نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ فروردین ۱۳, چهارشنبه

تنم یخ می‌کند و سریع داغ می‌شود. گر می‌گیرم، از نوک پا تا فرق سرم و انگار روی ستون مهره‌ام آتش گذاشته‌اند. حالت تهوع و لرز و دلهره. یک جا بند نمی‌شوم. طول و عرض اتاق را صد بار بالا و پایین می‌روم و دلم می‌خواهد سرم را بکوبم به دیوار. ۳ تا قرص را با هم قورت می‌دهم پایین و فکر می‌کنم این حالم هیچ وقت خوب نمی‌شود. اشتها ندارم و به شدت وزن کرده‌ام و از آن همه شور و امید که قبل از ازدواج داشتم چیزی باقی نمانده است. مادرم میگوید این حمله‌های عصبی از هوو بدتر است. مادرم هم از میان‌سالی همین حال می‌شد. از وقتی که فهمید پدرم زن دیگری دارد و سال‌ها از او پنهان کرده است و من هم از همان فردای عروسی که شوهرم مرا تهدید کرد و دلم فرو ریخت احساس خوبی نداشتم تا این‌که بعد از زایمان اول افسردگی گرفتم و حالا هر شب و هر روز دچار حملات عصبی می‌شوم. دنیا برایم معنی ندارد و دلم مرگ می‌خواهد.
سهیلا امیدنیا، کارشناس مسوول دفتر سلامت روانی و اجتماعی وزارت بهداشت با اشاره به تحقیقی که در شهر تهران انجام شده به خبرگزاری مهر می‌گوید: «بر اساس این تحقیق زنان بیش از سایر گروه‌ها در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند. عواملی چون بی‌کاری، خانه‌داری، بازنشستگی، زندگی ناموفق، سطح تحصیلات پایین و محل سکونت از عوامل مهم شیوع افسردگی در میان خانم‌های این کلان‌شهر است. وی شیوع اختلالات روانی در میان زنان را ۲۶ درصد و در میان مردان ۱۵ اعلام کرد. به گفته وی  یکی از مهم‌ترین ریسک فاکتورها که در زنان ایجاد استرس می‌کند نقش‌های گوناگونی است که زنان در خانه و محیط کار ایفا می‌کنند. در واقع گروه‌های سنی ۲۰ تا ۵۰ سال بیشترین گروه‌های سنی هستند که در معرض ابتلا به افسردگی قرار دارند. اما مهم‌ترین عامل در بروز افسردگی در زنان تغییرات هورمونی است که به صورت ماهانه در خانم‌ها ایجاد می‌شود و در مرحله بعدی، بارداری و یائسگی و سقط جنین از علل افسردگی در زنان به حساب می‌آید.»
اما مطالعات جهانی نشان می‌دهد معمولا همسرانی که زندگی زناشویی خوبی ندارند، در واقع بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی هستند. زنانی که به لحاظ قدرت اقتصادی و منزلت اجتماعی با مردان برابر نیستند و امید به تغییر را از دست می‌دهند و ترس و تنهایی و تهدید را نیز تجربه می‌کنند. تحقیر را قورت می‌دهند و گاهی تظاهر به راضی بودن هم می‌کنند. این زنان به مرور افسرده می‌شوند و امید به زندگی را از دست می‌دهند. تصور می‌کنند که تنها یک ابزار هستند. ابزار در خدمت و در بسیاری از موارد دچار بیماری‌های جسمی مختلفی می‌شوند که ریشه آن در روح و روان‌شان است. ازدواج اجباری، اجبار به سقط و بارداری ناخواسته نیز بر روی افسردگی زنان تاثیر دارد.
براساس آمارهای اعلام شده از سوی اداره سلامت میان‌سالان معاونت سلامت وزارت بهداشت، شیوع افسردگی در زنان کشور سه برابر بیش از مردان است. هم‌چنین شیوع اضطراب در زنان ۳ تا ۵ برابر بیش از مردان است. سنی که زنان به دلیل زایمان و خونریزی‌های ماهانه دچار کم خونی نیز می‌شوند و نیاز به توجه بیشتری دارند و در مقابل باید بیشترین خدمات را به عنوان وظیفه انجام دهند. وظایفی که بر اساس آن قضاوت می‌شوند. هر زنی به‌خوبی می‌داند که در طول عادت ماهیانه و دوران نقاهت پس از زایمان میزان افسردگی، بی‌قراری، تحمل و تحریک‌پذیری‌اشان دچار نوسان و تغییر می‌شود. اختلالاتی که از آن با اطرافیان صحبت نمی‌کنند و در بسیاری از موارد اطرافیان هم از آن درک مناسبی ندارند.
بسیاری از زنان سرپرست خانواده و زنانی که با فقر دست و پنجه نرم می‌کنند و یا همسران آن‌ها دچار از کار افتادگی، اعتیاد شده‌اند در معرض افسردگی و بیماری‌های اعصاب و روان قرار دارند. مهاجرت و زندانی شدن و خیانت و ازدواج مجدد شوهر وخشونت‌های بعد از طلاق در جوامعی چون جامعه ایران از عوامل تاثیر‌گذاری است که زنان را بیشتر دچار این دسته از بیماری‌ها می‌کند. زنانی که دچار احساس بی‌پناهی و تنهایی می‌کنند. احساس می‌کنند از سوی شوهر و شریک زندگی و گاهی فرزندان محترم شمرده نمی‌شوند و قدر‌شناسی نسبت به آن‌ها وجود ندارد. همه این مشکلات دست به دست هم می‌دهد و روح و روان زنان را بیشتر دچار رنجش می‌کند. رنجشی که به بیماری آن‌ها منتهی می‌شود.
زهرا عروس یک خانواده متمول شد با مادر شوهری متوقع که پسرش را مثل موم توی دست‌هایش داشت. پسرک بی‌اراده ماند بین مادر و زنش بعد از مدتی معتاد شد. زهرا همان ماه اول حامله شده بود و نمی‌دانست با وجود یک بچه چه کاری از دستش ساخته‌است.
اما بیماری زهرا با مرگ برادرش شروع شد. راه و بی‌راه گریه می‌کرد و در هیچ عزا و عروسی شرکت نمی‌کرد. دچار سر دردهایی می‌شد که دو روز دو روز روی تخت می‌افتاد و مادر شوهرش بچه را می‌برد پیش خودش و همه فامیل را پر کرده بود که عروس جوان از اول سر دردی بوده اما از اعتیاد پسرش سخنی نمی‌گفت. خانواده زهرا طلاق را زهر هلاهل می‌دانستند و به هیچ عنوان حرف طلاق را پیش نمی‌کشیدند. زهرا را در عروسی خواهرش دیدم که به‌شدت لاغر شده بود و آرایش روی صورتش ماسیده بود. از حالش پرسیدم. دخترک گفت که یک دکتر می‌گوید دچار بیماری دو قطبی شده است و دکتر دیگری می‌گوید که نه، نشانه‌های دو قطبی فرق دارد و تنها یک افسردگی شدید است. سال پیش شنیدم که زهرا بعد از ۱۵ سال طلاق گرفته است و حالش هم بهتر است اما هنوز نیاز به درمان دارد.
بدون شک کیفیت زندگی، شرایط خانوادگی و اجتماعی و شغلی بر روی سلامت روحی و جسمی همه انسان‌ها تاثیر گذار است ولی زنان به دلایلی که بر شمردیم آرام آرام سپر‌های دفاعی خود را از دست می‌دهند و به‌دلیل محدودیت‌ها و تابوهایی که از بیرون برای آن‌ها ساخته می‌شود و توقعاتی که جامعه از آن‌ها دارد اعتماد به توانایی و قدرت تصمیم‌گیری‌اشان را از دست می‌دهند. این زنان که هر کدام در ساختار فرهنگی و سیستم‌های ارزشی متفاوت زندگی می‌کنند نمی‌توانند به انتظاری که از خودشان دارند و انتظارات و استانداردهای که در آن به سر می‌برند پاسخ دهند. افسردگی و اظطراب آن‌ها را زمین‌گیر می‌کند و احساس خوب بودن، سلامتی و حتی مفید بودن را از دست می‌دهند. درک شخصی آن‌ها از خودشان دچار تزلزل می‌شود و از خود و محیط اطراف‌شان فرار می‌کنند. شاد نیستند و حتی اگر در محیط شادی قرار بگیرند شاد نمی‌شوند.
آن‌چه مسلم است افسردگی بیماری ساده‌ای نیست. انواع گوناگون دارد و به شکل‌های مختلف تظاهراتش را نشان می‌دهد و چه بسا خود ما نیز در زندگی آن را تجربه کرده‌ایم و یا در میان اعضا خانواده و دوستان‌مان این بیماری با عوارض مختلفش را دیده‌ایم هر چند که بسیاری از محققان بر این باورند که این بیماری ریشه در ارث و عوامل ژنتیک هم می‌تواند داشته باشد.
دکتر ف - ف روانپزشک ساکن تهران می‌گوید: «هر روز گوش تا گوش مطب من زنان و دختران نشسته‌اند و شاید من روزی یک یا دو بیمار مرد داشته باشم. البته علت افسردگی از دیدگاه‌های نظری مورد بررسی‌های وسیع قرار گرفته است. مشهورترین دیدگاه در حال حاضر این است كه گروه‌های مشخصی از افراد افسرده وجود دارند كه نشانه‌های مرضی آنان علل مختلفی دارد. گروه اول كسانی هستند كه علت افسردگی آنان ناتوانی در سازش با مقتضیات دشوار زندگی است. گروه بعدی  افرادی هستند كه امكان دارد افسردگی آنان علت بدنی داشته باشد. [مانند بروز دشواری‌هایی در انتقال پیام‌های عصبی به دلایل نارسایی و كمبود مقدار انتقال دهندگان شیمیایی به نام كتكولانیها] بسیاری از عوامل  ارثی هم وجود دارد. یعنی تركیب آمادگی‌های ارثی و فشارهای روانی و محیطی را علت افسردگی و رفتارهای ناشی از آن می‌دانند.»
وی در ادامه می‌گوید: «به هر حال مباحثی چون افسردگی جنسیت  هم مطرح است که عوامل مخاطره آمیز برای زنان را بررسی می‌کند. همین امروز بیماری داشتم که پس از مرگ شوهرش دچار افسردگی شدید شده بود. او فکر می‌کرد قادر نیست کارهای شخصی‌اش را انجام دهد و از سوی اطرافیان طرد شده است. این زن دچار رخوت و بی‌حالی و اندوه شدید بود و با وجود آن‌که ۶ بچه بزرگ کرده می‌گفت که توانایی درست کردن یک تخم مرغ برای خودش را ندارد. من به دختر این زن گفتم بیماری مادر شما بعد از مرگ پدرتان به وجود نیامده، فقط از آن زمان نشانه‌های خود را بروز داده‌اند. بیماری مادر شما انعکاس از شرایطی است که سال‌ها با آن درگیر بوده است. با این بیمار به مدت یک ساعت گفت و گو کردم. زنی که به دلیل شغل شوهر ۴ بار از یک شهر به شهر دیگر اسباب کشیده کرده  و اولین زایمانش ۱۵ سالگی بوده و همیشه نقش ثانوی داشته است. در عین حال برای کمک خرج بودن به خانواده فعالیت‌های در خانه داشته که هیچ‌وقت سهمی از آن نداشته و بچه‌ها هم به آن توجه نکرده‌اند. به هر حال روند درمان نیاز به پیگیری و همراهی اطرافیان بیمار دارد و متاسفانه ما با روند رو به رشد این بیماری در میان زنان روبه‌رو هستیم.»
این روانپزشک در ادامه به برخی علائم این بیماری چون کاهش سطح هیجانات، احساس گناه، منفی گرایی، گریز پایی و تفکر درباره خودکشی اشاره می‌کند. علائمی که گاهی یک فرد را با احساس اندوه شدید و گاهی با سرخوشی و پرحرفی و اشتهای زیاد روبه‌رو میکند.گاهی دشواری در یادآوری و گاهی تمرکز زیاد بر روی یک موضوع بنابراین افراد دچار این اختلال باید حتما به پزشک مراجعه و تحت درمان قرار بگیرند.
در آخر به یک نکته اساسی باید توجه کرد. نقش ما در افسردگی اطرافیان‌مان چیست؟ تا چه میزان به اطرافیان خود احساس گناه یا ترس و یا تحقیر منتقل کرده ایم. به دوستان و همکاران و اعضا خانواده‌امان. به کارمندانی که زیر دست ما کار می‌کنند یا به والدین و فرزندان‌مان. شاید بهتر باشد در مباحث مربوط به افسردگی به عنوان بیماری که اطرافیان ما را در معرض شدید احساسات و عوارض ناگوار فراوانی می‌کند به نقش خودمان بیشتر توجه کنیم و با دوربین دیگری به اطرافیان توجه کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: