«ویدا حاجبی همچنان در راه...»
به
قلم منصوره شجاعی را در زیر می خوانید:
ویدا حاجبی همچنان در راه است، اما این بار بدون رامین اش
«برای پسرم رامین با شکیبایی بی کرانش» و بدینگونه کتاب به یاد ماندنی «یادها» اثر جاودانه ویدا حاجبی با نام «رامین» آغاز می شود. هم او که سال ۱۹۶۰ در ونزوئلا در شهری که پدر و مادرش فریاد عدالت خواهی سر داده بودند به دنیا می آید. کودکی را در کاراکاس در کنار مادر سپری می کند. همپای مادر به سفرهای دور می رود. در تهران در باغ کوچک ازگل شمیرانات نزد پدربزرگ و مادربزرگ می ماند تا که مادر به کوبا و پراگ و کشورهای دور سفر کند. در تهران پشت میله های زندان های مخوف کمیته و قصر و اوین علیرغم خواست بازجویان مادر به پایداری دعوت می کند. و سرانجام پس از گذراندن زندگی سخت و عاشقانه با مادر در دوران پناهندگی و غربت، به کوهپایه های آلپ می رود و خانواده کوچک خود را تشکیل می دهد. پانزده سالی تیماردار بیماری سخت خود می شود و به شوق دیدارهای هفتگی مادر، در کنار همسرش آزاده و تنها پسرش افشین راه پایداری و مبارزه با بیماری را ادامه می دهد و سرانجام درسن ۵۴ سالگی، در نیمه شب سه شنبه دوازدهم ماه می سال ۲۰۱۵ در بیمارستانی در پاریس در آغوش مادر و همسر خویش چشم از جهان فرو می بندد. هرچند اعضای بدن بیمارش سلامت لازم برای اهدا به بیماران دیگر را نداشت اما ویدا می گوید که چشمان مهربان و پُرامیدش را به عنوان هدیه در اختیار بیمارستان گذاشتند تا باشد که مهربان دیدن این جهان نامهربان هدیه ارزشمند این مادر و پسر برای رامین دیگری شود.
ویدا حاجبی در کتاب «یادها» پا به پای خاطرات سیاسی و اجتماعی و خانوادگی حرف و نقل پسرش و عشق متقابل این دو یار جاودان را بازگو می کند. ویدا ازخاطره اولین روزهای مادر شدن در همان کوران مبارزات و سفرهای دور چنین می گوید: «وای بر من اگر در سماجت بر سر پرهیز از بچه دار شدن حماقت کرده بودم و از موهبت این رابطه پُربار باپسرم محروم مانده بودم...پزشکم در دوران بارداری بارها به من هشداد داد، بچه ای که در شکم دارم سخت قصد زندگی دارد.»
به
قلم منصوره شجاعی را در زیر می خوانید:
ویدا حاجبی همچنان در راه است، اما این بار بدون رامین اش
«برای پسرم رامین با شکیبایی بی کرانش» و بدینگونه کتاب به یاد ماندنی «یادها» اثر جاودانه ویدا حاجبی با نام «رامین» آغاز می شود. هم او که سال ۱۹۶۰ در ونزوئلا در شهری که پدر و مادرش فریاد عدالت خواهی سر داده بودند به دنیا می آید. کودکی را در کاراکاس در کنار مادر سپری می کند. همپای مادر به سفرهای دور می رود. در تهران در باغ کوچک ازگل شمیرانات نزد پدربزرگ و مادربزرگ می ماند تا که مادر به کوبا و پراگ و کشورهای دور سفر کند. در تهران پشت میله های زندان های مخوف کمیته و قصر و اوین علیرغم خواست بازجویان مادر به پایداری دعوت می کند. و سرانجام پس از گذراندن زندگی سخت و عاشقانه با مادر در دوران پناهندگی و غربت، به کوهپایه های آلپ می رود و خانواده کوچک خود را تشکیل می دهد. پانزده سالی تیماردار بیماری سخت خود می شود و به شوق دیدارهای هفتگی مادر، در کنار همسرش آزاده و تنها پسرش افشین راه پایداری و مبارزه با بیماری را ادامه می دهد و سرانجام درسن ۵۴ سالگی، در نیمه شب سه شنبه دوازدهم ماه می سال ۲۰۱۵ در بیمارستانی در پاریس در آغوش مادر و همسر خویش چشم از جهان فرو می بندد. هرچند اعضای بدن بیمارش سلامت لازم برای اهدا به بیماران دیگر را نداشت اما ویدا می گوید که چشمان مهربان و پُرامیدش را به عنوان هدیه در اختیار بیمارستان گذاشتند تا باشد که مهربان دیدن این جهان نامهربان هدیه ارزشمند این مادر و پسر برای رامین دیگری شود.
ویدا حاجبی در کتاب «یادها» پا به پای خاطرات سیاسی و اجتماعی و خانوادگی حرف و نقل پسرش و عشق متقابل این دو یار جاودان را بازگو می کند. ویدا ازخاطره اولین روزهای مادر شدن در همان کوران مبارزات و سفرهای دور چنین می گوید: «وای بر من اگر در سماجت بر سر پرهیز از بچه دار شدن حماقت کرده بودم و از موهبت این رابطه پُربار باپسرم محروم مانده بودم...پزشکم در دوران بارداری بارها به من هشداد داد، بچه ای که در شکم دارم سخت قصد زندگی دارد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر