نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

قسمت اوّل

متن کامل بخش اوّل به صورت PDF براي چاپ

بخش اوّل: فراماسون‌ها نيز هستند!

قسمت اول: آغاز سخن/ استاد ماسون و کينه هاي تاريخي

قسمت دوّم: پاسخ به "استاد ماسون"

قسمت سوّم: ماسون ها و محمد نمازي/ ماسونها و شعبده کيهان/ پايان سخن

بخش دوّم: پيشينه هاي رازآميز

بخش سوّم: ميراث ساسونها

قسمت اوّل: چرا اين مباحث را امروز مطرح مي کنم؟

قسمت دوّم: يهوديان بغدادي و ايران

قسمت سوّم: ساسونها، ايران و تجارت جهاني ترياک

قسمت چهارم: ساسونها و امپراتوري بريتانيا

قسمت پنجم: ساسونها و بانک شاهي ايران

نگارش اين رساله را در نيمه دوّم شهريور 1388 آغاز کرده و در همان زمان به پايان بردم ولي به دلايلي منتشر نکردم. اينک، آن را در دو بخش تنظيم کرده و بخش اوّل را منتشر مي‌کنم. اين بخش به تجديد فعاليت فراماسون‌ها در سال‌هاي اخير اختصاص دارد. در بخش دوّم، که بعدها منتشر خواهد شد، «نهان‌پيشه‌گي» و ريشه‌هاي تاريخي و برخي چهره‌هاي «نهان‌پيشه» را معرفي خواهم کرد.

شيراز

27 آبان 1388

آغاز سخن

اندکي پيش از دهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري، زماني که فعاليت پرشور ستادهاي انتخاباتي در مراحل آغازين خود بود، وبلاگي راه‌اندازي شد با نام «فراماسونري چيست؟» عنوان دوّم وبلاگ چنين است: «پژوهشي منطقي بدون پيشداوري در زمينه سازمان فراماسونري جهاني و فراماسونري در ايران». [1] اوّلين مطلب وبلاگ فوق به پنجشنبه 14 مه 2009/ 24 ارديبهشت 1388 تعلق دارد. اين وبلاگ را بايد نخستين اقدام فراماسون‌ها براي اعلام حضور در ايران در تاريخ سي ساله پس از انقلاب ارزيابي کرد. از اين منظر، وبلاگ فوق حائز اهميت تاريخي است.

وبلاگ ماسون‌هاي ايران تا امروز آزادانه، بدون فيلترينگ، به فعاليت خود ادامه مي‌دهد. اين در حالي است که نه تنها وبگاه من بلکه تعداد قابل توجهي از وبگاه‌هاي تخصصي انگليسي‌زبان در زمينه شناخت صهيونيسم و فرقه‌هاي رازآميز ماسوني و شيطان‌پرست، که هيچ ربطي به مسائل ايران ندارند و تنها به کار محققان مي‌خورند، به نحوي غيرقابل توضيح فيلترند. [2]

من طرفدار فيلترينگ نيستم. مسدود کردن وبگاه‌ها و وبلاگ‌ها ناممکن و غيرعقلايي است؛ تنها مبالغي هنگفت از کيسه اين ملّت خارج مي‌کند و به جيب برخي شرکت‌هاي داخلي و خارجي مي‌ريزد. طبعاً دلالان اين شرکت‌ها، که از اين طريق سودهاي ميلياردي مي‌برند، بايد مبلغان و مدافعان سرسخت «فيلترينگ» باشند. سخنم بر سر اين رفتار دوگانه است: «سنگ را بسته و سگ را رها کرده‌اند.»

براي فراماسونري در ايران امروز اهميتي قائل نيستم. کانون‌هايي که در پس ماجرا هستند اهميت‌شان بيش از فراماسونري است که تنها يکي از نمودهاي عملکرد اين کانون‌هاست. گفته بودم اين روزها «يوم تبلي السراير» است. [3] هيچگاه کانون‌هاي پنهان و ارتباطات به شدت استتار شده را چون امروز آشکار نديده بودم. ديروز گمان مي‌بردم فراماسونري به پيش از انقلاب تعلق دارد، زيرا تداوم اين سازمان را پس از انقلاب، با همان شکل و شمايل و مناسک، پرمخاطره و از اينرو نامعقول مي‌دانستم؛ امروز مي‌بينم ماسون‌ها در ايران هستند و اينک دعوت خود را آشکار مي‌کنند.

چرا اين وبلاگ از 24 ارديبهشت، در آستانه انتخابات اخير رياست‌جمهوري، آغاز به کار کرد؟ در آن زمان کسي از حوادث پسين خبر نداشت و مخاطرات و آشوب‌هاي بعد مکشوف نبود. اين اعلام موجوديت با اتکاء بر کدام تأمين و با کدام پشتوانه سياسي صورت گرفت؟ شايد «سناريونويسان» از پيش مي‌دانستند چه خواهد شد و شروع کار وبلاگ فوق، به عنوان اوّلين نمود حضور فراماسونري در ايران پس از انقلاب، به دليل اين آگاهي است.

در آن‌چه مي‌گذرد، سه دهه تلاش شبکه‌هاي پنهان وابسته به کانون‌هاي سلطه‌گر جهاني تأثير بسزا دارد. هدف نه اين و آن فرد، و نه حتي نظام جمهوري اسلامي، بلکه فروپاشيدن جامعه ايراني و تماميت ارضي ايران و از ميان بردن اسلاميت ايرانيان است. اين تلاش‌ها نمي‌توانست به ثمر نشيند اگر جهل و قدرت‌طلبي و انگيزش‌هاي نفساني و فساد ژرف مالي و ديواني و انحطاط اخلاقي و افول ارزش‌هاي انقلابي و اسلامي در کار نبود. «مهندسي سياسي» يعني دستکاري [4] در فرايندهاي سياسي، و به عبارت ديگر اجراي موفقيت‌آميز سناريوهاي طراحي شده کانون‌هاي توطئه‌گر، با بهره‌گيري از بسترهاي فراهم عيني اجتماعي امکان تحقق دارد و تنها راه مقابله با آن دانش و درايت و سلامت است.

ماسون‌ها و «حقيقت»

1- وبلاگ ماسون‌ها هزاران رمز و راز در پيرامون تاريخ فراماسونري ايران را واگذاشته و تنها به شايعه «لواط» در لژهاي ماسوني پرداخته است. [5] بدينسان، کوشيده تا پژوهش در نقش ماسون‌ها در تحولات معاصر ايران را، به‌ويژه در حوادث نهضت مشروطيت تا استقرار ديکتاتوري رضا شاه (فعاليت‌هاي لژ بيداري ايران) و دوران نهضت ملّي شدن نفت (فعاليت‌هاي لژ پهلوي)، تخطئه کند و هر گونه انتساب اقدامات دسيسه‌گرانه به ماسون‌ها را کار «گروهي نادان و عامي» و «بيمار رواني» بنماياند که کارشان «جنجال و انگ زدن به اين مقام و آن مقام» است.

2- وبلاگ نوپديد ماسون‌هاي ايران، برخلاف ادعاي اوّليه، در جستجوي حقيقت، فارغ از پيشداوري، نيست. پيش از تحقيق، حکم را صادر مي‌کند: هر آن‌چه تاکنون در ايران در پيرامون فراماسونري نشر يافته «همه و همه ناصحيح و بنا به نظرات شخصي بوده است.» تنها دليلي که بر اثبات اين مدعا عرضه شده «خوش‌نام‌ترين» و «شايسته‌ترين» بودن برخي ماسون‌هاي ايراني است.

3- فهرستي که از اين «خوش‌نام‌ترين» و «شايسته‌ترين» ماسون‌ها عرضه شده، آش شله قلمکار است. در برخي موارد از افرادي ياد شده که يا در زمان خود از سوي ماسون‌ها آماج تهمت و تخريب بودند، مانند عباسقلي خان آدميت، [6] نه چنان‌که در وبلاگ فوق آمده «ميرزا عباسقلي آدميت»، يا ماسون بودن آن‌ها مورد ترديد است، مانند سيد جمال‌الدين اسدآبادي. [7] برخي از اينان، به هر دليل، درست يا غلط، به خوش‌نامي شهره‌اند، همچون ميرزا حسن خان مشيرالدوله و خانبابا بياني، و برخي بدنام، مانند اميرعباس هويدا. خوشنامي تعدادي نيز، همچون ميرزا ملکم خان و فروغي و حکيم‌الملک و محمد نمازي، به تأمّل نياز دارد. برخي، به‌رغم جايگاه کم و بيش شامخ ماسوني‌شان، در جامعه سرشناس نبودند که به خوش‌نامي يا بدنامي شهره باشند، چون احمد هومن و محمود قوام صدري و حسين بنائي و محسن حداد و دکتر شمس‌الدين مفيدي، و ذکر نام‌شان در کنار نامداراني چون سيد جمال‌الدين اسدآبادي و ميرزا ملکم خان و عباسقلي خان آدميت و مشيرالدوله پيرنيا نامربوط است. در برخي موارد نيز، با بهره‌گيري از تشابه اسمي، جعل شده؛ مانند علي اميني و علي‌آبادي دادستان تهران.

4- نام دکتر علي اميني بدون هيچ توضيح ذکر شده و طبعاً خواننده، از آنجا که تنها يک دکتر علي اميني نامدار مي‌شناسد، تصوّر مي‌کند او همان دکتر علي اميني، نخست‌وزير دوران پهلوي، است. نام کامل علي اميني ماسون، دکتر علي اميني خوئي است و پزشک اطفال بود. او عضو فعال و بلندپايه فراماسونري ايران بود و عضو لژهاي مشعل و هخامنش و استاد ارجمند لژهاي آريا (1353- 1354) و گوته (1357) و عضو کارگاه‌هاي درجات عالي طريقت کهن اسکاتي، چون لژهاي جويندگان کمال زرتشت و سقراط، شاپيتر کورش، انجمن عالي رزکروا اميد و جايگاه مهر. دکتر علي اميني مجدي، نخست‌وزير، ماسون نبود. اين اشتباه را در چاپ نخست «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي» (1369) کردم و اسناد علي اميني ماسون را در زندگينامه علي اميني نخست‌وزير درج نمودم. اندکي بعد متوجه شدم، در چاپ دوّم آن را حذف کرده و در مجموعه مقالاتم، «مطالعات سياسي»، چنين توضيح دادم:

«در جلد دوّم، صفحه 327، با استناد به برخي اسناد بر عضويت دکتر علي اميني مجدي (نخست‌وزير پيشين) در تشکيلات فراماسونري تصريح شده. اين استناد اشتباه است و اسناد فوق به دکتر علي اميني ديگري تعلق دارد.» [8]

5- علي‌آبادي، ماسون بلندپايه و بزرگ دبير لژ بزرگ ايران، دکتر احمد علي‌آبادي است نه دکتر عبدالحسين علي‌آبادي «دادستان تهران». ميان اين دو تفاوت از زمين تا آسمان است.

احمد علي‌آبادي، فرزند فتح‌الله متولد 1290 ش.، در سال 1939 درجه دکتراي حقوق از دانشگاه کلمبيا (نيويورک) گرفت و پس از بازگشت به ايران به وکالت پرداخت. او مشاور حقوقي شرکت نفت انگليس و ايران بود و عهده‌دار برخي مشاغل دولتي. علي‌آبادي از نزديکان جعفر شريف امامي بود و در دولت وي (1339) معاون نخست‌وزير شد و سپس مدتي استاندار گيلان بود. [9] به دليل اين نزديکي، پس از «تقديس» (تأسيس) لژ بزرگ ايران در اسفند 1347، که شريف امامي در مقام «استاد اعظم» جاي گرفت، علي‌آبادي «بزرگ دبير» اين گراند لژ شد و تا سال 1353، که استعفا داد، در اين سمت بود.

اسناد موجود در پرونده اسدالله رشيديان نشان مي‌دهد که در حوالي سال‌هاي 1335 – 1340 رشيديان، از عوامل سرشناس سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران، با واسطه علي‌آبادي با سفارت آمريکا مرتبط بود. [10]

اين دکتر علي‌آبادي «خوش‌نام» نبود و، چنان‌که در سند زير خواهيم ديد، محمدرضا پهلوي به دليل فساد مالي انتصاب وي در مشاغل دولتي را منع کرده بود. او، به دليل اتهاماتي که در زمينه سوءاستفاده از اموال لژ بزرگ ايران به وي وارد شد، به‌ناچار در جلسه ارديبهشت 1353 استعفا داد و از اوّل مهر 1353 از گراند لژ فوق کنار گذارده شد. اسناد اين ماجرا منتشر شده. در 12 آذر 1354 منبع 7202، که ماسون بوده، علت استعفاي علي‌آبادي را به ساواک چنين گزارش مي‌دهد:

«حدود يک‌ ماه‌ قبل‌ نامبرده‌ فوق که‌ بزرگ‌ دبير لژ بزرگ‌ ايران‌ است‌ نامه‌اي‌ بسيار تلخ‌ و زننده‌ به‌ اعضاي‌ لژ بزرگ‌ ايران‌ مي‌نويسد و مطالبه‌ حق‌ ويزيت‌ ساليانه‌ آنان‌ را مي‌نمايد. اين‌ نامه‌ مورد گله‌ و اعتراض‌ شديد اعضا قرار گرفت‌ و اعضاي قديمي‌ به دکتر علي‌آبادي‌ شديد اعتراض‌ مي‌کنند تا اين که‌ حدود پانزده‌ روز قبل‌ [اميراسماعيل] ملک ‌منصور در حضور پانزده‌ نفر ازاستاد ماسون‌هاي‌ قديمي‌ منجمله‌ [علي‌اصغر] سلسبيلي‌ و هادي‌ اديبي‌ در دفتر کار علي‌آبادي‌ در انجمن رازي‌ علي‌آبادي‌ را به باد ناسزا مي‌گيرد و ابتدا اعتراض‌ مي‌کند که‌ اين‌ نامه‌ مؤدبانه‌ نبوده‌ و هرکسي‌ نوشته‌ بي‌جا نوشته.‌ علي‌آبادي‌ مي‌گويد خير بسيار هم‌ مؤدبانه‌ بوده‌ و بجا نوشته‌ شده. ‌ملک ‌منصور مي‌گويد تو حق‌ نوشتن‌ چنين‌ نامه‌اي‌ را نداشتي، اشخاص‌ که‌ به تو بدهکار نيستند واصولاً تو چکاره‌ هستي‌، تو فراماسوني‌ را به‌ لجن‌ کشيده‌اي‌، اصلاً اعليحضرت‌ فرمان‌ و دستور داده‌اند به تو، روي‌ خرابکاري‌هاي‌ گذشته‌ات،‌ مطلقاً شغلي‌ ندهند، تو اصلاً حق‌ نداري‌ اينجا بنشيني‌ و ماهي‌ هشت‌ هزار تومان‌ پول‌ مفت‌ بگيري‌ و هزار جور هم‌ کلاشي‌ کني‌ و از اشخاص ‌ناباب‌ پول‌ بگيري‌ و آن‌ها را وارد کني.‌ و در اين‌ خصوص‌ جنجالي‌ به پا مي‌شود و همه‌ حاضرين علي‌آبادي‌ را به اصطلاح‌ هو مي‌کنند و از اطاق محل‌ انجمن‌ بيرون‌ مي‌کنند.

علي‌آبادي‌ پس‌ از دوهفته‌ مي‌آيد و لوازم‌ شخصي‌ خود را برداشته‌ و به کلي‌ مي‌رود. ليکن‌ باز يک هفته‌ بعد به طور مخفيانه ‌صبح‌ها به انجمن‌ مي‌آيد ليکن‌ از ترس‌ برادران‌ (منظور ماسون‌ها) جرئت‌ ندارد بعد از ظهرها بيايد.

نظريه‌ شنبه‌: کليه‌ برادران‌ از اين‌ مسئله‌ خشنود هستند ولي‌ چرا آقاي‌ شريف امامي‌ در ابقاء او اصرار دارد معلوم‌ نيست.‌ ملک منصور در يک‌ مذاکره‌ خصوصي‌ گفت‌ اين‌ داستان‌ به اين‌ جا ختم‌ نمي‌شود و براي‌ علي‌آبادي نقشه‌ها داريم‌.» [11]

آن دکتر علي‌آبادي «دادستان تهران»، که «خوش‌نام» بود و ماسون هم نبود، نه دکتر احمد علي‌آبادي که دکتر عبدالحسين علي‌آبادي است. عبدالحسين علي‌آبادي قاضي نامدار و بلندپايه، استاد دانشگاه تهران و از صاحب‌نظران علم حقوق در ايران بود. او در سال 1330، به همراه مهندس مهدي بازرگان و مهندس کاظم حسيبي و چند تن ديگر، عضو هيئت ايراني خلع‌يد از شرکت نفت انگليس در خوزستان بود و در خرداد 1331 در سفر براي شرکت در اجلاس ديوان عالي لاهه، براي رسيدگي به اختلافات ايران و شرکت نفت انگليس، به عنوان حقوق‌دان دکتر محمد مصدق، نخست‌وزير، را همراهي کرد. علي‌آبادي از حوالي سال 1342 دادستان کل کشور بود و در 1352 در 75 سالگي بازنشسته شد. زماني که محمدرضا پهلوي، به عنوان مقدمه خروج خود از ايران به دليل اوج‌گيري انقلاب، در 23 دي 1357 شوراي سلطنت تشکيل داد، دکتر علي‌آبادي را نيز عضو آن نمود. محمدرضا شاه سه روز بعد از ايران خارج شد. علت اين انتصاب همان حسن شهرت علي‌آبادي بود. او در سال 1366 در 89 سالگي در تهران درگذشت. محمد سروري (متوفي 1369 در 99 سالگي)، دادستان دادگاه تيمورتاش که در دولت‌هاي ساعد و بيات وزير کشور و در دولت حکيم‌الملک وزير دادگستري شد و بعدها به مدت 12 سال (تا سال 1346) رئيس ديوان عالي کشور بود، برادر بزرگ‌تر علي‌آبادي است. [12] در جريان پژوهش خود در اسناد فراماسونري ايران تاکنون نامي از دکتر عبدالحسين علي‌آبادي به عنوان ماسون نديده‌ام.

«استاد ماسون» و کينه‌هاي تاريخي

«استاد ماسون» در پانزدهمين نامه خود به من و خاندانم اهانت‌هاي شديد نموده است:

«نامه پانزدهم استاد ماسون به جوينده حقيقت (کمال)

دوست گرامي... سلام

موضوع مقاله‌اي که آقاي عبدالله شهبازي نوشته براي من کاملاً بيگانه است و تاکنون هيچ زمان با چنين سمبليک‌ها [13] و اصطلاحات برخورد نداشته‌ام.

http://www.shahbazi.org/Oligarchy/Oligarchy.pdf

و در هيچ کتاب معتبر فراماسونري نيز از آن‌ها ياد نشده است. و به‌نظر من صرفاً يک خيال‌پردازي است که آقاي عبدالله شهبازي براي خود دارد. او بدل آقاي ناصر پورپيرار است. البته هر دو آنان گرايشات چپي دارند. بنابراين، من در زمينه آن‌چه او نوشته جز تکذيب کل مطالب و عنوان خيال‌پردازي به نوشته‌هاي او هيچ پاسخي ديگر ندارم.

ولي در مورد شخص آقاي عبدالله شهبازي و آقاياني را که در اين نوشتار نام برده است، همان‌گونه که قبلاً به شما نوشتم که آيا از سابقه ايشان و خانواده او اطلاعاتي داريد يا نه، بايد توضيح مختصري بدهم.

زماني که من در شيراز رئيس يکي ازسازمان‌هاي دولتي بودم او کودکي خردسال بود. پدرش حبيب‌الله خان شهبازي، معروف به سُرخي، رئيس طايفه سُرخي‌ها و در کوه‌هاي کوهمره سُرخي در حاشيه شهر شيراز سکونت داشتند. اين طايفه از شرورترين و خونخوارترين طوايف عشايري فارس هستند. ذکر ياغي‌گري‌هاي مهدي سُرخي، عموزاده او، خود شاهنامه‌اي خواهد شد. حبيب شهبازي نيز رئيس باقدرت اين طايفه و برادر و پسر عموي سرمست سُرخي و مهدي سُرخي از ياغيان سرشناس و مهم فارس مي‌باشد. مهدي سُرخي و سرمست سُرخي (شهبازي) در زدوخوردهاي نيروهاي مسلح ارتش با ياغيان جان خود را از دست دادند.

حبيب شهبازي در شورش فارس با تمهيد وسوگند به قرآن توسط تيمسار سيف‌الله خان همت تأمين گرفت و تسليم شد وسپس اعدام گرديد. دراين مورد بد نيست که به کتاب شورش در فارس نوشته مهندس منوچهر کارگر مراجعه کنيد چون تفصيل داستان بسيار است. همين‌قدر بگويم که در يک مورد تمام کماندوهاي چتربازي که در آن منطقه کوهستاني با چترنجات پريدند در آسمان هدف گلوله افراد حبيب‌الله شهبازي قرار گرفتند و پيش از آن‌که به زمين برسند جان سپردند.

بنابراين عبدالله شهبازي، که در آن زمان کودکي بيش نبود، بي‌پدر شد و اين کينه درجان او ريشه دوانيد.

پس از پيروزي انقلاب و استقرار حکومت جمهوري اسلامي، عبدالله شهبازي نيز همانند بسياري از افراد مشابه، ناصر پورپيرار توده‌اي، دکتر منوچهرکياني فرزند ولي خان کياني رئيس طايفه بکش از سران عشاير فارس، خسرو و ناصر قشقايي، ايرج کشکولي، حسن‌آقايي کشکولي، جعفر خان کشکولي، جهان‌پولاد کشکولي، فتحي‌نژاد، مهندس عبدالله کشکولي، حبيب‌الله خان شهبازي و بسياري ديگر، که ذکر نام آنان کتابي جداگانه را مي‌طلبد، جزو مهره‌هاي رژيم قرار گرفتند و، با دسترسي آسان و بي‌مانع به مرکز اسناد ملّي و آرشيوهاي ساواک و امکانات مالي و نظامي، اقدام به پرونده‌سازي و نوشتن کتاب و انتقام‌جويي و دستگيري و ضرب و شتم و قتل مخالفين خود و غيره کردند .

آقاي عبدالله شهبازي اوّلين شاهکارش را در دوجلد کتاب اعترافات ارتشبد حسين فردوست به منصه ظهور رسانيد و با در اختيار داشتن تمام امکانات به آن پرداخته است. او در ابتدا با ناصر پورپيرار همدم و همقدم بود و بعد به دلايلي که براي من روشن نيست از او جدا شد و دشمن هم شدند. من در اينجا چند عکس از او و افراد خانواده‌اش را برايتان گذاشتم.

و اضافه مي‌کنم که آن‌چه را که او نوشته درمورد آقايان دکتر ذبيح‌الله قربان، دکتر لطفعلي صورتگر، عزيزالله خان قوامي، علي‌اکبر خليلي شيرازي، ايرج مهرزاد، محمدقلي خان قوامي، دکتر فرزانه تمدن، عبدالحسين دهقان، مهندس حبيب‌الله خمسي، دکتر فرهنگ مهر، مهندس ذبيحي (برادر دکتر قربان)، حاج محمد نمازي، تاجر مقيم آمريکا و يکي ازثروتمندترين اهالي فارس که براي اوّلين بار در ايران در شهر شيراز اقدام به ايجاد بيمارستان مجهز و مدرني کرد که به نام بيمارستان نمازي هنوز معروف است و همچنين به لوله کشي آب آشاميدني شيراز پرداخت و شهر شيراز اوّلين شهر ايران بود که [داراي] لوله‌کشي آب شد (به جز منطقه نفتي آبادان) و بسيار کارهاي عمراني و عام‌المنفعه که هيچ کس در هيچ نقطه‌اي از ايران نکرد، صحيح است و بعضي از آنان بهائي بودند و به جز يکي دو نفر همه از ملاکين و سرمايه‌داران بزرگ فارس بودند. و دکتر ذبيح‌الله قربان اوّلين رئيس دانشکده پزشکي شيراز و سپس رئيس دانشگاه شيراز و سپس دانشگاه پهلوي، مهندس ذبيحي مقاطعه‌کار، قوامي‌ها و حاج محمد نمازي و ديگران عمده سرمايه‌داران و مالکين فارس و مسلمان بودند. ايرج مهرزاد مسلمان بود ويکي دو دوره نماينده مردم شيراز در مجلس شوراي ملّي و شهردار شيراز [و] مالک قريه کفترک چسبيده به شيراز و بسياري ديگر املاک. او پس از انقلاب مدتي در زندان بود و بعداً با پرداخت مبالغ هنگفتي به عنوان بيماري قلبي براي معالجه به خارج اعزام شد و باز نگشت. اکنون مسئله قاطي کردن دکتر ذبيح‌الله قربان و عبدالحسين دهقان و مهندس ذبيحي بهائي با ايرج مهرزاد، قوامي‌ها، مهندس خمسي، حاج محمد نمازي، دکتر فرزانه تمدن و... با هم و خلط مبحث کردن فقط و فقط براي غصب و تصاحب اموال و املاک آنان مي‌باشد و هيچ دليل ديگري وجود ندارد.

يقيناً در پشت اين دعوا بايستي يکي از آخوندهاي کله‌گنده نيز حضور داشته باشد و آقاي عبدالله شهبازي در واقع سخنگوي اوست و آلت فعل. هيچ دليل ديگري جز جنگ بر سر اموال نامبردگان در ميان نيست و تمام اين اراجيف براي رد گم کردن است و بس.

من قول داده بودم که پس از پانزده روز که ميهمانانم از نزد ما بروند پاسخ شما را خواهم داد و به قول خود وفا کردم.

شب خوش: استاد» [14]

قسمت دوّم


2. براي نمونه مي‌توان به وبگاه‌هاي فيلترشده زير اشاره کرد:

«زيوپديا» http://ziopedia.org از بهترين وبگاه‌هاي تخصصي در زمينه صهيونيسم است. اين سايت ترجمه انگليسي مقاله مرا درباره عمليات تروريستي در بمبئي منتشر کرد که بازتاب گسترده يافت:

http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8710.htm

http://www.ziopedia.org/articles/war_on_terror/the_riddle_of_mumbai

وبگاه «اينفووارز» http://infowars.com به آلکس جونز، مستندساز و مجري راديو و محقق آمريکايي، تعلق دارد. آلکس جونز منتقد مسائل روز جامعه آمريکا و افشاگر توطئه‌ کانون‌هايي چون کلوپ بيلدربرگ و بانک فدرال رزرو و حوادثي چون 11 سپتامبر است. او اوّلين کسي است که توانست به درون گروه Bohemian Grove نفوذ کند و از مناسک پنهان آن فيلم بردارد. وبگاه آلکس جونز از مراجع مهم علاقمندان به مسائل پس‌پرده است.

آخرين مستند جنجالي آلکس جونز، با نام «فريب اوباما» Obama Deception، درباره پيوندهاي اوباما با وال‌استريت و کانون‌هاي توطئه‌گر مالي و کلوپ بيلدربرگ است. هنوز حيرانم چرا اين مستند جالب و افشاگر از سيماي جمهوري اسلامي ايران، که ظاهراً به اين گونه مسائل علاقمند است، پخش نشده!

وبگاه http://conspiracyarchive.com آرشيوي است غني از مطالب متنوع در زمينه ايلوميناتي، فراماسونري و غيره.

وبگاه http://enterprisemission.com به افشاي فعاليت‌هاي ناسا و مسائل پس پرده فعاليت‌هاي فضايي دولت آمريکا مي‌پردازد. اين وبگاه به ريچارد هاگلند تعلق دارد که با کتاب معروف و پرفروش «مأموريت سياه: تاريخ محرمانه ناسا» پيوندهاي ماسوني گردانندگان ناسا را افشا کرد.

Richard C. Hoagland and Mike Bara, Dark Mission: The Secret History of NASA, Los Angeles: Feral House Book, 2007, 548 pages.

وبگاه http://www.savethemales.ca به هنري ماکو Henry Makow تعلق دارد. کتاب ماکو، با نام «ايلوميناتي: فرقه‌اي که جهان را غارت کرد»، از کتاب‌هاي پرفروش و نامدار در حوزه شناخت کانون‌هاي پنهان است. ماکو بيش‌تر در زمينه صهيونيسم و پيوند آن با بانکداري کار مي‌کند، به اصالت «پروتکل‌هاي بزرگان يهود» باور دارد و بر پديده انهدام جامعه بشري از طريق ترويج آميختگي جنسي، همچون همجنس‌گرايي و فمينيسم، تأکيد مي‌کند. اخيراً، دولت کانادا، در پي وضع قانون جديد براي محدود کردن فعاليت‌هاي اينترنتي، مي‌خواهد ماکو را به دادگاه بکشاند.

و بالاخره بايد به وبگاه ديويد آيک، خبرنگار پيشين بي. بي. سي.، اشاره کرد.

http://www.davidicke.com

ديويد آيک به دليل نظرات عجيب و موشکافانه و در مواردي باورنکردني‌اش در زمينه کانون‌هاي توطئه‌گر شهرت دارد. او به ويژه به شيطان‌پرستي و پديده قرباني کردن و خوردن گوشت انسان در مناسک دروني اين گونه طريقت‌هاي رازآميز مي‌پردازد. آيک اعضاي خاندان‌هاي سلطنتي بريتانيا و اروپا، جرج بوش و بسياري از قدرتمندان جهان امروز را به اجراي اين مناسک متهم مي‌کند. وبگاه ديويد آيک فيلتر نيست ولي گاه به‌طور کامل و گاه بخش‌هايي از آن فيلتر مي‌شود.

3. وبلاگ عبدالله شهبازي، «ميرحسين موسوي را مي‌ستايم؛ بيش از هر زمان ديگر»، يکشنبه 21 تير 1388.

http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8808.htm

4. Manipulation

6. داستان ستيز ماسون‌هاي وابسته به اردشير ريپورتر، که بعداً لژ بيداري ايران را بنيان نهادند، با عباسقلي خان آدميت، رهبر جامع آدميت، را در رساله «زندگي و زمانه شيخ ابراهيم زنجاني» شرح داده‎ ام:

http://www.shahbazi.org/pages/zanjani2.htm

7. اسناد عضويت سيد جمال‌الدين اسدآبادي در فراماسونري مصر در مأخذ زير منتشر شده است:

مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده در باره سيد جمال الدين مشهور به افغاني، جمع آوري و تنظيم اصغر مهدوي و ايرج افشار، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1342.

اين اسنادي است که در صندوقي دربسته و گويا سال‌ها بازنشده در خانه حاج امين‌الضرب، نياي خاندان مهدوي، پيدا شد. آقايان ايرج افشار و اصغر مهدوي، محمد محيط طباطبايي را با خود به سر اين صندوق بردند و ظاهراً براي اوّلين بار آن را گشودند. اسناد عضويت سيد جمال در فراماسونري بدينگونه پيدا شد و انتشار يافت. بدينسان، محيط طباطبايي، محققي خوش‌طينت و موجه ولي بيگانه با ترفندهاي بغرنج، به شاهد کشف آن و مدافع اصالت آن بدل گرديد.

حاج محمدحسن امين‌الضرب معروف به «کمپاني»، چنان‌که مرحوم دکتر عبدالحسين نوائي نيز به من گفت، يهودي‌تبار بود. او کار خود را به عنوان دلال يکي از کمپاني‌هاي غربي آغاز کرد و به ثروتي عظيم رسيد. حاج محمدحسن امين‌الضرب و پسرش، حاج محمدحسين، با مجامع مخفي و ماسوني و کمپاني‌هاي زرسالار يهودي هند و بريتانيا ارتباطات گسترده داشتند. دکتر اصغر مهدوي (متوفي 1383) و برادر بزرگش دکتر يحيي مهدوي (متوفي 1379)، پسران حاج حسين امين‌الضرب، فراماسون بودند. (رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج 3، ص 675؛ اسناد فراماسونري در ايران، ج 2، ص 67)

به دلايل عديده، که به مقاله‌اي مستقل نياز دارد، اين اسناد را جعلي مي‌دانم. بارها اين مسئله را در محافل خصوصي، از جمله در حضور آقاي سيد حميد زيارتي (روحاني)، مطرح کرده‌ام. آقاي سيد هادي خسروشاهي نيز در يادداشتي، به درستي، اصالت اين اسناد را مورد ترديد قرار داده است:

http://www.khosroshahi.ir/article/detail_art.php?artid=39&flag=2&merg=1

آيت‌الله سيد هادي خسروشاهي بر من حق استادي دارد. از نوجواني مجله مکتب اسلام را تنها به خاطر مقالات ايشان مي‌خريدم. با اين مقالات بود که بذر تعلق به نهضت جهاني اسلام در من کاشته شد و از طريق مقالات و ترجمه‌هاي خسروشاهي بود که براي اوّلين بار اندلس اسلامي و سيد قطب و محمد قطب را شناختم. خسروشاهي عمري را در شناخت سيد جمال‌الدين اسدآبادي سپري کرده است.

8. [عبدالله شهبازي،] مطالعات سياسي، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، کتاب اوّل، 1370، ص 380.

9. باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، تهران: نشر گفتار- نشر علم، 1380، ج 2، صص 1033-1034.

10. عبدالله شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوّم: جُستارهايي از تاريخ معاصر ايران، ص 345.

11. اسناد فراماسونري در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1380، ج 1، ص 469.

12. عاقلي، همان مأخذ، ج 2، صص 799- 800، 1034- 1035.

زندگينامه دکتر عبدالحسين علي‌آبادي در اين مأخذ نيز درج شده: ره‌آورد [چاپ آمريکا]، شماره 18-19 (بهار 67)، صص 277-278.

13. کذا. درست «سمبل‌ها» است نه «سمبليک‌ها». «استاد ماسون» حتي کتاب «زمين و انباشت ثروت» را تورق نکرده. نه نمادي از فراماسونري آورده‎‌ام نه درباره نمادهاي ماسوني بحث کرده‌ام که درست يا غلط باشد. ( شهبازي)

هیچ نظری موجود نیست: