از مشکلات نبود اشتغال در روستا گفت: «کار نیست، همه بیکارند، دو سال است مردانمان بیکارند و درآمدی ندارند. تمام مردان روستا بیکارند!» تعجب کردم، مگر میشود تمام مردان یک روستا بیکار باشند، با خود گفتم حتماً به خاطر سختیهای فراوانی که کشیده است بیکاری همسر خود را بیکاری همه میداند، همچنان که به سخنانش گوش میدادم، صدایی از سمت حیاط به گوش رسید، زن همسایه بود که به مهمانی میآمد.
به او سلام کردم؛ او همانطور که داخل میشد جوابم را داد و با خوشآمدگویی کنارم نشست. گفتوگو را ادامه دادیم او هم وارد بحث شد. از او نیز سؤال تکراریم را پرسیدم، او نیز جوابش همان بود، «همه بیکارند، مردانمان کار ندارند، درآمدی نداریم».
دقایقی به اذان مغرب باقیمانده که با اصرار یکی از شهروندان برای استراحت به منزلشان میرویم. خانهای کوچک اما باصفا، در کنارشان به صحبت نشستم و از روستا پرسیدم و از مردمانش؛ خانم خانه که زنی جا افتاده و سرد و گرم روزگار چشیده بود سریع شروع به پاسخ دادن کرد آنچنان که گویی منتظر این سؤال بوده باشد.
از مشکلات نبود اشتغال در روستا گفت: «کار نیست، همه بیکارند، دو سال است مردانمان بیکارند و درآمدی ندارند. تمام مردان روستا بیکارند!» تعجب کردم، مگر میشود تمام مردان یک روستا بیکار باشند، با خود گفتم حتماً به خاطر سختیهای فراوانی که کشیده است بیکاری همسر خود را بیکاری همه میداند، همچنان که به سخنانش گوش میدادم، صدایی از سمت حیاط به گوش رسید، زن همسایه بود که به مهمانی میآمد.
به او سلام کردم؛ او همانطور که داخل میشد جوابم را داد و با خوشآمدگویی کنارم نشست. گفتوگو را ادامه دادیم او هم وارد بحث شد. از او نیز سؤال تکراریم را پرسیدم، او نیز جوابش همان بود، «همه بیکارند، مردانمان کار ندارند، درآمدی نداریم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر