نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

دست در دست هم دهیم به مهر

سعيد اطلس (گيل آوا)

در باز خوانی رفتار سیاسی و آموخته هایمان بعد از 30 خرداد 60 که در آن صف بندی جدیدی بین حکومتگران رژیم جمهوری اسلامی و مخالفین اش شکل گرفت، تا به امروز، به تجربیات گرانبهایی میرسیم که برای کسب آنها، بهای سنگینی از کیسۀ ملت و پیشتازان اش پرداخته شده است. اما اینکه از این تجربیات بهرۀ کافی در جدا کردن کامل روح و روان و اندیشۀ خود از شاخص های فرهنگ دیکتاتوری و خود محوری برده ایم یا نه سئوالی است که هر کسی میتواند در خلوت خود برایش پاسخ درستی بیابد. اما برای من که مثتثنی از قاعدۀ فوق نیستم، یک چیز کاملآ مشخص است، و آن اینکه تا مادامیکه در مقیاس های جمعی و کلان از غبارهای مسموم فرهنگ استبدادی رهایی نیابیم، با همۀ تلاشها و آرزوهای خوب مشترک خود در جایگزینی یک حکومت دمکرات، سکولار و کاملآ مردمی، باز در آینده دچار مشگل خواهیم شد. شاخص های فرهنگ استبدادی در یک جامعۀ استبداد زده، فقط داشتن ولی فقیه و شاه و حاکم مستبد نیست، بلکه وجود و پراکندگی این فرهنگ در ذهن و ضمیر فکری بخش بزرگی از اقشار مختلف جامعه است. مشگل صد چندان خواهد شد وقتی که بخشی از روشنفکران و آگاهان جامعه هم به درجاتی آلودۀ فرهنگ خود محوری و کیش شخصیت شده باشند. این خصلتهای ناپسند که زاییدۀ فرهنگ استبدادی هستند، اولآ بر تلاشهای مردمی فعالین سیاسی و روشنفکران متعهد سایه میاندازد و ثانیآ میتواند به کمرنگ شدن اعتماد مردم نسبت به حُسن نیت قشر آگاه و بالندۀ جامعه راه ببرد. با توجه به نقش فرهنگ ساز این قشر که خود همیشه در زمرۀ اولین قربانیان رژیمهای دیکتاتوری هستند و حفظ حرمت مردمی و اجتماعی آن، باید هرگونه خود - شیفتگی و توهّم را برای مشتریان واقعی شان یعنی دیکتاتورها باقی گذاشت تا مردمی باقی ماند. به نظرِ بنده نمونه های ناپسند زیر باید بطور کامل از فرهنگ روشنفکری جامعۀ ما رخت بر بندد:
  • در گفتار و نوشتار خود، دم از آزادیخواهی و احترام به حقوق فردی افراد جامعه زدن، اما در عمل تمایل به هژمونی طلبی و به کرسی نشاندن مکانیکی نظرات خود داشتن.
  • در حرف، از آزادی بیان حمایت دو آتشه بعمل آوردن، اما در عمل در مقابل حرف حساب دیگران جوش آوردن
  • دادن شعار مرگ بر دیکتاتور و شاه و شیخ، اما باور داشتن به ِاعمال انواع دیگری از دیکتاتوریها در جامعه تحت نام دیکتاتوری مهربانانه و غیره
  • حق انتقاد از دیگران را برای خود محفوظ داشتن، اما از انتقاد دیگران نسبت به نقطه ضعف های خود، بر آشفتن.
  • در تقبیح سانسور و پخش گزینشی اخبار و رویدادهای مهم سیاسی روز، بسی قلمفرسایی کردن، اما خود در صورت داشتن رسانه، در پیش گرفتن همان شیوه های غیر دمکراتیک
  • محکوم کردن بی عدالتی و تبعیض، اما چشم بستن بر اشکالات خودی و بزرگ کردن ضعف ها و اشکالات دیگران و همچنین اعمال تبعیضات عقیدتی
  • از تملّق گویی و چاپلوسی و بت سازی دیگران اظهار انزجار کردن، اما خود دچار توهم و خود شیفته شدن، و همچنین به وجد آمدن در مقابل چاپلوسی دیگران نسبت به خود
  • به نقد کشیدن عدم صداقت و افشای سیاسی کاری های دیگران و در مقابل بلا مانع دیدن استفاده از شیوه های غیر شفاف و نا صادقانه برای خود، با تکیه بر توجیهاتی بی اساس
البته لیست فوق می تواند همچنان ادامه دار باشد. اما با همین چند مورد فوق الذکر هم میتوان به تماشای آیینه نشست و به غبار زدایی اندیشه همّت گمارد. مردم ما، مردمی که از نامردمی های سی سالۀ خمینی و پویندگان راهش، چون مار گزیده ها نسبت به هر ریسمان سیاه و سپیدی واکنش نشان می دهند، از سیاستمداران و سیاسیون و دگر اندیشان، انتظارات بالایی دارند. نسبت به هر گونه علایم و نشانه های دیکتاتوری حساسیت دارند و به آسانی به کسی یا جریان سیاسی ای چک سفیدِ اعتماد اهدا نمی کنند و با مشاهدۀ ذره ای از هر آنچه که تداعی کنندۀ رفتار و کردار و شیوه های عمل دیکتاتورها بطور عام و آخوند های حاکم بطور خاص، از جانب شخص یا تشکل سیاسی ای باشد، دچار عدم اعتماد میشوند.

آگاهان سیاسی و ژورنالیست ها و روشنفکران یک جامعۀ استبداد زده، بدلیل داشتن تبادلات فکری و اطلاعاتی و کنش و واکنش های اجتماعی گسترده نسبت به دیگر اقشار جامعه و حتی تشکل های درون گرای سیاسی، میتوانند ایفاگر نقش سازنده ای در بزیر کشیدن حکومت های خود کامه از اریکۀ قدرت باشند. میتوانند به مردم خود کمک کنند تا ترفند های دیکتاتور ها را بهتر بشناسند. میتوانند با نگاهی مسئولانه و دلسوزانه نقاط ضعف و موانع دست و پا گیر نیروهای مردمی را که در صف اول نبرد جانفشانی می کنند، با بیانی دوستانه متذکر شوند و نقاط قوت و موفقیت هایشان را نیز بدور از هر گونه محاسبات سیاسی قدر بدانند.

انتقادی که با ارایۀ راه حلی عملی همراه نباشد، کمک کننده و رشد دهنده نیست. قطع بودن ارتباطات گروههای سیاسی ایرانی ضد رژیم، با تمامی اختلافات و دسته بندی هایی که در بین شان وجود دارد، برای کشور یک فاجعۀ ادامه دار بوده است. آخوندهای حاکم برای تفرق و جداییمان هر آنچه که در چنته داشته اند، بکار گرفته اند، اما در این میان خودمان هم به صفت کلی، در تامین و اجرای طرح های سازمان جهنمی اطلاعات رژیم در طی سالیان طولانی اقامت خود در تبعید کم نگذاشته ایم. نتیجه اش این می شود که علیرغم اینهمه جانبازی و فدا، و مردمی که آمادگی چند بارۀ خود را برای سرنگونی رژیم با شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" در انظار جهانیان اعلام کرده اند، سالگرد 18 تیرمان و سالگردهای مهم دیگری را که پشت سر گذاشته ایم، بر خلاف سال گذشته، نسبتآ آرام و بی حادثه می گذرد.

در همین جاست که هنوز بر این باورم که تا در مقیاس های جمعی و کلان، از غبارهای مسموم فرهنگِ استبدادی و هژمونی طلبی رهایی نیابیم و کهنگی های ذهن و اندیشه را از خود دور نکنیم، به سر منزل مقصود نخواهیم رسید. امروز رژیم با کالبدی ترک خورده، هم در صحنه سیاسی داخلی و هم بین المللی در شرایط بسیار وخیمی بسر می برد. در چنین شرایطی همکاری و همگامی و هم سویی تاکتیکی حول سرنگونی رژیم از اهمیت استراتژیکی و تاریخی بر خوردار است. باید تجارب سی سال گذشته را به خدمت گرفت و با ایجاد تحولی جدی در نگاهمان به شیوه های آزمایش شده ای که نتایج باز دارنده ای داشته اند به استقبال شیوه های نوین و موثری رفت که ترک خوردگی کنونی حاکمیت ننگین بجای مانده از خمینی را به فرو ریختگی کامل تبدیل کرد.

با احترام

سعید اطلس
لندن – شنبه 10 ژوئن 2010 / 19 تیر ماه 1389


منبع: سايت ديدگاه

هیچ نظری موجود نیست: