نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

هوس قمار دیگر

hila sadighi1
هرگز کسی شرمنده همراهی و همدلی نشد مگر آنان که به همراهانشان پشت کردند …
دو هفته است دلم این پا و آن پا میکند مدام … نه شب ها خواب دارم ، نه روزها آرام و قرار … عقل و احساسم کنار نمی آیند باهم و خود نیز بر سر حرفشان نمی مانند …
بعد از دوسه ماه بالا و پایین شدن نقد ها و بررسی ها ، بعد از آنکه تمام راهکارها به بن بست رسید ، دو هفته ست چشم دوخته ام به این صفحه مانیتور لب تابم و فقط تماشا میکنم … مناظره ها را میبینم چیزی از تویش درنمی آید … همایش های انتخاباتی را تماشا میکنم ، جوانانی را که هنوز امید دارند و با تمام ناامنی حضور دارند و برای رسیدن به روزنه ای تا هرجا که شود پا بر زمین میکوبند … دو هفته است تماشای همان سرودهایی که زمانی میخواندیم و دوباره میخوانند ، همان امیدها که داشتیم و دوباره دارند ، همان تلاش ها که میکردیم و دوباره میکنند … اشک به پهنای صورتم میریزم … جای زخم هایم هنوز تازه ست … نه … هیچ کدام از ما حافظه تاریخیمان کوتاه نیست … درد میکند … جای زخم هایمان هنوز درد میکند …
 حرف های زیادی دارم که هرگز نگفته ام … چیزهای زیادی دیده ام که هنوز خاطره اش می آزارادم … تنور انتخابات کجا ! تنورسینه هایمان هنوز داغ داغ است … دوستانمان هنوز در زندان ، میر و شیخ و بانو هنوز درحصرند … به حاشیه کشانده شده ایم تا در کنج عزلت خود مرثیه های وطنی بخوانیم … داروهایمان چینی ، ریالمان بی ارزش و پاسپورت هایمان هم حتی تحریم شده اند … این سوی مرز، دولتمردانی برای دنیا ابرو درهم میکشند ، آنسوی مرز، (هموطنانی !) پشت پرده لابی میکنند تا فشار تحریم ها و حمله نظامی بر ایران بیشتر شود … این سو ما را زندانی میکنند ، باتوم میزنند ، تفنگ به رویمان میگیرند ، آنسو در ضیافت خون ما ، پشت پرده ائتلاف میکنند …ما را قربانی میخواهند تا تنورهای دیگری را داغ کنند ، این سو خائن و فتنه میخوانندمان ، آنسو مزدور … ما زخم خیانت کم نخورده ایم … ما وقت نبرد، در جبهه دشمن کم خودی ندیده ایم . این سر بام و آنسر بام آشیانه ای برای ما نبود …
 ما برای قدرت ، فریاد نزدیم ، ما برای جنگ ، مشت هایمان را بالا نبردیم ، ما برای صف آرایی هموطنان در برابر هم ، شعار ندادیم … نسل ما نسلی بود که میان شکاف ها به دنیا آمد …وقتی که خطوط بسیار برمساحت دایره افتاد … وقتی دوگانه زندگی کردن ، خیلی از ما را دروغگو بارآورد… وقتی مرز کشیدیم و از هم جدا شدیم . وقتی خیانت دیدیم و بی اعتماد شدیم . وقتی جنگ دیدیم و خسته شدیم . وقتی کشتار دیدیم و زخمی شدیم . وقتی دور میدان به تماشای دار ایستادیم و بی رحم شدیم . وقتی دایره اخلاق را آنقدر تنگ کردیم که هرکسی پایش کج شد از دایره بیرون افتاد . همه برچسب بی اخلاقی خوردیم و بی اخلاقی عادی شد برایمان…
 دیگر همه خوب میدانیم ، مشکل ما رئیس جمهور و دولت نیست ، مشکل ما انتخابات نیست که چاره اش در صندوق های رای باشد …مشکل ما خود ماییم … خود ما که در برابر هم صف کشیده ایم … ما زخمی روزگار خویشیم …فرهنگ خویش… تعصب خویش … خودخواهی خویش … چاره ای نداریم جز اینکه بهم دروغ نگوییم ، بخاطرتفکرات و باورهایمان میان خود فاصله نندازیم ، اعتماد کنیم ، رحم کنیم ، مهربان باشیم ، دایره اخلاق را وسیع تر کنیم و اخلاق مدار باشیم … ما هرجا که باهم نبودیم زخم خوردیم و پیروز شدیم هرجا که همراه بودیم …
 ما چاره ای نداریم جز اینکه با هم و کنار هم باشیم … به زمین و زمان سوگند اگر نقطه ی عطفی در حیات اجتماعی ام باشد ، همان خرداد ۸۸ است …اگر ۸۸ هزار بار دیگر تکرار شود ، هزار بار دیگر رای میدهم و هزار بار دیگر سبز میشوم …
 دو هفته است تمام تحلیل ها را میخوانم … میان آنها که میگویند رای بدهیم و آنها که میگویند رای ندهیم، هیچ کدام قانعم نکرد … هیچ کدام راه خروجی از این تنگنا نبود …هرچند میدانم هردو گروه عاشق ایران و نگران آینده ی این سرزمین اند … و میدانم هر کدام برای انتخابشان دلیل و منظق و برهانی دارند که آنرا برای مردم و کشور بهتر میدانند …
دو هفته است دل و چشم و گلویم بی قرار باریدن است … سالها کار انتخاباتی کرده ام و حالا گوشه ای فقط تماشا میکنم . ده سال است نتیجه ی هیچ انتخاباتی نه شورا نه مجلس نه ریاست جمهوری پیروزی ما نبود ، چه آنجا که تحریم کردیم و عقب افتادیم ، چه آنجا که حاضر شدیم و حضورمان کافی نبود …بعد از این ده سال خوب یاد گرفته ام ، برد و باخت این انتخابات در شخص منتخب و یا تحریم نیست … برد و باخت این انتخابات در انتخاب رفتارما ، در کنش ما و در اندیشه ماست …
من نه به حسن روحانی رای می دهم و نه به پنج نامزد دیگر … من به باور شما به شور شما و همراهی شما رای میدهم . ما در سکوت ، سالها یکدیگر را گم کردیم … حاضر می شوم تا در این حضور همراه و همپای شما باشم . مهم نیست رای من خوانده شود یا نه. مهم این است که شما شعر همراهی و همسرایی مرا بخوانید . من رای می دهم تا در کنار شما برای سرنوشت کشور گامی بردارم. تا بر سر عهد و پیمان پیشین خود باشم … تا جای خود را در این زنجیره خالی نگذارم … تا باورتان به حضور را نخشکانم … من رای می دهم تا رئیس جمهور بعدی ، هرکس که میخواهد باشد بداند که چه جماعتی هنوز در کنارهم ، ناظر و حاضر و نگران سرنوشت کشور خویش اند … من رای میدهم تا در این شور و تلاش و امیدواری شما نقش کوچکی داشته باشم و در این راه جز یک برگ رای و اندکی آبرو چیزی ندارم تا تقدیم کنم …
من حسن روحانی را نمیشناسم و اصلا نمی دانم فردای این جمعه چه خواهد شد … من به ائتلاف شما رای میدهم و امیدوارم شخص منتخب ( آقای روحانی ) شایسته ی این ائتلاف و این شور و امید شما باشد … تاریخ ما را قضاوت خواهد کرد … هرگز کسی شرمنده همراهی و همدلی نشد مگر آنان که به همراهانشان پشت کردند …من تا آخر همدلی هایتان همراه میمانم …
 خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش          بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
 والسلام
 هیلا صدیقی

هیچ نظری موجود نیست: