نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ تیر ۱۲, پنجشنبه

چه كثافتهايي بر ما حكومت مي كنند!

چه كثافتهايي بر ما حكومت مي كنند!

thumbnailامروز صبح مادر سعید زینالی با یکی دیگر از مادران شهیدان جنبش سبز سرزده به آتلیه ام آمدند. دنبال خبری از سعیدش که از ماجرای کوی دانشگاه بازداشت و هیچکس خبری از او ندارد به اشتباه به سمت من هدایت شده بود. منصوره به کیش که پنج خواهر و برادر و یک داماد را در دهه شصت از دست داده است آدرس مرا به آنها داده بود. سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم‌های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیو‌تر دانشگاه تهران در دست نیست. اکرم نقابی، مادر سعید زینالی به من گفت "هیچ جواب قطعی نمیدهند . چند وقت پیش از دادستانی به من زنگ زدند گفتند که سعید زینالی آزاد شده. نمیدانید چقدر خوشحال شدم چه حالی پیدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را دیدیم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشید و ما پی گیر هستیم و خبرتان میکنیم." می گفت رفتیم دادستانی گفتند نماینده سپاه را خواسته ایم اینجا و با او جلسه می گذاریم و قضیه را روشن میکنیم. قرار بود ظرف ده روز جلسه را بگذارند اما اکنون مدت ها گذشته و هیچ خبری نیست". می گفت که دادیار ناظر زندان به پدر سعید گفته هر موقع میخواهیم جای سعید را پیدا کنیم و به شما اطلاعات بدهیم جایش را عوض می کنند. اما توضیح نداده که چه کسی جای سعید را عوض میکند اصلا سعید دست چه کسی است؟ اصلا زنده است؟" خانم نقابی می گفت: "من هم که نمی روم خودشان زنگ میزنند می گویند فلان روز بیا فلان جا درباره سعید صحبت کنیم. می رویم باز ما را بازی میدهند. میگویند درخواست ملاقات بنویس. می نویسیم می گویند خبر میدهیم و دیگر باز خبری نمی شود. دیگر بریده ام، نمیدانم چه باید بکنم، به کدام عدالت و کدام قانون شکایت ببرم. خودشان زنگ میزنند می روم میگویند یک ماه صبر کن. دو ماه صبر کن ما خبر میدهیم و مساله امنیتی است و... آن روز در دادستانی دیگر داد و بیداد کردم، گفتم آقا ۱۴ سال صبر کردم باز هم باید صبر کنم؟ به من گفتند حال و روزت را بنویس و درخواست ملاقات بنویس. خودش را نیز به زندان می فرستند و چهل و چند روز در انفرادی نگه می دارند تا از پیگیری پرونده انصراف دهد. می گفت "من بعد از آزادی از زندان به دلیل پارگی رگ های عصبی جراحی کردم و با عصا رفته بودم. نوشتم و گفتند به حاجی میدهیم و خبر میدهیم. باز هم هیچ خبری نشد."......

هیچ نظری موجود نیست: