سال های مهاجرت
حزب توده ایران درآلمان شرقی
نقد وبررسی کتاب Tue 22 08 2017
رضا اغنمی
سال های مهاجرت
حزب توده ایران درآلمان شرقی
نویسنده: قاسم شفیع نورمحمدی
انتشارات : جهان کتاب
چاپ اول ۱۳۹۵ – تهران
فهرست چهارصفحه ای کتاب درمعرفی متن 12فصل، و سه صفحه عناوین اسناد ومنابع وتصویرهاست.
مقدمه ی چند برگی از پدیدآمدن گورباچف به سال 1985 درصحنه سیاسی اتحاد شوروی آغاز شده و فروریختن دیوار 166 کیلومتری برلن در نهم نوامبر 1989 که : «پایان سوسیالیسم واقعا موجود را نیز رقم زد». جمهوری آلمان شرقی که پناهگاه امنی برای بیشترین مهاجران و بازماندگان رهبری و اعضای حزب توده ایران بود، با احساس خطر از فروپاشی جمهوری آلمان شرقی تظاهرات مردم محل را « توطئه امپریالیسم وساخته و پرداخته آلمان فدرال خواند». اما این گونه نبود ورق برگشته و جمهوری دموکراتیک آلمان با تظاهرات گسترده ی مردم سقوط کرده ودوملت جداشده در سرزمین خودازهم، بهم پیوسته بودند. باشکست دیوار، امید مهاجران وپناهندگان نیزدچارفروپاشی وپریشانی شده بود. در رهگذر چنین بحران، نویسنده به اخراج خانم شهناراعلامی «ازفعالان سازمان زنان حزب توده، ازآلمان شرقی» اشاره کرده، ازنقش رهبری حزب توده: «کیانوری درهمکاری با نماینده حزب سوسیالیست متحدآلمان، موفق به اخراج شهناز اعلامی ازآن کشور شد» سخن می گوید. از زمینه دستگیری ها ومحاکمه رهبران حزب توده واین که دراین دستگیری ها شوروی ها «پیشاپیش خبرهایی از دستگیری قریب الوقوع رهبران حزب توده دریافت کرده بودند که «موقتا به اتحاد شوروی یا به کشور دیگری مهاجرت کنند . . . که با موافقت کیانوری مواحه نشد» و هیچیک ازان ها تمایلی به «بازگشت به بهشت موعود نبودند». کاری بس شجاعانه برگزیدند و زندان و شکنجه را دروطن با زیستن زیرمعامله گران بیگانه تاخت زدند. اسناد ومدارک نشان می دهد که آن عده بامشاهده ی وضع داخلی اوضاع شوروی و کشورهای تابعه، درسال های طولانی اقامت شان، به شدت ازگذشته خود پشیمان شده و، بیشتر، ازوعده های تبلیغاتی و توخالی بلند گوهای شوروی، که ساده دلان را سرگرم کرده بودند گرفتار عذاب وجدان شده؛ درپایانه عمرشان با این «برگشتن به وطن» جبران مافات کرده و ازمردم پوزش خواستند.
پس از«آرشیوهای مورد استفاده» فصل اول باعنوان « حزب توده ایران ومهاجرت به جمهوری دمکراتیک آلمان» شروع می شود: « با کودتای بیست و هشت مرداد 1332 موج پیگرد ودستگیری کادرها و اعضای حزب توده ایران با شدت هرچه بیشتر گسترش یافت». نویسنده با شرح حوادث ان روزها فرار رهبران حزب را یادآور می شود. و از
مشکلات دیگر اعضای توده ای ها ازقبیل «عدم تخصص به صورت کارگران ساده درکارخانه های آلمان شرقی کار می کردند یا به تحصیل می پرداختند. . . . برای فرار ازکار به . . . تحصیل دررشته دلخواهشان دردانشگاه . . . سن اکثر مهاجران توده ای ازسی سال گذشته بود وفراگیری زبان آلمانی وتحصیلات دانشگاهی را . . . با مشکلات روبه رو می ساخت» از توقعات مالی ورفاهی آنها که خارج از عرف وقوانین آلمان شرقی بوده سخن رفته است. از پیشرفت ها نیزغافل نیست با تمجید یاد می کند: «تنی چند ازمهاجران ایرانی به موفقیتهای علمی چشم گیری دست یافتند. بزرگ علوی، پرویزخلعتبری، وایرج رسولی (پارسی) ازجمله کسانی بودند که در دانشگاه های جمهوری دمکراتیک آلمان بالاترین مدارک تحصیلی را کسب کردند و درمقام استاد و پژوهشگر به کار اشتغال داشتند». سپس مشاغل ومسئولیت های آن عده را یادآور شده است. به نسل دوم توده ای ها که درآلمان شرقی بزرگ شده اند اشاره ای گذرا دارد «هرچند که دیگر شور وشوق مبارزاتی پدرانشان را نداشتند اما به عنوان شهروندان کشور از موقعیت برتری نسبت به نسل گذشته برخوردار بودند. . . . . . . از یادگارعزیزی، فرزند یکی ازافسران تیرباران شده توده ای، ازمعماران برجسته آلمان فدرال است». ازتعداد مهاجران ایرانی وخانواده هایشان درشهرهای مختلف، نوشته: « 115 نفربود . . . یک سال قبل ازانقلاب به 91 نفررسید که از این عده تنها 36 نفر عضو حزب توده بودند» فصل اول به پایان می رسد.
دومین فصل باعنوان: «حزب توده ایران وهمکاری حسین یزدی با سازمان امنیت ایران» است. شرح ماجرای همکاری حسین یزدی با ساواک که قبلا درکتابی به نام «جاسوسی برادران یزدی و حزب توده ایران» به قلم همین نویسنده در ایران منتشر شده، دراین کتاب نیز البته، با توضیحات واطلاعات تازه وخواندنی روایت شده است.
سومین فصل عنوان «جمهوری دمکراتیک آلمان ومشکلی به نام حزب توده ایران» را دارد.
به نقل از«دیدار خویشتن» اثر احسان طبری، به روایت ازخانم «امی روپرست» ازشهروندان آلمان شرقی که از مسئولان ایالتی درشهر لایبرینگ بود و: «در دوران مهاجرت خویش دراتحاد جماهیرشوروی تجربه کرده بود، درمقابل توقعات نا بجای مهاجران ایرانی ایستادگی می کرد ازاین رو ایرانیان را به طعنه «تنگ چشم» می نامید».
بنا به روایت کتاب، همو اطلاعات ونظرات «خود ازایرانیان را دراختیار اشتاری، سازمان امنیت آلمان شرقی قرار می داد».
به مسئله ای مهم اشاره کرده است که به احتمال زیاد، زمینه های انحراف مراکر اطلاعاتی دول های غزبی را فراهم ساخته بود. وحشت از کمونیست ها. آن هم ازکمونیستهای توده ای!
اندکی دقت درمفهوم، تلاش های ساواک، ازغفلت ها وبیکفایتی های این سازمان به ظاهر مخوف پرده برمی دارد : «فعالیت سفارت ایران تا سال 1979 (1357)، عمدتا برشناسائی و نفوذ در حزب مارکسیستی – لنینیستی توده ایران متمرکز بود. چرا که [مرکزیت] برون مرزی آن حزب درجمهوری دموکراتیک آلمان درتلاش نفوذ دردرون کشور بود. درهمان زمان آشکار شده بود که تعدادی ازکارمندان ورزیده سازمان امنیت درسفارت ایران مستقر بوده و ازآنجا فعالیت گسترده ای را علیه حزب توده تدارک می دیدند». بایادی از فعالیت های گستردۀ کنسولگری های ایران دربرلن غربی – مونیخ – هامبورک و کلن اضافه می کند که : «درحقیقت این کنسولگری ها مراکز مخفی ساواک بودند».
ازمشاجرات پایان ناپذیر گروه بندی های درون حزب توده تا فلج شدن فعالیت ها روایت های تلخی دارد. ازکشمکش ها وجنگ و جدال های خفتبار وبگو مگوهای بی حاصل، باتداوم «نزاع های نفس گیر»، سندی مکتوب از فرهنگ سیاسی منادیان هدایت محرومان و تهی دستان به دموکراسی را با مخاطبین درمیان می گذارد.
وشنیدنی ست که : «پس ازتبدیل شدن سفارت شاهنشاهی ایران به سفارت جمهوری اسلامی ایران، نشانه هایی که دال بر فعالیت های گذشته باشد قابل مشاهده نیست»
آیا اسناد فعالیت ها ازبین برده شده یا واقعا فعالیتی نبوده ! ابهامی گیج کننده!
جالب اینکه مقامات آلمان شرقی، بامشاهده وضع آشفته و اختلافات دائمی آن ها، درپی جاره جوئی بیعملی های مسئولان حزب توده ایران، به انتقاد حزب : «درکنار انتقاد از مناسبات تشکیلاتی، به انتقاد سیاست های حزب توده درقبال رژیم شاه نیز می پرداختند». بر قراری روابط حسنه بین ایران و شوروی، که طبعا به تغییر رفتار و روابط آلمان شرقی نیز منجر شده بود، همچنین دگرگونی های اقتصادی ایران درآن سال ها، که با فراهم ساختن زمینه های رفاه نسبی اوضاع معیشتی کارگران و طبقات پائین دستِ اجتماعی را تغییر داده بود، نه تنها مورد توجه سران حزب توده در آلمان شرقی نبود، بلکه طرفدارن و حامیان حزب توده در درون کشور نیز، هرگونه اقدام مثبت حکومت را به حساب سرمایه داری استعماری وتبلیغاتی گمراه کننده تلقی می کردند. خیلی ها به یاد دارند زمانی که قانون سودکارگران درمنافع کارخانه ها ومراکز تولیدی مطرح شد، طرفداران حزب توده شایع کردند : «فریبی بیش نیست. نیرنگبازی تازه ای ست که استعمار راه انداخته است». وقتی اجراشد سکوت کردند. مخالفت تامرزدشمنی با حکومت وقت، در هر نوگرایی خیرخواهانه که شامل رفاه و منافع مردم بود، به صورت عادت رواج داشت.
نویسنده، اشاره ای دارد به قتل حسنعلی منصور دربهمن 1343 که توسط محمد بخارائی به ضرب گلوله کشته شد. «ضارب هفده ساله بود و دانش آموز دبیرستان یک جلد قرآن و تصویری ازآیت الله خمینی که درجیب داشت. ضاربین منصور دردادگاه بی پروا ازانگیزه قتلش سخن گفتند . . . . . . اما "رفقای" آلمانی روایت متفاوتی از منصور و عاملان قتلش ارائه می دادند». از دیدگاه رفقای حزب توده درآلمان شرقی چون نخست وزیرمقتول: «خواهان محدود کردن نفوذ امریکا درایران بود و به همین دلیل ازسوی امپریالیسم امریکا تدارک دیده شده بود. . . . رهبری حزب قتل منصور را تأیید کرد وقاتلین اش را انقلابی نامید».
چهارمین فصل باعنوان «اطلاعات» رفقا .
ازوسعت سازمان امنیت آلمان شرقی واعضای داوطلب آن می گوید که با «قریب 30 هزار کارمندغیررسمی در آلمان فدرال برخورداربود . . . الگوی سازمان امنیت آلمان شرقی «چکا»، سازمان امنیت اتحاد جماهیر شوروی بود» . از همکاری مهاجران توده ای با سازمان امنیت آلمان شرقی، که با اسامی مستعار خدمت می کردند سخن گفته و ازمیان آن عده دو نفررا برگزیده به معرفی «چارلی و رضا» پرداخته است. «رضا و چارلی هردو ازاعضای سازمان افسران حزب توده بودند. یکی درقیام افسران خراسان و سپس درواقعه آذربایجان شرکت کرد و دیگری مهمات ارتش را در اختیارحزب توده می گذاشت».
نویسنده، چارلی را مردی : «که در آن واحد باچند دستگاه امنیتی همکاری می کند» به خوانندگان معرفی کرده سپس با
نگارش شرحی از گذشته ی وی، بااستفاده از منابع موجود اضافه می کند: «نوشته حاضر برگرفته ازگزارش های یکی ازکادرهای بالای حزب توده ایران است . . . تا مقطع انقلاب اسلامی که به ایران مراجعت می کند، به طور منظم برای مقامات امنیتی جمهوری دموکراتیک آلمان گزارش تهیه می کرد». از نحوه فعالیت ها ودایره گستردۀ مراکز امنیتی که چارلی درارتباط بوده: «به سختی قابل تصور است. او که در طول اقامت در بلغارستان واشتغال در رادیو پیک ایران با مقامات امنیتی ان کشوردرتماس نبوده باشد» به سوء ظن رفقای توده ای ش نیز اشاره ای دارد وازرفتار احتیاط آمیزآن ها می گوید وازتعجب: «او به طعنه می گفت که به تصور رفقا هرخارجی ای که موفق به اخذ تابعیت شوروی شود، وحتما باید در ارتباط باارکان های امنیتی شوروی باشد حتی رفقای رهبری نیز ازاین امرمبرّا نیستند»
درهمین فصل از «اختلافات اسکندری و کیانوری» – «ارتباط رادمنش با سپهبد بختیار توسط عباس شهریاری (البته با با قید احتیاط) – «جنبش دانشجوئی آلمان درمسافرت شاه» سخن رفته است.
روایت دیگری نیز ازجاسوسی به نام رضا دراین فصل آمده که برخلاف چارلی : «ازکادرهای بالای حزب محسوب می شد وبعدها به عضویت کمیته مرکزی حزب توده درمی آید» . مردی لجوج و سرسخت وکینه جو. با «ناکامی های شغلی، وضع نا بسامان خانوادگی، همراه با بیماری مزمن، اورا به مردی تندخو، نامتعادل بدل کرده بود» نویسنده ازاو بعنوان مهمترین جاسوس آلمان شرقی یاد کرده وفعالیت های اورا شرح داده است. اشاره ای دارد به اختلاف رادمنش وکامبخش به اتهام تبلیغ ضد شوروی، او نیزکامبخش را به اتهام همکاری با پلیس ایران و لو دادن گروه ارانی متهم کرده است. و روایت دیگر این که پس از انقلاب اسلامی ایران: «غلام یحیی به رغم اصرار کیانوری، ازاعزام کادرهای فرقه [دموکرات آذربایجان] به ایران خودداری کرد».
سرانجام، «رضا درآوریل 1984 (فروردین 1363 ) رابطه اش را با سازمان امنیت آلمان شرقی قطع می کند» با مهاجرت به کشوری دیگر دراروپای غربی، البته با موافقت آن دولت. و«ازآن پس دربایگانی های اشتاری دیگر هیچ نشانی از رضا نیست».
درفصل های 5 – 6 – 7 اطلاعات مفیدی درباره :«حزب توده و رضا روستا – «حزب توده ایران و مناقشات ایدئولوژیک میان احزاب کمونیست چین واتحاد جماهیر شوروی» – « رادیو پیک ایران» آمده که امید است مورد استفاده علاقمندان و پژوهشگران قرار گیرد و دلایل شکست خفتبار «سوسیالیسم موجود»، آن هم درسطح جهانی روشن و مهمتر، عبرت آموز فریب خوردگان و خیانتکاران به سرزمین مادری شود.
قصل هشتم که عنوان «روابط بازرگانی ودیپلماتیک ایران وجمهوری دمکراتیک آلمان» را درپیشانی خود دارد، نویسنده ازمشکلات بین ایران و آلمان شرقی، پس ازجنگ دوم درسرآغاز برنامه نظم نوین جهانی می نویسد: «درسال 1952 (1331) میان جمهوری دمکراتیک المان وایران روابط بازرگانی غیررسمی وغیردولتی برقرارشد» با این توضیح که نازضایتی مهاجرین حزب توده و کادرهای آن حزب نیزازآن زمان شروع می شود. هراندازه که رابطه دو کشور گسترش می یابد، آن عده نیز درمخالفت با رفتارهای حسنۀ آلمانی ها بر ناخوشایندی خود می افزایند.:« برخی ازآن ها چون کیانوری و قدوه و میزانی درمجموع ازگسترش رابطه اقتصادی و سیاسی کشورهای سوسیالیستی ایران ناخشنود بودند». با بحث: «انرژی هسته و اتحاد شوروی – فعالیت های سفیر ایران درآلمان شرقی» این فصل بسته می شود».
فصل نهم مسافرت شاه به آلمان شرقی واشغال سفارت ایران دربرلن شرقی ست.
به روایت نویسنده، سفارت ایران درآلمان شرقی : «تنها شش نفر– چهار دیپلمات. یک حسابدار و یک مأمور رمز – درآن به کار اشتغال داشته. دوراننده و دو منشی داشت که همگی ازشهروندان آلمان شرقی بودند». زیرنویس همان برگ امده است که «حداقل دونفراین چهار نفر از خبرچینان سازمان امنیت المان بودند». شرح حمله دانشجویان کنفدراسیون به سفارت، خرابکاری، حضورخبرنگاران، مصاحبه آنها با :« بهمن نیرومند سخنگوی دانشجویان» تا دستگیری و محاکمه و برگرداندن آنها به آلمان غربی که محل اقامتشان بود، آمده است. جالب این که حزب توده اشغالگران سفارت را : «مشتی مائوئیست، جاسوس ساواک و سازمان امنیت آلمان غربی معرفی و آنها را افراد مشکوکی توصیف کرد».
درمقدمه گفته شد که خانم شهناز اعلامی بنا به تقاضای دکترکیانوری دبیراول حزب توده ازآلمان شرقی اخراج شد. اقامت او همراه با دخترش درآلمان غربی: «مدرسه "پروین اعتصامی" را بنیان نهاد و به آموزش زبان فارسی به کودکان ایرانی همت گماشت. او دربامداد هیجدهم دسامبر 2003 درشهر برلن چشم از جهان فرو بست». فصل دهم بسته می شود.
فصل یازدهم با عنوان: «گفت وگوهای دکتر کیانوری با مسئولین حزب سوسیالیست متحد آلمان» شروع شده است. نویسنده از دیدارهای او با مسئولان روابط خارجی آلمان شرقی سخن گفته و اشاره ای دارد به مسافرت های او به خارج ازکشور. همو دولت بازرگان را «نماینده منافع بورژوازی ایران توصیف می کند که طرفدار رشد افسار گسیخته روابط سرمایه داری درایران است و درمقابل، شورای انقلاب را طرفدار تزهای "رشد غیرسرمایه داری اسلامی" در ایران معرفی می کند. . . . کیانوری حزب توده را پشتیبان آیت الله خمینی می داند و اضافه می کند که حزب توده به موقع خط [آیت الله] خمینی را نسبتا مترقی ارزیابی کرد». ازتیراژ چهل هزار نسخۀ روزنامه مردم و هفته نامه ها و ماه نامه ها ومجلات حزبی کارگران آماری ارائه می دهد. و: «ازوحدت وکار دستجمعی درحزب اظهار خوشنودی می کند و می افزاید که از کشمکش های درون حزبی گذشته اثری نمانده است» باخوانش چنین روایت دروغ آشکار، پنداری که ساده انگاری زیرپوست همگی مسئولان رده بالایی حزب بوده لانه کرده است. فرقی هم نمی کند دانشمند و سیاستمدار یا بیسواد وعامی بوده باشد.
نویسنده با چنین خبر قابل تأمل، اما غیر واقعی وهولناک این فصل را می بندد: « کیانوری درپایان گفت و گوی خود به گوتمن اطلاع می دهد که «هم اکنون [درایران] سازمان امنیت جدیدی درحال شکل گیری است ویکی ازهواداران حزب توده (سرهنگ بیژن کبیری) برای ریاست این ارگان درنظرگرفته شده است . . . . . . همین چند سطر نشان می دهد که کیانوری چه اطلاعات امنیتی محرمانه ای دراختیار شوروی ها می گذاشت».
فصل دوازدهم : ازهجوم مأموران امنیتی جمهوری اسلامی به مراکرحزب توده ایران در 17 بهمن 1361 و دستگیری ها خبر می دهد. درمیان دستگیر شده ها ازکیانوری و همسرش مریم فیروز ودیگر سران حزب «به اتهام جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی»، به صراحت نام برده شده است. چندی بعد در «هفتم اردیبهشت ماه 1362 درعملیاتی با رمز "حضرت علی" حدود 170 نفر ازکادرهای حزب درتهران و500 نفر درشهرستان ها، ازجمله احسان طبری، و . . . به اتهام مقابله با طرح کودتای نظامی دستگیرشدند». حکومت نوپا که درپی اعدام ها و دستگیری های رجال رژیم قبلی، هُشیارانه به تضعیف حامیان بطور خزیده ازبین بردن اطرافیان غیرحوزوی خود را شروع کرده بود، این بار، درقدرت نمائی بی نظیر، با هجوم و دستگیری مسئولان قدیمی ترین وبا ثبات ترین حزب سوسیالیستی کشور، همه مخالفان را مرعوب کرد. اعدام سران توده ای ها آخرین تیر خلاص به مخالفان رژیم اسلامی بود. ازدیدگاه مسئولان، کشتارهای جمعی و بدون محاکمه زندانیان سیاسی تضمین محکمی بود در بقای حکومت.
درباره ظاهرشدن کیانوری درتلویزیون وصحبت های اوبنا به گفته ی «بناماریف، کاندیدای دفترسیاسی ودبیرکمیته مرکزی حزب کمونیست اتحار جماهیرشوروی» . . . . . . . . به نظر می رسد که سازمان امنیت و اطلاعات ایران استقامت وپایداری کمونیستی کیانوری را نه تنها با شکنجه های طاقت فرسا، بلکه با اعمال شوک الکتریکی مواد مخدر درهم شکسته است » این نیز قابل تأمل است که چند جا اشاره شده است که :« رفقای شوروی چندماه پیش ازدستگیری رفیق کیانوری به اوپیشنهاد کردندکه مخفی شود و به طورغیرقانونی به اتحاد شوروی بیاید اما این پیشنهاد نیزبا مخالفت کیانوری روبرو شد».
این فصل پایانی اشاره هائی دارد به سخنان خاوری و اظهار نظرهای انتقادی او: «خاوری به انتقاد از سیاست حزب نیز پرداخت واظهارداشت که برخی ازعلل ضربات سخت ناشی از اشتباه خود حزب بود. چرا که حزب ازیک تحلیل طبقاتی عمیق ازروحانیت بی بهره بود».
نه تنها حزب توده، به قول ظریفی که می گفت: شیطان از دست شان عاجزاست چه رسد به حزب توده! روحانیت از هشیاری بی نظیری برخوردارند. پرورش یافته درون جامعه هستند. طبقات اجتماعی راخوب می شناسند. با افکار و اندیشه ی مردم درهرلباس و مسلکی باشند درتماسند. درآمیختگی با قشرهای گوناگون مردم باتجربه ترین ها هستند و کمترفریب می خورند. درتمیز رفتار با رُقبا و حذف تدریجی آنهاهوشمندی خودرا ثابت کردند.
متن روایت ها دربرگ 185 به پایان می رسد و پس ازآن اسناداست تا برگ 350 و سپس تصویرها و نمایه تا برگ 376 کتاب بسته می شود.
پیش ازبستن این بررسی باید بگویم که اسناد 165 برگی کتاب حاوی اخبار مفید ولو دهنده بیکفایتی هاست که جهت طولانی شدن نوشتار نقل آنها مقدور نشد. اکتفا به 3 روایت : «درجریان تصفیه های دوران استالین تقریبا همه اعضای رهبری حزب کمونیست ایران و صدهاتن ازکادرهای آن حزب تحت اتهامات واهی به جوخه های اعدام سپرده شدند و یا درسیاه چال های استالینی جان سپردند» زیرنویس ص 216.
«شاه مدتی است که روابط ایران با شوروی را بهبود بخشیده است و درنظردارد که 100 میلیون تن نفت خام به کشورهای سوسیالیستی صادر کند. دیدگاه های شاه و نخست وزیر ایران درمورد صنعتی کردن کشوررا باید جدی گرفت. شاه به دلیل مخالفت آمریکائی ها با صنعتی کردن ایران به کشورهای سوسیالیستی روی آورده است. نخست وزیر ایران مردی پرانرژی است». بنگرید به ص 258.
«بابک امیرخسروی ازاعضای سابق کمیته مرکزی و یکی ازشرکت کنندگان دراین پلنوم می نویسد: «ما درپلنوم هیجدهم با یک پدیدۀ هولناک رو به روشدیم که لرزه براندام ما انداخت. چهارپنجم اعضای سیاسی، یعنی رهبری حزب [توده] به دست سرسپردگان دونمایۀ مقامات امنیتی شوروی ها افتاده بود». زیرنویس ص346.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر