نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ شهریور ۲۹, دوشنبه

سونیتا، عروس فروشی، فرنگیس حبیبی

فرنگیس حبیبی
رخساره قائم‌مقامی، مستندساز به‌نام ایرانی زندگی سونیتا را در فیلمی به همین نام ساخته است. سونیتا گذشته‌ای رنجبار داشته که از آن گریخته است. هویتی داشته که در مهاجرت آن را از دست داده است و روزی در می‌یابد که آینده‌اش نیز به گرو رفته است چرا که مادر و بزرگان خانواده‌اش تصمیم گرفته‌اند او را به مردی ناشناس و سالمند بفروشند و با ۹ هزار دلار دریافتی، زنی برای برادر سونیتا دست‌وپا کنند "من باید یواش حرف بزنم
تا کسی نفهمد که از فروش دختران سخن می گویم
من به نام زخم های عمیق تنم فریاد می زنم
من برای تنی فریاد می زنم فرسوده از ماندن در قفس
تنی که زیر بهایی که باید بپردازد در هم شکسته است"

این ترجمه نادقیق قطعه ای از شعریست که سونیتا علی زاده، هنرمند جوان افغان که رپ می خواند سروده و اجرا کرده است. او مهاجر بی شناسنامه ایست در تهران و کلیپ این اجرا را در شبکه های اجتماعی در سال ۲۰۱۴ پخش کرده است وبا نا باوری شاهد استقبال گسترده از آن بوده است.
رخساره قائم مقامی، مستند ساز به نام ایرانی زندگی سونیتا را در فیلمی به همین نام ساخته است که در اواخر ماه مه در آلمان به نمایش در آمد و در ۱۲ اکتبر در سینماهای فرانسه به روی پرده می آید. این فیلم تا کنون در چند فستیوال بین المللی برنده جایزه شده است.
سرگذشت سونیتا از آن جهت که پر ماجرا ولی خوش فرجام است، به قصه های شگفت انگیز کودکی می ماند. پر پیچ و خم است و پرمخاطره ولی سرانجام قرین پیروزی. اما یکی از نقاط قوت این فیلم در این است که نشان می دهد این ماجرا قصه نیست و حوادثش در عالم بی کران خیالات کودکی نمی گذرد.
سونیتا دختری ۱۶-۱۷ ساله است. پدرش از دنیا رفته و مادرش در هرات زندگی می کند و خودش در خانه ای بس محقر با خانواده خواهرش در تهران بسر می برد.
او به "خانه مهر" که یک انجمن غیر دولتی است رفت و آمد دارد که بچه های مهاجر یا خیابانی را زیر بال گرفته است. شغل سونیتا در واقع نظافت دفتر این انجمن است. در صحنه هایی از این فیلم می بینیم چگونه فعالان و مددکاران این انجمن می کوشند به کودکان کمک کنند ترس ها و آرزوها و هویت دلخواه خود را بیان کنند. سونیتا می خواهد هم نام و هم تبار مایکل جاکسون باشد، هنر آواز خواندن را بیاموزد و آن را وسیله بیان رسا و پر طنین دردها، ننگ ها، شادی ها و بلندپروازی های خود و همنسلانش کند.
سونیتا گذشته ای رنجبارداشته که از آن گریخته است. هویتی داشته که در مهاجرت آن را از دست داده است و روزی در می یابد که آینده اش نیز به گرو رفته است چرا که مادر و بزرگان خانواده اش تصمیم گرفته اند او را به مردی ناشناس و سالمند بفروشند و با ۹۰۰۰ دلار دریافتی زنی برای برادر سونیتا دست و پا کنند.
اما سونیتا آینده اش را در خیال به شکل دیگری ساخته است و از آن دست انسانهاییست که به واقعیت خیالشان باور دارند. او شعر می سراید و زشتی سرنوشتی را که به اجبار به دختران جوان افغان تحمیل می شود بیان می کند. از این هم فراتر می رود و آن را به اعتراض به سبک رپ میخواند وپخش می کند.
" پدر گله می کند که زندگی گران است و باید مرا به بالاترین قیمت بفروشد
آخر اگر گفته بودید که لقمه ها را در دهانم و رخت ها را بر تنم می شمارید
هیچ نمی خوردم، ذره ای را حتی از گلو فرو نمی دادم
تا هزینه ای بر دوشتان نگذارم."

رخساره قائم مقامی که یکی از خویشانش در "خانه مهر" فعال است از روال زندگی سونیتا با خبر می شود و ساختن فیلم مستندی را در بارۀ او آغاز می کند. رد پای سبک و نگاه عباس کیارستمی در این اثر پیداست ولی رخساره قائم مقامی در جایی از راه به کارگردانی بسنده نمی کند. اشتیاق سونیتا به آوازخوانی و مایکل جاکسون شدن، پافشاری "غیرتمند" خانواده به ازدواج اجباری و انتفاعی سونیتا و دورنمای آیندۀ این دختر جوان بر متنی از خشونت و مردسالاری این زن کارگردان را رفته رفته به حوزۀ زندگی سونیتا خارج از حوزۀ دوربین می کشاند. حس مسئولیت و همبستگی زنانه او را به بازیگر دوم فیلم بدل می کند و سرانجام به همت و کاردانی او سونیتا از چنگ سرسپردگان این سنت خشن رهایی میابد.

رخساره قائم‌مقامی در کنار سونیتا علیزاده ـ فیلم "سونیتا" در بهمن ۱۳۹۴ (ژانویه ۲۰۱۶) برنده
جایزه بهترین مستند غیرآمریکایی و جایزه ویژه تماشاگران جشنواره ساندنس شد

جسارت سونیتا در مقاومت در برابر خانواده و در وفاداری به هدفش براستی ستودنی است. جسارتی که خالی از کشمکش های دردآلود ذهنی و عاطفی نیست. از حق نباید گذشت مایکل جاکسون شدن هم در بیغوله های جنوب تهران کار ساده ای نیست. ولی او زنده به بلندپروازی خویش است و بدون آن پرنده ای شکسته بال است در جوی های پر زبالۀ جنوب تهران.
سونیتا امروز در مدرسه ای در آمریکا در حال خواندن درس موسیقی و آواز است. اکنون که از طریق این فیلم موفقیت چشمگیری بدست آورده است، بی شک سایۀ مایکل جاکسون در زندگیش کم رنگ تر خواهد شد. حالا حتماٌ دختران دیگری، افغان، ایرانی، سوری....رویای سونیتا شدن را در سر می پرورانند و این همان سحری است که در هنر رخسارۀ قائم مقامی نهفته است و از اثرش چیزی از جنس قصه های شگفت انگیز کودکی می سازد.
اما این فیلم نقطۀ قوت بارز دیگری نیز دارد و آن نشان دادن گوشه ای از فعالیت یک سازمان مردم نهاد در ایران است که همراه با صمیمیت و دانایی پی گرفته می شود. در واقع از این فیلم بوی خوش همبستگی به مشام می رسد و این در دنیای کنونی بس گرانبهاست.
فرنگیس حبیبی
پاریس، سپتامبر
۲۰۱۶

هیچ نظری موجود نیست: