نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ فروردین ۳, دوشنبه

سفر به یمن، آشنایی با حوثی‌ها و دشمنان‌شان

سفر به یمن، آشنایی با حوثی‌ها و دشمنان‌شان

سپتامبر سال گذشته میلادی هزاران پیکارجو از شمال یمن به سمت صنعا را افتادند و ظرف چهار روز پایتخت را گرفتند. دولت ضعیف با ارتشی ازهم‌گسیخته، توان مقابله با شورشیان حوثی‌ را نداشت.
حوثی‌ها، یا بهتر است بگوییم جنبش حوثی، آسان چیزی از خودش بروز نمی‌دهند. از همین رو همیشه برای من حالتی رمزآلود داشته. برای این‌که از نزدیک با این جنبش آشنا بشوم به یمن رفتم. می‌خواستم بفهمم این مردمانی که ناگهان قدرت اصلی یمن شده‌اند، از کجا آمده‌اند و چه می‌خواهند.
یمن را کشوری دوپاره دیدم. پایتخت دست حوثی‌هاست – مردمی با مذهب زیدی، که شاخه‌ای از مذهب شیعه است. اما در برابرشان، در بخش جنوبی یمن، ائتلافی از القاعده و دیگر گروه‌های مسلح سنی قرار گرفته که قصد کوتاه آمدن ندارد.
آن‌طور که در برخی گزارش‌ها آمده، در شهرهای بزرگ یمن علیه حوثی‌ها تظاهرات گسترده برپا شده. اما حال و هوایی که من در سفر به نقاط مختلف کشور، در عبور از جبهه‌های نبرد و گفتگو با حوثی‌ها و دشمنان‌شان، دیدم، چیزی دیگر بود: حس کشوری در حال تجزیه.
صنعا
هفته اولی که صنعا بودم، القاعده در میدان اصلی شهر، جایی که حوثی‌ها – تنها چند هفته پس از به‌ قدرت رسیدن – تجمع کرده بودند، بمب منفجر کرد. خودم را به محل حادثه رساندم و با مردم صحبت کردم. یک شاهد عینی می‌گفت: "انفجار آنقدر قوی بود که مردم پرت می‌شدند هوا. کلی بچه و پیر مردند. خیلی کشته شدند."
در و دیوار صنعا پر است از شعار حوثی‌ها. شعاری که برگرفته از شعارهای سال‌های اول پس از انقلاب ایران است: "الله اکبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، نفرین خدا بر یهودیان، و اسلام پیروز است".
حوثی‌ها نهادی به نام کمیته انقلابی ایجاد کرده‌اند که عملا نقش دولت را بازی می‌کند. ادعای کمیته انقلابی این است که می‌خواهد با فساد مبارزه کند.
در صنعا پیش خانواده دوست نزدیکم راضیه مانده بودم. خودش فعال حقوق بشر است و پدرش، دکتر محمد متوکلی، سیاستمدار. راضیه می‌گفت: "واقعا فکر می‌کنم این بدترین دوران تاریخ یمن است."
چند هفته بعد که برگشتم، فضا عوض شده بود. همه شعارهای حوثی‌ها از در و دیوار پاک شده بود. شایع بود که حوثی‌ها به مسجدهای سنی‌ پایتخت حمله می‌کنند و امام جماعت‌ها را عوض می‌کنند. در یکی از مسجدها دیدم نوشته بودند "حوثی‌ها از مردم نیستند"، و البته شعارهای زیادی هم بود که روی‌شان رنگ زده بودند. حتی اذان هم از اذان سنی به اذان زیدی تغییر کرده بود. گروه‌های حقوق بشری می‌گفتند حوثی‌ها همه‌جای صنعا مخالفانشان را ترور یا شکنجه می‌کنند.
کمی بعد ترور به بیخ گوشم رسید. دکتر متوکلی که وقتی صنعا بودم در خانه‌اش می‌ماندم، به ضرب گلوله کشته شده بود. همه بهت‌زده بودند. او از معدود کسانی بود که بیشتر یمنی‌ها به‌عنوان سیاستمداری برجسته و صادق قبول داشتند. من هم مثل خانواده و دوستانش ماتم‌زده بودم. فرض‌مان این بود که کار القاعده است، اما کسی مسئولیت نپذیرفت.
صعده
                        مسجد صعده، زادگاه فرقه زیدی در یمن                   
در یک دهه گذشته دولت یمن شش بار به حوثی‌ها حمله کرده بود. جنبش حوثی‌ها در حقیقت جنبشی است برآمده از جنگ.
من سال‌ها می‌خواستم به صعده بروم، اما دولت خبرنگاران را به آن منطقه راه نمی‌داد – نکته‌ای که انزوای صعده را دوچندان می‌کرد.
سال ۲۰۰۴، رهبر حوثی‌ها به نام حسین بدرالدین حوثی ناچار شد با نیروهایش از دست ارتش یمن به غارهای جبل مران پناه ببرد. آن‌طور که پیروان بدرالدین می‌گویند، حمله‌کنندگان توی غار بنزین ریختند و آتش زدند. بدرالدین ظاهرا دست‌گیر و کشته شد. اما درگیری‌ها ادامه پیدا کرد.
پنج سال بعد عربستان سعودی هم به کمک ارتش یمن آمد و به صعده – پایگاه حوثی‌ها – که درست جنوب مرز عربستان و یمن است، حمله کرد. زخم آن جنگ که جنگ ششم بود، هنوز بر چهره شهر قدیم صعده که نزدیک کوه‌هاست، پیداست. بعضی‌ ساختمان‌ها سوراخ سوراخ‌ هستند، بعضی دیگر ویرانه‌ای بیش نیستند.
گورستانی در صعده که شهدای جنگ اول در آن دفن‌اند                   
یکی از معدود زنانی که در دوران درگیری در شهر مانده بوده، برایم تعریف کرد چطور خانواده‌اش هفت-هشت ماه زیر حمله زندگی می‌کرده. می‌گفت: "هیچ‌کس نمی‌گفت حصر باید برداشته شود. هیچ‌کس کمک نمی‌کرد. این همه به مردم صعده ظلم شد، به مردم بی‌گناه که کاری نکرده بودند."
حیات پشتی خانه‌اش گورستانی کوچک بود، جایی که سه کودک را که به‌خاطر اصابت خمپاره کشته شده بودند، دفن کرده‌اند. می‌گفت: "وقتی رسیدیم تکه‌پاره شده بودند. مادرشان آمد و تکه‌های بچه‌هایش را جمع کرد."
خشونتی که بر حوثی‌ها رفت، پیش‌درآمد کاری بود که کمی بعد آنها با مخالفانشان کردند.
رداع
استان البیضاء پیش از این پایگاه القاعده در یمن بود. اما حالا حوثی‌ها سوار کارند و ایست‌های بازرسی‌شان همه جا به‌چشم می‌خورد.
سه هفته بعد از ورودم به رداع نبردی شدید در گرفت. هر دو طرف تلفات سنگین دادند. اما در نهایت حوثی‌ها نیروهای القاعده را بیرون راندند.
ولید، یکی از نیروهای حوثی، مرا در شهر گرداند و داستان را برایم تعریف کرد. نزدیک یک مسجد، به فضای باز اطراف آن اشاره کرد و گفت: "این‌جا مردم شهر با القاعده‌ای‌ها حرف زدند. همین‌جا با هم نان‌ونمک خوردیم، اما درست فردایش با سلاح سنگین و تک‌تیرانداز به خانه‌هایمان حمله کردند."
در شهر از یک بمب‌گذار انتحاری القاعده صحبت می‌کنند که به حومه شهر رسیده بوده و می‌خواسته از یک ایست بازرسی حوثی‌ها رد شود. ظاهرا کودکی هم برای رد‌گم‌کنی در ماشین بوده. مأمورها جلوی ماشین را می‌گیرند. ماشین منفجر می‌شود و راننده و کودک می‌میرند. جز لاشه ماشین چیزی نمی‌ماند.
البته حوثی‌ها هم بخش‌هایی از شهر را خراب کرده‌اند. ولید کپه‌ای از سنگ و آجر نشانم می‌دهد. می‌گوید خانه یک افراطی بوده که "مردم رداع را می‌دزدید، می‌آورد این‌جا و شکنجه می‌کرد. همه شهر را وحشت‌زده کرده بود."
ولید می‌گوید خانه‌اش باید خراب می‌شده که درس عبرتی برای دیگران باشد. بعد اشاره می‌کند که برویم. می‌گوید: "همین یکی بس بود. وگرنه می‌گفتند همه خانه‌های رداع را خراب کرده‌ایم."
آن‌سوی رداع
کمی بعد یک دسته سرباز با لباس‌های پلنگی و تفنگ که به سوی قلمرو القاعده می‌روند، ما (تیم بی‌بی‌سی) را می‌بینند. این‌جا خیلی از قبایل سنی متحد القاعده‌اند، اما نه همه. اما در جنگ با حوثی‌ها همه متحدند.
در استان بیضاء هزاران پیکارجوی سنی به سرکردگی یکی از سران قبایل به نام زیاد المجدلی متحد شده‌اند. با او در باره حوثی‌ها حرف می‌زنم. می‌گوید: "مسجد و مدرسه را خراب می‌کنند، بعد داد می‌زنند "مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل". مگر این مسجدها مال آمریکا و اسرائیل است؟"
بعد اضافه می‌کند: "وقتی من و یک مبارز القاعده در یک سنگر کنار هم با حوثی‌ها می‌جنگیم، یعنی با هم برادریم. برادر در لباس رزم."
هستند کسانی دیگر در بعضی مناطق استان بیضاء که معتقدند القاعده به اندازه کافی سرسخت نیست. یکی از این افراد احمد خمیس است، از جهادی‌های معروف محلی. می‌گوید عاشق داعش دولت اسلامی است: "دولت اسلامی واقعی است، قلمرو دارد. می‌جنگد و فتح می‌کند. عقب‌نشینی هم نمی‌کند، مثل عراق. آرزوی همه ما این است که از اشغال شیعیان رها بشویم و زیر پرچم اسلام زندگی کنیم."
عدن
مقصد بعدی‌ من عدن بود، بزرگ‌ترین شهر جنوب یمن. می‌خواستم ببینم بقیه جاهایی که تحت کنترل حوثی‌ها نیستند اوضاع چطور است. چندین دهه است که گروه‌هایی در جنوب دنبال جدا شدن از شمال کشورند. دولت یمن پیوسته جنبش جدایی‌طلب را سرکوب کرده.
در عدن جو ضدحوثی سنگین و آشکار است. همه‌جای شهر شعار "مرگ بر حوثی‌ها" دیده می‌شود. جمعیتی انبوه برای یک تجمع جدایی‌طلبانه بیرون آمده‌اند. بسیاری پرچم ملی‌شان را به‌دست گرفته‌اند و اطراف یک سن جمع شده‌اند.
مردی روی سن توی بلندگو فریاد می‌زند: "می‌خواهید با شمال یکی باشید؟" جمعیت جواب می‌دهند "نه!"
با یکی از شرکت‌کننده‌ها حرف می‌زنم. می‌گوید: "هرچه کشیده‌ایم بس است. جنوب می‌خواهد آزاد بشود." جمعیت شعار می‌دهند "سرت را بالا بگیر، تو یک جنوبی مستقل هستی!"
کمی بعد جمعیت به حرکت درمی‌آید و تجمع به راهپیمایی در خیابان‌های شهر بدل می‌شود. مردم پر از خشمند. این تصویر را که می‌بینم، حس می‌کنم یمن در آستانه فروپاشی است.
پشت یک وانت در خیابان‌های شهر می‌گردیم – با یک خبرنگار حوثی به نام عبدالرحمان. می‌گوید: "یک انقلاب در شمال داریم، یک انقلاب در جنوب. انگار مردم یمن همه در کشور خودشان غریبه‌اند." ناگهان صدای گلوله می‌آید. نیروهای امنیتی تیراندازی می‌کنند و اشک‌آور می‌زنند.
طی این سال‌ها که به عدن سفر کرده‌ام، بارها برخورد خشن دولت با معترضان را دیده‌ام. بنابراین خود سرکوب چیز تازه‌ای نیست. اما قدرت گرفتن حوثی‌ها کشور را بیش از پیش دوقطبی کرده و یمنی‌ها را بیشتر در درگیری خون‌بار فروبرده.
بعد از سفر من، جنوب و شرق کشور اعلام کردند زیر بار قدرت حوثی‌ها نمی‌روند. عبد ربه منصور هادی، رئیس‌جمهور یمن، هم از صنعا فرار کرده و در عدن دولتی جدید اعلام کرده. اما در شمال، حکمران عملا کمیته انقلابی حوثی‌هاست.


منبع: بی بی سی

هیچ نظری موجود نیست: