نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ خرداد ۷, جمعه

اجتماع خردادی های مغموم!متن سخنرانی دکتر سارا شریعتی است که در مراسم بزرگداشت پنجمین سالگرد درگذشت مهندس عزت الله سحابی و شهید هاله سحابی

متن سخنرانی سوسن شریعتی در مراسم بزرگداشت مهندس سحابی و هاله سحابی

اجتماع خردادی های مغموم

sara shariati
 متن سخنرانی دکتر سارا  شریعتی است که در مراسم بزرگداشت پنجمین سالگرد درگذشت مهندس عزت الله سحابی و شهید هاله سحابی ایراد شده است. پیش از این به اشتباه این سخنرانی به خانم سوسن شریعتی نسبت داده شده بود. به خاطر این اشتباه از خوانندگان عذرخواهی می کنیم.

خردادماه است. برای من، خرداد ماه همیشه ماه غمگینی بوده است. همیشه نه! درست از روز ۲۹ خرداد ۱۳۵۶٫  از پایان اردیبهشت تا پایان خرداد، سرنوشت خانواده ی ما رقم خورد و خرداد ماه،  با خاطره ی از دست دادن عجین شد. با خاطره ی مرگ پدرم. مرگی مشکوک، مبهم، رازآلود. از آن سال در هر خرداد، مراسم بزرگداشتی بوده است، بزرگداشتهایی خبر ساز، به دلیل لغو مراسم، گاه درگیری، اغلب ماجرا، همیشه حرف و حدیث. در نتیجه، هر سال انگار برای به سر رساندن این خرداد ماه پر ماجرا، باید آماده میشدیم.
در این مدت، خردادماه مناسبت های دیگری نیز یافته است، ۱۱ خرداد، ۲۱ خرداد. از دست دادن عزیزان دیگری،  بزرگداشت های دیگری. در این بزرگداشت ها، هر سال چند بار، در یک ماه، چهره هایی  دیده ام که حتی نامشان را نیز نمی دانم اما به چهره هایی آشنا بدل شده اند. انگار یک اجتماع سوگ را تشکیل داده ایم،  یک اجتماع یاد، ذکر. و اگر بخواهم از عنوان یک اثر معروف انسانشناسی وام بگیرم،  اثری که به “اندوه گرمسیریان” در نظام سلطه ی تمدن غربی می پردازد، خواهم گفت: اجتماع “خردادی های مغموم”.
اما در شب هفت هاله، زمانی که به زحمت توانستم یک جمله بگویم، نه از غم، که از خشم نام بردم و فقط گفتم ما خشمگینیم. خشم، مفهوم بیانگر حال و هوای آن روزهای من بود، بیش تر از غم، بیشتر از رنج. یک  خشم ناامید. ناشی از استیصال. ناتوانی در برابر یک از دست دادن دیگر. یک مرگ مشکوک دیگر. یک ناتوانی دیگر در پی گیری پرونده. تاریخی که تکرار میشد و ما شاهدان خاموشش بودیم. خشم اخوان، وقتی می سرود: “خشمگین ما بی شرفها مانده ایم!” خشمی که می توانست به خشونت بیانجامد، چون ناتوان بود. ناامید بود. این خشمی ممنوع است. ممنوع است چون هر گونه چشم اندازی را می بندد. چون ناتوانی را به عنوان “قسمت” بازنمایی می کند، قسمت ما از امید.
خشم ناامید، خشمی خطرناک است. از این رو نسبت به آن واکنش نشان داده می شود. از آن پرهیز می شود. ترس ایجاد می کند چرا؟ به این دلیل که احساس می کنیم، این خشمی است که می تواند مولد خشونت باشد و خشونت دیگر کافی است. ما، مای ایرانی، مای ساکن کشورهای اسلامی، مای مسلمان، می خواهیم همچون یک گناه از خشونت پرهیز کنیم.
امروز در سالگرد هاله، باز اولین مفهومی که به سراغم آمده است، خشم است و فکر می کنم حالا، با فاصله ای که ما را با آن “لحظه ی داغ” جدا می سازد، می توانم از احساس خشم فراتر روم و به مفهوم خشم بپردازم. باید بپردازم. چرا که نیازمندیم به جای اغماض یا سرکوب خشم خویش، با آن مواجه شویم. نسبت خشم و خشونت را بکاویم و مشروعیت خشم خود را مورد پرسش قرار دهیم. آیا ما مجازیم به خشم؟ خشم مجاز، چگونه خشمی است؟
در ادبیات علوم اجتماعی از نسبت خشم و علم صحبت شده است. این جمله ی بوردیو را می شناسیم: ” برای کار علمی باید خشمگین بود و برای کنترل خشم باید کار علمی کرد”. بارها از خودم پرسیده ام این چگونه ممکن است؟ در زمان خشم، آیا می توان کار علمی کرد؟ به کار علمی اندیشید؟ مقصود از کار علمی چیست؟  چرا برای کار علمی باید خشمگین بود؟
نسبت علم و آگاهی، اجازه ی فهم چنین جمله ای را فراهم می کرد. به نظرم می رسید که در این جمله، مقصود از علم، آگاهی است. برای کنترل خشم باید کار علمی کرد، چرا که تنها عاملی که می تواند بر خشم غلبه کند و آن را مدیریت کند، آگاهی است. اینکه ما بفهمیم چرا خشمگین شدیم، چه عواملی منجر به خشم شده است، امکان غلبه بر خشم را فراهم میسازد. به یمن این فهم است که می توان از خشم کور و غریزی گذشت. آگاهی چنین امکانی را به ما میدهد. آگاهی است که مانع از درغلطیدن خشم به خشونت است. خشم به خشونت بدل میشود چون با استیصال و ناامیدی در می آمیزد. چون راه دیگری برای غلبه بر خشم نمی یابد. چون ناامید است. ناامیدی اغلب یا به انفعال می انجامد یا به خشونت. خشم ناامید، خشم فروخورده، منبع اصلی خشونت است. آگاهی، خشم را به یک انگیزه بدل میکند و این انگیزه را معنا دار و جهت دار می سازد. آگاهی کمک میکند تا خشم را بفهمیم، آن را کنترل و مدیریت کنیم اما آگاهی همیشه به درمان خشم کمک نمی کند. چرا؟ در چه صورتی؟ در زمانی که پس از تحلیل و فهم  خشم خود، احساس می کنیم که خشم ما مشروعیت داشته است. محق است. مجاز است. خشم مشروع را آیا می توان درمان کرد؟ چگونه خاموش می شود؟
اینجاست که به مفهوم دیگری بر می خوریم و آن مفهوم عدالت است. تنها اجرای عدالت است که خشم مشروع را خاموش میکند. خشم خواهان عدالت، خشمی امیدوارانه است. خشمی است که به عدالت  امیدوار است. خشم ناامید خشونت بار است. خشم امیدوار اما مطالبه گر و خواهان عدالت است.
امیدواری مفهوم بزرگی است. بر خلاف امید. امیدواری مفهومی است که تکذیب نمی شود. مخالف ندارد.  ما امیدواریم. امیدواری فلسفه ی وجود ما است. معنای دین ماست. مبنای مبارزه ی ماست. علت بقای ماست. در این حال، خشم مشروع، امیدوار و مطالبه گر است. خشمی است که هیچ نسبتی با خشونت ندارد. خشمی خواهان عدالت. احقاق حق. حق دانستن. دانستن اینکه در آن روزهای سخت چه گذشت؟ چه عاملی منجر به این از دست دادن ها شد؟ ۲۹ خرداد چگونه گذشت؟ ۱۱ خرداد چه اتفاقی افتاد؟ ۲۱ خرداد چگونه رخ داد؟ حق دانستن.
مریم نوشته بود: سال ها  و یادها. بزرگداشت برای زنده نگه داشتن یادها. درست است اما این یادها همچنین  به یادمان می آورد که هنوز پرونده ی این مرگ ها بسته نشده است. مرگ هایی مشکوک. مشکوک چون به شکلی گاه متناقض روایت می شوند. چون این مرگ ها برای هر کسی به گونه ای معلوم است. چون هر کسی، در هر موقعیتی که قرار داشته است،  روایت قاطعانه ی خود را از واقعه ارائه میدد.
در تاریخ ما، مرگ های مشکوک، مبهم، مرگ های سربه مهر، بسیار است. مرگ های مشکوک و  پرونده هایی که از نظر حقوقی یا باز نشده اند، یا  زود بسته می شوند و راز علت مرگ همچنان سر به مهر می ماند. از صمد بهرنگ گرفته تا علی شریعتی، هاله سحابی، هدی صابر…
آزاده اخلاقی در پروژه ای هنرمندانه، نقش شاهد عینی بسیاری از این مرگ های مشکوک را ایفا کرده است. اما روایت هنرمند، تاریخ نیست. برای آنکه تاریخ ما ثبت و روایت شود، عدالت باید چنین نقشی ایفا کند. تنها در این شکل، خشم فروخورده ، التیام خواهد یافت و تاریخ ما از حافظه های ممنوع و مجروحش استخراج می شود.
می گویند: ما نیازمند زمانیم. می گوییم: ما خواستار عدالت ایم.

هیچ نظری موجود نیست: