نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

امیراسدالله علم

اميراسدالله علم فرزند محمدابراهيم خان علم (شوكت‌الملك) امير قائنات در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در بيرجند متولد شد. تحصيلات خود را در بيرجند و تهران انجام داد و از دانشكدة كشاورزي كرج فارغ‌التحصيل شد. علم پس از فوت پدر حكمران سيستان و بلوچستان شد. او در دولت محمد ساعد به وزارت كشور رسيد و در ترميم همين كابينه به وزارت كشاورزي منصوب شد. علم در دولت رجبعلي منصور نيز همان سمت را داشت و در دولت رزم‌آرا به وزارت كار منصوب شد.  در جريان كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علم نقش فعالي ايفا كرد و پس از كودتا نيز « سهم اساسي در بركناري سپهبد زاهدي از مسند نخست‌وزيري داشت». او با روي كار آمدن حسين علاء به وزارت كشور رسيد و در ۱۳۳۶ به عنوان دبيركل حزب مردم انتخاب شد و تا مهر ۱۳۳۹ در اين حزب بود و يك سال بعد به مديرعاملي بنياد پهلوي منصوب شد. او از ۲۸ تير ۱۳۴۱ تا ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ نخست‌وزير بود.
مهمترين وقايع دوران نخست‌وزيري او تصويب طرح لايحه انجمن ايالتي و ولايتي و بوجود آوردن اعتراضات اهل عمامه و لغو اين لايحه، رفراندوم ششم بهمن برای لایحة اصلاحات ارضی و همچنين ایجاد بلوای پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و تبعيد خميني بود و بوجود آوردن آتش زیر خاکستر از تعداد مأموریت هایی بود که به نفع انگلیس انجام داد. علاوه بر وقايع فوق انتخابات دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي و دوره چهارم مجلس سنا را پس از دو سال فترت انجام داد. اسدالله علم پس از استعفا از نخست‌وزيري، رياست دانشگاه پهلوي شيراز را برعهده گرفت و در آبان ۱۳۴۵ به وزارت دربار منصوب شد. تاجگذاري محمدرضا پهلوي و جشنهاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي در دوران وزارت دربار او انجام شد. علم به علت بيماري سرطان خون و ترك كشور جهت معالجه از سوي شاه كنار گذاشته شد و به جاي او اميرعباس هويدا به وزارت دربار منصوب شد. علم در ۲۵ فروردين ۱۳۵۷ درگذشت. او از دوستان بسيار نزديك و محرم اسرار محمدرضا پهلوي بود كه از خود يادداشتهاي محرمانه‌اي به جا گذاشته است. اين يادداشتها به عنوان گزارشي دقيق از وضعيت دربار پهلوي و شخص شاه اعتبار زيادي دارد.
اسدالله علم در صحنة سیاست
با مرگ ابراهیم علم، وارث خان نشین قاین تنها پسر او، امیراسدالله بود که آخرین فصل تاریخ پیوندهای شوم این دودمان را با استعمار بیگانه ورق زد و جایگاهی برتر از پیشینیان خود کسب کرد.
سال های ۱۳۲۰-۱۳۲۳ در تعیین سرنوشت پسین علم جوان نقش قطعی داشت و در همین دوران بود که او در مکتب جاسوسی و توطئه گری آزمون خود را با موفقیت طی کرد و تجربه ها اندوخت. در این سال ها اسدالله علم در ارتباط فعال با سرویس اطلاعاتی انگلیس نقش حساسی در عملیات جاسوسی، بویژه در تهران و شرق و جنوب ایران، ایفاء نمود و در رأس شبکه ای از عوامل اینتلیجنس سرویس قرار گرفت، که بخشی از آن وظیفة هدایت حزب توده را به عهده داشتند. شبکة گسترده ای که زیر رهبری علم ایفای نقش نمود عده ای از روزنامه نگاران و دانشجویان و فعالین سیاسی جوان را در بر می گرفت، که بعدها در سناریوی کودتای ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش جدی ایفا کردند و پس از آن با دریافت مشاغل حساس پاداش درخور گرفتند.
 با مرگ پدر حضور علم جوان در شرق کشور ضرور احساس شد، بویژه آنکه این دوران با حضور فعال عوامل شوروی در آذربایجان و کردستان همراه بود و اقدامات متقابل و چه بسا شورش های مسلحانة محلی ضرورت می یافت. در نتیجه، علم ۲۶ ساله در سال ۱۳۲۴ به فرمانداری کل بلوچستان منصوب شد. اسدالله علم بسیار زود به وزارت رسید و نخستین بار در سن ۲۹ سالگی در کابینة دوم ساعد (آبان ۱۳۲۷- فروردین ۱۳۲۹) وزیر کشاورزی شد. او در کابینة علی منصور (فروردین – تیر ۱۳۲۹) نیز این سمت را حفظ کرد و پس از آن در دولت رزم آرا (تیر- اسفند ۱۳۲۹) وزیر کار شد. در همین زمان بود که هنگامی که به اتفاق رزم آرا وارد مسجد شاه می شد با هماهنگی او و شاه (انگلیس) نخست وزیر مقتدر و چهرة آینده دار، مورد اصابت گلوله استاد خلیل طهماسبی قرار گرفت و معدوم شد. در سال های ۱۳۲۹-۱۳۳۲، علم از نزدیک ترین یاران محمدرضا پهلوی بود و در ماجرای ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش فعالی ایفاء نمود. داستان عملیات مشترک شاپور ریپورتر و علم در آینده شرح داده خواهد شد.
حکمران دربار پهلوی
پس از سناریوی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اسدالله علم به عنوان رابط شاه با مقامات عالیرتبة انگلیسی و آمریکائی سهم اساسی در برکناری سپهبد زاهدی از مسند نخست وزیری داشت و این علم بود که به همراه « دوستان » انگلیسی خود، مقامات آمریکائی را از نقش دیکتاتوری نظامی زاهدی نومید ساخت و توجه آنان را به سرمایه گذاری بیشتر بر جایگاه و نقش شاه معطوف کرد؛ هرچند سال ها طول کشید تا آمریکا به طور کامل به محمدرضا پهلوی اعتماد کند و این اعتماد کامل و سه سویه تنها در دهة ۱۳۴۰ و در پی هم پیوندی و هم پشتی لندن- واشنگتن در سیاست خاورمیانه ای شان رخ نمود.
نقش علم که از رایزنی و هدایت هوشیارانه شاپور بختیار برخوردار بود، به عنوان رابط شاه با عالی ترین مقامات سیاست ساز آمریکا و انگلیس و عامل وحدت بخش این مثلث سلطه بر ایران، تا دم مرگ او دوام داشت. پیوند خاندان علم با امپریالیسم جوان آمریکا به قدمت تاریخ رسوخ این قدرت بیگانه به شئون سیاسی ایران است؛ یعنی زمانی که میسیون آرتور میلسپو به سال ۱۹۲۲ میلادی وارد تهران شد و شوکت الملک علم زیرکانه سرگرد ملوین هال، افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا را برای خاموش ساختن شورش بلوچ ها به منطقه برد. در این ماجرا « امیر قائن » و سرگرد هال آمریکائی در نقش « ریش سفید » ظاهر شدند و میانة سران ناراضی بلوچ را با مقاکات انگلیسی التیام بخشیدند.
اسدالله به عنوان وارث خلف پدر، این نقش « کدخدامنشی » را همواره در طول حیات خود ایفاء کرد و راز قدرت و نفوذ او در این بود. انگلیسی خواندن علم هرچند از یک زاویه صحیح است ولی اگر بدان معنا تلقی شود که او مهرة بی ارادة وزارت خارجه یا اینتلیجنس سرویس انگلیس بوده، به معنای آن است که گویا در سال های ۱۳۴۰-۱۳۵۶ امپریالیسم جوان آمریکا هیچ پایگاهی در دربار و سیاست ایران، به جز تعدادی نظامی و سیاست پیشه و « روشنفکر » بی تجربه و جوان و تهی مغز در اختیار نداشته است؛ زیرا در همین سال هاست که علم در نقش « فرمانروای ایران » ظاهر شد. این ارزیابی همچنین به دلیل نشناختن ساز و کار پیوندهای محافل و باندهای سیاسی و مجامع اقتصادی- مالی دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس است. در واقع، از دهة ۱۹۶۰ میلادی به بعد، چنان هم پیوندی و درآمیزی در محافل حاکمه دو قدرت فوق رخ داد و چنان ادغام و اشتراک منافع میان سرمایه های دو کشور پدید شد، که دیگر سخن راندن از تنازع دیپلماسی « ملی » آمریکا و انگلیس اشتباه است. اگر از این پس تنازع و رقابت دیده می شود، که به کرات چنین است، یا در میان جناح های سیاسی دو قدرت است و یا در تضاد منافع و تعارض کمپانی ها و مجتمع های جهان وطنی دو کشور (کارتل و تراست بین المللی).
او همانگونه که طی دوران صدارت خود (۱۳۴۱-۱۳۴۲) در نقش طراح و مجری طرح آمریکائی « انقلاب سفید » کندی و « دمکرات » های آمریکائی ظاهر شد، مدتی بعد دلارهای نفتی  دربار پهلوی را به پای چهرة آینده دار « حزب جمهوری خواه » آمریکا ریخت و در انتخاب ریچارد نیکسون، دوست خود، به ریاست جمهوی ایفای نقش نمود. علم در دوران طولانی ریاست جمهوری نیکسون عالی ترین پیوندهای شاه را با هیئت حاکمة آمریکا برقرار ساخت و این پیوندها در حدی است که نه پیش و نه پس از آن هرگز دیده نشد. علم همانگونه که با ادوارد هیث و « حزب محافظه کار » او در انگلیس در اوج روابط و صمیمیت بود، از مغازله با هارولد ویلسون و دولت « کارگری » او ابائی نداشت. او قدرت های اقتصادی و مالی غرب را به خوبی می شناخت و مشیر و مشاور محمدرضا پهلوی در مانورها و ریخت و پاش های بذالانه در این میانه بود و البته سر او نیز بی کلاه نمی ماند ! بالاتر از همه، روانشناسی آدمی را به خوبی می شناخت و می دانست که راز بقاء و رمز موفقیت در آشفته بازار سیاست دنیای غرب، که همه چیز تابعی از پول است، راضی نگه داشتن همگان به فرمان « زر » است. لذاست که برجسته ترین متنفذین و سیاستمداران و اندیشمندان و نخبگان آمریکا و انگلیس را در لیست رشوه و باجگیران دربار پهلوی، و در واقع علم، می یابیم و در نتیجة همین قدرت شیطانی است که دیپلمات معمر و « با فرهنگی » چون سر دنیس رایت را مجیزگوی چاپلوس و مرثیه خوان علم می بینیم و برخی روشنفکران برجستة غرب را که با قلم خود « اندیشه » و « تعقل » می پراکنند، در مقابل درخشش « زر » بی تاب می یابیم. در نتیجة همین « نبوغ » است که علم طی سال های ۱۳۳۶-۱۳۳۹ موفق شد با دسیسه چینی ماهرانه رقیب دیرین و توانای خود، منوچهر اقبال را از پست صدارت سرنگون کند و سپس او را ذلیل و شکست خورده به پاریس « تبعید » نماید و آنگاه او را در رأس « شرکت ملی نفت » در مقامی مهار شده منکوب سازد.
به هر روی، علم از آغاز دهة ۱۳۴۰ بزرگترین بازیگر دربار پهلوی است. با شروع نخست وزیری علم، کمیسیون سه نفره ای به ریاست علم و با شرکت حسین فردوست و منصور تشکیل شد که وظیفة تعیین نمایندگان مجلس را به عهده داشت. فعالیت این کمیسیون غیر رسمی و پنهانی در طول نخست وزیری هویدا ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی این علم بود که نمایندگان مجلس پهلوی را تعیین می کرد. این منصب رسمی علم نبود و تنها جلوه ای از اقتدار او به شمار می رفت. در سال ۱۳۴۳، علم به طور رسمی در رأس دانشگاه « پهلوی » (شیراز) قرار گرفت تا جای پای رژیم پهلوی را پس از سرکوب سال های ۱۳۴۱-۱۳۴۲ عشایر فارس تحکیم بخشید و در همین زمان بود که با طراحی او نمایش سفر شاه بلژیک و محمدرضا شاه  پهلوی به میان « عشایر » جنوب به اجرا درآمد و « امنیت » فارس به رخ رسانه های غرب کشیده شد. در سال ۱۳۴۴، علم به عنوان « وزیر دربار شاهنشاهی » در رأس دربار پهلوی قرار گرفت و تا زمان مرگ، و حتی پس از مرگ، در این جایگاه بی رقیب بود.
طی این سال ها، علم علاوه بر مناصب وزارت و صدارت که گفته شد، ده ها پست و مقام داشت، که اگر ردیف شود سیاهه ای طویل خواهد شد. برای نمونه، به ذکر گوشه ای از این سیاهه می پردازیم: سرپرست املاک و مستغلات پهلوی، آجودان مخصوص شاه، نمایندة منتخب شاه در هیئت مدیرة بنیاد پهلوی، دبیرکل حزب مردم، ریاست دانشگاه پهلوی، عضو شورای عالی تقسیم املاک سلطنتی، عضو هیئت مدیرة بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ریاست هیئت امنای دانشگاه مشهد، عضو هیئت مدیرة سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، عضو هیئت امناء بنیاد فرهنگی ملکه پهلوی، مدیرعامل کمیت ملی پیکار جهانی با بیسوادی و ... !
طی این دوران طولانی که کارنامة سیاسی علم را در بر می گیرد، او به تشکیل باندی گسترده و متنفذ از عوامل خود دست زد که در همة مقامات حساس دیوانسالاری ایران رسوخ داشتند و علم نیز از پرداخت « پاداش » به آنان در ازای خدماتشان ابائی نداشت و این « پاداش » البته از جیب دولت بود یک قلم بسیار کوچک از این پاداش ها اعطای اتومبیل های سهمیة دولت به سرلشگر فرزانه، مصطفی الموتی (سردبیر سابق روزنامة داد)، دکتر مهدی ملک زاده و اسدالله سپهری است که در سند مورخ ۳ مرداد ۱۳۳۶ ساواک مضبوط است. در این شبکة علم، « روشنفکران » و نویسندگان و روزنامه نگاران جایگاهی خاص داشتند که در سال های ۱۳۴۰ توسط جهانبانوئی، مدیر مجلة فردوسی، فرهاد نیکوخواه و تعدادی دیگر به زیر چتر حمایت علم وارد می شدند.
علم و فراماسونری
... در ساعت ۱۸/۳۰ مورخه ۲۸ فروردین سال ۱۳۴۸ در دفتر تحقیق اسماعیل رائین نویسندة کتاب های فراماسونری، آقایان دژکام مشاور وزارت دارائی، ابراهیم هاشمی کاندید حزب مردم (حزب علم) در انتخابات گذشتة مجلس شورای ملی و عضو وزارت آموزش و پرورش، ریاحی خبرنگار اقتصادی روزنامة کیهان و دو نفر دیگر حضور داشتند. ابتدا رائین به مهندس شریف امامی و آقای هویدا حمله کرد و گفت: من در بازجویی که در سازمان امنیت از من کردند گفتم افراد پیر و نترس که تکلیفشان معلوم است ولی چرا افراد جوان مانند دکتر مفیدی استاد دانشگاه و مهندس ناصر بهبودی اخیراً عضو فراماسونری شده اند و اضافه نمود: آقای هویدا از آن می ترسد که من جلد چهارم را منتشر سازم که در آن صورت جلسه پلیس فدرال را دربارة کار قاچاق او چاپ کند. سپس اظهار داشت: اعلیحضرت جلد چهارم را ملاحظه فرموده اند که مبادا این کتاب را چاپ کنم زیرا با چاپ آن آبروی رجال کاملاً خواهد ریخت. این کتاب با عکس های مربوطه کاملاً آمادة چاپ بود ولی چاپ نشد و تحویل آقای علم گردید و رائین فقط مسوده ای از آن دارد ...
(سند ساواک- ۱۳۴۸/۱/۳۱)
یکی از ترفندهای عجیب، پر سر و صدا و پیچیدة علم، که فقط با شناخت این اعجوبة مکر و خدعه و دسیسه و نقش پنهان شاپورجی ریپورتر در پشت او قابل درک است، انتشار کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران (۳جلد) اثر اسماعیل رائین است که تاکنون نیز مهم ترین مأخذ منتشر شده در زمینة شناخت فراماسونری ایران می باشد.
این فرضیه که رائین با ترفند و زرنگی اجازة نشر کتاب را به دست آورد و رژیم را در مقابل کار انجام شده قرار داد، قطعاً مردود است. در کتاب رائین، اسنادی مانند بولتن درونی سفارت آمریکا در تهران، مندرج است که نه تنها دسترسی به آن برای همه کس، هرقدر زیرک و سخت کوش، میسر نبوده بلکه داشتن این اسناد، چه رسد به نشر آن، در آن زمانه می توانست به بهای جان یک فرد عادی تمام شود. اسناد موجود نشان می دهد که مجلدات اول و دوم فراموشخانه و فراماسونری در ایران در تاریخ ۱۳۴۷/۱۱/۲ با اجازة مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر که خود فراماسون بود، اجازة نشر یافت و پیش از انتشار، مراتب به اطلاع جعفر شریف امامی، استاد اعظم فراماسونری، رسید. با انتشار ۲ جلد فوق مخالفتی نشد ولی در تاریخ ۱۳۴۷/۱۱/۲۴، امیرعباس هویدا، نخست وزیر، طی نامه ای به ساواک خواستار جلوگیری از انتشار جلد سوم شد. معهذا، جلد سوم یطور غیررسمی و در تیراژ پایین توزیع گردید و ساواک ممانعت جدی در راه پخش آن به عمل نیاورد. گویی دست هایی قوی تر از فراماسونری در کار بود تا این توپ شلیک شود و ماسونها را مرعوب اقتدار و صلابت خود سازد ! به راستی نیز چنین بود.
در حقیقت اسماعیل رائين با ساواک ارتباط داشت و از « همکاران » ادارة کل نهم ساواک، که محل تجمع اندیشمندان و « نخبگان » وابسته به ساواک بود، محسوب می شد.
به اعتقاد ما، اسناد و مدارک منحصر به فرد شاپورجی دستمایة تألیف رائین قرار گرفت و این طرح پیچیده حاصل اندیشة او بود که با دست اسدالله علم اجرا شد. بنابراین عجیب نیست که در مجموعة سه جلدی فوق مهم ترین بخش تاریخ فراماسونری ایران، یعنی نقش اردشیرجی ریپورتر پدر شاپورجی در آن، حذف شده و نه تنها در دو سه مورد نام وی به چشم می خورد و نام چهره های مرموزی چون میرزا کریم خان رشتی نیز بکلی حذف گردیده است.
چرا امیر اسدالله علم به این کار عجیب دست زد و اجازة چاپ سه جلد داده شد ؟! در پاسخ به این سئوال چند دلیل می توان ارائه داد:
۱-  با توسعة فراماسونری در میان رجال و دولتمردان، این شبکه به کانون خدعه ودسیسه و توطئه بدل شده و در میان بسیاری از ماسون های جاه طلب و سودجو و مقام پرست این باور پدید شدده بود که این وابستگی آنان فراتر از هر قدرتی است. اسناد ساواک از اوجگیری بازی های پنهان و دسیسه گری در میان دولتمردان پهلوی در آن زمان خبر می دهد و هرکس می کوشید تا با ایجاد رابطه با کانون های قدرت در آمریکا و انگلیس خود را در هرم دیوانسالاری بالا بکشد. لذا، این خطر وجود داشت که برخی اعضای فراماسونری در اقدامات خود حد و مرز نشناسند و عمق گیری این پدیده قدرقدرتی مثلث شاپورجی ریپورتر- شاه- علم را تضعیف کند. لذا ضرورت داشت که بر این باور ماسون ها ضربه ای سنگین فرود آید و اقتدار شاه و وزیر دربار مقتدر او به نمایش گذارده شود.
۲- بر اساس تئوری شاپورجی- علم، که توسط محفلی از « روشنفکران » و روزنامه نگاران دارای پیشینة فکری چپ نیز حمایت می شد، رژیم پهلوی در مرحلة جدید آن (پس از انقلاب سفید) یک رژیم نو و تجدید سازمان یافته بود. این روشنفکران در تبلیغات خود شاه را « منجی ایران » و « سرکوبگر فئودالیسم » و « ارتجاع سیاه » ! معرفی می کردند، تاریخ سال های ۱۳۲۰-۱۳۳۲ و حتی سال های ۱۳۳۲-۱۳۴۲ و دولتمردان آن دوره را به سخره می گرفتند، دعاوی گزاف علیه « ریشه کن ساختن استعمار انگلیس »  توسط شاه مطرح می ساختند و در واقع خود در قبال نسل کهن رجال و دولتمردان داعیه های بلندپروازانه در سر می پرورانیدند. این روشنفکران و سیاست پیشه گان نوپا تنها راه ارتقاء خود را در هرم دیوانسالاری کشور و رسیدن به مقامات عالی در تضعیف حکومتگران فعلی می دیدند و انتظار داشتند که شاه « اندیشمند » و « روشن بین » راه را برای چنین جابجایی به تدریج فراهم سازد. بر اساس چنین دیدگاهی، انتشار کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران می توانست یک چهرة روشنفکرپسند از رژیم محمدرضا پهلوی ارائه دهد، مفاسد گذشته و موجود را به گردن فراماسون ها اندازند و بدینسان زمینه را برای آغاز یک جابجایی « نخبگان » حاکم و تصفیة دیوانسالاری از نسل کهن دسیسه باز و متحجر فراهم سازد. البته باید اشاره شود که اسرار فراماسون های ایرانی در سال ۱۳۴۶ توسط ساواک برای تضعیف نفوذ انگلیس و تقویت نفوذ آمریکا صورت گرفت. طبیعی بود که این بازسازی با امیال شخصی علم منطبق بود و به حذف کلیة رقبای سنتی او می انجامید و وی را در میان نسل نوین نخبگان و روشنفکران بی رقیب می ساخت. طبیعی بود که دولتمردان آمریکایی نیز از صعود این تیپ نوین نخبگان و دولتمردان، که عموماً یانکوفیل و پیرو شیوة زندگی آمریکایی بودند، استقبال می کردند.
۳- همزمانی انتشار کتاب رائین (به دستور ساواک و آمریکاییها) با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا جالب توجه است. در این زمان در میان دولتمردان پهلوی تحرک شدیدی پدید شده و برخی از آنان داعیه صدارت در سر می پروراندند و این تصور وجود داشت که با تغییر دولت در آمریکا بطور قطع دولت هویدا نیز سقوط خواهد کرد و چهره ای متناسب با سرمداران جدید کاخ سفید در رأس کابینه قرار خواهند گرفت. انتشار کتاب رائین  می توانست این تحرکات را تحت الشعاع قرار دهد و به این مدعیان صدارت، قدرت مطلقه و فائقة شاه را نشان دهد.
۴- و بالاخره باید افزود که اصولاً ترویج شهرت اقتدار مطلقه و قدرقدرتی انگلیس در ایران، خود یکی از شگردهای روانی استعمار انگلیس در ایران بود. تحلیل این بوده که با ترویج چنین روانشناسی و فرهنگ، سلطة استعمار غرب تسهیل خواهد شد و نسل جویای نام و نان به سادگی راه را از چاه خواهد یافت و در ضمیر او حک خواهد شد که مطمئن ترین مسیر ترقی در پیوند با استعمار امپریالیستی است و تجربة تاریخ نشان داده که هرکس سر در آخور قدرتی دیگر فرو برده (از آلمان فاشیست تا شوروی کمونیست) به جایی نرسیده است ! این فرضیه به جد مطرح است که آیا یکی از انگیزه های انتشار کتاب رائین ترویج این باور ریشه دار نبوده است ؟!
اسناد موجود نشان می دهد که نه تنها خود انگلیسی ها در توسعة این شهرت انگلیس و تبدیل آن به یک « باور نهادینه شده » در فرهنگ ایرانی ذینفع بوده اند، بلکه اسدالله علم نیز از شهرت انگلیسی بودن خود ابائی نداشته، بلکه خشنود نیز بوده است و نشان از ملکة انگلیس داشت. به قول تاج الملوک همسر رضاشاه، اسدالله علم با کمال شهامت به محمدرضا می گفت که مشیر و مشاور دولت فخیمة انگلستان است و علم از ملکة انگلیس لقب اشرافی سر و لرد را گرفته بود.
به هر روی، سه جلد کتاب رائین منتشر شد ولی علم اجازة زیادی به رائین نداد و جلد چهارم اثر او هیچگاه انتشار نیافت. باید افزود که در ۳ جلد منتشر شده نیز مهم ترین فصول تاریخ فراماسونری ایران سانسور شد. ازجمله این موارد حذف نام چهره های مورد نظر علم از لیست فراماسونری و حذف کامل داستان « لژ پهلوی » و نقش محمدرضا شاه به عنوان بزرگ فراماسون ایران بود و اعزام ارنست پرون و دکتر هومن به کنگرة لژ گراند اوریان فرانسه (لژ بزرگ شرقی) با موافقت و توصیة محمدرضا شاه پهلوی بود.
سند زیر جایگاه « لژ پهلوی » در تاریخ فراماسونری ایران و چگونگی فراماسون شدن محمدرضا پهلوی را نشان می دهد. در گزارش مورخ ۱۳۵۲/۶/۱۰ ساواک چنین آمده است:
روز ۵۲/۶/۵ آقای احمد براتلو، که یکی از استادان قدیمی ماسونی می باشد، در هتل ونک طی مذاکرات دوستانه ای اظهار داشت: زمانی که جلسات فراماسونی در منزل ملکه توران به وسیلة ذبیح الله ملک پور تشکیل می شد، شرایط ورود بسیار مشکل بود و هر شخصی را امکان ورود به فراماسونری دست نمی داد. وی اضافه کرد: شبی که آقای پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر، وارد جرگة ماسونی شد، وقتی من او را برهنه کردم و کسوت مخصوص به او پوشاندم در شگفتی خاصی فرو رفت. مرحوم حسنعلی منصور، نخست وزیر سابق را آقای هویدا، وزیر دارائی آن موقع پیشنهاد کرد و من شخصاً با عضویت حسنعلی منصور مخالفت کردم و آقای گلشائیان از این بابت بی نهایت از من ناراحت شد. ولی من ایشان را متقاعد کردم که منصور شایستگی پذیرش به دستگاه ماسونی را ندارد. علی جواهر کلام، که در آن موقع از گردانندگان اصلی تشکیلات ماسونی بود، شخص اول مملکت را تا پشت درب لژ هدایت کرد، ولی به عرض رسانید که دربارة شخص اعلیحضرت استثنائاً تشریفات را انجام نمی دهیم، ولی پیشبند افتخار به شما می پوشانیم، زیرا ناچاراً لازم است تاحدی قسمتی از اصول رعایت گردد، در غیر اینصورت امکان ورود به لژ نیست. اما در حال حاضر، دکتر احمد علی آبادی (دبیر لژ بزرگ ایران) روی سهل انگاری و بی دقتی بزرگ ترین لطمات را به جامعة فراماسونی در ایران وارد می سازد و در پذیرفتن اشخاص بی دقت و بی توجه می باشد. وی افزود: چون علی آبادی مورد توجه آقای مهندس شریف امامی، استاد اعظم می باشد، هیچ کاری نمی توان کرد.
اسناد موجود همچنین جایگاه محمدرضا شاه پهلوی را به عنوان رهبر عالی فراماسونری ایران که حتی انتصاب شریف امامی در رأس تشکیلات ماسونی به دستور او بوده، نشان می دهد، گزارش ساواک:
... در شرفیابی که آقای دکتر سعید مالک به حضور شاهنشاه آریامهر حاصل نموده به منظور ریاست یکی از آقایان دکتر منوچهر اقبال، دکتر سید حسن امامی امام جمعه تهران و مهندس شریف امامی رئیس مجلس سنا، پیشنهاداً به شرفعرض رسانیده و به علت کهولت و عدم قوة شنوایی آقای دکتر سعید مالک، شاهنشاه آریامهر آقای مهندس شریف امامی را جهت سرپرستی لژ بزرگ ایران انتخاب فرموده اند و گفته شده است پس از تشکیل لژ بزرگ ملی ایران کماکان ارتباط این لژ با لژ گراند اوریان فرانسه برقرار خواهد بود.
آقای سعید مالک همه ماهه به حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب و کلیة اخبار مربوط به ماسون های ایران را به شرفعرض می رساند و همچنین کلیة فعل و انفعالات و اسامی مسئولین لژها و پذیرش اعضای جدید را مستقیماً به شرفعرض همایونی می رساند.
متن سوگندنامه ماسون ها به شرح زیر می باشد: « من به کتاب آسمانی سوگند یاد می کنم که به مقام سلطنت خیانت ننموده نسبت به وطن وفادار باشم و قوانین مملکتی را مو به مو اجرا کنم و هیچ وقت دروغ نگویم و با شرف و صمیمی باشم و در مورد برادران وفادار بوده و باشم. » متن سوگندنامه توسط رئیس قرائت و اعضاء آن را تمرین و تکرار می نمایند. جلسات متشکله لژی که آقای هویدا، نخست وزیر، عضویت آن را دارا می باشد، در منزل مشارالیه و یا منزل آقای جواد منصور تشکیل می گردد. (سند ساواک- ۱۳۴۷/۷/۱۸)
و در سند دیگر ساواک، مورخ ۱۳۵۱/۷/۱۷، چنین می خوانیم:
برای احداث ساختمان فراماسونری در اطراف شهریار تهران، مبلغ ۹ میلیون تومان هزینه برآورد شده که از آن مبلغ، ۴میلیون تومان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر اعطا و ۲میلیون تومان آقای امیرعباس هویدا، نخست وزیر، داده اند و ۵۰۰ هزار تومان نیز مرحوم جمشید یگانگی پرداخت نموده بودند. هنگامی که آقای شریف امامی موضوع را به عرض شاهنشاه می رساند، می فرمایند: همة اعضاء پولدارند و بایستی کمک کنند. لذا، کمیسیونی با شرکت آقایان علی مرندی و مصطفی تجدد و کاظم کورس و عباسقلی گلشائیان و چند نفر دیگر جهت جمع آوری بقیة پول تشکیل یافته است.
 27 اکتبر 2006 – 5 آبان  1385

هیچ نظری موجود نیست: