نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ فروردین ۲۰, یکشنبه

ستاره مهری: سفره‌ای با طعم کلیه!



خرید و فروش کلیه در ایران پدیده‌ای رایج است. ما که در شهرهای مختلف ایران زندگی‌کنیم، تجربه‌ی مواجهه با آگهی‌های خرید و فروش کلیه را داریم. در تهران انجمن خیریه‌ی حمایت از بیماران کلیوی ایران کمی پایین‌تر از میدان ولیعصر قرار دارد. وارد خیابان که می‌شوی با انبوهی کاغذهای تقاضای خرید و فروش چسبیده به دیوار روبه‌رو می‌شوی. گاهی هم دلالانی از کنارت رد می‌شوند و می‌پرسند: «می‌خری یا می‌فروشی؟ گروه خونیت چیه؟» گسترش استفاده از شبکه‌های اجتماعی مجازی نیز تریبون جدید و وسیع‌تری برای این کار فراهم کرده‌است. دیدن این صحنه‌ها چراغ دو نکته را در ذهن انسان روشن می‌کند؛ اول، نیاز افراد به پول فروش کلیه؛ و دوم میزان بالای بیماری‌های کلیوی در کشور. حداقل بین ۱۰ تا ۱۵ درصد افراد جامعه یعنی از هر ۱۰ نفر 1 تا ۲ نفر به بیماری‌های کلیوی مبتلا هستند.
آمار رسمي در دست نيست؛ اما رئيس انجمن خيريه‌ی حمايت از بيماران كليوي در سال 91 اعلام کرده:«به‌طور ميانگين به‌ازاي هر بيمار كليوي كه در انتظار پيوند است، صرف‌نظر از گروه خوني، حداقل 4 متقاضي فروش وجود دارد و اين امر سبب شده بعضي از فروشنده‌ها در گروه‌هاي خوني كم‌طرفدار نظير+A حاضر به فروش كليه‌ی خود با قيمتي حتي كم‌تر از شش ميليون تومان باشند.». او مي‌گويد: «اکثر کسانی که می‌آیند کلیه بدهند بیکارند و هزینه‌های زندگی به آن‌ها فشار آورده است.... شهرستانی‌ها خیلی بیشتر با همین هزینه راضي به دادن كليه مي‌شوند. چراكه بيكاري در شهرستان‌ها بيشتر است... پيش‌ترها بسيار ديده مي‌شد كه اعضاي خانواده براي اهداي كليه به عزيزشان پيشقدم مي‌شدند اما اين روزها كمتر ديده مي‌شود چرا كه آن‌ها مي‌گويند حالا كه تمكن مالي داريم كليه مي‌خريم
تبدیل عرصه‌ی سلامت عمومی به بازار، تابع سیاست‌های کلانی است که در حرف‌های اخیر یکی از نمایندگان مجلس بیان شد. دکتر حسینعلی شهریاری عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس گفت: «چه اشکالی دارد وقتی که فرد در فقر به سر می‌برد و با دریافت 20 الی 30 میلیون زندگی‌اش متحول می‌شود این کار را انجام دهد.» معنای این حرف این می‌شود که: مریضی، فقیری، بیکاری و... مشکل خودته، یا حلش کن یا بمیر!
درست است، «میلیون تومان» در زندگی بسیاری از ایرانیان یک رویای دست‌نایافتنی است. این را مقایسه کنید با مبالغ هنگفت اختلاس‌های ریز و درشتی که از درز اختلاف‌های قطب‌بندی‌های مختلف قدرت بیرون می‌زند و رانت‌ها و حقوق‌های عجیب و غریبی که نصیب عده‌ای می‌شود. 
سلامت، عرصه‌ای وسیع و چندبعدی است. ابعاد مختلف سلامت مشتمل بر جسمی، روانی و اجتماعی می‌شود. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، متولی سلامت در کشور است. نظام سلامت کشور نیز مانند عرصه‌های دیگر همواره مبتنی بر تضاد و تبعیض طبقاتی شدید بوده است. پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، طرح تحول نظام سلامت را تدوین کرد. این طرح که به‌دنبال «محافظت مالی» مردم در قبال هزینه‌های سلامت، ارتقای کیفیت و افزایش دسترسی به خدمات درمانی بود از ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۳ در بیمارستان‌های دولتی سراسر کشور به اجرا درآمد. بررسی و نقد جنبه‌های مختلف این طرح، هدف این مقاله نیست اما در بهترین حالت، طرحی است که کارکرد یک مُسکن را دارد که بر درمان متمرکز است درحالی‌که بُعد پیشگیری و بسترسازی را مغفول گذاشته است. از همان ابتدا نقدهای جدی در اجرایی بودن و نتیجه‌بخش بودن آن وجود داشت و اکنون با گذشت زمان ناکارآمد بودنش ملموس‌تر است. در چهارچوب چنین دیدگاه و برنامه‌هایی است که درصد بیماری‌های جسمی و روانی جامعه مدام در حال افزایش است و بار اقتصادی درمان هم بار مضاعف بر درد بیماران می‌‌گذارد. ریشه‌ی آسیب‌هایی مانند کلیه‌فروشی، فقر و مشکلات اقتصادی و کالاانگاری روابط انسانی است. دولت حسن روحانی درحالی با وعده‌ی چرخاندن چرخ اقتصاد و معیشت مردم روی کار آمد که اقتصاد کشور در مرز نابودی قرار داشت و این بار سنگین بر دوش مردم و اقشار زحمتکش بوده و هست. رییس دولت، وعده‌ی تغییرات و چرخیدن چرخ زندگی مردم را داد. چرخیدنی که یا امید به سرمایه‌های خارجی داشت یا ریاضت‌کشی بیشتر مردم و البته، هزینه‌های هر دو گزینه را توده‌های مردم با فوق استثمار شدن و نابودی زندگی پرداخت می‌کنند. نه‌تنها صد روزی که وعده داده شده بود، بلکه چهار سال دولت روحانی نیز مانند دولت‌های دیگر این نظام گذشت و از وعده‌ی تغییر، چیزی بیرون نیامد جز آمار بالای فقر، بیکاری، اعتیاد، مهاجرت و حاشیه‌نشینی، کودکان کار، تن فروشی، خودکشی و غیره. امید دوباره بستن به انتخابات و تشویق مردم برای رأی دادن، تلاش برای حفظ وضع موجود خواهد بود و خیانت به تمام دردکشیدگان از این وضعیت. چه دولت روحانی سر کار باشد چه احمدی‌نژاد، خاتمی یا سایرین، فرقی ندارد این نظام، قادر به ایجاد تغییر اساسی در جهت منافع مردم نخواهد بود زیرا شرایط موجود ایران هم جزیی است از نظام جهانی سرمایه‌داری و اصول و ارزش‌های کالایی که تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و حتی جسم و ذهن افراد را درگیر کرده است.  
کالایی شدن نیروی کار و کل روابط اجتماعی و انسانی در عصر سرمایه‌داری و فقر گسترش‌یابنده در لایه‌های جامعه به جایی می‌رسد که فرد مجبور می‌شود برای گذران حداقلی چند صباح امور، بخشی از بدن خود را بفروشد. جایگاه و پایگاه اقتصادی و اجتماعی فرد مشخص می‌کند که حق زندگی با اندام‌هایش را دارد یا نه. برمبنای چنین ساختاری ارزش‌هایی مانند توجه به نیازهای هم‌نوعان و کارهایی مانند اهدای داوطلبانه‌ی اعضا برای کاهش آلام دیگران، جایگاهی ندارد. مناسبات و ارزش‌های سرمایه‌داری که به‌عنوان اصول برتر و تغییرنایافتنی جوامع انسانی معرفی می‌شوند ازیک‌سو انسان‌ها را روزبه‌روز بیشتر به فقر و فلاکت می‌کشاند و ازسوی دیگر، آن‌ها را به‌سطح جعبه ابزار تقلیل می‌دهد. باید از خود پرسید این چه نظامی است که این‌گونه، کالایی به اسم انسان می‌سازد و زیر چاقوی اجبار طبقاتی، قطعه‌قطعه می‌کند و به حراج می‌گذارد؛ چرا انسان برای زنده ماندن باید یکی از اعضای بدن خود را بفروشد؛ این چه نظامی است که از جان و تن و اندام انسان‌ها تغذیه می‌کند؛ این چه نظامی است که برای پیشبرد منافع خود، ارتش ذخیره‌ی کار چند صد میلیون نفری در دنیا ایجاد و آن‌ها را وادار به اندام‌فروشی، نوزادفروشی، تن‌فروشی و.... می‌کند؟ اصول و ارزش‌هایی را که برمبنای چنین نظامی ساخته می‌شود، مقایسه کنید با اصولی که در دولت‌های سوسیالیستی حاکم بود. چین انقلابی (1976-1949)، تساوی‌گرایانه‌ترین نظام پزشکی دنیا را بر مبنای خدمت به مردم و رساندن خدمات پزشکی ضروری به کل جمعیت برقرار ساخت. میانگین نرخ مرگ و میر در شانگهای و پکن پایین‌تر از نیویورک بود. کارگران و دهقانان چینی با این‌که خود هم مشکلاتی داشتند اما تحت تاثیر آموزه‌های سوسیالیستی و در راه تلاش برای رسیدن به دنیایی متفاوت و کمک به پیشرفت انقلاب در سطح بین‌المللی، کار داوطلبانه انجام می‌دادند. انقلاب در شوروی سوسیالیستی(19541917) روابط نوینی را متولد کرد. در شرایط وخیم جنگ داخلی توده‌های مردم درست برعکس روابط درون جوامع سرمایه‌داری که تولیدکننده‌ی ایدئولوژی خودپرستانه‌ی «اول من» است،  وارد کار تعاونی داوطلبانه برای خدمت به کل جامعه شدند. آن‌ها برای حفظ سلامت و بهداشت مردم و شهرها که گرفتار آلودگی‌های وحشتناک شده بودند آستین بالازده و دست به فعالیتی عظیم زدند و دولت سوسیالیستی مشوق این حرکت بود. آن‌ها نشان دادند که آن‌چه سرمایه‌داری و همه‌ی نظام‌های طبقاتی به عنوان «ذات بشر» قلمداد می کردند، افسانه‌ای بیش نیست.
لازمه‌ی برقراری مجدد چنین روابطی، خلاص شدن از نظام سرمایه‌داری و حرکت به‌سوی اقتصاد با برنامه‌ی سوسیالیستی است که در آن به‌جای مرکزیت سود، برطرف کردن نیاز انسان‌ها مرکزیت دارد. ریموند لوتا در اثری با عنوانِ «سوسياليسم ميليون‌ها بار بهتر از سرمايه داری است و کمونيسم، جهانی از آن هم بهتر است» می‌گوید: «...در زمانی زندگی می‌کنيم که ابدی بودن سرمايه‌داری را با شيپور جار می‌زنند. به ما می‌گويند، قرن بيستم حکم خود را صادر کرده است: تجربه‌ی سوسياليسم، شکست خورده و فقط می‌تواند شکست بخورد. ما را با اين تبليغات که بديلی برای سرمايه‌داری وجود ندارد و اين‌که سرمايه‌داری نظم طبيعی امور است، بمباران می‌کنند. به ما می‌گويند، هر چه‌قدر هم که سرمايه‌داری اشکال داشته باشد، هرگونه تلاشی برای خلاص شدن از شر آن، امور را بدتر خواهد کرد.». اما تجربه‌ی انقلاب‌های سوسیالیستی شوروی و چین در قرن بیستم، خط بطلانی بر این ادعاها است. مارکس زمانی گفت: «کل تاریخ هیج نیست مگر دگرگونی دائم «طبیعت» انسان. سرمایه‌داری هم اصول و ارزش‌ها و روابط خود را پرورش می‌دهد و تقویت می‌کند و آن‌ها را ابدی و ازلی می‌نمایاند اما این‌ها نیز قابل تغییر و جایگزین شدن با اصول انقلابی و کمونیستی است.
در برخورد با پدیده‌ای مانند فروش کلیه برای گذران امور زندگی، عده‌ای به خیریه و پرورش انگیزه‌ی ثواب در میان مردم می‌پردازند تا دارا دست ندار را بگیرد و خیری هم برای آخرت خود ذخیره کند؛ عده‌ای از لزوم تغییر در نهادهای مرتبط با سلامت جامعه حرف می‌زنند؛ عده‌ای هم کل صورت‌مسأله را پاک می‌کنند. پرداختن به هر یک از این راه‌کارها، طفره رفتن از اصل ماجرا و ندیدن و نپرداختن به ریشه‌ها و ندیدن نقش حاکمیت طبقاتی در ستم بر توده‌ها است، نظامی که به شکل‌های گوناگون زندگی مردم را قربانی حفط و بقای خود می‌کند، زنان را فرودست و ضعیف می‌خواهد، وضعیت غیر قابل تحمل محیط زیستی در خوزستان و جنوب کشور را به قضا و قدر و عذاب الهی ربط می‌دهد، اعتراض‌های کارگران را با شلاق جواب می‌دهد، بالارفتن سود صنعت خودروسازی را بر حق نفس کشیدن انسان‌ها اولویت می‌دهد، با حمایت رانت‌های دولتی، زمین‌خواری و ساخت و سازهای غیراصولی و ناایمن جان میلیون‌ها نفر را به خطر می‌اندازد. دولتی که در آن سلامت و حیات انسان‌ها کم‌ارزش و بی‌ارزش است نباید سرنوشتی جز برانداخته شدن داشته باشد.
آتش شماره 65 –فروردین 96

هیچ نظری موجود نیست: