نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ شهریور ۲۰, جمعه

ز زمزمه های ولگردی پیر که ترانه هم میسرود. اسماعیل وفا یغمایی



از زمزمه‌های ولگردی پیر که ترانه هم می‌سرود
اسماعیل وفا یغمائی
بیست و چهارم اکتبر ۲۰۱۲  میلادی
***
چنین که می‌تازند جهانداران
بر خون ما و سکه‌های طلا
 بزودی علف هم نمی‌شود خورد
منظور شمایان نیستید
با ماتحت‌های معطرتان
از این پائین از خودمان صحبت می‌کنم
از هفتاد، هشتاد، و سرانجام نود درصدی‌ها
بزودی ما علف هم نمی‌توانیم بخوریم]
یک کیلو سالاد میکس چهارده یورو
و درآمد ما در ماه نهصد یوروست.
***
چنین که می‌تازد کاپیتالیسم
بر خون ما و سکه‌های طلا
در خیابان جمیل شهر
زیر چشم‌ها و اشک‌های من
خواهرزادگان زیبای «مائو » با سی یورو
و در کمربندی دور شهر
برادرزادگان «ولادیمیر »  با پنجاه یورو
کمربندهایشان را باز می‌کنند
تا «تزار» و «چیانکایچک»
زیبائی درخشان جوانشان را بچشند و کیفشان را بکنند
و در انتهای بزرگ‌ترین بلوار
بچه‌های «بن بلا»
و نوه‌های «لومومبا»
با بیست یورو حتی با «موسی چومبه» و «ایدی امین» هم می‌خوابند
و بسیاری از ما برادرانشان سعادت این را داریم
که در بازار کار
اگر شانس داشته باشیم
 مثل خر کار کنیم
و پس از شستن مستراح‌های دیگران
پیش از بازگشت خواهرانمان از سر کار
 به شکر خداوند بپردازیم
که کارفرما اخراجمان نکرده است
***
چنین که می‌تازند جهانداران
بر خون ما و سکه‌های طلا
بدون تردید و حتماً
در فرجام کار و پس از اجرای تمام قراردادها
و وقتی که ماتحت طبل‌ها و گلوی شیپورهای ارکستر تشریفات
در کشورهای دموکراتیک، در استقبال قحبه‌ترین دیکتاتورها
و پس از مبتلا شدن به بواسیر، کاملا جر خورَد
دیکتاتورها سقوط می‌کنند
 و البته با صلاحدید
و البته در انتهای عمرشان
و البته وقتی خوب خوردند و سپوختند و خون ریختند
و البته پس از آن‌ها
انتگریستها  و فاندامانتالیستها
می‌آیند تا بخورند و بسپوزند و خون بریزند
و زمینۀ خستگی عمومی را برای برنامه‌های آینده فراهم کنند
و صفوف فراریان و پناهندگان.
***
چنین که می تازند جهانداران
بر خون ما و سکه‌های طلا
بدون تردید و حتماً طراحان جهان بیدارند
و معلم طبیعی پدر سگ اشتباه می‌کرد
و مرگ دایناسورها دروغ بود
دایناسورها هستند
  فیلم می‌سازند، می‌رقصند، می‌خوانند
شعر و قصه می‌نویسند
رهبران احزابند
اکونومیست و تاریخدان و فیلسوف شده‌اند
فکر و ذوق ما را برش میدهند و به قواره میکنند
صاحبان کارخانه‌ها و کارگاه‌هایند
در انتخابات شرکت می‌کنند و برنده می‌شوند
به بدن‌ها و اندیشه‌های ما فرم می‌دهند
کلوپ‌های بدن‌سازی
و کلوپ‌هائی برای ساختن فکر!
[گاهی به پدر بزرگ دهاتی‌ام غبطه می‌خورم
که کمتر می‌دانست و بیش‌تر واقعی بود
و از آفتابی بهره‌مند بود که لوله‌کشی نشده بود
و عشقبازی با مادر بزرگم را
از کبوترها  یا شاید قوچ همسایه آموخته بود
ونه «لیدی گوگا» یا «لیدی گاگو» یا یک زهر مار دیگر]
***
چنین که می‌تازند جهانداران
بر خون ما و سکه‌های طلا
دایناسورها بیدارند و ما خفته‌ایم
دایناسورها بسیار بزرگ شده‌اند
دیگر نه یک فیل سیرشان می‌کند و نه چندین گاو
خاک می‌خواهند و زمین و کوهسار و دریا
و برای خوردن جائی که بزرگ است باید تکه تکه‌اش کنند
آذربایجان جنوبی، بلوچستان غربی
عربستان شمال غربی
کردستان شرقی
و به تخمشان هم نیست که ما بیست و پنج قرن با هم بوده‌ایم
***
چنین که می‌تازندجهانداران
بر خون ما و سکه‌های طلا
چنین که می‌تازد 
امام دوازدهم شیعیان اگر ظهور کند
به نیابت از پیامبر و یازده امام معصوم
مطمئنا سوار اسب نخواهد شد
و شمشیرش را به دور خواهد انداخت
ریشش را خواهد تراشید
 وسبیل کمونیستی خواهد گذاشت
و با رهنمود حضرت باقرالعلوم حتما علیه السلام
که  تئوریسین مکتب تشییع بود
و اشارۀ فرزندش صادق آل محمد  که خیلی دانشمند بود و هست
مانیفست مارکس را حتماً خواهد خواند و تدریس خواهد کرد
و به نواب اربعه خواهد گفت
دوز و کلک را بس کنند
 وبه بعضی از پیروانش بگویند
 که از پاک کردن اطراف ضریح مقعد مطهرجهانداران
 حتماً سودی نخواهند برد
***
چنین که می‌تازند جهانداران
بر خون ما و سکه‌های طلا
نگاه می‌کنم:
سنگ گور مارکس
و زمینی که هیتلر در آن مفقود شد
در حال لرزیدنند
تا کدام یک زودتر از خاک و گور برخیزند
در زایشگاه‌های تمام شهرها نیز
نوه‌هایشان در حال زائیدن هزاران و ده‌ها هزاران و صدها هزاران کودک
تا کدام زودتر بزایند
چنین که می‌تازند جهانداران....
------------------------------
این شعر را در اکتبر دو هزار و دوازده سرودم. سه سال  قبل 

هیچ نظری موجود نیست: