یک عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری اعلام کرده که این مجلس از قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس دعوت کرده تا در چهاردهمین اجلاس آن در مورد اوضاع جهان اسلام سخنرانی کند: “با توجه به ضرورت آگاهی اعضای مجلس خبرگان رهبری از اوضاع جهان اسلام به خصوص مصر، سوریه، عراق و لبنان، سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس که در این عرصه اطلاعات گسترده دارد، جهت سخنرانی در این اجلاس، از سوی هیئت رئیسه دعوت شده‌اند.” (تسنیم ۲۶ مرداد ۱۳۹۲)
اما چرا قاسم سلیمانی و نه محمد جواد ظریف؟ چرا قاسم سلیمانی و نه حتی یکی از مشاوران رهبر در حوزه‌ سیاست خارجی (مثل علی اکبر ولایتی)؟
اگر جمهوری اسلامی بنا به گفته مقامات در مصر و سوریه و عراق و لبنان حضور نظامی ندارد، اسلحه نمی‌فرستد و در خشونت‌ها (بالاخص در سوریه و عراق) نقشی ندارد چرا فرمانده سپاه قدس (از نظر اعضای مجلس خبرگان) مطلع‌ترین فرد حکومت در حوزه‌ خاورمیانه است؟ غیرعلنی بودن این گونه جلسات نیز ظن و گمان مربوط به دخالت نظامی سپاه در این مناطق را تقویت می‌کند.
چه کسی اداره می‌کند؟
علی‌رغم رأیی که در ۲۴ خرداد ۹۲ به روحانی داده شد و ماموریتی که رای دهندگان بر دوش وی قرار دادند – این که در حوزه‌ سیاست خارجی تنش‌ها را کاهش دهد، و راه را برای مذاکرات هسته‌ای بگشاید تا تحریم‌ها کاهش یابند – وقتی نوبت به تصمیم گیری می‌رسد این فرمانده سپاه قدس است که برای سیاست خارجی کشور در منطقه تعیین تکلیف می‌کند. سفیر جمهوری اسلامی در عراق خود از اعضای سپاه است. در لبنان و سوریه و افغانستان نیز سفرای جمهوری اسلامی در هماهنگی با سپاه قدس عمل می‌کنند.
روابط خارجی جمهوری اسلامی با اتحادیه‌ اروپا نیز پس از قطع روابط اقتصادی و تحریم‌ها کاملا تحت تاثیر برنامه‌ اتمی است که توسط سپاه هدایت می‌شود. در افریقا نیز تلاش سپاه بر این بوده که حوزه‌ عمل خویش را گسترش دهد. در امریکای لاتین سپاه و دیوانسالاری دینی با هم فعال هستند. محموله‌های اسلحه که در کشورهای آفریقایی کشف شده‌اند و متعلق به جمهوری اسلامی هستند، توسط سپاه به آنجا فرستاده شده‌اند تا گروه‌هایی به تنش در این قاره دامن زنند.
بنابراین دعوت مجلس خبرگان فقط یکی از نشانه‌هایی است که می‌گوید گرانیگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی نه در وزارت خارجه یا حتی حلقه‌ مشاوران خامنه‌ای در حوزه‌ سیاست خارجی، بلکه در سپاه است.
انتخابات و توهم دست بالاتر روحانی
آنچه خامنه‌ای از انتخابات سال ۹۲ می‌خواست آن بود که نفس انتخابات و تغییرات در دولت باعث کاهش فشار بین‌المللی شود. با انتخاب روحانی بخشی از این هدف به انجام رسیده است. حداقل بخشی از کشورها برای تحریم بیشتر منتظر‌ند ببینند روحانی چه خواهد کرد. آنها تصور می‌کنند یا امیدوارند که خامنه‌ای به رای مردم در این قلمرو تن در ‌دهد. همچنین بخشی از اصلاح‌طلبان مذهبی درست پس از انتخابات درخواست قطع تحریم‌ها از کشورهای دیگر را آغاز کرده‌اند در حالی که در دوران احمدی‌نژاد در این باب سکوت کرده بودند: “‌آیا امریکا متوجه تغییر وضعیتی نیست که توسط رای مردم در ایران به وجود آمده است و مردم آقای روحانی را به ریاست جمهوری انتخاب کرده‌اند و الان نباید تحریم‌های جدیدی را علیه ایران اعمال کند؟ ” (سعید حجاریان، اعتماد، ۲۷ مرداد ۱۳۹۲)
این بدین معنی است که ایالات متحده در اعمال تحریم‌ها در دوران احمدی‌نژاد محق بوده است. قبل از انتخابات ۹۲ نمی‌گفتند “دنیا نباید ساکت بنشیند و روشنفکران ایرانی هم باید به این مسئله توجه کنند. آنها باید مسئله عراق و هزینه‌هایی که به دلیل تحریم‌ها بر این کشور و مردم آن تحمیل شد را گوشزد و تحلیل کنند.” (همانجا) انتخابات برای مقامات رژیم می‌توانست کارکردی مثبت از جهت بازی با افکار عمومی داخلی و بین‌المللی داشته باشد که چنین بود.
کار هر کدام
اما برای حکومت، سپاه و دولت هر یک قرار است نقش‌های محوله را در دوره‌ جدید بازی کنند. نقش دولت جدید تلاش برای تغییر چهره‌ حکومت از انکارکننده‌ کشتار جمعی یهودیان،  ندا دهنده‌ پاک کردن اسرائیل از روی نقشه، ادعای مدیریت جهانی و بیان جاه طلبی‌های امپریالیستی (مثل ادعای فرستادن ناوهای ایران به سواحل ایالات متحده) به چهره‌ای اهل گفت‌وگو و مصالحه، اهل پرهیز از تحریک دیگران و آماده در رفع بی اعتمادی‌هاست. چهره‌ قبلی که تصور می‌شد به سرعت توده‌های جهانی را در پشت سر روحانیون شیعه قرار دهد کار نکرد و به همین دلیل چهره سازی تازه در دستور کار قرار گرفت.
اما سپاه نقش دیگری دارد. سپاه وظیفه دارد: ۱) در مناطق تنش زای منطقه علیه منافع ایالات متحده و اتحادیه‌ی اروپا عمل کند،
۲) برنامه‌ اتمی را با قوت و شدت دنبال کند،
۳) هر چه بیشتر منابع کشور را برای حضور امنیتی و اطلاعاتی در دنیا داشته باشد تا در مقایسه با وزارت خارجه از این جهت نیز دست بالاتر را از آن خود سازد.

جمهوری اسلامی شکایت می‌کند که دولت‌های غربی در عین آمادگی برای دیپلماسی همیشه به تحریم‌ها و تهدیدها ادامه داده‌اند اما خود نیز همین سیاست را البته از مجرای دو نهاد مختلف یعنی سپاه و وزارت خارجه دنبال کرده است.
بر خلاف آنچه ناظران بیرونی ممکن است تصور کنند، این دو نقش برای خامنه‌ای و اعضای بیت نه متضاد بلکه مکمل‌اند. البته کسانی که در دستگاه دیپلماسی مشغول به فعالیت هستند اقدامات سپاه را خنثی کننده‌ فعالیت‌های خود می‌دانند.
بازیگر و کارگردان
همیشه پس از ماه‌ها تدارکات و زمینه‌چینی برای مذاکرات و تلاش نیروهای وزارت خارجه (اگر آنها را بازی بدهند) یا دبیرخانه‌ شورای امنیت ملی زمینه‌ای برای مصالحه فراهم می‌شود، اما در آخرین لحظات از بیت پیام می‌رسد که “دست نگه دارید”. این کار را جمهوری اسلامی در چندین دور مذاکرات تکرار کرده است. اگر غربی‌ها این رفتار را تحمل می‌کنند به دو دلیل است:
۱) دیپلماسی و ارتباط را به قطع ارتباط ترجیح می‌دهند، و ۲) برای اقناع افکار عمومی خود در جریان تحریم‌ها یا اقدامات شدیدتر دیگر به این رفتارهای جمهوری اسلامی نیاز دارند تا بدان‌ها استناد کنند که این مقامات مذاکره را جدی نمی‌گیرند و وقت‌کشی می‌کنند.
به همین دلیل است که مجلس خبرگان “حاج قاسم” سلیمانی (کارگران این نمایش) را به جای محمد جواد ظریف (بازیگر) دعوت می‌کند. اعضای هیئت رئیسه‌ مجلس خبرگان دیگر مثل مردم عامی نیستند که ندانند در فیلم نقش کارگردان مهم‌تر است تا بازیگری که حتی ممکن است یک ساعت بر روی پرده دیده شود. حاج قاسمی که دیده نمی‌شود محمد جوادی را که دیده می‌شود کارگردانی می‌کند.
همان طور که محمد جواد ظریف در دو سال اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد در ایالات متحده مواضع وی را برای افکار عمومی امریکا توجیه می‌کرد، خواهد توانست مواضع حاج قاسم را نیز تحت عنوان ضروریات منافع ملی برای خود و دیگران توجیه کند. رای ۲۳۲ تایی مجلس منصوب رهبری به همین دلیل به وی داده شده است.
نتیجه‌ مذاکرات
مشکل این نوع تعامل با دنیا آن است که طرف مقابل بعد از چند جلسه می‌فهمد که با طرف اصلی در حال مذاکره نیست و نباید مذاکرات را جدی بگیرد. مشکل آنها که می‌گویند غربی‌ها مذاکرات را جدی نمی‌گیرند و تنها آنها را برای به نتیجه نرسیدن گفت‌وگوها سرزنش می‌کنند آن است که رفتار و ساختار نظام جمهوری اسلامی در تصمیم گیری در حوزه‌ سیاست خارجی را لحاظ نمی‌کنند.