نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

ولایت ناپذیری گناه ماست
مژگان پورمحسن


بسیاری از ما ایرانیان از خود و از یکد یگر می پرسیم بواقع چگونه ممکن است اوضاع مردمی با تاریخ ده هزار ساله و فرهنگی به غنای فرهنگ اصیل چند ین هزار سالهٔ ما به روز و روزگار امروزمان بینجامد؟                            
از روزانهٔ فلاکتبار سیاسی، اقتصادی، علمی، فرهنگی، هنری ووو کشور و مردمان در دوران سی و چهار سالهٔ اخیر در داخل ایران گرفته تا گسستگی و هموطن فراری، یکه تازی، تنهايی و افسردگی میلیونها ایرانی در خارج از ایران و پخش در دنیا.
متأسفانه اینجانب نه تاریخدان است و نه مردم شناسی خوانده. یک ایرانی معمولیست که سعی میکند در حد فهمش که البته با تجربه پخته تر می شود و با وجدانش زندگی چهارروزانهٔ دنیا را که بخش اصلی آن نیز گذشته است سپری نماید. من ازخود  پرسیدم نسل ما، آنانکه امروز حدودأ اواخر چهل سالگی تا اواخر پنجاه سالگی هستند از چه محسنات فرهنگی ایرانی برخورداربودند و از چه معایبی در این فرهنگ رنج می بردند که سرنوشتمان این شد؟
بدون آنکه ادعا کنم آنچه این حقیر می فهمد حتمأ پاسخ کامل یا حتأ بخش درستی از جواب است فکر می کنم و امیدوارم مطلبی که می نویسم بدرد دیگران هم بخورد آنچنان که با تفکرتان، تجربیاتتان و نقد این نوشته بمن و دیگران لطف نموده وسطح آگاهی جمعی مان را بالا ببرید.
ما ایرانیان خدا پرستیم اما معلوم نیست خدای ما کیست!!! خدای ما ربطی به اسلام ندارد گر چه اکثریت مردم ایران خود را مسلمان معتقد یا مسلمان زاده می دانند. عزیزان، واقعأ خدای ما کیست؟ آیا آسمانی است یا زمینی؟ میخواهد با ما چگونه رفتارکند وما با او چگونه؟ اگراومرا خلق کرده و سرنوشتم  نیزازقبل مشخص است وهمه
را هم خودش تعیین کرده که مثلأ فلانی انسان شریف و انساندوستی بشود و سراسر زندگیش خدمت به انسانها ودیگری حیاتی سراسراستثمارنوع بشروهیچ کدام هم انتخاب دیگری ندارند پس خدای ما وجودیست شارلان و سادیک که موجوداتی وازآنجمله ما انسانها را بدون اختیاردراین جهان وحشی قرار داده که زورگویان ضعیفان
را بدرند و او هم  همچون تولید کنندگان  بازیهای « ایکس باکس » هم سناریو را نوشته  و هم نقش آفرینان را تعیین
کرده که هرکس چه بکند و چه بسرش بیاید. راستی چرا خدای ما ایرانیان می بایستی یا کاسب باشد که بخواهد
جهانی را که خلق کرده به قیمت گزاف بفروشد لابد به شیطان سادیک!  یا خود خدا سادیک و مخلوق آزاراست؟
آخر چرا؟ با کدام هدف؟
ما ایرانیان عاشقیم وعشق را بود و نبودمان، نفسمان، روحمان وجسممان می دانیم. از اشعار شعرایمان از قدیم و جدید گرفته تا آوازمان در هر کجا که شنیده شود. غذای روحی ما عشق است و دیگر هیچ. راستی خوبان، ما به کدام احساس عشق می‌گوییم؟ عشق باید عاشق  را شاد کند یا غمگین؟ معشوق را چطور؟ آیا عشق دو طرفه است یا یکسویه؟ آیا عشق آسمانیست و صرفأ بین خدا و مخلوقش می باشد یا اینکه عشق زمینیست و احساسی است بین دو انسان؟ محتوای عشق چیست؟ آیا بندگی و بردگی یکی   نسبت به دیگریست؟ آیا رنج از آن عاشق ولذت از آن معشوق است؟ نکند ما به خودآزاری( مازوخیسم) وبه دیگر آزاری ( سادیسم ) عشق میگوئیم ؟
آیا عشقمان به وطنمانمان، به هموطنمان، به آرمان و آرزویمان و بلأخره بنوع انسان از نوع رمانتیک یا از نوع قابل درک و عینی یا از نوع سلطه جویانه وسرکوبگرانه می باشد؟
فنای در عشق چیست؟ آیا ما به خود فراموش کردن کامل و « تمامأ او شدن » فنا می گوییم و این حال صرفأ بین بشر است و پروردگارش و یا حالیست بین دو یا چند انسان که یکی یا جمعی خود را کاملأ فراموش کرده و تمامأ بنده و بردهٔ دیگری میشوند و در این حالت طرفین در رضایت کاملند!!! بعبارت دیگر من باید در معشوقی خیالی یا واقعی، مرده یا زنده خود را بسوزانم، به آتش کشم، سر به بیابان بگذارم ومرگ خویش را یا همرهان خویش را نظاره کنم تا ثابت کنم « در او فنا شده ام!!!» همسفران عزیز، بدبختی ملت کهن ما را می بینید وقتی مفاهیم عمیق فلسفی در تاریخ ما اینچنین توسط قدرت طلبان و قدرت مداران و راهزنان حرث و نسل ما به باد میرود۰
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست: