نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ فروردین ۲۰, یکشنبه

«خواست مبرم همه مردم و آزادیخواهان» بخش دوم

«خواست مبرم همه مردم و آزادیخواهان»
بخش دوم
علی ناظر
لینک به بخش نخست
در پی انتشار بخش نخست، طیفی از هموطنان، مرا مورد انتقاد قرار داده اند. برخی متین، و چند نفری هم برچسب هایی همچون توده ای و یا پاسدار سیاسی را بکار برده اند. به بهانه پاسخ به این هموطنان چند نکته را بازگو می کنم شاید که مورد توجه قرار بگیرد. با تشکر از انتقادات، و با باور به این نکته که این انتقادات هدفی بجز روشنگری ندارد.
«کس نخارد پشت من»
با اجازه و بدون اینکه بخواهم به سطح دانش کسی توهین کنم، بیاییم توده ای (حتما منظور هواخواهان خط حزب توده است) را تعریف کنیم. وابستگی توده ایها (و تا حدودی طفیلی های آن اکثریت) به جماهیر شوروی، و امروز به روسیه و اقمارش، برکسی پوشیده نیست. خودشان هم به این وابستگی اذعان دارند. اما، نسبت دادن ترم «خائن» به حزب توده نه بخاطر اینست که وابسته به شوروی و روسیه است، بلکه بخاطر خطی است که این حزب در جریان کودتای 28 مرداد (پیش و پس از آن) اتخاذ کرد. توده خائن است چون ایران و منافع ملی ملت شریف ایران را در راستای «بقای» خود فروخت. توده خائن است چرا که از دخالت کشوری بیگانه در امور ایران حمایت کرد. حزب توده خائن است چرا که مصدق را تنها گذاشت، و عاقبت به دامان ارتجاع غلطید. اینها باورهای من، و یا «شعار» های احساساتی نیستند. اینها واقعیات تاریخی است که پیشکسوتانی چون جزنی و پویان و احمدزاده، و حنیف نژاد به آن باور داشتند و من آن را در چند جمله کوتاه بازگو کرده ام.
پاسدار سیاسی هم برای خودش معنا و مفهومی دارد که می بایست از آن (البته اگر منظور خود خالی کردن نباشد) به درستی استفاده شود. پاسدار سیاسی از دو واژه ترکیب شده است. حمایت و نگاهبانی از یک خط سیاسی. بطور مثال، سلطه جویی آمریکا، یک سیاست است. اما این سیاست بدون قتل و کشتار، و بدون تحریف و فریب ممکن نیست. جنگ ویتنام، جنگ کره، جنگ عراق، جنگ لیبی، جنگ سوریه و یمن را می توان از دو منظر بررسی کرد. خلقی می خواهد رژیمی را تغییر داده و کشورش را با عزم و توان خود به سرمنزل آرمان ها و باورهای آن ملت برساند. به زبانی ساده تر، استقلال، و آزادی. به زبان خودمان «کس نخارد پشت من». هر راهکار و یا اقدام دیگری، هر باور دیگری بجز استقلال، آزادی و یا «کس نخارد پشت من»، فقط و فقط به «وابستگی»، به کاپیتولاسیون، و حتما و حتما به استثمار خلق می انجامد. مهم نیست «وابستگی» با چه انشا و املا و از دهان چه کسی بیرون بیاید. هر اقدامی که متکی بر «بیگانه» (امپریالیسم، ارتجاع و یا حتی کشوری دموکرات) باشد، بدون ذره ای شک، نتیجه این اقدام به وابستگی می انجامد. در چنین حالتی، پاسدار سیاسی کسی است که از «وابستگی» به بیگانه، حمایت کند.
جهت توجه آن هموطنانی که از برچسب زدن لذت می برند، و یا آشنایی با این قلم ندارند، به خلاصه می نویسم: جمهوری اسلامی در تمامیتش باید سرنگون شود. سران هر دولتی که به روی مردم آتش گشوده و آزادیخواهان را به قتل برساند باید در دادگاه، (با برخورداری از وکیل مدافع)، محاکمه شود. استفاده سلاح کشتار جمعی (از جمله بمب اتمی در هیروشیما)، جنایت علیه بشریت است و عاملان باید محاکمه شوند. اما اگر این کافی نیست ؛ با توسل به منطق مسعود رجوی (امجدیه) «آخه علامت اسلام چیه؟ جز شهادتین... اشهد ان لا اله الله...؟ »؛ می گویم «خوب مگه نه اینکه سرنگونی طلبی یعنی گفتن مرگ بر خمینی و انصارش و هرآنچه او نمایندگی می کند: پس لعن و نفرین بر آنکس که آزادی ستیز بود و هست و از ارتجاع حمایت می کرد و می کند. لعن و نفرین بر بانیان داعش و انصارش. لعن و نفرین بر جبهه نصرت و انصار و حامیانش. بر پاسداران اسلامی و انصارش». حال که «شهادتین» را گفتم و مشخص شد که به نظام اسلامی و شوروی و روسیه و آمریکا، و حتی به اسد، وابسته نیستم ، بیاییم معقول و مستند و آنگونه که برازنده یک مبارز و فعال سیاسی سرنگونی طلب است، مفهوم آنچه در بخش نخست نوشتم را بررسی کنیم.
شکاف دیپلماتیک
همیشه بر این باور بوده ام که می توان و بایست، با حفظ استقلال، از هرگونه شکاف دیپلماتیک استفاده کرده، و دشمن (جمهوری اسلامی) را هدف قرار داد. دیپلماسی (انقلابی) معنا و مفهوم خودش را دارد. دیپلماسی انقلابی یعنی رساندن پیام خلقی به پاخاسته به «جهانی که خبردار نشد». یعنی: «کس نخارد پشت من». دیپلماسی انقلابی یعنی موفقیت در سرنگونی بدون دخالت نظامی اجنبی؛ یعنی: «کس نخارد پشت من». جهت توجه برخی از هموطنانی که می خواهند هر حرف و نکته ای را به «ضد امپریالیسم»، و یا «صلح دوستی» سنجاق کرده، و من غیر مستقیم منتقدین را به لابی گری برای جمهوری اسلامی متهم کنند، باید تأکید کنم که مخالفت با دخالت بیگانه در امور یک کشور، ربطی به لابیگری، ضدامپریالیست و یا صلح طلب بودن ندارد، بلکه یک خواست ساده «ملی»، و پرهیز از وابستگی به «بیگانه» است.
از خلط مبحث پرهیز کنیم و روی این واژه ساده تأمل کنیم: «بیگانه». این بیگانه می تواند یک قبیله در نیجریه باشد و یا جت های روسی در نوژه، و یا نئو فاشیستی از جنس ترامپ. باور به آزادی، استقلال و بهار ایرانی، بدون دخالت نظامی «بیگانه»، هیچ ربطی به ضد امپریالیسم، چپ، چپ نما، و یا ..... ندارد.
نمی دانم آیا می توانم حرفم را روشن بیان کنم یا نه؟ «کس نخارد پشت من»، یک  شعار نیست. یک خط است. یک استراتژی دائمی تا روزی که ملت شریف ایران به آرزو هایش برسد. تا صدسال، دویست سال، هزار سال دیگر، نمی دانم تا به کی، ولی تا آن روز موعود، همیشه و همیشه. هر حرکت و فکر و استراتژی و باور وایدئولوژی و خطی که خلاف «کس نخارد پشت من» باشد، شدیدا محکوم است، و مهم نیست تحت چه بهانه و پشت چه ترفندی خودش را پنهان کرده باشد. اگر بازهم روشن ننوشتم خاضعانه تقاضا می کنم روی این دو واژه تأمل کنیم: استقلال، آزادی. وقتی مفهوم روشن شد، آنوقت مفهوم «کس نخارد پشت من» روشن می شود. در آن زمان است که ایراد من به اشتباهی که در بیانیه شورای ملی مقاومت آمده، روشن می شود.
جنگ و فریب
بدون شک، بسیاری از خوانندگان تمام دروغ ها و فریب های بلر و بوش، پیش از حمله به عراق، را از یاد نبرده اند. در آنروز می گفتند صدام فلان و بهمان دارد. کسی صدام رابرای کشتار هزاران شیعه و سنی و کرد محکوم نکرد. سالها عراقی ها را زندانی و شکنجه کرد. تا توانست کُشت و بلر ها و بوش ها صدایشان در نیامد. اما آن روز که استراتژی دراز مدت بلرها و بوش ها حکم کرد؛ آنروز که تصمیم گرفته شد که باید برود و عراق باید به آتش کشیده شود، در آنروز شوم، یک مرتبه صدام صاحب کیلو کیلو مواد اکتیویته و سلاح شیمیایی و ... شد. روزی هم که معلوم شد همه دروغ و تزویر است، بوش ها و بلر ها و.... از ملت ستمدیده عراق پوزش نخواستند. امروز هم که عراق را به خاک و خون کشانده اند و سپاه قدس صاحب منصب شده است، کسی پوزش نمی خواهد. خوانندگان علاقمند می توانند به نشریات مجاهدین که در آن دوران منتشر می شد رجوع کنند.
 به راستی، آیا آنچه کلینتون و بلر و بوش و اوباما و .... با عراق کردند، تروریسم را کم کرد یا بر این فتنه افزود؟ آیا آنچه در سوریه آغاز کردند به آزادی و استقلال و سقوط اسد انجامید یا به قتل و کشتار و ویرانی سوریه؟ دیروز نیروی هوایی بریتانیا و اردن و فرانسه و آمریکا آنجا را ویران می کردند، و امروز جت های روسیه. یک روز داعش و جبهه نصرت و حامیان سعودی و ترکیه ای آنجا را ویران می کنند و روز بعد سپاه قدس و حزب الله لبنان. همه و همه این ویرانی ها، بر یک دروغ، یک فریب بنا گذاشته شده است. فریب «بهار عربی». به قربانگاهی به نام لیبی بنگرید تا این فریب را بهتر درک کنید. به یمن و کودکان یمنی. به بمباران و قتل عام توسط عربستان سعودی. به شهرک سازی اسرائیل، و تصاحب زمین های فلسطینی ها. و امروز فریبی دیگر در دفاع از کودکان و قربانیان سوری. هیچکدام در دفاع از «بهار» برای مردم عرب نیست. فریبی برای چپاول، تاراج و استثمار تحت نام «بهار عربی».
هیچ موقع ادعا نکرده ام که «چپ» هستم، اما می دانم که در شورای ملی مقاومت نیرو و شخصیت های چپ و ملی بسیار است، و این دعوتنامه با مرام آنها و با مرام خود مجاهدین همخوانی ندارد. چگونه می شود فروغ جاویدان آفرید و امروز به نئوفاشیست خیرمقدم گفت؟ چگونه می شود «کس نخارد پشت من» گفت و امروز اذعان کرد که بهترین راهکار بمباران بیشتر یک کشور ویران شده است؟
کسی نیستم. یکنفر بیشتر نیستم، اما به اندازه قد و قواره همین یک نفر، که در ساحل امن نشسته، این «دعوتنامه» را اشتباه می دانم. آن را رد می کنم، و از شورای ملی مقاومت ایران خاضعانه درخواست می کنم تا این خط را بازبینی کنند. شاید بد نباشد که بر این نکته تأمل کنیم که هدف من از این انتقاد نه «پاچه گرفتن و به پر و پا پیچیدن» و از این قبیل حرفهای بی معنی و سخیف است. هدف ساده است، من به این عزیزان احترام می گذارم و فکر می کنم که این موضعگیری خلاف شئوناتی است که آنها به آن باورمند هستند.
نه جنگ، نه مماشات
شعار «نه جنگ، نه مماشات» را فقط یک شعار توخالی، و یا یک پُز بی اساس و قلمبه ارزیابی نمی کنم. برای من، این شعار، همچون «کس نخارد پشت من»، معنا و مفهوم دقیقی دارد، و نمی توان آن را بنا به شرایطی مشخص، و یا رویدادهای روز، بازتعریف کرد. «نه جنگ، نه مماشات» شعاری ساده اما متکی بر دو اصل است: استقلال و آزادی. استقلال و طبیعتا احترام به تمامیت ارضی ایران، و آزادی و رهایی از هر قید و بند و وابستگی؛ و در نتیجه هشدار به مماشاتگران که هیچ کدام از دو گزینه «جنگ» و «مماشات» قابل قبول نیروهای سرنگونی طلب نیست. راهکار پیشنهادی باورمندان به شعار «نه جنگ، نه مماشات» ساده است: سرنگونی به دست توانای فرزندان خلق ستمدیده ایران. به زبانی دیگر، این شعار در محتوا و ماهیت، مخالف هرگونه دعوتنامه به نئوفاشیست ها برای بمباران و تجاوز به حریم ایران است. این را من نمی گویم، این معنا و مفهوم شعار «نه جنگ، نه مماشات» است.
در بخش نخست نوشتم که بیاییم با خود روراست باشیم و اعلام کنیم که با کودتای 288 مرداد (دخالت بیگانه در امور داخلی ایران) موافقیم یا نه؟ در پاسخگویی طفره نرویم. آنهایی که از سلطنت محمدرضا پهلوی دفاع می کنند، دخالت آمریکا و انگلیس در امور داخلی کشور و ساقط کردن دولت (مهم نیست ملی یا نه) را تأیید می کنند. سوال اینست که سرنگونی طلبان جمهوریخواه در کجا قرار دارند؟ آیا دخالت خارجی – بیگانه، اجنبی، (و یا هر واژه دیگری) به نفع منافع ملی ارزیابی می کنند یا نه؟ پشت کودکان سوری که بر اثر گازهای مسموم شیمیایی جان سپرده اند سنگر نگیریم و از پاسخ فرار نکنیم. اینجا صحبت از آن کودکان نیست. در اینجا مبحث ایران است.
 آیا موافقیم بیگانگان (همچون دوران محمدرضا پهلوی) در امور داخلی ایران دخالت کنند یا نه؟ آیا موافق بمباران ایران توسط آمریکا و یا روسیه و یا پاکستان و یا جزایر باهاما (مهم نیست کجا. پشت نام ها گیر نکنیم) هستیم یا نه؟ می دانیم که جمهوری اسلامی آدمکُش است. می دانیم که دست می بُرّد و جشم در می آورد و ثروت ملی را به تاراج می برد. اینها را می دانیم. حال با دانش به همه و همه این ها، آیا موافق حمله نظامی بیگانگان به ایران، و بمباران نقاط مختلف ایران توسط آمریکا و... هستیم یا نه؟ اگر آری رک و روراست بگوییم که موافقیم، وگرنه صدور هر بیانیه ای (سهوا و یا عمدا) که دعوت به بمباران می کند را  خطا اعلام کنیم.
نظام اسلامی از روز نخست که بر ایران حاکم شد، آدم کُشته تا به همین امروز. اگر دخالت بیگانگان درست است چرا «کودتای نوژه» بد بود؟ اگر حمایت روسیه از اسد که مردم سوریه را قلع و قمع می کند، بد است، چرا حمایت آمریکا از اسرائیل، که فلسطین را به آتش می کشد و زمین خواری می کند، خوبست؟ اگر شاه را محکوم می کردیم که با خریدهای تسلیحات نظامی، ثروت ملی را به تاراج داده، چرا خرید تسلیحات نظامی عربستان و ترکیه و بحرین و.... محکوم نیست؟ برای این سوالات به دنبال پاسخ نیستم. آنچه می خواهم بیان کنم یک نکته ساده است. استقلال و آزادی یعنی وابسته نبودن. وابسته نبودن به هیچکس. به زبانی ساده: «کس نخارد پشت من».
نمی توان، و نباید شعاری بدهیم که به آن باور نداریم. من به این شعار « کس نخارد پشت من» از روزی که الفبای سیاست را آموختم، باور داشته ام. در 38 سال اخیر و سالها پیش از آن تا به امروز دیده ام که چگونه فرزندان خلق، این بار گران را بر شانه های خسته خود می کشند، و در این راه چه بهای گرانی پرداخته اند؛ و دقیقا به همین خاطر، و تنها به همین خاطر، با این دعوتنامه مخالفم. آیا سخنگوی آن سلحشورانم؟ هرگز! آنها کجا و من کجا! به گرد پایشان هم نمی رسم؛ اما می دانم که اگر بر سر چوبه دار رقص آتش کردند، تنها بخاطر این بود که «کس نخارد پشت من». مهم نیست نامش مجاهد بود یا سلطانپور. مهم نیست گوهر ادب آواز بود یا پاکنژاد. نامش هرچه بود، در دوران حسن روحانی به قتل رسید، و یا در کردستان و در سالهای 1357-58، نامش هر چه بود و از هر تباری که برخاسته بود، مطمئنم که به «کس نخارد پشت من» باور داشت.
 بر این باورم که بیگانگان و نئوفاشیست ها، بدون پیش شرط، ایران را بمباران نخواهند کرد. دعوت از آنها به بمباران یعنی پذیرش آن پیش شرط ها. تکرار می کنم: سخنگوی ملت شریف ایران نیستم. کسی نیستم، فقط یکنفرم که در سواحل امن نشسته، اما عمیقا بر استراتژی عقیدتی «کس نخارد پشت من» باورمندم. عمیقا بر این باورم که هرگونه تغییر در نظام سیاسی ایران اگر متکی بر مردم، و فقط مردم نباشد، ضد این شعار، و در راستای منافع استثمارگران است.
 دعوت از بیگانه برای دخالت در امور داخلی، از جمله بمباران ایران، یعنی پشت کردن به آموزش های مصدق. به همین دلیل، محتوای این بیانیه را برازنده آن نهاد خلقی نمی دانم.
ادامه دارد...
علی ناظر
19 فروردین 1396


 



 


هیچ نظری موجود نیست: