نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

جنگ ويرانگر، آشتی نا ممکن


جنگ ويرانگر، آشتی نا ممکن
ظهور قدرت مستبد و غالب شيعه در عراق
ترجمه بهروز عارفی


لوموند ديپلماتيک، مارس 2010

نوشته: نير روزن* NIR ROSEN

در شرايطی که ايالات متحده به خروج نيروهايش از عراق ادامه می دهد، اين کشور معتقد است که انتخابات مجلس عراق در ماه مارس 2010، می تواند به بازگشت به وضعيت عادی کمک کند. با وجود اين، تنش ها محسوسند و از جمله ميان عرب ها و کردها. از سوی ديگر، انتخابات به پيروزی شيعيان بر سنی ها و لائيک ها و برقراری قدرتی فاسد و مستبد خواهد انجاميد. البته ، اين قدرت در مقايسه با حکومت صدام حسين، از حقانيت بيشتری برخوردار خواهد بود.

چند هفته پس از آغاز حمله آمريکا به عراق در مارس 2003، هزاران نفر در مقابل ساختمان انجمن تازه بنياد زندانيان آزادشده گردهم آمده بودند. اين محل در گذشته، ويلای يکی از مسئولان پيشين رژيم صدام حسين بود. بر ديوارهای ساختمان، فهرست نام های زندانيان بترتيب حروف الفبا آويخته بود. هنگامی که مردم ساختمان سازمان های امنيتی مخفی راغارت کردند، اين فهرست را بدست آوردند. مردم نااميد با سر انگشت بدنبال نام گمشدگان خود می گشتند که پليس دستگير کرده بود تا بدين ترتيب ازسرنوشت آنان يابند. اغلب، خبر خوشی در انتظار آنان نبود. از جمله اين خبرهای ناگوار، اعدام چهار تن از اعضای حزب الدعوه (حزب شيعه ممنوعه در زمان صدام) بود که خانواده ها را پس از جستجو به گور دسته جمعی آنان هدايت می کرد.
سه سال بعد، کشور درگير جنگ داخلی شده بود. ميليشيا ها و گردان های مرگ در کشور و از جمله در کوچه های بغداد قلدری می کردند. سوءقصد ها زياد شده بود. خانواده ها دوباره برای خبر گيری از بستگان شان و اين بار پشت درهای سردخانه های ويژه اجساد صف می بستند. قربانيان را برای تعيين هويت در اين مکان ها انباشته بودند.
برخورد کورکورانه واشينگتن
زمان زيادی نگذشته بود که عراق در بلبشوئی فرورفت که کشمکش های ميان فرقه ای برانگيخته بود. به يقين، اين کشمکش ها پيش از سال 2003 نيز وجود داشت و منطقی بنظر می رسيد که سقوط صدام حسين به بر هم خوردن تعادل بنفع اکثريت شيعه منجر شود. (1) اما، برداشتی صرفا مذهبی که واشينگتن از تنش های موجود به عمل آورد، به تيز شدن آتش مناقشه کمک کرد. در واقع، ايالات متحده، حزب بعث را بمثابه رونوشت جديدی از حزب نازی تلقی کرد و بناحق، آن حزب رابه کل سنی ها تعميم داد. يادآوری شود، که آمريکا سنی هارا به عنوان «دشمن» هدف گرفته بود. يکی از پيامدهای اين تصميم ها، تبديل فرضيه نادرست به يک واقعيت بود.
از سوی ديگر، حضور نيروهای اشغالگر آمريکائی از استقرار دولتی که دارای حقانيت مردمی باشد، جلوگيری کرد. هنگامی که گروه هائی (عمدتا سنی مذهب) که با حضور بيگانه مبارزه می کردند، به کشمکش با نيروهائی پرداختند که همراه با اشغالگران تلقی ميکردند، حضور آمريکا روابط ميان مذاهب را وخيم تر کرد. سريعا جو بلبشوی عمومی مستقر شد، که نه حکومت عراق و نه واشينگتن توان رودروئی با آن را نداشتند. پس از يک دوره چپاول بی امان، مردان مسلح که برخی عمامه روحانيان شيعه و برخی کفيه مقاومت را برسر داشتند، اين خلاء را پر کردند. بيشتر اين افراد به دسته های تبهکار وابسته بودند.
در جهان اسلام، مسجد يکی از نهادهاست اما همواره نقشی مذهبي، اجتماعی و سياسی ايفا کرده است. اذانی که پنج بار در روز در محل طنين می اندازد و دعوت به نماز می کند، آهنگ روزانه و چرخش زندگی را تنظيم می کند. در مسجد است که مسلمانان برای نمازگزاري، آموزش و گفتگو گرد هم می آيند و بسيج شده به خطبه نماز جمعه گوش فرا می دهند، خطبه ای که اغلب به کنش فرامی خواند.امام جماعت هم در مورد مسائل مذهبی و هم بين المللی نظر داده و توجه مردم را جلب می کند. در کشورهای خودکامه، صداهای مخالف نادر را نيز می توان از بالای منبرها شنيد. از قضا در عراق، پس از فروپاشی دولت، مسجد به مهم ترين نهاد کشور بدل گشته که جماعت را به هم نزديک می کند. بدين ترتيب که ابتدا خدمات اجتماعی عرضه می کند و سپس هم بصورت انبار اسلحه، و هم محل کسب خبر و تجمع در می آيد.
ايالات متحده در مقابل بروز جنگ چريکی ابتدا با عمل کورکورانه ده ها رزمجوی عراقی را دستگير يا به قتل رساند. طول کشيد تا آمريکائی ها درک کنند که با مقاومتی سازمان يافته روبرويند و فراتر از آن بفهمند که جنگی داخلی ميان ميليشيای سنی و شيعه در گرقته است.
در اواخر سال 2004، پس از نابودی شهر فلوجه، ده ها هزار عراقی سنی در غرب بغداد ساکن شدند، در حالی که شيعيان به محله های ديگر شهر پناه برده و سنی های مقيم آن نقاط را بيرون می کردند. در اثر ناتوانی دولت عراق و همچنين ايالات متحده در تامين امنيت مردم و خدمات اجتماعي، خود ميليشيا به آن پرداختند.
تازه در سال 2006 بود که واشينگتن به نتيجه ای رسيد که می بايست در سال 2003 به آن دست می يافت. و آن اين بود که حضور نظامی امريکاست که به مقاومت پر و بال می دهد و بهتر است که مسئوليت ايجاد نظم و امنيت را به دولت عراق سپرد. اما، ديگر دير شده بود و نيروهای امنيتی که عمدتا از شيعيان تشکيل شده بود، خود در جنگ داخلی مذهبی شرکت می کرد.
از آنجا که اين تهديد وجود داشت که خشونت به کشمکش منطقه ای ختم شود، امريکا در سياست خود تعديل کرد. طرفداران نظريه ضد قيام برای اعزام نيروهای تازه نفس به عراق و بويژه بغداد فشار می آوردند، لذا جورج بوش در ژانويه 2007، اعزام بيست هزار سرباز اضافی را اعلام کرد که به آن نام «هجوم يا بسيج» داده بودند. (2) اين نيروهای تازه نفس در پايتخت مستقر می شوند. امريکائی ها ديوار بلندی از بتون گرداگرد محله ها می کشند تا بهتر بتوانند اهالی را کنترل و نيز سرشماری کنند. آنان با همکاری با ميليشيای محلی به اهالی از نفس افتاده ياری می رسانند. در همان زمان، نيروهای امنيتی با ميليشيا و همچنين غيرنظاميان درگير می شوند و به پيروزی شيعيان در صحنه درگيری ها ياری می رسانند. چندين محله هماهنگ شده و سنی ها مجبور به ترک آن ها می شوند. ميليلون ها نفر بی خانمان شده و بناچار روانه آلونک نشين ها، نواحی روستائی و يا کشورهای ديگر خاورميانه از جمله سوريه (3) و اردن می شوند.
شايد، انتشار خبر راه اندازی نيروی «هجوم» بيش از خود آن نيرو، گروه های مسلح سنی را وادار به تغيير تاکتيک کرد. آنان که با القاعده می جنگيدند، دريافتند که قصد امريکا حتما کمک به شيعيان و صد البته ايرانی ها نيست. تضعيف القاعده در زير ضربه های شديد ارتش آمريکا � بويژه در استان الانبار- به گروه های سنی امکان داد تا اعتماد به نفس پيدا کنند. آين گروه ها بدون اين که نقش مزدور را ايفا کنند، از آمريکا پول دريافت کردند. آن ها اميدوار بودند که پس از شکست القاعده و خروج نيروهای آمريکا از عهده شيعيان بر آيند. امريکا با وجود ترديدهای دولت عراق، امکان ورود يک پنجم افراد گروه های سنی را در نيروهای دولتی بدست آورده بود و اين کار، پيروزی سنی ها را بر شيعيان آسان تر می کرد.
«پاکسازی قومی» و خودروهای مجلل
در عين حال، ميليشيای شيعه با بازگشت اختناق مواجه شدند. علاوه بر اين که جماعت خود آنان، اين گروه ها را بديده گروه های تبهکار نگاه می کردند، حتی نوری المالکي، نخست وزير با توجه به اين که اين ميليشيا اقتدار او را تهديد می کرد، تصميم گرفت با خشونت آن ها را نابود کند و البته در نيروهای نظامی «رسمی»، شيعيان همچنان تسلط داشتند. آن گاه، اين ميليشيا تصميم به توقف فعاليت ها گرفتند با اين اميد که بتوانند پس از عزيمت نيروهای آمريکا، آن را از سر بگيرند.
يکی از عناصر کمتر شناخته شده استراتژی ضد قيام مربوط به «هجوم»، يورش عليه پاسگاه های اصلي، نواحی پشتيبانی و منابع حياتی ميليشيا بود. چشمگير ترين تصميم اين سياست، استقرار در درون محلات و کشيدن ديوارهای بتونی پيرامون آن ها بود. اما، ارتش آمريکا چه در داخل بغداد و چه در خارج آن شهر، بر شدت عمليات خود ضد مليشيای شيعه افزود. در نتيجه از فوريه تا اوت 2007، هر ماه، بطور متوسط هزار نفر از ميليشيا را دستگير کرده و شماری از آن را به هلاکت رساند. به عبارت ديگر، ارتش امريکا در سال 2008، عراق را مجددا به تصرف در آورد. با همه اين ها، خشونت ها مدت ها پيش از اين عمليات کاهش يافته بود.«پاکسازی قومی» در گستره وسيعی انجام شده بود. اگرچه در سال 2008، خشونت ادامه داشت، ولی جنگ داخلی پايان يافته بود. يکی از نشانه های مرحله جديد، استفاده ثروتمندان از خودروهای مجلل شان بود.
استفان دو ميستورا، مسئول سازمان ملل متحد در عراق، در همين ارتباط می گويد: «بهترين افراد برای ارزيابی از وضع محل، پناهندگانند». زيرا در اين کشور بر خلاف محل های پيشين ماموريت وی «پناهندگان بر گشته اند، گر چه تعدادشان تعيين کننده نيست... در کوسووو دو ميليون نفر برگشتند و ما گرچه کلافه شده بوديم ولی خوشنود بوديم». پس از انتخابات ايالتی در عراق در ژانويه 2009، او اوضاع را روشن تر ارزيابی می کند: «رنگ بغداد تغيير کرده بود. پاکسازی مذهبی صورت گرفته بود و شهر عمدتا يک شهر شيعی شده بود...»
عفب گردی صورت نگرفت. يکی از کارشناسان ارتش آمريکا که با ژنرال داويد پترئوس، سر فرمانده پيشين نيروهای اعزامی به عراق همکاری کرده بود، در همان سال2008 با اطمينان خاطر می گفت که جنگ داخلی هنگامی پايان خواهد يافت که شيعيان به پيروزی شان و سنی ها به شکست شان پی ببرند. اکنون، اين حالت پيش آمده است.
از يک سو، عراقی های مهاجر، که بيشتر سنی اند، به خانه هايشان بر نگشته اند. از سوی ديگر، در شرايطی که سنی ها نتوانستند به وحدت برسند، و برخی از افراد موثر آنان بدست القاعده کشته شده بودند، با تهاجم نيروهای دولتی مواجه شدند. حتی اين تهاجم، پس از دستگيری يکی از رهبران محلی شورش کوتاهی در مارس 2009 در فضيل پديد آورد. در گيری هائی که پيش آمد، دوباره واهمه شروع جنگ داخلی را زنده کرد. چنين اتفاقی نيافتاد و علت آن آشتی عمومی نبود که امريکائيان در پی اش بودند، بلکه بدليل پيروزی کامل شيعيان بود.
در نوامبر 2008، دولت امريکا، رهبری نزديک به صدهزار مبارز سنی را که در اختيار داشت، به دولت عراق سپرد. اما، تازه پنج در صد از اين نيروها در ارتش جذب شدند، در حالی که رهبران اصلی آنان و تعداد قابل ملاحظه ای از آنان دستگير شدند، از بقيه خواستند که به خانه هايشان برگردند. روند آرامی در جريان است تا آخرين گروه های دارای توانائی بالقوه برای رقابت با دولت را تضعيف کنند.
گروه های سني، با عمليات مخفی و حل شدن در درون جماعتی همراه، قابليت خود راهم به عنوان چريک و هم شورشي، نشان داده بودند. در حال حاضر، بخشی ازافراد پيشين مقاومت، شناسائی و پاداش گرفته اند؛ نام و نشاني، داده های زيست سنجشی آنان (اثر انگشت و غيره) در اختيار دولت های آمريکا و عراق است. تعداد زيادی از آنان فراری اند و گاهی در خارج از عراق. با نگاهی به گذشته، شماری از رهبران آنان معتقدند که با پيوستن به آمريکائی ها، محاسبه غلطی کرده اند.
با نزديک شدن انتخابات 7 مارس 2010، نامزدی پانصد نفر را به بهانه داشتن رابطه با بعثی ها رد کردند. حکومت عراق با اين کار مترسک رژيم منفورپيشين را علم کردند تا مردم را ترسانده و صدای هر مخالفی را در گلو حفه کند. برخی از اين نامزدها ملی گرا ، برخی سنی ولی بيشترشان شيعه بودند. اين ممانعت از شرکت در انتخابات بر هيچ توجيه حقوقی متکی نبوده و بروشنی بيانگر استقرار قدرتی خودکامه است.
حکومت کنونی عراق، فاسد، خشن، سرکوبگر ولی نيرومند است. اين حکومت با اعتقاد به پيروزی ، اراده اش را در اعمال قدرت کامل نشان می دهد. کسانی که به يک مصالحه بين مذاهب معتقد بودند، راه اشتباه رفته اند.اين کار نه شدنی و نه ضروری است. آقای ملکی جای صدام را می گيرد حتی اگر قدرت او در مقايسه با حکومت پيشين، ظاهرا از مشروعيت و محبوبيت بيشتری برخوردار است. با وجود اين، قدرت او با حضور جناح های ديگر و وجود مجلسی که بشدت سرنخ های بورس را دردست دارد، متعادل خواهدشد.
در نتيجه، شيعيان در مقابل سنی ها و لائيک ها برنده شده اند. با وجود چند پارچگی شيعيان، آنان از نظر تعداد جمعيت و وزن فزاينده دولت و نيروهای امنيتی تفوق داشته و بايد حمايت واشينگتن را هم به آن افزود.
در همين احوال، امريکا در يک جنگ کهنه تازه ای در افغانستان درگير شده و در بهترين حالت تلاش می کند، خروج نيروهايش از عراق را پيش بکشد. نظم جديد مستقر در اين کشور ممکن است به آرامش بيانجامد ولی ترازنامه جنگ بسيار سنگين است: صدها هزار کشته، ميليون ها مردم آواره شدند، کشوری ويران و کل منطقه بی ثبات گشته است.
------
* (روزنامه نگار، پژوهشگر در «کانون قانون و امنيت»، دانشگاه نيويورک، مولف کتاب
In the Belly of the Green Bird: The Triumph of the Martyrs in Iraq, Free Press, NY, 2006)
عنوان اصلی مقاله:
Une Guerre Destructrice et Pas de RECONCILIATION
En IRAK, �mergence d�un pouvoir autoritaire � domination chiite
پاورقی ها:
1- هيچ امار قابل اعتمادی در مورد تقسيم بندی جماعت � عرب، کرد، ترکمن- وجود ندارد. در مورد تناسب جمعيت از نظر مذهبی ميان سنی ها و شيعه ها نيز آمار دقيقی وجود ندارد ولی تعداد شيعيان بيشتر است.
2 � به مقاله آلن گرش، «آيا آمريکا در جنگ عراق برنده خواهد شد»، لوموند ديپلماتيک، مارس 2008 مراجعه کنيد: http://ir.mondediplo.com/article1243.html
3 - به مقاله «مهاجرت بی هياهوی عراقی ها به سوريه»، نوشته تئودور گوستاوسبرگ لوموند ديپلماتيک سپتامبر 2008 مراجعه کنيد: http://ir.mondediplo.com/article1313.html
--------

http://ir.mondediplo.com/article1536.html



23 فروردین 1389

هیچ نظری موجود نیست: