer with friends. A soldier fired at the children and a bullet struck him. Since then, Rasmi's left arm has been paralyzed. The Israeli government has proposed an amendment to its Tort Law intended...
Views: 10

Documentary: "Lethal Ambiguity" - Rules of Engagement in the...

A short documentary with testimonies from Israeli Soldiers about the Rules of Engagement in the IDF. "The bottom line is that the orders are unclear. They are confusing. And when orders are unclear, people die." www.btselem.org B'Tselem is an Israeli Information Center...
Views: 10

Testimony - Poverty in Gaza - 'Omar a-Najar

'Omar a-Najar, a resident of Gaza, describes life in Gaza for him and his family and how hard it is to find work. In his testimony, he describes his family's life of destitution, trying to get by on a handful of lentils and the few fish he catches at the harbor. B'Tse...
Views: 35

Documentary: Separation Barrier's Consequences for Farmers

The farmland of 'Abd a-Latif 'Odeh, of D'aba Village, lies adjacent to his home. The separation barrier was built between his home and his parcel of farmland. To get from one to the other, he and his family have to travel 22 kilometers, which they do by donkey-drawn car...
Views: 0

Visual: Blindfolded Palestinian shot by soldier with rubber ...

The footage, filmed on 7 July 2008, shows a soldier firing a rubber-coated bullet at a handcuffed, blindfolded Palestinian from almost point-blank range. Several security forces were present, among them a lieutenant-colonel who was holding the Palestinians arm when the ...
Views: 1