نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ اسفند ۹, یکشنبه

تا سالگرد دیگر، هنوز یک سال وقت داریم / محمد علی اصفهانی


زیاد پیش می آید که آدم به چیزی رسیده باشد اما از آن نگذشته باشد. ولی گاهی هم پیش می آید که آدم از چیزی گذشته باشد بدون آن که به آن رسیده باشد.
چند روزی بیشتر، از سالگرد ۲۲ بهمن ۵۷ نگذشته است. بنا بر این هنوز وقت زیادی داریم. نزدیک دوازده ماه تا سالگرد دیگر باقی است. و در این مدت، شاید فرصتی داشته باشیم تا به تماشای رودخانه ی هراکلیت که او را هرقلیطوس هم می نامند برویم.
این که در موقع تماشای رودخانه، هراکلیت را هرقلیطوس بنامیم، و یا هرقلیطوس را هراکلیت، اهمیت چندانی ندارد.
اسم اصلی آن حکیم، به احتمال زیاد نه هراکلیت بوده است و نه هرقلیطوس. بلکه چیز دیگری بوده است که هرقلیطوس و هراکلیت هردو اشاره به آنند. هر کدام به تناسب زبان یک قوم و ملت و غیره. اسم، مهم نیست. مهم، مسمّاست. یعنی نامیده شده.
ما ناچاریم که روی هر چیزی اسمی بگذاریم تا بتوانیم بدون آن که خودِ آن را در پیش چشم داشته باشیم در باره اش حرف بزنیم و فکر کنیم. و همچنین، فکر کنیم و حرف بزنیم.
تا اینجای قضیه اشکالی ندارد. ولی مشکل در این است که:
ـ یک اسم، تا چه حد می تواند یک مسمّا را همانطور که هست بیان کند؟
در عالم شعر و شاعری، دعوایی هست بر سر این که آیا باید با اسم ها که کلمه هستند شعر گفت یا با خود سوژه ها. یعنی با مسمّا ها.
یک عده می گویند که شاعری که با اسم ها شعر می گوید، شعرش پیوسته در خطر تصنّع است؛ چرا که در لحظات شعری او سوژه ها خودشان غایبند و او بدون حضور آن ها، از آن ها ـ به واسطه ی کلمه ـ سخن گفته است؛ در حالی که می بایست کلمه را از خودِ آن ها بگیرد و خودِ آن ها را به کلمه تبدیل کند؛ نه این که از کلمه واسطه یی برای لمس کردن آن ها و انتقال این حس لمس کردن آن ها به دیگران بسازد.
این که در عالم شعر و شاعری تا چه اندازه این حرف درست است و یا اصلاً عملی است، بحثش دیگر است. اما در کار تجزیه و تحلیل و جمع و تفریق های ذهن، جایی برای این حرف وجود ندارد.
و از جمله به دلیل همین عدم حضور عینی سوژه ها ـ که خیلی هاشان حتی وجود هم ندارند و بعداً به وجود می آیند ـ در تجزیه و تحلیل و جمع و تفریق های ذهن است که هیچ وقت هیچ تجزیه و تحلیل و جمع و تفریق کمی پیچیده تر از ساده یی کاملاً درست از کار در نمی آید، ولی آدم، اگرچه همیشه باید حواسش جمع این باشد که کمتر اشتباه کند، نباید از یاد ببرد که با هر اشتباه خود، گامی به جلوتر برداشته است.
یعنی بالقوه می تواند با هر اشتباه خود، گامی به جلوتر بردارد.
مثل اشتباهاتی که در تجزیه و تحلیل ها و جمع و تفریق هایمان به هنگام تب و تاب انقلابِ در راه، و پیش از آن و پس از آن، و در خودِ روند انقلاب، داشته ایم و خواهیم داشت.
زمین خوردن ها و بلند شدن های کودکی خود را مرور کنیم، و این که راه رفتن را چگونه آموختیم.
کودکی تاریخی و نوعی انسان نیز چنین است.
و تمام معنای انسان در تمام حیات خود بر زمین، به عنوان موجودی که اشتباه می کند تا بیاموزد، و می آموزد تا اشتباه کند، و خود را در این اشتباه کردن ها و آموختن ها، و آموختن ها و اشتباه کردن ها پیوسته به جلوتر و جلوتر از خود برساند.
و در پی خود بدود.
در پی آن خود که همیشه جلوتر از اوست!
امروز، در آن سو، حتی قاتلان انقلاب هم فرصت های به هدر رفته را از رهروان انقلاب طلبکاری می کنند. و این عجیب نیست. عجیب، این است که در این سو اما هنوز فرصت ها به هدر می روند؛ و هر روز در سوگواری بی حاصل برای نرسیدن ها و دیر رسیدن ها، این سوییانی، یا توقف می کنند و یا بی آن که برسند می گذرند.
و آن گذرگاه که از نرسیدن می گذرد، رهروانش را یا به دروغ سرابی (اگر دستکم، سرابی در چشم انداز داشته باشد) خواهد فریفت و در خود خواهد بلعید و به ناکجا خواهد برد، و یا به ناامیدی، در خاک ها و گرد و غبار ها مدفون خواهد کرد.
انقلاب، شکست نخورده است؛ اما پیروز هم نشده است.
و درست هم همین است. چرا که انقلابِ پیروز شده، انقلاب نیست. سکونی است در پی یک حرکت. ٭٭
«شده» و «شونده» با هم فرق دارند. همان فرقی که سکون با حرکت دارد. و همان فرقی که ماندن با عبور دارد. و همان فرقی که عبور با عبور از عبور دارد.
و برداشتِ «شونده» از انقلاب، آنچه را که همین حالا در جریان است ـ چه خوب و چه بد ـ در متن انقلاب می بیند، نه بیرون از آن.
و متن، در اینجا یعنی حجم.
یک حجم بی شکل.
یک حجم پیوسته در حال شکل گرفتن.
مثل خود انسان!
در ۲۲ بهمن ۵۷ خاکریزی فرو ریخت تا در عبور ـ عبوری که از رسیدن می گذرد ـ به خاکریزی دیگر برسد. خاکریزی که تنها در رسیدنِ به آن و فروریختن آن و گذار از آن است که می توان به خاکریزی دیگرتر رسید.
خاکریزی دیگرتر برای فروریختن آن!
و گذار از آن!
فرصت هایی که از دست رفته اند را نمی شود بازیافت. اما فرصت هایی که باقی هستند را می شود دریافت تا دیگر نیازی به بازیافتنشان نباشد. نیازی به محال.
و فرصت هایی که از دست نرفته اند کدامند؟
بازنویسی:
۳ اسفند ۱۳۹۴
٭ این نوشته، بازنویس بخشی از مجموعه ی «روزمره های پاره» است که در حدود بیست سال پیش، در قسمت های مجزا و مستقل از یکدیگر، به صورت کم و بیش منظم منتشر می شد.
٭٭ درتوضیح این معنا: انقلاب نمرد؛ زنده است انقلاب ـ گفتار ۲۲ بهمن ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org/ak/ka/en-zendeh-b.html

هیچ نظری موجود نیست: