نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ خرداد ۷, یکشنبه

آن‌طرف خیابان روبه‌روی یک شیرینی‌فروشی برای خرید مرغ صف بسته‌اند، دو نفر پشت دخل و چهارنفر کارگر. کوچکترینشان عباس است. به چهره‌اش نمی‌خورد بیست و دو سه‌سال را رد کرده باشد. قدش کوتاه است و موهای  قهوه‌ای را فرق وسط باز کرده، لهجه‌اش می‌گوید افغان است. پیشبندهای‌شان کمی متفاوت از پیشبندهای مغازه‌های دیگر است. پیشبند و چکمه‌های قرمز و مشکی. یک چاقو از ردیف ١٠ چاقوی نارنجی‌اش از روی دیوار برمی‌دارد و می‌افتد به جان پوست ١٠ مرغی که چند دقیقه پیش سفارش گرفته است. لبخند از روی صورتش کنار نمی‌رود و می‌گوید با آقا محسن حرف بزن. خبره‌تر از همه ماهاس. ٣٠ ساله که کارش همینه.
آقا محسن ٥٦ ساله است و خیلی دلش نمی‌خواهد حرفی بزند و یک کلمه در جواب سؤال‌ها بیشتر ندارد. خجالتی است.
چندساله در مرغ‌فروشی کار می‌کنی؟
- ٣٠ سال.
چرا ٣٠ ساله در این کار موندی؟
- فقر.
عباس که کم‌حرفی آقا محسن را می‌بیند با همان لبخند دائمش می‌گوید: دِ آقا محسن حرف بزن دیگه.
- خودت کار و کاسبی نداری؟
- نه.
- چرا؟
به خاطر پول. شکر خدا راضی‌ام به  همین که روزی دارم و پولی میاد و میره.
وقتی کمی در گرفتن جواب‌ها سمج می‌شوم، می‌گوید: «سال‌هاست کارم همین است و مرغ و ماهی تمیز می‌کنم، بعد این همه‌سال حقوق ثابتم یک میلیون و ٨٠٠ هزار تومان است. اگر محرم و فاطمیه و  اضافه‌کاری هم وایسم می‌کنه نهایتاً دو دو و نیم.» در تمیزکردن ماهی خبره است و با چند حرکت هم پولک‌هایش را می‌زند و هم تیغ‌هایش را درمی‌آورد، می‌رود سراغ سفارش بعدی.
در کنار شتاب صدای ساطور روی سنگ‌های سفید این مغازه‌ها، هنوز چند مغازه از قبل باقی مانده، از آن زمانی که هنوز این محله شبیه خودش بود. شیرینی‌فروشی، لوازم‌التحریری، مغازه لبنیاتی و یک سوپرمارکت که هنوز تصمیم نگرفته‌اند قفسه‌های مغازه‌شان را با مرغ و دل‌وجگر پر کنند و آنها هم مثل ساکنان حرف‌ها و گله‌هایی دارند از حضور مهمانان ناخوانده که موش‌ها هستند. یکی‌شان می‌گوید: «لطفاً در را ببندید. موش میاد! همین چند روز پیش صبح که آمدم مغازه را باز کنم، یک موش از کرکره رفته بود بالا و روی پلکانی کرکره نشسته بود، سم؟ نه بابا جان سم هم چاره‌ نمی‌کنه! یکی دو روز میرن اما بعد باز سروکله‌شون پیدا می‌شه.»

هیچ نظری موجود نیست: