نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

انقلاب اکتبر و پدر لنينيسم



لنين، رهبر انقلاب اکتبر و پدر لنينيسم
رهبر انقلاب اکتبر در هنر رئاليسم سوسياليستی
ولاديمير ايليچ اوليانوف (معروف به لنين) يکی از برجسته ترين چهره های سياسی قرن بيستم بود. او ۱۳۵ سال پيش در روسيه به دنيا آمد.

لنين در ۲۲ آوريل سال ۱۸۷۰ در شهر کوچک سيمبرسک در خانواده ای با رفاه و تحصيلات نسبتا بالا چشم به جهان گشود. در قرن نوزدهم روسيه با ساختار مسلط فئودالی، نسبت به اروپا کشوری عقب مانده به شمار می رفت. در اين کشور پهناور اشکال ديرين بهره کشی و ستم اجتماعی بی داد می کرد. توده های گسترده مردم با فقر و بی سوادی روبرو بودند. خاندان سلطنتی رومانوف با پشتيبانی کليسای ارتودوکس، با داغ و درفش بر کشور فرمان می راند.

برادر بزرگتر لنين در سال ۱۸۸۷ به جرم شرکت در توطئه ای برای ترور تزار الکساندر سوم دستگير و اعدام شد. گفته اند که مرگ برادر، بر لنين جوان تأثير عميقی باقی گذاشت و او را به سوی افکار قهرآميز سوق داد.

در مبارزات دانشجوئی

لنين برای شروع تحصيلات حقوق به شهر کازان رفت. در دانشگاه با دانشجويان مخالف رژيم آشنا شد و به مبارزه سياسی روی آورد. به خاطر فعاليت سياسی غيرقانونی و همکاری با دانشجويان چپ گرا، چند بار دستگير و سرانجام از دانشگاه اخراج شد.

لنین
لنين در ميان رفقای انقلابی در سن پترزبورگ

لنين به سال ۱۸۹۳ به شهر سن پترزبورگ نقل مکان کرد که در آن زمان مرکز افکار چپ و جنبش انقلابی بود. او در اين شهر خود را وقف مبارزه کرد، با انديشمندان و فعالان تحول خواه روسيه مانند گئورگی پلخانوف آشنا شد و در مطبوعات چپ به تبليغ ضرورت انقلاب کارگری در روسيه پرداخت.

لنين در آخر سال ۱۸۹۵ بار ديگر دستگير شد. نخست سالی در زندان گذراند و سپس در دادگاه به سه سال تبعيد در سيبری محکوم شد. در تبعيدگاه نخستين آثار نظری مستقل خود را نوشت که او را در ميان هواداران جنبش کمونيستی به شهرت رساند. او انديشه کارل مارکس را بهترين راهنمای عمل برای جنبش کارگری خواند و تبليغ عقايد او را وظيفه تمام انقلابيون دانست.

لنين در دوران تبعيد در سال ۱۸۹۸ با نادژدا کروپسکايا که از فعالان جنبش چپ بود، ازدواج کرد. آن دو، پس از پايان تبعيد لنين در سال ۱۹۰۰ روسيه را ترک کردند و سالهای بعد را در اروپا، عمدتا سوئيس و اتريش به سر بردند.

فعاليت سياسی در اروپا

لنين روزنامه ايسکرا (جرقه) را در اروپا منتشر کرد و در آن به نشر اخبار جنبش کارگری روسيه و تبليغ امر انقلاب پرداخت. روزنامه که مخفيانه به روسيه می رسيد، از سال ۱۹۰۲ به صورت ارگان اصلی "حزب سوسيال دموکرات کارگری روسيه" در آمد. اين حزب برای سرنگونی تزار در روسيه و پايه گذاری يک نظام سوسياليستی فعاليت می کرد و با جنبش کمونيسم بين الملل روابط نزديک داشت.

دومين کنگره حزب سوسيال دمکرات سراسری روسيه در سال ۱۹۰۳ در لندن برگزار شد. در بحث پيرامون تدوين شعارهای مرحله ای مبارزه با رژيم تزاری، لنين موضعی راديکال اتخاذ کرد و هر شعاری غير از "سرنگونی رژيم تزاری و تشکيل حکومت کارگری" را "سازش با طبقات استثمارگر و خيانت به منافع طبقه کارگر" خواند. او با همراهان خود که بلشويک (اکثريت) ناميده شدند، جناح راديکال حزب را تشکيل دادند.

به نظر مخالفان لنين در حزب (منشويک ها) زمينه های عينی و ذهنی انقلاب در روسيه فراهم نبود. در برابر آنها لنين معتقد بود که "انقلابيون حرفه ای" وظيفه دارند که توده های زحمتکش را برای کسب قدرت با توسل به "قهر انقلابی" آماده کنند.

مخالفت بلشويک ها با کادرهای قديمی حزب (منشويک)، نخست به رقابت، و سرانجام به دشمنی تا انشعاب کامل از حزب در سال ۱۹۱۲ انجاميد. اين بزرگترين انشعاب در جنبش سوسياليستی روسيه بود که پيامدهای سنگينی برای ادامه تئوری و عمل انقلابی در اين کشور به دنبال داشت.

يکی از هزاران مجسمه رهبر انقلاب اکتبر

لنين در انقلابی که در سال ۱۹۰۵ در روسيه در گرفت، و با خشونت سرکوب شد، نتوانست نقش مهمی ايفا کند. او به شکل خستگی ناپذير به فعاليت سياسی ادامه داد. بلشويک های طرفدار او شبکه زيرزمينی مجهزی در داخل روسيه تشکيل دادند و به ترويج افکار کمونيستی در ميان کارگران، سربازان و روشنفکران دست زدند.

در سال ۱۹۱۴ روسيه که در بحران اقتصادی بی کرانی فرو رفته بود، وارد جنگ جهانی اول شد. رژيم تزاری که از رساندن آذوقه و تجهيزات به سربازان ناتوان بود، در جبهه جنگ با بی نظمی و نافرمانی ارتشيان، و در داخل کشور با اعتراض گسترده شهروندانی روبرو بود که از فساد و استبداد حاکمان به جان آمده بودند.

دو انقلاب پياپی در فوريه و اکتبر

مبارزه مردم برای دستيابی به آزادی و بهروزی اشکال راديکال تر و گسترده تری به خود گرفت. در فوريه سال ۱۹۱۷ تزار نيکلای دوم در برابر اعتراضات عمومی از سلطنت خلع شد. مجلس روسيه (دوما) حاکميت را به يک دولت موقت سپرد.

انقلاب فوريه پيروزی بزرگی برای مردم روسيه به شمار می رفت. دولت موقت با برنامه ای دموکراتيک، با هدف برقراری آزادی ها و حقوق دموکراتيک، بر سر کار آمد. آزادی های سياسی برقرار شد. تقريبا تمام احزاب روسيه، حتی بلشويک ها از دولت موقت پشتيبانی کردند. همه اميد داشتند که با سقوط تزاريسم، نظامی قانونی و مردم گرا به قدرت برسد که به نابسامانی های کشور پايان دهد.

لنين که در تبعيد از تحولات روسيه به شوق آمده بود، راه بازگشت به ميهن را در پيش گرفت. گفته اند که سفر او به روسيه بخشی از نقشه آلمان ها برای ضربه زدن به روسيه بوده است.

لنين پس از ورود به روسيه در آوريل ۱۹۱۷ در اولين اقدام، سياست حزب را به باد حمله گرفت و مشی تازه ای برای بلشويکها تصويب کرد. او دولت موقت را "نوکر بورژوازی" خواند و حمايت از آن را خيانت به زحمتکشان دانست. به نظر او کارگران بايد مبارزه مستقلی شروع کنند، انقلاب بورژوايی را با انقلابی پرولتری تکميل کنند و به سوی کسب انحصاری حاکميت و تشکيل يک نظام سوسياليستی پيش بروند.

لنين
لنين پس از بازگشت به پتروگراد بلشويک ها را به درهم شکستن ماشين دولتی برانگيخت

با گسترش آزادی های مدنی، کارگران و سربازان ناراضی در شهرهای گوناگون روسيه شوراهای صنفی (سوويت) تشکيل داده بودند که فعاليت آزاد و علنی داشتند. آنها خواهان تعميق دستاوردهای انقلاب فوريه بودند. رهنمود لنين برای بلشويکها در اين مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدايت آنها به سوی قيام مسلحانه.

طی چند ماه بلشويکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گيرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رويارويی با اقدامات توطئه گرانه لنين و ياران بلشويک او ناکام ماند. کمونيست ها (حزب بلشويک) پرشمار نبودند، اما با تکيه بر شبکه فعالی از اعضای با ايمان، که لنين آنها را "انقلابيون حرفه ای" می خواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.

در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشويکها در پتروگراد قيام مسلحانه اعلام کردند. "گاردهای سرخ"، دسته های مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارات دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف در آوردند و وزرای دولت موقت را در "کاخ زمستانی" دستگير کردند.

در پاسخ به فراخوان لنين و بلشويکها که شعار "تمام قدرت به شوراها" را طرح کرده بودند، "کنگره سراسری شوراهای روسيه" با بلشويک ها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکميت کشور را به "شورای کميسرهای خلق" به رهبری لنين واگذار کرد. لنين در جلسه شورا نطقی هيجان انگيز ايراد نمود و به عنوان رئيس نخستين دولت سوسياليستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را "حاکميت کارگران و دهقانان" و برپايی نظام سوسياليستی در روسيه اعلام کرد.

بلشويکها با قهر و خشونت، مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. آنها در عين حال توانستند با طرح شعارهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه بسياری از روشنفکران و بخشی از لايه های محروم و ستم ديده را به سوی جنبش خود جلب کنند.

در دسامبر ۱۹۱۷ لئون تروتسکی کميسر خلق در امور خارجی، از جانب دولت انقلابی روسيه در برست ليتوفسک با آلمان و اتريش قرارداد آشتی امضا کرد. اين گام مهمی بود در تحکيم پيروزی بلشويک ها.

لنين
سوگواری در عزای لنين

در برابر پيروزی برق آسای "سرخ ها" مخالفان نظام بلشويک جبهه متحدی از "ارتش سفيد" را تشکيل دادند و با حمايت کشورهای غربی به نبرد با نظام انقلابی پرداختند. ارتش سرخ که با درايت تروتسکی بسيج و مجهز شده بود، در جنگهای شديد و خونين موفق شد تا پايان سال ۱۹۲۰ پيروزی بلشويکها را مسجل سازد.

لنين که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملا از هدايت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از ياران نزديک او افتاد که با هم دشمنی ديرين داشتند: تروتسکی و استالين.

پس از مرگ لنين در ژانويه ۱۹۲۴ يوزف استالين مدعی جانشينی او شد. او با توطئه های زيرکانه و رشته ای از تصفيه های خونين، تروتسکی و ساير رقبا را از سر راه خود برداشت و در سالهای بعد نظامی برافراشت که يکی از مخوف ترين رژيم های تاريخ شناخته شد.

بازتاب اکتبر در جهان

انقلاب اکتبر بی گمان يکی از مهمترين رويدادهای تاريخ بشر است که پيروزی آن تا حد زيادی مرهون تيزهوشی و درايت شخص لنين بود. پيروزی اين انقلاب، که به يک نظام سياه استبدادی و استعماری خاتمه داد و ندای عدل و انسانيت را به مشتاقان آزادی و برابری رساند، در سراسر دنيا بازتاب گسترده يافت.

لنین
لنين در کنار همسر و رهبران احزاب کمونيستی کشورهای ديگر در ميدان سرخ

در ايران روشنفکران متجدد که با شرايطی آشفته و بحران زده روبرو بودند، با شور و شوق از تحولات همسايه شمالی استقبال کردند. برخی از نويسندگان و گويندگان در مدح اکتبر و رهبر آن شعر و خطابه سرودند. بسياری از مبارزان مردم دوست مانند حيدرخان عمواوغلی، احسان الله خان، سردار جنگل و شيخ محمد خيابانی تحت تأثير جنبش بلشويکها، به هواداری از حکومت شورايی پرداختند.

ميراث لنين

انديشه لنين به عنوان "مارکسيسم دوران امپرياليسم يا آخرين مرحله سرمايه داری" به شهرت رسيد و به عنوان شالوده نظری انترناسيوناليسم پرولتری و کارپايه ايدئولوژيک بسياری از احزاب و جنبش های کمونيستی جهان شناخته شد.

انديشه لنين بر پايه برتری طبقه کارگر و حقانيت تاريخی آن استوار است. به نظر لنين طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاريخی خود، به سلطه طبقات ديگر پايان دهد و سيادت مستقل خود را، که همان ديکتاتوری پرولتاريا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسيدن به اين هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنين "آگاه ترين عناصر طبقه کارگر" در آن گرد آمده و متشکل شده اند.

شعارهای ايدئولوژيک لنين در عمل دستاويزی شد برای سرکوب دگرانديشان و مخالفان سلطه انحصاری حزب. چندی از انقلاب اکتبر نگذشته بود که بوروکرات های سودپرست و جاه طلب بر دستگاه رهبری حزب چنگ انداختند و به نام "طبقه" سلطه جبارانه خود را بر سراسر جامعه گسترش دادند.

با تکيه بر ايده هايی چنين فريبنده، در روسيه و رشته ای از کشورهای اروپای شرقی نظامی خودکامه و تام گرا شکل گرفت که جان و حيثيت انسانی در آن هيچ بهايی نداشت. اين نظام توانست به مقام يک ابرقدرت جهانی صعود کند، اما سرانجام در برابر نارضايتی و خشم مردمی که هفتاد سال آنها را به زنجير کشيده بود، فرو ريخت.

کاستی های نظری لنينيسم

لنين
لنين در کرملين زندگی ساده و معمولی داشت

لنين خود را شاگرد مکتب کارل مارکس و ادامه دهنده ايده های آن فيلسوف آلمانی می دانست. او پيوسته بر مخالفان خود می تاخت که انديشه مارکس را تحريف کرده و از اين راه به مبارزه طبقات زحمتکش ضربه زده اند. اما در انديشه خود لنين می توان به روشنی نقض پاره ای از مبانی فکری مارکس را مشاهده کرد.

منتقدان لنين انحراف های اصلی او از بنيادهای فکری مارکس را در مسائل زير می دانند:

فراهم نبودن شرايط انقلاب کارگری در روسيه

مارکس عقيده داشت که انقلاب سوسياليستی تنها در پيشرفته ترين جوامع سرمايه داری و به دست يک طبقه کارگر آگاه انجام می گيرد. بسياری از انديشمندان مارکسيست معاصر لنين مانند برنشتاين و کائوتسکی در اروپای غربی و متفکر بزرگی مانند پلخانوف در روسيه عقيده داشتند که روسيه هنوز جامعه ای فئودالی است، فاقد طبقه کارگر پيشرفته است، و تا مرحله انقلاب کارگری راه درازی در پيش دارد. روشنفکران روسيه نخست بايد به پيدايش و رشد پرولتاريای صنعتی در اين کشور ياری برسانند.

انقلاب در يک کشور واحد

مارکس به خيزش و رهايی پرولتريا تنها در زنجيره ای از انقلابات سوسياليستی اعتقاد داشت. به عقيده او انقلاب در رشته ای از کشورهای پيشرفته روی می دهد و جنبه انترناسيوناليستی دارد. انقلاب در يک کشور يگانه، به گمان مارکس، يا به آسانی سرکوب می شود، و يا به انحراف می رود. اقدام لنين در انقلاب اکتبر آشکارا با اين اصل مغايرت داشت.

بی اعتقادی به دموکراسی و آزادی های دموکراتيک

لنين هر نوع حکومتی را اعمال نوعی از سلطه طبقاتی می دانست. او به دموکراسی به عنوان يک فرم و آئين سياسی مدرن اعتقادی نداشت و آن را سرپوشی بر اختناق و سرکوب طبقاتی بورژوازی می دانست. او عقيده داشت که حکومت کارگری بايد آشکارا "ديکتاتوری پرولتاريا" را برپا سازد و طبقات استثمارگر را، که در اقليت هستند، بيرحمانه سرکوب کند.

مارکس به هنجارهای دموکراتيک جوامع صنعتی احترام می گذاشت و آن را دستاورد مبارزات آزاديخواهان و زحمتکشان می دانست. لنين اين آزادی ها را عوام فريبانه و رياکارانه می دانست. او به اشکال مبارزه مدنی، مشی مسالمت جويانه يا اصلاح طلبانه بدبين بود، و آن را با سازشکاری يکسان می ديد.

لنين
سخنرانی لنين بر بنای يادبود مارکس در مسکو

تعصب در نبرد ايدئولوژيک

لنين برخورد عقايد و گرايش های فکری را بازتاب مستقيم و مکانيکی مبارزه طبقاتی می دانست. نظريات خود را تنها نمودگار اصيل منافع طبقه کارگر، و در نتيجه حقيقت مطلق می پنداشت. در برابر منتقدان خود متعصب و بی انعطاف بود. هر مخالف سياسی را دشمن طبقاتی می ديد که "تاريخ" حکم به نابودی او داده است!

لنين در روسيه دفاع از منافع زحمتکشان را حق انحصاری بلشويک ها می دانست و نقش ساير گروه های چپ مانند سوسيال انقلابيون و منشويکها را يکسره انکار می کرد. از سوی ديگر در سطح جهانی تمام احزاب سوسيال دموکرات را آلت دست بورژوازی و خائن به طبقه کارگر می دانست.

اين ديد تعصب آميز و يکسويه را مارکسيست های نامداری مانند روزا لوکزامبورگ به باد انتقاد گرفتند. او در برابر لنين که عقيده داشت آزادی بيان فقط بايد برای دوستان انقلاب باشد، چنين نوشت: اگر آزادی برای مخالفان سياسی يا دگرانديشان نباشد، هيچ ارزشی ندارد.

پيامدهای فاجعه بار بينش لنينيستی تنها پس از مرگ لنين آشکار شد. در دوران استالين با برچسب "دشمن طبقاتی" ميليون ها انسان بی گناه را به تبعيدگاه ها و کشتارگاه ها فرستادند.

پر بها دادن به نقش حزب و فعالان حزبی
بنا به آموزه های مارکس انقلاب پرولتری وظيفه کارگران صنعتی است که در زمان انقلاب اکثريت جامعه را تشکيل می دهند. اما در نظريات لنين اين نقش از طبقه به حزب منتقل شده است.

استالين
لنين در کنار يار جوانتر خود استالين، معمار يکی از مخوف ترين نظام های تاريخ

از نظر لنين يک حزب متشکل و با اراده آهنين، فارغ از شرايط عينی و ذهنی جامعه، می تواند بر طبقات استثمارگر چيره شود و طبقه کارگر را به قدرت برساند. اين "اراده گرايی" چيزی جز حذف طبقه نيست. غيبت طبقه از ميدان فعاليت سياسی، هر گونه دگرگونی سياسی را بی اثر می کند و راه ديکتاتوری حزبی و کيش شخصيت را هموار می سازد.

هدف اين نظام نيکبختی انسان و خلق انسانی نو بود، اما برای برپايی آن چندان ستم صورت گرفت و خون ناحق ريخته شد، که ديگر از انسان هيچ نشانی باقی نماند.





هیچ نظری موجود نیست: