طیب حاج رضائی: لومپنیسم، جاهلیسم وآخوندیسم( بخش نخست)٬ مسعود نقرهکار
پیشگفتار
من جامعه شناس نیستم اما جامعه شناسی وجامعه شناسان را دوست دارم! ، و به همین خاطر ازاین عزیزان اجازه می خواهم تا به عنوان یک کوشنده سیاسی و فرهنگی، که دستِ کم 4 دهه ازعمرش را فدای سیاست و فرهنگ کرده است، و به عنوان یکی از "بچه های جنوب شهر" سالیانی ازعمرش را در جاهل خیزترین نقطه ِ ایران، یعنی میدان مولوی، میدان شاه و خیابان و میدان خراسان و خیابان بی سیم نجف آباد، از دور و نزدیک با جاهل ها و لات ها گذرانده است، بگویم و بنویسم که:
جامعه شناسیِ ما، به ویژه در حوزه ی جامعه شناسی سیاسی، در مورد شناخت و شناساندن ِ گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها ، و بررسیدنِ نقش سیاسی و اجتماعی شان، کوتاهی کرده است. روشنفکران و کوشندگان سیاسی و فرهنگی نیز با برخوردهائی از بالا، متفرعنانه و غیرمسؤلانه ارزش و اهمیتی برای این گروه اجتماعی قائل نشده اند و حتی در حد یک موضوع دانشگاهی و " آکادمیک" سراغ شناختِ این گروه اجتماعی و توانائی ها و ظرفیت های اش ، به ویژه در دوران بحران ها و تلاطم های سیاسی و اجتماعی نرفته اند. هراندازه بر وزن و تاثیر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این گروه اجتماعی افزوده شده است برخوردهای ذهنی و غیرواقعی از سوی روشنفکران و جریان های سیاسی و فرهنگی نسبت به آن ها شدت بیشتری یافته است. برچسب و نسبت اراذل و اوباش، و در برخوردی سیاسی کاربرد واژه و مفهوم لومپن و لومپنیسم به عنوان داغی بر ناصیه ی گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها، کار اهل سیاست و فرهنگ را آسان کرده اند،. نام و اعتبار بزرگانی چون مارکس و انگلس که در تعریف و توصیف لومپن ویژگی ها وصفت ها آورده اند، سبب شدند این تعاریف چنان کامل و مانع، و منطبق بر شرایط جامعه جلوه داده شوند که مخالف جرات مخالفت نکند، و پرسشگر نیزسراغ پاسخ دقیق موضوع مورد نظرش نرود، تا پوشش و پوسته ای مصنوعی و غیرواقعی روی یکی از گروه های اجتماعی جامعه کشیده شود.
انقلاب بهمن نیز توجه جامعه شناسان و رهبران سیاسی و نحبگان فرهنگی مان را متوجه جایگاه ، ظرفیت و نقش این گروه اجتماعی نکرد و هنوزاگر سخنی از این مجموعه پیش بیاید بازهم با همان بر چسب اراذل و اوباش و تعریف کلیشه ای لمپن و برخوردهای مرعوب کننده ی "طبقاتیِ وعلمی" ماجرا ختم به خیرمی شود. حتی هنگامیکه بخش بزرگی ازجاهل ها و لات ها پاره ای از قدرت سیاسی و دینی شدند، و همراه با آخوندها حکومت اسلامی را شکل دادند،و "لومپن" های " تفاله اجتماعی" سی و اندی سال در قدرت سیاسی سهیم شدند، این قدرت نمائی وقدرت گیری چُرت جامعه شناسان و بخشی ازاهل سیاست و فرهنگ مان، پاره نکرد.
این را هم گفته و نوشته باشم که قصد من بزرگنمائیِ این گروه اجتماعی و نقش سیاسی و اجتماعی شان نیست، امید من فتح بابی در راه دستیابی به تحلیلی واقعی در باره گروهی ست که علیرغم تاثیرگذاریاش بر سیر تحولات و دگرگونی های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه مان، جای اش در معرفت شناسی اجتماعی مان خالی ست.
طیب حاج رضائی که بود و چه کرد:
برای توضیح و انطباق مفاهیم یا پدیده هائی همچون لومپنیسم، جاهلیسم و پیوند میان جاهلیسم و آخوندیسم بر واقعیتهای جاری در جامعهمان چهره و نمونه ای(Sample) برای بررسیدن و سنجش- در حد تجربه و سوادم - برگرفته ام. این نمونه طیب حاج رضائی ست، چهره ای که می توان سه پدیدهی لومپنیسم، جاهلیسم، و پیوند جاهلیسم وآخوندیسم را با نگاهی به شخصیت ، ویژگی های روانی و رفتاری، و فعالیت های اجتماعی، سیاسی و مذهبی ، و چگونگی اعدام ومرگ اش تا حد معینی توضیح داد، و بازشناخت.
درمتن و بستری که با عنوان گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها شناخته شده است، طیب معروف ترین و مطرح ترین جاهل کشورمان در طی نزدیک به 70 سالِ اخیر است. یکی از " لیدر"های گروهی که به نوعی میراث دار گروه هائی همچون عیاران و فتوتیان و داش مشدی ها و لوطی ها و..... بوده است، گروه هائی که با نام ها و ویژگی های متفاوت، در طول تاریخ میهنمان نقش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مهمی – و اکثرا"منفی و به ندرت مثبت- بازی کرده اند، مجموعه ای که گاه تفاهم مشترک داشته اند، واز نظرعاطفی وعقیدتی بهم نزدیک و تا حدودی خواست های شان یکسان بوده است.
طیب حاج رضائی در سلسله مراتب جاهلی و لاتی یکی از اسمی ترین رهبران ( گُنده جاهل ها و گُنده لات های) بخش بزرگی از گروه اجتماعی جاهل ها و لات های میهنمان بود. او معروف ترین جاهل بود چرا که معیارها وخصلت های رهبری این مجموعه را داشت: "... از همه بیشتر دعوا کرده بود، بیشتر از همه حبس کشیده بود، ورزشکار (باستانی کار) بود، از همه بیشتر سفره انداخته بود، از همه بیشتر دست تو جیب بود، از همه بیشتر پول میز حساب می کرد، از همه بیشتر به نیازمندان می رسید ، اهل کار و کاسبی بود، اهل عزاداری و روضه و تکیه و دسته راه انداختن بود، اهل خانه و خانواده بود، درعالم سیاست نیز دستی داشت ، و با اهل سیاست حشر و نشر داشت ، و....".
در باره زندگی و مرگ طیب روایت های مختلفی وجود دارد، گفته ها وشواهد و اسنادی که گاه متناقض اند. از دلایل این تنوع و تفاوت و تناقض می باید به کم توجهی جامعه شناسی و اهل مطبوعات و قلم به این نوع چهره ها و پدیده ی جاهلیسم اشاره داشت. دررابطه با روایت های ارائه شده اغراق، قهرمان پروری، جانبداری، اغراض، دستکاریِ واقعیت و افسانه سازی های پس از مرگ نیزبه روشنی دیده می شوند.
کودکی، نوجوانی و جوانی:
تاریخ های تولد گوناگونی درباره زاد روزطیب حاجرضائی عنوان شده است اما به نظر می رسد آنچه فرزند او بیژن گفته است دقیق ترین باشد: " پدرم وقتی اعدام شد 52 سال داشت "، یعنی طیب حاج رضائی متولد سال 1290است. ( برخی این سال را 1280 و یا 1295 نیز ذکر کرده اند). طیب در صابون پزخانه تهران(صام پزخونه) در خانواده ای پُر اولاد و محله ای پُر جمعیت، و لوطی و جاهل خیزمتولد شد. " فرزند حسینعلی حاج رضایی از اهالی سگمس آباد(ارتش آباد) از توابع قرقان قزوین بود که پس از مهاجرت به تهران به شغل جمع آوری بوتههای خشک برای نانواییها مشغول بود." طیب در کودکی و نوجوانی شرور و دعوائی بود، پرخاشگری هائی که بازتاب در آمیختگی های ناهنجاری های روانی و رفتاری فردی، خانوادگی و اجتماعی می توانستند باشند. او دوره دبستان را تمام کرد و مدرک ششم ابتدائی گرفت و دو سال نیز در مدرسه نظام درس خواند. در روایت هائی- باز با تاریخ های ناهمگون- آمده است که: " در 18 سالگی به دلیل ایجاد نا آرامی و درگیری با دیگران دستگیر و به بندر عباس تبعید شد. اما به روایت اسناد ساواکِ منتشره توسط حکومت اسلامی طیب: " در سال ۱۳۱۶ به دلیل درگیری و زد و خورد با پاسبانها به دو سال حبس انفرادی، و سپس به دلیل نزاع و چاقو کشی به پنج سال حبس با اعمال شاقه محکوم شد. دیماه ۱۳۲۳، با اسنتاد به قانون تصویب شده ی "تبعید جاهل ها و یاغی ها" به تصویب هیئت وزیران، به بندرعباس تبعید شد. در سندی که به تاریخ ۲۳/۱۰/۱۷ درباره وی وجود دارد شهربانی تهران طی نامهای به شهربانی بندرعباس سبب بازداشت او را اتهام قتل اعلام کرده است". درمورد دعواهای طیب، که تا قبل از ازدواج دوم اش ادامه داشت،حکایت ها نقل شده اند، دعواهائی که گاه درباریان، به ویژه امرای ارتش وبه ویژه دوست نزدیک طیب، تیموربختیار- رئیس ساواک - نیز برای حل و فصل شان پا در میانی میکردند.* نزدیکان طیب بیشتر نزاع های طیب را در حمایت از "ضعفا و زیردستان" عنوان کرده اند در حالیکه برخی از نزاع های ثبت شده چنین ویژگیای نداشتند، دعواها و درگیری های خونینی که غیرازحملات او و گروه اش به تجمع ها و افرادجریان های سیاسی( به ویژه چپ ها و ملیون)، و ضرب و شتم مخالفان رژیم شاه و یا روحانیت بودند. طیب از همان نوجوانی و جوانی، بر بستر ناآگاهی سیاسی و فرهنگی و دینی اش ضد کمونست و ضد بهائی بود، که از این زاویه نیز رژیم شاه و آخوندها تا اواخرعمر طیب از او و دارودسته اش در سرکوب این جریان ها استفاده کردند.
حرفه و شغل:
گفته شده است طیب به کار و کسب علاقه مند بود. پس از پایان تبعیدش در بندر عباس، در تهران" حجرهای در خیابان انبار گندم گرفت و شروع کرد به کاسبی و بعد هم رفت در صنف میوه و تره بار و آن قدر رشد کرد که سلطان موز ایران شد " و در فاصله سالهای ۳۰ تا ۴۲ همواره به عنوان یکی از پایههای اصلی این میدان شناخته شد، او" هر روز از ۳ نصف شب تا ۳ بعدازظهر در میدان کار میکرد". طیب در محل کارش" محبوبیت زیادی داشت" و حامی زیردستان بود: از حجت الاسلام حسين انصاريان نقل شده است که: "....در كودكي منزل پدر وي با خانه طيب ديوار به ديوار بود، يكي از مهمترين ويژگيهاي طیب این بود که :"هيچگاه به افراد ضعيف و ناتوان تعدي نميكرد. كشاورزان و روستائياني كه بار به ميدان ميآوردند و دچار مشكلي ميشدند به او پناه ميآوردند. اگر آنها نميتوانستند حق خود را بگيرند فقط كافي بود كه طيب خان شاگرد خود را بفرستند و پيغام دهد كه حق اين بنده خدا را بده. با همان پيغام كار حل ميشد". طیب که از جوانی به ورزشهای باستانی علاقه داشت خیلی زود درزمره ی باستانی کاران شناخته شده در زورخانه های مطرح تهران قرار گرفت، و در ساخت و اداره برخی زورخانه ها و مراکز ورزشی و تفریحی نقش داشت.
فعالیت های سیاسی و اجتماعی:
طیب درآغاز طرفداررژیم شاه بود. در 28 مرداد به خاطر فعالیت های اش در پیروزی کودتا " نشان افتخارِ"شماره 2 رستاخیز" دریافت کرد. وی در زمره ی سردسته گان گروهی بود که بعدها تاجبخش خوانده شدند. اسناد باقی مانده از آرشیو ساواک نشان می دهند که طیب به دلیل خوشخدمتی به حکومت پهلوی در ۲۸ مرداد، انحصار واردات موز، خرید دستگاه پختِ موز و توزیع موز را بدست آورد. طیب همچنین به عضویت جمعیت قیام رستاخیز ۲۸ مرداد درآمد و کمی بعد به عنوان عضو هیات رئیسه این جمعیت منصوب شد. برخی از تقدیر نامه ها و لوح های افتخاری که دربار و ارگان های رژیم پهلوی به طیب داده بودند، انتشار یافته اند. عکسی از طیب و برخی دیگر از جاهل ها و لات های تهران موجود است که دسته های گل به دست، در پیشگاه شاهنشاه ، به بیانات شاه گوش می کنند. طیب با روحانیت درباری و مخالف دربار نیز رابطه خوبی داشت، عکس و اسنادی نیز از دیدار و روابط او با آیت الله کاشانی موجود است. او همزمان با حمایت از شاه ، "جعبه های میوه نیز برای کاشانی به منزل این ایت الله می فرستاد". طیب درحمله به خانه دکتر مصدق و نیز تجمع ها ی مربوط به طرفداران جبهه ملی و حزب توده نیزحضور فعال داشت، و در زمره ی تخریب کنندگان امکانات این جریان ها بود.
او بعدها به پاس خوش خدمتی" مسؤل افتخاریِ " بنگاه خیریه حمایت از مادران و نوزادان" ، که بعد از تولد ولیعهد " زایشگاه فرح" نام گرفت شد، زایشگاهی که ولیعهد می باید در آنجا متولد می شد تا "...نشان داده شود که در میان مردم و مردمی متولد شده است" .طیب اطراف بیمارستان و منطقه ی مولوی و باغ فردوس، و حوالی آن مناطق را چراغانی و آذین بندی و فرش کرد و طاق نصرت ها زد تا اخلاص و ارادتاش را به شاه نشان دهد. شهردارتهران نیز به عنوان تشکر نسبت به برگزاری چنین مراسم پرشکوهی کلید شهرتهران را به او داد. در باره ی "ریختن سکه طلا روی ماشین شاه و شهبانو و ولیعهد توسط طیب نیز روایت ها و حکایت ها وجود دارد."
ادعا شده است شاه به طیب علاقه داشت و حتی به او یک طپانچه هدیه کرده بود." وی یکبار در دوران زمامداری مصدق در ۳۱/۱۲/۱۰ و به دستور فرماندار نظامی تهران به همراه شعبان جعفری بازداشت شد. طیب و همبندانش همان زمان در اعتراض به این بازداشت در نامهای به فرماندار نظامی تهران نوشتند:
«اینجانبان را به جرم شاهدوستی و ابراز احساسات نسبت به شاهنشاه مجبوب توقیف و بازداشت نمودهاند.»
طیب بتدریج از گروه شعبان جعفری فاصله گرفت اما ارادتش را به دربار از دست نداد، و این را در دوران تولد فرزندشاه در آبانماه سال 1339 نشان داد، و حداقل تا زمستان همین سال که او و دارو دستهاش به تجمع و امکانات جبهه ملی حمله کردند، حفظ کرد. در بلوای خرداد 42 طیب آشکارا در کنار آیت الله خمینی قرار گرفت.
فعالیت های مذهبی:
طیب ازجوانی فعالیت مذهبی داشت، فعالیت هائی به شکل راه انداختن هیئت و روضه خوانی، دائر کردن تکیه و دسته های سینه زنی . او در دهه اول محرم تکیهای داشت که شب های تاسوعا و عاشورا در آن خرج می داد. " علاقه او به خاندان عصمت و طهارت، به خصوص به امام حسین " را از ویژگی های برجسته ی او نقل کرده اند. طیب بعدها بزرگترین دسته ی عزاداری و"سینه زنی" در تهران ، و ایران را سرو سامان داد. او غالبا" دست به کارهای مذهبی ای می زد که باعث مطرح تر شدن اش می شد : " ....پیرهن مشکی می پوشید، پا برهنه عزاداری می کرد، سه روز آخر را آب نمی خورد ، نذر داشت که در اوج عزاداری تشنه باشد، خودش را گِل مال می کرد، از کوتاه کردن ریش خودداری میکرد و...." . بیژن حاج رضایی فرزند طیب در مورد دلبستگی پدرش به امام حسین و « حساسیت و علاقهاش به خاندان عصمت و طهارت بهخصوص حضرت امام حسین (ع) ، که واقعاً عاشق او بود" گفته است: "....حتی در برابر بعضی اعتراضات مادرم در مورد بعضی خرجهایش میگفت: من زندگیام و پولی را که بدست میآورم؛ دو قسمت میکنم یک قسمت آن را خرج خودم میکنم، و قسمت دیگر را خرج امام حسین (ع)، حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم.".
در باره فاصله گرفتنِ طیب ازرژیم شاه و تشدید گرایشاش به آخوند ها نظرهای گونه گونی طرح شده است. " ...از سال ۱۳۳۶ به تدريج نشانه های بد قلقی طيب بروز می کند و گزارشی از هتاکی او و مضروب نمودن چند نفر از کارکنان اتوبوس خط ۱۵، گزارشی از مراجعه او به منزل آيت الله کاشانی...."نمونه آورده می شوند. درباره روحیات مذهبی طیب و تغییر رفتار او نسبت به دربار، محسن رفیقدوست از جاهل ها و لات های متدین میگوید: «اگر چه در زندگی خودش مساله داشت، ولی اهل هر فرقهای هم که بود از ارادتمندان حضرت اباعبداللهالحسین بود و اگر در روزهای دیگر سال چاقوکشی و یا گردن کلفتی یا هر کار دیگری میکرد حداقل در ماههای محرم و صفر و رمضان این کارها را کنار میگذاشت و به اصطلاح شسته و رفته میشد؛ به ویژه در ماه محرم تکیه میبست و روضهخوانی ترتیب میداد و دسته عزاداری به راه میانداخت. من فکر میکنم اصلا نجاتش هم به این دلیل بود که ارادتمند مولی امام حسین(ع) بود.". اما اینگونه نبود، طیب در سال 1339 بهنگام تولد رضا پهلوی حمایت جانانه اش را از شاه و رژیم او نشان داد. شعبان جعفری در کتاب خاطرات اش علت تغییر رویه طیب در قبال رژیم شاه را مالی و خرده حساب های شخصی او با نصیری دیده است و گفته است وقتی انحصار واردات موز را از طیب گرفتند، وی به جرگه ناراضیان حکومت پهلوی پیوست. مساله ی وارادات موز و توزیع آن، و درگیری هایش در این رابطه با نصیری و دارودسته ی نصیری در شهربانی و حبس کوتاه مدت طیب در این رابطه را نیز از عوامل رویگردانی طیب از رژیم شاه میدانند. عدهای نیزعلت اعدام طیب را تهدیدی می دانند که او در برابر آیت الله بهبهانی با اشاره به رخدادهای 28 مرداد بر زبان آورده بود: " ... هرکس شتر را بالای بام برده، خودش هم آنرا پائین خواهد آورد ." . برخی از نزدیکان اش نیز مدعی اند که طیب: " از اواخر سال 1341 و اوائل سال 1342 دچار تحول شد و بارها ازدوستان و آشنایان اش شنیده بودند که گفته بود:" خدایا پاکم کن، خاکم کن".
طیب به روحانیون و آخوندها، چه درباری و چه مخالف دربار، ارادت نشان می داد، او بیش از هرچیز به لباس آنها که " لباس پیغمبر"اش می پنداشت احترام می گذاشت.ساواک در گزارشی مربوط به سال ۱۳۳۷ مینویسد: «طیب حاجرضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیتالله کاشانی طرح دوستی ریخته است ...". برخی نیز از علاقه و" عشق" وی به خمینی سخن ها گفته اند و اوج تغییر و "تحول" طیب را ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ می دانند. در روزهای آغازین بلوای 15 خرداد طرفداران خمینی نگران نقشآفرینی منفی طیب در برابر اقدامات آنها بودند، اما ماجرا عکس شد. حاجمهدی عراقی در خاطراتش در " ناگفته ها" گفته است: «برای دیدن مرحوم طیب، ابتدا با برادرش، مسیحخان صحبت کردیم و گفتیم ما منزل آقا خمینی بودیم و آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم داداش (طیبخان) وسط آمد به اینکه بچهها گفتند که این دستهای که روز عاشورا ما میخواهیم راه بیاندازیم ممکن است طیبخان اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند و آقا خمینی درآمد گفتش که نه، اینها علاقهمند به اسلام هستند و اینها هم اگر یک روزی یک کارهایی کردهاند، آن عِرق دینیشان بوده، روی حساب تودهایها و کمونیستها و اینها آمدهاند یک کارهایی میکردهاند. اینها کسانی هستند که نوکر امام حسین هستند در عرض سال همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بکنند، چه بکنند و از این حرفها، خاطرجمع باشیدو....."، و بدینگونه در دیداری با طیب رضایت او برای همکاری در برپا کردن شورش 15 خرداد جلب شد.
چند روایت از محاکمه واعدام طیب:
علت دستگیری و اعدام طیب را برخی زیرِ سر نعمت الله نصیری و دسیسه چینی های او می دانند. روایت های بسیاری از درگیری های میان طیب و نصیری نقل شده است: بحث و درگیری درحاشیه ی مراسم تولد رضا پهلوی به سال 1339، به ویژه هنگامی که شاه برای بردن فرح و ولیعهد به زایشگاه آمده بود را نمونه می آورند: " ....روزی که شاه برای بردن ولیعهد آمده بود باز بین نصیری و طیب بگو مگو شد و طیب جلوی شاه سینی اسفند را داد دست نصیری و گفت : بیا خودت ببرش". شاه وقتی در جریان قرارگرفت از طیب عذر خواهی کرد....". ریشه های این درگیری، که گفته شد حتی به کتک خوردن نصیری از دست طیب کشیده شد را قُدی و یکدندگیِ طیب، و مالی دانسته اند، که موضوع وارادت موز (و سیب ) که به آن اشاره شد، یکی از آن هاست. عده ای نقش بهائیائی همچون " ثابت پاسال" و تاثیر او بر محمد رضا شاه را برجسته کرده اند. دلیل را هم مبارزه طیب حاج رضائی و حاج اسماعیل رضائی علیه بهائیت می دانند. طیب را عامل آتش زدن گورستان بهائیان در اطراف مسگر آباد تهران دانسته اند، و همینطور در باره نقش حاج اسماعیل رضائی در تحریم خرید نوشابه ی "پپسی کولا" نیزبه وفور نوشته اند. اما نقش طیب در بلوای 15 خرداد را باید اصلی ترین علت دستگیری و اعدام او دانست.
بعد از شورش های روز ۱۵ خرداد، در تهران حکومت نظامی اعلام شد . طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی و حدود ۴۰۰ نفر دیگر را به جرم بر هم زدن نظم عمومی بازداشت کردند. " برخی اسناد ساواک نشان میدهد که طیب خود شخصا در تظاهرات ۱۵ خرداد شرکت نکرده بود، اما ساواک برای اینکه این اتهام که معترضان از خارجیها پول گرفتهاند را ثابت کند، اقدام به دستگیری طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی کرد" . گفته شده است که " اکثر قریب به اتفاق بازداشتشدگان طی اعترافاتی طیب را مسبب اصلی ماجرا اعلام کردند."
پس از دستگیری طیب روزنامه های دولتی در مورد شرارت ها و ایجاد نا امنی ها وجرائم طیب خبرها و مقاله ها منتشر کردند، نوشتند که او در جوانی بارها به جرم شرارت و چاقوکشی دستگیر و زندانی، و در یکی ازچاقو کشی هایاش مرتکب قتل شده است.
دو روایت در مورد دادگاه طیب وجود دارد:
در مورد دادگاه و اعدام طیب افسانه سرائی ها شده است، اما روایت های نزدیک به واقعیت اینها هستند:
" وقتی در دادگاه به ایجاد ناامنی و خیانت متهم شد گفت: " ....لفظ خیانت به من نمیچسبد. هدف من تغییر در وضعیت زندگی مردم بود." و بعد پیراهن اش را بالا زد و با نشان دادن تصویری که روی شکمش خالکوبی شده بود، گفت: " زمانی که بعضیها عکس لنین و استالین را میزدند، من عکس رضاشاه را روی تنم خالکوبی کردم. کسی که این همه سوزن را تحمل میکند تا عکس شاه مملکت را روی بدنش خالکوبی کند خائن نیست. من فقط به دنبال تغییر شرایط زندگی مردم بودم و نیتم خلاصی یکی از اساتید و علمای کشور از گرفتاری بود." خانواده طیب نیز از "پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی" آزادی او را درخواست کردند و" حتی خمینی نیز تلاش کرد از طریق پاکروان، رئیس ساواک درآن زمان، برای طیب عفو بگیرد که عملی نشد".
نقل است که طیب هیچ اتهامی را برعهده نگرفت و حتی وقتی از وابستگی سیاسیاش پرسیدند، پاسخش این بود که «من طرفدار شاه هستم و به هیچ یک از جمعیتها بستگی ندارم"." وقتی مراسم عزاداری او در دهه محرم مورد پرسش قرار گرفت که چرا شیخ باقر نهاوندی درشبهای تاسوعا و عاشورا در تکیه انبار گندم مطالبی علیه دولت اظهار نموده و مردم را تحریک کرده است، طیب پاسخ میدهد: "شیخ باقر نهاوندی شب تاسوعا در تکیه شرکت نکرد و شب قتل نیز در روی منبر علیه ورود "جینالولو بریجیدا" سخنرانی نموده و در مورد شعبان جعفری اظهار نموده که رفته است دست جینا را بوسیده و یک قالیچه به نامبرده هدیه داده و حالیه عزاداری میکند."
روایت دیگربا حواشی بسیاراین است که از طیب خواسته بودند بگوید و اعلام کند برای ایجاد بلوا از آیت الله خمینی و کسان دیگری پول گرفته، اما او با اشاره به بی نیازی مالیاش، چنین اتهامی را نیز نپذیرفته بود، "وی در تمام طول ۵ ماه زندان خود تحت فشار و شکنجه بود تا اعتراف کند از خمینی و عوامل خارجی پول دریافت کرده است تا کشور را به آشوب بکشد.". از قول او نقل می کنند که گفته است:
" ...من در زندگی خلاف های زیادی کرده ام ولی هرگز حاضر نیستم به خاطر چند صباحی بیشتر زیستن دامان مرجع تقلیدی را لکه دار سازم. من در ۲۸ مرداد پول گرفتم و کودتا راه انداختم، نه در ۱۵ خرداد..."(همین گفته ، و گفته ها و نقل قول های دیگری در رابطه با ارادتش به خمینی سبب شد که خمینی و حزب الهی ها او را "حُر" انقلاب اسلامی لقب دهند.)
طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی** سرانجام " به حکم صادره از دادگاه ویژه شماره یک لشگر گارد به ریاست سرتیپ حسین زمانی و دادستانی سرهنگ ستاد احمد دولو قاجار و با وکالت تسخیری تیمسار شایانفر پس از ۱۳ جلسه محاکمه به جرم اقدام علیه امنیت ملی و ایجاد بلوا و تحریک اهالی به جنگ و قتال علیه سلطنت مشروطه، در روز ۱۵ خرداد ماه ۴۲ به استناد قسمت اول ماده ۷۰ قانون مجازات عمومی به اعدام محکوم شدند." و بامداد ۱۱ آبان ۱۳۴۲ در میدان تیر حشمتیه تیرباران شدند.
بازتاب اعدام طیب:
در کتاب انتشار یافته توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی که ظاهرا" ارائه اسناد و گزارشهای ساواک در باره طیب است، ادعا شده است : " تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصا اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنان وجههای داشته کاملا غیرمنتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است."
"اعدام طيب حاج رضايي با رپرتاژي كه جرايد كيهان و اطلاعات با آب و تاب و عكسهاي ناراحت كننده منتشر كرده بودند، بين مردم سوء اثر داشته است... روحانيون تندرو و متعصبين مذهبي و بازاريها اظهار ميدارند هدف اصلي شاه از بين بردن مذهب بوده و كشتن (طيب حاج رضائي) و (حاج اسماعيل رضائي) هم كه براي يك امر مذهبي قيام كرده بودند، به اين منظور بوده كه اشخاص ديگري جرأت دفاع از مذهب را نداشته باشند."
واقعیت اما این بود که با اعدام طیب و همکارش حاج اسماعیل رضائی، فاصله گرفتن بخش بزرگی از جاهلها و لات ها از رژیم شاه و نزدیکی شان به آخوندها تشدید و تسریع شد.
ادامه دارد.
******
برخی از منابع:
* اشاره هست به دعوای بین طیب حاج رضایی و حسین اسماعیلی پور معروف به حسین رمضون یخی که با پادرمیانی سپهبد تیموربختیار و ریش سفیدی ارباب زین العابدین این دو با یکدیگر آشتی کردند: http://forum.pacyrus.ir/showthread.php?t=108592&page=9
**حاج اسماعیل رضایی ،از بازاریان و میدان داران تهران را به عنوان فردی خیّر و از جاهل های جنوب شهر تهران معرفی کرده اند. گفته شده است که او " در ذیل ورقه حکم دادگاهشان نوشت، اگر صد سال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت. چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟" http://www.citytomb.com/wiki/view/Esmaeil_Rezayi/ http://15khordad42.ir/show.php?page=article&id=19
1-لومپنها در سیاست عصر پهلوی، ( 1342- 1304)، مجتبی زاده محمدی، نشر مرکز ، تهران ، سال 1385
2- آزاد مرد، شهید طیب حاج رضائی به روایت اسناد ساواک، مرکزبررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1378
3- طیب در گذر لوطی ها، سینا میرزائی، نشر مدیا، تهران سال 1387
4- در کوچه و خیابان، دکترعباس منظرپور، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ سوم، تهران 1386
5- نا گفته ها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، پاریس-پائیز 1978-1357 به کوشش: محمود مقدسی و....، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ نخست 1370
6- طیب را آنگونه که هست بشناسیم، امیر توحید فاضل ، سال 1390 http://www.siasatrooz.ir/prth-wn-.23nqvdftt2.html
7- طیب: زندگینامه و خاطرات حُر نهضت امام خمینی (ره) شهید طیب حاج رضایی، گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، تهران
http://www.forum.98ia.com/post9841321-1.html
8- شعبان جعفری، هما سرشار ، نشر ناب( لس آنجلس) ، ۱۳۸۱
9- شاه حسینی ، از عیاری تا لمپنیسم http://www.iichs.org/PDF_files/O_AzAyariTaLompa.pdf
10- زندگی نامه طیب حاج رضائی http://www.saghiyekosar.ir/index.php/zendeghinameh/8-sayerin/89-1390-05-08-06-58-13
11- نا گفته هائی اززندگی طیب با بیژن حاج رضائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر