4فوریه
اسلام از دیدگاه محمد ارکون، اسلام شناس و اندیشمند اسلامی
Posted فوریه 4, 2015 by tohfeyegarmsar in Uncategorized. نوشتن دیدگاه
محمد ارکون، از بزرگترین اسلامشناسان فرانسه و استاد ممتاز دانشگاه سوربن و یکی از اندیشمندان اسلامی، از طرفداران نوینگرایی و انسانگرایی در اسلام بود. او خود را ناقد رادیکال سنت اسلامی، ایدئولوژی اسلامی و گفتار خاورشناختی سنتی می شناخت. به همین سبب رسالۀ دکترای خود را با عنوان انسانگرایی عربی در سده نهم و دهم میلادی، مسکویهٔ فیلسوف و تاریخنگار، ارائه و از آن دفاع نمود. او که زاده روستائی در الجزایر بود، زبان مادریاش بربر، و زبان دبستان و دبیرستانش فرانسوی بود. اما زبان عربی را نیز بعنوان زبان سوم در دبیرستان و بیشتر در دانشگاه آموخت. با اینکه عربی زبان سومش بود، در نوجوانی حافظ قرآن شد. در سایه تحقیق و جستجوهایش به این باور دست یافت که قرآن، کتاب مرجع مسلمانان به دور از هرگونه تقدس، تنها متنی تاریخی است. همچنین معتقد بود که عقل مورد استناد و ادعای فقیهان، عقلی شرعی است، که عقل مدرن بشر فارغ از استناد به شرع است. از نظر او اجماع نیز پدیدهای یکسره ایدئولوژیک است و در برابر نقادی تاریخی تاب نمیآورد. همچنین احادیث هم در اسلام باید با روش نقد تاریخی خوانده شود، چون بیشتر بازتاب عقاید و نیازهای ایدئولوژیک مردمان عمدتا عرب در دوران قدیم است تا آنچه یک مسلمان امروزه میتواند به شکلی عقلانی باور داشته باشد. ارکون عقل اسلامی را آن چیزی تعریف میکرد که سنت گذشته با صفت اسلامی تولید کردهاست. به باور او عقل اسلامی نه تنها مقدس نیست، بلکه میتواند سراپا با عقل مدرن نقادی شود، همانطور که عقل مسیحی در دوران جدید موضوع بازسنجی عقلانی قرار گرفتهاست. به باور او دوگانههایی مانند نجس/پاک، حلال/حرام، خوب/بد، واجب/حرام، مقدس/نامقدس و زنانه/ مردانه، واقعی نیستند، بلکه مصنوعی و خیالیاند. از آنجائیکه نظام فکری سنت بر پایهٔ این دوگانهها بنا شدهاست و این دوگانهها که در پلکانی ارزشی یکی را بالاتر و دیگری را فروتر مینشاند، باید از میان بروند و سرشت ناواقعیبودن آنها آشکار شود. او در کتابهایی چون اسلام؛ اصلاح یا براندازی؟ به تفصیل در نقد عقل حقوقی-فقهی، عقل تفسیری و عقل کلامی اسلامی نوشته، و پیوند میان امر مقدس، حقیقت و خشونت را با بهرهگیری از آرای رنه ژرار و دیگران در سیاق اسلامی توضیح داده است. برپایۀ این باور داشت، ارکون نظام سنتی اجتهاد در اسلام را برخواسته از جهانشناسی و معرفتشناسی سنتی اسلام و منسوخ میدید. از نظر او اجتهاد فقیهان بر درکی از عقل، اجماع، حدیث و قرآن استوار است که در رویکرد عقلانی مدرن، این چهار پدیده قابل دفاع نیستند. خلاصه اینکه ارکون رابطهٔ میان ادیان توحیدی، مشترکات و مفترقات آن را در پرتوی دانشهای نوین، از جمله انسانشناسی تاریخی تبیین می کند.
در دههٔ 1970 میلادی کتاب جنجالبرانگیز خاورشناسی، اثر ادوارد سعید منتشر شد و مطالعات غربیان در زمینهٔ فرهنگ اسلامی-عربی را نقادی کرد. این نقادی نخست برای ارکون نیز جذاب به نظر آمد اما تأمل در آن کتاب مخالفتهای بنیادیناش را با سعید بیشتر کرد. ارکون و سعید با یکدیگر دوستی طولانی و نزدیکی داشتند. این دوستی باعث شد ارکون هیچوقت در نوشته هایش آرای سعید را نقد نکند. برخلاف سعید که آموزشاش در ادبیات انگلیسی و موسیقی بود، ارکون نزد خاورشناسان بزرگ عصر خود درس خوانده بود و به اسلامشناسی خاورشناسان چیرگی کامل داشت. ادوارد سعید مسیحی فلسطینیتبار بود ولی از اسلام چیز چندانی نمیدانست و با خاورشناسی کلاسیک کمابیش بیگانه بود. او نظریهٔ خود را بیشتر با بهرهگیری از متون ادبی و سفرنامههای غربیان به شرق پرورده بود تا آرای خاورشناسان و اسلامشناسان بزرگ. به نظر ارکون، سعید میراثی را که نقد میکرد چندان نمیشناخت و از همین رو انصاف را دربارهٔ آن رعایت نکرده بود. ارکون نیک میدانست که بدون پژوهشهای خاورشناسان، به ویژه اسلامشناسان، مسلمانان امکان شناخت علمی اسلام و تاریخ و فرهنگ خود را نمییافتند. دستاوردهای خاورشناسان در مطالعهٔ فیلولوژیک متون دینی و تاریخی، نقد تاریخی و تاریخِ انتقادی ادیان سرمایهٔ ارجمندی بود که سعید با انگیزهای سیاسی آن را نادیده گرفته بود. ارکون هنگام کار بر روی رسالهٔ دکترای خود، انسانگرایی عربی در سدهٔ نهم و دهم میلادی، مسکویهٔ فیلسوف و تاریخنگار، به ارزشهای فراموششدهٔ انسانگرایانه دورهٔ تمدن اسلامی از راه پژوهش دربارهٔ ابن مسکویه اشاره کرد. او با کار بر روی مسکویه همچنین دریافت که علم اخلاق به مثابهٔ دانشی خودبنیاد در فرهنگ و تاریخ اسلامی، راهی بود که پس از مسکویه راهروی نیافت.
محمد ارکون نقد سنت را پیش شرط آزادی واقعی مسلمانان قلمداد میکند. چرا که دانشمندان مسلمان هنوز بعد از قرنها، همچنان در علوم غیبی مانده اند و درجا میزنند. از نگاه او بحران نوآوری به هیچ شکل قادر به حل مشگلات اعتقادی/ اجتماعی مسلمانان نیست، مگر اینکه به بازخوانی انتقادی امروزین از سنت روآورند. در نوع تاریخنگاری ارکون همواره تأکید بر امکان گشودگی دانشهای اسلامی مانند فقه و تفسیر پیش از نظاممند شدن است. ارکون تلاش میکند درهایی را بگشاید که حدود هزار سال پیش بسته شدهاند. هدف رهاکردن متن از اقتدارهایی است که صاحبان مکتبهای فقهی پیداکردهاند، و امروز فقیهان و مراجع تقلید آن اقتدار را به میراث بردهاند. ارکون شرح میدهد چگونه گلولهٔ برفی اقتدار از قلهٔ تاریخ صدر اسلام به موقعیت اکنون ما سرازیر شده، و همینطور که سده به سده از منبع اصلی خود دور شده، بهمنوار سوژهٔ آزاد انسانی را سرکوب کرده، تا اندازهای که اقتدار محمد بن عبدالله، یا اقتدار متن قرآن امروزه به اقتدار مفتی بدل شده، یا در او تجسم یافتهاست. بهتدریج که از زمان وحی دور میشویم میزان استناد به قرآن نیز اندکتر میشود. زمانی که مالک بن انس و احمد بن حنبل و ابوحنیفه نعمان بن ثابت و محمد ادریس شافعی مکتبهای فقهی اهل سنت را بنیاد میگذارند، استناد به کتابها و اقوال آن ضروری قلمداد میشد اما همینطور که از زمان آنان دور میشویم جای استناد به کتابهای آنان را استناد به اقوال و آثار فقهیان بعدی میگیرند.
از نظر محمد ارکون علمای اسلام بر خلاف نظر مئیر حاتینا، پژوهشگر آمریکایی، در کتاب نگاهبانان ایمان در روزگار مدرن، علما در خاورمیانه، نگاهبانان ایمان نیستند، بلکه نگاهبانان عقیده اند. برای ارکون تمایز ایمان از عقیده بسیار مهم است. عقیده یعنی مجموعهای از باورها و گزارهها و آداب و رسوم و مناسک که طی دوران کودکی با تربیت و فرهنگ در ذهن انسان رسوخ میکند، شکلی سفت و سخت دارد و تغییرناپذیر مینماید. اما ایمان یعنی پیوندی قلبی با امری بیرون از خود. عقیده ذهن آدمی را تختهبند گزارهها و مکتبهای فکری میکند، اما ایمان با آزادی سوژهٔ انسانی ناسازگار نیست. علما اسلام نگاهبانان عقاید ارتدوکسی هستند نه نگاهبان ایمان. او باور دارد با راستکیشیهای اسلامی کنونی امکان زایش فردِ شهروند در کشورهای اسلامی دشوار و تقریبا غیر ممکن است. تنها با رهاندن ایمان از عقیده است که میتوان به ظهور فرد آزاد مسلمان امید بست. عقیده را باید سراسر با روشهای علوم انسانی و اجتماعی سنجید و مقدس نینگاشت. ارکون از نهادهای مولد نادانی در کشورهای اسلامی و وظیفهٔ پژوهشگران در روشنگری و آگاهیبخشی دفاع میکند.
در دههٔ 1970 میلادی کتاب جنجالبرانگیز خاورشناسی، اثر ادوارد سعید منتشر شد و مطالعات غربیان در زمینهٔ فرهنگ اسلامی-عربی را نقادی کرد. این نقادی نخست برای ارکون نیز جذاب به نظر آمد اما تأمل در آن کتاب مخالفتهای بنیادیناش را با سعید بیشتر کرد. ارکون و سعید با یکدیگر دوستی طولانی و نزدیکی داشتند. این دوستی باعث شد ارکون هیچوقت در نوشته هایش آرای سعید را نقد نکند. برخلاف سعید که آموزشاش در ادبیات انگلیسی و موسیقی بود، ارکون نزد خاورشناسان بزرگ عصر خود درس خوانده بود و به اسلامشناسی خاورشناسان چیرگی کامل داشت. ادوارد سعید مسیحی فلسطینیتبار بود ولی از اسلام چیز چندانی نمیدانست و با خاورشناسی کلاسیک کمابیش بیگانه بود. او نظریهٔ خود را بیشتر با بهرهگیری از متون ادبی و سفرنامههای غربیان به شرق پرورده بود تا آرای خاورشناسان و اسلامشناسان بزرگ. به نظر ارکون، سعید میراثی را که نقد میکرد چندان نمیشناخت و از همین رو انصاف را دربارهٔ آن رعایت نکرده بود. ارکون نیک میدانست که بدون پژوهشهای خاورشناسان، به ویژه اسلامشناسان، مسلمانان امکان شناخت علمی اسلام و تاریخ و فرهنگ خود را نمییافتند. دستاوردهای خاورشناسان در مطالعهٔ فیلولوژیک متون دینی و تاریخی، نقد تاریخی و تاریخِ انتقادی ادیان سرمایهٔ ارجمندی بود که سعید با انگیزهای سیاسی آن را نادیده گرفته بود. ارکون هنگام کار بر روی رسالهٔ دکترای خود، انسانگرایی عربی در سدهٔ نهم و دهم میلادی، مسکویهٔ فیلسوف و تاریخنگار، به ارزشهای فراموششدهٔ انسانگرایانه دورهٔ تمدن اسلامی از راه پژوهش دربارهٔ ابن مسکویه اشاره کرد. او با کار بر روی مسکویه همچنین دریافت که علم اخلاق به مثابهٔ دانشی خودبنیاد در فرهنگ و تاریخ اسلامی، راهی بود که پس از مسکویه راهروی نیافت.
محمد ارکون نقد سنت را پیش شرط آزادی واقعی مسلمانان قلمداد میکند. چرا که دانشمندان مسلمان هنوز بعد از قرنها، همچنان در علوم غیبی مانده اند و درجا میزنند. از نگاه او بحران نوآوری به هیچ شکل قادر به حل مشگلات اعتقادی/ اجتماعی مسلمانان نیست، مگر اینکه به بازخوانی انتقادی امروزین از سنت روآورند. در نوع تاریخنگاری ارکون همواره تأکید بر امکان گشودگی دانشهای اسلامی مانند فقه و تفسیر پیش از نظاممند شدن است. ارکون تلاش میکند درهایی را بگشاید که حدود هزار سال پیش بسته شدهاند. هدف رهاکردن متن از اقتدارهایی است که صاحبان مکتبهای فقهی پیداکردهاند، و امروز فقیهان و مراجع تقلید آن اقتدار را به میراث بردهاند. ارکون شرح میدهد چگونه گلولهٔ برفی اقتدار از قلهٔ تاریخ صدر اسلام به موقعیت اکنون ما سرازیر شده، و همینطور که سده به سده از منبع اصلی خود دور شده، بهمنوار سوژهٔ آزاد انسانی را سرکوب کرده، تا اندازهای که اقتدار محمد بن عبدالله، یا اقتدار متن قرآن امروزه به اقتدار مفتی بدل شده، یا در او تجسم یافتهاست. بهتدریج که از زمان وحی دور میشویم میزان استناد به قرآن نیز اندکتر میشود. زمانی که مالک بن انس و احمد بن حنبل و ابوحنیفه نعمان بن ثابت و محمد ادریس شافعی مکتبهای فقهی اهل سنت را بنیاد میگذارند، استناد به کتابها و اقوال آن ضروری قلمداد میشد اما همینطور که از زمان آنان دور میشویم جای استناد به کتابهای آنان را استناد به اقوال و آثار فقهیان بعدی میگیرند.
از نظر محمد ارکون علمای اسلام بر خلاف نظر مئیر حاتینا، پژوهشگر آمریکایی، در کتاب نگاهبانان ایمان در روزگار مدرن، علما در خاورمیانه، نگاهبانان ایمان نیستند، بلکه نگاهبانان عقیده اند. برای ارکون تمایز ایمان از عقیده بسیار مهم است. عقیده یعنی مجموعهای از باورها و گزارهها و آداب و رسوم و مناسک که طی دوران کودکی با تربیت و فرهنگ در ذهن انسان رسوخ میکند، شکلی سفت و سخت دارد و تغییرناپذیر مینماید. اما ایمان یعنی پیوندی قلبی با امری بیرون از خود. عقیده ذهن آدمی را تختهبند گزارهها و مکتبهای فکری میکند، اما ایمان با آزادی سوژهٔ انسانی ناسازگار نیست. علما اسلام نگاهبانان عقاید ارتدوکسی هستند نه نگاهبان ایمان. او باور دارد با راستکیشیهای اسلامی کنونی امکان زایش فردِ شهروند در کشورهای اسلامی دشوار و تقریبا غیر ممکن است. تنها با رهاندن ایمان از عقیده است که میتوان به ظهور فرد آزاد مسلمان امید بست. عقیده را باید سراسر با روشهای علوم انسانی و اجتماعی سنجید و مقدس نینگاشت. ارکون از نهادهای مولد نادانی در کشورهای اسلامی و وظیفهٔ پژوهشگران در روشنگری و آگاهیبخشی دفاع میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر