نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۸ شهریور ۲۴, یکشنبه

محمود طوقی: بازخوانى تاريخ معاصر - فصل پنجم

محمود طوقی: بازخوانى تاريخ معاصر - فصل پنجم



محمود طوقی

فصل پنجم

مباحث نظرى
قسمت اول

ارتباط سازمان با مجاهدين
اردشير داور اولين رابط سازمان مجاهدين با چريك‏ ها بود. داور از اواسط سال ۱۳۵۱ از سياست كناره گرفت و مصطفى شعاعيان اين وظيفه را به عهده گرفت.
شعاعيان با اين‏كه خود ماركسيست بود و گروهى را سازماندهى كرده بود اما به كار جبهه اى باور داشت. ارتباط با سازمان مجاهدين نيز در همين رابطه بود.
او بعد از ضربه سال ۱۳۵۰ مجاهدين به همراه رضا رضايى در بازسازى گروه نقش داشت. براى مجاهدين كارهاى تئوريك هم مى‏ كرد. مقدمه «راه حسين »به قلم اوست. براى راديوى ميهن‏ پرستان هم به درخواست مجاهدين «چند نگاه شتاب‏زده» را نوشت.
بعد از پيوستن او به چريك ‏ها اين رابطه به فرد ديگرى سپرده شد. اين فرد محمدجواد قائدى بود كه از سال ۱۳۵۲ با نام مستعار احمد در شاخه تقى شهرام فعاليت مى‏ كرد. قائدى به علت آشنايى قبلى‏ اش با دو چريك فدايى محمد شهاب رضوى و حسن جعفرى توانست رابطه مورد نظر را به نحو مطلوبى برقرار سازد.
كمك ‏هاى اين دو سازمان به يكديگر در زمينه ‏هاى زير بود:
۱- مالى، مجاهدين به علت رابطه نزديك با بازار و روحانيون و استفاده از سهم امام از وضعيت مالى خوبى برخوردار بود پس در مقاطعى كمبود مالى چريك ‏ها را جبران مى‏ كرد.
۲- تسليحاتى، اين كمك دوطرفه بود.
۳-فنى ـ تكنيكى، در زمينه ساخت مواد منفجره و سيانور هر دو گروه تجربياتشان را به هم انتقال مى‏ دادند.
۴- امنيتى، در جريان شنود بى‏ سيم ‏هاى كميته مشترك و ساواك هر دو طرف كمك‏ هاى پيش‏ گيرانه ‏اى به هم مى‏ كردند. تا اين‏كه با لو رفتن اين شنود ساواك متوجه شد كه عمليات آن‏ها لو مى ‏رود پس با كدگذارى سعى كردند با رمز صحبت كنند كه بعد از مدتى اين كدگذارى نيز توسط چريك ‏هاى مجاهد و فدايى شكسته شد.
در جريان بازجويى‏ هاى عفت محجوبى و ابراهيم محبوبى ساواك از شنود بى‏ سيم ‏هاى خود توسط چريك ‏ها و مجاهدين مطلع شد.

دو مقاله درباره وحدت۱
با تحول ايدئولوژيك در سازمان مجاهدين مسأله وحدت با ديگر گروه‏ هاى ماركسيست مطرح مى ‏شود در آذرماه ۵۳ مقاله وحدت به عنوان ضميمه بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك در نشريه داخلى مطرح مى‏ شود. بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك به واقع اعلام ماركسيست شدن سازمان مجاهدين بود كه تا آن روزگار يك سازمان با ايدئولوژى مذهبى بود.
در رأس اين وحدت سازمان چريك‏ هاى فدايى خلق قرار داشت. پس بحث‏ هايى براى نزديكى آغاز شد. كه در اولين گام توافق شد نشريه مشترك درونى براى امر وحدت اختصاص داده شود اين توافق در نشست مشترك در آذرماه ۱۳۵۴ انجام شد.
بعد از نشست آذرماه سازمان مجاهدين طى دو نامه به مركزيت چريك‏ ها پيشنهاد كردند ارگانى مشترك مسئوليت اين نشريه را به عهده داشته باشند.
چون بر سر اين موضوع به توافقى نرسيدند در اسفند ۵۴نشست مشتركى صورت گرفت در اين نشست كه دوازده ساعت طول كشيد و كليه مذاكرات ضبط شد. پيشنهاد شد كه انتشار نشريه مشترك ضمن آن‏ كه لازم است كافى نيست. و بايد يك كميته مشترك وحدت تشكيل شود اين كميته مسئول «بررسى منظم و مرتب مسائل جارى در ميان دو سازمان، از جمله كنترل و هدايت نشريه مشترك و همچنين بررسى مسائل و حوادثى كه در سطح جامعه و جنبش جارى است.»
و با برداشتن موانع و مشكلات دو سازمان را به سوى وحدت هدايت كند.
«مسائل مورد بحث عبارت بود از مسأله جبهه، موضع‏گيرى در مقابل رويزيونيسم، مضمون و نحوه تبليغات موضع‏گيرى در قبال نيروهاى انقلابى ديگر و مسئله استنباط از مرحله توده‏ اى شدن جنبش و تشكيل حزب كمونيست.»
كميته مشترك ضمن هدايت بحث‏ ها، «زمينه ‏هاى تشكيلاتى مناسبى براى پيوند كامل دو ارگان فراهم مى ‏ساخت.»
در پايان جلسه تصميم‏ گيرى شد كه يكى دو شماره از نشريه مشترك بيرون بيايد و دراين فاصله چريك ‏ها روى پيشنهاد مجاهدين در مورد كميته مشترك فكر كنند.
در فاصله انتشار شماره اول و دوم نشريه در فاصله ارديبهشت تا تير ۱۳۵۵ ساواك ضرباتى جدى به سازمان چريك ‏ها زد و مذاكرات به حالت تعليق درآمد. در اين ضربات تيم مذاكره‏ كننده فدايى ؛حميد اشرف، يثربى و ارمغانى همگى به‌شهادت رسيدند.
ارتباط دو سازمان قطع شد و همه به فكر علل تاكتيكى اين ضربات بودند.

دور دوم مذاكرات
ضربات ارديبهشت و تير ۱۳۵۵ شوراى عالى سازمان را كه بالاترين مرجع تصميم‏ گيرى درسازمان بود از بين برد. اين ضربات در يك جنگ تمام عيار با رژيمى به غايت ديكتاتور اجتناب‏ ناپذير بود. پس كسانى به مركزيت سازمان راه يافتند كه جزء كادرهاى درجه دو و سه سازمان بودند و از نظر كيفى و تئوريك در موقعيت خوبى نبودند.
دور دوم مذاكرات كه آغاز شد مجاهدين با كمال تعجب ديدند مذاكره‏ كنندگان «تقريبا هيچ چيز از روابط و مذاكرات دو سازمان را نمى ‏دانند» و آنان «حتى نوار مذاكرات دوازده ساعته مابين دو سازمان را گوش نكرده‏ اند.» و در ضمن «نسبت به‌نقطه نظرهاى سياسى ـ استراتژيك» آن‏ ها بدبين هستند. و آن‏ ها احساس كردند «با يك جريان سيستماتيك ضدمجاهد» روبه ‏رو هستند.
مقاله‏ اى كه در نبرد خلق شماره ۷كه در فاصله ارديبهشت تا تيرماه منتشر شد به‌بدبينى مجاهدين دامن زد در اين مقاله مجاهدين غيرمستقيم مورد حمله قرار مى‏ گرفت و اين نشان از گرايش مخالف وحدت مى‏ داد.
اين مقاله در نزد مجاهدين نقص توافقات دو طرف بود. كه قرار بود اختلافات و انتقادات ابتدا درونى مطرح و به بحث گذاشته شود در صورت حل نشدن آن مسئله درسطح جنبش مطرح شود. تا همگان قضاوت كنند.
مجاهدين در مورد مقاله ‏اى كه در نبرد خلق چاپ شده بود توضيح خواستند كه ضربه تيرماه بر سازمان وارد شد. و همه چيز در ابهام فرو رفت.
در اولين ملاقات كه دو نفر از مركزيت سازمان شركت داشتند از مجاهدين خواسته شد به دليل شرايط اضطرارى بحث‏ ها محدود به همكارى‏ هاى تاكتيكى شود.
از آن زمان به بعد مجاهدين طى چهار نامه كه همگى بلاجواب ماندند از چريك‏ ها خواستند نظر صريح‏ شان را نسبت به توافقات قبل بدهند.
آخرين نامه مجاهدين در تاريخ سى و يكم شهريور ۱۳۵۵ نوشته مى‏ شود در اين نامه از رهبرى چريك ‏ها مى‏ خواهد با يك اقدام شجاعانه، به ابهامات پايان دهد و راه وحدت را كه به نفع جنبش مى‏ باشد بگشايد به همين خاطر سه پيشنهاد مى‏ كنند:
۱- روشن شدن سياست سازمان نسبت به امر وحدت
۲-توضيح در مورد نقص يك طرفه توافقات
۳- تشكيل يك كميته مشترك براى هدايت نشريه مشترك و هدايت بر سر اصلى ‏ترين و عاجل‏ترين وظايف.

آخرين نامه
درتاريخ سيزده شهريو۱۳۵۵ مركزيت مجاهدين آخرين نامه را به مركزيت چريك‏ ها مى ‏فرستند۲.
در ابتدا يادآور مى‏ شوند كه اين مذاكرات از يك سال پيش شروع شده است. و با ضربات ارديبهشت و تيرماه قطع و دو ماه بعد بار ديگر ارتباط برقرار مى‏ شود و قرار مى‏ شود مذاكرات صرفا در باب همكارى ‏هاى تاكتيكى باشد تا سازمان فرصت يابد ضربات وارد شده را جبران كند. و اكنون كه سه ماه از زمان ضربات مى‏ گذرد نشست يك جلسه حضورى براى ادامه مذاكرات وحدت ضرورى است اما ذكر دو نكته ضرورى است. نخست آن‏كه بازسازى سازمان تنها جدا از كوشش براى وحدت درجنبش انقلابى نيست. و دوم اين‏كه اميد است پيشنهادات ما كه از روى احساس مسئوليت انقلابى نسبت به سرنوشت جنبش مطرح شده است فارغ از هر نوع حساب گرى ديپلماتيك از جانب شما استقبال شود ما معتقديم كه مناسبات ما و شما نبايد از ملاحظات ديپلماتيك بورژوايى تبعيت كند كه ما اكنون ضربه خورده ‏ايم و ممكن است در يك مذاكره سياسى داراى آن موضع قدرت لازم نباشيم و يا بايد صبر كنيم تا نيروهاى ديگر آن‏ قدر ضعيف شوند تا شرايط ما را براى وحدت قبول كنند و يا ما بايد آن‏قدر قوى باشيم كه نظرات‏ مان را به ديگران ديكته كنيم. مسلما چيزى جز اپورتونيستى تنگ ‏نظرانه نيست.

جبهه واحد
بعد از تغيير ايدئولوژى مجاهدين به رهبرى تقى شهرام مسئله «جبهه واحد توده ‏اى» از سوى مجاهدين مطرح شد. اين جبهه همان‏ گونه كه در بيانيه «مجاهدين آمده بود مركب بود از» تمام نيروهاى خلقى كه شامل:
۱-ماركسيست لنينيست‏ هاى واقعى
۲-نيروهاى مذهبى مبارز
۳-دمكرات‏ هاى انقلابى
۴- نمايندگان جنبش‏ هاى مسلح روستايى
مى‏ شد. در اين جبهه كليه نيروهاى چپ معتقد به مبارزه مسلحانه در يك سازمان واحد سياسى ـ نظامى متحد مى ‏شوند.
«مسئله اتحاد يا وحدت نيروهاى مبارز، البته در چارچوب انديشه و عمل ماركسيستى» از همان سال‏هاى ۵۰-۱۳۴۹ توسط سازمان چريك‏ ها مطرح شد. در«مقدمه ‏اى كه مسعود احمدزاده در خرداد۱۳۵۰ براى چاپ دوم هم استراتژى و هم تاكتيك خود نوشت» به طور مشخص شعار «اتحاد تمامى نيروهاى انقلابى تمام خلق ‏هاى سراسر ايران» مطرح شد.
به همين منظور نشست‏ هايى بين دو مركزيت انجام مى‏ شد حميد اشرف از سوى چريك‏ ها و بهرام آرام از سوى مجاهدين.
«آخرين نشست مهم مركزيت دو گروه و به‏ خصوص مسأله وحدت در بهار ۱۳۵۵انجام شد حميد اشرف، بهروز ارمغانى و محمدرضا يثربى از سوى سازمان و تقى شهرام و بهرام آرام و محمدجواد قائدى از سوى مجاهدين شركت داشتند. ملاقات در يكى از خانه ‏هاى مركزى فدايى ‏ها در حوالى خيابان حسينى در تهران‏ نو و نظام‏ آباد انجام شد.
مذاكرات پيش از هشت ساعت طول كشيد. و تمامى آن ضبط شد تا تمامى اعضاى سازمان در جريان آن قرار بگيرند. بهروز ارمغانى طرفدار تز وحدت تقى شهرام بود. اما حميد اشرف و يثربى مخالف بودند. آن دو روى دو مسأله تأكيد داشتند:
۱- اختلاف در تحليل‏ هاى طبقاتى
۲-سوءعملكرد مركزيت مجاهدين در مورد نيروهاى مذهبى۳
براى سازمان قابل قبول نبود كه بخش ماركسيست مجاهدين دست به تصفيه فيزيكى مجاهدين زدند. حميد اشرف وحدت نظر در عمل سياسى را شرط همكارى و نزديكى مى ‏دانست و مى‏ گفت ما بايد دنبال اشتراك نقطه نظرها باشيم نه نزديك بودن نظرها و بايستى در ابتداى كار در نقطه نظرهاى سياسى به وحدت برسيم.»
بهرام آرام و تقى شهرام به گام‏ هاى عملى براى نزديك شدن نظرات باور داشتند و معتقد بودند بايد در درجه اول يك مسأله همكارى عملى را به ويژه در زمينه تكنيكى شروع كرد «و براى اين‏كار وجود اشتراك نقطه نظرهاى اصولى سياسى، اعتقاد به مبارزه مسلحانه بر ضدامپرياليسم و استعمار بين دو گروه مى‏ تواند بهانه موجهى باشد.»
در خاتمه بر موارد زير توافق شد:
۱- همكارى در مورد مسايل تكنيكى
۲-مطلع ساختن يكديگر از تاريخ و محل عمليات در تهران سه روز و در شهرستان‏ ها يك هفته
۳-تبادل تداركات، نشريات و تجارب
۴- ادامه جلسات تا اخذ نتيجه نهايى
۵- تشكيل جلسات ارتباطى
۶- تعيين و معرفى رابطين
۷- ضبط مكالمات به منظور تكثير و آماده نمودن ساير اعضا۴

دو مقاله درباره وحدت
۱-مجاهد شماره ۵
«در تاريخ درخشانى كه در اين چند سال مبارزه مسلحانه به دنبال آمده و اين‏ كه توانسته است به بسيج نيروهاى زيادى از خلق نايل شود ضرورت هرچه بيشتر پرداختن به مسئله تشكيلات، سازماندهى همه جانبه و ايجاد آن ارگان رهبرى كه جواب‏گوى نياز خلق ما باشد» را به عنوان يكى از مبرم ‏ترين مسائل اساسى جنبش در دستور روز قرار مى‏ دهد.
امر وحدت نيروهاى ماركسيست از دو طريق ممكن مى‏ شود پراتیك و مبارزه ايدئولوژيك.

۲- نبرد خلق شماره ۶ارديبهشت۱۳۵۴
زمانى جبهه تحقق مى‏ يابد كه شرایط زیر آماده باشد:
۱- درك ضرورت آن در عمل
۲- تشخيص جا در جبهه
۳- داشتن رابطه ارگانيك هر جريان با طبقه خود
ما با تشكيل جبهه وحدت ضدامپرياليستى فاصله بسيار داريم. اما شعار در روزنامه ‏ها همكارى هرچه بيشتر است شرط همكارى ما با ديگران هم داشتن سازمان و هويت مستقل است.
امروز لحظه‏ اى است كه بايد «شعار وحدت كليه ماركسيست ـ لنينيست ‏ها را داد» كسانى كه با قبول شعار مبارزه مسلحانه قدم برمى‏ دارند.
عده ‏اى بر اين باورند كه شركت كمى در جنبش مهم است و در اين لحظه داشتن يا نداشتن ايدئولوژى مهم نيست.
مسئله اساسى اكنون براى ما جلب توده ‏ها است و جلب توده‏ ها بدون داشتن موضع طبقاتى مشخص و ايدئولوژى مشخص ممكن نيست.

نقد نبرد خلق شماره۶
نفى تحقق جبهه واحد ضدامپرياليستى از سوى چريك ‏ها در سه مقاله نبرد خلق شماره ۶، از سوى مجاهدين رد شد. و آن‏ ها به استناد به نظر مسعود و بيژن تشكيل جبهه واحد ضدامپرياليستى را مقدم بر اتحاد نيروهاى ماركسيست و تشكيل حزب كمونيست دانستند. نخست نگاه كنيم به نظر مسعود و بيژن.
مسعود در «هم استراتژى و هم تاكتيك» مى‏ گويد:

«مبارزه مسلحانه كه امروز توسط گروه ‏ها آغاز مى‏ شود هدف خود را نه بسيج طبقه كارگر بلكه بسيج كل خلق بايد قرار دهد...
در شرايط كنونى گروه‏ ها قبل از تشكل حزبى، دست به مبارزه ‏اى مى ‏زنند كه به‌تمام خلق تكيه مى‏ كند و مبين خواسته‏ هاى تمام خلق است. درچنين مبارزه‏ اى هر گروه انقلابى، چه كمونيست و چه غيركمونيست مى‏ تواند شركت داشته باشد.
اتحاد تمام اين گروه‏ ها در چارچوب يك واحد ضدامپرياليستى در پروسه مبارزه اجتناب ‏ناپذير برمى‏ گردد. بدين ترتيب اتحاد تمام گروه ‏ها... بسيار مبرم ‏تر و فورى ‏ترى از اتحاد نيروهاى پرولترى در چارچوب طبقه كارگر است.
ايجاد جبهه واحد قبل از ايجاد حزب طبقه كارگر در دستور كار انقلابيون قرار مى‏ گيرد و حزب طبقه كارگر در بطن جبهه واحد ضدامپرياليستى نطفه مى‏ بندد.»

و بيژن جزنى در چگونه مبارزه مسلحانه توده‏ اى مى‏ شود مى ‏نويسد:

«سازماندهى و رهبرى يك جبنش توده‏ اى از يك گروه و يك سازمان ساخته نيست. تحقق استراتژى جنبش انقلابى و تعيين رهبرى انقلابى براى جنبش نيازمند وحدت نيروهاى انقلابى در دو جبهه عام و خاص است.
جنبه عام وحدت همبستگى همه نيروهاى انقلابى در يك جبهه رهايى ‏بخش است. و جنبه خاص وحدت نيروهاى ماركسيست ـ لنينيست در يك سازمان واحد انقلابى كمونيستى است.
وحدت نيروهاى انقلابى به هيچ وجه اهميت كمترى از وحدت نيروهاى ماركسيستى ندارد.»

هم بيژن و هم مسعود هر دو بر تشكيل جبهه متحد و تشكيل حزب كمونيست تأكيد دارند و هر دو تشكيل جبهه را مقدم بر تشكيل حزب دانسته ‏اند.
به هرروى در اين مرحله از جنبش كه جنبش وارد فاز توده ‏اى شدن قرار گرفته است. اصلى‏ ترين حلقه اين فاز وحدت نيروهاى انقلابى وارد در جبهه نبرد است. و دريك پروسه طولانى مبارزه مسلحانه توده‏ اى «وظيفه پيشتاز كمونيستى» تشكيل حزب طبقه كارگر است.

يك اگر تاريخى
با شهادت حميد اشرف و بقيه شوراى عالى مركزى سازمان ضايعه بزرگى به سازمان چريك ‏ها وارد شد نخست سازمان از رهبرى كاريزماتيك محروم شد. تنها كاريزماى اشرف بود كه مى‏ توانست اين وحدت را به جلو ببرد.
دوم آن‏كه رهبرى سازمان در مجموع مسعودى بود نه بيژنى و سازمان مجاهدين نيز بيشتر مسعودى بود تا بيژنی. آن‏ ها چون مسعود به عمليات مسلحانه باور داشتند نه تبليغ مسلحانه آن ‏گونه كه بيژن مى‏ گفت: دوم آن‏ كه آن‏ ها چون مسعود مرزبندى سخت و سفتى با رويزيونيسم خروشچفى داشتند و در اين زمينه به انديشه‏ هاى مائو چون مسعود نزديك بودند. برخلاف بيژن.
اما رهبرى جديد با چالشى بزرگ روبه‏ رو بود. نخست آن‏ كه توان تئوريك رهبرى ۱۳۵۵ را نداشت. و در مقابل تقى شهرام و تيم او نمى ‏توانستند شانه به شانه بروند. دوم آن‏ كه ضربه مهرآباد جنوبى سازمان را در موضعى ضعيف در وحدت قرار مى‏ داد.
تعريضى كه سازمان مجاهدين به اين مسأله مى‏ كند پُربى ‏راه نيست. سازمان چريك ‏ها و نقش استراتژيك ‏اش در وحدت همان‏گونه كه بيژن جزنى مى‏ گويد بعد از ضربه مهرآباد به حريفى با دست ضعيف تبديل شده بود. اين دو امر باعث مى ‏شد كه رهبرى جديد اراده لازم را براى وحدت نداشته باشد. ضمن آن‏ كه اين رهبرى بيژنى بود. و اين خود سدى براى وحدت بود.
تاريخ را با اگر نمى‏ سازند. تاريخ با همان ملاطى كه در دسترس دارد ساخته مى ‏شود. اما آدمى نمى‏ تواند با رؤياهايش به تاريخ نگاهى ديگر نكند. اگر اشرف و شوراى‏ عالى در مهرآباد جنوبى به شهادت نمى ‏رسيدند. و اين وحدت انجام مى‏ شد. بلاشك چپ با توانى بيشتر وارد قيام ۱۳۵۷مى‏ شد. و در توازن قوا مى‏ توانست نقش بهترى بازى كند. و آن نيروى رزمنده موجود در سازمان با آن مواضع سخت و سفت مجاهدين نسبت به حزب توده و رويزيونيسم شوروى، سازمان چريك ‏ها را از نزدیکی به حزب توده نجات مى‏ داد و سرنوشتى ديگر داشت. هم چنان‏كه مجاهدين منشعب كه در سال ۱۳۵۷سازمان پيكار را درست كردند به آن سرنوشت جانگداز فروپاشى نمى ‏رسيدند.
اين گزينه ‏ها، خيلى نامحتمل نبود كافى بود اشرف گول فركانس گمراه‏ كننده ساواك را نمى ‏خورد. تلفن عمومى نزديك خانه مهرآباد جنوبى لو نمى ‏رفت و آن نشست به‌سلامت به پايان مى ‏رسيد. و وحدت سرانجامى ديگر مى‏ يافت. اما چنين نشد. و اين از بدشانسى ‏هاى تاريخى است.

امر وحدت و نقش چريك ‏ها
امر وحدت از آغاز مسأله‏ اى بود كه ذهن چريك‏ ها را به خود مشغول داشته بود. بنيان‏گذاران سازمان در روز نخست از گذاشتن نام سازمان بر خود اجتناب كردند تا امكان پيوستن ديگر جريانات به آن‏ ها باشد. آنان به امر وحدت از دو زاويه نگاه مى‏ كردند:
- تشكيل جبهه با نيروهاى انقلابى غيرماركسيست
- -و تشكيل حزب با وحدت با گروه‏ هاى ماركسيست.
با تثبيت سازمان و گسترش و نفوذ آن مسأله وحدت به امرى عينى ‏تر تبديل شد. بيژن جزنى از درون زندان جزوه وحدت و نقش استراتژيك چريك ‏هاى فدايى خلق را نوشت.
بيژن در اين رساله وحدت را در دو مرحله بررسى مى‏ كند:
۱- وحدت عام
۲- وحدت خاص
وحدت عام يعنى اتحاد كليه نیروهاى ترقى ‏خواه كه در راه رهايى ايران از سلطه امپرياليسم و مرتجعين داخلى مبارزه مى‏ كنند.
و وحدت خاص يعنى اتحاد كليه نيروهاى ماركسيست كه معتقد به استراتژى و تاكتيك انقلابى واحدى‏ اند.
وحدت عام منجر به جبهه رهايى‏ بخش ملى مى‏ شود. در جبهه به دو امر بايد توجه كرد:
۱- محتواى جبهه
۲-رهبرى جبهه
محتواى جبهه مى‏ تواند بورژوا دمكراتيك يا دمكراتيك نوين باشد.
و رهبرى جبهه در مرحله بورژوا دمكراتيك با بورژوازى ملى و خرده ‏بورژوازى است. در مرحله دمكراتيك نوين با طبقه كارگر است.
در مورد مرحله دمكراتيك بايد گفت كه با توجه به وضعيت اقتصادى ـ اجتماعى ما و تحليل رفتن بورژوازى زمينه ‏هايش كم و ضعيف شده است. هرچند ايدئولوژى بورژوازى ملى و آرمان‏خواهى‏ اش مى ‏تواند در قشرهاى فوقانى خرده ‏بورژوازى تا مدتى به حيات خود ادامه بدهد.
در مورد رهبرى نيز بايد گفت، تنها گسترش جنبش انقلابى و رشد و تكامل سازمان‏ هاى انقلابى وضعيت رهبرى و فرم جبهه را تعيين مى‏ كند به هر روى بايد همكارى با نيروهاى انقلابى و غيرماركسيست را ادامه داد تا به تشكيل جبهه موفق شويم.
و اما در مورد وحدت خاص بايد گفت كه هم ‏اكنون بين جريانات ماركسيستى در برداشت از ماركسيسم و در استراتژى و تاكتيك اختلاف‏ هاى ريشه ‏اى وجود دارد براى رسيدن به وحدت جريان‏ هايى كه معتقد به مبارزه مسلحانه هستند و بر يك استراتژى و تاكتيك نسبى توافق دارند بايد از راه ‏هاى زير گذشت:
۱- مبارزه بى‏ امان با اپورتونيسم و مشى‏ هاى انحرافى
۲- تبادل نظر و مبارزه ايدئولوژيك
امروز چريك‏ هاى فدايى خلق ثابت كردند كه به عنوان يك جريان پيشرو مى‏ توانند محور اساسى وحدت قرار بگيرند و در عمل ثابت كرده ‏اند كه بيشتر از هر جريان ديگر به يك استراتژى انقلابى نزديك‏ اند و اين به ‏معناى ضعف ونارسايى در چريك ‏ها نيست. پس وظيفه جريان‏ هاى ديگر آن است كه جدا از هر تنگ‏ نظرى نيروى خود را در اختيار چريك ‏ها قرار بدهند و يا نام چريك ‏هاى فدايى را با ذكر يك عنوان به عنوان تشخيص واحد خود برگزيند و به فعاليت خود ادامه دهند. محافل صنفى ـ سياسى نيز بايد فعاليت‏ هاى خود را با مبارزات مسلحانه تنظيم كنند.
بر عهده چريك ‏ها نيز هست كه به نقش استراتژيك خود واقف شوند و با در اختيار قرار دادن تجارب خود به ديگر گروه‏ ها و كل جنبش، پشت جبهه فعال در خارج از كشور براى خود ايجاد كنند در حفاظت از كادرهاى باتجربه كوشا باشند.
اگر ديروز وظيفه چريك ‏ها تثبيت جنبش تا مرز نابودى بود. امروز وظيفه آن‏ ها شناخت نارسايى‏ ها و كمبودها و هدايت نيروهايى است كه به اين جنبش روى مى‏ آورند.
چريك ‏ها با تصحيح و تكامل تاكتيك ها بايد زمينه را براى توده ‏اى شدن جنبش فراهم كنند امروز وظيفه چريك ‏ها كوشش در راه وحدت كليه نيروهاى ماركسيست درزير پرچم سازمان است.

نامه ‏هاى ردوبدل شده
نامه اول در مورد شركت «جبهه ملى خارج ـ بخش خاورميانه» در راديوى ميهن‏ پرستان است .
بخش خاورميانه جبهه ملى كه عمدتا توسط گروه ستاره رهبرى مى‏ شد، گرايشات ماركسيستى داشت و از جنبش مبارزه مسلحانه و در رأس آن‏ها سازمان چريك ‏ها حمايت مى‏ كرد. اين حمايت رفته رفته به نزديكى هرچه بيشتر و حتى به وحدت رسيد. كه بعدها پروسه وحدت به «پروسه تجانس» معروف شد. و اين پروسه پايان خوشى نداشت و دو جريان از هم فاصله گرفتند. و گروه ستاره، اتحاديه كمونيست‏ ها را درست كرد.
در سال ۱۳۵۴ اين جريان در عراق امكاناتى به دست آورده بود. براى اداره كردن راديو قرار بود از سه جريان نمايندگانى حضور داشته باشند، اما سازمان مجاهدين با حضور جبهه به عنوان يك پايه اين جريان مخالف بود. نامه اول مجاهدين به چريك ‏ها در مورد شركت جبهه ‏اى‏ ها در اداره راديوست به عنوان پايه سوم و مخالفت آن‏ها اين نامه در اسفند ۱۳۵۴ نوشته شده است.
چريك ‏ها در پاسخ مى‏ گويند اين امكاناتى است كه جبهه ‏اى‏ ها به دست آورده ‏اند و از آن جا كه آن‏ها از هواداران جنبش مسلحانه مى‏ باشند شركت آن‏ ها در اداره راديو بلامانع است.

نامه دوم
در نامه دوم سازمان مجاهدين به چگونگى رابطه چريك ‏ها با بخش خاورميانه جبهه‏ اى ملى مى‏ پردازد و مى‏ گويد اين جريان يك سازمان صنفى، سياسى، دانشجويى است و فاصله بسيار با يك سازمان انقلابى و يا يك جبهه انقلابى دارد و به عنوان يك سازمان مترقى دانشجويى موظف به حمايت از مبارزه سياسى در داخل كشور است.
اما از آن جا كه يك سازمان صنفى، سياسى، دانشجويى است نمى‏ تواند داراى هويت خاص ايدئولوژيك باشد. پس چگونه است كه شما يك جريان صنفى دانشجويى خارج از كشور را «جريان سوم» مى‏ ناميد. اما اگر بخش‏ هايى از جبهه ملى استحاله يافته است و با پذيرفتن مشى مسلحانه در سازمان چريك ‏ها وارد شود. در چنين صورت باز هم جريان سومى نخواهد داشت و ما باز هم با چريك‏ هاى فدايى خلق روبه ‏رو هستيم.
پس نتيجه بگيريم «جبهه ملى ـ بخش خاورميانه» يك سازمان صنفى سياسى است با اهداف‏ هاى مترقى ضدامپرياليستى و به عنوان يك سازمان پشت جبهه موظف است از مبارزه در داخل حمايت كند در چنين حالتى رابطه يك سازمان انقلابى با چنين جريانى تابع ضوابطى است.
وقتى شما اين جريان را در كنار ما و خود مى ‏گذاريد به نظر مى ‏رسد در مورد ماهيت اجتماعى ـ سياسى جبهه دچار اشتباه شده ‏ايد. نبايد مرز ميان يك فعاليت صنفى و يك فعاليت انقلابى را مخدوش كرد. چه تضمينى وجود دارد كه فردا پاى رويزيونيست‏ ها كه هم سازمان محكم ‏ترى دارند و هم امكانات بيشترى به عنوان شريك به ميان نيايند.
جبهه ملى مانند هر جريان مترقى ضدامپرياليست در خارج از كشور وظيفه دارد كليه امكانات خود را در اختيار جنبش انقلابى قرار دهد و به عنوان يك سازمان پشت جبهه نقشى ثانوى (درجه دوم) در كل جنبش داشته باشد.

زیر نویس
۱-مسائل حاد جنبش ما،دومین نشریه بحث بین سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک ها،اسفند ۱۳۵۵
۲-این تاریخ با تاریخ نامه ۳۱ شهریور ۱۳۵۵ نمی خواند .احتمالاًتاریخ این دو نامه جابجا شده است
۳یاد داشت های حسین روحانی و قاسم عابدینی
۴-بولتن ساواک

میکیس تئودوراکیس، آهنگسازی از و برای توده‌های مردم


تهیه و تنظیم: نادر ثانی

میکیس تئودوراکیس،
آهنگسازی از و برای توده‌های مردم

بدون شک زمانی که خواست معرفی سرشناس‌ترین دست‌اندرکاران مترقی و انقلابی در چهارچوب موسیقی در میان باشد، نمی‌توان یادی از "میکیس تئودوراکیس Mikis Theodorakis" هنرمند سرشناس یونانی را به میان نیاورد. او فردی است که سازنده بیش از هزار ترانه می باشد، که بسیاری از آنان به جاودانگی رسیده‌اند. تئودوراکیس هنرمند کمونیست و انقلابی ایست که در میان انقلابیون و روشنفکران سراسر گیتی از محبوبیت بسیاری برخوردار است و بسیاری از ما بارها آهنگ ترانه‌هایی مانند زوربای یونانی، حکومت نظامی، زِد و سرپیکو را زمزمه کرده‌ایم.

میکیس تئودوراکیس در روز ۲۹ ژوئیه ۱۹۲۵ (۷ مردادماه ۱۳۰۴) در جزیره "چیکوس Chicos"، که پنجمین جزیره بزرگ یونان است و در نزدیکی ساحل ترکیه قرار دارد ، چشم به جهان گشود. پدرش در جزیره کرتا به دنیا آمده بود و به کار وکالت اشتغال داشت و مادرش که در خانواده‌ای یونانی در شهر کوچک "چشمه" در ترکیه به دنیا آمده بود، زن خانه‌داری بود که بخش بزرگی از توان خود را به تربیت فرزندانش اختصاص داده بود. دوران کودکی میکیس همزمان با تحولات بسیار در یونان آن زمان بود و خانواده تئودوراکیس بارها در خلال این سالها ناچار به کوچ به نقاط گوناگون یونان شدند. همین امر دلیلی بر آن شد که میکیس که از همان کودکی علاقه ویژه‌ای به موسیقی داشت ، آشنایی به‌خصوصی به موسیقی فولکولور یونان و ترکیه پیدا کند. در همان دوران کودکی و نوجوانی اولین ترانه‌های خود را با ترنم موسیقی و بدون استفاده از آلات موسیقی ساخت.

بیش از ۱۷ سال نداشت که همزمان با اوج‌گیری تضادهای جامعه یونان و هر چه سرکش‌تر شدن آتش‌های جنگ جهانی دوم ، نخستین کنسرت خود را برگزار کرد که با استقبال بسیار روبرو شد.

در سال ۱۹۴۳ دنیای کوچک خود در جزایر یونان را ترک کرده و عازم آتن شد تا از آنجا به نیروهای مقاومت پیوسته و در کنار هم‌رزمانش در جریان کمونیستی "الاس ELAS، ارتش آزادیبخش خلق یونان" در مقابل نیروهای نظامی ارتش انگلستان و نیروهای نظامی دست‌راستی یونانی بجنگد. در این سالها جنگ داخلی یونان که همزمان با جنگ جهانی دوم در این کشور جاری بود اوج ویژه‌ای یافته بود. پس از چندی مبارزه رویاروی با دشمن اسیر نیروهای راست شده و به عنوان زندانی جنگی به اردوگاه اسرای جنگی در جزیره کوچک "ماکرونیسوس Makronisos" فرستاده شد. در زندان این جزیره ، تئودوراکیس مورد شکنجه بسیار قرار گرفت و از جمله دو بار او را زنده در حفره‌ای که نقب کرده بودند قرار داده و بر روی او خاک ریختند تا به او بنمایانند که قصد دارند او را زنده به گور کنند.

پس از رهایی از زندان ، به دانشکده عالی موسیقی در آتن راه یافته و تحت نظر "فیلوکتیتیس اکونومیدیس Filoktitis Economidis" در کنار فعالیتهای سیاسی و اجتماعی به تحصیل آکادمیک موسیقی پرداخت. در سال ۱۹۵۰، زمانی که ۲۵ ساله شده بود، به تحصیلات خود پایان داد و بعد به جزیره کرتا نقل مکان کرد. در این جزیره وی ریاست آکادمی چانیا، یکی از مدارس موسیقی در این جزیره را به عهده گرفت.

در سال ۱۹۵۴ به همراه همسرش به پاریس رفت تا در مدرسه عالی موسیقی این شهر به تحصیل رشته‌های تجزیه و تحلیل موسیقی و ریاست ارکستر سمفونی بپردازد. در همین زمان نخستین اثر به یادماندنی کلاسیک خود، کنسرتو پیانویی برای اجرای بالت را خلق کرد.

در خلال سالهای اقامتش در پاریس (سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۹) نخستین سمفونی خود را نیز نوشته و به کسب مدال طلای فستیوال موسیقی مسکو که داوری آن را موسیقیدان سرشناس روس "دیمیتری شوستایکوویج Dmitri Shostakovich" به عهده داشت نایل آمد.

در سالهای پس از پایان جنگ جهانی دوم، پاریس مرکز روشنفکری اروپا و اوج گرفتن اندیشه‌های مترقی و انقلابی بین‌المللی بود. میکیس تئودوراکیس نیز با گرفتن ارتباطات بسیار با دست‌اندرکاران جنبشهای گوناگون ضدسرمایه‌داری و ضدامپریالیستی بین‌المللی و شرکت فعال در حمایت از این جریانات، توانمندیهای خود را بالا برده و به رشد هر چه بیشتر خود در میان جریانات کمونیستی بین‌المللی یاری رساند.

در سال ۱۹۵۹ پس از اجرای کنسرت بسیار موفقیت‌آمیزی در لندن از سوی "داریوس میلهاد"، آهنگساز شهیر فرانسوی نامزد به دست آوردن جایزه "کاپلی" که یکی از مهمترین جوایز موسیقی آن دوران ایالات متحده آمریکا بود شده و سپس این جایزه را از آن خود نمود.

در سال ۱۹۶۰ پس از شش سال دوری از وطن به یونان برگشت و بار دیگر فعالیت در راه گسترش موسیقی اصیل یونان را از سر گرفته و با نوشتن، تنظیم و اجرای ترانه Epitaphios (نعش) (۱) در سرزمین خود یک انقلاب فرهنگی به راه انداخت و نامش بار دیگر بر سر زبانها افتاد.

تئودوراکیس با توجه به آگاهی سیاسی خود و با باور به ایده‌های کمونیستی به این نتیجه رسیده بود که باید شعرهای پُرمعنی را که نمادهایی از شرایط زندگی مردم و آمالهای آنها هستند را برگزیده و آنها را با آهنگهایی که در ذهن ها باقی هستند و با استفاده از سازهای اصیل و سنتی یونانی ساخته می‌شوند ، همراه کرد تا بدینگونه توانست در میان توده‌ها نفوذ کرده و خواسته‌های آنها را با زبانی ساده به میان آنها بُرد. وی پس از مدتی کوتاه ارکستر کوچک آتن را پایه گذارد و توانست کار خود و همراهانش را سازماندهی تازه‌ای بخشیده و کنسرتهای بسیاری را در یونان و برخی دیگر از کشورهای جهان سامان بخشد.

در این سالها یونان عرصه فعالیتهای بسیار سیاسی بود و میکیس تئودوراکیس نیز با پیگیری بسیار در این فعالیتها شرکت داشت.

روز ۲۲ ماه می ۱۹۶۳ (اول خردادماه ۱۳۴۲) "گرگوری لامبراکیس Grigoris Lambrakis" (۲)، یکی از فعالان سیاسی چپ در دوران جنگ جهانی دوم و سالهای پس از آن و یکی از رفقای نزدیک تئودوراکیس، به وسیله دو فعال دست راستی یونانی ترور شده و پنج روز بعد در بیمارستان جان سپرد. این ترور تضاد نیروهای چپ و راست یونان را شدت بخشیده و بسیاری از فعالان چپ این کشور از جمله تئودوراکیس را دو چندان فعال کرد. تئودوراکیس که به فعالیتهای جمعی باور داشت به همراه بسیاری دیگر از فعالان چپ در کوچه و خیابان به اعتراض مشغول شد. وسعت اعتراضات آنگونه بود که "کنستانتینوس کارامالیس Konstantinos Karamanlis" نخست‌وزیر یونان ناچار به استعفا شده و حالتی بحرانی در کشور به وجود آمد. هزاران جوان معترض و مترقی یونانی سازمان "جوانان دمکرات لامبراکیس Lambrakis Democratic Youth" را به وجود آورده و تئودوراکیس را به ریاست آن برگزیدند.

سالهای دهه ۱۹۶۰ میلادی دورانی بحرانی در عرصه سیاست جهانی بودند: در کشورهای آفریقایی یکی پس از دیگری، اعلام استقلال از چنگال استعمار می شد. جنگ ویتنام در جریان بود، بحران کوبا جهان را تا درگاه رسیدن به جنگ جهانی سوم پیش برده بود، اعتراضات دانشجویی و خلقی بسیاری از کشورهای جهان را تکان داده بود، حکومتهای نظامی یکی پس از دیگری در آمریکای لاتین با زور اسلحه توده‌ها را ناچار به سکوت می‌کردند و ... درست در همین دوره بود که در ۲۱ آوریل ۱۹۶۷ (۱۲ فروردین‌ماه ۱۳۴۶) ژنرالها برای بازداشتن توده‌ها در راه رسیدن به حکومتی مردمی، کودتایی نظامی را در یونان سازمان داده، قدرت را تصاحب کرده و دیکتاتوری شدیدی در کشور حکمفرما کردند. تئودوراکیس که می‌دانست نظامیان در پی دستگیری او هستند، زندگی مخفی را آغاز کرد. در همین دوران بود که او سازمان "جبهه میهن‌پرست Patriotic Front (PAM)" را پایه گذارد. در روز اول جون ۱۹۶۷ (۱۱ خردادماه ۱۳۴۶) دیکتاتورهای تازه به قدرت رسیده در طی اعلاعیه شماره ۱۳ ارتش، اجرا، نواختن و حتی شنیدن موسیقی تئودوراکیس را ممنوع اعلام کرده و تلاش کردند که با ایجاد ترس و تهدید به زندانی شدن، همگان را ناچار به طرد این موسیقی نمایند.

۸۰ روز بعد (در ۲۱ آگوست، ۱۰ مردادماه) تئودوراکیس به دام نظامیان افتاد. او دستگیر و به زندان افتاد. ۵ ماه در زندان بود و سپس به همراه همسر و دو فرزندش در ابتدا به دهکده "زاتونا Zatouna" و سپس به اردوگاه زندانیان در "اوروپوس Oropos" تبعید شد. در دوران زندانی بودن و تبعید تئودوراکیس، بسیاری از روشنفکران و دست‌اندرکاران موسیقی و فیلم در اروپا و آمریکا برای آزادی وی تلاش کردند. سرانجام این تلاش‌ها به نتیجه رسیده و در ۱۳ آپریل ۱۹۷۰ (۲۴ فروردین‌ماه ۱۳۴۹) ژنرالها به شرط مخفی نگاه داشتن موضوع، اجازه دادند که تئودوراکیس با یک هواپیمای خصوصی از فرودگاه کوچکی بیرون از آتن به سوی پاریس روانه شود. همچنین به خانواده‌اش اجازه داده شد که یک هفته بعد با یک کشتی، یونان را ترک گفته و از طریق ایتالیا خود را به فرانسه رسانده و به او بپوندند. به این ترتیب دوران تبعید در خارج از کشور آغاز شد.

دوران چهارساله تبعید تئودوراکیس همراه با فعالیت گسترده او در کنار یونانیان تبعیدی و دیگر نیروهای انقلابی و مترقی علیه رژیم ژنرالها و در جهت مبارزات توده‌های مردم در گوشه و کنار جهان بود.

در این دوران، تئودوراکیس با "سالوادور آلِنده" (رئیس‌جمهور مترقی و منتخب مردم شیلی) و "پابلو نرودا" (شاعر انقلابی این کشور) ملاقات کرد و پس از چندی بر روی شعر زیبای "کانتو ژنرال Canto General" (ترانه عمومی) از نرودا (۳) آهنگی بسیار زیبا گذاشت (۴).

دیدارهای او در این سالها با افراد سرشناس زمان خود بسیار بودند و او در این دیدارها از برقراری آزادی و دمکراسی در تمامی جهان دفاع می‌کرد. از جمله دیدارهای او می‌توان از دیدار با جمال عبدالناصر، جوزیپ تیتو، یاسر عرفات، اولوف پالمه و ویلی برانت یاد کرد.

در همین سالها بود که او بسیاری از آثار به یادماندنی خود از جمله "حکومت نظامی State of Siege" و "سرپیکو Serpico" (که هر دو موسیقی متن قیلم بودند) را خلق کرد (۵).

پس از سقوط رژیم ژنرالها ، تئودوراکیس به همراه عده بسیار زیاد دیگری از یونانیان تبعیدی به میهن خود بازگشت. تاریخ بازگشت او ۲۴ جولای ۱۹۷۴ (۱۰ تیرماه ۱۳۵۳) بود. عده زیادی در فرودگاه جمع شده بودند او را سر دست بلند کرده و ورود او به کشور را، به عنوان فرارسیدن بوی آزادی، جشن گرفتند.

از کارهای بسیار زیبای تئودوراکیس در خلال این سالها می‌توان از موسیقی بسیار زیبایی که او برای موسیقیایی کردن (گذاشتن موسیقی روی) اشعار "فدریکو گارسیا لورکا Federico García Lorca" شاعر انقلابی اسپانیایی خلق نمود یاد کرد. (۶)

او در سال ۱۹۷۸ با نوشتن مقاله‌ای تحت عنوان "برای اتحاد جناح چپ" گامی اساسی برای نزدیکی، همگامی، همکاری و پیوند افراد متشکل در سه جریان چپ برداشت. تلاشهای او در این راه به آنجا انجامید که "حزب کمونیست یونان Greek Communist Party" او را در انتخابات همان سال نامزد نمایندگی مجلس یونان نمود. پس از آن تئودوراکیس در دو دوره در خلال سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ و ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۳ یکی از نمایندگان آتن در مجلس یونان شد. او در خلال دو سال (بین ۱۹۹۰ و ۱۹۹۲) به دولت نیز راه یافته و یکی از وزرای کابینه "کنستانتین میسوتاکیس Konstantinos Mitsotakis" شد.

در خلال این سالها تئودوراکیس با استفاده از جایگاه‌هایی که به دست آورده بود تلاش کرد تا آگاهی بین‌المللی نسبت به مسائلی همانند حقوق بشر، مسائل زیست‌محیطی و صلح را بالا ببرد. از جمله موفقیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی او در این سالها می‌توان از تاسیس "انجمن دوستی یونان و ترکیه" با همکاری دست‌اندرکاران فرهنگ و هنر در ترکیه یاد کرد.

تئودوراکیس پس از مدتی از عضویت در کابینه و پس از آن در مجلس استعفا داد و فعالیت های هنری اش را از سر گرفت و رهبری دو ارکستر رادیو و یک گروه کُر بزرگ را به عهده گرفت. او بار دیگر گام در راه برگزاری کنسرتهای بسیار در گوشه و کنار یونان و دیگر کشورهای جهان گذاشت.

فعالیتهای هنری، فرهنگی و سیاسی میکیس تئودوراکیس پس از پایان دهه ۱۹۹۰ نیز ادامه دارد. او بارها با شدت تمام در برابر اشغال فلسطین توسط اسرائیل، روابط سیاسی بین یونان و اسرائیل و علیه جنگ‌افروزیهای ایالات متحده آمریکا، به ویژه در افغانستان و عراق، موضع گرفته است.

تئودوراکیس در روز اول دسامبر ۲۰۱۰ (۱۰ آذرماه ۱۳۸۹) "اسپیدا، جنبش غیروابسته مردم Spitha: People's Independent Movement" را با هدف ایجاد جایگاهی برای جمع کردن توده‌ها و دادن امکان ابراز عقاید سیاسی و گفتگو در مورد این عقاید به آنها پایه گذاشت. او در سالهای اخیر با توجه به اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور بارها در مقابل سیاستهای دولت این کشور به ویژه در مورد گرفتن کمک‌ها و وامهای اقتصادی از ارگانها و کشورهای بیگانه و دادن قولهای سیاسی و اجتماعی این وام‌ها و کمک‌ها موضع گرفته است.

از کارهای هنری او در دهه‌های اخیر می‌توان از موسیقی بسیار زیبایی که برای یکی از اجراهای تئاتری "مکبث" در سال ۱۹۹۴ درست کرد، از موزیکی برای نمایش تراژدی "مدیا" در سال ۲۰۰۱  (۷) و موزیکی که در سال ۲۰۱۳ برای فیلم "استفاده دوباره از مدیا Recycling Medea" ساخت، یاد نمود. در فیلم کوتاهی که برای معرفی "استفاده دوباره از مدیا" ساخته شده است تئودوراکیس نزدیک به ۹۰ ساله می‌گوید: "اگر در این روزها جوان بودم من را هم تروریست می‌خواندند" (۸) و بدینگونه نشان می‌دهد که از آرمانهای خود فاصله نگرفته است.

تئودوراکیس با وجود آنکه بزودی ۹۵ ساله می‌شود هنوز به فعالیت ادامه می‌دهد و در تابستان سال گذشته در هنگام اجرای کنسرتی از کارهای بسیار زیبایش به روی صحنه رفته و مورد تشویق بسیار قرار گرفت. (۹)

پا‌نوشته‌ها:
۱) با رجوع به پیوندهای زیر می‌توانید فیلم مستند بسیار خوبی در زمینه خلق این اثر را مشاهده نمایید. این فیلم به زبان آلمانی‌ست:

با رجوع به پیوند زیر این ترانه زیبا را بشنوید:

۲) با رجوع به این پیوند می‌توانید درباره این انقلابی یونانی، فعالیتها و ترور او، که زمینه‌ای برای نوشتن فیلم دیدنی "زد" شد، بخوانید:

در لینک زیر هم می توانید کمی بیشتر در مورد این فیلم به یاد ماندنی بخوانید:

۳) اطلاعات بیشتر در مورد این اثر را با مراجعه به یکی از پیوندهای زیر (به انگلیسی، اسپانیایی، آلمانی، فرانسه، هلندی و یا سوئدی) به دست آورید:

چند اجرای گوناگون از این اثر جاودان را شنیده، دیده و لذت ببرید:

۵) در مورد این فیلم‌ها در دو پیوند ابتدایی زیر خوانده و برای شنیدن این موسیقی‌های زیبا به پیوندهای پس از آنها مراجعه نمایید:

۶) این اشعار و موسیقی همراه آن را با مراجعه به این پیوندها بشنوید:

۷) این موسیقی را با استفاده از پیوندهای زیر شنیده و در پیوند نخست بخشی از متن آنرا به انگلیسی بخوانید:

۸) به فیلم بسیار کوتاه یاد شده نگاه نمایید:

۹) با استفاده از پیوندهای زیر به بخشی از گنجینه آثار تئودوراکیس دست می‌یابید: