اسخ به دو سئوال و وقتی ته قضیه بالا میآید
اسماعیل وفا یغمایی
اسماعیل وفا یغمایی
شمار زیادی از دوستان و خوانندگان منصف! که از هواداران شورا و مجاهدین هستند ، با میل یا یاداشت در زیرمقالات وب پرسیده اند که:
فرض کنید موفق شدید شورا و مجاهدین را از بین ببرید! بعد چه؟ رژیم میماند و مردم بی پناه.
و نیز این راه را پیش پا گذاشته اند که:
بروید خودتان سازمان خودتان را راه بیاندازید و رهبری را به دست بگیرید!
من از زبان خود و با مسامحه از زبان امثال خود توضیحی کوتاه میدهم.
من و امثال من منتقد و مخالفیم و نه چیز دیگر. قبل از این نیز(کسانی چون من) منتقد و مخالف بوده ایم و نه چیز دیگر.
انتقاد کردن و مخالف بودن با برخی یا تمام خطوط شورا و
مجاهدین حق من و ماست. کسانی که میخواهند مسئله از بین بردن شورا و مجاهدین
را پیش رو بگذارند ، گذشته از حل و فصل موقت مسائل ذهنی برخی اطرافیانشان
با محمل علم کردن دشمن و دشمنسازی، خود بهتر از همه میدانند نابود کردن یک
سازمان سیاسی کار یک تن و چند تن نیست و سازمان سیاسی یک پل یا یک ساختمان
نیست که بتوان با یک یا چند انفجار آن را از بین برد . آنچه نهایتا یک
سازمان سیاسی را از بین میبرد ضعفها و تناقضات و بحرانها ومشکلات اساسی
درونی آنست و تازه در اینصورت هم اگر محبوبیت و سودی واقعی داشته باشد و
عناصری از حیات سیاسی و سلامت در آن باشد زنده میماند و در شرایطی مناسب سر
میکشد. نمونه اش خود سازمان مجاهدین است. در بحران سال پنجاه و چهار
تقریبا متلاشی شد ولی در سالهای بعد سر بر آورد.
با این توضیح لطف نموده اشکالات موجود را بر گردن ما
نیانداخته و در معالجه و مداوای بیمار بکوشید و تکرار میکنم مخالفت و
انتقاد را به وادی دیگر که مورد نظرتان است نکشید و تحمیل نفرمائید.
نکته دوم در باره این که خودتان بروید و سازمانتان را بسازید و
رهبری را به دست گیرید باید بگویم این نیز نوعی دهن کجی کودکانه است.
مقوله سر بر کشیدن یک سازمان و پیدایش رهبران حاصل یک کنش و واکنش نیرومند
سیاسی، اجتماعی و تاریخی است که امثال گاندی، مصدق، نهرو، لنین، مائو، هوشی
مین و یا در بخش منفی هیتلر و پل پت و خمینی و امثالهم... را بر می آورد.
من به زعم دوستان! ادعای رهبری!! نداشته ام، لطفا قضیه را کاریکاتوریزه
نکنید. اگر میخواهید کارکرد و خوب و بد و روشن و تاریک مرا برآورد کنید
میتوانید بعنوان یک شاعر و نویسنده که نیروی خود را در حد امکانات شناختی
خود در مسیر آزادی و ضد استبداد و ارتجاع ( هر نوع استبداد و ارتجاعی)به
کار گرفته بر آورد کنید و بجای انداختن این سنگ بزرگ در دامان امثال من،
رفته و کارکرد کسانی را که ادعای رهبری داشته ونزدیک به چهار دهه است در
جایگاه رهبری بوده اند بر آورد بفرمائید. بجز این مطمئن باشید تاریخ و
جامعه کنونی ایران از پس موجها و تلاطمها آنچه را باید پدید خواهد آورد و
مادر روزگار عقیم نخواهد بود. بقول نعمت آزرم فردوسی سخنی از مرگ زال و
رودابه و سیمرغ در شاهنامه نگفته تا زنده باشند و نجاتگران ایران را
بیافرینند این سه در درون ملت بزرگ ایران و با آنانند. نگران نباشید.
پدیدار خواهند شد و خواهند زاد و شاعران ایران نیز ناجیان راستین ایران را
با افتخار خواهند سرود بدون اینکه ادعای رهبری داشته باشند و ایرانزمینی که
نزدیک به بیست و شش قرن است هویت تاریخی و جغرافیائی خود را بر زمین مهر
کوبیده از ننگ و رنج حکومت ملایان رها خواهد شد.
نکته دیگر اگر چه بطور مستقیم به من مربوط نیست مسئله استعفای
آقایان قصیم و روحانی است که پس از گذشت روزها باز هم بجای اینکه به دلائل
استعفا پرداخته شود یا اینکه با برخوردی خوشایند با این دوستان و اعضای
سابق شورائی بدرودی شایسته گفته شود و برای آنها طلب سلامت و موفقیت در
زندگی غیر شورائی شان بشود باز هم کوشش این است که این استعفا را که می
تواند دلائل شخصی، سیاسی، فکری و فلسفی یا هر چیز دیگر داشته باشد در هاله
ای از ابهام و توطئه و امثالهم به نمایش گذاشته شود. راستی در این میان چه
چیز دارد دنبال میشود و چه مشکلی وجود دارد؟ آیا ته قضیه دارد بالا می آید و
یک ماهیت شگفت دارد خود را نشان میدهد؟
میتوان باز هم پرسید، چه خبر است؟ چه اتفاق افتاده؟ دو عضو یک
حزب یا تشکیلات نخواسته اند ادامه دهند. اصلا خسته شده اند، آیا این عجیب
است. نمیشد یک اطلاعیه داده شود و پس از تشکر از زحمات سی ساله اشان با
احترام از آنها خداحافظی کرد و دسته گلی نیز به درب خانه شان فرستاد و
جوانمردی و بزرگمنشی خود را حتی در صورتی که اشتباهی از سوی اعضا رخ داده
نشان داد و شرمنده اشان نمود. آیا هر کس بیرون میرود باید از وادی منتقد به
وادی دشمن هل داده شود تا تصفیه حساب با او آسانتر باشد. آیا برخورد یک
تشکیلات عریض و طویل و پر امکان که رهبرانش گویا تالی تلوی در تاریخ ایران
ندارند با دو عضو خود باید این چنین باشد؟ هر روز مقاله ای در پی مقاله و
نوشته ای در پی نوشته که این استعفا چنین است و چنان و فلان ملا خوشحال شده
و بهمان شکنجه گر شاد گشته است. آیا این تشکیلات اگر اعتماد به نفس کافی و
سلامت سیاسی لازم را دارا باشد باید بجز این رفتار کند. حرف زیادست و
قضایا روشن و بیش از این توضیح لازم نیست فقط میخواهم بگویم نظاره این صحنه
های تکراری که بجای توضیح، سلاح تهمت و توطئه و خیالبافی های سیاسی بمیدان
می آید ( و در رابطه با خود من نیز اینجا و آنجا با نوشتن مقالات مضحک
هنوز ادامه دارد) راه بجائی نخواهد برد، غم انگیز بودن صحنه در همان پرده
اول:
که یک تشکیلات پر سابقه بمصاف سیاسی یک یا چند عضو سابق خود
می آید خود را نشان میدهد. نتیجه نیز روشن است. بجائی نخواهید رسید. شاید
افراد خسته شوند و فشار زیادی را تحمل کنند ولی بازنده نخواهند بود زیرا
آنها در این استعفا به دنبال هیچ بردی نبوده اند . مهم تر از همه فراتر
ازمن و ما و شما حقیقت روی میز است و خود را نشان خواهد داد.این را من
مطمئن هستم .
24 ژوئن 2013-06-23
اسماعیل وفا یغمائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر