«تنها خیری که از خمینی به ما رسید» − گزارش میدانی درباره “ارتحال هالیدی”
حمید رضایی
تعطیلات سال ۱۳۹۴ برای ایرانیان رویایی است. بیشتر تعطیلات عمومی در ایام پایان هفته قرار گرفته و با اتصال به روزهای پنجشنبه و جمعه، فرصتهای خوبی برای استراحت و مسافرت مردم به وجود آورده است. یکی از این تعطیلات مربوط به ۱۴ و ۱۵ خرداد است. ایامی که توسط حکومت «ایام ارتحال امام راحل» و توسط مردم «ارتحال پارتی» یا «ارتحال هالیدی» میشود.
بیشتر مردم برای این تعطیلات نقشه کشیده و به نوعی به آن دل بستهاند. در یکی از بزرگترین جابهجایی انسانی، بسیجیها و طرفداران حکومت به تهران منتقل میشوند و مردم تهران و سایر شهرها از فرصت به دست آمده برای فرار از پایتخت و یا لذت بردن از مسافرت استفاده میکنند. جادههای منتهی به گورستان تهران مملو از ماشینها دولتی و امکانات سپاه، بسیج و ادارت دولتی برای هرچه بزرگتر جلوه دادن افراد حاضر بر گور خمینی خواهد شد و جادههای منتهی به شمال کشور و سایر نقاط خوش آب و هوا مملو از مردمی است که توانایی رفتن به مسافرت را دارند. هنوز تعطیلات شروع نشده، ترافیک جادههای شمال از عصر روز دو شنبه نیمه سنگین و در روز سه شنبه ۱۳ خرداد سنگین گزارش شد.
نوع استفاده مردم از تعطیلات ۱۴ و ۱۵ خرداد چگونه است؟ مردم چه نگاهی به این ایام دارند؟ در روزهای سخت و دشوار زندگی مردم در اثر تحریمها و فسادهیا اقتصادی، آیا تغییری در مراسم حکومتی ایجاد شده است؟ مردم چه میگویند؟ جمهوری اسلامی از چه مناطقی “مردم” جمع میکند؟
بازار داغ تورهای مسافرتی
تقریبا تمامی تورهای مسافرتی به مقصد ترکیه، ارمنستان و امارت پر هستند. بازار تورهای داخلی به قصد کویر نوردی، اماکن کوهستانی و نقاط خوش آب و هوای ایران بسیار سکه است. همچنانکه در بدترین وضعیت اقتصادی انواع ماشینهای لوکس و گرانقیمت وارد ایران میشود، در ایامی که همه از تورم و گرانی مینالند، تورهای مسافرت خارج از کشور پر رونق هستند. افراد بسیاری ترجیح میدهند برای چند روز هم که شده است زندگی در کشورهای آزاد را تجربه کنند.
عاطفه قرار است برای اولین بار به کشور ترکیه برود. خوشحال است و میگوید استرس دارد که زودتر سوار هواپیما شود و برود! او میگوید: «من ۲۹ سالم شده است. دلم میخواهد برای چند روز که شده مثل آدم زندگی کنم. مگر ما چه چیزمان از بقیه مردم دنیا کمتر است؟ همهاش باید بترسیم، پلیس آمد، ایست بازرسی، مزاحمت پسرهایی که میآیند و مراعات کسی را نمیکنند…»
او ادامه میدهد: «پارسال ما رفتیم شمال. دو روز مرخصی گرفتم. کوفت ما شد. دو بار، اول خروجی شمال، ماشین ما را ریختند پایین و گشتند. آنجا هم یکبار مجبور شدند بچهها که پول بدهند به پلیس تا دست از سر ما بردارند. این شد زندگی؟ من بیست سال دیگه پیر میشم، نباید یک هفته با خیال راحت زندگی کنم و نترسم؟»
گزارش سازمان جهانی جهانگردی نشان میدهد ارمنستان و جمهوری آذربایجان پس از ترکیه و عراق، مقاصد پرطرفدار ایرانیها برای سفر بودهاند. در سال ۲۰۱۳ حدود ۱۴۶ هزار و ۱۸۴ ایرانی به ارمنستان و ۱۴۳ هزار و ۵۷۹ ایرانی به جمهوری آذربایجان سفر کردند.
عاطفه میگوید:
«برای یک ایرانی و به خصوص برای ما خانمها هرکجا که بشود آزاد بود، و هر لباسی که دوست داریم بتوانیم بپوشیم _ به شرط اینکه ارزان قیمت باشد _ جای مناسبی است». گفتههای این خانم خلاصهای از خواسته آنانی است که از قوانین بسته مذهبی و قوانین محدود کننده در ایران به تنگ آمدهاند. هر کجا که حکومت به تفریح و مسائل خصوصی مردم کاری نداشته باشد برای ایرانیان بهشت است. برای این کار چه جایی بهتر از ارمنستان و آذربایجان به صورت زمینی برای ایرانیان در دسترس هستند؟
خانمی ۴۲ ساله درباره “ارتحال هالیدی” چنین نظر میدهد: «خودش که ما را بدبخت کرد حداقل به خاطر مُردنش مردم وقت پیدا میکنند فرار بکنند یک طرفی. تنها خیری که از خمینی به مردم ایران رسیده همین تعطیلی است.»
نرخ تورم دو رقمی، نرخ بیکاری دو رقمی، بریز و بپاشهای میلیاردی
سالها از مرگ خمینی گذشته است و هنوز ساخت و ساز مقبره او تمام نشده است اما حکومتی که او و اسلامگریان بنا نهادند تبدیل به حکومت فساد و اختلاس شده است. عکسهای منتشر شده از آنچه در اطراف گور او میسازند اعتراض بعضی از خودیهای نظام را هم در آورده است. سپاه پاسداران هشدار داده است که کسی نباید به مخارج ساخت و سازهای مقبره خمینی اعتراض کند.
قرار است وصیت نامه امام مستضعفان در تمامی استانهای منتهی به مقبره او، بین زائران توزیع شود. در این وصیت نامه که به اجبار در بیشتر مراکز آموزشی ایران به عنوان واحد درسی، تدریس میشود آمده است: «…و به مجلس و دولت و دستاندرکاران توصیه مینمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و با فداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید.»
حال روز مستضعفان در حکومت امام مستضعفان چگونه است؟ با ذکر تنها یک گوشه کوچک از این مراسم میتوان فاجعهای که هر سال برای ارائه یک پروپاگاندای حکومتی تکرار میشود را به تصویر کشید. میزان بارش باران در سال گذشته نسبت به سال قبل از آن ۱۱ درصد کاهش داشته است و ایران چند سال است در وضعیت خشکسالی واقع شده است. درست در روزهای گرم خرداد ماه قرار است افراد زیادی در بیابانی در جنوب تهران جمع شوند. فقط جمعیت هلال احمر به عنوان یکی از نهادهای حاضر در این مراسم قرار است یک میلیون بطری آب در این مراسم توزیع کند. سیصد غرفه فرهنگی قرار است محصولات رایگان فرهنگی در بین زائرین توزیع کند که معمولا مجموعههای تکراری از دعاهای مذهبی و پوسترهای حکومتی است که سالهاست با کاغذ یارانهای منتشر و در کوتاه مدت به سطل زبالهها و کف خیابانها رها میشوند.
دولت جمهوری اسلامی ابتدا نان را گران و سپس بیشتر نانواییها را به آزادپزی واداشت تا نان باز هم گرانتر شود. در حالی که دولت به بهانه کسری بودجه اقدام به آزادسازی نرخ بنزین کرده است، هزاران خودروی دولتی و نظامی برای برگزاری یک نمایش دولتی تدارک دیده شدهاند تا بنزین بسوزانند. در حالی که مستاجران ایرانی زیربار کرایه خانهها کمر خم کردهاند برای جسد خمینی خانهای ساخته میشود که به گفته حمید انصاری (قائممقام حسن خمینی) قرار است ۵۰۰ سال دوام داشته باشد.
استفاده از فقر برای جذب زائر
در کنار توجه همیشگی به ترافیک سنگین جادههای منتهی به شمال و هزنیههایی که برای برگزاری مراسم سالمرگ خمینی میشود، این نکته مورد غفلت قرار میگیرد که جمهوری اسلامی چطور از شکمهای گرسنه برای جمع کردن سیاهیلشگر استفاده میکند. اگر در مراسم ۲۲ بهمن و مراسم استقبال از علی خامنهای از ساندیس و بستههای کیک و شکلات سخن به میان میآید در مراسمی که در مقبره خمینی برگزار میشود صحبت از غذای واقعی است.
برای این مراسم، حمل و نقل از سراسر کشور به مقبره خمینی رایگان است. سیلی از مردم فقیر محلات جنوبی تهران و استانهای همجوار در اتوبوسهای مجانی مینشینند تا خودشان را به جایی برسانند که حداقل بتوانند در کنار خانواده خود یک دل سیر غذا بخورند. شاید برای بسیاری خندهدار باشد که برای یک پرس کباب کوبیده یا جوجه کباب کسی حاضر شود در محیطی غمگین و شلوغ حاضر شود اما برای کسی که گرسنگی کشیده باشد چنین محیطی بهشت است.
علی و یازده هممحله او سال گذشته در این مراسم شرکت کرده و میگوید: «امسال هم میروم. هر سال میروم.» سال گذشته آنها توانستهاند با ساکهای خالی بروند و با ساکهای پر از غذا برگردند. میگوید: «باید زنگ باشی. بدانی کجاها غذا میدهند…زیادی نباید شلوغ کنی وگرنه میآیند سراغت. بی سر و صدا کار کنی، هیچ کسی کاری بهت ندارد.»
محمدرضا از تجربه دوستش میگوید: «من رانی چندتا خوردم. گرم بود خیلی میچسبید. رفیقم ۱۸ تا رانی با خودش آورده بود. نامرد به هیچکس نگفته بود. تا یک هفته توی کیسه آشغالهایشان قوطیش در میآمد.»
محمد پدر ۴ فرزند است. سرش پایین است اما خجالت نمیکشد از حرفهایی که میزند: «بدهکار کسی نیستم. این بچهها را با پول زحمت خودم بزرگ کردهام تا حالا یک لقمه نان حرام برای زن و بچهام نبردم.» بچههایش فکر میکنند هر سال به مسافرت میروند. آنها سالی یکبار از گلپایگان میآیند تا تهران را ببینند. این پدر از حس و حال بچهها نمیگوید اما میتوان حدس زد در میانه آن هیاهو تفریح آنها این است که خوراکیهای بهتری گیر بیاورند.
ماجرای حمید، هیبت، رضا، مصطفی و علی میتواند دستمایه ساخت یک فیلم سینمایی قرار بگیرد. «بمانیم توی خانه چکار کنیم. کولر نفس ندارد، اینقدر تخممرغ و استامبولی خوردیم رنگ ما از این همه رب(گوجه) شده است مثل سرخ پوستها.» صورت او واقعا به دلیل آفتاب سوختگی سرخ است. کارگران سادهای که برای هر مزدی، هر کاری میکنند و با هم زندگی میکنند. هفت نفر در یک خانه ۵۵ متری زندگی میکنند. هنگامی که آماده میشوند تا سرکار بروند در حال رفت و آمد به یکدیگر برخورد میکنند.
مصطفی به مقبره خمینی میرود تا در رژیم تخم مرغ و استامبولی خود تغییری ایجاد کند. علی میگوید فرقی برایش ندارد فقط میخواهد خانه نباشد: «نفری دوتا سیگاری میزنیم. وسط جمعیت آی فاز میدهد.» حمید فقط دلش میخواهد وسط جمعیت باشد: «من دست خودم نیست، جمعیت میبینم دلم میخواهد برود وسطش. توی خیابان خسته هم باشم وقتی تصادف شده و مردم جمع شدن، میروم وسط. چه برسه به محرم. عشق است محرم.» او ادامه میدهد: «دو باری که رفتهام نمیگویم اذیت نشدم. وسطش آدم خسته میشه ولی خیلی جمعیت میاد» سپس با خنده یک جمله جالب میگوید: «آنجا سپاهیها، خ…مالی آدم را میکنند آی حال میدهد. بیرون به این پدرسگها نمیشه حرف زد.»
صحبتهای هیبت اوج داستان این چند جوان است: «پارسال… دیدیم قاسم اینها دارند دست تکان میدهند که بدوئید، بدوئید. ما فکر کردیم دعوا شده با دو، خودمان را رساندیم بهشان. گفتیم چی شده؟ جای شما خالی ده تا آفریقایی آمده بودند نه از این سیاهها. قهوهای عین شکلات. آدم دلش میخواست برود کلهشان را لیس بزند. بعد، دندانها سفید مثل برف. اینها هم سیگاری زده بودند همین آقا که میگوید شلوغی را دوست دارم رفته بود باهاش حرف میزد. میگفت من آفریقایی بلدم. پاره شده بودیم از خنده.»
صاحب یک بقالی بسیار کوچک در یکی از محلات جنوبی تهران میگوید به فرزندان خود توصیه کرده است «بروند آنجا خودشان را نشان بدهند.» دلیل این توصیه را اینگونه توضیح میدهد: «برای آیندهشان خوب است.»
علی به تعبیر دوستانش یکی از شرهای منطقه شاه عبدالعظیم است. از داستان این محلات سنتی میگوید: «یا آدم خودتی یا آنتن حکومت. نگاه نکن به خطهای روی سر و صورت امثال ما. بیشتر این آدمهایی که اینجا میبینی خبرچینی میکنند. گزارش رد میکنند. به خصوص کشتیگیرها. برای کارت، چه میدونم واسه سربازی. یعنی اینطوری بهت بگم آمار همه مواد فروشها و خلافکارهای این محلات میره دست پلیس. بیشتر ساقیهای اینجا آدم اطلاعات هستن. گوش به زنگاند که اگر خبری شد، دنبال کسی بودن، کسی کار گنده کرده بود از لای حرف عملی جماعت بیرون میکشند و گزارش میدهند. کلی اتوبوس از اینجاها می برند سر قبر آن …!»
محلات پائینشهر در همه استانهای کشور پتانسیل بالایی در جذب نیرویهای بسیجی دارد. پایگاههای بسیج نیز در صف اولی تدارک زائر برای مقبرهای هستند که قرار است مانند راهپیماییهای حکومتی نشاندهنده میزان عشق و علاقه مردم ایران به آرمانهای رهبر سابق جمهوری اسلامی باشد. جواد کارت بسیج دارد. نماز میخواند، الکل میخورد و به صورت تفریحی مواد مخدر مصرف میکند. میگوید: «من حوصله این کارها را ندارم راستش. با بچهها قراره برویم چالوس.» او توضیح میدهد شرکت در این مراسم چه اهمیتی در بین بسیجیها دارد: «بسیج رتبه داره، رده داره. بخوای خودت را بالا بکشی باید این مراسمها را بری.» سپس اضافه میکند: «حالا نه هر مراسمی ولی بعضیهاش مهمه. شلوغی انتخابات، ۱۴ و ۱۵ خرداد،…»
چند دختر چادری که تنها به دلیل رضایت برادر بزرگشان امکان صحبت با آنها را به دست میآورم، زیارت را هدف اصلی خود از شرکت در مراسم سالمرگ خمینی عنوان میکنند: «از طرف جایی که ما میرویم قرار است در راه برگشت برویم جمکران برای زیارت. راستش من جمکران را خیلی دوست دارم. وقتی میروم جمکران سبک میشوم.» یک مادر نیز از موافقت پدر خانواده با مسافرت دختران به دلیل «همراهی با کاروان بسیج» خبر میدهد: «دو تا اتوبوس هستند همه زن هستند. آدم خیالش راحتتر است با این وضع مملکت اعتمادی نیست دختر جای دیگری برود. اینجا خودشان دوست دارند، همه همسن و سالهای خودشان هستند. بهشان خوشمیگذرد ما هم حرفی نداریم. خیالمان راحت است.»
از اینجا مانده و از آنجا رانده
پویا به صورت مختصر و مفید از بخشی از جامعه میگوید که نه توانایی مسافرت در این ایام را دارند و نه دل خوشی از برنامههای حکومتی دارند: «هیچی دیگه ما سه شنبه شب سر کاریم. واسه این تعطیلات که دیگه جایی نمیشه رفت چون قیمت ویلا خیلی میره بالا و در وسع ما نیست. بیشتر آدمها با خانواده مسافرت میروند واسه همین ما دیگه مجبوریم بمونیم خونه. قلیون بکشیم، فیلم ببینیم، اگر عرق پیدا بشه یه کمی عرق بخوریم. مصیبت اینه که بکشه به روز تعطیلی دیگه کسی حس و حال تلفن جواب دادن نداره. بیشترش آدم خوابه یا وایبر بازی دیگه!»
همه شاغلین بخشهای دولتی و کسانی که برای دیگران کار میکنند از تعطیلات خوشحال هستند. در ایام ۱۴ و ۱۵ یک تعطیلی اجباری بر اصناف حکمفرما است. این روزها در ایران تعداد کسانی که دغدغه خواب دارند بسیار زیاد شده است. خستگیهای جسمی و روانی در بین مردم افزایش یافته است و امکان ندارد وقتی صحبت تعطیلی به میان بیاید افرادی با علاقه و لذت از اینکه میتوانند ساعتها بخوابند، اظهار شادمانی نکنند.
چند خانم متاهل و مجرد میگویند از شلوغی جادهها در ایام تعطیلات راضی نیستند و به همین جهت ترجیح میدهد در خانه بمانند. برنامه تعداد قابل توجهی از افراد ماندن در خانه و نگاه کردن سریالهای خارجی است. تعدادی از آقایان میانسال و مسنی که دارای مشاغل گوناگون هستند اظهار میدارند از تعطیلات رسمی به دلیل سالمرگ خمینی برای دید و بازدید و مهمانی استفاده میکنند. تاسفبارترین نکته در میان آنانی که برای تهییه این گزارش با آنان گفتگو شده است آن است که ظاهرا کسی میل ندارد درباره مخارج این مراسم و هزینههای ساخت مقبره خمینی صحبت کند. گویی هدر رفتن منابع ملی کشور برای رویاپردازیهای سران جمهوری اسلامی و برنامههای تبلیغی و مذهبی آنان به صورت امری عادی درآمده است. در ماجرای هزینههای ساخت گرانترین مقبره جهان برای روحالله خمینی فاجعه دو چندان است. افراد زیادی تا زمانی که عکسهایی از این مقبره منتشر نشده بود از چنین هزینههایی بی اطلاع بودهاند. برای مثال یک معلم ورزش میگوید: «چند بار با ماشین از عوارضی تهران که در میشدم، میدیدم چیزهایی میسازند اما فکر نمیکردم داخلش اینطور باشد. من تا به حال داخلش نرفتهام. در اخبار هم نشان نمیدهند. چندباری که در اخبار تلویزیون دیدهام هیچ وقت نشان دادند که داخلش این شکلی است و اینقدر هزینههای زیادی کردهاند.»
منبع:رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر