نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ اسفند ۱۷, پنجشنبه

چرا محمد مسعود ترور شد؟

چرا محمد مسعود ترور شد؟
 شیرزاد آقایی
محمد مسعود
تولد ۱۲۸۰ خورشيدی
مرگ ۲۲ بهمن سال ۱۳۲۶
محمد مسعود متولد ۱۲۸۰ خورشيدی فرزندميرزا عبدالله ( مردی پيشه ور و روشنفکر و هوادار نهضت مشروطه متولد شهر قم و جدش مرحوم آخوند ملاعبدالله از روحانيان بزرگ قم، پدر بزرگش آخوند ملا احد قمی بودکه از قم به آشتيان رفت و درآنجا درگذشت و چون مردی وارسته بود آرامگاهش زيارتگاه مردم آشتيان است. يک خواهر بزرگتر و يک برادرکوچکتر ازخود بنام علی داشت. پس از اتمام تحصيلات دبستان به منظور فراگرفتن علوم قديم دينی به خواندن جامع المقدمات دريکی ازحوزه های علميه در قم پرداخت. سپس در سال ۱۳۱۱ (خورشيدی) جهت گذران زندگی به تهران رفت و چون خط را خوب می‌نوشت و آن سال ها که هنوز سيستم چاپ درايران چاپ سنگی بود در نتيجه چاپخانه ها به خطاط و نقاش بيشتر نياز داشتند. وی به همين سبب جذب چاپخانه شد و چون درآمد زيادی نداشت با دو دوست ديگر اتاقی را اجاره کردند. يکی ازآن در دست آقای اعتضادی نوه ی عليقلی ميرزای اعتضادالسلطنه وزير علوم بود و ديگر گلچين گيلانی. مسعود پس از مدتی جذب روزنامه شفق سرخ به مديريت عامل تويسرکانی شد و نخستين نوشته اش را که بعدها به صورت کتابی درآمد بنام تفريحات شب درآن روزنامه با نام (م_ دهاتی) منتشر کرد. درآغاز سال ۱۳۱۴ خورشيدی علی اکبر داور وزير دادگستری و يکی از مهره ای موثر دولت وقت بنا به سفارش استاد محمدعلی جمال زاده ( چون جمال زاده با خواندن کتاب تفريحات شب محمد مسعود شيفته او شده بود) مبنی بر اعزام مسعود به اروپا جهت تحصيل در رشته ی روزنامه نگاری ازعلی اصغر حکمت وزير معارف و اوقاف خواستارشد و بدين شکل مسعود به بروکسل رفت ودر آموزشگاه عالی روزنامه نگاری بلژيک ثبت نام کردو پس از ۴ سال درسال ۱۳۱۷ خورشيدی موفق به

 دريافت مدرک فوق ليسانس روزنامه نگاری شد. مسعود بنا به سفارش جمالزاده برای گذراندن دوره ی چند ماه ی عملی ازطرف موسسه ی و روزنامه نگاری به روزنامه ی (گازت ) معرفی شد. وی دوره ی عملی خود را دراين روزنامه بحدی موفقيت آميز و جالب طی کرد که مديرآن روزنامه طی نامه ای در ۱۴ ژوييه ۱۹۳۸ کار و فعاليت و استعداد مسعود را مورد قدردانی قرار داد. هنگام اعزام محمد مسعود علی اصغر حکمت وزير معارف بود وهنگام بازگشت اسماعيل مرآت . و محمد مسعود درباره ی او می گويد: مدت ۴ سال ازطرف وزارت فرهنگ مامور مطالعه در اروپا بودم. آقای اسماعيل مرآت چنان رفتار می کرد که پست ترين عناصر دنيا چنين رفتاری را جايز نمی دانند. به اين قرار در اثر گزارش خطی نبوی رئيس کنونی شيلات مبنی بر اينکه اينجانب تمايل سوسياليستی دارم( جريان در پرونده ی وزارت خارجه و شهربانی و وزارت فرهنگ محفوظ است) در مراجعت به ‌ايران حتا جرات نکرد يک بار مرا در اتاق خود بپذيرد. پس از ۴ سال وزارت فرهنگ در اروپا به من حقوق داد. حتا چهارده دقيقه مورد استفاده قرارنگرفتم و حالا مدعی است که وجود جوانان تحصيل کرده براثر کوشش ايشان بوده و چنين بود که مسعود برای گرفتن امتياز روزنامه با مشکلاتی روبرو می شود. زيرا دروزارت معارف و اوقاف پرونده ی قطوری برای ايشان ساخته بودندکه به هيچ شکل امکان صدور امتياز روزنامه و هرنوع نشريه ای را نمی داد. چه پيش از آن با مکاتباتی که بين وزارت خارجه و وزارت معارف و شهربانی شده بود صدور هرگونه امتياز بنام وی وحتا چاپ مقاله هايش درنشريه های ايران ممنوع گرديده بود. چنين است که دکتر حسين فاطمی در بهمن ۱۳۲۷ خورشيدی بر سر آرامگاه مسعود چنين می گويد:« افراد بزرگ می آيند و درمحيط خود اثر فناناپذير باقی می گذارند و به برگ های بی خون و اعصاب مرده نيشتر می زنند و يک مشت مظلوم ومردم درس شجاعت و فداکاری می آموزند. مرده ها رابه جنب و جوش می اندازند ، کفن دزدها را به اضطراب گرفتار می کنند. مرده شورهايی راکه ازلاشه ی اجتماع رزقشان تامين می شود به وحشت می افکنند و خلاصه درمجسمه های بی حس و بی فکر جان تازه ای می دمند ودير يا زود از همان راهی که آمده بودند بر می گردند و به خدايان ملحق می شوند.» در اين هنگام محمد مسعود به آقای محمود جم نخست وزير رضاشاه در مورد بيکار ی خود نامه ای نوشت. محمودجم به وزارت معارف سفارش نمود کاری درخور وی درنظر بگيرند و وزارت معارف بنابه اين سفارش شغلی دراداره ی انطباعات که همان اداره ی سانسور بود به او پيشنهادشد ولی مسعود به اين پيشنهاد پاسخ منفی داد. ولی پس از شهريور ۱۳۲۰ خورشيدی و برقراری آزادی نسبی محمد مسعود آرزويی را که سال ها در دل می پرورانددر گرفتن امتياز روزنامه ای دنبال گرفت. ابتدا می خواست بيادآورد که موجبات رفتنش را به فرنگ فراهم ساخته بود وخود روزنامه نگاری قديمی بود. محمد مسعود پيش تر روزنامه ای بنام (مرد آزاد) منتشر می ساخت تقاضای صدور اين نام را برای خود کرد ولی بعد نام (مرد امروز) را برگزيد و سال ۱۳۲۱خورشيدی امتياز آن روزنامه به نامش صادر گرديد که نخستين شماره آن دردفتر همان تجارتخانه ی محمد مسعود در لاله زار چاپ شد و بعد از مدتی بجای وسيع تری به دوطبقه از ساختمان واقع درنبش کوچه خندان ( بين لاله زار وفردوسی) انتقال داده شد. محمد مسعود در صفحه اول نخستين شماره ی مرد امروز که روز پنجشنبه ۲۹ مرداد سال ۱۳۲۱ خورشيدی انتشاريافت مرام نامه خود را چنين توضيح داد:
« هدف اصلی ما روزنامه نگاران در درجه اول يک چيز و آن اصلاح اوضاع اقتصادی عمومی کشوراست. ما معتقديم که بهبودی وضع مادی در درجه ی اول اهميت قرار گرفته و ساير مسايل اجتماعی شاخه ای از اين اصل مهم است. ما معتقديم که شخص گرسنه نمی تواند خداپرست و وطن خواه نباشد. ما معتقديم تا وقتی که يکنفر گرسنه درسراسر کشور يافت می شود کلمات وحدت ملی، تعاون و همکاری، مساوات و برابری، گفته های مبهم و افسانه وخالی از هرگونه حقيقت و معنی است. به عقيده ما اصول مفت خوری بايد از بين برود که‌در راس آن مسايل زير قرارگرفته است:
_ انحلال معارف با وضع کنونی . تاسيس مدارس ابتدايی توسط شهرداری ها، مدارس متوسطه و عالی تحت نظر وزارت پيشه و هنر و مدارس علمی و دانشگاهی توسط موسسات علمی و اشخاص متخصص و دانا ايجاد گردد.
۲_ کسر بودجه ارتش _ و ارتش فقط برای حفظ استقلال دخلی باشد.
 ازبين بردن تجارت دست دوم.
۴_ الغای قانون فعلی استخدام و ايجاد کامل زندگی برای کارمندان وکنترل عايدات و ثروت مستخدمين دولت.

۵_بستن ماليات به زمين های بياض و منع صاحبان اراضی از فروش زمين به منظور تقويت کشاورزی.

۶_ تصدی مستقيم دولت در هرگونه عمليات ساختمان و راه سازی و لغو بساط مقاطعه کاری .

۷_ رفع پرداخت هرگونه اعانه و صدقه به گدايان و اشخاص بيکار و ايجاد موسسه هايی برای اشتغال بيکاران وگدايان.

۸_ رسيدگی به حساب ۲۰ ساله اخير سرمايه داران.

۹_ نظارت کامل در طبع و نشر اسکناس و کنترل دقيق ارز و ايجاد شرکت های تجارتی و

 صنعتی و برای ازدياد ثروت و بالابردن سطح زندگی و تحول عمومی .

۱۰_ سياست خارجی ، همکاری با متفقين و کوشش در بهبود حسن روابط با همسايگان_ شرط اصلی حصول و مرامی در زير حمايت قانون وجود آزادی و عدالت است.»

تاريخچه روزنامه مرد امروز


هفته نامه ی مرد امروز در دوره ی شش ساله زيست خود ۱۳۸ شماره انتشار يافت . نخستين شماره ی آن روز پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۲۱ خورشيدی انتشار يافت وآخرين شماره ی آن روز شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۲۶ خورشيدی منتشر شد. هفته نامه ی مرد امروز طی ۶ سال و ۵ ماه و ۲۵ روز اگر پياپی توقيف نمی شد قاعدتاً بايستی ۳۳۸ شماره انتشار می يافت ولی در اثر توقيف پياپی توسط دولت های وقت ۲۰۰ شماره ی آن درحال تعطيل و توقيف بود. به سخن ديگر طی اين مدت هفته نامه ی مرد امروز ۹۹ روز درحال انتشار و ۱۴۰۰ روز درحال توقيف حکومت های نظامی بوده است. کمترين مدت توقيف اين روزنامه ۳ روز و طولانی ترين آن ۶ ماه بود. مرد امروز بيش از ۵۰ بار ازطرف دولت و حکومت نظامی وقت توقيف شد. سه بار بنابر شکايت سفارت شوروی، دو بار به درخواست سفارت انگليس و يک بار توسط آمريکای ها بدستور دولت توقيف شد. روزنامه مردامروز يکی از پرتيراژترين روزنامه های آن زمان ايران بود. سی هزارنسخه در ۱۲ صفحه انتشار می يافت که با درنظر گرفتن نارسايی های ماشين های چاپ آن روز ۴۸ ساعت چاپ روزنامه ادامه می يافت. اولين توقيف آن بخاطر انتشار مقاله ای عليه بانک ملی ايران و اعترض او به افزايش نشر اسکناس و آخرين توقيف آن برای آن بود که قوام السلطنه به موجب قانون مجازات عمومی از طرف محمدمسعود و محکوم به اعدام شناخته شده بود آثار غير روزنامه ای محمد مسعود عبارتند از : ۱_ تفريحات شب ۲_ درتلاش معاش ۳_ اشرف مخلوقات ۴_ گل هايی که درجهنم می رويند ۵_ بهارعمر

محمد مسعود بارها در روزنامه ی خود بی طرفی خويش را نسبت به سياست های ويران کننده و مملکت برباد ده بيگانگان چه غرب و چه شرق سخن رانده است. نظر او را در اين مورد می‌خوانيم:

من آزادی را به حد افراط دوست دارم و برای نيک بختی بشر و نيل به کمال پاسخ و راهی را بهتر از طريق ̃̃ازادی تشخيص ندادم. به نظر من تمام معايب و مفاسد اجتماعی ما از عناصر رذلی است که فکر و عقيده و ايمان را مانند متاعی در بازار اجتماع به مزايده گذاشته، هرکس بيشتر داد زد زودتر به او می فروشند. امروز در ايران طرفداران سياست‌های مختلف داخلی و خارجی وجود دارد ولی بدبختانه کمتراز زبان

آنها راست و از قلم آنها حقيقت گفته و نوشته می شود و تمام اين افراد سعی لازم دارند خود را فدايی جامعه و خدمتگزار خلق و طرفدار حق وعدالت وآزادی و مشروطيت معرفی نمايند. اما من درحد خدمات اجتماعی ، ارباب و ولی نعمت و مخدوم خود ملت را انتخاب کردم. من به مردم خدمت می کنم برای اينکه مردم به من احترام می‌گذارند. روزنامه ی من بيش از هرجريده ی ديگر موردتوجه وعلاقه جامعه است. زندگی من به خوبی از فروش روزنامه تامين می شود.

زمانی که قوام السلطنه نخست وزير بود بخاطر فشار روز افزون او محمد مسعود که مبارزه ای بی امان را بخاطر طرز رفتار و کردار و عملکردهای کاملاً مملکت برباد دهنده او به ويژه در باره امتياز نفت شمال با آزاد گذاشتن حزب وابسته توده دست به اقدام جسورانه ای که درتاريخ ممطبوعات جهان بی سابقه بود زد و از پناهگاه خودکه مدتی درآنجا بسرمی برد و هر روز جای خود را عوض می‌کرد، اعلاميه ای عليه نخست وزير قوام السلطنه منتشر نمودکه « من يک ميليون ريال جايزه از بين بردن قوام السلطنه رابه خود يا ورثه ی معدوم کننده او می پردازم و اين پول ازفروش خانه خواهد بود خانه ای که شش سال است ازدست جنايتکاران ۶شب در آن استراحت نکردم. خانه ای که من جان خودم (اگر درسايه آزادی وعدالت وقانون حفظ نشود يک پول سياه ارزش نخواهد داشت)

انتشار اين سرمقاله در روزنامه مرد امروز چنان غوغايی درمحافل سياسی و مطبوعاتی آن روز تهران و سراسر جهان انعکاس داشت و قوام السلطنه که با آن همه مامور و جاسوس و کارآگاه غافل گير شده بود. روز بعد يعنی يکشنبه ناگزير برای اولين بار درتاريخ حکومت ايران با اسکورت که تنها پادشاه از آن استفاده می کرد به مجلس رفت تا قرارداد نفت با روس ها را به مجلس تقديم دارد. به هرصورت چه درنتيجه‌‌ی سروصدا ی محمد مسعود يا موقعيت سياسی قوام درمورد لايحه ی امتياز نفت شمال به روس ها که حزب توده طرفدار شوروی از آن به خاطر بيگانه پرستی ايشان دفاع می‌کردند مجلس رای به امتياز نداد( مجلسی که اکثريت از همکاران قوام بودند) و کابينه قوام سقوط کرد ونخستين بار پس از شهريور۱۳۲۰ خورشيدی مبارزات يک روزنامه نگار تندرو ودرعين حال وطن دوست و مردم گرا در ستيز با دولت با کاميابی پايان يافت.

هفته ی بعد محمد مسعود از مخفی گاه خود خارج شد و به دفتر روزنامه آمد و چهار ماه بعد او بدست عوامل حزب توده ناجوانمردانه کشته شد.

برخی بر اين باورند که ترور محمد مسعود بدين سبب بوده است که «سروان روزبه سندی را در اختيار مسعود گذاشت تا آن را در روزنامه مرد امروز چاپ کند. اوهنگامی که مظفربقايی رابعد ازمهمانی درخانه خود با اتومبيل شخصی اش به منزل می رساند، به او گفته بود که سندی عليه رزم آرا به دست آمده که با آن آتش خواهم سوزاند. اما دربرابر سوال بقايی راجع به محتوای سند می گويد آن را در مرد امروز خواهی خواند. چاپ اين سند که به خط رزم آرا بود می توانست باعث شود که اوديگر «قد راست» نکند . ليکن آتشی که محمد مسعود افروخت ، دامن خود وی راگرفت.

به اين ترتيب که نيروی نفس اماره به مسعودغالب می گردد وبه وسوسه ای دست به قماری خطرناک می زند وبه جای چاپ سند، با رزم آرا تماس می گيرد وقضيه را با اودرميان می گذارد وسپس به امانت خيانت کرده به حزب توده و به قول پوروالی «نارو» می زند . اوسند را به روايت پوروالی به مبلغ ۶۰ هزارتومان و به قولی۴۰ هزارتومان به رزم آرا تحويل می دهد که اين خريد برايش امری حياتی به شمار می آمد، گرچه دوسال بعد به دليل همين امر توسط در بار ترورشد.

پوروالی می گفت : غير از الواطی و زن باره گی ، مسعود حتا به ما که دوستان وهمکاران او بوديم هم «نارو» ميزد ودر او نوعی «عوام فريبی » نهفته بود. نقطه ضعف عمده او پول و زن بود. لذا سند را فروخت ومقاله ای در باره بانک ملی به جايش چاپ کرد. کسی که می نوشت مرده شور عمري را ببرد که با بی پولی صرف شود، اين پول را در صندوق بانک ملی به وديعه وامانت گذاشت ولی ده هزارتومانی که بابت قطعه زمينی که قولنامه کرده بود از جيب او به سرقت رفت!

وی زمينه را برای سفر فرنگ آماده می ساخت. غافل از اين که کارگران توده ای چاپخانه ای که روزنامه اش را چاپ می کردند به روزبه خبر داده بودند که خبری از سند مربوطه در شماره زير چاپ نيست .

 مسعود پس از تهيه ی گذرنامه و گرفتن ويزا از سفارت فرانسه و سخنرانی در دانشکده نفت آبادان آماده ی «فرار» بود. اما «کميته ی ترور» به او مهلت نداد. روزبه در ضمن ، در دفاعياتش طی محاکمه ی خود که از متن چاپ شده ی آن توسط حزب حذف شده بود، ضمن نکوهش ترور وقتل مسعود ، آن را بدون «توجيه» نمی داند. وی به مواضعه ی ميان مسعود و رزم آرا و فروختن امانت ، اشاره می کند که انگيزه ی آن ترور بود. اگرچه ميان عمل وعکس العمل موازنهای به چشم نمی خورد.» (حسن شايگان_ حاشيه در باره محمد مسعود_ نگين شماره پانزدهم سال ۱۳۸۱)

محمد مسعود از آغاز انتشار مرد امروز همسرش را برای تامين زندگی به قم نزد خانواده اش فرستاد زيرا همواره از آن وحشت داشت که در شبيخون های دولتی همسرش و بعدها که تنها فرزندش که دختری بنام ژانت بود بدنيا آمد به جان آنان آسيبی برسد. لحظات ترور محمد مسعود از قول دکتر نصرالله شيفته سردبير روزنامه ی مرد امروز « ترورو مسعود به دنبال ۶ سال مبارزات سياسی او با گروه های مختلف و مقامات قدرتمند که کم و بيش انتظار پيش آمد آن را داشتم در شب جمعه بيست و سوم بهمن ماه بدست گروهی بيگانه پرست انجام گرفت. حدود ساعت ۹ شب بودکه مستخدم روزنامه با بسته ی کليشه ها وارد اتاق حروف چينی شد و آن بسته را به من داد. چون ديگر با اوکاری نداشتم به او گفتم ديگر برود اوخارج و دقيقه ای بعد سراسيمه وارد شده با دستپاچه گی گفت: مثل اين که آقای مسعود توی ماشين حالش بهم خورده، من بلافاصله به خيابان آمدم ودرآن تاريکی شب ديدم که در اتومبيل سمت راننده باز است و مسعودسرش روی فرمان اتومبيل خم شده. مستخدم گفت: وقتی که من به چاپخانه می آمدم ديدم آقا اينطور سرش روی فرمان اتومبيل است. خيال کردم مشغول روشن کردن يا معاينه ی ماشين هستند اما وقتی که دوباره بيرون آمدم آقا را درهمان حال سابق ديدم، نگران شدم و به شما خبردادم . از آنجاکه درسمت راننده باز و چراغ اتومبيل روشن بود همه چيز ديده می شد. همين که سر مسعود را از رو ی فرمان بلندکردم از سروصورت وبينی وی خون گرم می ريخت، تنش گرم بود. چون او را بيهوش ديدم، از آنجاکه از کنارگوش سمت چپش خون می ريخت حدس من آن بودکه با چاقو و يا ضربه ای بر سرش زده و مضروب ساخته اند. او را با دو تن از کارکنان چاپخانه و آقای مظاهری مدير چاپخانه که درهمان لحظات رسيده بود از اتومبيلش خارج ساخته به اتومبيل خودکه جلوتر قرار داشت انتقال دادند. دونفر در دوطرف مسعود نشسته و نفرسوم جلو درکنار من باعجله اتومبيل را روشن کرد و به طرف نزديک ترين بيمارستان يعنی بيمارستان شفا براه افتادم. وقتی داخل بيمارستان شديم پزشکيار بيمارستان از راه رسيد و بلافاصله گفت: از ما کاری ساخته نيست بايد پزشک بيايد. پرسيديم : پزشک کيست؟ گفت: دکتر يزدی است که درمنزل هستند. تلفنی با دکتر صحبت کردم، دکتر گفت : چون وسيله ندارم ممکن است که آمدنم ديرشود. پيغام دادم من فوراً به خانه ی شما می آيم تا به بيمارستان بياورمت. به خانه ی دکتر يزدی خيابان باغ سپهسالار رفتم دکتر با عجله با همان لباس خواب به درون اتومبيل آمد. اتفاقاً دکتر يزدی عضو حزب توده از کسانی بودکه از نيش قلم مسعود( به سبب اختلاف عقيده ی سياسی) بی نصيب نمانده بود و به من وعده داد تا آنجا که بتواند نخواهد گذارد مسعود از دست برود. دکتريزدی امپولی از روی سينه به قلب می زند ولی قلب به کارنمی افتد. دکترمثل ما چنين می پنداشت که مسعود بواسطه ی ضربه ای که به سرش واردشده مجروح شده است. پس از کنجکاوی محل جراحت را پيداکرد که درکنار گوش چپ قرار داشت درحاليکه دستش می لرزيد پنس را وارد محل جراحت کرد و پنس وارد جمجمه شد تا بدانجا که سر پنس ازطرف ديگرش خارج شد. دراين لحظه سربلند کرد و با صدای ضعيفی گفت: تمام کرده است. تشييع جنازه مدير روزنامه مرد امروز پرهيجان و باشکوه بود. هنگامی که جنازه از بيمارستان خارج شد طبقات مختلف مردم آن را از دست روزنامه نگاران می‌گيرند و با ابراز احساسات شديدآن را به ميدان بهارستان می آورند و تقاضا می‌کنند که جنازه تا يافتن قاتل درمجلس بماند ولی چون رئيس مجلس با اين تقاضا موافقت نمی‌کند جنازه را به انجمن روزنامه نگاران منتقل می کنند و در آنجا مردم دسته دسته جنازه را زيارت کرده ابراز احساسات می‌کنند. مراسم تشييع جنازه از ساعت ۳ بعدازظهر انجام می گيرد و مسعود را به آرامگاه ظهيرالدوله می برند و در آنجا علی اقبال نماينده ی مجلس شورای اسلامی سخنرانی می کند.

ردپای حزب توده در مقتل محمد مسعود: با تحقيقاتی که شهربانی نمود و از افرادی که ماشين حامل قاتلين را ديده بودند تحقيق به عمل آمد، ماشين را که صاحب آن حسام لنکرانی از اعضای حزب توده که خود اين شخص توسط گروه ترور و حزب توده بعدها به قتل رسيد دريک تعميرگاه پيدا نمودند و ردِ خسرو روزبه هم پيدا شده بود که عوامل حزب توده با تلاش از پی گيری قضيه جلوگيری کردند. تا اينکه ده سال بعد خسرو روزبه چرايی و چگونگی قتل محمد مسعود را دردادگاه نظامی چنين بيان کرد: « ما فکر می کرديم برای گم کردن راه و برای اينکه دستگاه پليس نتواند سمت لازم را برای پيداکردن گروه بيابد بايداول از کسی شروع کنيم که دارای دشمنان و مخالفين زياد باشد . محمد مسعود از اين جهت ايده آل بود زيرا با انتشار روزنامه مرد امروز تقريباً همه کس را باخود دشمن کرده بود. از يک طرف به دسته ی مسعودی ها و روزنامه ی اطلاعات سخت درآويخته بود و از طرف ديگر با قوام السلطنه وگروه طرفداران او مخالف بود و جنگ ها وکشمکش های زيادی باهم داشتند. درعين حال با امثال حاج علينفی کاشانی و ساير ثروتمنندان طرف شده بود. از يک طرف ديگر نيز روزنامه خواننده زياد داشت و مقالاتی که در روزنامه اش داشت اين ها دلايلی بود که ما اقامه کرديم وگفتيم اگر او هدف قرار بگيرد به علت دشمنان کثيری که دارد توجه ماموران پليس به همه دسته ها خواهد رسيد و اصلاً از راه پرت خواهدشد.»

اعترافات سران حزب توده دريک ميز گرد تلويزيونی بعد از انقلاب دراول مهرماه ۱۳۶۲ خورشيدی: سران حزب منحله حزب توده ايران در يک ميز گرد تلويزيونی يک سلسله اعترافات از عمليات جاسوسی و خيانت خود را برا ی ملت ايران برملاساختند که قسمتی از آن مربوط می شد به کميته ترور حزب توده. محمد مسعودکه نورالدين کيانوری دبير کل حزب در مورد ترورش چنين اعتراف کرده است: « واقعيت اين است که ما دراين دوران کوشش می کرديم، اين ضعف ها را با اين تبليغات خودمان به اشکال مختلف برطرف کنيم. مثلاً کوشش می کرديم که قهرمان سازی بکنيم و روزبه را که از حزب تنها دفاع کرده بود او را بعنوان قهرمانی بدون خدشه معرفی کنيم. دراينجا هم ما بامردم ايران و حتا با حزب و کادرهای حزب صادق نبوديم»

از دفاعيات روزبه نکات عمومی را در سه بخش حذف کرديم. يک بخش مربوط به قتل محمد مسعود که روزبه اعتراف کرده بود که او با گروه تروريستی که بوجود آورده است اين قتل را انجام داده است تا آنوقت همه خيال می کردند که اين قتل را دربار انجام داده است. ضمناً دکتر فريدون کشاورز در افشاگری های خود درباره ی ترور محمد مسعود توسط کميته ترور حزب توده می گويد:« محمد مسعود مدير روزنامه ی مرد امروز شب ۲۲ بهمن سال ۱۳۲۶ خورشيدی يعنی درحاليکه حزب علنی بود واز زير فشار شديدی که بعد از شکست فرقه ی دمکرات آذربايجان به آن وارد می شد بتدريج خلاصی می يافت به قتل رسيد. در موقع قتل در آن شب پنج نفر از رفقا خسرو روزبه، حسام لنکرانی و همايون عباسی که بعدها زير شکنجه تسليم و يک محصل دانشکده‌ی افسری حضور داشتند در اين جريان جمعاً هشت نفر وارد بودند که يک نفر آنها زن بود يعنی خانم حاتمی و يک نفر ديگر کيانوری بود و نفر هشتم را نمی شناسم. تمام حزب اين رامی دانند که قاتل محمد مسعود فقط عباسی بود و ديگران برای اينکه درصورت لزوم کمک کننند حضور داشتند.»

ولی در پايان بايد گفته شود که دکتر شيفته احتمال می‌دهد که اسناد و مدارک واطلاعات محرمانه ای ازحزب توده وشاخه ی نظامی آن دراختيار محمد مسعود بود و چون امکان افشای آنهاتوسط محمد مسعود می رفت او ترور شد. ولی کيانوری که می‌خواهد حزب توده و شوروی ها را تبرئه کند دراين مورد درخاطرات خود می نويسد:« سرهنگ علی زيبايی درکتاب کمونيسم درايران در رويه ۴۲۰می افزايد:« خسرو روزبه درعين حال ادعا دارد موقعی که ترور مزبور يعنی ترور محمد مسعود صورت گرفته است نه او و نه عباسی و نه هيچکس ديگر درکميته‌ی ترور گروه وعضو حزب توده نبوده اند و عباسی عامل اصلی در صفحه ۲۷ بازپرسی اعتراف می‌کند: قبول می‌کنم که درقتل محمدمسعود بنده عامل اصلی بودم و افرادی که با بنده بود حسام لنکرانی ، همايون فرح، رزم خواه بودند وکليه ی اين افراد درجلسه انتخاب شدند ولی به حقيقت قسم روی تبليغات و تشويق و محبت های مختلف روزبه بود. ولی کيانوری باز درخاطرات خود می نويسد: « از اين اعترافات بالا بلند به روشنی برمی آيد که تلاش بد خواهان به چسباندن اين قتل به حزب توده ايران و حتا به اتحادشوروی تا چه اندازه مغرضانه و ناجوانمردانه بوده و هست.» احسان طبری تهيه کننده ی کتاب سياست و سازمان حزب توده ازآغاز تا فروپاشی چنین نقل کرده است: گروه ضربتی تحت رهبری خسروروزبه به دست عباسی به جان محمد مسعود مدير روزنامه ی مردامروز سوء قصد می کند واو را به قتل می رساند و کيانوری نيز دراعترافات خود به شرکت در دسيسه ی اين قتل اقرار کرده است. ضمناً کيانوری درمورد محمد مسعود چنين نظردارد، «شخصی فاسد، آلوده وجنجالی بود_ » کيانوری که در باره ی محمد مسعود چنين برداشتی دارد نمی تواند شخص بی طرفی دراين ماجرا باشد و بی جهت کوشش می کند خود را دراين جنايت غيرمنطقی مداخله ندهد.

شعری از صادق سرمد به مناسبت هفتمين روز درگذشت محمد مسعود در آرامگاهش خوانده شد:

کارزار محمد مسعود، ساخت کارمحمد مسعود

باقلم ساخت کار دزدان را، کارزار محمدمسعود

لاجرم حربه ترور بگرفت، اختيار محمد مسعود

نيک براهل راز بود عيان، استتار محمد مسعود

دوستداران مملکت بودند، دوستدار محمد مسعود

ای مهين بازماندگان که شديد، بی قرار محمدمسعود

تا باد برقرار خواهدماند، اشتهار محمد مسعود

مردامروز جاودان دارد، افتخار محمد مسعود

باش تاشعله ها برافروزد، از شرار محمد مسعود

چشم سرمد از اين عزا بگريست، هرکه يارمحمد مسعود

جاودان برگ وگل بود به نثار ، بر مزار محمد مسعود

کزگلستان شکفته تر ماند، يادگار محمد مسعود

__________________________

۱_ نصرالله شيفته _ ترور محمد مسعود

۲_ يحيا آرين پور_ ازصبا تا نيما

۳_نورالله کيانوری _ خاطرات

۴_ بابک اميرخسروی _ نگاهی از درون به حزب توده

۵_ مجله نگين

۶_ حسن عميد _ فرهنگ تاريخي و جغرافيايی ايران 

هیچ نظری موجود نیست: