نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

صدور حکم دستگيري "مجاهدين خلق" در عراق به "اتهام جنايت عليه بشريت"، از سوي "عبد الصاحب" قاضي دادگاه عالي عراق!/*-

"کمان حادثه را عاقبت بود قوسي"

احمد رناسی

می توان به دادافرهی، از سوی غيب باور داشت و يا نه، اما با اندک نگرشی به تاريخ، اين نيم بيت سروده ی فرزانه ای از فرزانگان ادب فارسی را نمی توان ناديده گرفت که زبان تاريخ است و از گذشته مي گويد برای آينده و حال، و گوياي نبردي است براي بودگي، هر چند "براين نامه" عمرها بگذرد، مورد خواندن و ديدنش فرا مي رسد، براي " هر که دارد خرد" و رهنمودي است به اينکه "تجربه را" بايست " تجربه گرفت" و دل بستن به امید را نبايد از دست داد!

انگيزه روي آوردن به نوشتن اين فرازها ، خواندن "صدور حکم دستگيري مريم و مسعود رجوي" از سوي "دادگاه عالي عراق"، همراه با " 39 تن" از ديگر مجاهدين خلق، زير نام "جنايت عليه بشريت" و در رابطه با کشتار "صد تا صد و هشتاد هزار شيعه و کرد" در عراق و "دو ميليون آواره" به دستور "صدام حسين" و با همکاری "مجاهدين خلق" که پيشاپيش آنان "مريم و مسعود رجوی" از سوي "عبد الصاحب عراقي" تأکيد بر اين حکم دارد!

نيزنوشته ي "مارک گاسيوروسکي" در شماره ي 34 مجله بين المللي مطالعات خاورميانه، که "استاد علوم سياسي در دانشگاه ايالتي لوئيز يانا" و پيش از آن هم نوشته اي پژوهشي چاپ و پخش شد در مورد کودتاي 28 مرداد و چهره دري آن کودتا و نيز اکنون روی آوری به فراگشايي کودتاي نوژه و سپس تر روي آوري به شاپور بختيار به برانگيزي صدام حسين در يورش به ايران و تسخير خرمشهر زير نام قادسيه دوم، که آسيبهاي ناشي از آن کودتا صدها افسر ارتش و شهرباني و شهری کشته شدن، و سپس در رابطه با رويداد جنگ ايران و عراق که بيش از يک ميليون نفر از باشندگان دو کشور کشته و چند بار بيشتر زخمي و فلج و ميلياردها آسيبي، که از رهگذر آن شوم ببار آوری با خود داشت!

هر که دست خويش مطلق ديد دل به عالم کژ کند،

که زبان رسيدن به قدرت را بنابر روان تاريخ، کليله و دمنه اينگونه مي آموزاند و آنچه را است که بردگان رسيدن به قدرت و بيچاره ي من فردي و گروهي خودبودگان، دنبال داشته اند و جز شومي و زخم نشاني بر پيکره ی ارزشهای "مليمردمي" کاری ديگر انجام نداده، که چنين ميباشد، وجغد ويرانه سخن مي دارد، و بيانگر کاررفتاری اينان است!

براي ارزيابی درست، بايست با روان تاريخ و زمان آغاز و پيش آمد و، کنش و واکنش ها را زير چشم داشت تا دريافت که چرا رخدادی شوم و يا رويدادی ارزشمند بهره ی جامعه و ملتی شده و ميگردد و، دانست زرهی که مي سپارم، من فردی و گروهی و ملتی، زشتی و زيبايی برآيند دارد و لذا از خود اندازه بايد گرفت، و ما ايرانيان تا به جايی نرسيم که تجربه را تجربه نگيريم هيچ دست آورد مثبتی نخواهيم داشت و بگونه ای آب در هاون کوبيدن است کار ما!

کوتاه نمونه ای از پي قيام 22 بهمن و چرايی روی به شکست و ندانستن علتهاي اين شکست و باز پاشنه ي در بر روي آدم کشي و چپاول گردش گرفتن، چند ده بار زيان بار تر از دوران دو پهلوی و اينکه از سوی چه کساني بود، که همواره بر روی دستمان بلندشان می کنيم و برای آنها هورا می کشيم!؟

گشتی در گذشته، چه از پي مشروطيت و چيرگي ی خودکامگي ديگر و يا در پي شهريور 1320 و سپس رخداد شوم 28 مرداد و... تا قيام 22 بهمن و به کژراهه ی استبداد چند بار وحشي و خونبار و چپاول گرتر اسلامی، که روزگار ميهن ما را به سياهي کشانيده، تا به جايي که بسيارند باشندگان ايرانی مبارز در دوران سامانه ی پيشين، که برای محمد رضا شاه، نور به گورش ببارد نيايش مي کنند و آرزوی رضا شاه ديگري دارند و از طلا شدن پشيمان شده و گويايند که مرحمت شود، و به مس بازگردانده شوند!؟

گشتی در گذشته، بي توجهي ما را به تجربه را تجربه گرفتن آشکار مي نماياند، هنگامی که برای مير حسين موسوی هورا کشيده مي شود، الله اکبر گفته مي شود و صلوات گويی، همانگونه که برای آيت الله خميني بکاربرده مي شد، براي اويی که گزيده ی آيت الله خميني بود براي نخست وزيري و اجراگر خواسته ی کشتار او، با وزيراني که دستور کشتن را صادر مي کردند و يا بنابر سخنان مهندس سحابي ملي-مذهبي و از همراهان او، به اينکه در کابينه ی او صد و پنج ميليارد دلار گم می شود! اويی که نه تنها گزين شده از سوی آيت الله خميني بود، که مورد حمايت آيت الله خامنه ای رياست جمهور آن دوره و فقيه و جانشين آيت الله خميني، در اين دوره می باشد!

يا فراموش کردن رخداد آبروريزي در مکه را براي زواران ايراني که زير نظر آقای کروبي به آنجا برده شده بودند و همينطور اين آقا همراه با آيت الله صانعي نماينده ی آيت الله خامنه اي فقيه زمان بودند، به گرفتن اموال مصارده شده از مردم و چپاول های ديگری که رخ داد، آنچه همواره ادامه دارد.

تا به کي در فراموشي بسر بردن و نديدن کشتار و جنايتي که در دوره ی آقای خاتمي رخ داد، اويي که از مقربين درگاه آيت الله خميني بود و در دوره ی رياست جمهوری آيت الله خامنه اي و نخست وزيري ميرحسين موسوي در جايگاه بلندي جاي داشت و در اين سامانه ي ويرانه ساز، که جغدان شوم، به ويراني ايران زمين روي آوردند و بر اين بام ويرانه شده، نشسته و سخن ميدارند، اگر چه ميان اين ويرانه گران، براي رسيدن به قدرت، بر سر هم زني را بکار گرفته اند، چرا که مدتي است از اين گردونه ي خون ريز بيرون ريخته شده اند!؟

گشتی در گذشته و بررسي ی کنش و واکنش ها و مورد فراگشايي رويدادهاي تاريخي، به ما مينماياند، براي نمونه قانون کاپيتولاسيون دوران محمد رضا شاه به سود آمريکا، و سپس سخنراني آيت الله خميني و زندان و سپس تر تبعيد او از ايران، سبب ساز گرديد که دور از خطر، زشتکاريهای آن دوران را هويدا سازد و به جای اينکه در ايران بماند و مردم از نزديک يه ديدگاه واپس گرايی و ضد مردمی او پی برند، توانست در دست گيرنده ی پرچم همبستگی ملی گردد!

در پي قيام 22 بهمن و کوتای نوژه و کشته شدن ارتشيان و پليس و مردم ضد ولايت فقيه و سرانجام برانگيری صدام حسين و مزدور او شدن و تسخير خرمشهر و کشتار بي شمار باشندگان ايران زمين و خسارت های چند ميليارد دلاری بر پيکره ی ملت ايران، بار ديگر در دست گيري نبرد ميهني را به دست او دادند و سبب ساز استواری گرفتن استبداد اسلامي، و بر آنها امکان داده شد تا زير نام جنگ ميهني، هر اعتراض کننده ای را، در زندان و بيرون از زندان، دارنده ی هر مرتبه ی اجتماعی- سياسی را با روشی فاشيستی از ميان بردارند و آزديهای آن دوران، به جوی خشونت بار و خفه ساز بدل گردد!

زمينه های به کژ راهه روی قيام پيروز 22 بهمن را مي توان از همان آغاز جا به جايي سامانه ی سياسی شاهي به جمهوري دانست و سکوت در برابر کشتار، چه با وابستگان رژيم پيشين و چه ديگران و از هر لايه ي اجتماعي و هر دارنده دين و بر آمده از هر تيره ی ايرانی، و بويژه مورد تأييد و يا توجيه کساني که در دولت موقت هم بودند و گرداننده ی آن نمايش تلويزيونی تهوع آوري که به زيان ارزشهای مردمي بپا کرده بودند!

بيا آورده شود رفتار زشت ابراهيم يزدي و صادق طباطبايي را در آن نمايش تلويزيوني و يا پاسخ بي شرمانه ي معاون وزارت امور خارجه را پس از کناره گيري زنده ياد کريم سنجابي که در پي پرسش در باره ي اعدام ها، بگويد "اين کشتار ناشي از غضب الهي می باشد و پاسخ پرسش ديگری که آيا بازرگان نخست وزير از آن اعدام ها با خيبر است يا نه؟! به اين باشد، که " آقاي نخست وزير آنقدر کار دارد که به اين کارهاي جزيي نمي رسد"!؟

يا در پي ترور مهندس بحريني در اصفهان، که فرد ياد شده ی بالا، نمايده ی مجلس شورای اسلامي، از اصفهان شده بود، راه چاره ي باز داري ترور و خشونت در اصفهان را به هم پيوستن «دو رودخانه اي» دانست که بباور اين به غلط آمده آيت الله خادمي و طاهري باشند؟!

به غلط آمده ايکه بسيار گفتني وجود دارد، ازناراست و نادرست و نا اهل بودن او،

چه در پيش از قيام پيروز 22 بهمن که از جمله بدون اجازه ي سنجابي ، بختيار ، فروهر زير نامه ي آنها را خودسرانه امضا کند و پخش کند!؟ نمونه ديگر در اين دوره، و به بهانه ی "بيماري مادر" ، راه بازگشت خود را بياري کانديد هاي انتخاباتي فراهم، و به ايران رفتن و پس از بازگشت پشت کردن به بني صدر که دست ياری او، او را نماينده مجلس اسلامي کرده بود، و با بي شرمي پوش خود را تغيير دادن و گفتن که بين بد و بدتر، بد را بر مي گزنيد و سپس ابراز داشتن که به رفسنجاني رأي خواهد داد، چرا که باور کرده بود که بياري اين سرکرده ي مافياي اسلامي مي تواند دوباره به آب و علوفه ي قدرت دست يابد!؟

اما هيچ يک از آنها، چون رفسنجاني، خاتمي، موسوي و کروبي که راه رسيدن به "قدرت" نيافتند، بمانند سخنگوي اين باند و در دفاع از سبز، بررسي کننده ي مسائل سياسي در راديو بي بي سي را يافته، اميد دارد که روزي به خواستش دست يابد!؟

زان چه گويم ، جز دروغ و جز دروغ

زين چه گويم، جز فريب و جز فريب

سروده ي زبان قدرت است که هر چند فشرده، با آوردن کاررفتاری پاره ای از دارندگان اين سرشت، و تکيه بر روان زمان و تاريخ چند دهه ی ايران و بيان چرايی رسيدن به اين روزگار سياه و چساني کاررفتاري نام بردگان و نبردگان، در مرتبه هاي گوناگون "قدرت" سامانه ي استبداد اسلامي بوده ها، است زبان باورمنديهای اجتماعي-سياسي آناني که مو به مو اجرا گر رهنمودهاي نيکولو ماکياول مي باشند، که در شاهزاده مي توان ديد، هر چند که او براي رهايي فلورانس از چنگال دشمن خارجي گفته است، و نه مزدور و اجير شده ي قدرتي بيگانه و برانگيزي آن قدرت، حمله به سرزمين خود تا در پرتو مزدوري، به آب و علوفه ي قدرت، دست يافتن باشد و يا آناني که کشتار و جنايت و چپاول را توجيه گرند، اما از حقوق بشر و ديگر واژه های مردم فريب سود مي جويند، تا شايد بر قدرت نشسته به زير آيد و خود به جای او نشينند و زشتکاريهای گذشته خود را دنبال، ناپسند ارزشهاي ملي مردمي که ، اگر نه زيان بار تر نبوده باشد، به يقين کمتری هم نداشته است، و نمايش کاررفتاری که آدمي را بياد کنگره حيوانات مي اندازد و همچون کفتار که مرده دزدي و يا بمانند گرگ که گوسفند دريدن را شماتت کند!؟

بچه را به نام حقيقي خود بناميم!

ضرب المثل آلماني، سرشت نشانه های نام بردگان بالا، گوياي "بچه خوانده" هاي حقيقي آنچه را است که ماکياوليسم خوانده اند که نيرنگ بازي وفريب براي رسيدن به قدرت را ناگزيرترين روشي ميشناسد و پيشنهاد دارد که آدمي بايست روباه باشد و بنابر پاره اي از خطيبان يونان پوست شير بر تن و هرگز پاي بندي به پيمان نداشتن و زماني که بايسته است، به دريدن روی آوری، تا راه هموار شود برای براريکه قدرت تکيه زدن!؟

بچه های حقيقی و پروريده شده های ماکياوليسم به هيچ وجه پاي بندي به اخلاق سياسي را لازم نمي شمرند و از آن رويگردانند و آشکارا مي نمايانند که پاي بندان به اخلاق و دارندگان نيک سرشتگي هاي ملي مردمي ناکامند، هرچند که بخواهند تکيه به قدرت، آن آرمانها را جامه ي عمل بپوشانند. اين بچه خوانده هاي ماکياول آموخته اند که بايست بر حسب اقتضا واژه و کلمات را نقاب حقايق کرد و هر واژه و کلمه ای، بگونه اي بکار رود که در زير آن مفهوم حقيقي آن پنهان بماند!؟

او رهنمود دارد به اين فرزند خوانده ها که ابتکار بايد چنان باشد که با مهارت به اجرا در آيد، که هيچ کس پي نبرد، و اگر هم پي بري شد، بايست بي درنگ معاذير حاضر و آماده ای در دست باشد که او ارائه گردد وبي درنگ پوشش شود!

او رهنمود دارد به اين فرزند خوانده ها که ابتکاربايد چنان باشد که با مهارت به اجرا در آيد که هيچ کس پي نبرد، و اگر هم بي بري شده، بايست بي درنگ بنابر آنچه و با گشتي در گذشته، ايا زير نام شورای ملی مقاومت پنهان شدن و پوش نهضت مقاومت ملی به تن کردن، و هم زمان مزدور صدام حسين بودن و در يورشي به ايران و کشتار کردها و ديگر زشتکاريها آنچه را نيست ماکياول رهنمود داده و اينان بکار بسته اند تا شايد به ياري اجير بيگانه اي، دست يابي به قدرت انجام گيرد!؟

زندگي نامه اين بد گهران آسيب رسان را نبايست از ياد برد که براي رسيدن به " قدرت" آنهم به ياري بيگانه و براي من فردي و گروهي خود و نه همانگونه که ماکياول به شاهزاده و در رابطه با ميهن خود فلورانس رهنمود مي دهد که باطينتي ناپسند روي به جنايتکاري چون صدام حسين روي آوردند و مزدوري او را به گردن گرفته و دنبال کننده ي ناپسند کارهايي چه يورش به ايران و تسخير خرمشهر و چه دستي آلوده به خون کردان و ...، و نيز آن بي شرمي که کشتار پس از قيام 22 بهمن را، از غضب الهي خواند و کشتار ياد شده را جزئی خواندن که مهدی بازرگان وقت نداشته به آنها برسد، چرا که شايد با کناره گيري سنجابي او را به وزارت خارجه بنشاند!؟

اويي که همه ي پرونده اش از ديرباز، مملوء از چند رويي بوده و هر زماني پادویی کسی را کردن تا به آب وعلوفه دست يابد، چه سيد علي صائب نمايده ي مجلس دوران شاه باشد و يا خوانساري سرپرست ساواک در اروپا و يا، "مسعود حجازي، محمد علي خنجي، بختيار، سنجابي و بني صدر" و کنون در پي ايران رفتن به اوردوي رفسنجاني، خاتمي، موسوی و... پيوستن.

کوشيدن به راستي و درستي زايش خورشيد را است از نفس، بر جاي ماني سيه رويي از دروغ و اين آنچه را است که تاريخ بازگويي دارد، اگر به آن گوش فرا داده شود و به راه ارزشهاي ملي مردمي روي آوري شود و پرهيز از رهنمودهاي زيان رسان ماکياول که در پهنه فردي و گروهي بکار برده مي شود!؟ همانند آنچه تبهکاراني چون مسعود رجوي بکار گرفتند و امروزه داد باخته شده مي باشند به اتهام جنايت عليه بشريت ويا آنچه را از زبان قلمي مارک گاسيوروسکي در باره ي کودتاي نوژه و کوششهاي بختيار در اينمورد و سپس برانگيزي صدام حسين حمله به ايران و گرفتن خرمشهر و بسيار ديگر بوده هاي شرم آور!

خامي و ساده دلي شيوه جانبازان نيست

زبان تاريخ، و چشم دوختن بر روان زمان و رخداده های مثبت و منفي تاريخي و تجربه را تجربه گرفتن، مي تواند ما را از بسيار بلاهايي در راه، رهايي بخشد، اگر آويزه ي گوش خود کنيم!؟ بنابر آنچه گفته آمد و آموزش از تاريخ و آزمودن تجربه و زبان برده ي قدرت شدگان، داستان کورش صغير فرزند داريوش دوم و برادر اردشير دوم که فرمانرواي آسياي صغير و جزاير پيرامون آنجا را داشت، که پس از مرگ پدر و براي دست يابي به تاج و تخت، که بنابر وصيت پدر به برادر بزرگ او اردشير سپرده شد، بنابر آيين زمان و سلسله ي پادشاهي! اين شاهزاده ي دارنده ي بسيار سجاياي نيک، آزمندي بر او چيره شده و به گرد آوري سپاهي از مزدوران يوناني و پارسي روي مي آورد و به بابل لشکر کشي مي کند براي تسخير پايتخت و دست يابي به تاج و تخت که سرانجام چنين خام باوري و فريب آزمندي شدن، عليرغم دليري و بسيار ديگر ارزشهاي داشته، شکست مي خورد و کشته مي شود! آن سپاهي که اين راه دراز تا پايتخت ايران را مي گذراند، متلاشي و سرداران مزدور يوناني حکم اعدام و کشته مي شوند!

اين رويداد شوم که در سال 401 پيش از ميلاد رخ مي دهد و به نبرد کوناکسا شهرت دارد، بما مي آموزاند فريب قدرت و آزمندي به آن، چه به بار آوري دارد، آگر چه نه تنها شاپور بختيار از هر نظر در هم سنجي کورش صغير به شمار نمي آيد، که صد البته مسعود رجوي تبهکارتر از بچه سقا افغانستان بوده اي که با ياري انگلستان به پادشها افغانستان امان الله خان چيرگي مي گيرد و آن روزگار سياه را بر جاي مي نهد با کشتار و چپاول بسيار، شيوه رفتاري که در پي قيام 22 بهمن، آيت الله خميني و بازمانده هاي بر سر قدرت و يا از قدرت پرت شدگان نمودند و مي نمايند!

نيز اينکه، شاهزاده ي هخامنشي، مزدور بيگانه نبود و توانسته بود بسياري از سرداران و بانامهاي "يوناني" همچون شاگردان سقراط و گورکياس را در زير چتر خود در آورد، که از جمله است گزنفون و يا فرمانده هايي چون لوساندر و کلهئارک و ...، هر چند خونريز و خشن بودند، ولي زير دست کورش و اجر اگر خواسته هاي او، چه در رابطه با شکست آتن و چه جز سپاه او تا پايتخت ايران، همچون خريده شدگان! اما، برده شدگان صدام حسين را نگريستن، که براي رسيدن به قدرت به مزدوري او در آمدند، اويي که زير نام قادسيه دوم به ايران حمله مي آورد و در اين يورش و پيش از آن، بسياري از افسران مهين پرست و باشندگان ميهن دوست ايران کشته شده و جاده صاف کن، تا او بتواند خرمشهر را تسخیر کند و شاید تمام خوزستان را طمع ورزد و به آزمندی اش رسد؟! با برانگیخته شدن از سوی بیگانگان، شاپور بختيار و برده هاي او، که مارک گاسيورسکي به زشتکاري هايشان پرداخته است و نام هايي را آورده که در اين شوم راه، همراه و همگام بختيار بوده اند، چه در کودتاي نوژه و چه در يورش صدام حسين به خوزستان و...!؟

از بختيار چند بار تبهکارتر مسعود رجوی، که پای به پای و به دستور ديکتاتور عراقي دستي آلوده مي سازند در کشتار کردها که در نهايت همه ی آنها از تيره ي ايراني به شمار مي ايند، و تمام مراکز نظامي ايران را، نشانه گذاري کردن، تا ارتش صدام حسين به بامباردمان و نابودي و فلج سازي نيروهاي نظامي ی ايران دست يابد و کار به زيان ايران و سود عراق پايان گيرد، تا شايد اين بچه سقا به قدرت رسد!؟

در اين راه شوم، هزاران جوان ايراني ی فريب خورده ي اين فريبکار کشته و زخمي و آواره شده اند و همواره مورد توهين در عراق هستند، از يک سوي و از ديگر سوي براي ادامه ي آزمندي خود، اين بار به سوي جان بولتون و ازنار نخست وزير پيشين اسپانيا، که همراه با بوش ارباب او صدام حسين را به خون نشانيدند و عراق را ويرانه و براي باشندگان آن فقر و کشتار و ... برآيند کارشان بوده است، دست دراز کرده است! رفتار تبهکارانه ي جديد، روي به سه تن ويران ساز عراق آوردن، چه براي دوستاران " صدام" و چه مخالفين او چه سني و چه شيعه و کرد، زشت و خيانت و جنايتکارانه شمرده مي شود و به يقين هم نفسي خواند داشت با اقدام عبدالصاحب قاضي عراقي به صدور حکم دستگيري مجاهدين و در پيشاپيش آنها، مسعود و مريم رجوي، هر چند که دست سامانه فاشيست اسلامي هم در کار باشد!؟

هم ميهن، نگارنده از همان سالهاي 1360 و در رابطه با تبهکاراني که در بالا از آنها سخن رفت، نوشته هايي نوشته و نمايانده است که اين رهزنان راه پي چاه زده و مي زنند، و در پيش خود، شبروي راهزن را به اين فاسق پارسا پيرهنان ترجيح مي دهد! همينطور برای سينه چاکان تيره بختي که پاي بند هوي هستند و از راستي و درستي يه دور افتاده اند و کژ راهه را در پيش گرفته اند، و همراه با سروده سراي دلسوخته براي ميهن خود که گفته است هم سوخته کاشانه هم باخته گنج هستيم، چه بيگانه خريدار و چه ايراني فروشنده بوده باشند!؟ چه پايوران استبداد اسلامي پيشيني و امروزي باشند، يا پادواهايي چون اويي که در پاريس کتاب فروش است و سخنگوي بي بي سي، يا هماننداني چون او، و چه مزدوران صدام حسين و پادوهايشان!؟

نيز بر اين باور که آنان، آنچه را مي دروند که کشت کرده اند، چه گندم و چه جو، چه نيک و چه بد و راستي آموزي را در زندگي سياسي، به زندگي در آوردن، مي خواهم!

غلام همت دردي کشان يک رنگم

نه آن گروه که ازرق لباس و دل سيهند!

احمد رناسي

26 تير ماه 1389

17 ژوئيه 2010

هیچ نظری موجود نیست: