نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

عبدالله شهبازي

متن کامل بخش سوّم به صورت PDF براي چاپ

قسمت چهارم

ساسونها و امپراتوري بريتانيا

راث تجارت ترياک با چين را «نقطه‌عطف» در تاريخ بنياد ساسون مي‌داند. ديويد ساسون هشت پسر و شش دختر داشت. او از سال 1844 به‌تدريج هفت پسرش را در بنادر مهم تجاري چين مستقر کرد. ساسون‌ها از بندر کانتون شروع کردند، که در زمان خود مهم‌ترين مرکز قاچاق ترياک به چين به‌شمار مي‌رفت، سپس در هنگ‌کنگ، که به‌تازگي به امپراتوري بريتانيا منضم شده بود، و سرانجام در شانگهاي مستقر شدند. راث مي‌افزايد: به دليل تلاش و ابتکار برادران ساسون «پرسودترين بخش تجارت هند بريتانيا با چين و سرزمين‌‌هاي ماوراء چين و سپس بخش مهمي از تجارت مستقيم انگلستان با خاوردور» در دست کمپاني «ديويد ساسون، پسران و شرکا» [55] قرار گرفت. اين کالاهاي پرسود شامل ترياک، منسوجات و الياف پنبه‌اي بود. بنياد ساسون چنان گسترده شد که علاوه بر شعبه‌هاي شانگهاي، کانتون و هنگ‌کنگ نمايندگي‌هايي در يوکوهاما، ناکازاکي و ساير شهرهاي ژاپن دائر کرد. اين شعب و نمايندگي‌ها را اعضاي خانواده يا وابستگان آن‌ها اداره مي‌کردند. شعبه ديگري نيز در کلکته تأسيس شد که به تجارت با شرق هندوستان و چين اختصاص داشت. سِر سيسيل راث معترف است که اين تجارت ترياک با چين بود که بنياد ساسون را به مقام يکي از بزرگ‌ترين کمپاني‌هاي هند بريتانيا ارتقاء داد. در سال 1854 ديويد ساسون «ميليونر» به‌شمار مي‌رفت و در زمان مرگ (1864) ثروتش بسيار فراتر از آن زمان بود. [56] به‌نوشته الفري، ديويد ساسون در زمان مرگ پنج ميليون پوند ثروت بر جاي نهاد. [57] براي درک اهميت اين ثروت، توجه کنيم که ده سال بعد، در زمان صدارت ديزرائيلي، دولت بريتانيا با دريافت چهار ميليون پوند وام از لرد روچيلد سهام کمپاني کانال سوئز را خريد.

با مرگ ديويد، رياست بنياد ساسون به پسر بزرگش عبدالله رسيد که بعداً نام انگليسي «آلبرت» را بر خود نهاد و به سِر آلبرت ساسون [58] معروف شد. همسر وي از خاندان يهودي بغدادي موشه (موسي) بود. آلبرت، برخلاف پدر سنتي و شرقي‌اش، اروپايي‌منش بود. او فعاليت‌هاي بنياد ساسون را در دو بازار اصلي آن، چين و ايران، توسعه داد. به‌نوشته راث، در دوران سي ساله رياست آلبرت بر بنياد ساسون، «رشد اين فعاليت‌ها به بالاترين حد و نام بنياد ساسون به اوج شهرت رسيد.» [59]

نام سِر آلبرت (عبدالله) ساسون با نام ميرزا حسين خان سپهسالار، کارگزار بزرگ ساسون‌ها و زرسالاران پارسي، و تحولات «دوران سپهسالار» و پس از آن در ايران، پيوند ژرف دارد. حکومت هند بريتانيا در سال 1867 به عبدالله ساسون نشان «ستاره هند» را اعطا شد و چهار سال بعد، در زمان صدارت ميرزا حسين خان سپهسالار، ناصرالدين شاه «نشان شير و خورشيد» را «به پاس فعاليت او در ايران و خدماتش به گسترش تجارت ايران» به آلبرت ساسون اعطا نمود. از سال 1872، سِر آلبرت ساسون بيشتر اوقات خود را در انگلستان مي‌گذرانيد که از اين زمان مرکز بنياد ساسون به‌شمار مي‌رفت. [60] آلبرت ساسون در سال 1872 «شهسوار امپراتوري بريتانيا» (شواليه) شد و در سال 1880 عنوان موروثي «بارونت کنزينگتون گور» را دريافت نمود. در سال 1909، در مراسم پنجاهمين سال انضمام رسمي حکومت هند به سلطنت بريتانيا، عنوان موروثي «بارونت بمبئي» به يعقوب الياس ساسون اعطا شد. [61]

سِر آلبرت عبدالله ساسون

در اين زمان ساسون‌ها به يکي از خاندان‌هاي درجه اوّل «اليگارشي جهاني» بدل شده و با خاندان سلطنتي و آريستوکراسي بريتانيا و خاندان‌هاي زرسالار يهودي غرب، به‌ويژه با خاندان روچيلد، پيوند نزديک داشتند. ادوارد، وليعهد ملکه ويکتوريا که بعداً با نام ادوارد هفتم پادشاه بريتانيا شد، در سفر سال 1875 به هندوستان، در کاخ سِر آلبرت ساسون در بمبئي، موسوم به «سانس سوچي»، ميهمان وي شد. اين در حالي است که ملکه ويکتوريا، مادر ادوارد، و لرد ساليسبوري، وزير امور خارجه، به دليل عدم معاشرت ادوارد با هنديان در جريان اين سفر به شدت به وي معترض بودند. در سال بعد، سِر آلبرت ساسون در کاخ فوق از لرد نورثبروک، نايب‌السلطنه هند، پذيرايي «افسانه‌اي» کرد. در اين ميهماني 1400 نفر، از جمله تمامي مهاراجه‌هاي هند، حضور داشتند. [62]

اين لرد نورثبروک کسي نيست جز توماس بارينگ [63] بانکدار نامدار بريتانيا، شريک روچيلدها و از بزرگ‌ترين سرمايه‌گذاران در تجارت جهاني ترياک. او از مه 1872 تا آوريل 1876 فرمانفرماي کل و نايب‌السلطنه هندوستان بود و در دوران حکومت او بود که، اندکي پس از قحطي بزرگ 1288 ق./ 1871 م. در ايران، [64] قحطي بزرگ سال 1874 در بنگال رخ داد. اين دو قحطي، که به بهاي جان ميليون‌ها انسان، از جمله سه ميليون نفر يعني يک سوّم جمعيت ايران، تمام شد، حلقه‌هاي بزرگ از سلسله قحطي‌هايي است که به دليل سياست گسترش کشت ترياک رخ داد. به‌نوشته مارگارت گلداسميت، کشت ترياک در هند با اعمال قهر رواج يافت و کمپاني هند شرقي، حتي در زمان قحطي، کشاورزان فقيري را که غله کاشته بودند مجبور مي‌کرد اراضي کشت شده را شخم زنند و به جاي آن خشخاش بکارند. [65] باکلند مي‌نويسد: لرد نورثبروک در زمان قحطي بنگال حاضر نشد صادرات گندم از هند را متوقف کند ولي در عوض مقادير عظيمي برنج از چين براي قحطي‌زدگان وارد کرد. [66]

آنتوني الفري سفر ادوارد به هند را سرآغاز ورود ساسون‌ها به «حلقه خصوصي» او مي‌داند. مي‌نويسد: در سال 1875 ادوارد 35 ساله راهي هند شد و در آنجا با «خانواده عجيب و مرموز ساسون» آشنا شد که به «روچيلدهاي شرق» شهرت داشتند. با گشايش کانال سوئز، دولت بريتانيا با اهداء عنوان شواليه‌گري و شهروندي افتخاري لندن به آن‌ها سيطره ايشان را بر شرق به رسميت شناخت. سِر آلبرت عبدالله ساسون با پذيرايي مجلل‌ از ادوارد در بمبئي، وليعهد را به خود علاقمند کرد. برادران او، آرتور و روبن، در اين زمان در لندن بودند. آلبرت نيز پس از مدتي به آن‌ها پيوست. الفري مي‌افزايد:

«جامعه اشرافي لندن باحيرت، و در مواردي با نفرت، اين زرسالاران را که بوي تند شرقي مي‌دادند به درون خود پذيرفت و مشارکت آنان در تجارت پرسود ترياک براي‌شان هيچ تحقيري به همراه نياورد.»

آرتور طاس و سيه‌چرده، به همراه همسر زيبايش لوئيز، خواهر زن لئوپولد روچيلد، در اسکاتلند به پرورش گوزن و باقرقره سرگرم بود. روبن ساسون، که اهداي گرانبهاترين هدايا به ادوارد تفريح ساده‌اش بود، تا زماني که به دليل بيماري نقرس خانه‌نشين شد، يکي از همراهان دائم ادوارد بود. پسر سِر آلبرت ساسون، که به افتخار ادوارد «ادوارد آلبرت» ناميده شد، در سال 1887 با دختر بارون گوستاو روچيلد و نوه بارون جيمز ياکوب روچيلد فرانسه، ازدواج کرد. از اين پس اين دو نيز از نزديکان ادوارد بودند. [67] رابطه روبن ساسون با ادوارد وليعهد، که «پرنس ولز» لقب داشت، چنان صميمانه بود که در زمان بازي بريج ادوارد را چنين خطاب مي‌کرد: «ولز، نوبت تو است!» [68] به‌نوشته سِر سيسيل راث، ادوارد از طريق روچيلدها هرگونه اطلاعاتي که مي‌خواست از مسايل مالي و سياسي و بين‌المللي کسب مي‌کرد و از طريق ساسون‌ها مي‌توانست منبعي غني از اطلاعات درباره مسايل هند و خاوردور به دست آورد. [69] بايد سخن راث را کامل کنم و ايران را به «حوزه اطلاعاتي ساسون‌ها» بيفزايم.

ادوارد هفتم، پادشاه بريتانيا، و حلقه خصوصي دوستانش در شکارگاه:
نفر اول در سمت راست (با عصا) سِر آرتور ساسون (1840- 1912) است. آرتور ساسون از اعضاي اصلي هيئت مديره بانک هنگ‌کنگ شانگهاي HSBCو از مالکان بانک شاهنشاهي ايران (بانک شاهي) بود و از صميمي‌ترين دوستان ادوارد هفتم از دوران وليعهدي او.
به‌نوشته سر سيسيل راث، مورخ نامدار يهودي، علاوه بر جاذبه فردي و مالي سر آرتور ساسون، يکي از مهم‌ترين علل صميميت ادوارد هفتم با وي همسر زيباروي آرتور بود. ادوارد هر ساله در فصل پائيز در کاخ ييلاقي آرتور ساسون به سر مي‌برد و وي را «آرتور عزيز» خطاب مي‌کرد.

جايگاه رفيع ساسون‌ها در ساختار امپراتوري بريتانيا طبعاً اقتدار سياسي کم‌نظير نيز به همراه داشت تا بدان‌جا که آنان را به تکيه‌گاه رجال سياسي و در مواردي حتي سلاطين منطقه بدل ‌کرد. صرفنظر از نقش ساسون‌ها و شرکاي پارسي ايشان در برکشيدن ميرزا حسين خان سپهسالار به صدارت در ايران (1288 ق./ 1871 م.)، بايد به ماجراي صعود ترکي بن سعيد، سلطان آل بوسعيدي و نياي قابوس، سلطان کنوني عمان، [70] اشاره کرد. به‌نوشته سِر سيسيل راث، ترکي [71] سال‌ها در هند تبعيد بود. او براي جلب حمايت به خاندان ساسون روي آورد که در عمان فعاليت تجاري گسترده داشتند. ساسون‌ها نه تنها همدردي نشان دادند بلکه به حمايتش برخاستند. او به سلطنت رسيد و کوشيد تا کشور خود را تحت قيموميت بريتانيا قرار دهد. براي اين منظور به انگليس رفت و در لندن و برايتون ميهمان ساسون‌ها شد. [72]

ماجرا به آن سادگي که سِر سيسيل راث بيان کرده نيست. در سال 1285 ق. در عمان شورشي رخ داد و سلطان ثويني بن سعيد بن سلطان، برادر بزرگ ترکي، به قتل رسيد. شورشيان با يکي از اعضاي شاخه ديگر از عشيره آل بوسعيدي به‌نام عزّان بن قيس بن عزّان بيعت کردند و او با نام «امام عزّان» حکومت را به دست گرفت. در اين زمان، ترکي بن سعيد، به دليل مخالفت با برادرش، سلطان ثويني بن سعيد، و سپس برادرزاده‌اش، سلطان سالم بن ثويني، در بندر عباس و بوشهر و سپس هند به سر مي‌برد. [73] استعمار بريتانيا حکومت امام عزّان را با منافع خود در منطقه مغاير مي‌ديد و با آن مخالف بود. با سرمايه‌گذاري و حمايت خاندان ساسون، آن‌گونه که راث نگاشته، ترکي به عمان بازگشت و جنگ با عزّان را آغاز کرد. سرانجام، عزّان به قتل رسيد و ترکي سلطان شد. [74] بدينسان، با چهره‌اي اقتدارآميز از خاندان ساسون مواجه مي‌شويم؛ امپراتوري مالي که اينک حکومت تعيين مي‌کند. قتل امام عزّان و صعود سلطان ترکي در عمان مقارن با صعود ميرزا حسين خان سپهسالار در ايران است. [75]

با توجه به اين پيوندهاي ديرين و عميق خاندان سلطان قابوس، سفر دريايي او به ايران، با کشتي شخصي ، و ورود او به ايران چند ساعت پس از مراسم تنفيذ احمدي‌نژاد به‌عنوان دهمين رئيس جمهور ايران (13/ 5/ 1388)، عادي نمي‌نمايد. توجه کنيم که اين اوّلين سفر سلطان عمان به جمهوري اسلامي ايران در سي ساله پس از انقلاب بود. در آن زمان، برخي تحليل‌گران سياسي به اين امر توجه کردند. [76]

ساسون‌ها به گذشته تعلق ندارند. از تبار ساسون‌ها، و ساير خاندان‌هاي زرسالار يهودي بغدادي، شبکه‌اي گسترده و جهان‌شمول بر جاي مانده که امروز نيز بر سرنوشت جهان و ايران مؤثرند.

براي نمونه، خاندان کدوري، که در عراق و جهان عرب خضوري خوانده مي‌شوند، از بزرگترين سرمايه‌داران خاوردور در عرصه‌هاي بانک‌داري، حمل و نقل و عمليات ساختماني است. مرکز فعاليت‌هاي مالي و اقتصادي آنان همان بانک هنگ‌کنگ شانگهاي HSBC است که بنيانگذاران و سهامداران عمده آن بوده‌اند. بانک HSBC و کمپاني‌هاي متعلق به خاندان کدوري و ساير زرسالاران يهودي بغدادي و اليگارشي پارسي از شرکاي بزرگ اقتصادي چين به‌شمار مي‌روند.

سِر اليس کدوري [77] و برادرش سِر الي کدوري [78] سرمايه‌داران بزرگ خاوردور در نيمه اوّل سده بيستم بودند. پسر سِر الي کدوري به‌نام لرد لارنس کدوري، [79] متوفي 1993، از سرمايه‌داران بزرگ خاوردور در نيمه دوّم سده بيستم بود. او با دختر ديويد گباي، يهودي بغدادي و سرمايه‌دار بزرگ هنگ‌کنگ، ازدواج کرد. برج سن جرج در هنگ‌کنگ و کمپاني‌هاي متعدد از دارايي‌هاي او و برادرش، سِر هوراس کدوري، [80] متوفي 1995، است. هم اکنون، سِر مايکل کدوري 62 ساله، تنها پسر لرد لارنس کدوري، رياست کمپاني‌هاي پدر را به دست دارد.

اسحاق کدوري، [81] متوفي 2006، خاخام و کاباليست نامدار اسرائيل، و الي کدوري، [82] متوفي 1992، مورخ و اسلام‌شناس بريتانيا، از اين خاندان‌اند.

بارون درک عزرا، [83] پسر سِر ديويد عزرا، از شخصيت‌هاي مهم سياسي و اقتصادي انگليس و عضو مجلس لردهاست. او در سال 1919 به دنيا آمد، تحصيلاتش را در دانشگاه کمبريج به پايان برد و در سال‌هاي 1939- 1947 در سرويس‌هاي نظامي و اطلاعاتي بريتانيا شاغل بود. درک عزرا در سال 1974 شواليه و در سال 1983 بارون شد و به مجلس لردهاي بريتانيا راه يافت. مجموعه کمپاني‌ها و مؤسساتي که لرد عزرا رياست آن را به دست دارد يا از گردانندگان آن است فهرستي طويل را شامل مي‌شود. اين فهرست بيانگر حجم عظيم سرمايه‌گذاري‌هاي بنياد عزرا است و پيوند آن با دو مجتمع پنهان روچيلد و مورگان و جايگاه برجسته آن در شبکه جهاني زرسالاري معاصر. [84]

بارون درک عزرا (لرد عزرا)

سِر مايکل کدوري

خاندان‌هاي ساسون، کدوري، عزرا، گباي، و ساير خاندان‌هاي زرسالار يهودي بغدادي، از بنيانگذاران و رهبران صهيونيسم به‌شمار مي‌روند. به‌نوشته سِر سيسيل راث، آرتور جيمز بالفور با تمامي اعضاي خاندان ساسون دوست صميمي بود و گاه براي اقامت در نزد آن‌ها به برايتون مي‌رفت. او چند هفته پيش از مرگش نيز در برايتون ميهمان ساسون‌ها بود. [85]

قسمت پنجم

55. David Sassoon, Sons, & Co.

56. Roth, ibid, pp. 47-49.

57. Allfrey, ibid, p. 52.

58. Sir Albert (Abdullah) Sassoon (1818-1896)

59. Roth, ibid, p. 75.

60. ibid, pp. 88-90.

61. ibid, pp. 105-106.

62. Allfrey, ibid, p. 52; Roth, ibid, pp. 84-85.

63. Thomas George Baring, 1st Earl of Northbrook (1826–1904)

64. تأثير بنيادين قحطي 1288 ق. بر ساختار اقتصادي و سياسي و فرهنگي ايران تاکنون مورد مطالعه جدّي قرار نگرفته. در «ساسون‌ها، سپهسالار و ترياک ايران» و سرآغاز رساله «زندگي و زمانه شيخ ابراهيم زنجاني» و «نظريه توطئه» درباره اين قحطي سخن گفتهام. پژوهش کامل من در اين زمينه هنوز منتشر نشده. براي آشنايي بيش‌تر بنگريد به: شوکو اوکازاکي، «قحطي بزرگ سال 1288 در ايران»، ترجمه هاشم رجب‌زاده، آينده، سال دوازدهم (1365)، شماره 1-3، صص 28-41؛ احمد سيف، اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، ‌تهران: نشر چشمه، 1373، صص 254-271. در بررسي علل قحطي بزرگ، اوکازاکي اهميت کشت ترياک را ناديده مي‌گيرد و سيف بر آن تأکيد مي‌کند. ولي هر دو در زمينه پيامدهاي فاجعه‌آميز و منحصربه‌فرد اين قحطي اشتراک نظر دارند.

65. Margaret Goldsmith, The Trail of Opium, The Eleventh Plague, London: Robert Hale, 1939, p. 50.

66. C. E. Buckland, Dictionary of Indian Biography, London: Swan Sonnenschein & Co, 1906, p. 318.

67. Allfrey, ibid, pp. 10-11.

68. Roth, ibid, p. 154.

69. ibid, p. 148.

70. سلطان قابوس يازدهمين فرد از خاندان آل سعيد، يا آل بوسعيدي، است که بر عمان حکومت مي‌کند. حکومت آل بوسعيدي در سال 1741 م. پس از جنگ‌هاي طولاني به دست امام احمد بن سعيد تأسيس شد. تبارنامه سلطان قابوس به شرح زير است: قابوس بن سعيد بن تيمور بن فيصل بن ترکي بن سعيد بن سلطان بن احمد.

71. سِر سيسيل راث به اشتباه نام اين فرد را «برغش بن سعيد» نوشته. برغش، دوّمين سلطان آل بوسعيد زنگبار، در هند تبعيد نبود و اين فرد ترکي بن سعيد، برادر برغش و نياي سلطان قابوس، است.

72. Roth, ibid, pp. 131-132.

73. J. B. Kelly, Britain and the Persian Gulf, 1795-1880, Oxford: Clarendon Press, 1968, pp. 539-540, 552-553, 650-651, 658, 703-708.

75. پيش‌تر نوشتم: «بهمن جي مانکجي داروخاناوالا و برادرش، سهرابجي، در سال 1875 در زنگبار مستقر شدند و در دربار برغش بن سعيد، دوّمين سلطان آل بوسعيدي، و سپس در دربار فيصل، سلطان بعدي، نفوذ فراوان يافتند. در آن زمان زنگبار در قلمرو عمان و حکومت آل بوسعيدي بود. برادران پارسي فوق در استيلاي بريتانيا بر زنگبار (1891) نقش مؤثر داشتند. بهمن جي به مدت 32 سال در زنگبار زيست و پس از استيلاي بريتانيا عضو شوراي دولتي زنگبار شد. پستانجي فرامرزجي دکتر، پارسي ديگر، نيز بنيانگذار لژ ماسوني شرق آفريقا در زنگبار بود.»

«پارسيان و سازمان اطلاعاتي بريتانيا» در:

http://www.shahbazi.org/pages/Reporter_Ardeshirji2.htm

76. «چراغ سبزهاي دولت انگليس به دولت احمدي‌نژاد»، وبگاه «آينده نيوز»، 21 مرداد 1388.

http://www.ayandenews.com/fa/pages/?cid=10937

پي نوشت 10 آذر 1388: «پايگاه خبري- تحليلي دليل»، که از وبگاه‌هاي هوادار دولت احمدي‌نژاد است، نيز يادداشت فوق را نقل کرده. در اين مطلب آمده است: «علت اصلي سفر سلطان قابوس پادشاه عمان به تهران، ابلاغ پيام محرمانه بريتانيا به جمهوري اسلامي براي آمادگي بر تنش‌زدايي و تعميق روابط ميان دولت‌ها بوده است. سفر غيرمنتظره و بي‌سابقه سلطان قابوس به تهران همزمان با برگزاري مراسم تحليف دکتر احمدي‌نژاد که به رغم حسنه بودن هميشگي روابط دوطرف پس از 35 سال انجام شد، موجب بروز پرسش‌هايي در افکار عمومي گرديد. در اين شرايط، رابطه بسيار نزديک پادشاهي عمان و دولت انگليس که پادشاهي عمان را به عنوان قوي‌ترين کانال و رابط دولت انگليس در جهان اسلام محسوب مي‌شود موجب شد تا علت اين سفر مورد بررسي قرار گيرد...»

http://www.dalil.ir/?id=719

سلطان‌نشين عمان هنوز نيز در سياست منطقه‌اي بريتانيا داراي جايگاه ويژه است. کساني که در نشست‌هاي رسمي ديپلماتيک در مسائل مربوط به منطقه خاورميانه و شبه قاره هند شرکت کرده‌اند، ديده‌اند که هماره يک عماني و يک پارسي هندي در هيئت نمايندگي بريتانيا حضور دارند. اين قاعده ديپلماتيک بريتانياست. در نشست مناسبات تاريخي ايران و بريتانيا که يکشنبه 20 خرداد 1380، به دعوت وزارت امور خارجه ايران، در دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي (نياوران) برگزار شد، و من به عنوان عضو هيئت ايراني حضور داشتم، با اين قاعده آشنا شدم. در آن زمان سيد صادق خرازي معاون پژوهشي وزارت خارجه و ميزبان بود. پارسي عضو هيئت بريتانيا در سخنان خود از اردشير ريپورتر به شدت تجليل کرد. اين سخنان در دقايق پاياني نشست بيان شد به نحوي که مجالي براي پاسخگويي نبود. در واقع، مي‌خواستند با اين سخنان نشست را به پايان برند. معهذا، من به سرعت واکنش نشان دادم و نقش مخرب اردشير ريپورتر پارسي را به عنوان رئيس شبکه‌هاي اطلاعاتي بريتانيا در ايران بيان کردم. به عنوان اوّلين سخنران هيئت ايراني، به لودگي‌هاي نيک براون، سفير وقت بريتانيا، درباره «توهّم توطئه انگليس» در فرهنگ سياسي ايران، نيز پاسخ داده بودم. نتيجه اين شد که وزارت امور خارجه ايران، نه بريتانيا، مرا به دور بعدي نشست، که به دعوت وزارت امور خارجه بريتانيا و انجمن پادشاهي آسيايي در لندن برگزار شد، دعوت نکرد.

سخنان من در نشست فوق، و واکنش من به سخنان نيک براون، در روزنامه صداي عدالت (يکشنبه 27 خرداد 1380، ص 6) بازتاب يافته است. بنگريد به:

http://www.shahbazi.org/Articles/Jenkinson.pdf

84. بنگريد به:

Who's Who 1993; An Annual Biographical Dictionary, London: A & C Black, 1993, p. 604.

85. Roth, ibid, p. 151.

هیچ نظری موجود نیست: