۱۳۹۵ خرداد ۲۱, جمعه
به گزارش ایسنا، دو ماه پس از انتشار فیشهای حقوقی مدیران
بیمه مرکزی، اکنون یکی از نشریات جزئیات فیش حقوقی یکی از
مدیران بانکی را منتشر کرده که بیش از 200 میلیون تومان
دریافتی دارد.
از ابتدای مطرح شدن، موضوع دریافتیهای مدیران بیمه و اکنون
بانکها، کارشناسان بر سر این بحث کردهاند که آیا در مورد
پرداختهای بعضا چند ده میلیونی مدیران دولتی تخلفی صورت
گرفته، یا قانون مجوز چنین پرداختهایی را صادر کرده است؟
15 خرداد 42، شیرینی خورانِ آخوندیسم وجاهلیسم(بخش پایانی)، مسعود نقره کار
کردن در جامعه ای کـه دولت برای به هم زدن اجتماعات از لاتها و فاحشهها و
چاقوکشها استفاده میکند تنها از پس تحصیلکرده فکلی یـا کاسب و بـازاری
یا یک مشت جوان بر نمی آید. یک مشت بزن بهادر و داش مشدی که بتوانند جلو لاتها و
آدمکشها بایستند و در صورت لزوم دست به چاقو نیز بشوند میخواهد."
قسمت پیشین این نوشته را از اینجا بخوانید
نقش رژیم پهلوی، به ویژه محمد رضا شاه، و احزاب و سازمان های سیاسی و جامعه
روشنفکری در تقویت پیوند و نکاح آخوندیسم و جاهلیسم و برپائی حکومت اسلامی انکار
ناپذیراست. من در کتاب " نقش سیاسی جاهل ها و لات ها در تاریخ معاصر ایران" به این موارد پرداخته ام. در این جا فقط به یکی دو مورد اشاره می کنم:
سیّد مجتبی طالاری بارفروش میدان و از یاران نزدیک طیب حاج رضائی بود. وی در بلوای 15 خرداد 1342 دستگیر و به 5 سال زندان محکوم شد. متولد باغ فردوس و در مدرسه محمدیه تا کلاس هشتم درس خواند. در کتاب "گذر لوطیها" از مجتبی طالاری نقل شده است: "15 خرداد ساعت حدود پنج و شش صبح خبر به میدان رسید که آقای خمینی را گرفتهاند. بچهها جمع شدند و شروع به تظاهرات کردیم. دستۀ ما تا میدان اسمال بزاز رفت. شعار میدادیم، با ماموران درگیر شدیم. بچهها از چوب و چماق استفاده میکردند. عرق مذهبی داشتیم. خودجوش بیرون زدیم و چیزهای زیادی را شکستیم"(1). وی در ماجرای حمله به مرکز عبادت بهائیان (حظیره القدس) و تخریب آن از همراهان طیب و دستهای دیگر از جاهلها و لاتهای حامی رژیم شاه، بود.(2)
"جبهه ملی درخرداد 1342 کمترین مخالفتی را با دیدگاههای روحانیت نسبت به اصلاحات
رژیم ابراز نکرد، حتی برخی ازمسؤلین جبهه ملی با عوامل بروز شورش نیز همدلی و رابطه نشان میدادند. حسین شاه حسینی، مسؤل سازمانهای بازار جبهه ملی با طیب حاج رضائی و اسماعیل حاج رضائی رابطهای نزدیک داشت، وی از همکاریهای "مشدیها، لوطیها و پاتوق دارها" با روحانیت پرده بر میدارد: "نزدیکی و همکاریهای شاه حسینی و آیتالله زنجانی – بنیانگذار نهضت مقاومت ملی- با طیب حاج رضائی و اسماعیل حاج رضائی آشکار بود، و هست". شاه حسینی بانی ملاقات میان الهیار صالح با طیب و قاسم سماورساز، به عنوان نماینده در نخستین کنگره جبهه ملی شرکت داشت و به عضویت در شورای مرکزی آن تشکیلات انتخاب شد. این نشان میدهد که رابطه او با اوباش نامداری چون طیب و اسماعیل حاج رضایی که نقشی نمادین در شورش پانزدهم خرداد داشتند، مانعی در راه کسب نمایندگی کنگره و صعودش به موقعیت ممتازی چون عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی نبود، آنهم هنگامی که صالح در مقام ریاست چنین ارگانی ازاین رابطه آگاهی داشته است." (3)
حسین شاه حسینی در " از عیاری تا لمپنیسم" می گوید: "... آیتالله حاج سید رضا زنجانی مرا خواست و گفت: به این رفقایت بگو کار سیاسی کردن در چنین جامعه ای کـه دولت برای به هم زدن و پراکندن اجتماعات از لاتها و فاحشهها و چاقوکشها استفاده میکند تنها از پس تحصیلکرده فکلی یـا کاسب و بـازاری متین و متدین یا یک مشت جوان بر نمی آید. یک مشت بزن بهادر و داش مشدی که بتوانند جلو لاتها و آدمکشها بایستند و در صورت لزوم دست به چاقو نیز بشوند میخواهد. من از طریقی دارم روی طیب و رفیقش قاسم سماورساز کار میکنم. گفتم: آقا شان شما نیست با این ها ارتباط داشته باشید. گفت: به شما چه؟ کار من است. یواش یواش کار به جایی رسید که از آن به بعد ما که میتینگ میدادیم٬ دیگر اینها هیچ مزاحمتی برایمان ایجاد نمیکردند... کار به جایی رسید که رژیم طیب را آورد و به او باج داد. امتیاز خرید و فروش هندوانه را که آن روز رقم بسیار هنگفتی میشد. از او چک گرفتند. بعد یکمرتبه چک او را به اجرا گذاشتند. این کار را بنیاد پهلوی (همان که بعد از انقلاب٬ بنیاد علوی نام گرفت) کرد و او را به عنوان چک بی محل کشیدن به زندان بردند.
این ماجرا در فاصله کتک خوردن ما و برگزاری میتینگ جلالیه رخ داد. همچنین یک میلیون تومان هم از قاسم سماورساز چک گرفته و در شمال به او باغ پرتغال اجاره داده بودند. هنوز بارها را نچیده بودند٬ اما نمیدانم طبق قانون چه مستمسکی درست کرده بودند که آن دو را دستگیر کرده و به زندانانداخته بودند. طیب که زندان نرفته و اگر رفته به خاطر چاقوکشی و اینها رفته بود٬ این حادثه برایش خیلی سـنگین بود. یک آقایی بود به نام حسن کلانتری، که به حسن هفت رنگ شهرت داشت. عناصری که در میدان راه آهن تهران بودند مثل اکبرجگرکی٬ خسرو٬ حسین رمضان یخی٬ هفت کچلون٬ غلام حمامیو غیره٬ که جزو دار و دسته طیب بودند و هرگاه او اراده میکرد راه میافتادند٬ به وسیله دسته حسن کلانتری به ما پیغام دادند که طیب به زندان افتاده، یک کاری بکنید.
من پیغامها را به اطلاع آقای حاج سیدرضا زنجانی رساندم و ایشـان گـفت: بـاشد٬ مـن یک فکری میکنم. آن زمان٬ دادستان تهران آقای احمد صدر حاج سید جـوادی بود کـه از رفـقای مهندس بازرگان و حسیبی و دیگران بود. حاج سیدرضا زنجانی یک روز فرستاد سراغ احمد صدر حاج سید جوادی و وقتی آمد به وی گـفت: طیب و رفیقش را از دست اینها نجات بده٬ تـا بفهمند که دستگاه به آنها وفادار نیست و اگر پایش بیفتد حتی آنها را میکشد. حسن کلانتری هم نشسته بود که آقای زنجانی این حرفها را زد. ده روز بعد٬ حاج سید جوادی به من تلفن زد و گفت: فلانی شما بیا دادسرا٬ امروز هر دوتای اینها را آزاد میکنم. برو به آقا بگو٬ بفرستند دم در زندان دادگستری٬ اینها امروز آزاد میشوند. گفتم: کی برود؟ گفت: خانواده های اینها بروند. ما آمدیم به آقا گفتیم. آقا هم به حسن کلانتری خبر داد. هـر دوی اینها آزاد شـدند و از زندان دادگستری بیرون آمدند. ... بعداز ظهر طیب ودوستش قاسم سماورساز٬ هر دو با هم وارد خانه آقای زنجانی شدند. از در که وارد شدند٬ شروع به بوسیدن در و دیوار کرده و بعد هم به دست و پای آقای زنجانی افتادند و او را بوسیدند. آقا گفتند: "هیچ این کارها لازم نیست، بروید آدم شوید" و افزود: "بدانید که اگر پایش بیفتد اینها برای پیشبرد اهدافشان، جان شما را هم میگیرند"، طیب گریه کرد و گفت: "آقا٬ قربون جدّت برم، خیلی خر شدم، نفهمیدم، خیال میکردم اینها به ما رحم میکنند. حال دیدم نه، اگر پاش بیفتد مارا هم میکشند".
آقا گفت: "کاش فقط میکشتندت. خیر٬ بحث کشتن تـنها نـیست، بیآبرو و بیحیثیتت میکنند... با طیب به خانه آقای الهیار صالح رفتیم و آنجا طیب دوباره شروع به اظهار ندامت از کارها و عملیات گذشته کرد: "حیف من که وقتی پسر شاه به دنیا آمد جشن گرفتم و چنین و چنان کردم... خرداد سال 1342، درقزل قلعه استوار ساقی زندانبان به من گفت: شاه حسینی بیا دفتر با تـو امروز کاری دارم. رفتم دیدم زمانی و قابلی نیز که از بازجوها بودند آنجا جمعاند...ساقی گفت: شاه حسینی، طیب با حاج سید رضازنجانی ارتباط داشته است؟ ... تو و شیبانی را در مسئله 15خرداد قاطی کرده و گفتهاند شما دو نفر رابط جبهه ملی بودید و با طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی ارتباط داشتهاید و تو آنها را به خانه حاج سید رضا زنجانی و اللهیار صالح بردهای و آنها آشوب 15 خرداد را درست کردهاند. من تازه فهمیدم حاج اسماعیل رضایی را هم گرفتهاند. گفتم: این حرفها چیست میزنید؟ ...." (4)
حزب توده و چهره ها و شخصیت های "چپ" دیدگاه های متفاوتی در بار شورش 15 خرداد مطرح کردند. محمد نبی حبیبی، فدائیان اسلامی و دبیر کل حزب موتلفه اسلامی می گوید : " حزب توده و جبهه ملی حادثه 15 خرداد را یک شورش کورنامیدند" (5) اما این نوع تحلیل ها و نظرات نمی توانند نافی نقش موثر حزب توده درتثبیت، تقویت و رشد آخوندیسم و خمینیسم در جامعه مان شود. این نقش را در این نمونه که از سال ها پیش از 15 خرداد به عنوان "احترام به اعتقادات مذهبی و عقیدتی مردم" آورده شده است میتوان دید: "... شادروان سلیمان میرزا اسکندری، اولین رئیس حزب توده ایران، فرد بسیار متـدینی بود. از دوران جوانی به خاطر دارم، در سالن بزرگ کلوپ مرکزی حزب در خیابان فردوسی که گله گله حوزههای حزبی تشکیل میشد به هنگام نمازظهر، حوزهها به طور طبیعی تعطیل میشد تا کارگران که اغلب مذهبی بودند، بتوانند نماز بگزارند. پس از آن، دوباره کار حوزهها ازسرگرفته میشد. همواره به مناسبت عاشورا سرمقاله روزنامه ارگان مربوط به آن رویداد بود..."(6).سپستر صاحبان همین نوع افکار و رفتار در حزب توده ایران، سازمان فدائیان اکثریت، حزب دموکراتیک مردم ایران تقویت و تحکیم آخوندیسم وخمینیسم پی گرفتند.
نمی توان از شورش ارتجاعی 15 خرداد 1342 سخن گفت اما نقش دو جاهل و لات متدین- حاج مهدی عراقی و محسن رفیقدوست را که در زمره ی بانیان این شیرینی خوران بودند، نا دیده گرفت ، دو جاهل و لاتی که از فعالین گروه تروریستی فدائیان اسلام بودند:
من پیغامها را به اطلاع آقای حاج سیدرضا زنجانی رساندم و ایشـان گـفت: بـاشد٬ مـن یک فکری میکنم. آن زمان٬ دادستان تهران آقای احمد صدر حاج سید جـوادی بود کـه از رفـقای مهندس بازرگان و حسیبی و دیگران بود. حاج سیدرضا زنجانی یک روز فرستاد سراغ احمد صدر حاج سید جوادی و وقتی آمد به وی گـفت: طیب و رفیقش را از دست اینها نجات بده٬ تـا بفهمند که دستگاه به آنها وفادار نیست و اگر پایش بیفتد حتی آنها را میکشد. حسن کلانتری هم نشسته بود که آقای زنجانی این حرفها را زد. ده روز بعد٬ حاج سید جوادی به من تلفن زد و گفت: فلانی شما بیا دادسرا٬ امروز هر دوتای اینها را آزاد میکنم. برو به آقا بگو٬ بفرستند دم در زندان دادگستری٬ اینها امروز آزاد میشوند. گفتم: کی برود؟ گفت: خانواده های اینها بروند. ما آمدیم به آقا گفتیم. آقا هم به حسن کلانتری خبر داد. هـر دوی اینها آزاد شـدند و از زندان دادگستری بیرون آمدند. ... بعداز ظهر طیب ودوستش قاسم سماورساز٬ هر دو با هم وارد خانه آقای زنجانی شدند. از در که وارد شدند٬ شروع به بوسیدن در و دیوار کرده و بعد هم به دست و پای آقای زنجانی افتادند و او را بوسیدند. آقا گفتند: "هیچ این کارها لازم نیست، بروید آدم شوید" و افزود: "بدانید که اگر پایش بیفتد اینها برای پیشبرد اهدافشان، جان شما را هم میگیرند"، طیب گریه کرد و گفت: "آقا٬ قربون جدّت برم، خیلی خر شدم، نفهمیدم، خیال میکردم اینها به ما رحم میکنند. حال دیدم نه، اگر پاش بیفتد مارا هم میکشند".
آقا گفت: "کاش فقط میکشتندت. خیر٬ بحث کشتن تـنها نـیست، بیآبرو و بیحیثیتت میکنند... با طیب به خانه آقای الهیار صالح رفتیم و آنجا طیب دوباره شروع به اظهار ندامت از کارها و عملیات گذشته کرد: "حیف من که وقتی پسر شاه به دنیا آمد جشن گرفتم و چنین و چنان کردم... خرداد سال 1342، درقزل قلعه استوار ساقی زندانبان به من گفت: شاه حسینی بیا دفتر با تـو امروز کاری دارم. رفتم دیدم زمانی و قابلی نیز که از بازجوها بودند آنجا جمعاند...ساقی گفت: شاه حسینی، طیب با حاج سید رضازنجانی ارتباط داشته است؟ ... تو و شیبانی را در مسئله 15خرداد قاطی کرده و گفتهاند شما دو نفر رابط جبهه ملی بودید و با طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی ارتباط داشتهاید و تو آنها را به خانه حاج سید رضا زنجانی و اللهیار صالح بردهای و آنها آشوب 15 خرداد را درست کردهاند. من تازه فهمیدم حاج اسماعیل رضایی را هم گرفتهاند. گفتم: این حرفها چیست میزنید؟ ...." (4)
حزب توده و چهره ها و شخصیت های "چپ" دیدگاه های متفاوتی در بار شورش 15 خرداد مطرح کردند. محمد نبی حبیبی، فدائیان اسلامی و دبیر کل حزب موتلفه اسلامی می گوید : " حزب توده و جبهه ملی حادثه 15 خرداد را یک شورش کورنامیدند" (5) اما این نوع تحلیل ها و نظرات نمی توانند نافی نقش موثر حزب توده درتثبیت، تقویت و رشد آخوندیسم و خمینیسم در جامعه مان شود. این نقش را در این نمونه که از سال ها پیش از 15 خرداد به عنوان "احترام به اعتقادات مذهبی و عقیدتی مردم" آورده شده است میتوان دید: "... شادروان سلیمان میرزا اسکندری، اولین رئیس حزب توده ایران، فرد بسیار متـدینی بود. از دوران جوانی به خاطر دارم، در سالن بزرگ کلوپ مرکزی حزب در خیابان فردوسی که گله گله حوزههای حزبی تشکیل میشد به هنگام نمازظهر، حوزهها به طور طبیعی تعطیل میشد تا کارگران که اغلب مذهبی بودند، بتوانند نماز بگزارند. پس از آن، دوباره کار حوزهها ازسرگرفته میشد. همواره به مناسبت عاشورا سرمقاله روزنامه ارگان مربوط به آن رویداد بود..."(6).سپستر صاحبان همین نوع افکار و رفتار در حزب توده ایران، سازمان فدائیان اکثریت، حزب دموکراتیک مردم ایران تقویت و تحکیم آخوندیسم وخمینیسم پی گرفتند.
نمی توان از شورش ارتجاعی 15 خرداد 1342 سخن گفت اما نقش دو جاهل و لات متدین- حاج مهدی عراقی و محسن رفیقدوست را که در زمره ی بانیان این شیرینی خوران بودند، نا دیده گرفت ، دو جاهل و لاتی که از فعالین گروه تروریستی فدائیان اسلام بودند:
حاج مهدی عراقی در کنار سازمان دادن جاهل ها و لات ها، دررابطه با بهره گیری از برخی وعاظ و مداحها برای راهانداختن بلوای ۱۵ خرداد سال ۴۲ ، درباره فلسفی – آخوندی که با جاهلیسم سیاسی حشر و نشر داشت- میگوید: "برای خاطراین کار چند تا کار ما احتیاج داشتیم. اول چیزی که بود ما میدانستیم فلسفی در تهران به حساب شیخ الواعظین است، یک جوری بکنیم فلسفی را بیاوریمش توی کار، که اگر فلسفی بیاید تو کار قهرا یک مشت واعظینی که وابسته به فلسفی هستند آنها هم، بله میآیند تو کار... ما از حاج آقا خواهش کردیم که یک نامه برای فلسفی شما بنویس، همین که نامه بیاید او یک مقدار تحریک میشود، قبل اینکه نامه را آقا بدهد، یک جمعه یک تعدادی حدود ۲۰ تا ۲۵ نفر رفتیم خانه فلسفی و خود فلسفی را خواستیمش، از توی آن اتاق عمومیش آمد بیرون. صحبت کردیم، مسئله مدرسه فیضیه را مطرح کردیم، مسئله مبارزه را مطرح کردیم، دیدیم که یک مقدار سختش است بیاید تو کار به قول بعضی ها. ما گفتیم که در هر حال این مدرسه فیضیه که یک دانشگاه معمولی نبوده، یا یک دکان مش حسن بقال نبوده، یک جایی است که هم لباسیهای شما آن تو بودند و اینها هم به قول شما سربازان امام زمان هستند دیگر. به اینها لطمه وارد آمده، ضرب و جرح هم اینها دیدهاند. اگر شما این مسئله را زنده نگه ندارید، تا روزی که انتقام این جریان گرفته بشود، کی میخواهد زنده نگه دارد؟ ... گفت آخر شما منظورتان این است که ما همهاش بیائیم راجع به آقا روح الله صحبت بکنیم. گفتم کی ما همچنین حرفی زدیم که همهاش راجع به حاج آقا روح الله صحبت کنی، تو راجع به خدا بیا صحبت بکن. این یک مقدار نرم شد. بعد آمدیم پهلوی حاج آقا و گفتیم که فکر میکنیم شما باید یک نامه بنویسید برای فلسفی. همین شد که چند تا از این سردمدارها را حاج آقا نامهای داد و یک تقدیری هم از فلسفی کرد و گردنش گذاشت که راجع به مدرسه فیضیه خلاصهاش تو هم صحبت بکن."(7)
محسن رفیقدوست( بچۀ میدون)، پس از رخداد مدرسه فیضه قم به سال 1342، فردی را که حدس میزد در زد و خوردهای مدرسه فیضیه حضور داشته و آخوندی را کتک زده، به قتل رساند. رفیقدوست گفته است: "...از فیضیه به طرف حرم میرفتیم. دیدم یک روحانی پیرمردی که آن چنان دولا بود - که کاملا مثل اینکه کسی رکوع برود - یک چوب به عنوان عصا دستش بود، این داشت از توی حرم میآمد بیرون، یکی از این چماق بدستان جوان خیلی گردن کلفتی هم از طرف در فیضیه به طرف در حرم میرفت ، همچین که این دم در میخواست بیاید بیرون از توی حرم، این با آن چماق خود زد روی پشت این پیرمرد روحانی که شاید بالای 90 سال داشت و خیلی هم نحیف و ریز بود. این افتاد روی زمین و عمامهاش پرت شد- سید هم بود- این رفت دو تا لگد هم زد توی عمامه او و این بنده خدا هم خیلی بی حال افتاد. شاید چند سال بعدش، غروبی داشتم میرفتم توی خیابان صاحب جم، هوا تازه تاریک شده بود، دیدم این ساواکی دارد از بالا میآید طرف پائین. دنبال او رفتیم و خانهاش را توی آن خیابان که معروف بود به چهار راه سوسکی یاد گرفتیم. رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیتالله العظمی میلانی . داستان را به صورت کلی برای ایشان گفتم که یک همچین شخصی این جوری کرده و اگر که مثلا این دست حاکم اسلام بیفتد، با این چکار میکنند؟ ایشان فرمودند: این جور اشخاص مهدورالدم هستند، اینها ظلمه هستند، اینها عمله ظلم هستند. بعداز چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیتالله مطهری عرض کردم ، وبعد به طریق دیگری این جریان را خدمت حضرت آیتالله مهدوی کنی. از حرفهای هر سه تای اینها دریافتم که این آدم کشتنی است. توی یک جلسهای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم، اندرزگو گفت: همه اینها کشتنی هستند. یک شبی که به شدت باران میآمد، من که چند شبی کشیک او را کشیدم، وقتی که او از ماشین پیاده شد برود خانه اش، با چماق زدم توی سر این، او افتاد و یک هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سرو کله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد که یک جنازهای توی میدان شوش توی آبها پیدا شده ... انشاء الله خدا قبول کند."(8)
*****
*****
منابع و توضیح:
1-سینا میرزائی و سیّد محمد حسینی، از گذر لوطیها، نشر مدیا، چاپ سوم، 1388
2-عباس منظرپور، در کوچه و خیابان، 276-274
3- حمید شوکت، پرواز در ظلمت
4- حسین شاه حسینی ، از عیاری تا لمپنیسم
5- تارنمای صدای میبد، خرداد 1394
6-بابک امیر خسروی، سوسیال دموکراسی درگذر تاریخ، شبکه اینترنتی آفتاب، سه
شنبه 22 آبانماه 1386
7- ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی
8- محسن رفیقدوست، خاطرات، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال 1383 / و ناصر امينی،
ايرانيان (نيويورک)، شماره 44.
پاره ای از شعر چاپ نشده ی زنده یاد کمال رفعت صفائی
نه باران
و نه ماه
مرده شویان
آسمان را شستند
و باد به مقبره اش سپرد
هنوز هم امّا
من با پرندگان رنگین کمان
به دیدار تو می آیم.
.
پاره ای از شعر چاپ نشده ی زنده یاد کمال رفعت صفائی
کتابی جنجالی درباره واپسین روزهای زندگی پیامبر اسلام
کتابی جنجالی درباره واپسین روزهای زندگی پیامبر اسلام
سعید پیوندی
سعید پیوندی
از دین و تاریخ آن چه میدانیم، دانش و باورهای ما از کجا آمدهاند و اعتبار آنچه میدانیم و یا آنچه که پیرامون دین به ما گفته شده و میشود تا چهاندازه است؟ رابطه میان باورهای دینی و شناخت تجربی و علمیچیست؟ چرا و چگونه این باورها نزد بسیاری حقیقت یگانه و مقدس به شمار میروند، تعصب و «غیرت» دینی را سبب میشوند و دینداران نباید درباره آنها چند و چون کنند؟ چرا ادیان بزرگ یکتاپرست با وجود تکیه بر کتاب مقدس یگانه خود روایتها و گرایشهای بسیار متفاوت را در درون خود جا میدهند؟ اگر روایتهای دینی وجه قدسی دارند چگونه میتوان تنش تاریخی و درگیریهای گاه خونین میان گرایشهای درون یک دین را توضیح داد؟ در جنگ و نزاع بی پایان میان گرایشهای دینی چه کسی نماینده حقیقت دینی است و چه کسی بر اصالت و مشروعیت آن مهر راستی و درستی میزند؟
اگر در کشورهای با سنت تمدنی مسیحی از دو قرن پیش به اینسو افکار عمومی با نظریههای سنجشگرانه و کند و کاو درباره دین و مسائل دینی خو گرفتهاند و در دانشگاهها پژوهشهای مستقل بروی تاریخ، فلسفه و جامعه شناسی دین امری رایج است، در کشورهای مسلمان نشین چون و چرا کردن درباره اسلام و تاریخ و روایتهای آن کار چندان آسانی نیست و چماق تکفیر، خروج از دین و الحاد میتواند بر سر کسانی فرود میآید که بخواهند به این حوزه «ممنوعه» وارد شوند، تردیدی پیرامون حقیقتهای دینی یگانه به خود راه دهند، آنها را به پرسش بکشند و یا بخواهند نوری بر گوشههای تاریک و ناشناخته تاریخ دین بیفکنند. این عدم تحمل حتا در میان گرایش گوناگون درون اسلام بویژه میان شیعیان و سنیها هم وجود دارد و هر گروه به حقیقت یگانه خود دل بسته است و دیگری متفاوت را باطل میانگارد.
دگماتیسم و تعصب دینی دنیای پیچیده تاریخ و روندهای تاریخی ساخت و پرداخت باورهای دینی را به حقیقتها و دوگانگیهای متضاد ساده (شر و خیر، حق و باطل، گناه و صواب، کفر و ایمان) فرو میکاهند. روایتهای ساده شده دینی که افراد برده بی چون چرا آن میشوند و دنیا را از پس عینک یک «حقیقت» بسته میبینند. رابطه مسلمانان سنی و شیعه با تاریخ اسلام و نوع برخورد با گذشته و زندگی و آثار شخصیتهای دوران صدر اسلام یکی از گرهگاههای آشتی آنها با تاریخ و درک باز و بدون تعصب این گذشته است. گویا این تاریخ قرنهاست گروگان خوانش یگانه و تقلیلی و روایتهای رازآلود و اسطوره ای است که برای پرستش کورکورانه ساخته و پرداخته شدهاند، ابدی و مقدسند، شناخت و دانش جدید اجازه و مشروعیت ورود به آنها را ندارند و کسی هم درباره آنها نباید شک و پرسش داشته باشد. بیهوده نیست که نه تنها بازاندیشی و پژوهش پیرامون مسائل دینی در بخش بزرگی از کشورهای مسلماننشین با نوعی رکود و بن بست روبروست حتا کارهای پرشمار پژوهشی در کشورهای دیگر هم کمتر به قلمرو تمدنی مسلمانان راه پیدا میکنند. کار پژوهشی خانم هاله وردی، تاریخ نگار اهل تونس، پیرامون زندگی پیامبر اسلام که خشم محافل دینی در برخی کشورها را در پی آورده یکی از این نمونههاست.
بازخوانی گوشه ناروشن زندگی پیامبر
«مدینه، دوشنبه ۸ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی. پیکر محمد در چنان تبی میسوزد که حتا گرمای روز تابستانی عربستان هم به پای آن نمیرسد. ابوالقاسم، آن گونه که دوستان و نزدیکانش دوست دارند او را صدا کنند، در بستر خویش رو به خاموشی میرود. چند روزی است که خانواده و یاران پیامبر میدانند که مرگ او چندان دور نیست...»
کتاب «واپسین روزهای محمد» نوشته هاله وردی دانشگاهی اهل تونس به زبان فرانسه با این کلمات آغاز میشود. موضوع کتاب بازخوانی تاریخی تکه پایانی زندگی پیامبر اسلام است که بسیاری از ابعاد آن هنوز برای پژوهشگران بدرستی روشن نشده است. روزهایی که نقش سرنوشت سازی در تحولات بعدی اسلام بازی کردند و به قول نویسنده زمینهساز بوجود آمدن زخمها و گسستهای تاریخی شدند که اثرات آنها تا امروز بر پیکر این دین باقی مانده است.
از نظر کتاب دفن نشدن پیکر پیامبر در روز مرگش با وجود سنتی که خود او همیشه بر آن پا میفشرد صفحه ای ناشناخته در تاریخ آن دوره است که در هیچ روایتی به آن اشاره نرفته است. پرسش نویسنده این است که آیا کشمکش پشت پرده بر سر قدرت دلیل ماندن پیکر بی جان پیامبر بروی زمین و خودداری از دفن آن است؟ این پرسش بویژه از این نظر اهمیت مییابد که هیچ خبری از وصیت نامه او در دست نیست و به باور نویسنده شاید جلوی این کار گرفته شده است.
یکی دیگر فرضیههایی که کتاب به آن میپردازد این است که که مرگ پیامبر برای شماری از یارانش از جمله عمر باورکردنی نبود چرا که آنها به حیات آخرین پیام آور خدا تا روز قیامت باور داشتند و کسانی هم مرگ او را پایان جهان میدانستند. این ابوبکر است که با استناد به آیهای از قران به همگان یادآوری میکند که پیش از او هم پیامبرانی بودند و مرگ آنها سبب پایان راه انبیا و دنیا نشد. دیگرانی هم فکر میکردند پیامبر پس از ۴۰ روز حیات دوباره خواهد یافت و به این دنیا باز میگرد.
به این گونه است که سرانجام دو روز پس از مرگ، پیکر پیامبر در ۱۰ ژوئن ۶۳۲ شبانه و بی سر و صدا در حیات خانهاش دفن میشود. بر اساس خواست شخصی او، علی که بعدها خلیفه چهارم سنیها و یا امام اول شیعیان میشود، کار شست و شوی پیکر بیجان پسر عموی خود را بدون حضور اصلیترین یاران و نزدیکان پیامبر انجام میدهد. از نظر نویسنده حتا عایشه، کسی که در همه لحظات پایانی زندگی پیامبر در کنارش بود نیز در مراسم خاکسپاری شبانه او حضور نداشت.
شکست از امپراطوری روم
کتاب توجه ویژهای به آخرین جنگ پیامبر به نام تبوک دارد. جنگی که لشکر امپراطوری روم و فتح بخشی از سرزمین شام آنروزی را نشانه رفته بود. پیامبری که در همه دوران اقامت در مکه دعوت به اسلام را با صلح و گفتگو پیش میبرد پس از مهاجرت به مدینه سبک و سیاق دعوت معنوی خود را دگرگون میکند و جنگ و برخورد نظامیبه رویکردی
عدم موفقیت پیامبر در هماوردی با امپراطوری روم و کشته شدن شماری از نزدیکترین یارانش آخرین فصل زندگی اوست و آغاز نبردی کم و بیش پنهان اما سخت برای جانشینی او.
استراتژیک برای گسترش قلمروی اسلام تبدیل میشود. نویسنده هدف آخرین جنگ پیامبر را دسترسی به سرزمین شام (سوریه امروزی) میداند که در آن ایام بخشی از امپراطوری روم به شمار میرفت. اولین جنگ با رومیان بنام موته با شکست سنگین مسلمانان همراه بود و سردار سپاه و دوجانشین او که توسط پیامبر برگزیده شده بودند جان خویش را از دست دادند. چند ماه پس از این شکست، پیامبر لشکری بزرگتر را برای رویارویی با رومیان در تبوک تدارک میبیند. اینبار نیز اما بخت با لشکریان اسلام همراه نبود و رومیان که از سربازان و تجهیزات جنگی بیشتری برخوردار بودند به آسانی راه پیشروی لشکر پیامبر را سد کردند.
عدم موفقیت پیامبر در هماوردی با امپراطوری روم و کشته شدن شماری از نزدیکترین یارانش آخرین فصل زندگی اوست و آغاز نبردی کم و بیش پنهان اما سخت برای جانشینی او. هنگام بازگشت به مدینه گروهی از همراهان توطئه ای نافرجام علیه جان پیامبر تدارک میبینند. از نظر نویسنده این حادثه و توطئه دیگری که چند ماه بعد در جریان بازگشت از آخرین مراسم حج بوقوع پیوست بخشی از درگیریهای آشکار و پنهان روزهای پایانی زندگی پیامبر در میان یاران اوست که از نظر کتاب به موضوع حساس جانشینی او مربوط است.
نگرانی پیامبر از اختلاف یاران
کتاب ریشه اختلاف را در تمایل ضمنی پیامبر به گزینش فردی از خانواده خود به عنوان رهبر جامعه نوظهور مسلمانان و مخالفت بخش بزرگی از یارانش با چنین امری میداند. ۳۴ نفر از نزدیکترین یاران او مانند عمر و ابوبکر پیمانی سری میان خود امضاء میکنند که در آن جانشینی بر پایه رابطه خویشاوندی نفی و گفته میشود که در کلام قرآن کسی که پرهیزکارتر و شایسته تر از دیگران است باید رهبری مسلمانان را بدست گیرد. نویسنده با مقایسه منابع شیعی و سنی و نتیجه میگیرد که این پیمان سری آشکارا علی را نشانه رفته بود و پیامبر هم از وجود آن اطلاع داشته و بر پایه یک حدیث، أبو عبيده بن الجراح، کسی که متن پیمان را در کعبه پنهان کرد را بگونه ای کنایه آمیز مورد خطاب قرار میدهد.
نویسنده در بخشهای مختلف کتاب با تکیه بر منابع سنی، شیعه و یا سایر نوشتهها به علاقه و اعتماد پیامبر به علی اشاره دارد. این نزدیکی عاطفی و خانوادگی به معنای مخالفت با اصلی ترین یاران و نزدیکانش مانند ابوبکر و عمر نبود. او با وجود این که گفته بود «علی سرور مومنان است» و یا «هر که را من مولایش هستم علی هم مولای اوست» ولی با صراحت از گزینش او به عنوان جانشین سخنی به میان نیاورد و هیچ اشاره ای هم در متن قرآن به موضوع مهم جانشینی وجود ندارد.
هاله وردی از همه این نشانهها و گفتهها نتیجه میگیرد که مسئله جانشینی پیامبر در آن زمان یک موضوع سیاسی بود چرا که جامعه نوظهور مسلمانان نیاز به یک رهبر سیاسی داشت و کسی به مشروعیت قدسی این رهبری نمیاندیشید.
هاله وردی از همه این نشانهها و گفتهها نتیجه میگیرد که مسئله جانشینی پیامبر در آن زمان یک موضوع سیاسی بود چرا که جامعه نوظهور مسلمانان نیاز به یک رهبر سیاسی داشت و کسی به مشروعیت قدسی این رهبری نمیاندیشید. نویسنده بخشی از کتابش را به آخرین سفر پیامبر به مکه و ماجرای غدیر خم اختصاص میدهد. از نظر او منابع سنی به دلیل دشمنی با شیعیان برخی از دادههای مربوط به علی بن ابوطالب را نادیده میانگارند. پیامبر در جریان آخرین مراسم حج خود نیز بروشنی گفته بود که قرآن و خانواده دو چیزی هستند که او برای یارانش بر جا میگذارد. به نظر هاله وردی روایتی که از غدیر خم وجود دارد معتبر است ولی تجلیل از علی به معنای برگزیدن رسمی او به جانشینی نیست. فرضیه کتاب این است که پیامبر با نگرانی نبرد و تنش بر سر جانشینی خود را دنبال میکرد بدون آن که بتواند پیش از وفات راه حلی برای آن بیابد. به نظر میرسد تردیدهای پیامبر به شکنندگی و شکاف در جامعه مسلمانان آن روز و نیز قدرت مخالفان علی نیز باز میگشت. همزمان، به گفته کتاب، کلام پیامبر در آخرین دوران زندگی او همان اعتبار و نفوذ گذشته را نداشت و همین امر شاید گزینش جانشینی که بتواند مورد توافق همگان باشد را دشوار میساخت. بویژه آن که پیامبر از شخصیت معنوی و دینی دوران مکه به رهبر سیاسی و سردار جنگی در مدینه تبدیل شده بود و این چرخش معنا دار زمینه ساز تنش میان او و پیروانش هم میشد. برای نویسنده استفاده ابزاری از متن قرآن و احادیث هم از این زمان به یک رویکرد سیاسی مهم در دنیای اسلام تبدیل شد.
پیامبر در خانواده
نکته جالب دیگر در کتاب هاله وردی پرداختن به رابطه پیامبر با خانواده و زنانش است که به نظر نویسنده یکی از جلوههای مهم بعد این دنیایی زندگی و شخصیت و سبک و سیاق زیستن او به عنوان فرزند زمانه خویش بود. کتاب در بخشهایی به رابطه پرفراز و نشیب پیامبر با زنانش بویژه حفصه (دختر عمر) و یا عایشه (دختر ابوبکر) و نیز ماریا، کنیزی مصری میپردازد. اسناد تاریخی بهجا مانده از این دوران حکایت از نارضایتی حفصه از رابطه پیامبر با ماریا دارد و بردن این خبر نزد عایشه. پیامبر که رابطه خاصی با
نکته جالب دیگر در کتاب هاله وردی پرداختن به رابطه پیامبر با خانواده و زنانش است که به نظر نویسنده یکی از جلوههای مهم بعد این دنیایی زندگی و شخصیت و سبک و سیاق زیستن او به عنوان فرزند زمانه خویش بود.
عایشه داشت از این موضوع بسیار ناراحت میشود و حفصه را بخاطر این کار سرزنش میکند. این حادثه خصوصی مانند نمونههای پرشمار دیگر زندگی خانوادگی پیامبر و نیز دلیل و چگونگی ازدواج او با زنان متعدد، پدیده هنجاری در متن سنتها و رسوم قبیله ای و فرهنگ جامعه آن زمان سرزمین حجاز بود. روایت وعدههای پیامبر به یارانش در جنگ تبوک پیرامون به اسارت گرفتن و تصاحب زنان موطلایی رومیان یکی دیگر از مثالهایی است که در بستر اجتماعی قرن هفتم میلادی معنا دارد. همزمان او مانند هر پدر دیگری از مرگ زود هنگام چند تن از فرزندانش غمگین و افسرده میشود و مرگ آخرین فرزند او به نام ابراهیم پیش از رسیدن به دو سالگی واپسین بخش رویدادهای ناگوار دوران زندگی او را تشکیل میدهد.
نکته دیگر جالب در کتاب اشاره به برخی اصول و قواعد مذهبی بود که بتدریج در میان مسلمانان شکل میگرفت. نویسنده با تکیه بر اسناد و شواهد تاریخی بر این باور است که بخشی از این اصول و سنتها، رسوم اجتماعی و سبک و سیاق زندگی آن دوران مربوط میشدند و رنگ و بوی فرهنگ حجاز را داشتند. نمونه جالب این ارتباط چگونگی شکل گیری مراسم حج و جایگاه کعبه است که پیش از فتح مکه توسط افراد بت پرست نیز انجام میگرفت. در جریان مراسم حج در سال نهم هجری (۶۳۱ میلادی) با حضور پیامبر است که عناصر اصلی مراسم کنونی حج پا میگیرند. این بدان معناست که اگر پیامبر بجای حجاز در روم، ایران و یا یونان زندگی میکرد چه بسا بسیاری از آنچه که امروز در شمار قواعد و رسوم اصلی دینی به شمار میروند و برای کسانی وجه قدسی بخود گرفتهاند بگونه ای دیگر بودند.
شخصیت پیامبر به مثابه بشر
به نظر میرسد پیام اصلی نویسنده بیش از آنکه بازخوانی ساده و تاریخی حوادث آن سالها باشد ترسیم چهره واقعی و عینی از پیامبر اسلام، سبک و سیاق زندگی و جایگاه او از رهگذر حوادث روزمره و نوع رابطه او با اطرافیان و تصویر او در درون جامعه مسلمانان آن زمان است. نویسنده نشان میدهد که بر خلاف باور امروزی بسیاری از مسلمانان پیامبر در زمان خود به عنوان شخصیت مقدس و «معصوم»در جامعه نوظهور مسلمانان مورد پرستش قرار نمیگرفت و نوع رابطه او با یارانش از جنس روابط عادی اجتماعی آن زمان بود. کتابهای پرشمار دیگری هم که توسط اسلام شناسان سرشناس نوشته شدهاند به وجه زمینی و بشری زندگی پیامبر اشاره میکنند. او، همانگونه که از لابلای دهها حدیث و آیه قرآن و منابع تاریخی نیز پیداست دارای رابطه ای انسانی و این دنیایی با خانواده، یاران و مخالفانش است و همه پدیدههای فردی و اجتماعی رایج در زندگی افراد مانند دوستی، عشق، اختلاف نظر، حسادت، خشم، تنفر، نارضایتی، سرخوردگی، افسردگی، کنایه زدن، تهدید را هم میتوان در روابط پیامبر یافت. سبک . سیاق زندگی، حرفها و تصمیمات او با وجود نقش هدایت کننده و معنوی و یا احترامی که او نزد مسلمانان داشت همیشه بی چون و چرا پذیرفته نمیشدند و پوشاندن جامه قدسی به آنها بیشتر کار نسلهای بعدی مسلمانان بود.
هاله وردی در مقدمه کتاب اشاره میکند که مسلمانان در طول تاریخ روایتی خیالی از پیامبر و زندگی او را در تصورات و روانشناسی جمعی شکل دادند که در آن همه چیز درهاله ای از معصومیت، تقدس و راز و رمز قرار دارد. بدینگونه است که در روانشناسی جمعی و فرهنگ عامه مسلمانان پیامبر نه یک رهبر معنوی و یا رهبر سیاسی یک جامعه در حال زایش در دل حجاز قرن هفتم که شخصیت اسطوره ای و معصومیاست برای پرستش با تعصب کامل و بدون پرسشگری.
باز کردن صندوق مهر و موم شده تاریخ
همه مذاهب روایت و یا روایتهایی از دوران آغازین خود ارائه میکنند که مانند همه باورها و اسطورههای مربوط به گذشتههای دور میتوانند موضوع کار پژوهش تاریخی قرار گیرند. این روایتهای دینی از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند و در گذار تاریخ در ذهنیت عمومیبصورت حقیقتهای بدیهی در آمدهاند که کمتر کسی، بویژه در میان دینداران، پیرامون آنها تردیدی به خود راه میدهد. اهمیت این کتاب مانند بسیاری از آثار دیگری که از جمله در غرب پیرامون زندگی و شخصیت پیامبر اسلام نوشته شده پیش از هر چیز پرداختن به تاریخ دین و پیامبر با رهیافت تاریخ نگارانه و با فاصله گیری از تعصب دینی و باورهای کورکورانه است. نویسنده انگیزه خود از نگارش این کتاب را پرداختن سنجشگرانه به بخشی از تاریخ صدر اسلام میداند که ابهامات و پرسشهای فراوانی پیرامون آن وجود دارد. مطالعه کتاب نشان میدهد که دغدغه اصلیهاله وردی بازخوانی تاریخ و منابع تاریخی و نشان دادن ابهامات، تناقضات و پرسشهای بی پاسخ پیرامون آن دوران است.
سبک روایتی کتاب آنرا شبیه یک رمان تاریخی کرده است اما تلاش نویسنده این است که در بازخوانی حوادث تاریخی آن دوران به اسناد گوناگون مراجعه شود و روایتها و اختلافهای آنها بدون پیش داوری و سوگیری در اختیار خواننده قرار گیرد. نویسنده به متن قرآن و احادیث، کتابهای تاریخی و روایات منسوب به سنیها و شیعیان و پژوهشهای گوناگون مراجعه کرده تا به گفته خود تکههای پازل این آخرین لحظات زندگی پیامبر را در کنار یکدیگر بچیند. برای نشان دادن دشواریهای روش شناسانه کار تاریخی پیرامون وقایع دوران آغازین اسلام،هاله وردی یادآوری میکند که بخش اصلی منابع موجود بیش از صد سال پس از درگذشت پیامبر مکتوب شدهاند، روایتها گوناگون و متفاوتند و سرند کردن، داوری و یافتن دادههای معتبر کار آسانی نیست. این پیچیدگی و دشواری در بعد منبعشناسی از جمله به این موضوع مهم باز میگردد که رویدادهای ماههای پایانی زندگی پیامبر اسلام نقش اصلی را در بوجود آمدن شکافها، جداسریها و تنشهای بعدی در میان مسلمانان بازی کردند. تنشهایی که در طول قرنها بر روانشناسی و زندگی جمعی جامعه مسلمانان سایه افکنده و شکلگیری «امت اسلامی» یگانه را که آرزوی پیامبر هم بود ناممکن ساختند.
بازخوانی تاریخ اسلام
در سالهای اخیر بحث پیرامون تاریخ دوران آغازین اسلام و حتا متن قرآن و چگونگی پیدایی آن و بویژه رابطه این متن با خود پیامبر در ایران نیز گسترش یافته است. شماری از دین پژوهان، روحانیون و روشنفکران دینی در ایران نیز پا به میدان پرچالش این بحثها و کندو کاوها گذاشتهاند و از ورودیهای گوناگون به خوانش دوباره تاریخ صدر اسلام روی آوردهاند. این بحثهای مهم در بستر فرهنگی جامعه ایران فقط اهمیت تئولوژیک (دین شناسانه) و تاریخی ندارند. پیش از این نیز بسیاری از پژوهشگران بویژه در غرب با مطالعه سنجشگرانه تاریخ دوران آغازین اسلام، آثار مهمیدرباره زندگی پیامبر اسلام و تحلیل متون اصلی مذهبی را بوجود آوردهاند که بخش بزرگی از آنها برای افکار عمومیکشورهای مسلمان نشین ناشناخته باقی ماندهاند. ژاک برک پژوهشگر و اسلام شناس سرشناس فرانسوی زمانی از رابطه مشکل دار مسلمانان با تاریخ سخن گفته بود و ضرورت بازگشت به اسلام به مثابه امر تاریخی و پیوستن به تاریخ جهان ما. معنای سخن ژاک برک ضرورت بازخوانی دوران صدر اسلام بر بستر تاریخ آن زمانه و دنیای آن روز و کنارگذاشتن خوانش اسطوره ای ونگاه قدسی به حوادث آن دوره است. مقدمه کتاب بدرستی به سخن ارنست رنان اشاره دارد که محمد را مانند همه شخصیتهای مهم دینی دیگر انسان متعلق به تاریخ زمان خود و تاریخ بشریت میدانست و بر آن بود که تاریخ اسلام باید از تله خوانش تقلیلی و یکسویه و یا باورهای قدسی شده رهایی یابد.
مخالفت شدید و بر آشفتگی نهادهای رسمی دینی با این بحثها و باز شدن صندوق رازها، ناشناختهها و بدفهمیهای تاریخی هم جای شگفتی ندارد. چرا که نهادهای محافظه کار دینی و سیاسی نه تنها نمیخواهند انحصار حقیقت دینی از دست آنها خارج شود که هر نوع بحث سنجشگرانه و نقد گذشته و بازخوانی تاریخ را هم به معنای کاسته شدن از نفوذ دین و نهادهای دینی و کم شدن دلبستگی و ایمان یکسویه به دین تلقی میکنند.
از نظر نویسنده، مسلمانان از نگاه کردن در آئینه تاریخ واقعی خویش میگریزند و در این باور به سر میبرند که گویا میشود همه تاریخ و حتا آینده را در اسطوره جاودانگی و معصومیت پیامبر اسلام و یا دیگرشخصیتهای مهم صدر اسلام و باورهای دینی خلاصه کرد. تاریخی که بدون پرسش و بدون چند و چون کردن قرنهاست در صندوقی مهر و موم شده از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و نوعی روانشناسی جان سخت را شکل داده که گویا راه رستگاری بازگشت به سنت پیامبر و اجرای اصول و زیستن در حال و هوای آن زمانه است. خشکاندیشی و تعصب دینی، سماجت و میل بی پایان به بازگشت به «اصل»، به تجربه، سنتها و آداب اولیه اسلام و باور به «جامعیت» و «خاتمیت» اسلام (شیعه یا سنی) از جمله پی آمد این نگاه به دین و تاریخ آن است. چنین روانشناسی و گرایشی در ادیان دیگر هم وجود داشته و هنوز هم در میان اقلیتی از پیروان آنها دیده میشود. اما بسیاری از پدیدههای دوران ما از جمله نفوذ گسترده اسلام گرایی در اشکال گوناگون آن نشان و حکایت از حضور گسترده این ذهنیت در دنیای اسلام و افکار عمومیآن دارد. گویا آن چه که جوهر پیام معنوی اسلام را تشکیل میدهد همین باور بی خدشه به اصول اولیه و تکرار صوری و بازتولید اصیل آداب و رسمهایی است که به آن دوران تعلق دارند. به این گونه است که در قرن بیست یکم کسانی با سماجت و با رجوع به قواعد و متون دینی و یا سنت پیامبر میخواهند به سبک و سیاق حجاز قرن هفتم و به نام دین و خدا قصاص و سنگسار کنند، گناهکار را در ملاء عام تازیانه بزنند، چند همسری مردان را مشروع بدانند و یا بر حجاب اجباری زنان پافشارند. برای آنها اصول دینی زمان و مکان ندارند و دینداری ناهمساز با زمانه هم پرسشی را در میان آنها برنمیانگیزد. گویی در این سبک و فرهنگ دینداری جای هدف و وسیله عوض میشود و این پایبندی صوری و ابزاری به اصول دینی با هدف جلب رضای خدا و رفتن به بهشت (و نه معنای مناسک و رابطه آنها با معنویت در دنیای امروز) است که رستگاری در این و آن دنیا را برای مومنان به ارمغان میآورد.
گسترش بحث سنجشگرانه پیرامون تاریخ صدر اسلام، کیستی و زندگی پیامبر و یا دیگر شخصیتهای اصلی دینی و نیز واکاوی متون مقدس و راستی آزمایی متون و باورهای تاریخی ادیان همه و همه میتوانند نقش مهمیدر کاستن تعصبها و نگاه بسته و یکسویه به دین و تاریخ و شخصیتهای آن و نیز گسترش نسبی گرایی و رفرم دینی بازی کنند. مخالفت شدید و بر آشفتگی نهادهای رسمی دینی با این بحثها و باز شدن صندوق رازها، ناشناختهها و بدفهمیهای تاریخی هم جای شگفتی ندارد. چرا که نهادهای محافظه کار دینی و سیاسی نه تنها نمیخواهند انحصار حقیقت دینی از دست آنها خارج شود که هر نوع بحث سنجشگرانه و نقد گذشته و بازخوانی تاریخ را هم به معنای کاسته شدن از نفوذ دین و نهادهای دینی و کم شدن دلبستگی و ایمان یکسویه به دین تلقی میکنند.
روزانه حدود ۲۲۳ نفر در تهران بایکدیگر دست به گریبان می شوند.
سازمان پزشکی قانونی تهران در گزارشی اعلام کرده است که تنها در فروردین ماه امسال ۶هزار و ۳۹۰ نفر به دلیل آسیب دیدگی ناشیاز نزاع به مراکز این سازمان مراجعه کرده اند. این رقم نشان می دهد که روزانه حدود ۲۲۳ نفر در تهران بایکدیگر دست به گریبان می شوند.
در حوزه روانشناسی، نزاع و درگیری به دو دسته تقسیم بندی می شود. نزاع خانگی و نزاع خیابانی. نزاع یکی از عواملی است که بررسیها نشان میدهد بحثهایی نظیر مالکیت، سوءتفاهمها، تعصب و... در بروز آن نقش قابلتوجهی دارد.
کاهش آستانه تحمل مردم، فقر و بیکاری، گرانی و... منجر به ایجاد شرایطی شده است که به نزاع و پرخاشگری ختم میشود، از سوی دیگر استفاده از برخی آرامبخشها و موادمخدر صنعتی نیز حساسیتهای عصبی را در افراد افزایش داده و سبب پرخاشگری آنان میشود.
در حوزه روانشناسی، نزاع و درگیری به دو دسته تقسیم بندی می شود. نزاع خانگی و نزاع خیابانی. نزاع یکی از عواملی است که بررسیها نشان میدهد بحثهایی نظیر مالکیت، سوءتفاهمها، تعصب و... در بروز آن نقش قابلتوجهی دارد.
کاهش آستانه تحمل مردم، فقر و بیکاری، گرانی و... منجر به ایجاد شرایطی شده است که به نزاع و پرخاشگری ختم میشود، از سوی دیگر استفاده از برخی آرامبخشها و موادمخدر صنعتی نیز حساسیتهای عصبی را در افراد افزایش داده و سبب پرخاشگری آنان میشود.
طبق گزارش بانك مركزی؛ چای خارجی و برنج داخلی ركوددار گرانی مواد غذايی پرمصرف !!درحکومت ولی فقيه!نائب امام زمان!جانشين پيغمبر!خاک عالم بر سرتان!
درحکومت ولی فقيه!نائب امام زمان!جانشين پيغمبر!خاک عالم بر سرتان!
طبق گزارش بانك مركزی؛
گزارش بانک مرکزی حاکی است در يكسال گذشته، چای خارجی با ۳۰ درصد، برنج داخلی درجه یک با ۲۹ درصد، عدس با ۲۳ درصد و شکر با ۲۲ درصد، مواد غذایی پرمصرفی هستند که رکورددار گرانی بودهاند.
بر اساس آمارهای بانک مرکزی، نخود، لپه، انگور، چای و برنج، بیشترین افزایش قیمت را در هفته منتهی به رمضان امسال نسبت به رمضان سال گذشته داشتهاند.
مطابق گزارش بانک مرکزی، نخود با ۸۷ درصد، رکورددار گرانی در ماه رمضان امسال نسبت به رمضان سال قبل است.
لپه با ۴۶ درصد در رتبه دوم گرانیها قرار دارد و رتبه سوم هم به انگور اختصاص یافته که از رمضان سال قبل تا امسال ۴۶ درصد گران شده است.
گزارش بانک مرکزی حاکی است در مدت مذکور، چای خارجی با ۳۰ درصد، برنج داخلی درجه یک با ۲۹ درصد، عدس با ۲۳ درصد و شکر با ۲۲ درصد دیگر مواد غذایی پرمصرفی هستند که رکورددار گرانی بودهاند.
در سوی مقابل، کیوی در هفته منتهی به رمضان امسال نسبت به مدت مشابه سال قبل ۳۳ درصد ارزان شده و رکورددار ارزانی بوده است.
طالبی با ۲۷ درصد، خیار با ۱۹ درصد و تخم مرغ با ۱۵ درصد دیگر مواد خوراکی هستند که در این مدت، ارزان شدهاند.
(قیمتها به تومان / واحدها به کیلوگرم)
|
هفته قبل از رمضان۹۵
|
هفته قبل از رمضان ۹۴
|
درصد تغییر
|
ماست پاستوریزه
|
۳٬۱۰۰
|
۲٬۹۳۰
|
۵٫۸
|
پنیر پاستوریزه (بسته۴۵۰ گرمی)
|
۵٬۱۰۷
|
۴٬۷۸۵
|
۶٫۷
|
کره پاستوریزه
|
۲۴٬۰۰۰
|
۲۴٬۰۰۰
|
۰
|
شیر پاستوریزه (لیتر)
|
۲٬۷۴۰
|
۲٬۷۴۰
|
۰
|
تخم مرغ (شانه دو کیلویی)
|
۸٬۶۰۰
|
۱۰٬۲۰۰
|
15.7-
|
برنج وارداتی
|
۵٬۱۳۰
|
۵٬۱۶۰
|
0.6-
|
برنج داخلی درجه یک
|
۱۰٬۴۶۰
|
۸٬۰۷۰
|
۲۹٫۶
|
برنج داخلی درجه دو
|
۶٬۷۵۰
|
۶٬۰۸۰
|
۱۱
|
نخود
|
۸٬۵۱۰
|
۴٬۵۴۰
|
۸۷٫۴
|
لپه
|
۹٬۲۰۰
|
۶٬۲۹۰
|
۴۶٫۳
|
عدس
|
۹٬۳۴۰
|
۷٬۵۹۰
|
۲۳٫۱
|
لوبیا چیتی
|
۹٬۷۹۰
|
۹٬۳۹۰
|
۴٫۳
|
گیلاس
|
۱۳٬۹۰۰
|
۱۳٬۰۰۰
|
۶٫۹
|
هلو
|
۸٬۰۹۰
|
۸٬۹۴۰
|
9.5-
|
انگور
|
۱۴٬۳۰۰
|
۱۰٬۸۰۰
|
۳۲٫۴
|
طالبی
|
۲٬۲۴۰
|
۳٬۱۰۰
|
27.7-
|
خربزه
|
۲٬۹۹۰
|
۳٬۳۰۰
|
9.4-
|
هندوانه
|
۱٬۹۷۰
|
۱٬۹۳۰
|
۲٫۱
|
موز
|
۵٬۴۵۰
|
۴٬۷۰۰
|
۱۶
|
کیوی
|
۴٬۰۴۰
|
۶٬۱۰۰
|
33.8-
|
خیار
|
۲٬۱۶۰
|
۲٬۶۹۰
|
19.7-
|
گوجه فرنگی
|
۲٬۰۱۰
|
۱٬۶۸۰
|
۱۹٫۶
|
بادمجان
|
۲٬۶۹۰
|
۲٬۲۱۰
|
۲۱٫۷
|
کدوسبز
|
۲٬۰۷۰
|
۱٬۹۷۰
|
۵٫۱
|
سیب زمینی
|
۱٬۷۷۰
|
۱٬۶۱۰
|
۹٫۹
|
پیاز
|
۱٬۶۰۰
|
۱٬۳۵۰
|
۱۸٫۵
|
لوبیا سبز
|
۳٬۶۹۰
|
۳٬۸۳۰
|
3.7-
|
سبزیهای برگی
|
۲٬۴۶۰
|
۲٬۳۲۰
|
۶
|
شکر
|
۳٬۱۷۰
|
۲٬۵۹۰
|
۲۲٫۴
|
چای خارجی
|
۲۱٬۴۵۰
|
۱۶٬۴۰۰
|
۳۰٫۸
|
روغن نباتی جامد (حلب ۵ کیلویی)
|
۲۱٬۴۵۰
|
۲۲٬۰۰۰
|
۲٫۵-
|
روغن نباتی مایع
|
۴٬۸۸۰
|
۴٬۸۸۰
|
۰
|
گوشت گوسفند
|
۳۵٬۵۶۰
|
۳۴٬۴۹۰
|
۳٫۱
|
گوشت گوساله
|
۳۵٬۸۲۰
|
۳۴٬۶۳۰
|
۳٫۴
|
گوشت مرغ
|
۶٬۸۰۰
|
۶٬۴۶۰
|
۵٫۳
|
اشتراک در:
پستها (Atom)