نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ اسفند ۱۵, شنبه

اتاقک‌های کوچک نم کشیده و ریختهِ دورتادور کوره‌های خاموش آجرپزی، شده‌اند خانه‌هایی پر از داستان‌های آدم‌هایی که صورتی از چیزی به "اسم" زندگی را تجربه می‌کنند. 20 ، 30 سال پیش زادگاهشان؛ تربت حیدریه را ترک کردند، بی‌خبر از امروزشان آمدند تهران برای روزگاری بهتر اما حالا... "مریم" آخرین‌بار وقتی دو سالش بود، پدرش را دیده و ناپدریش توجهی ندارد به بودنش... "ثریا" که 15 سالش شده، پشت مرگ پدر، زیر سایه 10 سال زندان برادر 12 ساله‌اش به‌ اتهام قتل که حالا 22 سالش شده، ناز و کرشمه‌های دخترانه را از یاد برده... "کلثوم" که پول کارهای پیش از خاموشی آجرپزی‌ها را نه خودش، نه همسرش، هنوز نگرفته‌اند، مریض افتاده کنار عروس‌شان، عروس‌شان تازه فارغ شده، همسرش پیش از آنکه پسرش "امیرعلی" به دنیا بیاید، راهی زندان شده، به خاطر خرید یک گوشی همراه قدیمی که دزدی از آب درآمده... این‌ها خلاصه داستان سه چهار اتاقک به اسم خانه‌ بود از میان ده‌ها اتاقکی که هست. فردا نه، چند وقت دیگر، کوره‌ها برای همیشه خاموش می‌شوند، خانه‌ها ‌خالی می‌شوند و صاحبان اجاره‌ای‌شان، بیکار و آواره. نذری‌های گاه‌به‌گاهی که چیزی از غرور برایشان باقی نگذاشته، دردی دوا نمی‌کند.























هیچ نظری موجود نیست: