نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۴ فروردین ۲۶, چهارشنبه

الا "حق مُسَلَم" در چه حالی، هادی خرسندی

هادی خرسندی
چهل‭ ‬تن‭ ‬هيئت‭ ‬و‭ ‬مسئول‭ ‬هيئت‭/ ‬ برفت‭ ‬از‭ ‬جيب‭ ‬ملت‭ ‬پول‭ ‬هيئت‭// ‬ هتل،‭ ‬صبحانه‭ ‬و‭ ‬ظهرانه‭ ‬و‭ ‬شام‭ / ‬بلمبان‭ ‬صبح‭ ‬تا‭ ‬شب‭ ‬پخته‭ ‬و‭ ‬خام‭// ‬ بکن‭ ‬نطق‭ ‬و‭ ‬بزن‭ ‬حرف‭ ‬و‭ ‬بگير‭ ‬عکس‭/ ‬ بده‭ ‬ايميل‭ ‬و‭ ‬رد‭ ‬کن‭ ‬نامه‭ ‬و‭ ‬فکس‭// ‬ هياهو‭ ‬شد،‭ ‬خبر‭ ‬شد،‭ ‬سرصدا‭ ‬شد‭/ ‬ شهيد‭ ‬زنده‭ ‬ای‭ ‬تحويل‭ ‬ما‭ ‬شد‭// ‬ حراجست،‭ ‬آی‭ ‬حراجست،‭ ‬آی‭ ‬حراج‭ ‬است‭/ ‬نه،‭ ‬اين‭ ‬حق‭ ‬مُسلّم‭ ‬نيست،‭ ‬باج‭ ‬است‭‬

الا‭ ‬حق‭ ‬مسلم‭ ...‬

الا‭ ‬‮ «حق‭ ‬مُسلّم‮»‬ ‬در‭ ‬چه‭ ‬حالی؟
شدی‭ ‬انگار‭ ‬حق‭ ‬‮ «احتمالی‮»‬‭!‬

شنيدم‭ ‬احتمالت‭ ‬هم‭ ‬ضعيف‭ ‬است
که‭ ‬افسار‭ ‬تو‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬حريف‭ ‬است

مُسلّم‭ ‬بودنت‭ ‬ماسيده‭ ‬بر‭ ‬آب
برايت‭ ‬شيشکی‭ ‬در‭ ‬کرده‭ ‬ارباب

مُسلّم،‭ ‬آی‭ ‬مُسلّم،‭ ‬آی‭ ‬مُسلّم
چه‭ ‬شد‭ ‬رد‭ ‬و‭ ‬بدل؟‭ ‬الله‭ ‬اعلم

چه‭ ‬قانونی؟‭ ‬کجا‭ ‬حقی؟‭ ‬مُسلّم
اگر‭ ‬حقی،‭ ‬چرا‭ ‬لقی؟‭ ‬مُسلّم

اگر‭ ‬حقی‭ ‬چرا‭ ‬رسوای‭ ‬شهری؟
چرا‭ ‬لبريزتر‭ ‬از‭ ‬جام‭ ‬زهری؟

پس‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬هارت‭ ‬و‭ ‬پورت‭ ‬و‭ ‬کله‭ ‬شقّی
مُسلّم‭ ‬شد‭ ‬چه‭ ‬کشکی‭ ‬و‭ ‬چه‭ ‬حقی

مُسلّم‭ ‬جان‭!‬،‭ ‬تو‭ ‬گشتی‭ ‬آلت‭ ‬دست
ز‭ ‬کل‭ ‬دست‭ ‬اکنون‭ ‬مانده‭ ‬يک‭ ‬شست

که‭ ‬از‭ ‬سوی‭ ‬گروه‭ ‬شيره‭ ‬مالان
حواله‭ ‬شد‭ ‬به‭ ‬جمع‭ ‬خوشخيالان‭!‬

توافقنامه،‭ ‬آش‭ ‬کشک‭ ‬خاله
عجب‭ ‬دادند‭ ‬بر‭ ‬امت‭ ‬حواله

دوازده‭ ‬ساله‭ ‬ترشی‭ ‬جا‭ ‬نيفتاد
وگر‭ ‬افتاد‭ ‬دست‭ ‬ما‭ ‬نيفتاد

‭***‬
شنيدستم‭ ‬شبانه‭ ‬سارقی‭ ‬چند
پی‭ ‬دزدی‭ ‬ز‭ ‬راهی‭ ‬ميگذشتند

يکی‭ ‬خانه‭ ‬پديد‭ ‬آمد‭ ‬سر‭ ‬راه
چراغانی‭ ‬ز‭ ‬ايوان‭ ‬تا‭ ‬به‭ ‬درگاه

ز‭ ‬هر‭ ‬سويش‭ ‬صدای‭ ‬ساز‭ ‬و‭ ‬آواز
به‭ ‬قربان‭ ‬خداوند‭ ‬سبب‭ ‬ساز‭!‬

عجب‭ ‬بوی‭ ‬غذايی‭ ‬در‭ ‬فضا‭ ‬بود
شکم‭ ‬ها‭ ‬را‭ ‬تمنای‭ ‬غذا‭ ‬بود

سه‭ ‬تايی‭ ‬پايشان‭ ‬شُل‭ ‬شد‭ ‬به‭ ‬ناگاه
چسان‭ ‬بايد‭ ‬بدانجا‭ ‬يافتن‭ ‬راه؟

برای‭ ‬چيست‭ ‬جشن‭ ‬و‭ ‬شادمانی؟
چگونه‭ ‬رفت‭ ‬بايد‭ ‬ميهمانی؟

يکيشان‭ ‬گفت‭ ‬بهر‭ ‬کسب‭ ‬اخبار
من‭ ‬اکنون‭ ‬ميروم‭ ‬بالای‭ ‬ديوار

ببينم‭ ‬تا‭ ‬چه‭ ‬اسباب‭ ‬سرور‭ ‬است
چه‭ ‬جشن‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬چه‭ ‬حال‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬چه‭ ‬شور‭ ‬است؟

به‭ ‬دوش‭ ‬آن‭ ‬دو‭ ‬پا‭ ‬بگذاشت‭ ‬حالا
به‭ ‬زحمت‭ ‬هيکل‭ ‬خود‭ ‬برد‭ ‬بالا

سر‭ ‬ديوار‭ ‬بنشست‭ ‬و‭ ‬نظر‭ ‬کرد
نگاه‭ ‬جستجو‭ ‬بر‭ ‬دور‭ ‬و‭ ‬بر‭ ‬کرد

ز‭ ‬فرط‭ ‬روشنی‭ ‬و‭ ‬نور‭ ‬بسيار
نشد‭ ‬بر‭ ‬چشم‭ ‬او‭ ‬چيزی‭ ‬پديدار

از‭ ‬آنسو‭ ‬ميزبانانش‭ ‬بديدند
پريدند‭ ‬و‭ ‬فلانش‭ ‬را‭ ‬بريدند‭!‬

هُلش‭ ‬دادند‭ ‬زان‭ ‬بالا‭ ‬به‭ ‬پايين
به‭ ‬نزد‭ ‬آن‭ ‬دو‭ ‬تا‭ ‬برگشت‭ ‬مسکين

رفيقان‭ ‬سخت‭ ‬پرسنده‭ ‬که‭ ‬ای‭ ‬دوست
به‭ ‬شاباش‭ ‬چه‭ ‬کس‭ ‬اين‭ ‬شام‭ ‬نيکوست؟‭ ‬
بگفتا‭ ‬حظ‭ ‬کنيد‭ ‬از‭ ‬بزم‭ ‬و‭ ‬آذين
که‭ ‬جشن‭ ‬ختنه‭ ‬سوران‭ ‬منست‭ ‬اين‭!‬
‭***‬
مُسلّم‭ ‬جان‭ ‬ترا‭ ‬هم‭ ‬چشم‭ ‬بسته
نهادندی‭ ‬وسط‭ ‬در‭ ‬جشن‭ ‬هسته
درِ‭ ‬آينده‭ ‬ات‭ ‬را‭ ‬تخته‭ ‬کردند
ترا،‭ ‬هم‭ ‬ختنه‭ ‬و،‭ ‬هم‭ ‬اخته‭ ‬کردند‭!‬
چهل‭ ‬تن‭ ‬هيئت‭ ‬و‭ ‬مسئول‭ ‬هيئت
برفت‭ ‬از‭ ‬جيب‭ ‬ملت‭ ‬پول‭ ‬هيئت
هتل،‭ ‬صبحانه‭ ‬و‭ ‬ظهرانه‭ ‬و‭ ‬شام
بلمبان‭ ‬صبح‭ ‬تا‭ ‬شب‭ ‬پخته‭ ‬و‭ ‬خام
بکن‭ ‬نطق‭ ‬و‭ ‬بزن‭ ‬حرف‭ ‬و‭ ‬بگير‭ ‬عکس
بده‭ ‬ايميل‭ ‬و‭ ‬رد‭ ‬کن‭ ‬نامه‭ ‬و‭ ‬فکس
هياهو‭ ‬شد،‭ ‬خبر‭ ‬شد،‭ ‬سرصدا‭ ‬شد
شهيد‭ ‬زنده‭ ‬ای‭ ‬تحويل‭ ‬ما‭ ‬شد
حراجست،‭ ‬آی‭ ‬حراجست،‭ ‬آی‭ ‬حراج‭ ‬است
نه،‭ ‬اين‭ ‬حق‭ ‬مُسلّم‭ ‬نيست،‭ ‬باج‭ ‬است
به‭ ‬اميد‭ ‬صعود‭ ‬اقتصادی
و‭ ‬ايضاَ‭ ‬بندوبست‭ ‬انفرادی‭!‬
که‭ ‬‮«‬‭.... ‬تو‭ ‬البته‭ ‬نور‭ ‬چشم‭ ‬مائی
رئيس‭ ‬جمهور‭ ‬آينده‭ ‬شمائی‭ ....‬‮»‬
‮«‬‭.... ‬خيال‭ ‬رهبری‭ ‬آسوده‭ ‬باشد
همانطوری‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬فرموده‭ ‬باشد‭ ....‬‮»‬
‮«‬‭.... ‬هيومن‭ ‬رايت؟‭ ‬البته‭ ‬که‭ ‬نات‭ ‬نات
نمی‭ ‬آريم‭ ‬اسمش‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬وات‭ ‬وات‭ ....!‬‮»‬
پس از قول و قرار پشت پرده
بيامد از لوزان تخم دو زرده
مُسلّم‭ ‬جان‭ ‬ترا‭ ‬تسليم‭ ‬کردند
دو‭ ‬دستی‭ ‬در‭ ‬ژنو‭ ‬تقديم‭ ‬کردند
دو‭ ‬صحنه،‭ ‬روی‭ ‬ميزی،‭ ‬زير‭ ‬ميزی
‮«‬تعامل‮»‬‭ ‬را‭ ‬ببين‭ ‬با‭ ‬اين‭ ‬تميزی
‭ ‬
گر از تحريم شد ملت ‬کلافه
تو‭ ‬بر‭ ‬تحريم‭ ‬ها‭ ‬گشتی‭ ‬اضافه‭!‬
فزون‭ ‬بر‭ ‬آنچه‭ ‬زير‭ ‬ميز‭ ‬دادند
شنيدم‭ ‬کله‭ ‬قندی‭ ‬نيز‭ ‬دادند‭!‬
ترا‭ ‬وقتی‭ ‬که‭ ‬زير‭ ‬ضربه‭ ‬ديدند
به‭ ‬نرمش،‭ ‬‮«‬قهرمانانه‮»‬‭ ‬رسيدند
خلاصه‭ ‬‮«‬کش‮»‬‭ ‬ندادندت‭ ‬زيادی
که فوری جور گردد جشن‭ ‬و‭ ‬شادی
حقيقت را نگفتندت در آغاز
که تو خوشدل شوی با رقص و آواز

نگفتت رهبری افکار شخصی
که تو اول برای او برقصی
تو رقصيدی به آهنگ توافق
(به جای رقص بايد ميزدی هُق)
برقص‭ ‬اکنون‭ ‬به‭ ‬آهنگ‭ ‬گدائی
به‭ ‬زير‭ ‬خط‭ ‬فقر‭ ‬و‭ ‬بينوايی‭ ‬
چراغان کن خيابان را دوباره
که خوب آمد جواب استخاره
هياهو‭ ‬کن،‭ ‬بزن‭ ‬بشکن،‭ ‬تتق‭ ‬تتق
مُسلّم‭ ‬تر‭ ‬ازين‭ ‬کی‭ ‬ميرسد‭ ‬حق‭!‬
تتق‭ ‬تق‭ ‬تق‭ ‬تتق‭ ‬دمبکی‭ ‬رو‭ ‬باش
مذاکره‭ ‬کنه‭ ‬ی‭ ‬عينکی‭ ‬رو‭ ‬باش
بده‭ ‬بالا‭ ‬و‭ ‬پايين‭ ‬را‭ ‬تکان‭ ‬ها
که‭ ‬ممنوعست‭ ‬در‭ ‬ديگر‭ ‬زمان‭ ‬ها
بکن‭ ‬حالا‭ ‬ز‭ ‬فرصت‭ ‬استفاده
بده‭ ‬قر،‭ ‬هم‭ ‬سواره،‭ ‬هم‭ ‬پياده
ز‭ ‬دوربين‭ ‬ها‭ ‬مپوشان‭ ‬شادی‭ ‬ات‭ ‬را
نمايان کن ز مُخ‭ ‬آزادی‭ ‬ات‭ ‬را‭!‬
تو مادامی که فکر هسته هستی
همين بدبخت و زار و خسته هستی
نه‭ ‬ديگر‭ ‬فکر‭ ‬آب‭ ‬و‭ ‬فکر‭ ‬نان‭ ‬کن
برقص‭ ‬و‭ ‬رهبری‭ ‬را‭ ‬شادمان‭ ‬کن
که‭ ‬تا‭ ‬وقتی‭ ‬که‭ ‬ابله‭ ‬در‭ ‬جهان‭ ‬هست
تمام‭ ‬مفلسان‭ ‬شادند‭ ‬و‭ ‬سرمست
خصوصاَ کامشان آنجا روا ‬بود
که‭ ‬جشن‭ ‬ختنه‭ ‬سوران‭ ‬شما‭ ‬بود‭!‬


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
‭ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‬

هیچ نظری موجود نیست: