نقد سازمان مجاهدین، "دعوائی خانوادگی"، یا ضرورتی فرا سازمانی؟
حنیف حیدرنژاد |
در چند ماه گذشته سازمان مجاهدین خق ایران و
رهبری آن از سوی تعدادی از جدا شدگان از این سازمان و شورای ملی مقاومت
مورد نقد و بررسی و پرسش قرار گرفته است. شروع این موضوع به انتشار نامه ای
سرگشاده از سوی ایرج مصداقی به مسعود رجوی تحت عنوان "گزارش 92" باز می
گردد گه در اردیبهشت 1392 منتشر شد.
از آن زمان تاکنون افراد متعددی با نام و عکس خود مطالب بسیاری از روابط درونی سازمان مجاهدین را که تا پیش از این در این ابعاد علنی نشده بود را منتشر نموده اند. سازمان مجاهدین زمانی بزرگترین نیروی سراسری در مبارزه بر علیه رژیم جمهوری اسلامی بود. این سازمان هنوز هم خود و شورای ملی مقاومتی که نیروی اصلی آن می باشد را "تنها آلترناتیو دمکراتیک" در برابر رژیم جمهوری اسلامی می خواند. انتقاد از این سازمان وعلنی کردن مسائل درونی آن از آنچنان اهمیتی برخوردار است که قائدتا باید در سطحی وسیع مورد توجه قرار می گرفت. با کمال تعجب اما شاهدیم که مباحث مربوط به این موضوع در سطح بسیار محدودی ادامه دارد. سازمان های سیاسی، احزاب و تشکل های حقوق بشری و رسانه های ایرانی یا فارسی زبان از انعکاس یا پرداختن به این مباحث طفره رفته و یا بسیار کم و محدود به آن توجه نشان داده اند. چرا؟ آیا موضوعات مربوط به سازمان مجاهدین، مسائلی درونی و مربوط به یک "دعوای خانوادگی" است که دیگران مایل نیستند خود را درگیر آن کنند، یا برعکس موضوعی فرا سازمانی است که با روند تحولات دمکراتیک در ایران پیوند خورده است؟ چه عواملی باعث شده تا انعکاس این موضوع هرچه محدود تر بماند؟ موضوعات مربوط به سازمان مجاهدین که منتقدین و مخالفان آن مطرح می کنند یک دعوای خانوادگی نبوده، بلکه درک درست آنچه در این زمینه در جریان است می تواند به همه ی آنانی که خواهان یک حاکمیت دمکراتیک در ایران هستند کمک کند تا بسیاری از ضعف ها و اشکالاتی که در سه دهه گذشته منجر به طولانی شدن مبارزه و ادامه حیات جمهوری اسلامی شده است را روشن تر ببینند. درک درست این موضوع و تجارب مرتبط با آن همچنین می تواند مانع از تکرار بسیاری از اشتباهات گذشته شده و "خون" ذخیره کرده و سرعت تحولات دمکراتیک را تسریع خواهد کرد. دلایل کم توجهی به این موضوع؟ از نظر من دو دلیل مهم در کم توجهی یا عدم واکنش فعال افکار عمومی، گروه های سیاسی و بوِیژه رسانه های ایرانی و فارسی زبان نسبت به نقدی که در ماه های گذشته در مورد سازمان مجاهدین در جریان است عبارتند از: الف) ترس و وحشت از ترور شخصیت و برچسب و اتهام توسط سازمان مجاهدین خلق سازمان مجاهدین خلق در سه دهه گذشته آنچنان منتقدین و مخالفین خود را سرکوب کرده است که کمتر کسی جرأت آن را پیدا می کند که این سازمان را مورد پرسش و نقد قرار دهد. همه آنانی که تحولات سه دهه گذشته ایران را تجربه کرده یا نظاره کرده اند به خوبی دیده اند که سازمان مجاهدین به نیروهای درون تشکیلات خود یا شورای ملی مقاومت اجازه طرح سوال و نقد را نمی دهد. این سازمان و رهبری آن تنها اطاعت و تائیدِ فرمان های صادر شده را طلب می کند. هرکسی که این "خط قرمز" را رد کند، یک شبه از "خودی" به "غیر خودی" تبدیل شده و کنار گذاشته می شود و اگر چنین فرد یا نیروئی پس از جدائی حرف زده و مواضع خودش ار توضیح داده و انتقادات خود را علنی کند، آن فرد با انواع اتهامات مورد حمله قرار می گیرد، از جمله اتهاماتی همچون: مزدور وزارت اطلاعات، خائن، جاده صاف کن کشتار مجاهدین و ... سازمان مجاهدین با نوع برخوردی که پیشه کرده است به دنبال آن است تا هم آن فرد و نیرو را از ادامه انتقاد و روشنگری باز دارد و هم آنچنان فضای ترس و وحشتی ایجاد کند که دیگر منتقدین نیز "هوس" جدا شدن یا طرح علنی نظراتشان را پیدا نکنند. این روش در سه دهه گذشته به مدد قدرت تبلیغی این سازمان مرزهای این سازمان و وابستگان آن را پشت سر گذاشته و یک فرهنگ خفقان را در بین ایرانیان ایجاد کرده است به نحوی که می توان تصور نمود که چگونه هر فرد یا نیرو یا رسانه ای که بخواهد سازمان مجاهدین و رهبری آن را مورد سوال قرار دهد پیشاپیش دچار آنچنان ترس و وحشتی می شود که ترجیح می دهد از پرداختن به آن موضوع خودداری کند. دقیقا به همین دلیل است که بر این باورم مسائل مربوط به سازمان مجاهدین نه مسائلی داخلی و مرتبط به خود این سازمان، بلکه فرا سازمانی و موضوعی ملی (مرتبط با ایران) می باشد. روشنفکران، منتقدین سیاسی و اجتماعی، متخصصین علوم سیاسی و اجتماعی، روانشناسان و جامعه شناسان و همه آنانی که به دلیل ترس و وحشت ایجاد شده از سوی سازمان مجاهدین از موضوع گیری در قبال آن پرهیرز می کنند، این خود سانسوری را چگونه توجیه می کنند؟ رسانه های ایرانی و فارسی زبان که باید در چهارچوب وظیفه حرفه ای خود اطلاع رسانی کرده یا به تجزیه و تحلیل موضوعات بپیردازند، اگر در زیر چنین وحشتی دچار خفقان شده و خود را سانسور می کنند چگونه می توانند از حریم آزادی اندیشه دفاع کنند؟ ملاحظه می کنید فضائی که سازمان مجاهدین خلق به دور خود ایجاد کرده دایره بسیار بزرگتری را تحت تاثیر قرار داده، و دیگران را ناچار به سکوت و بی عملی و طفره رفتن از وظایف وجدانی و حرفه ای شان کرده است. در چنین حالتی آیا می توان ادعا کرد آنچه که اکنون در ارتباط با سازمان مجاهدین در جریان است موضوعی صرفا داخلی است و به دیگران ربطی ندارد؟ آنانی که به دلیل سیاست های سازمان مجاهدین اینگونه خود را محدود کرده و دست و پا و زبان خود را بسته اند آیا نباید برای رها شدن خودشان از این حصار هم که شده شده تلاش کنند؟ همچنین باید به بسیاری از جدا شدگان از سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت اشاره کرده که به دلیل همان ترسی که فوقا به آن اشاره شد از طرح علنی نظر خود پرهیز می کنند. بجز تعدادی معدود، دیگر افراد منتقد و یا مخالفِ سازمان مجاهدین که از این سازمان یا شورای ملی مقاومت آن جدا شده اند از نوشتن نام اصلی یا انتشارعکس خود ترس دارند و با اسامی مستعار مطلب نوشته یا در قسمت کامنت نظر خود را منتشر می کنند. آیا این درجه از ترس و درخود فرو رفتن همان چیزی نیست که رهبری سازمان مجاهدین خواستار آن بود؟ چه شده که آنانی که حاضر بودند به خاطر "آزادی" به چوبه های دار بوسه بزنند در امن و امان کشورهای غربی ، آن هم پس از سال ها جدائی از مجاهدین، کماکان اسیر و دربند باقی مانده اند؟ آیا نوشتن یک پیام و کامنت در زیر یک مطلب برای ارضاء حس "وجدان درد" خود کافی است؟ آیا آسیب های ناشی از سیاست های اتخاذ شده توسط رهبری سازمان مجاهدین فقط به افرادی که از آن جدا شده اند محدود است و مربوط می باشد؟ آیا سیاست ها و سرنوشت سازمان بزرگی که روزی نقطه امید صده ها هزار یا میلیون ها انسان در ایران بود موضوعی سازمانی است؟ آسیب و ضرر سیاست های غلط رهبری سازمان مجاهدین به روند تحولات دمکراتیک کشور و مردم ایران چه می شود؟ آیا بخاطر آن آرمان ها هم که شده نباید پوسته ی فردی را زودتر شکست؟ البته این قابل فهم است که بسیاری از جدا شدگان به لحاظ روحی در وضعیتی نیستند که بخواهند حرف زده یا مطالبی بنویسند، اما آیا این زندانی که در آن گرفتار هستند نباید روزی شکسته شود؟ چرا باید عاشق ترین و بی پرواترین مبارزان آزادی امروز آنچنان در خود مچاله و له شوند که حتی توان سربلند کردن نداشته باشند؟ آیا فقط نظاره کردن تحولات ایران از راه دور کافی است؟ نسل جوانی که بخاطر اشتباهات ما سالهای سال است در زندان جمهوری اسلامی اسیر است آیا لیاقت آن را ندارد که از حقایق با اطلاع شوند. آیا تجارب سخت و دردناک و خونین مبارزان سابق نمی تواند به آنها برای مبارزه شان در شرایط حال و آینده کمک کند؟ رژیم جمهوری اسلامی به یک نحو و سازمان مجاهدین نیز به روش خودش بین نسل گذشته و نسل جدید مبارزان آزادی شکاف ایجاد کرده اند، آیا بخاطر کشور و همان مردمی که هر روز صدای فریاد و زجه ی آنان را می شنویم و شاهدیم که چگونه دسته جمعی در خیابان به دار کشیده می شوند نباید از زندانی که در درون خود گرفتار آن شده ایم رها شده و خود را رها کنیم؟ ب) لحن بیان برخی از نوشته ها متاسفانه لحن بیان برخی از نوشته ها در مخالفت با سازمان مجاهدین و رهبری آن طوری است که کسان دیگری خارج از سازمان مجاهین نمی توانند دقیق متوجه موضوع شوند. بخش زیادی از نوشته های سعید جمالی (علیرغم اهمیت آن) به همین دلیل تنها برای افرادی که داخل سازمان مجاهدین، آن هم داخل عراق بوده اند قابل درک است. اگر هدف یک نوشته بیان وقایع و حقایقی باشد که در درون سازمان مجاهدین اتفاق افتاده است و اگر مخاطب، افکارعمومی در وسیع ترین مفهوم آن باشد، در این صورت نوشته باید از آنچنان انسجام و جزئیاتی برخوردار باشد که کسانی که تا کنون سازمان مجاهدین را تجربه نکرده و نشاخته اند نیز بتوانند تصویر نسبتا روشنی از آنچه می خوانند را برای خود ترسیم کنند. http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-57258.html آخرین نوشته ایرج مصداقی با عنوان "سخنی با مریم رجوی؛ به یاد «گوهر» و «گوهر»ها" نیز علیرغم منطق و محتوای قوی آن، در مواردی با زبانی "گزنده" تنظیم شده است. http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-57388.html از نظر من به دلیل همین لحن بیان است که در دو مثال فوق شاهدیم که در قسمت نظرات سایت دریچه زرد بخش زیادی از نظرات نوشته شده نه به محتوا ی مطلب، بلکه به موضوعات دیگر کشیده می شود. اهمیت این موضوع زمانی بیشتر روشن می شود که توجه شود لحن مقالات و یا نظرات انتشار شده ی پیرامون آن می تواند این احساس را به ناظرین و رسانه های جمعی منتقل کند که گویا آنچه بین منتقدین و مخالفین سازمان مجاهدین و رهبری آن در جریان است یک دعوای خانگی است و از همین رو ترجیح می دهند وارد آن نشده و از آن فاصله بگیرند. تنظیم یک نوشته به نحوی که مسئله ای با این اهمیت را در دید ناظر بیرونی تا حد یک "دعوای خانگی" تقلیل دهد، می تواند پس از مدتی منجر به فراموشی اصل مطالب شود. اصل مطلب چیست؟ - اصل مطلب از نظر من نه شخص مسعود رجوی بلکه دستگاه رهبری سازمان مجاهدین است. مسعود رجوی البته که مسئول اول همه تصمیم گیری ها در نزدیک به چهل سال گذشته در سازمان مجاهدین بوده است، اما همه آنانی که سازمان مجاهدین را می شناسند به خوبی می دانند او با کمک ابزارهائی که در اختیار داشته سیاست های خود را پیش برده است. این سیاست ها توسط یک دستگاه رهبری اداره شده است. در این دستگاه هر فرد در حد اختیاراتش مسئول بوده است. - اصل مطلب این است که افراد نه به دلیل شخصی، بلکه به دلیل سِمت و مسئولیت هائی که دارند مهم هستند. مسئولیت با خودش پاسخگوئی می آورد، بنابراین مسئله پاسخگو بودن در قبال تصمیم گیری هاست. هر کس هم که مسئولیت بالاتر و بیشتری داشته باشد، طبعا پاسخگو تر است و تا آنجا که به سازمان مجاهدین خلق بر می گردد اولین و بالاترین پاسخگو مسعود رجوی می باشد. - مسئله به بازی گرفتن اعتماد هزاران هزار انسانی می باشد که بدون چشمداشت، حاضر و آماده بودند تا برای آزادی کشور و مردمشان مبارزه کنند. آنها جان و مال و خانواده و عواطف و احساسات خود را با اعتماد مطلق به رهبری سازمانی تقدیم کردند که فکر می کردند شایسته است و مبارزه برای آزادی را به درستی هدایت و فرماندهی می کند. این رهبری اما آرزوها و عواطف و اعتماد هزار هزار انسان را به بازی گرفت و آن را زیر پا له کرد و اکنون نیز حاضر نیست به پرسش ها پاسخ داده یا مسئولیت بپذیرد. - مسئله اصلی به انحراف کشانده شدن یک مبارزه برای آزادی ایران و مردم آن است که بیش از سه دهه ادامه پیدا کرده است. سیاست های غلط رهبری سازمان مجاهدین منجر به کشته شدن، اسارت، زندان و شکنجه ی هزار هزار انسان و از هم پاشیدگی ده ها هزار خانواده شده است. این رهبری باید در این زمینه پاسخگو باشند. - مسئله اصلی نگه داشتن هزاران انسان عضو این تشکیلات در عراق و قطع ارتباط آنها با خانواده و دنیای خارج و پیشبرد روش های شستشوی مغزی در قبال آنان است. روشی که منجر به کشته شدن دهها نفر از آنان شده، صده ها نفر را مجروح و زخمی کرده و صده ها نفر دیگر نیز برای همیشه از عوارض ناشی از بیمارهائی که به آن دچار شده اند رنج خواهند برد. - مسئله اصلی آن است که رهبری سازمان مجاهدین خلق با روش های خود روند تحولات دمکراتیک را سد کرده است، مبارزه برای آزادی از حاکمیت جمهوری اسلامی را به تاخیر انداخته است. ارزش های حقوق بشری را نقض کرده و به بازی گرفته و هنوز به قدرت نرسیده فضای ترس و وحشت را در بین ایرانیان تروج می دهد. - مسئله ی اصلی آن است که بتوان سازمان های سیاسی و رهبران آنها را به پاسخگوئی کشاند. و اینکه یاد بگیرند که به نظر مردم و مخالفان احترام بگذارند. - مسئله اصلی شکستن هر نوع تقدس و حاله ی نور بر گِرد سر رهبران سیاسی و افشاء هر نوع فریبکاری و درغگوئی این رهبران می باشد. - مسئله اصلی آن است که مردم جرأت کنند که حرف زده و نظر دهند و پرسش مطرح کنند و آزاد باشند آنگونه که هستند باشند و آنگونه که می اندیشند بنویسند و از چوب و چماق و ترور و برچسب و اتهام واهمه ای نداشته باشند و بدانند که رهبران سیاسی با آنها با احترام برخورد می کنند. اگر موارد فوق و برخی دیگر را که می توان در ادامه آن نوشت مهم و اصلی بدانیم، در این صورت باید تلاش کرد از ورود به موضوعات فرعی و حاشیه ای پرهیز کرد. در این صورت علاوه بر محتوا، لحن و زبانی و منطقی که در تنظیم یک نوشه استفاده می شود نیز مهم است، در این صورت باید تلاش کرد تا بتوان بیشترین مخاطبین، بویژه نسل جدید را جذب نمود، در این صورت موضوع دیگر نه مسئله تعدادی منتقد و مخالف مجاهدین، بلکه موضوعی است که به دفاع از حرمت آزادی و حقوق بشر و دمکراسی در ایران مربوط می شود و در این صورت موضوع دیگر موضوع همه، همه دوستداران آزادی و دمکراسی خواهد بود. حنیف حیدرنژاد 15.12.2013 www.hanifhidarnejad.com |
روند افشای تخلفات، اختلاس ها و فساد اقتصادی در
ایران آنچنان شتاب گرفته که تقریبا هر روز یک پرونده فساد جدید در رسانه
ها منعکس می شود.
در حالی که پرونده فساد ۳ هزار میلیاردی، پرونده فساد بیمه ایران،
پرونده اختلاس از صنایع مس، پرونده فساد در سازمان تامین اجتماعی،موارد
متعدد فساد و رانت خواری بابک زنجانی و... کماکان به هیچ نتیجه خاصی
نرسیده، روز گذشته بزرگترین پرونده تخلف اقتصادی ثبت شده در تاریخ ایران در
استان البرز ثبت شد؛ تخلفی ۴ هزار میلیارد تومانی که فردی به نام "امیر
شریفی"، کارآفرین نمونه کشور در سال ۹۱ مرتکب آن شده است.
رقم اختلاس وی که از ناحیه راه اندازی کارخانه تولید کود طبیعی صورت
گرفته معادل ۴ هزار میلیارد تومان برآورد شده که برابر با هزینه راه اندازی
دو بانک دولتی است.
در اینباره، روز گذشته فرمانداری ملارد در خبری از بازداشت امیر شریفی
خبر داده و سرپرست این فرمانداری به روزنامه شرق گفته است: "با پیگیری
فرمانداری آقای «م. ش» مسئول اصلی پروژه «ورمی کمپوست» در شهرستان ملارد
شخصا با پای خود به فرمانداری ملارد مراجعه کرد و ضمن اعلام آمادگی برای
پاسخگویی به علل به وجود آمدن مشکل در فعالیت شرکت یاد شده خواستار پیگیری و
اعطای مهلت لازم به ایشان برای پرداخت مطالبات طلبکاران خود شدند. با توجه
به برخورد ملایم فرمانداری و مجموعه اعضای شورای تامین شهرستان ملارد جهت
جلب اعتماد و ارزیابی میزان صداقت وی، برادر وی نیز پس از برقراری تماس
تلفنی مجاب شد که به فرمانداری مراجعه کند که ساعت ۱۹ همان روز در محل
فرمانداری حاضرشد و آمادگی خود را برای وصول مطالبات طلبکاران اعلام کردند.
اعتماد دو برادر مذکور و انتقال مطالب آنها به پدرشان آقای «الف. ش» و
تماسهای اعتمادزای اینجانب وی را نیز مجاب کرد تا روز پنجشنبه ۲۱/۹/۹۲ خود
را به فرمانداری معرفی کند. اقدامات قضایی از سوی آقای حسینزاده دادستان
شهرستان درخصوص تفهیم اتهام، انجام بازجویی و صدور قرار مقتضی در محل دفتر
فرماندار صورت گرفت، قبلا نیز قرار ممنوعالخروجی و توقیف اموالشان از سوی
دادستان صادر شده بود".
روزنامه شرق درباره نحوه اختلاس نوشته است: "ایران یکی از معدود کشورهای
واردکننده کود شیمیایی است که البته مافیای واردات این کود سود سرشاری را
سالانه بابت وارد کردن این کود به جیب میزنند. سه سال پیش فردی با نام «ا.
ش»، طرحی را به نام «ورمی کمپوست» به جهاد کشاورزی کرج (استان البرز) برده
و مجوز لازم برای تولید «ورمی کمپوست» را میگیرد. «ورمی کمپوست» به تولید
کود شیمیایی آلی از کرمهای مخصوص گفته میشود که در بسیاری از کشورها
اجرا شده و آلودگی کود حیوانی را ندارد و از تمام تولیدات حتی فضلههای این
کرمها میتوان در صنایع مختلف حتی صنایع هستهای هم استفاده کرد.قبل از
ارایه طرح «امیر. شریفی» این کود، روی خاک و زمینهای با مساحت بالا تولید
میشد ولی او با تاسیس «شرکت سایهگستران زندگی ایرانیان» با بستهبندی و
ریختن کرمها در داخل سبدهای مخصوص، تولید را منسجم کرده و به دلیل نیاز به
منابع انسانی تصمیم گرفت برای تولید کود و نگهداری از کرمها از نیروی کار
مردم عادی استفاده کند. شرکت او از سه سال پیش، فعالیت خود را با به
امانتگذاشتن سبدهای حاوی کرم تولیدکننده کود یا به نوعی فروش آنها به
قیمت ۲۴هزارتومان به هر فرد آغاز کرد. شرکت سبدهای فروختهشده را پس از دو
ماه به قیمت ۳۰هزار تومان از مشتریان میخرید، البته مشروط بر آنکه طی این
دو ماه هفتکیلوگرم کود ارگانیک سالم در هر سبد تولید شده باشد. با توجه
به سود قابل توجه و منظمی که شرکت به مردم میداد، آوازه فعالیت این شرکت
در شهر کرج پیچید و عده زیادی از مردم برای خرید این سبدها به شرکت مراجعه
کردند تا جایی که صفهای طولانی در مقابل این شرکت برای واریز پول و تحویل
سبد تشکیل شد و پولهای میلیاردی به حساب مدیرعامل واریز شد. به گفته یکی
از مالباختگان در سال اول، عده زیادی از مردم سود خود را طبق تعهدات شرکت
دریافت کردند و فعالیت شرکت نیز طبق روال عادی ادامه داشت؛ همین باعث تقویت
اعتماد مردم به شرکت شد. سال گذشته با معرفی مدیرعامل بهعنوان «کارآفرین
نمونه» توسط جهادکشاورزی به دلیل ایجاد شغل برای ۱۲هزارنفر و همچنین حضور
چندینباره او در رسانه ملی، هجوم مشتریان به شرکت افزایش و فعالیت آن هم
گسترش یافت. اما از آغاز امسال، حباب این شرکت ترکید و پرداخت مبالغ
تعهددادهشده به مشتریان به تعویق افتاد و در نهایت، مهرماه امسال «ا. ش»
متواری شد و هزاراننفر از دارندگان «سبد» که به دفتر این شرکت در گلشهر
کرج مراجعه میکردند با واقعیتی تلخ مواجه شدند: مدیرعامل شرکت حضور ندارد و
پولی برای پرداخت سبدهای حاوی کود موجود نبود.این بمب خبری در سراسر کرج
پیچید و تنها در یک روز، هزارنفر هراسان و نگران در مقابل در بسته شرکت
تجمع کردند".
"سادین" نماینده منتخب مشتریان برای پیگیری این تخلف هم گفته است: "پس
از چند روز عدهای که خود را نماینده یک نهاد معرفی کردند به میان
تجمعکنندگان آمدند و با حمایت از این طرح اعلام کردند به دلیل اینکه تولید
این کود برای مقابله با واردات بیرویه مورد حمایت دولت است و به خاطر
اینکه مدیرعامل آغازکننده این طرح بوده، بنابراین شرکت «نصر» سهام این
شرکت را خریده است و بهزودی شاهد ادامه فعالیت این شرکت خواهیم بود و پس
از آن مدیرعامل هم در جمع معترضان حاضر شده و از حل قطعی مشکلات خبر داد
ولی بعد از حضور دوهفتهای این افراد، وابستگی وعدهدهندگان به نهادی که
مدعی نمایندگی آن بودند، تکذیب شد و حتی تکذیبیه شرکت «نصر» در سایت رسمی
این شرکت منتشر شد."
به این ترتیب، تیر خلاص بر اموال مالباختگان زده شد. به گفته "سادین"
در همان روز اول پس از این ماجرا ۱۲۰۰مورد شکایت از این شرکت در دادگستری
کرج ثبت شد. پس از آن مالباختگان، مقابل فرمانداری اجتماع کردند و "سادین"
به نمایندگی از مالباختگان با فرمانداری و شورای تامین استان وارد مذاکره
شد. او درمورد این جلسه گفته: "ابتدا مذاکرات به سمتی پیش میرفت که اعلام
کردند چطور وقتی سودهایتان را میگرفتید به فکر این روز نبودید".
فردی به نام ترابی، یکی از مالباختگان نیز به سایت البرز نیوز گفته است:
"دو سازمان دولتی که در یکسال گذشته کاملا در حال بزرگکردن این آدم و
تبلیغات برای او بودهاند شاهد تغییر جهت ۱۸۰درجهای آنان بودیم؛ جهاد
کشاورزی که در ابتدا کاملا از خود سلب مسئولیت و اعلام کرده مجوز این شرکت
یکونیمسال گذشته باطل شده ولی بعد از اینکه تاریخ باطلشدن آن مشخص شد
معلوم شد که مربوط به چهارماه گذشته است و رسانه ملی که در طول سال گذشته
بارها این فرد را در برنامههای مختلف شرکت داده بود و بهعنوان کارآفرین
به او میبالید در گزارشهای اخیرش این فرد را متخلف و مالباختگان را
افرادی سودجو معرفی میکند".
گفتنی ست امیر شریفی به عنوان "کارآفرین نمونه" در برنامه "پایش" که با
اجرا و تهیه کنندگی محمد رضا حیدری مجری پیشین تلویزیون پخش می شود، شرکت
کرده است.
سایت "راوی نیوز" هم در باره متهم اصلی نوشته است: "یکی اینکه مدیرعامل
این شرکت که همه به نام "دکتر" خطابش میکردند همواره خود را به عنوان یکی
از متنفذان در درون دولت گذشته و البته آشنای برخی نمایندگان مجلس شورای
اسلامی معرفی میکرد تا بتواند بیشتر اعتماد مردم را جلب کند؛ به گونهای
که گفته میشود نامبرده همواره فیلمهای خود را از همراهیاش با رییسجمهور
سابق در سفرهای استانی در تبلیغات تلویزیونی و به عنوان کارآفرین برتر
منتشر میکرد یا فیلم و عکسهایی از جلسات با نمایندگان کمیسیون کشاورزی
مجلس شورای اسلامی و کارآفرینان برتر استان.البته مشخص نیست کسی که مجوز
فعالیت خانگی داشت و البته آن هم باطل شده، چگونه توانسته بود با افتتاح سه
دفتر در محمدشهر کرج، اقدسیه و اسلامشهر با این حجم عظیم سرمایهگذاری
فعالیت کند؛ یعنی در این بین و طی ۲۶ ماه فعالیت این شرکت، هیچ دستگاه
نظارتی نبود تا از مسئولان این شرکت مجوز فعالیت بخواهد.دیگر اینکه شرکت
مذکور طی مدت فعالیتش در کنار دیگر شرکتهای پرورشدهنده ورمی کمپوست به
فعالیتش ادامه داده و همواره سود مشتریانش را شاید هم بیشتر از هم
صنفیهایش پرداخت کرده است تا ثابت کند ارتباط های او با مسئولان رده
بالای کشور به کارش میآید و البته همین تبلیغات گسترده در کنار فعالیت به
ظاهر سالم باعث جلب اعتمادی شده بود تا به گفته مالباختگان که پیش از این
سودهای خوبی از الف.شریفی دریافت کرده بودند، این بار، دار و ندارشان را به
او بسپارند.اما این بار با گذشته فرق داشت نه خبری از مسئولان دولت گذشته و
ارتباط مدیرعامل شرکت با آنها بود و نه خبری از فعالیت سالمی که در آن
تبلیغات در ذهن مردم تکرار میشد. این بار مدیرعامل شرکت گویا طمع کرده
بود چرا که نه تنها سودی در کار نیست بلکه حتی اصل پول سرمایهگذاران که به
حدود ۴۰۰۰ میلیارد تومان میرسد هم سرنوشت نامشخصی پیدا کرده و کسی
نمیداند این پول اکنون کجا سرمایهگذاری یا سپرداهگذاری شده است".
این سایت افزوده است: "جالبتر اینکه هنگامی که مدیرعامل این شرکت خیل
عظیم معترضان را دید که خواهان سود و سرمایهشان هستند، چند نفری را واسطه
کرد تا مردم را آرام کنند شاید در این میان بتواند سرمایه بیشتری به جیب
بزند، این شد که این واسطهها خود را نماینده سپاه پاسداران و موسسه نگار
نصر معرفی کردند و به سرمایهگذاران شرکت اطمینان دادند که در همکاری آتی
این شرکت با موسسهشان سودهای کلانی نهفته است که همگی نصیب مردم میشود
گرچه هنگامی که علیرغم درخواست مردم آنها کارت شناساییشان را نشان
ندادند، دروغ بودن این سناریو هم مشخص شد اما موسسه نگار نصر هم در
اطلاعیهای هر گونه ارتباط خود را با الف.شریفی تکذیب کرد تا آب پاکی را
روی دست مالباختگان بریزد.وزارت جهاد کشاورزی هم به این موضوع ورود پیدا
کرده و به نظر میرسد در صورت لزوم از این مدیرعامل ۴۰۰۰ میلیارد تومانی
شکایت میکند".
در همین حال قاسم عزیزی نماینده شازند در مجلس هم گفته است: "قطعا
کمیسیون کشاورزی این موضوع را پیگیری می کند و در صورت لزوم این مدارک را
برای پیگیری به کمیسیون اصل نود مجلس ارسال می کنیم."