صد سال پیش در سرزمین شیر و خورشید؛ نوروز و عاشورا
۱۰/مرداد/۱۳۹۶
در سلسله گفتار پیشرو، کتابی را به شما معرفی میکنیم بهنام «زندگی در شرق مسلمان»؛ نویسنده این کتاب «پیر پونافیدن» است که آن را به روسی نوشته و همسرش «اما کوشران پونافیدن» نیز آن را به انگلیسی برگرداندهاست. ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۱۹۱۱ یعنی کمی بیش از ۱۰۰ سال پیش چاپ شده و حاوی خاطرات نویسنده از ۳۶ سال کار و زندگی بهعنوان کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی، و سفرهای او به مناطق مختلف ایران، «عربستان ترکی» (حجاز، بغداد و بصره و بخشی از مناطق کردی عراق عرب) و «هندوستان» میشود.
بخش ایران عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» را دارد. اما در بخشهای دیگر نیز اشارههایی به موضوعهای مرتبط با ایران وجود دارد، از جمله وضع زنان ایران در چهارچوب شریعت و عُرف و همچنین وضع کلی کُردها که در آن دوره از نظر تابعیت دولتی در دو کشور ترکیه عثمانی و ایران زندگی میکردند. این اثر در ضمن حاوی عکسهایی است که نویسنده خود و همسرش از ایران، عثمانی و هندوستان گرفتهاند.
بخش سوم: عاشورا و نوروز
کتاب:
زندگی در شرق مسلمان (۱۹۱۱)
نوشته:
پیر پونافیدن
ترجمۀ انتخابی و آزاد:
عباس جوادی
زندگی در شرق مسلمان (۱۹۱۱)
نوشته:
پیر پونافیدن
ترجمۀ انتخابی و آزاد:
عباس جوادی
در مراسم عزاداری «عاشورا» که دهم ماه محرم است، از هر محله گروهی از مردان دستههای مختلف تشکیل داده، در کوچهها با خواندن اشعار غم انگیز و هیجان آوری به راه میافتند. آنها پیراهنهای سفید پوشیدهاند و فرق سرشان را تراشیده و در دستشان یک قمه دارند. «قمهزنی» به مراسم خونینی گفته میشود که در طی آن همین مردان با قمهای که در دست راست دارند «یا حسین، یا حسین» گویان به فرق سر تراشیده خود میزنند و آن را میبُرند تا اینکه از سر آنان خون میجهد و سرو روی همه آنها سرخ میشود. پشت سر آنها هم مردانی میایستند تا اگر قمه زنها در اثر خونریزی بیهوش شدند، مانع به زمین خوردن آنها گردند و یا اگر بیش از حد هیجان زده شده قمهزنی را قطع نکردند، مداخله کنند. این مراسم، بزرگترین عزاداری مذهبی ایرانیان است که به مناسبت قتل نوه پیامبر اسلام، امام حسین، و تمامی خانوادهاش در سال ۶۸۰ میلادی (بیش از ۱۳۳۰ سال پیش، -م.) در کربلا (عراق امروز) انجام میگیرد.
کم نیستند والدین ایرانی که فرزندان خردسال خود را هم تشویق میکنند که در این روز فرق سر خود را با قمه بزنند. یک بار ما از بام خانه خود در مشهد شاهد مردی بودیم که همراه با پسر دوسالهاش در مراسم عاشورا شرکت میکرد. ما میدانستیم او این پسرش را فوقالعاده دوست دارد، چونکه پیش از او چندین فرزندش مرده بود. ما دیدیم که آن مرد، پسر هیجان زدهاش را که بغل گرفته بود، آرام میکرد که نترسد. او در حالیکه پسرش را تسکین میداد، فرق سر کودک را یا قمه برید تا خون جاری شد. آنها در ادامه آن مراسم، طوری که رسم است، به چندین مسجد سرزدند. ما آن پدر را زمان بازگشت از آخرین مسجد دو باره دیدیم که فرزندش را که ظاهرا از فرط خونریزی بیهوش شده بود، روی دو دستش حمل میکرد، اما ظاهرا هیچ احساس ناراحتی نداشت، چرا که شاید تصور میکرد که با این کار خداوند جان او را حفظ خواهد کرد. ایرانیان اتفاقاتی مانند بیهوشی و یا حتی مرگ در اثر قمهزنی را پنهان میکنند. بعضیها هم بر آنند که زخمهای قمهزنی که کاری «ثواب» شمرده میشود، بصورت معجزه آمیزی از سوی خداوند بهبود مییابد و هیچ نیازی به مداخله نیست و تازه اگر هم کار به مرگ انجامید، جای کسی که میمیرد، یقینا در بهشت است.
اجرای مراسم عاشورا در هر شهر و روستا فرق میکند ولی درجه تعصب مردم در این کار ظاهرا در مشهد و تبریز بیشتر از شهرهای دیگر است. مسلمانان قفقاز هم در قمهزنی شهرت دارند وچون دولت روسیه به قمهزنی اجازه نمیدهد، آنها به تبریز و یا مشهد میآیند تا در عاشورا در مراسم مفصل قمهزنی شرکت کنند. در مشهد ما کالسکه رانی داشتیم که اهل قفقاز بود و هر سال زمان عاشورا از ما اجازه میگرفت که به قمهزنی برود و ما پیوسته بعد از این مراسم پشت سر کالسکه رانی مینشستیم و در شهر میگشتیم که سرزخمیاش را با دستمال بسته بود.
دستههای عزاداران در شهر میگردند و به چندین مسجد سر میزنند که این هم مراسم و دعاهای خود را دارد. آنها پیوسته با آهنگی خاص و بصورت کُر اشعاری در وصف امام حسین و خانواده او و همچنین در لعن معاویه و فرزند او یزید یعنی اولین خلیفههای دودمان امویان میخوانند.
شیعیان بر این باورند که پس از وفات پیغمبر اسلام، حق پسر عمو و داماد او علی بن ابیطالب بود که بر جای پیامبر اسلام بنشیند و نه سه خلیفه پیش از علی یعنی ابوبکر، عمر و عثمان. اما اهل تسنن تسلسل حکومت اسلامی پس از پیامبر را طوری که انجام یافته، قبول میکنند. علی بعد از عثمان خلیفه چهارم اسلام شد، اما بزودی در مسجدی در کوفه (عراق کنونی) به قتل رسید. از آن به بعد مسلمانان به دو گروه اکثریت سنیان و اقلیت شیعیان تقسیم شدند. شیعیان حتی معتقدند که پس از علی نیز میبایست اولاد و نوادگان او که همراه با علی «دوازده امام» خوانده میشوند، رهبری عالم اسلام را صاحب میشدند. دو فرزند علی، حسن و حسین، از طرف یزید به قتل رسیدند. قتل حسین و مجموعا ۷۲ نفر خانواده او در صحرای کربلا از سوی چهار هزار نفر از لشکریان یزید بهخصوص فاجعهبار بود.
بغیر از مراسم عزاداری مردم در ده روز نخست ماه محرم، ملاها در تمام ماه و حتی بعد از آن تمام داستان فاجعه کربلا را با جزییات دراماتیک آن در مسجدها بصورتی هنرمندانه و نمایشنامهوار شرح میدهند و بطوری خستگی ناپذیر آن را تکرار میکنند. جماعت نیز پیوسته به شرحی نو از این فاجعۀ آشنا گوش میکنند و هر بار همراه با شنیدن این مرثیهها گریه و زاری میکنند. علاوه بر این، در ماه محرم صحنههایی از فاجعه کربلا بصورت نمایشنامه مذهبی در کوچهها و میدانها اجرا میشود تا خاطره این فاجعه بهطور ملموس در پیش چشم مردم مجسم شود. در این نمایشها که «شبیه» خوانده میشود، هر کس نقشی بازی میکند. نقشهای زنان را جوانانی با لباس زنانه اجرا میکنند. طبیعتا نقشهای امام حسین و افراد خانواده او مورد پسند همه است. اما کمتر کسی هست که داوطلب بازی نقش یزید و یا «شمر» باشد که ضربه نهایی و مهلک را بر امام حسین زده بود. در سالهای ۱۸۶۰ در مراسم عاشورای اردبیل مرد بیچارهای که نقش یزید را بازی کرده بود، از سوی عزاداران هیجان زده به قتل رسید. حتی امروز هم (صد سال پیش، -م.) کسانی که این نقشهای منفی را بازی میکنند، بعد از این مراسم مدتی خود را از نظر مردم دور نگه میدارند تا مورد ضرب و شتم قرار نگیرند. بعضی روحانیون شیعه اینگونه نمایشها را تحریم کردهاند، اما تعداد آنها انگشت شمار است و کلامشان تاثیر چندانی ندارد.
در مجموع تعداد نسبتا کمی از مردم قمه میزنند و یا فاجعه کربلا را بهصورت نمایشنامه در میآورند. اما شمار بیشتری در روز عاشورا و یا یک روز پیش از آن به کوچه و خیابان آمده، مخصوصا در بازارها و میدانها جمع میشوند. آنها با خواندن دستهجمعی اشعار مذهبی و تاثر انگیز پیراهنشان را در آورده یا با دست به سینههایشان میزنند و یا با زنجیرهای آهنی آنقدر به پشت خود میزنند که پشتشان خونی میشود.
در مجموع تعداد نسبتا کمی از مردم قمه میزنند و یا فاجعه کربلا را بهصورت نمایشنامه در میآورند. اما شمار بیشتری در روز عاشورا و یا یک روز پیش از آن به کوچه و خیابان آمده، مخصوصا در بازارها و میدانها جمع میشوند. آنها با خواندن دستهجمعی اشعار مذهبی و تاثر انگیز پیراهنشان را در آورده یا با دست به سینههایشان میزنند و یا با زنجیرهای آهنی آنقدر به پشت خود میزنند که پشتشان خونی میشود. بعضیها هم بدون آنکه پیراهنشان را درآورند بصورت ملایم ترو بیخطری با دست به سینه خود میزنند و شعرها و شعارهای مذهبی دیگران را تکرار مینمایند. بعضیها هم که افراطی هستند، پوست بازو و یا سینهشان را با چیزی نوک تیز کنده آلات آهنی مانند زنجیر، قفل و حتی خنجر و نعل اسب را به پوستشان میبندند و این، منظرۀ وحشتناک و خونین دیگری ایجاد میکند. خود من دیدهام که بعضیها تا ده-دوازده کیلو آلات آهنی را به پوستشان بند کرده بودند، تا جاییکه پوست و گوشت آنها زیر سنگینی آنهمه آهن به زیر کشیده شده بود و تاب میخورد.
عزاداری محرم و عاشورا مخصوص شیعیان و مرکز آن ایران است. در روسیه و هندوستان به قمهزنی اجازه داده نمیشود، اما مراسم عزاداری که انجام میگیرد، پلیس برای حفظ امنیت و آسایش مردم دستههای عزاداران شیعه را مشایعت میکند. در ترکیه عزاداری عاشورا موضوعی حساس است، چرا که به هر حال همچون نوعی تظاهرات برضد اهل تسنن تفسیر میشود. از این جهت ترکها به عزاداری در کوچهها اجازه نمیدهند، ولی شیعیان آن کشور میتوانند در برخی کاروانسراها و یا مراکز ایرانی عزاداری کنند.
دیگر مراسم اسلامی
مراسم سالانهای را که بهطور منظم در ایران برگزار میشوند میتوان به سه نوع تقسیم نمود: یکم مراسم دینی که مخصوص شیعیان است (مانند همین عزاداری عاشورا که شرحش رفت)، دوم مراسمی که همه مسلمانان جهان چه سنی و چه شیعه برگزار میکنند (مانند عیدهای قربان و فطر) و سوم عید نوروز که از دوره پیش از اسلام مانده و سنتی غیر دینی، بلکه ملی است.
مراسم مخصوص شیعیان اصولا بسیار غم انگیز هستند و زمینه ساز زیاده رویهای شگفت انگیزی در عزاداری میشوند. اما یک رشته عیدها و مراسم اسلامی هم هستند که محدود به شیعیان نمیشوند، بلکه در همه کشورهای اسلامی جهان رایج هستند. مثلا روز مولود پیغمبر اسلام یکی از آن مناسبات است که در ماه ربیع الاول است. روز مولود حضرت علی نیز در همین ماه است. البته در ایران این روزها همراه با تشریفات و مراسم خاصی بین مردم نیست. در تهران شاه یک پذیرایی میدهد و شب قبلاش هم آتش بازی میشود.
ماه رمضان که ماه روزه است، از زندگی اجتماعی تا اقتصادی همه چیز را عوض میکند. روزه در اسلام احتمالا ادامه و شکل دیگری از همان سنت روزه بین یهودیان و مسیحیان است. کسی که روزه دار است، قبل از برآمدن آفتاب تا غروب حق ندارد غذا بخورد، آب بنوشد و یک رشته کارهای لازم و معمولی دیگر را انجام دهد. حتی میگویند گرد و خاک راه اگر از دهان و بینی وارد بدن شود، آن هم روزه را باطل میکند. روزه گرفتن، آن هم در روزهای طولانی تابستان بسیار سخت است. اما بعضیها مانند دختران تا نُه سال و پسران تا چهارده سال، مسافرها و زنانی که عادت ماهانه دارند، از روزه معاف هستند. بعضیها هم از این بهانهها برای روزه نگرفتن استفاده میکنند. مثلا اگر کسی به مسافرت برود و راهش درازتر از چهار «فرسنگ» (حدود ۱۴ کیلومتر، -م.) باشد، روزه برای او واجب نیست. و یا بیماری میتواند دلیل پرهیز از روزه گرفتن باشد. از این جهت در ماه رمضان مسافرتها بیشتر از ماههای قبل است و بعضیها از روحانیون «فتوا» یعنی حکم شرعی میگیرند که نظر به اینکه مریض هستند، لازم نیست روزه بگیرند. بعضیها هم ظاهرا روزه میگیرند، اما پنهانی غذا میخورند. اگر آنها در ملاء عام دیده شوند، ممکن است کار به مجازاتهای سخت بکشد. در سال ۱۸۹۱ دو مرد را در حال روزه خوری گرفته و از گوشهایشان به دیوار میخکوبی کرده بودند و مردم ساعتها از جلوی آنها گذشته به رویشان تف میکردند.
کار کردن در ماه روزه آسان نیست. البته آدمهای مرفه برای اینکه گرسنگی و تشنگی را کمتر حس کنند تا ظهر میخوابند. بعد از ظهرها وانمود میکنند که کار میکنند، اما اغلب ضعیف هستند و افکارشان جای دیگری است. روزها بازارها بسته است. مثل اینکه همه، چه فقیر و چه ثروتمند، منتظر صدای توپ هوایی هستند که غروب آفتاب و زمان «افطار» یعنی پایان یافتن روزه را اعلام میکند. بعد از افطار زندگی به خانهها و کوچه و بازار بازمیگردد. در ماه رمضان مسلمانان بیشتر از ماههای دیگر قرآن میخوانند.
در ماه رمضان برای ما نگاه کردن از پشت بام به حیاط همسایهها بسیار جالب بود. آنها فرشی کنار جویبار پهن میکردند. شام روی یک سینی چیده شده بود، آب یخ و شربت دم دست قرار داشت و قلیان روشن شده بود. به محض آنکه صدای توپ افطار به گوش میرسید، پُکی به قلیان میزدند، یکی دو جرعه آب و شربت مینوشیدند و بعد از کشیدن نفسی راحت به خوردن شام شروع میکردند.
در این ماه برای ما نگاه کردن از پشت بام به حیاط همسایهها بسیار جالب بود. آنها فرشی کنار جویبار پهن میکردند. شام روی یک سینی چیده شده بود، آب یخ و شربت دم دست قرار داشت و قلیان روشن شده بود. صاحبخانه و دوستانش چهار زانو نشسته و منتظر بودند و کفشهای آنها کنار فرش جفت شده بود. به محض آنکه صدای توپ افطار به گوش میرسید، پُکی به قلیان میزدند، یکی دو جرعه آب و شربت مینوشیدند و بعد از کشیدن نفسی راحت به خوردن شام شروع میکردند.
«عید فطر» پایان ماه رمضان است. در این روز، روزه گرفتن حرام است. عید فطر همراه با «عید قربان» که به مناسبت خاطره حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل جشن گرفته میشود، دو عید مهم کشورهای اسلامی است. در ایران هم این دو عید روز شادی و سرور است اما بهجز قربانی کردن گاو و گوسفند در عید قربان و تقسیم گوشت آن، اتفاق خاص دیگری در این روزها نمیافتد.
درعید قربان کسانی که قدرت مالی کافی دارند، گوسفند و یا حتی گاوی قربانی میکنند و گوشتش را بین همسایگان و فقرا تقسیم میکنند. وقتی ما در مشهد بودیم، چند هفته پیش از عید قربان شتری در شهر گردانیده میشد که میگفتند «شتر شاه» است که شاه هر سال برای قربانی و توزیع بین مردم به مشهد میفرستد. شتر را با آیینههای کوچک و نوارهای سفید آذین میبستند و همراه با سرنا و دُهل در کوچهها میگرداندند و پول جمع میکردند. آن پول را همان آدم هایی برمیداشتند که قرار بود سر شتر را ببُرند. البته میگفتند در عید قربان نه آن شتر، بلکه شتری پیر و لاغر را انتخاب کرده قربانی میکردند تا بین مردم توزیع کنند.
نوروز پرسرور
و اما شادترین جشن و مراسم ایرانیان عید «نوروز» و یا عید سال نو است که نوعی از آن در میان ارمنیان بنام «ناوا-سارت» و همچنین یهودیان نیز برگزار میگردد. طبق افسانههای باستانی ایران، این جشن به دورۀ چهارمین پادشاه اساطیری ایران یعنی جمشید برمیگردد که طبق همین اساطیر مدت پادشاهیاش هفتصد سال بود.
ایرانیان برای رد این ادعای سنیها که گویا نوروز ادامه یک سنت آتش پرستی و یا بت پرستی است، ادعا کردهاند که نوروز به مناسبت آغاز خلافت حضرت علی جشن گرفته میشود.
نوروز شادترین و مردمیترین جشن ایرانی است که بیست و یکم ماه مارس، در پایان زمستان و اولین روز بهار یعنی اولین روز سال ایرانی جشن گرفته میشود و این، نوروز را در ضمن به منطقیترین و طبیعیترین جشن برای آغاز یک سال نو تبدیل میکند.
به هر حال، نوروز شادترین و مردمیترین جشن ایرانی است که بیست و یکم ماه مارس، در پایان زمستان و اولین روز بهار یعنی اولین روز سال ایرانی جشن گرفته میشود و این، نوروز را در ضمن به منطقیترین و طبیعیترین جشن برای آغاز یک سال نو تبدیل میکند.
چندین هفته پیش از آغاز سال نو خانه تکانی میکنند. اشیای کهنه را با نو عوض میکنند. هر کس صاحب دستکم یک دست لباس و یک جفت کفش نو میشود. اصولا هر کس که از نظر سنی بزرگتر است به کسی که جوانتر است، هدیه میدهد، مادربزرگ به پسرش، پسر به دخترش، دختر به فرزندش، برادر بزرگتر به خواهر کوچکترش، ارباب به نوکر، خانم به کلفت و غیره. در ضمن نوروز زمانی است که شاه به حاکم هر ایالت «خلعت نوروزی» میفرستد، یعنی اینکه اعلیحضرت از او راضی است و اگر اتفاق غیر منتظرهای رخ ندهد، او بر سر کارش خواهد ماند. حاکم هم به نوبت خود به شاه تحفهای میفرستد که منتداری خود را به او نشان دهد. به همین ترتیب حاکم به والیهای ولایتها و آنها هم به زیر دستان خود «خلعت نوروزی» میفرستند. «درویش»ها هم از فرصت استفاده کرده، بساطشان را جلوی خانه یک آدم ثروتمند و بانفوذ پهن میکنند و خدمتکار او را مطمئن میکنند که اگر «آقا» به او «خلعت» مناسبی ندهد، از جلوی خانه او جای دیگری نخواهد رفت. و واقعا هم از آنجا نمیرود مگر اینکه خلعتی بگیرد.
برای یک ایرانی هیچ «کـِیفی» کامل نیست مگر اینکه همراه با نشستن دستهجمعی و تفریحی روی یک قالی گسترده، روی سبزی، زیر یک درخت و در کنار یک جویبار باشد.
خلعت، انعام و هدیه در ایران فقط نقشی را ندارد که در ظاهر به چشم میخورد. اگر کسی حقوق و معاش مشخص و ثابتی نداشته باشد، هدیه و انعام شخص بالاتر به مادون خود در واقع بخشی ازدرآمد آن شخص مادون است. اکثر ایرانیان به خدمتکاران خود بجای حقوق ثابت، غذا و «انعام» میدهند. اکثر خدمتکاران ترجیح میدهند حقوق ثابت کمی بگیرند، اما انعامهایشان بیشتر باشد.
اکثرا در مقابل یک خلعت و یا پیشکش، گیرنده خلعت هم چیزی به خلعت دهنده میدهد. ارزش پولی خلعت به نسبت وضع اجتماعی و مالی طرفین فرق میکند. معمولا اگر کسی از رده پایین به فرد بالاترش پیشکشی تقدیم کرد، آن شخص مافوق چیزی قیمتیتر به او هدیه میدهد.
روز اول سال نو همه شاد و خندان هستند. لباسها و کفشهای نوی خود را پوشیده، به دید و بازدید همدیگر میروند و عید را تبریک میگویند. هدیهها مبادله میشود. شیرینی و میوه میخورند. بعضا در کوچه مردانی را میبینید که طبقی بسیار بزرگ و چوبی را روی سرشان به جایی میبرند. اینها خدمتکارانی هستند که هدیههای یک خانواده را که عبارت از لباس، میوه و یا شیرینی و آجیل است به یک فرد آشنا میبرند. این طبقها را مخصوصا اگر به نسبت بزرگ و مستطیلی باشند، «خُنچه» (خوانچه) هم مینامند. دوستان ما نیز هر نوروز با یک پیشخدمت خنچهای از هدیههای نورزوزی به ما میفرستادند و ما هم متناسب با ارزش آنچه که در خنچهها بود، انعامی به پیشخدمت میدادیم.
دید و بازدید ترتیب خودش را دارد. اولین کسانی که باید به تبریک عید به دیدنشان رفت، بزرگان خانواده و دوستان و آشنایان مسنتر و سپس دوستان و نزدیکان است. همیشه جوانتر به دیدن و تبریک بزرگتر و مادون به دیدن و تبریک مافوق میرود و بزرگتر و یا مافوق به جوانتر و مادون هدیه میدهد. کودکان از همه هدیه میگیرند.
آخرین روز مراسم نوروز، سیزدهمن روز سال نو است. چون سیزده عدد نحسی به شمار میرود، همه آن را به صورت یک «پیک نیک ملی» در بیرون شهر میگذرانند. این روز را «سیزده به در» مینامند، یعنی چیزی که آن را باید از خود دور کرد و نه در خانه، بلکه در مکانهای سرسبز و همراه با شادی سپری نمود. برای یک ایرانی هیچ «کـِیفی» کامل نیست مگر اینکه همراه با نشستن دستهجمعی و تفریحی روی یک قالی گسترده، روی سبزی، زیر یک درخت و در کنار یک جویبار باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر