نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ خرداد ۲۸, چهارشنبه

احسان شریعتی: آقایان شرم برشما!

احسان شریعتی: آقایان شرم برشما!

 [1]
احسان شریعتی، استاد دانشگاه و فرزند دکتر علی شریعتی، در یادداشتی کوتاه در صفحه فیس‌بوک خود به روایت تجربه یک برخورد با گشت ارشاد پرداخت.
احسان شریعتی استاد فلسفه دانشگاه در صفحه فیس‌بوک خود نوشت:
از یک ایرانی پرسیدند: یک جملهٔ عربی بگو؛ گفت: «استعمال دخانیات ممنوع!»؛ اما اگر از همین هموطن بپرسید: «داعش» چیست؟ وحشت می‌کند؛ حال آن‌که داعش چیزی نیست مگر مخففِ «دولت اسلامی عراق و شام» (نام قدیم سوریهٔ بزرگ)؛ فرمولی آشنا و فارسیِ فارسی!
درست است که در قمارخانهٔ ارتجاع مذهبی این گروه «آسِ» توحش را زمین زده و روی دست همهٔ هم‌قطاران برخاسته، به گونه‌ای که می‌گویند دادِ «القاعده» هم از تندروی‌های ایشان درآمده است، اما برغم همهٔ دهشت‌آفرینی‌ها و خیانت‌ها به امر قدسی، «بنیادگرایان» این خدمت را به هم‌قماشان خود می‌کنند که چون آینه‌ای ذاتِ زشتِ این بینش-و-منش را به سایر هم‌قطاران نشان می‌دهند، و موجب شرم‌ساری‌شان می‌شوند.
هنگامی‌که انسان اوضاع همسایگان را می‌بیند خدا را شکر می‌کند که در ایرانِ ما خوشبختانه از این خبرها نیست. این خوشحالی نسبی اما متاسفانه دیری نمی‌پاید، وقتی که حال شما از رفتارهای غیراصولی بنام اصول‌گرایی گرفته می‌شود:
کش دادنِ سیاستِ انسداد و انحصار و حصر و حبس و اعدام و اختلال (در تجمعات) و …از همه کوچک‌تر، مردم‌آزاری به بهانهٔ «امنیتِ اخلاقی»، با گرم شدن هوا و نزدیک شدن ماه مبارک رمضان!
امروز دختربچهٔ دانش‌آموز پانزده ساله‌ای (شاگرد اول مدرسه از خانواده‌ای متدین و ملی) که همکلاس و میهمان دختر ما بود (و با هم برای خرید از خانه به سر کوچه رفته بودند) را گشت موسوم به «ارشاد»، به بهانهٔ «بدحجابی» (به اندازهٔ کافی؟ بلند نبودن روپوش!) گرفته و برده بود به خیابان «وزرا»؛ و اینجانب نصف روز وقت گذاشتم که میهمان را آزاد کنم!
دخترک گریان تعریف می‌کرد که مرد مأموری در «ون» نوامیس مردم را زیر نظر داشته و به خواهران مأمورش دستور می‌داده که متخطیان را بگیرند.
«صبح‌ها آدم حسابی‌ها مثل شما را می‌گیریم، عصرها دخترهای خراب را!» …بعد هم فرم پُر کردن، و عکس‌برداری، و سوءسابقه قضایی و… شوک روانی به یک کودک و یک خانواده و …خاطره‌ای شوم که عمری برایش می‌ماند.
دیگر جوش آوردم و به مأموران (مذکر-و-مؤنث) قول یک افشاگری مطبوعاتی مبسوط را دادم (که فعلا به همین یادداشت بسنده می‌کنم تا در فرصتی مناسب جزئیات بیشتر این زشتکاری‌ها را توصیف کنم).
خانمی «بدحجاب» که بدنبال خرید یا قرض کردن یک شلوار «شرعی» می‌گشت (این کلانتری کل که در عین‌حال مرکز رسیدگی به تخلفات ترافیکی هم بود، تبدیل به سالن پروو و رد-و-بدل لباس زنانه شده بود)، نزدیک آمد و نصیحت می‌کرد که: «آقا، با این‌ها کل‌کل نکنید، بدتر می‌کنند، خواهش و التماس کنید! مگر نمی‌دانید این‌ها چه جانورانی هستند؟» پاسخ دادم: «خانم جان، هنوز نفهمیده‌اید که همین رفتار شما این بلا را سر این‌ها آورده؟»
این حادثهٔ کوچک موجب نوعی احساس شرمندگی ملی-و-مذهبی برای همهٔ ما ( بویژه آقایان) است و «خوش رقصی» (برخی از) مأموران یادآور این آموزهٔ (سارتر) که «سوءنیت» (توجیه «مأمورم و معذور!»)، نوعی خودفریبی برای گریز از آزادی (و شرمساری ناشی از آن) است…
آقایان شرم بر شما!

هیچ نظری موجود نیست: