نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ خرداد ۱۵, جمعه

کشاورزی ایران در دوران پست نرمال؛ اینک خزان بی‌پایان
ناصر کرمی
 
درافکندن این بحث که به عنوان عاجل‌ترین اقدام برای مهار خشکسالی در ایران لازم است بخش عمده کشاورزی ایران تعطیل شود در هفته‌های گذشته واکنش‌های گسترده‌ای را به دنبال داشته است.
مطابق انتظار، غالب دل‌مشغولان محیط زیست این رویکرد را نه فقط درست و بلکه حیاتی و بایسته دانسته‌اند. در مقابل بسیاری، به ویژه دست‌اندرکاران حوزه‌های اقتصاد و کشاورزی چنین تصوری را غیر واقع‌بینانه دانسته‌اند و گفته‌اند به جای تعطیلی کشاورزی می‌توان آن را اصلاح کرد و بهبود بخشید.
این نوشته انگاره‌هایی را برشمرده در پاسخ به همین ادعاهای اخیرالذکر.
(در مورد چالش‌های ایران برای ورود به دوران پست نرمال اینجا بیشتر بخوانید)

چرا تعطیلی کشاورزی؟

شمار خانوارهای کشاورز حدود سه میلیون ذکر شده است. این یعنی اینکه دست کم پانزده میلیون نفر در ایران هنوز از این بخش ارتزاق می‌کنند. بدیهی است که به راحتی نمی‌توان به تعطیلی حوزه‌ای حکم داد که در وانفسای بحران اشتغال در ایران میلیون‌ها دهان باز را در دور دست‌ترین و محروم‌ترین نقاط کشور سیر می‌کند. اما بخشی از ماجرا ناگزیر است، کم آبی به ناچار دیمزارها را تعطیل و گستره باغ‌ها و کشتزارهای آبی را کوچک‌تر خواهد کرد. بخشی از تعطیلی نیز عامدانه باید انجام شود تا بتوان حقابه بخش‌هایی از زیستبوم‌های طبیعی را به آنها بازگرداند و مانع نابودی‌شان شد.
ماجرا ساده است. ایران نیز همچون بقیه خاورمیانه دچار تغییر اقلیم و خشکیدگی شده و تا هم اکنون متوسط بارش آن با نزدیک به بیست درصد کاهش از متوسط سالانه ۲۵۰ میلیمتر به حدود ۲۰۰ میلیمتر رسیده و میزان دمای آن نیز بر اساس گزارش وزارت نیرو حدود ۱.۱ درجه سانتی‌گراد افزایش یافته است. انتظار می‌رود میزان افزایش دما تا ۲۰۳۰ یعنی فقط پانزده سال دیگر ۲ درجه و تا پایان قرن جاری حتی ۴ درجه باشد. از سوی دیگر مدیریت خام‌دستانه منابع آب و سودای خودکفایی موجب شده ایران با انواع دست‌کاری‌ها در نظام هیدروشناختی زمین، از جمله سدسازی‌های بی رویه، به جای حداکثر استفاده استاندارد از آب‌های تجدیدپذیر یعنی ۴۰ درصد، هم اکنون ۹۰ درصد این آب‌ها را استفاده کند که حاصل خشکیدگی و مرگ تاکنون نیمی از دشت‌های ایران و خشکیدگی یک به یک دریاچه‌های داخلی از ارومیه تا بختگان و پریشان و ... است. جز آن، دزدیدن سهم طبیعت از بارش‌های جوی باعث شده ایران نخستین کشور جهان در ابتلا به دو بلای ویرانگر فرسایش خاک و بیابانزایی باشد. به همین دلیل برای بقای طبیعت و زیستبوم‌های ایران چاره‌ای نیست جز تن دادن به مشقت دشوار و دردناک تعطیلی بخش بزرگی از کشاورزی ایران. در دوران تازه پساخشکیدگی، البته فقط کشاورزی نیست که اساساً باید دگرگون شود، اما کشاورزی قطعاً زودتر و شدیدتر تحت تأثیر این دوران جدید قرار خواهد گرفت.

اصلاحات در کشاورزی؛ چگونه و چه وقت؟

می گویند احتیاجی به تعطیلی کشاورزی نیست و می‌شود با تغییر الگوی کشت و اصلاح نظام آبیاری و افزایش راندمان مصرف آب کشاورزی را در همین سطح فعلی حفظ کرد.
حرف محکمه پسند خوبی است که همچنین اعتنایی انسانی دارد به سرنوشت میلیون‌ها دهقان ایرانی. اما نه خیلی علمی است و نه خیلی واقعگرایانه. مشکل دوتاست: بهره‌وری پایین مصرف آب و تزاید بی ضابطه مساحت اراضی کشاورزی در ایران. معمولاً گفته می‌شود میزان بهره وری آب در کشاورزی ایران بین سی تا چهل درصد است، یعنی کمتر از نصف متوسط جهانی. شاخص دیگری می‌گوید در ترکیب با الگوی کشت این میزان بهره‌وری حتی پایین‌تر است چون در دنیا به ازای هر متر مکعب آب دو ونیم کیلو محصولات کشاورزی تولید می‌شود و در ایران یک کیلو. افزایش بهره‌وری البته از نظر فنی ممکن است. اما سرمایه گذاری و منابع مالی گسترده می‌خواهد و البته زمان کافی.
تا کمتر از دو سال دیگر ته مانده آب منابع زیرزمینی ایران هم تمام می‌شود. به طور دقیق‌تر تا هیجده ماه دیگر. در همین دو سه سال آینده بخش وسیع‌تری از دشت‌های ایران نیز به واسطه مکیدن آخرین رطوبت‌های شان توسط صدها هزار چاه غیر مجاز برای ابد خواهند خشکید. مدعیان تداوم کشاورزی بگویند در این دو سال در پیش رو چقدر امکان ارتقای بهره‌وری آب در کشاورزی ایران وجود دارد؟ ده درصد؟ بیست درصد؟ پنجاه درصد؟ یا ممکن است که در معجزه‌ای ناگهانی ایران آن را دو برابر کند؟ و فرضاً اگر دو برابر شد تازه می‌رسد به متوسط جهانی، اما فراموش نکنیم در جهان خشکسالی رخ نداده، هنوز پا به دوران پست نرمال اقلیمی نگذاشته‌اند و در نرمال آنها هم سه برابر ایران باران می‌بارد.
نکته بعد افزایش بی ضابطه سطوح زیر کشت است. لودر داشته‌اند و تصور می‌کردند هر مرتعی را می‌توان به کشتزار تبدیل کرد. این‌طور است که فقط در دهه اول انقلاب حدود یک میلیون هکتار زمین تحت عناوین اراضی بایر و موات و... زیر کشت درآمد و در جایی مثل حوزه دریاچه ارومیه مساحت اراضی کشاورزی از ۱۵۰ هزار هکتار در قبل از انقلاب به حدود ۶۰۰ هزار هکتار رسید، یعنی چهار برابر شد.
فرضاً که با پول و تکنیک بشود بهره‌وری آبیاری را بالا برد، اما می‌شود که سطوح زیر کشت را هم به مساحت منطقی و تاریخی آن بازگرداند؟ در جایی مثل حوزه ارومیه فرضاً که بشود مردم را مجاب کرد به سرمایه گذاری گسترده برای تغییر نظام آبیاری و بازگرداندن الگوی کشت از سیب به انگور. اما چطور می‌شود از آنها خواست ۷۵ درصد کشتزارهای شان را رها کنند؟ یعنی همان حدود ۴۵۰ هزار هکتاری که بسیار فراتر از ظرفیت اکولوژیک این حوزه و به صورت بدون ضابطه بعد از انقلاب به کشتزار تبدیل شده است.

کشاورزی پایدار؛ پیشرفت یا بازگشت؟

گروهی هم هستند که می‌گویند چاره کار در اجرای برنامه جامع توسعه پایدار مطابق الگوی ایرانی و بومی است. بر مبنای این پارادایم، مشکل از آنجا شروع شد که ما روش‌های بومی و اقلیمی کشاورزی را رها کرده و مسحور سدسازی و کانال کشی و توسعه صنعتی شدیم و به الگوهای نامناسب رو آوردیم.
در باره گروه اول یعنی آنها که می‌گویند نیازی به تعطیلی کشاورزی نیست و می‌شود با تغییر الگوی کشت و افزایش بهره‌وری آب مشکل را حل کرد می‌توان گفت نقص نگره آنها ده سال عقب بودن از تحولات اقلیمی خاور میانه است. آنها با منطق نرمال دارند در باره پدیده‌ای کاملاً متأثر از وقوع پست نرمال نظر می‌دهند. اما در مورد این گروه اخیرالذکر، یعنی بیرق‌داران کشاورزی پایدار با الگوی بومی، به جرأت می‌توان گفت که مشکل، دست کم بیست سال عقب بودن از انگاره‌های توسعه پایدار است. اکنون سال‌ها از آن زمان می‌گذرد که تصور می‌شد هر آنچه بومی است و قدیمی لزوماً پایدار است و اقلیمی و به خصوص در کشاورزی اکنون دیگر انگاره مسلط این است که کشاورزی اتفاقاً هر چه صنعتی تر بشود پایدارتر است.
تا همین ابتدای دهه چهل ایران وارد کننده هیچ محصول کشاورزی نبود و با قنات و کشت کوزه‌ای و... همه غذایش را تولید می‌کرد. اما سه مؤلفه مهم در این مدت تغییر کرده است: جمعیت و تکنیک و الگوی مصرف. غذای هشتاد میلیون نفر را در یک کشور خشکیده نمی‌شود با احیای قنات و خیش و گاوآهن تأمین کرد. در باره غنای تکنیکی کشاورزی بومی ایران هم معمولاً اغراق می‌شود. البته نبوغ طراحان پدیده‌هایی مثل معماری کویری و قنات و... ستودنی است اما واقعیت این است که کشاورزان و کوچندگان ما حتی تا ابتدای قرن بیستم از اختراع چرخ اطلاع نداشتند و پیش از ورود اتومبیل به ایران ابزارهای حمل و نقل همان بود که چهار هزار سال پیش نیاکان ما با آنها از ایرانویچ در آسیای میانه روانه فلات ایران شده بودند. طوارق صحرای آفریقا شاید با دیدن لباس‌های بیابان‌نشینان ما تعجب کنند که این کت و شلواری‌ها چطور بیابان را تاب می‌آورند. (البته که با زحمت زیاد)، در قشلاقات جنوب هنوز روستاییان کلاه مناسبی برای حفاظت در برابر گرما و آفتاب شدید ندارند و از کلاه‌های نمدی بدون لبه‌ای استفاده می‌کنند که گرم است و غیر آفتابگیر و بسیار آزارنده. چیکانوهای مکزیکی که در آمریکا نماد عدم توسعه هستند آن کلاه‌های لبه دار بزرگ و سبک و خنک را هزار سال پیش درست کرده‌اند.

کابوس تعطیلی برای بازه چهل تا هفتاد درصدی کشاورزی ایران

کسی نمی‌گوید همه کشاورزی ایران باید تعطیل شود. می‌شود بازه‌ای چهل تا هفتاد درصدی را در نظر گرفت: به شرط سرمایه‌گذاری کافی و برنامه ریزی سخت‌گیرانه و جامع. در بهترین شرایط هم دست کم چهل درصد از کشاورزی ایران بختی برای بقا ندارد. تاکید می‌شود: حتی در بهترین شرایط. اما قابل تصور است که با جذب سرمایه گذاری خارجی و جلب حمایت نهادهای بین‌المللی همچون فائو، تعطیلی کشاورزی ایران را محدود کرد به هفتاد درصد مساحت کنونی و سی درصد کشاورزی ایران را به سلامت از ایلغار دوران پساخشکیدگی عبور داد.
روند موجود البته چندان جایی برای خوش‌بینی باقی نمی‌گذارد. دولت در این حوزه بسیار سردرگم است و کارشناسان هم چندان کمکی به دولت نمی‌کنند. مضاف بر آنکه کار هم دشوار است. دست کم چهل درصد کشاورزی ایران محکوم به تعطیلی است و این یعنی از دست رفتن معیشت بیش از یک میلیون خانوار ایرانی.

دولت منفعل

سرانجام: آیا اینکه دولت به هشدارهای کارشناسان اقلیم و محیط زیست برای جیره بندی آب‌های زیرزمینی و بازگرداندن بخشی از حقابه طبیعت توجه نمی‌کند ناشی از دلسوزی دولتمردان برای کشاورزان و روستاییان است؟ اما اگر دلسوزی بود دولت باید نشان می‌داد که چه برنامه جایگزینی دارد. بیشتر به نظر می‌رسد که هولناکی ماجرا دولت را کاملاً منفعل کرده است.
منبع:بی بی سی

هیچ نظری موجود نیست: