نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

جرئت دانستن داشته باشيم! شعار عصر روشنگرى تلاشى براى شناخت تاريخ مقدس در تشييع ( بخش چهارم) اسماعيل وفا يغمائى

جرئت دانستن داشته باشيم!
شعار عصر روشنگرى

تلاشى براى شناخت تاريخ مقدس در تشييع
( بخش چهارم)
اسماعيل وفا يغمائى


از عرصه تاريخ مقدس
به پهنه تاريخ مادى و حقيقى ايران
بهزادان پور ونداد هرمز( ابومسلم خراسانى)

بر افراشته شدن درفشهاي سياه شورشيان سياه جامه به فرماندهي بهزادان پور ونداد هرمز ( ابو مسلم خراساني )، تنها به معناي پايان دوران هزار ماه سياه حكومت امويان نيست . سيماي ابو مسلم خراساني با تمام صلابتش و شخصيت شگفت و گاه پر ابهامش با تمامي نقاط تاريك و روشن و قابل تاييد وگاه غير قابل تاييدش بر سر گذرگاهي قابل تامل از راه هاي تاريخ ايران به چشم ميخورد.
در اين گذرگاه است كه ايران به سوي افقي ديگر و متفاوت با دوران قبل رهسپار است . جنبش هايي ديگر در راهند و در امتداد اين راه اگر با ديد مطلق گرايانه به حوادث تاريخي نگاه نكنيم ايران دوباره در فرايند موجي از نهضت ها ي مردمي و خواست و اراده ملتى كه پيش از اسلام بيش از هزار و چهار صد سال تاريخ و تمدن و فرهنگ داشت و در دامان خود دو آئين بزرگ ــ آئىن زرتشت و مانويت را زاده و پرورده بود راه خود را در سينة تاريخ واقعى و زمينى خود طى مى كند. در اين سر فصل نه حوادث شگفت انگيز در كار است و نه قانونمنديهاى تاريخ مقدس و معجزات آسمانى در استقلال مجدد ايران گاهواره يكى از تمدنهاى پنجگانه جهان نقشى دارند. مجموعه خشم و نفرتى كه ناشى از ستم سياسى و اقتصادى و نژادى و فرهنگى است آتش اين جنبش را فروزان كرده است. نه توده هاى رنگارنگ و خشمگين اين جنبش انسانهائى كامل و بى نقص اند و نه رهبر اين جنبش بى نقص است. در باره ابومسلم به طور خاص بايد تاكيد كرد كه ايرادات فراوانى بر او وارد بوده است با اين همه او با تمام نقائص اش با نيروى تحت فرمانش بنياد دودمان اموى را بر باد داد. بيشتر او را بشناسيم.
ابو مسلم نامه ها ، به خصوص ابو مسلم نامه هايي كه در عهد صفوي نوشته شده به ابو مسلم چهره يك قديس مذهبي شيعه را داده اند ، برخي از كسان نيز در وجود او شخصيت و رفتار يك ناسيوناليست متعصب ايراني و ضد عرب را ميجويند .اما واقعيت تاريخي چيست ؟.
در باره ابومسلم اخبار واسناد فراوان ولي در موارد متعدد ،ضدو نقيض اند .اينقدر هست كه او شاهد هوشيارو كينه ور شرايط سياه دوران پايان اموي وفعل و انفعالات سياسي و فكري دوران خود بوده است .
ابومسلم مردي بود كوتاه قامت ، نيرومند وگندمگون ،با گيسواني تا شانه و ريشي پرپشت ، حافظه اي نيرومند داشت زبان پارسي و عربي را به خوبي ميدانست ، به شعر علاقه بسيار داشت بسيار شجاع وجنگاور و مهاجم و با دشمنان تا حد قساوت بيرحم بود .
ابو مسلم سخت گستاخ وكينه جو بود و علايقي شديد به سرزمين خود و نفرتي شديد از فاتحان سرزمين خود داشت .نوشته اند نه پيروزي ها اورا به شادي ميكشانيد و نه شكست هااو را اندوهگين ميكرد ودر هر حال ثبات و استواري شخصيت خود را حفظ ميكرد .
در شرايط عادى كمتر ميخنديد وتنها در ميدان جنگ و رودر روي دشمنان خنده اي شگفت و مخوف بر چهره او پيدا مي شد . بر خلاف شرايط عادي كه در آن سيمايي جدي داشت ، در هنگام لشكر كشي ها بسيار مزاح ميكرد .
ابومسلم ايام جواني را در سفرهاي فراوان گذرانيد .بر اساس برخي اسناد سالهايي را نيز در بردگي گذرانيد . او در سال صد هجري تولد يافته بود وهنگامي كه فرماندهي شورشيان ضد اموي را بر عهده گرفت با تجربه اي گران از زندگي پر ماجراي خود در آستانه سي سالگي قرار داشت . نوشته اند در آغاز او غلامي از مردم بني عجل در خراسان بود . نام پدرش ونداد هرمز بود كه پس از اسلام آوردن نام عثمان را را براي خود انتخاب كرد . نام مادر ابومسلم را وسيكه نوشته اند . ابومسلم عليرغم علاقه فراوان به ايران و با اينكه برخي افسانه سازان نسب او را به قهرمانان شاهنامه و پادشاهان افسانه اي ميرسانند فردي مذهبي و متعصب بود . كشتارهاي اودر ميدانهاي جنگ از دشمنان و سر بازان و سرداران اموي كه بنا بر سياست امويان از ميان اعراب انتخاب ميشدند ،شورش او در خراسان مركز شورش و نهضت هاي ايرانيان وسر انجام قتل او به دست دومين خليفه عباسي به اين گمان دامن زده است كه اويك ناسيوناليست متعصب ايراني بوده است. ابومسلم از لحاظ مذهبي نه يك شيعه علوى بلكه يك شيعه عباسي بود .
در در روزگار ابومسلم در خراسان داعيان گروههاي مختلف مخالفان بني اميه ، از جمله شيعيان علوي ، شيعيان زيدي و شيعيان عباسي مردم را به امامان خود دعوت ميكردند . رد كردن دعوت ابومسلم و ابو سلمه خلال از طرف ششمين پيشواي شيعيان امام جعفر صادق و انداختن دعوت نامه ابو مسلم را در آتش از همين زاويه بايد ديد .بعد از اين به اين ماجرا اشاره خواهم كرد .
امام عباسيان در اين دوران ابراهيم ابن محمد ابن علي ابن عبدالله ابن عباس بود كه سلسله نسب اش با چهار واسطه به عباس عموي پيامبر مي رسيد . او در ميان پيروانش به ابراهيم امام مشهور بود وبراي به دست گرفتن قدرت سياسى و خلافت در نقاط مختلف ،از جمله خراسان دست به فعاليت گسترده اي زده بود .
ابراهيم امام در حقيقت دومين امام داعيه دارعباسي بود . قبل از او پدرش محمد دعوت را آغاز كرد و چون مرگش فرا رسيد پسرش رابه عنوان جانشين خود انتخاب كرد. بكير ابن ماهان و ابوسلمه خلال از مبلغان مهم ابراهيم امام در خراسان بودند . ابو مسلم در سن نوزده سالگي با بكير ابن ماهان ملاقات كرد ودرسلك هواداران و مريدان ايدئولوژيك امام عباسيان در آمد و چندي بعد با ابراهيم امام ملاقات كرد . نام عبد الرحمان و كنيه ابو مسلم را هم ابراهيم امام براي او انتخاب كرد . پس از بكيرابن ماهان ، ابوسلمه خلال جانشين او شد وابومسلم توسط ابوسلمه با امام عباسيان در ارتباط بود .درخراسان آن روزگار ابوسلمه خلال و ابو مسلم دو تن از قدرتمند ترين وبا نفوذ ترين مناديان شورش وانقلاب عليه دولت امويان بودند. ابومسلم در اين دوران چهره نظامي و سپهسالار شورشيان وابوسلمه خلال همداني دانشمند و اديب توانگر سيماي فكري و تئوريك دعوت ابراهيم امام را نمايندگي ميكردند .اسناد نشان ميدهند كه ابوسلمه برخوردي دو گانه داشته است . از يك طرف او مناديگر عباسيان بود واز طرف ديگر به علويان گرايش داشت و همين دوگانگي سرانجام موجب قتل او شد .ماجرا به اين قرار بود كه ابراهيم مصحوب پيك مخصوص ابراهيم امام و ابو مسلم طي يك مأ موريت دستگير شد و خيانت كرد وجواب نامه ابراهيم امام به ابو مسلم را به مروان خليفه اموى داد و مروان دانست ابراهيم امام باشورشيان خراسان در ارتبا ط است . تا آن هنگام ابراهيم امام اين قضيه را قويا منكر ميشد . بعد از اين ماجراابراهيم امام عباسي در قريه حميميه دستگير شد و به حران فرستاده شد و پس از بازجوئي و زندان جلادان آخرين خليفه اموي سر او را در ظرفي پراز نوره ــ داروى نظافت ــ فرو بردند و او را كشتند .
ابراهيم قبل از مرگ ، برادرش سفاح را به امامت عباسي انتخاب و معرفي كرد . قتل ابراهيم ابو سلمه را دچار تزلزل كرد . او در حاليكه در پنهان كردن سفاح و برادرش منصور ونجات آنها از دست مأ موران مروان مي كوشيد ، به فكر افتاد از قدرت و نفوذ گسترده شيعيان علوي در خراسان استفاده كرده وبا دعوت امام ششم شيعيان امام جعفر صادق براي به دست گرفتن رهبري شورش ، امويان را در هم بكوبد . ولي اين دعوت رد شد و افشاي اين راز كينه سفاح و منصور را عليه او بر انگيخت . در برخي اسناد اشاره شده كه ابو مسلم باعث افشاي اين رازگرديد . در هر حال قتل ابراهيم امام با آن وضع فجيع بر اقبال عباسيان در ميان هوادا رانشان افزود .با اين همه هنگامي كه پرچم شورشي خونين و گسترده عليه امويان بر افراشته شد تنها هواداران امامت عباسيان نبودند كه عليه امويان شمشير كشيدند .در ميان شورشيان از هر سرزمين و با هر اعتقاد افراد زيادي وجود داشتند ، در حقيقت نيروهاي شورشي در لحظه نهايي طيف هاي گسترده اي از مردمان مختلف و ايرانياني بودند كه اعتقادات مختلفي داشتند ولي در نابودي حكومت اموي متفق بودند . رهبري نيروهاي سازمان يافته اين شورش به خصوص با وجود ابو مسلم چهره بي رقيب و بسيار قدرتمند اين شورش تاريخي در دست عباسيان بود . به همين علت وپيش از اينكه به لحظه اعلام رسمي شورش و برافراشتن پرچم هاي سياه در روستاي كوچك «سفيد نج »برسيم ، نگاهي هرچند گذرا ما را بيشتر با اوضاع اين مقطع مهم از تاريخ ايران آشنا ميكند .

نگاهي به جريانهاي سياسي وفكري دوران ابومسلم

در دوران او اصلي ترين جريانهاي فكري وسياسي ، «مرجئه» ، « جبريان» ، « قدريان »، «معتزليان»، « غاليان» ،«پيروان جعفرابن محمد ، امام صادق ششمين پيشواي شيعيان »،«كيسانيه» ،« شيعيان عباسي »،«خوارج» و«شيعيان شورشي زيدي» بودند . به جز اينها ميتوان از دهها فرقه و گروه ريز و درشت ديگر وگاه با افكار ونظريه هاي سرگيجه آوروصوفياني نام برد كه هر يك در گوشه اي و با عده اي روزگار ميگذزاندند ولي اكثرا فارغ از دنياي پر كشاكش آن ايام به كارتئوريك مشغول بوده و خود را به درد سر نمي انداختند . في الواقع دوران پاياني اموي از زاويه افكار و اعتقادات مذهبي و سياسي شبيه به موزاييكي متشكل از دهها تكه ريز و درشت و رنگين است كه برهر تكه ريز آن ماجراي گروهي و بر هر تكه درشت آن حكايت جرياني نوشته شده است .

مرجئه وجبريان
در ميان اين گروهها، مرجئه اعتقاد داشتند فسق منافي با ايمان نيست و هر كس به خداو كتب آسماني اعتقاد دارد مومن و مسلمان است . جبريان اعتقاد داشتند چون تمام اعمال ناشي از اراده خداست بنابراين خيرو شر و ارزش گذاري آنها كاري ياوه است. اراده الهي نهر و انسان سنگ آسيا و مجبور به چرخيدن است . مرجئه و جبريان از نظر سياسي از زمره گروههاي راست گرا و مورد پذيرش خلفاي وقت بودند .اين گروهها در شرايطي كه ابو مسلم سوداي قيام در سر داشت نميتوانست مورد اتكاي او قرار گيرد ، به جز اين بنا بر نوشته برخي مورخان تفكر جبريان از بنا و بنيان با فرهنگ ايراني ناشي از آيين زرتشت كه انسان را رقم زننده سرنوشت خود و ياري رساننده نيروي خير در جدال با شر ميدانست در تضاد جدي بود و در ميان انديشمندان ايراني به خصوص در خراسان خريداري نداشت .

قدريان و معتزله
در مقابل جبريان ، معبد جهني با الهام از انديشه هاي كهن ايراني واستفاده از انديشه هاي يكي از متفكران ايراني به نام سنبويه مكتب قدريان را بنا نهاد واعلام كرد انسان در كارهاي خود قادر مطلق است و خداوند كارهاي بندگان را به خودشان وا گذاشته . معبد جهني در سال هشتاد هجري به دست حجاج به قتل رسيد . پس از او شمار ديگري مانند غيلان دمشقي و يوسف اسواري وجعد ابن درهم اين انديشه را دنبال كردند .انديشه قدريان از آنجا كه با عقايد اهل حديث و سنت در تضاد بود و با مقوله مشيت الهى در تضاد بود و دست خدا را از كارها كوتاه مى كرد اعتراض و خشم برخي صحابه پيامبر را كه هنوز زنده بودند برانگيخت و كار به تكفير و لعن آنها كشيد. و قدريه در وضعيتي قرار گرفتند كه كسي به آنها سلام نميكرد ، به عيادت بيمارانشان نميرفت و در نمازمرد گانشان حاضر نميشد. نفرت عموم از سويي و قتل سران قدريان ، معبد جهني ، غيلان دمشقي وجعد ابن درهم ، آنها را در وضعي قرار داده بود كه رفتن به سوي آنها براي ابو مسلم سودي در بر نداشت . بعدها انديشه هاي اين گروه توسط واصل ابن عطا ،يكي از شاگردان حسن بصري (از دانشمندان و صوفيان ومراجع مذهبي قرن اول هجري ،و از اقطاب فكري آن روزگار 21 تا 110 هجري)رقيق تر شده وفرقه مهم معتزله را به وجود آوردكه تبديل به يكي از بزرگترين مكاتب آن روزگار شد وتا استيلاي مغول در نقاط مختلف پا بر جا بود . اين مكتب فكري بعدها با تغيراتي كه در آن صورت گرفت و با مخالفت هاي فكري اشاعره ( انشعابيون از معتزله به رهبري ابوالحسن اشعري 360 ــ 204 )و مخالفت هاي متكلمان شيعه از بين رفت.
ريشه هاي اوليه قدريه و معتزله آبشخور ايراني داشت . اصول پنجگانه معتزله عبارت بودند از
1ــ توحيد
2ــ عدل
3ــ صداقت خداوند در وعده هايش و عدم آمرزش كساني كه گناه كبيره مرتكب شده و بدون توبه از دنيا بروند
4 ــ المنزله بين المنزلتين ، يعني انسان نه خير مطلق است و نه شر مطلق ، نه مجبور مطلق است و نه مختار مطلق وبنا بر اين نام كافر يا مومن را بر كسي كه مرتكب كبيره بشود نميتوان نهاد . چنين كسي از صف كافر و مومن خارج است و اگر بدون توبه از جهان برود به دوزخ خواهد رفت. به دليل اعتقاد به همين اصل بود كه واصل ابن عطا با استادش حسن بصري اختلاف پيد ا كرد و ا زاودور شد و چون حسن بصري گفت اعتزل عنا ( از من كناره گرفت ) پيروان واصل ابن عطا به معتزله معروف شدند
5ــ امر به معروف و نهي از منكر با هر وسيله.
در ميان معتزله دانشمندان و نام آوران زيادي پيدا شدند. در آغاز ،دوازدهمين خليفه اموي يزيد ابن وليد ابن عبدالملك كه مادرش شاه آفريد شاهزاده ساساني بود اين مكتب فكري را پذيرفت و معتزله به نوعي با حكومت وقت در پيوند قرار گرفتند در همين جا ميتوان درك كرد كه معتزله نميتوانستند در زمره ياران شورشي ابو مسلم قرار گيرند .از سوي ديگر بنا بر شمار قابل توجهي از اسناد ، زيد ابن علي شورشي نام آور و بيباك دوران امويان از زمره كساني بود كه افكار و اعتقادات معتزلي داشت . در برخي از اسناد مذهبي اين مسئله واينكه پيشواي پنجم شيعيان زيد را به خاطر پيروي از واصل ابن عطا پيشواي معتزليان مورد ملامت قرار داده است رد شده است ، اما در اين ترديدي نيست كه زيديان به طور كامل الهيات اعتزاليان را پذيرفته اند .
بعدها و در قرنهاي بعد در زمان عباسيان معتزله در زمره انديشمندان مورد توجه خلفا مخصوصا مامون ششمين خليفه عباسي (198 تا 208 هجري ) كه خود معتزلي بود قرار گرفتند و زمام امور به دست فقها و علماي آنها افتاد و اين داستان تا سال232 هجري كه متوكل نهمين خليفه زمام امور را به دست گرفت و كار را به دست علماي حنبلي سپرد ادامه يافت .
معتزله بعد از سال 232 مدتها دوام آوردند و سرانجام اختلاف اشعريان با معتزله در اصول عقايد و اختلاف شيعيان با معتزله از نظر سياسي ،و سالخوردگي مكتب و مرام اعتزالي و به شاخه هايي چون واصليه ، هزيانيه ،نظاميه ،جاحظيه ، هشاميه وپانزده شاخه ديگرو ذوب شدن اين مكتب در ساير مكاتب ،روزگار آن را به پايان رسانيد .

جريان فكري و سياسي جعفر ابن محمد
(امام ششم شيعيان )در دوران ابو مسلم
جعفر ابن محمد ششمين امام شيعيان دوازده امامي و اصلي ترين تدوين كننده اصول و فروع مكتبي كه بعدها به نام شيعه اثني عشري در سراسر ايران پراكنده شد در سالهاي هشتاد و سه تا صدو چهل وهشت هجري و معاصر باده تن از خلفاي اموي و دو تن از خلفاي عباسي مي زيست. روزگار او چون روزگار پدرش روزگار كثرت مكتب هاي ريز و درشت مذهبي و جنبشهاي سياسي وشورشها از جمله جنبشهاي غاليان ، شيعيان زيدي ، شيعيان عباسي ، جنبش زهد ، شورشهاي خوارج ، جنگهاي مروان ابن محمد ، عبدالله ابن معاويه و عبدالله ابن جعفر و بر راس تمام اين شورشها قيام گسترده و قدرتمند سياه جامگان بود . اودر هنگام او جگيري جنبش سياه جامگان در آستانه پنجاه سالگي قرار داشت و در حال ادامه تدوين اصول مكتبي بودكه پيش از او پدرش محمد ابن علي ( امام باقر پنجمين امام شيعيان ) تا هنگام در گذشت خود در سال 114هجري در پي افكندن آن كوشيده بود.دوران پدرش آغاز دوراني بود كه كار تدوين اصول مكتب شيعه شروع شد .تمام عمرمحمد ابن علي در كشاكش بحث ها ورقابت هاي گروههاي مختلفي كه خود را شيعه و بر حق ترين پيروان امام اول تا چهارم شيعيان ميدانستند سپري شد . او سرانجام و به نقل برخي منابع به دست ابراهيم ابن وليدابن عبدالملك فرزند دوم وليد و شاه آفريدمسموم گرديد . اسناد مختلف بر رفتار مهربانانه ،دانش ، سخاوت ،مبارزه اش با غاليان ، تلاش او براي حفظ اصول ومقررات مذهب جدا از تمايلات شخصي و زهد وپارسايي او تاكيد كرده اند. زهد و پارسايي وتاكيداودرباره عدالت چنان بود كه باعث شد از همان زمان خود و بعدها از بنياد گذاران تصوف به شمار آيد و عارفان و صوفياني چون سفيان ثوري و عطار نيشابوري و بسياري ديگرچون عبدالله مبارك ، ابوعلي اردو بادي، ابن حجر هيتمي و... عليرغم اينكه از بزرگان اهل تسنن هستند او را در اقوال وآثار خود سرخيل زاهدان و صوفيان بدانند واز او با احترام بسيارياد كنند كار ناتمام او را در تدوين اصول مكتب وبحث و كنكاش با پيروان ساير مكاتب ،فرزندش جعفر ابن محمد دنبال كرد .
جعفر ابن محمد، امام صادق در تمام عمريكسره به اين كار مشغول بود و از فرصتي كه در هم ريختگي پايان روزگار امويان به وجود آورده بود نهايت استفاده را براي گسترش افكار و انديشه هاي خود و پرورش شاگردان فراوان كرد . در دايره قانونمنديهاى فرا زمينى تاريخ مقدس وتفكر خاص معتقدان و پيروان او وبر اساس اسناد مذهبي شيعه ،او را چون سايرامامان داراي خوارق عادات و كشف و كرامات بسيار دانسته اند .فارغ از اين نوع نگاه خاص، حاصل كار او چنان بود كه پس از اوعليرغم تمام حوادثي كه رخ داد و تمام مدعياني كه در شاخه هاي مختلف شيعه پيدا شدند ، اصول تدوين شده توسط او موجب شد پيروان اودر راهي مشخص شده جلو بروند و سر انجام شيعه دوازده امامي مقبوليتي گسترده بيابد .
دامنه دانش و معلومات اوفارغ از افسانه سرائى ها فى الواقع وسيع بود ،آن گونه كه پيروان و بزرگان ساير نحله ها و مذاهب به سراغ او مي آمدند تا در حلقه درس او چيزي بياموزند .نوشته اند 900 تن از شاگردان او فقط در كوفه حضور داشتند ومالك ابن انس پيشواي مذهب مالكي ، ابوحنيفه پيشواي مذهب حنفي ، واصل ابن عطا پيشواي معتزليان ، داوود طائي عارف نامدار، جابرابن حيان دانشمند معروف ، از شاگردان او بوده و بر دانش و پيشوايي اواتفاق نظر داشته اند . بايزيد بسطامي يكي از شگفت آور ترين چهره هاي عرفان و پيشوا وآغازگرعرفان ايراني و بنياد گذارانسان گرايي درعرفان از 113 پير و معلم درس گرفت كه يكي از آنان جعفر ابن محمد بود .اقوال اينان بويژه از اين نظر حايز اهميت است كه نشان ميدهد جعفر ابن محمد نه تنها در نظر پيروان فكريش بلكه در نظر ديگراني كه شماري از آنها چون ابو حنيفه و مالك ابن انس از بنياد گذاران و امامان مكاتب فكري ديگرو مى توان گفت از انشعابيونى بوده اند كه در برابر تشييع مكاتب ديگرى را پى افكنده اند مقامي بلند داشته است.ابوحنيفه امام مذهب حنفيان از بزرگترين شاخه هاي تسنن ميگويد «او فقيه ترين مردم بود » .عطار نيشابوري عارف بزرگ كه مولانا خود را شاگرد او ميداند ، و در عرفان ، يكي ازقابل تامل ترين عارفان و انديشمندان ايراني و از لحاظ مذهب از پيروان تسنن است در تذكره الاوليا با كلمات : مقتداي مطلق ،شيخ الاهيان ، امام محمديان ، پيشرو اهل ذوق ، پيشواي اهل عشق ،مقدم عبادتگران و كريمترين زاهدان ازجعفر ابن محمد نام ميبرد واين گونه احترام از سوي عطار كه در آثارش به مجذوبان و شورشگران عليه شريعت رسمي و قوانين دست و پاگير وخشن آن ، نظر بسيار مثبتي دارد بسيار قابل تامل است . بجز اينها،مجموعه مدارك تاريخي و نيز روايات و اسناد مذهبي نشان ميدهد كه او از اقتدار و احترام زيادي در ميان اقشار مختلف و به ويژه در ميان ايرانيان بر خوردار بوده است وبه طور خاص تواضع و مهربانى و سخاوت او نسبت به دوست ودشمن وشيوه ملايم و مهربانانه و مجاب كردن منطقي مخالفان فكري دامنه اين احترام را بسيار وسيع كرده بود .
درباره اخلاق و تحمل او نمونه هاى جالبى ذكر شده است . كمكهاى مالى امام صادق شامل پيروان و مسلمانان نمى شد و همه را و هر كس را از او تقاضاى كمك مى كرد به مهربانى مى نواخت . او تا پايان عمر از كسانى كه روزگارى در زمره شاگردان او بودند و بعدها امام و پيشواى اهل سنت شدند و امروز نزديك به هشتاد درصد مسلمانان جهان از اين شاگردان انشعابگر پيروى مى كنند به بدى ياد نكرد به آنان توهين نكرد و آنان را مرتد و كافر و از دين برگشته وخيانتكار ولايق عذاب جاودان و آتش جهنم و... نخواند .اسناد به جا مانده نمونه هاي جالبي در اين زمينه را نشان ميدهند كه ذكر آنها در طاقت اين ياداشت ها نيست ونكاتى هم كه تا به حال به آنها اشاره شد نه به خاطر بزرگداشت و احترام به يك شخصيت مذهبي شيعي بلكه توجه به نقش و شخصيت تاريخي جعفر ابن محمد در يكي از مقاطع مهم تاريخ ايران است.
او در اوجگيري شورشهاي مردم در پايان دوران اموي ، بار اول دعوت ابوسلمه خلال همداني از رهبران فكري شورشيان ضد اموي رابراي همكاري عليه امويان و به دست گرفتن رياست ناراضيان وخلافت رد كرد ونامه ابو سلمه را نخوانده در در آتش افكند وگفت « من آن كس كه منظورشما هست نيستم وابو سلمه از شيعيان ديگر كسان است»بار دوم بنا به نقل شهرستاني هنگاميكه ابومسلم خراساني از او همين تقاضا را كرددر جواب ابومسلم نامه كوتاهي نوشت كه« نه توا ز يارا ن مني و نه زمان زمان من » و تقاضاي او را رد كرد . دو تن ديگر از بزرگان خاندان علي ، عبدالله ابن حسن ابن علي و عمر اشرف ابن زين العابدين نيز به تقاضاي ابوسلمه جواب رد دادند و هنگاميكه عبدالله ابن حسن علوي در جواب ابوسلمه گفت من سالخورده ام و و با پسرم بيعت كنيد ، جعفر ابن محمد به او هشدار داد كه « اي پير مرد خون فرزندت را مريز » ، هنگاميكه عبدالله ابن حسن گفت «برخي از شيعيان ما نامه نوشته اند و از ما تقاضا كرده اند »، جعفر ابن محمد گفت «چه كساني شيعيان توهستند آيا آن ها را ميشناسي »بعدها اين هشدار به واقعيت پيوست وبنا بر نقل مآخذ مختلف از جمله تاريخ يعقوبي ومقاتل الطالبيين خون فرزند عبدالله ابن حسن محمد ،معروف به نفس زكيه در جريان يك شورش ريخته شد و خود عبدالله ابن حسن نيز كه فرزند فاطمه دختر امام حسين بود در سن هفتاد و پنج سالگي پس از مدتها رنج و شكنجه در زندان در گذشت .
داوري ها در باره عكس العمل ها و مواضع ششمين پيشواي شيعيان در رابطه با شورش زيد و يحيي ،عمو و پسر عمويش ، وجواب رد دادن به تقاضاي ابومسلم و ابو سلمه و شيوه خاص زندگي اومتفاوت است .شماري از مورخان عكس العمل هاي پنجمين وششمين پيشواي شيعيان را در رابطه با دولت اموي و بعدها عباسي دليل بر زهد و پارسايي و ترك مقامات دنيوي و ميانه روي و اعتدال آنها دانسته اند و نتيجه گرفته اند آنان كار دنيا را به اهل دنيا وا نهاده و رو به آخرت نهاده اند واساسا اهل قيام ومبارزه قهر آميز نبوده اند .
شماري معتقدند ورود آنان به ويژه جعفر ابن محمد به كشاكش هاي سياسي آن ايام ،به معني پايان كار شيعه و بسته شدن دفتر آن بود . تا آن دوران هيچ فرصتي براي تدوين اصول اعتقادي و بنياد گذاري شيعه مورد نظرآنان باقي نبود.و اگر در دوران آنان اين اصول تدوين نميشد با آن شرايط خطير و آن همه مكتب و مذهب و انشعابات در شيعه خطرات بسياري در كمين بود و بر اين ميافزايند كه آنان عليرغم اقتدار و نفوذ ، با اشراف به شرايط سياسي وبافت و ساخت نيروهاي جامعه پيرامون خود در آن روزگار و اطلاعاتي كه از طريق پيروان خود در اطراف و اكناف و حتي در درون حكومت وقت و در ميان عباسيان به دست مي آوردندميدانستند روزگار بني عباس در راه است وحوادث بعدي يعني ترورو قتل ابو سلمه خلال به دست نخستين خليفه عباسي ــ با تاييد ضمني ابو مسلم ــ وسركوب خونين جنبش به آفريديان خراسان وجنبش شريك ابن مهري در بخارا در سالهاي صدوبيست و نه و صدوسي وسه هجري به دست ابو مسلم وقتل ابو مسلم به دست دومين خليفه و سركوب خونين وخشن شورشهاي زيديان و شكل گرفتن اختناقي ديگروماجراهاي بعدي را دليل مي آورند . نوشته اند پيشواي ششم شيعيان به روشني و وضوح خبر ازبرد سياسي عباسيان و خلافت منصور خليفه دوم عباسي داد و نوشته اند منصور پس از رسيدن به خلافت اوعليرغم نفرت از گسترش نفوذدايره شيعيان پيرو جعفر ابن محمد به مثابه اصلي ترين رقيبان عباسيان اورا را به نزد خود خواند و «صادق » ناميد و همين پيشگويي سياسي موجب شد كه مدتي در آغاز كار خلافت ، از جانب جعفر ابن محمد و علويان پيرو او احساس خطر نكرده آنان را به حال خود بگذارد .
نظراتي فرا عقلي و در چهار چوب شناختي خاص، خيالي و ضد تاريخي توسط تعداد زيادي از نويسندگان مذهبي سنتي ابراز شده است كه چون اين ياداشت ها با اتكا به واقعيات تاريخي نوشته ميشود از نقل اينگونه نظرات ميگذرم . اين گونه نظرات البته در يك تحقيق كامل و به عنوان بخشي از اعتقادات و باورهاي مردم در طول تاريخ ميتواند مورد تامل قرار بگيرد و در روانشناسي مذهبي توده ها در طول قرنها به كار آيد ، ولي در اين ياداشت ها فرصتي براي پرداختن به آنها نيست . در پايان اين بخش تاكيد ميكنم كه در اين زمينه يعني تطبيق تاريخ تشيع با روند مادي تاريخ ايران كمبودهاي جدي وجود دارد كه با توجه به نقش جدي تشيع در تاريخ ايران بايستي به آن پرداخته شود

خوارج
در دوران پاياني حكومت امويان ، خوارج بخش عظيمي از ناراضيان را در نقاط مختلف ايران تشكيل ميدادند و عليرغم اينكه در طول دوران اموي بارها و بارها مورد سركوبهاي خشن و خونين قرار گرفتند از بين نرفتند و هر از چند گاه يكبار در گوشه اي علم شورش هاي خونين عليه حكومت اموي را بر مي افراشتند.
در پايان دوران اموي صد سال از ظهور خوارج به عنوان يكي از گروههاي مسلمان ميگذشت . طلايه خوارج با جنگ صفين و داستان حكمين و اعتراض آنها ومخالفت يكسان با علي و معاويه پيدا شد . نخستين پيشواي آنها عبدالله ابن وهب جاسبي بود و سر انجام ترور علي ابن ابيطالب به دست اين گروه انجام شد . پس از آن و تا پايان دوره اموي اسناد تاريخي بيانگر شورش هاي خشن و خونين گروههاي شهري و روستايي خوارج در نقاط مختلف ايران از جمله نواحي جنوب ايران ، كرمان ، جيرفت ، كازرون ، بحرين ، طبرستان ، سمنان و ساير نقاط ايران است . طي اين مدت دهها هزار نفر به دست خوارج به خشن ترين وضع كشته شدند و در مقابل نيز توده هاي گسترده اي از خوارج به قتل رسيدند . تنها در يك كشتار از خوارج دربحرين در سال 73 هجري شش هزار تن از خوارج گردن زده شدند ولي كار آنها به پايان نرسيد .
تصوير خوارج در ايران با چهره عبدالرحمان ابن ملجم در آميخته و معمولا اين چهره منفور و منفي عاطفي ،براي عموم ،چهره سياسي و اجتماعي آنها را پنهان ميدارد ولي واقعيت اين است كه خوارج با ابن ملجم به پايان نرسيدند و در او خلاصه نميشوند . خوارج يك نوع تفكر سياسي و مذهبي را طي يك قرن در ميان بخشهاي گسترده از مردم ناراضي شهري و روستايي نمايندگي ميكردند و در طول دوران اموي بارها و بارها آماج خشن ترين كشتارها توسط حكومت وقت و عمال آن به ويژه حجاج ابن يوسف و يزيد ابن مهلب دوتن از خونريز ترين چهره هاي آن ايام شدند .
از نظر اعتقادي و مذهبي خوارج افرادي بسيار مومن و خشك و خشن بودند . آنان در روزه گرفتن ، شب زنده داري ، رياضت كشي ، خواندن قرآن و دوري از گناهاني كه اخلاق شخصي آن ها را ميآلود بسيار كوشا بودند .ايمان خشك و قوي آن ها آميخته با كوتاه بيني هايشان ونيزاينكه در برابر حاكمان بيرحم اموي خود را محق و مظلوم وقرباني ميديدند از آنهاانسانهايي با ثبات و سرسخت در اعتقاد و نترس و بيباك در ميدان جنگ ساخته بود .اسناد تاريخي نشان ميدهد كه خوارج نه از كشته شدن ميترسيدند و نه از كشتن ، حتي در بسياري از موارد از كشتن كودكان و زنان پروايي به خود راه ميدادند .
امامت و پيشوايي در بين خوارج انتخابي بود، آنها ميتوانستند پيشواي خود را خلع كرده او رابكشند و ديگري رابه جاي او بر گزينند. يكي از شاخه هاي افراطي خوارج به نام ازارقه از پيروان نافع ابن ازرق اعتقاد داشتند : هر كس چه مسلمان و چه غير مسلمن اگر مرتكب گناهي بشود ، چه صغيره و چه كبيره ، خود او و زن و فرزندانش بايد كشته شوند . اينان كه در اطراف رود كارون و در حوالي بصره عليه دولت اموي شوريده بودند اين قوانين خشن را به مورد اجرا در ميآوردند . فرقه ديگري از خوارج كه صفريه خوانده ميشدند و از شاخه هاي معتدل تر بودند اعتقاد داشتند كه در صورت ارتكاب گناه خود شخص بايد كشته شود ولي اطفال شخص گناهكار را نبايد كشت . گروه ديگري از خوارج به نام نجديه اعتقاد داشتند در صورت ارتكاب گناه فرد گناهكار مشرك محسوب ميشود .در دوران اوجگيري نهضت ها و شورش ها همواره خوارج به عنوان گروهي مصمم و جنگجو حاضر بودند و اعلام آمادگي ميكردند . در دوران يحيي فرزند زيد كه در خراسان عليه امويان پرچم شورش بر افراشت ، سرخس در خراسان يكي از مراكزخوارج بود .خوارج سرخس براي قيام عليه امويان دست اتحاد به سوي يحيي دراز كردند ولي ياران يحيي او را ازاتحاد با خوارج بر حذر داشتند . به احتمال زياد اتحاد يكي از نوادگان علي باادامه تاريخي كشندگان علي در خراسان كه يكي از مراكز اصلي حمايت از علويان بود تاثير عاطفي ناخوشايندي داشت و به احتمال زياد ابومسلم نيز در اتحاد با خوارج و استفاده از آنهابا چنين مشكلي مواجه بود زيرا تيغ بر كشيده و خونريز خوارج نه تنها عمال حكومت اموي بلكه در بسياري موارد مردم عادي را طعمه خود ميكرد .



كيسانيه
كيسانيه جماعت گسترده اي از شيعه بودند كه محمد ابن حنفيه فرزند علي ابن ابيطالب را پس ازواقعه كربلا امام و پيشوا و جانشين حسين ابن علي دانستند و به او گرويدند.در جريان قيام عليه كشندگان حسين ابن علي ،مختار با هوشياري وبه نام محمد ابن حنفيه مخالفين را زير پرچم خود گرد آورد . نام كيسانيه مشتق ازلقب مختار است كه او را كيسان ميناميدند. برخي از اسناد ميگويند كيسان نام غلامي از غلامان علي ابن ابيطالب ــ كيسان ابو عمرو ــ بود كه به مختار پيوست و فرمانده غلامان شورشي در ماجراي قيام مختار بود .
.كيسانيه اعتقاد داشتند حق امامت علي ابن ابي طالب حقي روحانيست و بعد از فرزند دوم به محمد ابن حنفيه منتقل شده است .پس ازپايان كار و قيام مختار ،كيسانيان اندك اندك به يك جنبش صرف مذهبي تبديل شدند و پس از در گذشت محمد حنفيه در سال هشتاد هجري چندين انشعاب در اين جماعت به وجود آمد.
شماري از كيسانيان معتقد بودند امامت پس از محمد ابن حنفيه به فرزند او علي منتقل شده است . گروهي ديگر به هواداري از پسر ديگر ابو هاشم برخاستندو گفتند او ست كه علوم غيبي لازمه امامت را از پدر به ميراث برده . پس از مرگ ابو هاشم جماعتي از كيسانيان تبليغ كردند كه ابو هاشم پيش از مرگ حق امامت را به سر دودمان عباسيان تفويض كرده است . اين شاخه از كيسانيان عملا در خدمت امام محمد ابن علي عباسي و اهداف سياسي اوقرار گرفته وسر انجام تحت نام راونديان در قيام ابو مسلم نقش موثري ايفا كردند . فرقه ديگري از كيسانيه اعتقاد داشتند كه محمد ابن حنفيه نمرده است و به زودي پايان جهان فرا خواهد رسيد و او از غاري در كوه رضوي در حوالي مدينه ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود . كيسانيان اعتقاد داشتند جهان و اشياء از سه عنصر آب خاك و آتش تشكيل شده اند . اكثر يت شيعيان به ويژه باز ماندگان حسن ابن علي و حسين ابن علي به كيسانيان نظر منفي داشتند .


ٌغــا لــيان
در روزگار شكل گيري نهضت سياه جامگان غاليان با شاخه ها و شعبه هاي ريز و درشت خود مجموعا نوعي انديشه و نگاه راز آلود و در بسياري مواقع عجيب و غريب را تبليغ ميكردند كه محور آن در بسياري از موارد غلو در باره مقام علي ابن ابيطالب بود . غاليان مقام علي را تا مرتبه خدايي بالا ميبردند . شماري از غاليان به خدايي علي معتقد بودند و نوشته اند كه شماري از غاليان اززمره كساني بودند كه اساسا به اسلام وعلي هيچ اعتقادي نداشتند . اين دسته ايرانياني بودند كه در خشم از اسلام و سلطه آن بر ايران با تبليغ غاليگري و خدايي علي ونشر اعتقاداتي از اين قبيل سعي ميكردند بنا و بنيان اسلام را سست و متزلزل كرده و آنرا هر چه بيشتر شاخه شاخه وضعيف كنند .پنجمين و ششمين پيشواي شيعيان به ويژه كوشش ميكردند از نشر غاليگري جلوگيري كنند .
غاليان گوناگون بودند وبعدها بيشتر از پيش شاخه شاخه شدند . برخي از آنها به خدايي محمد و علي اعتقاد داشتند . گروهي ميگفتند روح خدا در اصحاب كسا ( محمد ،علي ، فاطمه ، حسن و حسين ) حلول كرده و هيچ تفاوتي بين آنها نيست اين گروه تاي تانيث را از آخر فاطمه حذف كرده و او را فاطم ميناميدند تا در نام نيز تفاوتي با چهار تن ديگر كه مرد هستند نداشته باشد . گروهي از غاليان بنام امريه اعتقاد داشتند علي و محمد در رسالت با هم شريكند . غالياني كه بزيغيه ناميده ميشدند و خود از شاخه هاي غاليان خطابيه بودند ششمين پيشواي شيعيان را خدا ميدانستند . غالياني كه به بيانيه معروف بودند به تناسخ اعتقاد داشتند . گروهي از آنهابنام مخطئه معتقد بودند سلمان پارسي پيامبر است . شاخه اي از غاليان كه به حارثيه معروف بودند ميگفتند هر كس امام وقت را بشناسد انجام هر كاري براي او مجاز است . گروهي بنام زماميه از دشمنان و لعن كنندگان جبرئيل بودند .آنها اعتقاد داشتند جبرئيل مامور بوده وحر را به علي ابن ابيطالب ابلاغ كند ولي او آنرا به محمد ابلاغ كرده است . غالياني كه به ذميه اشتهار داشتند با پيامبر اسلام به شدت دشمن بودند زيرا اعتقاد داشتند كه پيامبر حق علي را غصب كرده است . گروه رجعيه به رستاخيز مجدد علي باور داشتند . شريكيه اعتقاد داشتند محمد و علي در رسالت شريكند . غاليان عميريه نيز چون بزيغيه امام ششم را خدا ميدانستند . گروهي بنام غماميه اعتقاد داشتند علي خداست و در ابر خانه دارد و چون از ابري رعد و برق جستن ميكرد به سوي آن نماز ميخواندند . اينها گروههايي از انواع و اقسام گروههاي غالياني بودند كه در آن روزگار در تضاد با اسلام دولت اموي و ساير مكاتب موجود در گوشه وكنارافكار خود را تبليغ ميكردند و مراكز و مجامع خاص خود را داشتند .


زيديان ( شيعيان شورشي )
جريان فكري و مبارزاتي شيعه اگر چه در نهايت ودر سالهاي329 هجري به بعددر اصلي ترين شاخه بزرگ خود ،در ايران خود را تثبيت كرد ، ولي تا قبل از آن در جريان عبور بر بستر مادي تاريخي خود و در آميزش با وقايع و خوادث مختلف ، در شاخه هاي كوچكتر ، و در انشعابات گوناگون چهره هاي مختلفي از خود را نشان داده است . درجريان اين گذر گاه پس از در گذشت هر يك از پيشوايان شيعه شاخه يا شاخك هاي جديدي يك چند خود را نشان ميدهند و پنهان ميشوند يا به صورت نحله اي كوچك اما پايدار باقي ميمانند . در دوران امويان و در رابطه با علل سر نگوني امويان زيديان يا زيديه از قابل تامل ترين اين شاخه ها هستند و مبارزان شهيد اين نحله فكري شيعي عليرغم اختلافات جدي فكريشان با شيعيان دوازده امامي از زمره قديسان شهيد در فرهنگ و مذهب مردمند .زيديان درنقاط مختلف بارها در راس شورشهاي خونين ضد حكومتي قرار گرفته وسيمايي آميخته با قهرماني و شجاعت از خود بيادگار نهاده اند .
بعد از در گذشت علي ابن حسين ، امام سجاد چهارمين پيشوا و امام شيعيان ،انشعاب تازه اي در ميان شيعيان رخ داد . گروهي از شيعيان به جاي پذيرش ، پنجمين امام ، امام باقر، به گرد برادر او زيد كه جواني بسيار شجاع و رزم آور وخوش سيما بود جمع آمده و او را به امامت خود بر گزيدند . مورخين نوشته اند زيد تا پايان عمر و شهادت حماسي اش هيچگاه ادعاي امامت نكرد ، و دور نيست كه شماري از شيعيان تند روكه از اشتغال دايمي پنجمين امام به امور ديني ناراضي بودند او را رها كرده و به سوي زيد آمده باشند ، وبعدها پس از پايان كار زيد مقوله امامت او در بين پيروانش مطرح شده باشد .
زيد طرفدار اقدامات قاطع عليه جنايات امويان بود از اين رو شروع به تبليغ وجمع آوري نيرو كرد و سر انجام به دعوت هواخواهان خود در كوفه ،به كوفه رفت و بر عليه هشام ابن عبدالملك خليفه اموي شوريد . قيام زيد ده ماه به طول انجاميد . در ابتدا پانزده هزار تن به او پيوستند . در جنگ نهايي زيد اگر چه با سيصد تن جنگ را شروع كرد ولي چنان شجاعانه جنگيد كه لشكر انبوه دشمن را به وحشت افكند .زيد و يارانش در اين نبرد تا پايان جنگيدند وصحنه هاي جنگ و رفتار قساوت باري كه دشمن در كشتن و بعدها سوزاندن جسد و ريختن خاكستر او به فرات از خود نشان داد بار ديگر ماجراي كربلا را در اذهان زنده كرد و خشم ونفرتي شديدعليه حكومت وقت بر انگيخت . مسعودي ميگويد جسد زيد قبل از سوزانده شدن پنجاه ماه در كوفه بر فراز صليب ماند و پس از آن سوزانده شد . بعد از اين ماجرا و اندك زماني بعد گروههايي از زيديان كه تحت تعقيب بودند روانه ايران شدند . در ميان اين گروهها يحيي فرزند زيد روانه خراسان شد و در آن جا پس از مدتها مبارزه با عمال حكومت ، در سال 125 هجري ، چهار سال بعد از شهادت پدرش در موقعيت دومين امام زيديان به همان سرنوشت دچارشد و سراسر خراسان را در سوگ خود نشاند. خاطره شهادت او و پدرش در جريان قيام ابومسلم يكي از انگيزه هاي اصلي عاطفي پيوستن مردم به شورشيان سياه جامه بود .واقعيت اين است كه عموم مردم به ويژه در پايگاههاي اصلي شورش بيش از آنكه به مرام و مكتب خاص يحيي و زيد توجه داشته باشند ازريخته شدن خون آنها به عنوان دوتن از نوادگان علي و فاطمه و فرزندان حسين ابن علي به دست جلادان حكومت اموي بر انگيخته و خشمگين شدند .
بر مقدمه ماجراي زيديه سيماي دو شورش عليه امويان را ميبينيم . پس از اين اما در سالهاي بعد زيديان مكتب و مرامي خاص را تدوين ميكنند كه برخي مختصات آن عبارتست از :
1ــ زيديان براي امامان صفات قدوسي و غيبي قايل نيستند
2ــ برداشت زيديان از امامت به برداشت اهل تسنن از امامت نزديكست
3ــزيديان اعتقاد دارند امام بايد از خانواده پيامبر باشد ولي جانشيني پدر به جاي پسر را قبول ندارند
4ــ زيديان معتقدند كسي بايد از خاندان علوي به امامت برسد كه پيشوايي فعال و صاحب اراده باشد
5ــ زيديه اعتقاد دارند به دليل مشكلات جغرافيايي و بعد مسافت در يكزمان ميتواند چند امام وجود داشته باشد
6 ــ روابط زيديان با اهل تسنن بهتر از شيعيان بود
7ــزيديان با صوفيگري مخالفند
8ــ زيديان معتقدند اعراف يا آتش پاك كننده وجود ندارد
9ــ زيديه با تقيه مخالفند ومي گويند تقيه باعث خمود زوحيه شورشگري ميشود
10ــ زيديه با ازدواج موقت مخالفند و ازدواج زن زيدي مذهب را با غير زيدي ممنوع ميدانند .
11ــ زيديه نظريه غيبت امام و ظهور مجدد او را قبول ندارند و معتقدند امام كسي است كه خروج كند نه آنكه مستور باشد
12ــ زيديه اعتقاد دارند امام از خطا مصون نيست و نيازي به اعجاز ندارد اواز طريق برهان دعوت ميكند و در راه امامت شمشير ميكشد .
13ــ زيديه از نظر سيستم الهيات به طور دربست الهيات معتزله را قبول دارند
14ــدانايي و پهلواني و قهر با شمشير عليه ظالمان از شرايط امامت زيديان است
15ــ زيديان در نماز پنج تكبير ميگويند و مانند شيعيان دوازده امامي حي علي خير العمل ميگويند
16ــ...
يحيي ابن زيد پيش از كشته شدن وصيت كرد امامت زيديان پس از او به محمد ابن عبدالله ابن حسن ابن حسن ملقب به نفس زكيه برسد كه خود بعدها به عنوان سومين امام زيديان شورشي بزرگ را عليه دولت عباسي تدارك ديد . زيديان بعدها به انشعابات گوناگون ، نوزده انشعاب تقسيم شدند ولي تا قرن سوم از پر شورترين شورشيان ضد حكومتي باقي ماندند .
زيديان در سال 250 تا316 هجري در طبرستان حكومت كردند. در سالهاي 169 تا 375 هجري شمال آفريقا و مراكش تحت حكومت زيديان بود و از سال 280 تا 700 هجري زيديان در يمن حكومت خود را بر پا كردند و هم اكنون نيز مردم يمن زيدي مذهبند .زيديان در مشي سياسي بسيار شورشي و تند رو ولي در مشي اعتقادي محافظه كاربودند و از اين زاويه مشابهت هايي با خوارج دارند .

پرچم هاي سياه بر افراشته ميشوند
سرانجام ودر پي هزارماه سياه پرچم هاي سياه در روز 29 ماه رمضان سال 129 هجري درقريه سفيدنج از قريه هاي ناحيه مرو در خراسان به دست ابو مسلم برافراشته شد . پيش ازآن زمينه هاي اجتماعي و سياسي سقوط امويان آماده شده بود . زمينه ها و علل سقوط امويان متعدد بود و از زمره اينها بويژه
فشارروزافزون دستگاه حكومتي بر مردم بخصوص از طريق تحصيلداران مالياتي خلفاي اموي وبالا رفتن خراج ها استخوان مردم بخصوص كشاورزان را تراشيده بود . در اواخر دولت اموي فرار روز افزون كشاورزان ازخانه و كاشانه شان چنان گسترده شده بود كه به دستور حكومت به گردن هر روستايي مهر يا پلاكي مي آويختند تا مشخص شود اهل كجاست و چه ميزان بايد خراج و جزيه و ماليات بپردازد و اگر او را در جايي جز روستاي خودش ميافتند باز داشت ميكردند . نوشته اند عده اي براي فرار از جزيه اسلام آوردند ولي چون ديدند فايده ندارد و بايد در هرحال كيسه پر ناشدني ماموران را پر كنند دوباره به دين سابق باز گشتند . در اين كشاكش غارت و زور گويي دوران اموي و در حاليكه هر صداي مخالفي توسط تيغ جلادان حاكماني چون حجاج و كساني چون او خاموش ميشدودر پي هر شورشي كارواني از سرهاي بريده شورشيان در شهرها به گردش در ميامد واجساد سران شورش مدتها بر دارها ميماند و ميخشكيد، در كاخها در حال و هوايي رويايي و هذياني خلفاي اموي يا در جمع مغنيان و شاعران وراويان و مداحان شب را سحر ميكردند و يادرچرخش پيمانه ها و در آغوش كنيزكان زيبايي چون سلامه ها و حبانه ها و نواي چنگ و عود روزگار ميگذرانيدند و اين كلام معروف را تكرار ميكردند كه :
تاما زنده ايم مغلوبان حكومت خود را ميخوريم
و چون ما و مغلوبان دوران ما مرديم
فرزندان ما فرزندان آنها را ميخورند .
اما اين چنين نبود . در همين حال و هوا با هر شورش و قيام خونين بر خشم و نفرت مردمان افزوده ميشد. بر امواج اين خشم و نفرت داعيان و مبلغان مخالفان حكومت در ميان مردم به تبليغ ميپرداختند . داعيان و نقيبان عباسي از سالها قبل فعاليت خود را شروع كرده بودند . طبري در تاريخ خودمينويسدكه از سالهاي صد هجري به بعد توسط اولين امام عباسي نقبايي چون سليمان ابن كثير، مالك ابن ميثم، زيادابن صالح، طلحه ابن رزيق، عمروابن اعين، قحطبه زياد ابن شبيب ، موسي ابن كعب ، ابو عينيه ، لاهزابن قريظ ، قاسم ابن مجاشع، اسلمه ابن سلام، ابوداوودخالدابن ابراهيم، ابوعلي هروي به خراسان و ساير شهرها فرستاده شدند و به تبليغ پرداختند . امام عباسي به آنان گفته بود به نام شخص خاصي بيعت نگيريد بلكه به عدالت و كسي كه از بني هاشم باشد و در راه عدالت برخيزد بيعت بگيريد .« تاريخ ايران از دوران باستان تا سده هجدهم » نمونه هاي جالبي از فعاليت داعيان عباسي را ذكر كرده است . داعيان عباسي بخصوص وعده ميدادند :
ــ با پيروزي شورش تمام اقوام و بخصوص ايرانيان در حكومت و اداره امور مملكت شريك خواهند شد.
ــ مالياتها كم خواهد شد و خراج به طور عادلانه خواهد بود .
ــ عدالت حاكم خواهد شد و علويان از آوارگي و كشتار نجات خواهند يافت .
اين شعارها سياست خشن برتري نژادي و غارت بي رويه امويان را نشانه ميرفت و بسيار موثر واقع ميشد . همراه با اين بايداز مبارزه سر سختانه نخستين پيشگامان نهضت فرهنگي شعوبي در دوران امويان ياد كرد .شعوبيان ايراني تباراني بودند كه به زبان و ادبيات عرب كمال تسلط را داشتند و چه در دوره اموي و چه بعدها در دوره عباسي از برجسته ترين اديبان روزگار خود بودند . در ميان شعوبيان افراد مختلفي از شاعران واديباني كه در دربارهاي اموي و بعدهاعباسي رفت و آمد داشتند وتا كساني كه در دوران عباسيان به مقام وزارت رسيدند وجود داشتند . شعوبيان به عنوان دليل به آيه اي از قرآن كه در آن اشاره شده است« اي مردم ما شما رااز مرد وزن بيافريديم و به شعوب و قبايل تقسيم كرديم تا يكديگر را بشناسيد. بايد بدانيد برترين شما پرهيز گارترين شما ميباشد » استناد ميكردند و سيادت طلبي وبرتري جويي اموي را مورد حمله قرار ميدادند .محور تفكر شعوبي ها عبارت بود از
1ــ حمله به سيادت طلبي و برتري نژاد عرب
2ــ اتكا بر مواريث ملي ايران كهن وافتخارات دوران باستاني ايران وتاكيد بر ايرانيت
3 ــ اتكا به عقل و خرد و بزرگداشت علم و دانش .
شعوبي هاي تند رو پا را از اين فراتر گذاشته و همراه با دفاع شديد و متعصبانه از ايرانيت ،عربيت و نژاد سامي را مور تهاجم و تمسخر قرار دادند .حماسه هاي ميهن پرستانه آنان در افتخار به نژاد اگر چه در روزگار ما ممكن است قابل قبول نباشد ولي در روزگار امويان برافروزنده احساس ميهن پرستانه و تحقيركننده نژاد فاتحاني بود كه سالهااز تحقير كنندگان ا يرانيان بودند.اسماعيل يسار ( وفات سال 101 هجري ) از زمره نخستين شاعران شعوبي بود كه به خاطرسرودن و خواندن شعري در دفاع از ايرانيت به دستور هشام ابن عبدالملك به آب افكنده شد . بعدها شاعران و اديباني چون بشار ابن برد ،عبدالسلام معروف به ديك الجن ، المتوكلي ، و بسياري ديگر كار اسماعيل يسار و شعوبي هاي دوره اموي را ادامه دادند
اين ها گوشه اي از ماجراي آماده شدن زمينه هاست و في الواقع براي دركي درست از شرايط بايد بيش از اين شرايط دوران اموي وپرونده هاي خونين ستم ملي ، طبقاتي، فرهنگي و... آنان را مورد مطالعه قرار داد . بر اين زمينه ها در پايان دوران امويان فرو ريخته شدن خون زيدابن علي و يحيي فرزند زيد بدون ترديد از مهمترين انگيزه هاي بسيج مردم بر ضد امويان بخصوص در خراسان آن روزگار است . با بررسي تاريخ آن روزگار وتاثيرات شگفت انگيز شورش و شهادت اين دوو انبوهي از يارانشان ، در عواطف مردم پلي از نفرت و خشم از سالهاي 124هجري تا سال 61 هجري كه خون حسين ابن علي ريخته شد زده شد و تمام خونهاي فرو ريخته شده را در پيوند با هم قرار داد و در همين نقطه ابو مسلم آغاز شورش را اعلام كرد .
اسناد تاريخي و كتابهاي مختلف تصاوير عجيبي از اين دوران را به تماشا ميگذارند. با اعلام قيام عليه دولت اموي ،به معني واقعي كلمه ،امواج خروشاني از مردم به جان آمده رو به مركز قيام نهادند . نوشته اند در يكروز 60 روستا از روستاهاي مرو به ابو مسلم پيوستند . آنان كه اسب و شمشير داشتند با اسب و شمشير وآنانكه نداشتند پياده و با هر وسيله كه ميشد جنگيد راه افتادند.
روستاييان در حاليكه برالاغ هاي خود سوار بودند وآنها را به نام خليفه ،مروان ميناميدند و چماق هايي بنام كافر كوب در دست داشتند گروه گروه به ابو مسلم ميپيوستند .روستاييان نيمي از چماق هاي خود رابا رنگ سياه رنگ كرده بودند تا معلوم شود از شورشيان سياه جامگان خراسان هستند . به زودي تعداد شورشيان آنقدر زياد شد كه ابو مسلم مجبور شد به جايي بزرگتر از روستاي سفيدنج نقل مكان كند و در آنجا با كمك سردارانش به سازماندهي نيروهايش بپردازد .پس از مرو از تمام شهرها و روستاهاي خراسان به سوي او روانه شدند . در ميان سپاهيان ابو مسلم درابتدابيش از همه ،آناني كه سالهايي را در بردگي گذرانده بودند و روستاييان به چشم ميخوردند . اندك زماني پس از پيوستن شورشيان اوليه ،شهرها و مناطق هرات ، پوشنگ ، مرو رود ، مرو ، ابيورد ، نيشابور ،سرخس ، بلخ ، چغانيان ،طخارستان و... مردم ساير نقاط و حتي اعراب به جان آمده از ستم به او پيوستند . تعداد شورشيان سياه جامه در اندك زماني به صد هزار تن رسيد و تنها هفت ماه از آغاز برافراشته شدن پرچم هاي سياه گذشته بود كه با اولين نبردهاي شورشيان سرشار نفرت و كين ،دولت اموي به لرزه درآمد (ادامه دارد)



جرئت دانستن داشته باشيم
شعار عصر روشنگرى

هیچ نظری موجود نیست: