نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

روز بلند شانزده آذر

نعمت آزرم

به خاطرۀ گلگون امیر پرویز پویان

رنگین کمان سبز:
سبز و سپید و سرخ،
رنگ نخستِ پرچم ایران، پیام مهر
نمادِ برونی‌اش!
درهم تنیده رنگ های تابش خورشیدِ بام وشام،
سرخ و سپید و زرد،
- چون گونه گون طبیعتِ این مرز و بوم
نهاد درونی‌اش!
منگر که در بهار همین سال زاده است:
این کاوه است زانسوی تاریخ در برابر بیداد تا هنوز،
در چهره های: مزدک و به آفرید و بابک و مردآویچ،
تا بی شمار نسل جوان کنونی‌اش.

تیراژه ای بلند بافته از رنگ و نقش های فراوان
در گیرودار یک سده چالش برای آزادی
برکرده سر ز آذرِ برزین و تافته از شانه های بینالود
تا فرقِ عرشْ سای دماوندِ سرفراز
تا قامت بلند غیرتِ ایران، در آستانۀ فریاد، تا سهند
تا شعله های سینۀ آذرگشسپ، آتش پنهانْ گداز

رنگین کمان رُسته ز پیشانیِ بلندِ پُر از چینِ خستۀ زاگرس
تا بر فراز یال های تافتۀ تفتان
وز کوهسار جنگلیِ ساحل خزر
تا دشت های تشنۀ هرمزگان

پنجاه شهر، پیر و جوان، کاروَرز و دانشجو
از هر چه های مدرسه و کارگاه و دانشگاه
در راستای روز شانزده آذرند، فرارویان
خواهان ارجمندی انسان
- زانسان که در سرشت خود آزاد آفریده شده ست -:
آزادیِ گزینش هنجار زیستمانی و سامانۀ حقوقی میهن
آزادی و عدالت و یکسانیِ تمامیِ باشندگان و مرد و زنِ ایران

پنجاه شهر از پس پنچاه سال خاطرۀ خونین
از زادروز شانزده آذر
آن مشعل همارهْ فروزان به قلب دانشگاه
جوشان ز بی شمار خیابان اعتراض، به پهنا و طول ایرانشهر
رنگین کمان گیلک و کرد و بلوچ، عرب، آذری
با چند رنگ و چند صدا دست ها به یکدیگر

این چشمه سارهای فراوان
از ژرفنای سینۀ این مرز و بوم سوخته می جوشند
دریایی از ذخیرۀ رویانشان نهان
اینان هزار خنجر بیداد را به نام خدا،
بر روی تکه تکۀ اندام خویش به سی سال آزموده‌اند
با شور و با توان جوان
آب و آتش‌اند
- آمیزۀ زلالی و جوشندگی -
پیوسته اند با هم و همبسته تر به راه روانند همچنان
اینک عظیمْ رودبار خروشان به روی بستر آتشفشان!
خواهند هر زبالۀ جهل و دروغ و خدعه و بیداد را،
در زیر نام هر چه که باشد ز ریشه پاک بروبند
با منطق زلالیِ آب روان
شایستۀ کرامت فرزانگان

اما به روی رودِ روان گر که باز هم،
مسندْ مدارهای قلعۀ دین پیشگان جهل و جنایت،
سدّی ز تازیانه و تیر و تفنگ ببندند،
آنگاه رودبارِ آب روان، آتش مُذاب تواند شد
وآن آتش دمندۀ پنهان،
در شعله های جنگل آتش نمود خواهد کرد
وز دود پشم و چربی و عمامه و عبا،
وز هستیِ خلیفه و فرمانبران
- آن جانیان تیغ به مردمْ کشان – ،
ابری سیاه، آبیِ ژرفای آسمان میهنمان را کبود خواهد کرد
تا کوتوال قلعۀ دینْ پیشگان چه اندیشد:
تسلیم داد و جُستن راهِ گریز؟
یا سرنوشت دیگرِ خودکامگان؟

در راستای شانزده آذر
روز بلندِ شانزده آذر
روزی که برگذشته ز پنجاه سال و باز به پایان نیامده ست؛
میهن ز ننگِ زهدِ ریا – چرخۀ جنایت سی ساله – پاک رها می‌شود
- این را من از تپیدنِ نبضِ زمانه می دانم -
هنگامۀ رهایی میهن ز چنگ بیداد است:
یا با زلال آب های روان، موج های جاری نسل جوان:
رودی هزار شاخه که پیوسته می فزاید و از پویش مدام بازنمی ماند،
یا با لهیب آتش سوزان
یعنی که دود کردن این دودمان!

پاریس،
دوازدهم آذر ماه ۱۳۸۸

برچسب‌ها: , ,

هیچ نظری موجود نیست: