«شهری است که ویران میشود، نه فرونشستن بامی. باغی
است که تاراج میشود، نه پرپر شدن گلی. چلچراغی است که در
هم میشکند، نه فرومردن شمعی وسنگری است که تسلیم
میشود ،نه از پا در آمدن مبارزی!
صمد چهره حیرت انگیز تعهد بود. تعهدی که به حق میباید با
مضاف غول و هیولا توصیف شود : «غول تعهد!»، «هیولای تعهد!»
چرا که هیچ چیز در هیچ دور و زمانه ای همچون «تعهد روشنفکران
و هنرمندان جامعه» خوف انگیز و آسایش بر هم زن و خانه خراب
کن کژیها و کاستیها نیست.
چرا که تعهد اژدهایی است که گرانبهاترین گنج عالم را پاس
میدارد: گنجی که نامش آزادی وحق حیات ملتها است.
و این اژدهای پاسدار، میباید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج
عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد. میباید اژدهایی باشد بی
مرگ و بی آشتی. و بدین سبب میباید هزار سر داشته باشد و
یک سودا. اما اگر یک سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او
بتازد، گنج بیپاسدار میماند.
صمد سری از این هیولا بود.
و کاش …. کاش این هیولا، از آن گونه سر ،هزار میداشت؛ هزاران
میداشت !»(احمد شاملو)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر