نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

کودتا پس از کودتا: خاطره یک مترجم روسها bbc


حفیظ الله امین
حفیظ الله امین، فقط به مدت سه ماه رئیس جمهور بود
اوایل ماه دسامبر سال ۱۹۷۹ وارد کابل شدم. تصورم قبل از رفتن به افغانستان این بود که مردم از "انقلاب ثور" به صورت وسیع پشتیبانی می کند. اما پس از آمدن به کابل دریافتم که بخش زیادی از مردم در فضای هراس به سر می برند و بسیاری از آشکار سخن گفتن، به خصوص درباره مسایل سیاسی و حساس، خودداری می کردند.

من مترجم پزشکان شوروی در یکی از شفاخانه های کابل بودم و میان ما و کارمندان افغانی از مسایل سیاسی به ندرت صحبت آشکار اتفاق می افتاد.

در خیابان های کابل، خیلی کم می توانستید ببینید که بیش از دو نفر با هم صحبت می کنند. شایعه بود که افراد به صورت مرموز ناپدید می شوند. مترجمانی که من تازه به آنها پیوسته بودم می گفتند شایعات زیادی است که روزهای اندکی از حکومت حفیظ الله امین باقی مانده و امکان رخ دادن یک تحول مهم، زیاد است دارد.

آنچه بیشتر در یادم مانده، سخنرانی های انقلابی حفیظ الله امین و تاکید او به "آرمان های انقلاب" بود. حتی چند روز قبل از سقوط حکومتش، زمانی یک روزنامه نگار غربی از او پرسید شما احساس نمی کنید که مرگتان نزدیک است، او در پاسخ گفت تا زمانی که من، سوسیالیسم را در افغانستان پیاده نکنم، نخواهم مرد.

از ۲۳ دسامبر، همه روزه شمار زیادی هواپیما در فضای شهر کابل دیده می شد. مطبوعات و رادیو تلویزیون افغانستان درباره افزایش شمار هواپیماها خبری پخش نمی کردند. رادیوی شوروی نیز در این زمینه خاموش بود. اما فضا برای اکثر مردم در کابل، نگرانکننده بود.

نهایتاً در شامگاه روز ۲۶ یا ۲۷ دسامبر سال ۱۹۷۹، زمانی که در منزل یکی از مترجمین نظامی چند نفر از تاجیکستان نشسته بودیم، دفعتاً صدای تیراندازی شدید از گوشه های مختلف شهر کابل شنیده شد. انتظار داشتیم که پس از لحظاتی تیراندازی خاموش شود، اما بیشتر اوج گرفت و من با یکی از همکاران تاجیکم که در یک خانه زندگی می کردیم، شتابزده غذا را خوردیم و به منزل خود که چندان دور نبود شتافتیم، زیرا طبق دستور باید در منزل خود می بودیم. زمانی به منزل خود نزدیک شدیم، افرادی را در لباس پولیس دیدیم که در بازوهای خود پارچه های سرخ بسته بودند. یکی با ما صحبت کرد برایش گفتیم ما اتباع شوروی هستیم.

در خانه، بلافاصله تلویزیون کابل را روشن کردیم، تلویزیون تنها موسیقی پخش می کرد. کسی روی صفحه نمی آمد. در جستجوی اطلاع در باره وضع، رادیو را روشن کردیم و می خواستیم به زبان فارسی یا روسی در باره وضع در افغانستان خبری پیدا کنیم، چون زبان های دیگررا بلد نبودیم.

در نهایت تقریبا ساعت دو شب از رادیوی برون مرزی تاجیکستان، صدایی شنیدیم که می گفت "اینجانب ببرک کارمل...". متوجه شدیم که این ببرک کارمل رهبر جناح پرچم از حزب دموکراتیک خلق است. به شنیدن سخنانش ادامه دادیم که می گفت رژیم به رهبری حفیظ الله امین سرنگون شد و مرحله جدیدی از انقلاب ثور آغاز شد.

حدود سه روز دستور به ما این بود که سر کار حاضر نشویم و متوجه امنیت خود باشیم. گروه ما که متشکل از پزشکان و زنان بود، سلاح نداشت. اصولا اکثر کارمندان غیرنظامی شوروی در افغانستان با خود سلاح نداشتند. صبح دیگر شنیدیم که حفیظ الله امین در جریان حمله به قصر دارالامان که مقر اساسی اش بود کشته شده است. آشکار گفته نمی شد که این حمله را ارتش شوروی انجام داده است. به هر صورت این بود آغاز حمله نظامی شوروی به کشور افغانستان.

مقامات شوروی اصرار می کردند که ورود نیروهای شوروی به افغانستان بنابر تقاضای دولت افغانستان صورت گرفته و این ادعا را سیزده سال تکرار می کردند.

هیچ نظری موجود نیست: